عمر بن خطاب: تفاوت میان نسخهها
(←پانویس) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۳: | خط ۱۳: | ||
== فضیلت عمر == | == فضیلت عمر == | ||
[[مؤمن الطاق]] دلایلی را بر عدم [[فضیلت]] [[خلیفه دوم]] بیان کرده است مانند: | [[مؤمن الطاق]] دلایلی را بر عدم [[فضیلت]] [[خلیفه دوم]] بیان کرده است مانند: | ||
# [[عمر]] نمیدانست حکمِ نمازِ شخصِ جنبی که آب برای [[غسل]] پیدا نکرده چیست و گفته: شخص جنب [[نماز]] نخواند حتی اگر یک سال طول بکشد. | # [[عمر]] نمیدانست حکمِ نمازِ شخصِ جنبی که آب برای [[غسل]] پیدا نکرده چیست و گفته: شخص جنب [[نماز]] نخواند حتی اگر یک سال طول بکشد. |
نسخهٔ ۸ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۹:۴۸
مقدمه
عمر بن خطاب، ملقب به ابوحفص، از قبیله قریش، تیره عدی بن کعب، مادرش حَنتَمَه و پدرش عبدالله بن عمر چهل سال پیش از هجرت در مکه متولّد شد و بیشتر عمر خویش را در جاهلیت گذراند. در مکّه پنج سال پیش از هجرت مسلمان شد. دخترش حفصه، همسر پیامبر اکرم و امکلثوم، فرزند امام علی (ع) یکی از همسران او بود[۱]. او مردی بلند قامت، گندمگون و دارای هیبت و جذبه، با اراده و قاطع و در تصمیمگیری سادهزیست و بیتکلف مینمود. او در تمام غزوات در رکاب پیامبر اکرم (ص) حضور داشت، گرچه تاریخ، گزارشی از رشادتهای او همپای امام علی (ع) روایت نکرده است. روایت مشهوری است مبنی بر اینکه عمر هنگام احتضار پیامبر اکرم، آنگاه که پیامبر خواست وصیتی بنویسد تا پس از او امت اسلام گمراه نشوند، پیامبر را به هذیان و استیلای مرض بر او متهم کرد.
عمر پس از ارتحال پیامبر، در ابتدا مرگ ایشان را انکار کرد، سپس با همراهی ابوبکر سردمدار ماجرایی شدند که در آن حق مسلم امام علی (ع) در وصایت و جانشینی پیامبر اکرم غصب شد. از این ماجرا با عنوان ماجرای سقیفه بنیساعده یاد میشود. به موجب واقعه سقیفه، خلافت پس از پیامبر اکرم به ابوبکر رسید. او نیز هنگام وفاتش عمر را به جانشینی خویش برگزید.
عمر بن خطاب در سال ۱۳ هجری بر کرسی خلافت تکیه زد و ده سال حکومت کرد و در سال ۲۳ هجری با خنجر ابو لؤلؤ مجروح شد و درگذشت. زمان عمر زمینۀ مناسبی برای کشورگشایی مسلمانان که از دوره ابوبکر آغاز شده بود، ایجاد شد. از اینرو تسلط مسلمانان بر نواحی گوناگون مانند عراق، آذربایجان، اهواز، فارس، نواحی مرکزی و غربی ایران، شام، موصل و مصر صورت پذیرفت. همزمان با فتوحات مسلمانان، سیل عظیم غنایم، خراج و جزیه به سرزمینهای اسلامی سرازیر شد. خلیفه بر این اساس مستمری برای قبایل عرب تعیین و دیوانی برای ثبت آن تأسیس کرد.
عمر در دوران خلافت خود، دست به بدعتهایی در دین اسلام و سنت پیامبر زد، از جمله متعه نساء و متعه حج که در زمان پیامبر رواج داشت و در زمان خلیفه تحریم شد. عمر سرانجام بهدست غلام ایرانی مغیره، ابولؤلؤ در سال ۲۳ هجری و پس از ده سال و پنج ماه حکومت بر مسلمانان کشته شد. وی در بستر مرگ با تعیین شواریی متشکل از شش نفر از صحابه پیامبر، امر جانشینی را به تصمیم شورا واگذار کرد[۲].
وی از نخستین کسانی بود که در روز غدیر خم با علی (ع) بر مسألۀ ولایت، بیعت کرد و به وی تهنیت گفت، امّا پس از پیامبر بیعت شکست و خلافت را از اهل بیت پیامبر دور ساخت. او بود که نگذاشت پیامبر در آخرین روزهای زندگی، سندی مکتوب دربارۀ خلافت علی (ع) برجای بگذارد و شعار حسبنا کتاب الله سرداد. تلاش وی برای بیعت مردم با ابوبکر، زمینهسازی برای خلافت خود بود. وقتی در ماجرای وادارکردن امیر المؤمنین (ع) به بیعت اجباری با خلافت ابوبکر، عمر بن خطاب آن حضرت را تهدید کرد که: تو را رها نمیکنیم تا بیعت کنی، چه بخواهی چه نخواهی، حضرت با اشاره به همین نکته فرمود: "بدوش دوشیدنی که بخشی از آن سهم توست و امروز برای آن به سختی بکوش و آن را محکم کن، تا فردا به خودت بازگردد"[۳] هنگام مرگ نیز شورای شش نفرهای برای انتخاب خلیفۀ بعدی تعیین کرد که نتیجۀ آن قدرت یافتن عثمان و کنار گذاشتن علی بن ابی طالب (ع) بود.[۴].[۵]
فضیلت عمر
مؤمن الطاق دلایلی را بر عدم فضیلت خلیفه دوم بیان کرده است مانند:
- عمر نمیدانست حکمِ نمازِ شخصِ جنبی که آب برای غسل پیدا نکرده چیست و گفته: شخص جنب نماز نخواند حتی اگر یک سال طول بکشد.
- او به اشتباه در مورد زنی حکم کرد که در غیاب و مسافرت شوهر ازدواج و حکم کرده بود اگر با همسر دوم همبستر شده، زن اوست، ولی اگر همبستر نشده زن فرد اول است.
- در مورد زنی که شوهرش چهار سال به مسافرت رفته بود اجازه داد در صورت تمایل ازدواج کند و حال آنکه امت اسلامی جملگی معتقدند وی نمیتواند ازدواج نماید؛ مگر گواهان بر مرگ شوهرش شهادت دهند یا به طلاقش گواهی دهند.
مؤمن الطاق در حقیقت با به رخ کشاندن ناآگاهیهای عمر، او را فردی نامناسب برای تصدی منصب امامت میشمارد و تلویحاً در مقابل، کسی را که به گفته خودِ عمر، عالمتر از اوست برای چنین مقامی لایق معرفی میکند[۶].[۷]
خلافت عمر
پس از مرگ ابوبکر، عمر بن خطاب بر مسند خلافت تکیه زد. وی که از سوی خلیفه پیشین به این سمت منصوب شد[۸]، بیش از ده سال بر جامعه اسلامی حکومت کرد. در دوران خلافت عمر، قدرت سیاسی و نظامی مسلمین شکوفاتر شد و با فتح ایران، دمشق، حمص، بعلبک، انطاکیه، بیتالمقدس و مصر، جغرافیای جهان اسلام به سرعت توسعه یافت.
در این دوران همچنین فاصله گرفتن از سنتهای اصیل نبوی و رواج برخی بدعتها، بیتوجهی به اصل شایستهسالاری و انتخاب افرادی چون: فرزند ابوسفیان برای یک منصب مهم حکومتی و رواج نابرابریهای غیر عادلانه بین اقشار و نژادهای گوناگون مسلمین، از جمله عرب و عجم، کارکرد نظام خلافت را زیر سؤال برده بود[۹].[۱۰]
عمده دلیل اهل سنت در این زمینه این است که ابوبکر در روزهای آخر عمر و در بستر بیماری وصیت کرد که خلیفه بعد از من عُمَر است[۱۱]. اما این وصیت به چند دلیل مشروعیت نداشته است:
- مشروعیت خلافت وصیتکننده (ابوبکر) ثابت نشده تا او بتواند جانشین بعد از خویش را نیز تعیین کند.
- همانگونه که بنا به گفته عمر، وصیت پیامبر (ص) در حال بیماری اعتبار ندارد [با اینکه قرآن بر صحت گفتار پیامبر (ص) و دور بودن آن از هرگونه لغزش گواه است] پس عهد و وصیّت ابوبکر در حال بیماری به طریق اولی فاقد هرگونه ارزش و اعتبار است.
- این وصیت در جمع صحابه و به اختیار و انتخاب اهل حل و عقد نبوده، بلکه تنها عثمان شاهد صحنه بوده است[۱۲].
- چرا ابوبکر در امر خلافت از سیره پیامبر (ص) تبعیت نکرد؟ که مدعیاند درباره خلافت نصّی صادر نکرده و آن را به تصمیمگیری امت واگذار کرده است[۱۳] در حالی که سزاوار بود ابوبکر نیز چنین میکرد[۱۴]
جستارهای وابسته
- عثمان بن مظعون (دایی)
- قدامة بن مظعون (دایی)
منابع
پانویس
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 589-591؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۲۴.
- ↑ دانشنامه نهج البلاغه، ج۲، ص 589-591.
- ↑ «احْلِبْ حَلْباً لَكَ شَطْرُهُ اشْدُدْ لَهُ الْيَوْمَ لِيَرِدَ عَلَيْكَ غَدا»؛ بحار الأنوار، ج ۲۸ ص ۱۸۵.
- ↑ برخی از قضایای او را در شرح ابن ابی الحدید، ج ۱ ص ۱۷۳ و بحار الأنوار، ج ۳۱ مطالعه کنید، نیز کتاب «من حیاة الخلیفه عمر بن خطاب» عبد الرحمان احمد البکری
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۴۲۴.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۱۱۱؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۱۰، ص۲۳۰.
- ↑ اقوام کرباسی، اکبر، مؤمن الطاق، ص۲۱۸-۲۱۹.
- ↑ تاریخ خلفا، ج۲، ص۶۳.
- ↑ تاریخ خلفا، ج۲، ص۸۱-۸۲.
- ↑ نصرتی، علی اصغر، نظام سیاسی اسلام، ص ۱۹۵.
- ↑ الاحکام السلطانیه، ج۱، ص۱۰؛ الکامل فی التاریخ، ابناثیر، ج۲، ص۴۲۶.
- ↑ ر. ک: الکامل فی التاریخ، ابناثیر، ج۲، ص۴۲۵ – ۴۲۶.
- ↑ ر. ک: شرح المقاصد، تفتازانی، ج۵، ص۲۶۳.
- ↑ ابراهیمزاده آملی، عبدالله، امامت و رهبری، ص:۱۲۴-۱۲۵.