اهل حدیث در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'عمربن' به 'عمر بن') |
جز (جایگزینی متن - 'داود' به 'داوود') |
||
خط ۲۰: | خط ۲۰: | ||
اما گویا [[لغو]] ممنوعیت [[نگارش]] حدیث در اوائل [[قرن دوم]] نتوانست آثار [[سوء]] این ممنوعیت را برطرف کند؛ زیرا به دلیل کم توجهی به [[احادیث]] در [[قرن اول]] [[اسلامی]] عده ای از علمای [[اهل سنت]] که در مناطق خارج از [[حجاز]] و بیشتر در [[عراق]] ساکن بودند برای [[استنباط]] مسائل [[فقهی]] به [[رأی]] و [[قیاس]] [[پناه]] آوردند و در عرصه [[فقه]] به [[اصحاب]] الرأی [[شهرت]] یافتند.<ref>تاج العروس، ج۱۹، ص۴۳۹ و الملل والنحل، ج۱، ص۲۲۶</ref> [[ابوحنیفه]] یکی از بزرگان آنها به شمار میآید<ref>مفاتیح العلوم، ص۳۳</ref> وی در قبول [[حدیث]] سخت گیر بود و تنها احادیث مشهور و [[متواتر]] را با قیود خاصی میپذیرفت. | اما گویا [[لغو]] ممنوعیت [[نگارش]] حدیث در اوائل [[قرن دوم]] نتوانست آثار [[سوء]] این ممنوعیت را برطرف کند؛ زیرا به دلیل کم توجهی به [[احادیث]] در [[قرن اول]] [[اسلامی]] عده ای از علمای [[اهل سنت]] که در مناطق خارج از [[حجاز]] و بیشتر در [[عراق]] ساکن بودند برای [[استنباط]] مسائل [[فقهی]] به [[رأی]] و [[قیاس]] [[پناه]] آوردند و در عرصه [[فقه]] به [[اصحاب]] الرأی [[شهرت]] یافتند.<ref>تاج العروس، ج۱۹، ص۴۳۹ و الملل والنحل، ج۱، ص۲۲۶</ref> [[ابوحنیفه]] یکی از بزرگان آنها به شمار میآید<ref>مفاتیح العلوم، ص۳۳</ref> وی در قبول [[حدیث]] سخت گیر بود و تنها احادیث مشهور و [[متواتر]] را با قیود خاصی میپذیرفت. | ||
از آنجا که بیشتر [[راویان احادیث]] در منطقه حجاز [[زندگی]] میکردند، برخی از آنها در مقابل [[اهل رأی]] به جای استفاده از روشهای [[عقلی]] و رأی و قیاس در مباحث فقهی، سعی در استفاده از حدیث و استناد به [[ظواهر]] آنها نموده و خود را [[اهل حدیث]] و اصحاب الحدیث نامیدند<ref>معجم لغة الفقهاء، ج۱، ص۷۱</ref> [[مالک بن انس]] [[رئیس]] [[مذهب]] مالکیه، [[محمد بن ادریس شافعی]]، [[احمد بن محمد بن حنبل]] و [[ | از آنجا که بیشتر [[راویان احادیث]] در منطقه حجاز [[زندگی]] میکردند، برخی از آنها در مقابل [[اهل رأی]] به جای استفاده از روشهای [[عقلی]] و رأی و قیاس در مباحث فقهی، سعی در استفاده از حدیث و استناد به [[ظواهر]] آنها نموده و خود را [[اهل حدیث]] و اصحاب الحدیث نامیدند<ref>معجم لغة الفقهاء، ج۱، ص۷۱</ref> [[مالک بن انس]] [[رئیس]] [[مذهب]] مالکیه، [[محمد بن ادریس شافعی]]، [[احمد بن محمد بن حنبل]] و [[داوود بن علی اصفهانی]] رئیس مذهب [[داوودیه]]، از بزرگان اهل حدیث که وارد عرصه فقه شده بودند به شمار میآیند<ref>مفاتیح العلوم، ص۳۲، الملل والنحل، ج۱، ص۲۲۶ و معجم لغة الفقهاء، ج۱، ص۷۷</ref>. | ||
گروه یاد شده از [[محدثین]] که در عرصه فقه شیوه [[عقل]] گریزی را پیشه کرده بودند در مقابل سؤالهای [[اعتقادی]] و مباحث [[کلامی]] نیز همین روش را [[انتخاب]] کردند و مالک بن انس مؤلف [[رساله الرد علی القدریه (کتاب)|رساله الرد علی القدریه]]<ref>الاعلام، ج۵، ص۲۵۷</ref> به عنوان [[رهبر]] جریان اهل حدیث در پاسخ به سؤال از معنای [[آیه]] {{متن قرآن|الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى}}<ref>«خداوند [[بخشنده]] بر اورنگ فرمانفرمایی [[جهان]] [[استیلا]] دارد» [[سوره طه]]، آیه ۵.</ref> میگفت: الاستواء معلوم والکیفیة مجهولة والایمان به [[واجب]] والسؤال عنه بدعة: استوا معلوم است کیفیت آن مجهول و [[ایمان]] به آن واجب است و [[پرسش]] از آن [[گمراهی]]<ref>الفرق بین الفرق، ص۱۲۶</ref>. | گروه یاد شده از [[محدثین]] که در عرصه فقه شیوه [[عقل]] گریزی را پیشه کرده بودند در مقابل سؤالهای [[اعتقادی]] و مباحث [[کلامی]] نیز همین روش را [[انتخاب]] کردند و مالک بن انس مؤلف [[رساله الرد علی القدریه (کتاب)|رساله الرد علی القدریه]]<ref>الاعلام، ج۵، ص۲۵۷</ref> به عنوان [[رهبر]] جریان اهل حدیث در پاسخ به سؤال از معنای [[آیه]] {{متن قرآن|الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى}}<ref>«خداوند [[بخشنده]] بر اورنگ فرمانفرمایی [[جهان]] [[استیلا]] دارد» [[سوره طه]]، آیه ۵.</ref> میگفت: الاستواء معلوم والکیفیة مجهولة والایمان به [[واجب]] والسؤال عنه بدعة: استوا معلوم است کیفیت آن مجهول و [[ایمان]] به آن واجب است و [[پرسش]] از آن [[گمراهی]]<ref>الفرق بین الفرق، ص۱۲۶</ref>. | ||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
آراء خاص [[اهل حدیث]] را که با آنها شناخته میشوند میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد: | آراء خاص [[اهل حدیث]] را که با آنها شناخته میشوند میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد: | ||
# اهل حدیث [[صفات خبری]] را به همان معنای ظاهری و بدون [[تأویل]] حمل میکنند، ولی برای آن صفات، کیفیت قائل نشده و [[خداوند]] را به [[صفات انسانی]] [[تشبیه]] نمیکنند<ref>اعتقاد فرق المسلمین والمشرکین، ص۶۶</ref>، و میگویند: خداوند صورت دارد [[بلا]] کیف<ref>الابانة عن اصول الدیانه، ج۱، ص۲۲</ref>، و همچنین دو دست و چشم دارد، ولی بدون کیف<ref>مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۷۱</ref>،و قلبهای [[مؤمنان]] در بین دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد<ref>صحیح مسلم، ح۲۶۵۵۴ والتوحید ابن خزیمه، ص۷۴</ref>، هر کس [[گمان]] کند اسمهای خداوند غیر از او هستند، [[گمراه]] است<ref>الابانة عن اصول الدیانة، ج۱، ص۲۲</ref>، [[کلام الهی]] مخلوق نیست و قدیم است<ref>سنن | # اهل حدیث [[صفات خبری]] را به همان معنای ظاهری و بدون [[تأویل]] حمل میکنند، ولی برای آن صفات، کیفیت قائل نشده و [[خداوند]] را به [[صفات انسانی]] [[تشبیه]] نمیکنند<ref>اعتقاد فرق المسلمین والمشرکین، ص۶۶</ref>، و میگویند: خداوند صورت دارد [[بلا]] کیف<ref>الابانة عن اصول الدیانه، ج۱، ص۲۲</ref>، و همچنین دو دست و چشم دارد، ولی بدون کیف<ref>مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۷۱</ref>،و قلبهای [[مؤمنان]] در بین دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد<ref>صحیح مسلم، ح۲۶۵۵۴ والتوحید ابن خزیمه، ص۷۴</ref>، هر کس [[گمان]] کند اسمهای خداوند غیر از او هستند، [[گمراه]] است<ref>الابانة عن اصول الدیانة، ج۱، ص۲۲</ref>، [[کلام الهی]] مخلوق نیست و قدیم است<ref>سنن ابوداوود، ج۱۲، ص۳۴۸، ح ۴۱۱۲ و اعتقاد ائمة الحدیث، ص۱۰</ref>. [[قرآن]] کلام الهی است و غیر مخلوق بوده و هر کس بگوید قرآن مخلوق است [[کافر]] است<ref>اعتقاد اهل السنة شرح اصحاب الحدیث، ج۱، ص۶۶ و شرح الطحاویة فی العقیدة السلفیه، ص۳۲۷</ref>. | ||
# آنان [[اعتقاد]] به [[قضاء و قدر]] را مساوی با اعتقاد به [[جبر]] میدانند و آن را لازمه [[اعتقاد به توحید]] میشمارند و میگویند: غیر از خداوند خالقی نیست و [[اعمال]] [[بندگان]] مخلوق و مقدور خداوند است<ref>مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۷۱و اعتقاد ائمة الحدیث، ص۱۱</ref>، و خداوند به مؤمنان [[توفیق]] [[اطاعت]] داده آنها را [[هدایت]] میکند و کافر را گمراه میکند و اگر آنها را هم هدایت میکرد، هدایت میشدند، ولی خواست که آنها کافر باشند. | # آنان [[اعتقاد]] به [[قضاء و قدر]] را مساوی با اعتقاد به [[جبر]] میدانند و آن را لازمه [[اعتقاد به توحید]] میشمارند و میگویند: غیر از خداوند خالقی نیست و [[اعمال]] [[بندگان]] مخلوق و مقدور خداوند است<ref>مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۷۱و اعتقاد ائمة الحدیث، ص۱۱</ref>، و خداوند به مؤمنان [[توفیق]] [[اطاعت]] داده آنها را [[هدایت]] میکند و کافر را گمراه میکند و اگر آنها را هم هدایت میکرد، هدایت میشدند، ولی خواست که آنها کافر باشند. | ||
# اهل حدیث میگویند: مؤمنان خداوند را در [[آخرت]] با چشم میبینند همان گونه که ماه شب چهاردهم دیده میشود<ref>صحیح بخاری، ح۶۸۸۲، سنن | # اهل حدیث میگویند: مؤمنان خداوند را در [[آخرت]] با چشم میبینند همان گونه که ماه شب چهاردهم دیده میشود<ref>صحیح بخاری، ح۶۸۸۲، سنن ابوداوود، ج۱۲، ص۳۳۸، ح ۴۱۰۴و اعتقاد ائمة الحدیث، ص۱۴</ref> ولی [[کافران]] نمیتوانند او را ببینند<ref>التوحید ابن خزیمه، ص۱۵۶</ref>. | ||
# [[ایمان]] قول و عمل است و زیادی و نقصان دارد<ref>سنن | # [[ایمان]] قول و عمل است و زیادی و نقصان دارد<ref>سنن ابوداوود، ج۱۲، ص۲۸۸، اعتقاد ائمة الحدیث، ص۱۵ و اصول السنة، ص۳۴</ref>. | ||
# [[احمد بن حنبل]]، هر کس را که با [[پیامبر]] هم نشین بوده صحابومی داند اگر چه یک [[روز]] یا یک [[ساعت]] باشد<ref>اصول السنة، ص۴۰</ref>. | # [[احمد بن حنبل]]، هر کس را که با [[پیامبر]] هم نشین بوده صحابومی داند اگر چه یک [[روز]] یا یک [[ساعت]] باشد<ref>اصول السنة، ص۴۰</ref>. | ||
# از دیدگاه [[اهل حدیث]]، [[امام]] بعد از [[پیامبر]] به ترتیب [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]] و بعد از سه تن [[حضرت]] [[علی بن ابوطالب]] {{ع}} است<ref>اعتقاد ائمة الحدیث، ص۲۴ و اصول السنة، ص۳۶</ref> ومعتقدند که در [[فضیلت]] نیز این ترتیب رعایت میشود و به ترتیب [[خلافت]] بر همدیگر فضیلت دارند<ref>شرح العقیدة الطحاویه، ص۴۸۵</ref>. البته برخی در [[تفضیل]] عثمان بر [[حضرت علی]] {{ع}} [[اختلاف]] دارند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۷۲</ref>. | # از دیدگاه [[اهل حدیث]]، [[امام]] بعد از [[پیامبر]] به ترتیب [[ابوبکر]]، [[عمر]]، [[عثمان]] و بعد از سه تن [[حضرت]] [[علی بن ابوطالب]] {{ع}} است<ref>اعتقاد ائمة الحدیث، ص۲۴ و اصول السنة، ص۳۶</ref> ومعتقدند که در [[فضیلت]] نیز این ترتیب رعایت میشود و به ترتیب [[خلافت]] بر همدیگر فضیلت دارند<ref>شرح العقیدة الطحاویه، ص۴۸۵</ref>. البته برخی در [[تفضیل]] عثمان بر [[حضرت علی]] {{ع}} [[اختلاف]] دارند<ref>الفرق بین الفرق، ص۲۷۲</ref>. |
نسخهٔ ۷ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۵۴
مقدمه
گروه و جریانی در میان اهل سنت که عهده دار گردآوری، آموزش و گسترش احادیث بودند و با استناد به ظاهر احادیث درباره مسائل اعتقادی و فقهی نظر میدادند و استفاده کنندگان از روشهای استدلالی عقلی در زمینه فقه و کلام را نکوهش میکردند. حدیث نبوی در میان مسلمانان جایگاه والایی دارد، این جایگاه والا قبل از هر چیز از قرآن کریم سرچشمه میگیرد؛ زیرا به حکم صریح قرآن باید آن چه پیامبر اکرم (ص) بیان میکند را بپذیرند ﴿وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ﴾[۱].
پیامبر اکرم (ص) نیز به یاران خود سفارش میکردند تا برای حفظ سخنان آن حضرت آنها را بنویسند[۲].عده ای از صحابه نیز چنین میکردند[۳] در مقابل عده ای از قریش با نوشته شدن احادیث مخالفت میکردند[۴] به همین دلیل پیامبر اعظم (ص) در ردّ سخنان مخالفین کتابت حدیث که میگفتند: پیامبر بشری است که در حال رضایت و خشم سخن میگوید فرمود: من جز حق نمیگویم[۵] پیامبر (ص) در آخرین روز زندگی خویش قلم و کاغذ خواستند تا مطلبی بنویسند تا مسلمانان بعد از ایشان گمراه نشوند، عمر بن خطاب گفت: کتاب خدا برای ما کافی است و مانع نوشتن آن حضرت شدند[۶].
بعد از وفات پیامبر اکرم (ص) نه تنها نوشتن و نقل احادیث ممنوع شد، بلکه برخی از احادیث نوشته شده توسط ابوبکر، سوزانده شد[۷] و بعد از او نیز عمر بن خطاب سه نفر از صحابه یعنی ابن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را به جرم نقل احادیث از پیامبر اسلام (ص) زندانی کرد[۸] و احادیث جمعآوری شده را سوزاند[۹].
این شیوه رفتار با احادیث پیامبر (ص) در دوره خلفای سه گانه و دستور به جعل حدیث در عصر معاویه و جانشینانش[۱۰] و ورود داستانها و افسانههای سایر اقوام و ادیان در پیکره جامعه اسلامی، به ظاهر در آغاز قرن دوم هجری یعنی با به قدرت رسیدن عمر بن عبد العزیز در سال ۹۹ هـ. ق[۱۱] به پایان رسید و پیروان مکتب خلفا نیز تصمیم گرفتند همانند پیروان مکتب اهل بیت پیامبر اکرم (ص) به جمعآوری احادیث اقدام کنند، این کار با دستور عمر بن عبدالعزیز به کارگزارانش در مدینه و سایر شهرها آغاز شد[۱۲] و عده ای عهده دار جمعآوری و نقل احادیث پیامبر (ص) شدند و به دلیل اهتمام به این کار به تدریج نام اصحاب حدیث و اهل حدیث به خود گرفتند. و در حقیقت این نام مختص فرقه خاصی نمیشد[۱۳] و همه مسلمانانی که در این زمینه کار میکردند به این نام خوانده میشدند.
برخی از افراد مهم اهل سنت در این زمینه عبارتند از: زکریا بن ابوزایده، عبدالملک بن جریح، محمد بن اسحاق، معمر بن راشد، سعید بن ابوعروبه، سعید بن ابوعوانه، اوزاعی، ابن ابوذیب، ربیع بن صبیح، سفیان ثوری، حماد بن ابوسلمه، لیس بن سعد، عبداللّه بن مبارک، هیثم بن بشیر، زیاد بکائی، ولید بن مسلم، وکیع بن جراح، عبداللّه بن وهب، سفیان عینیه،[۱۴].
اما گویا لغو ممنوعیت نگارش حدیث در اوائل قرن دوم نتوانست آثار سوء این ممنوعیت را برطرف کند؛ زیرا به دلیل کم توجهی به احادیث در قرن اول اسلامی عده ای از علمای اهل سنت که در مناطق خارج از حجاز و بیشتر در عراق ساکن بودند برای استنباط مسائل فقهی به رأی و قیاس پناه آوردند و در عرصه فقه به اصحاب الرأی شهرت یافتند.[۱۵] ابوحنیفه یکی از بزرگان آنها به شمار میآید[۱۶] وی در قبول حدیث سخت گیر بود و تنها احادیث مشهور و متواتر را با قیود خاصی میپذیرفت.
از آنجا که بیشتر راویان احادیث در منطقه حجاز زندگی میکردند، برخی از آنها در مقابل اهل رأی به جای استفاده از روشهای عقلی و رأی و قیاس در مباحث فقهی، سعی در استفاده از حدیث و استناد به ظواهر آنها نموده و خود را اهل حدیث و اصحاب الحدیث نامیدند[۱۷] مالک بن انس رئیس مذهب مالکیه، محمد بن ادریس شافعی، احمد بن محمد بن حنبل و داوود بن علی اصفهانی رئیس مذهب داوودیه، از بزرگان اهل حدیث که وارد عرصه فقه شده بودند به شمار میآیند[۱۸].
گروه یاد شده از محدثین که در عرصه فقه شیوه عقل گریزی را پیشه کرده بودند در مقابل سؤالهای اعتقادی و مباحث کلامی نیز همین روش را انتخاب کردند و مالک بن انس مؤلف رساله الرد علی القدریه[۱۹] به عنوان رهبر جریان اهل حدیث در پاسخ به سؤال از معنای آیه ﴿الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى﴾[۲۰] میگفت: الاستواء معلوم والکیفیة مجهولة والایمان به واجب والسؤال عنه بدعة: استوا معلوم است کیفیت آن مجهول و ایمان به آن واجب است و پرسش از آن گمراهی[۲۱].
این شیوه در پاسخ به سؤال از صفات خبری خداوند متعال، مورد قبول سایر اهل حدیث قرار گرفت و آنان علاوه بر تعطیل عقل در مباحث اعتقادی، کسانی را که به مباحث عقلی پرداخته و به علم کلام مشغول بودند را محکوم کرده[۲۲] آن را بدترین گناه بعد از شرک میدانستند. در مقابل، متکلّمان نیز آنان را ظاهریه، حشویه، مجبره، مجسمه و مشبهه، مینامیدند[۲۳].
در زمان درگیری میان اهل حدیث و متکلمین، احمد بن حنبل مؤلف کتاب الرد علی الزنادقة[۲۴] به دلیل مقاومت در برابر فشارهای مأمون و معتصم عباسی که از حامیان معتزله بودند[۲۵] رهبری اهل حدیث را به عهده گرفت و با پافشاری بر قدیم بودن قرآن[۲۶] به تنظیم نظریات اهل حدیث در عرصه مسائل اعتقادی پرداخت و کتاب السنة وی عهده دار این وظیفه شد. و به این ترتیب شیوه استناد به ظواهر حدیث و گریز از مباحث عقلی، هم در عرصه فقه و هم در عرصه کلام، نقش آفرینی کرد و فرقه کلامی جدیدی پدید آورد که پیروانش دوست داشتند اهل سنت و اهل جماعت نامیده شوند و گروههای دیگر از قبیل جهمیه، مرجئه و... را که قبلاً از زمره اهل حدیث به حساب میآمدند کنار زدند[۲۷].
احمد بن حنبل عقاید کلامی اهل حدیث را سامان داد و رساله اصول السنة را به این منظور نوشت. البته کتابهای دیگری نیز به این منظور نوشته شدهاند که برخی از آنها عبارتند از: السنة تألیف احمد بن یزید خلال، شرح السنة حسن بن علی بربهاری، اصل السنة واعتقاد الدین ابوحاتم رازی و الابانة عن اصول الدیانه تألیف ابوالحسن اشعری و....
آراء خاص اهل حدیث را که با آنها شناخته میشوند میتوان در موارد ذیل خلاصه کرد:
- اهل حدیث صفات خبری را به همان معنای ظاهری و بدون تأویل حمل میکنند، ولی برای آن صفات، کیفیت قائل نشده و خداوند را به صفات انسانی تشبیه نمیکنند[۲۸]، و میگویند: خداوند صورت دارد بلا کیف[۲۹]، و همچنین دو دست و چشم دارد، ولی بدون کیف[۳۰]،و قلبهای مؤمنان در بین دو انگشت از انگشتان خداوند قرار دارد[۳۱]، هر کس گمان کند اسمهای خداوند غیر از او هستند، گمراه است[۳۲]، کلام الهی مخلوق نیست و قدیم است[۳۳]. قرآن کلام الهی است و غیر مخلوق بوده و هر کس بگوید قرآن مخلوق است کافر است[۳۴].
- آنان اعتقاد به قضاء و قدر را مساوی با اعتقاد به جبر میدانند و آن را لازمه اعتقاد به توحید میشمارند و میگویند: غیر از خداوند خالقی نیست و اعمال بندگان مخلوق و مقدور خداوند است[۳۵]، و خداوند به مؤمنان توفیق اطاعت داده آنها را هدایت میکند و کافر را گمراه میکند و اگر آنها را هم هدایت میکرد، هدایت میشدند، ولی خواست که آنها کافر باشند.
- اهل حدیث میگویند: مؤمنان خداوند را در آخرت با چشم میبینند همان گونه که ماه شب چهاردهم دیده میشود[۳۶] ولی کافران نمیتوانند او را ببینند[۳۷].
- ایمان قول و عمل است و زیادی و نقصان دارد[۳۸].
- احمد بن حنبل، هر کس را که با پیامبر هم نشین بوده صحابومی داند اگر چه یک روز یا یک ساعت باشد[۳۹].
- از دیدگاه اهل حدیث، امام بعد از پیامبر به ترتیب ابوبکر، عمر، عثمان و بعد از سه تن حضرت علی بن ابوطالب (ع) است[۴۰] ومعتقدند که در فضیلت نیز این ترتیب رعایت میشود و به ترتیب خلافت بر همدیگر فضیلت دارند[۴۱]. البته برخی در تفضیل عثمان بر حضرت علی (ع) اختلاف دارند[۴۲].
- نماز جمعه و جماعت را پشت سر هر شخص نیکوکار و فاجری میتوان خواند[۴۳] و پرداخت صدقات، مالیات، خراج، فیء و غنائم به امیران و والیان، واجب است چه به عدالت رفتار کنند چه به ظلم و جور.
- اطاعت و انقیاد از ولی امر واجب است و نباید از فرمانبرداری آنها دست کشید یا با شمشیر بر علیه او قیام کرد.[۴۴].
شیوه خاص اهل حدیث در مباحث کلامی بعد از احمد بن حنبل، به صورت فرقه کلامی استمرار یافت و با سایر گروههای کلامی به خصوص معتزله، درگیریها و چالشهای زیادی پیدا کرد، به همین دلیل در اوائل قرن چهارم، سه نفر برای عقلانی کردن شیوه ظاهر گرایانه اهل حدیث و مقابله با شیوه معتزله، به تألیف کتاب و رساله اقدام کردند.
اولین فرد از اشخاص یاد شده، ابوالحسن اشعری بود که در عراق و بین النهرین ظهور کرد[۴۵]. وی بعد از کنارهگیری از معتزله با نوشتن کتاب الابانة عن أصول الدیانه کلیات عقاید اهل حدیث را جمعآوری کرد[۴۶] ولی شیوه او به صورت کامل، مورد پسند اهل حدیث واقع نشد[۴۷] و بعدها پیروان وی به دلیل اختلاف با اهل حدیث در مسائلی چون: صفات ذات، حدوث و قدم کلام اللّه و افعال بندگان، فرقه کلامی جدیدی شده و اشاعره نامیده شدند و مکتب کلامی آنها مکتب اشعریه خوانده شد.[۴۸].
دومین شخص ابومنصور ماتریدی بود که در ماوراء النهر ظهور کرد[۴۹] و سعی در مقابله با معتزله و مستدل کردن آراء کلامی اهل حدیث داشت، ولی وی نیز تنها در بین حنفیها که به دلیل تبعیت از آراء فقهی ابوحنیفه از اهل رأی به حساب میآمدند، طرفدارانی پیدا کرد و سبک کلامی او که نسبت به اهل حدیث و اشعریه بهای بیشتری به عقل میداد[۵۰] و از تشبیه و تجسیم دوری میکرد،[۵۱] فرقه ماتریدیه نامیده شد. و شاید بتوان ادعا کرد که ماتریدیه احیاء کننده آراء کلامی اصحاب رأی در مقابل اهل حدیث بود.
فرد سوم ابوجعفر طحاوی بود که در مصر و جلگه رود نیل زندگی میکرد و بعد از روی گردانی از مذهب فقهی شافعی، پیرو مسلک ابوحنیفه شد و برای تنظیم عقاید اهل حدیث، رساله بیان السنة والجماعة، معروف به عقیدة الطحاویه را نوشت[۵۲] ولی از آنجا که وی تمام مبانی فکری اهل حدیث را به عنوان اصل مسلم و قطعی تلقی میکرد و تنها در صدد تبیین و رفع ابهام از دیدگاه آنها بود و مانند ماتریدی و اشعری نگاهی انتقادی به این عقاید نداشت، نتوانست فرقه کلامی جدیدی بنیان نهد و رساله وی گزارشی از آراء کلامی اهل حدیث است که شروح فراوانی بر آن نوشته شده و به نوعی میتوان ادعا کرد که وی محل تلاقی پیروان فقهاء اهل رأی و اهل حدیث در مباحث کلامی است.
با وجود ظهور افراد یاد شده جریان اهل حدیث به رهبری بربهاری[۵۳]. در قرن چهارم به اسم حنابله، سلفیه و...[۵۴] به حیات خود ادامه داد تا این که در قرن هشتم توسط شخصی به نام احمد بن عبدالحلیم حرانی معروف به ابن تیمیه و شاگردش ابن قیم جوزی جانی تازه گرفت و این دو بر روی مسائلی چون حرمت ساختن بنا بر روی قبرها، زیارت آنها، توسل و... تأکید کردند[۵۵].
تلاشهای ابن تیمیه چندان پیروی پیدا نکرد تا این که در قرن دوازده هجری محمد بن عبدالوهاب افکار او را احیاء کرد[۵۶] و بدین ترتیب مذهب اهل حدیث در زمینه اعتقادات به مذهب وهابیّه تحول یافت.[۵۷]
منابع
پانویس
- ↑ «آنچه خداوند از (داراییهای) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما میدهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز میدارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است» سوره حشر، آیه ۷.
- ↑ سنن ترمذی، ج۹، ص۲۷۳ و سنن الدارمی، ج۱، ص۱۳۶
- ↑ صحیح بخاری، ج۱، ص۱۹۳، ح۱۱۰
- ↑ المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۰۶
- ↑ مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۹۵ و المستدرک علی الصحیحین، ج۱، ص۱۰۶
- ↑ صحیح بخاری، ج۱، ص۱۹۴، ح۱۱۱
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۵ و معالم المدرستین، ج۱، ص۲۵۴
- ↑ تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۷۵
- ↑ طبقات ابن سعد، ج۵، ص۱۴۰ و تقیید العلم، ص۵۲
- ↑ بحوث فی الملل والنحل، ج۱، ص۶۷
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۰۱
- ↑ فتح الباری، ج۱، ص۱۹۴
- ↑ اعتقاد اهل السنة شرح اصحاب الحدیث، ص۹
- ↑ السنة النبویة، مکانتها عوامل بقائها وتدوینها، ص۱۱۴
- ↑ تاج العروس، ج۱۹، ص۴۳۹ و الملل والنحل، ج۱، ص۲۲۶
- ↑ مفاتیح العلوم، ص۳۳
- ↑ معجم لغة الفقهاء، ج۱، ص۷۱
- ↑ مفاتیح العلوم، ص۳۲، الملل والنحل، ج۱، ص۲۲۶ و معجم لغة الفقهاء، ج۱، ص۷۷
- ↑ الاعلام، ج۵، ص۲۵۷
- ↑ «خداوند بخشنده بر اورنگ فرمانفرمایی جهان استیلا دارد» سوره طه، آیه ۵.
- ↑ الفرق بین الفرق، ص۱۲۶
- ↑ تحریم النظر فی کتب الکلام، ص۴۱ و ۴۲ و شرح العقیدة الطحاویه، ص۲۰۵
- ↑ فرق الشیعه نوبختی، ص۱۰، و قطف الثمر فی بیان عقیدة اهل الاثر، ص۳۵۵ و ۳۵۶ و اعتقاد اهل السنة شرح اصحاب الحدیث، ص۱۰ و ۹
- ↑ الاعلام، ج۱، ص۲۰۳
- ↑ تاریخ طبری، ج۷، ص۲۰۰ ۲۰۲ والکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۲۵ـ ۲۳۳
- ↑ اصول السنة، ص۲۲
- ↑ المذاهب الاسلامیه، ص۲۹ـ ۳۲ و الفرق بین الفرق، ص۳۰۴
- ↑ اعتقاد فرق المسلمین والمشرکین، ص۶۶
- ↑ الابانة عن اصول الدیانه، ج۱، ص۲۲
- ↑ مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۷۱
- ↑ صحیح مسلم، ح۲۶۵۵۴ والتوحید ابن خزیمه، ص۷۴
- ↑ الابانة عن اصول الدیانة، ج۱، ص۲۲
- ↑ سنن ابوداوود، ج۱۲، ص۳۴۸، ح ۴۱۱۲ و اعتقاد ائمة الحدیث، ص۱۰
- ↑ اعتقاد اهل السنة شرح اصحاب الحدیث، ج۱، ص۶۶ و شرح الطحاویة فی العقیدة السلفیه، ص۳۲۷
- ↑ مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۷۱و اعتقاد ائمة الحدیث، ص۱۱
- ↑ صحیح بخاری، ح۶۸۸۲، سنن ابوداوود، ج۱۲، ص۳۳۸، ح ۴۱۰۴و اعتقاد ائمة الحدیث، ص۱۴
- ↑ التوحید ابن خزیمه، ص۱۵۶
- ↑ سنن ابوداوود، ج۱۲، ص۲۸۸، اعتقاد ائمة الحدیث، ص۱۵ و اصول السنة، ص۳۴
- ↑ اصول السنة، ص۴۰
- ↑ اعتقاد ائمة الحدیث، ص۲۴ و اصول السنة، ص۳۶
- ↑ شرح العقیدة الطحاویه، ص۴۸۵
- ↑ الفرق بین الفرق، ص۲۷۲
- ↑ مقالات الاسلامیین، ص۷۳ و شرح العقیدة الطحاویه، ص۳۷۳
- ↑ مقالات الاسلامیین واختلاف المصلین، ص۷۳
- ↑ الاعلام، ج۴، ص۴، وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان، ج۳، ص۲۸۴
- ↑ المذاهب الاسلامیه، ص۱۸ تا ۲۶
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۹۰
- ↑ الملل والنحل، ج۱، ص۱۰۵ تا ص۱۱۵ و نهایة الاقدام فی علم الکلام، ج۱، ص۵۷ تا ۱۶۸
- ↑ تاج التراجم فی طبقات الحنفیه، ج۱، ص۲۰ و الاعلام، ج۷، ص۱۹
- ↑ تاریخ مذاهب اسلامی، ص۲۹۴
- ↑ تاریخ مذاهب اسلامی، ص۳۰۳ تا ۳۰۶
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۲۷، الاعلام، ج۱، ص۲۰۶ و الوافی بالوفیات، ج۳، ص۲۳
- ↑ الوافی بالوفیات، ج۴، ص۱۷۳
- ↑ الاعلام، ج۲، ص۲۰۱ والکامل، ج۳، ص۴۵۰
- ↑ الاعلام، ج۱، ص۱۴۴، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵، وفیات الاعیان، ج۴، ص۳۸۶
- ↑ الوهابیة فی المیزان، ص۲۱ـ ۳۳
- ↑ رضوی، رسول، مقاله «اهل حدیث»، دانشنامه کلام اسلامی ج۱ ص ۵۴۹.