حدیث فاطمة بضعة منی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←منابع) |
||
خط ۱۴۲: | خط ۱۴۲: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
# [[پرونده:21254.jpg|22px]] [[کاوس روحی برندق|روحی برندق، کاوس]]، [[قلمرو عصمت فاطمه زهرا در حدیث فاطمه بضعه منی (مقاله)| '''قلمرو عصمت فاطمه زهرا در حدیث فاطمه بضعه منی''']]، [[پژوهشهای اعتقادی کلامی (نشریه)|فصلنامه پژوهشهای اعتقادی کلامی]] | |||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۰۹:۲۷
حدیث نبوی «فاطمة بَِضْعَةٌ منی» در شمار احادیثی است که از پیامبر اکرم (ص) بنا به نقل شیعه و سنی در شأن حضرت فاطمه(س) صادر شده و حاکی از پیوند عاطفی عمیق میان رسول خدا و یگانه دخترشان است. چه اینکه پیامبر(ص) در این حدیث، فاطمه زهرا(س) را «پاره تن خود» معرفی کرده و خوشحالی او را خوشحالی خود و آزردن او را آزردن خود دانسته است. مفسران، متکلمان و محدثان امامیه از این روایت که از جمله روایات فضائل حضرت فاطمه(س) محسوب میگردد، اموری همچون عصمت حضرت فاطمه(س)، حقانیت آن حضرت در جریان غصب فدک و محکومیت هجوم به بیت آن حضرت را استفاده کردهاند. برخی از بزرگان اهل سنت تلاش کردهاند تا شأن صدور این حدیث را به ماجرای خواستگاری حضرت علی(ع) از دختر ابوجهل، در زمان حیات حضرت فاطمه(س) مرتبط سازند هر چند از دیدگاه امامیه این گزارشها ساختگی بوده و راویان آنها متهم به جعل حديث و دشمنی با اهلبیت(ع) هستند.
متن حدیث
حدیث «فاطمة بضعة منی» در جوامع روایی فریقین اهل سنت و شیعه به اتفاق نقل شده است که بر اساس آن پیغمبر اکرم(ص) فرمودهاند: «فاطمه پارۀتن من است». اما ادامۀ حدیث به گونههای مختلفی در روایات آمده است به گونهای که برخی در صدد گردآوری این روایات با پس گزارههای متفاوت آن شدهاند، البته در برخی روایات گزاره نخست «فاطمة بضعة منی» نیز به صورت متفاوت آمده است. بعضی از دانشمندان همه این نقلها را در یک جا گرد آوردهاند. [۱].
نقلهای مختلف در ذیل این روایت به شرح ذیل است:
- «من [فمن] آذاها فقد آذانی» [۲].
- «من [فمن] أغضبها فقد أغضبنی» [۳].
- «یریبنی مایریبها» [۴].
- «فمن غاضها فقد غاضنی» [۵].
- «انما [ان] فاطمة شجنۀ منی قبضی ما یقبضها ویبسطنی ما بسطها» [۶].
- «یسعفنی مایسعفها» [۷].
- «ینصبنی ما انصبها» [۸].
- «یریبنی ما رابها [ارابها]، و یؤذینی ما آذاها» [۹].
- «یسرنی ما یسرها» [۱۰].[۱۱].
معناشناسی واژگان احادیث «فاطمة بضعة منی»
بضعة
لغت شناسان در بیان معنای «بضعة» به فتح باء آن را تکهای به هم پیوسته از گوشت معنا کردهاند. [۱۲].
گفته شده که گاهی این واژه با کسر «با» میآید که در این صورت معنایش جزئی از بدن است چنانچه تکهای از گوشت، جزئی از آن است. [۱۳].
بنابراین، واژه «بضعة» با فتح با و کسر آن، به معنای پاره و تکهای از بدن و جزئی از آن است. وقتی رسول خدا(ص) میفرماید: «فاطمة بضعة منی» معنایش این است که فاطمه پاره تن من و جزئی از بدن من است. از این جهت میبینیم که رسول خدا در ادامه این جمله فرموده است: «هر که او را اذیت کند مرا اذیت کرده و هر که مرا اذیت کند خدا را اذیت کرده است». و یا میفرماید: «هر که او را به خشم آورد مرا به خشم آورده و هر که مرا به خشم آورد خدا را به خشم آورده است.
یَریبُها و یَریبُنی
این واژه از ریشه «ریب» است. اصل معنایی این ریشه، شک و تردید و یا شک و تردید همراه با اتهام و یا شک و تردید همراه با بیم است. [۱۴]. بنابراین، معنای «یریب» عبارت از به شک انداختن انسان در موردی و یا به شک انداختن همراه با اتهام است، اما معنای این واژه در حدیث مورد نظر، صرف به شک انداختن نیست، بلکه مراد از آن ناراحت کردن و رنجاندن است: «ای یسوءنی ما یسوءها و یزعجنی ما یزعجها». [۱۵]. که با معنای دوم و یا سوم اصل معنایی ریشه سازگار است.
یسعفنی و اسعفها
این واژه از ریشه «سعف» و باب افعال «اسعاف» به معنای یاری کردن و برآوردن حوایج و نیاز است [۱۶] و در این حدیث به لحاظ قرینه سیاق، مراد از این واژه نزدیکی و یاری کردن است. بنابراین، معنای عبارت این است که هر کس به فاطمه(س) نزدیک شده و او را یاری نموده و حوایجش را برآورده سازد، مرایاری کرده است و به عبارت دیگر مقصود این است که هر چه به او برسد به من رسیده و هر کس که کار او را سامان داده و به او کمک کند، به من یاری رسانده است. [۱۷].
نصب
نصب به معنای رنج [۱۸] و یا خستگی حاصل از رنج است [۱۹] که در اینجا همان معنای اول مراد است، اما از آنجا که ماده «نصب» از ثلاثی مجرد، لازم است و برای متعدی کردن آن از باب افعال استفاده میشود [۲۰]، صورت صحیح قرائت واژه «ینصبنی» در حدیث مورد بحث به صورت متعدی از باب افعال است.
شجنه
شجنه در لغت به معنای شاخه درخت [۲۱] و بخشی از شاخه [۲۲] و خوشه انگور [۲۳] و اساسا بخشی از یک چیز [۲۴] است.
مضغه
این واژه در اینجا در معنای پاره گوشت [۲۵] به کار رفته است. [۲۶].
سند حدیث
با عنایت به نقلهایی که از این حدیث در اینجا ذکر گردید، میتوان گفت: عبارت «فاطمة بضعة منی» که در بخش اول این حدیث ذکر شده، تواتر لفظی داشته[۲۷]. و مضامین یا عبارتهایی که در بخش دوم این روایت آمده، تواتر معنوی [۲۸] دارند. از این رو، برخی با تعبیر مستفیض [۲۹].[۳۰]، برخی با تعبیر متواتر[۳۱].[۳۲] از این حدیث یاد کردهاند و برخی دیگر نیز مضمون آن را مورد اتفاق دانستهاند. [۳۳].
دلالت حدیث
بر اساس نقلهای مختلف حدیث «فاطمة بضعة منی...»، پیغمبر اکرم(ص)، اذیت و آزار، ناراحت کردن و خشمگین ساختن دختر گرامی خویش را به منزله اذیت و آزار و ناراحتی خویش قلمداد نموده و در ادامه روایت نیز اذیت و آزار و ناراحتی خویش را با اذیت و آزار و خشم الهی مساوی دانستهاند. چنانچه در نقلی فرمودهاند: «فاطمة بضعة منی فمن ءاذاها فقد ءاذانی و من ءاذانی فقد ءاذی الله»؛ «فاطمه پارۀ تن من است؛ هر کس او را بیازارد مرا آزرده و هر کس مرا بیازارد خدا را آزرده است». [۳۴]. برخی از این عبارات عصمت حضرت فاطمه(س) را استفاده کردهاند که خود دارای تقریرهای متفاوتی به شرح ذیل است.
نخست: دلالت بر عصمت
عصمت از گناه
تقریر اول: از عبارات پایانی این احادیث چنین بر میآید که اگر حضرت فاطمه زهرا(س) گناه میکرد، حداقل مستحق نکوهش و سرزنش بود و در این صورت، نه تنها آزار و اذیت او مورد نکوهش نبود بلکه مورد تأکید شرع نیز بود؛ در حالی که این حدیث، اذیت آن حضرت را اذیت رسول خدا(ص) و اذیت رسول خدا(ص) را اذیت خدا دانسته است. [۳۵].
تقریر دوم: با عبارت کوتاهتر اگر فاطمه(س) معصیت میکرد، اذیت او جایز بود، حال آنکه این حدیث بیانگر آن است که آزار و اذیت او حرام است مطلقا، [پس او هرگز دچار معصیت نشده و معصوم است]». [۳۶].
تقریر سوم: یا باید بگوییم فاطمه زهرا(س) عمل مورد سرزنش انجام میدهد، یا بگوئیم آن حضرت چنین عملی انجام نمیدهد؛ شق اول باطل است؛ زیرا اگر فاطمه زهرا(س) مرتکب چنین عملی شود، بر پیامبر(ص) جایز نیست که ما را از سرزنش کسی که مستحق سرزنش است نهی کند؛ چراکه یکی از شئون پیامبر(ص) امر به معروف و نهی از منکر است و آن حضرت ما را به امر به معروف و نهی از منکر تشویق کرده است، ضمن آنکه از قبل عصمت رسول خدا(ص) از قرآن و روایاتثابت شده است. بنابراین شق دوم اثبات میشود که مفاد آن عصمت فاطمه زهرا(س) است. [۳۷].
تقریر چهارم: در این روایت، خشنودی و ناخشنودی حضرت زهرا(س) محور و ملاک خشنودی و ناخشنودی خدا و رسولش شمرده شده و از آنجا که خداوند جز به اعمال صالح خشنود نمیشود و به گناه و نافرمانی از دستوراتش رضایت نمیدهد، اگر حضرت زهرا(س) گناهی مرتکب میشد یا حتی فکر انجام آن را در سر میپروراند، در این صورت به چیزی خشنود شده بود که خدا از آن ناخشنود است؛ در حالی که حدیث بضعة، رضایت الهی را با خشنودی حضرت فاطمه(س) پیوند داده است. بنابراین این روایت به عصمت هم جانبه آن حضرت دلالت دارد[۳۸].
عصمت از هر عمل غیر مرضی حتی عمل مکروه
برخی از دانشمندان شیعه بر این باورند که این حدیث بر عصمت حضرت فاطمه(س) از هر عمل غیر مرضی حتی عمل مکروه دلالت دارد. تقریر آنها چنین است که محور خشنودی و ناخشنودی فاطمه زهرا(س) همانند پدر بزرگوارش رسول خدا(ص)، رضا و غضب خدا است و هیچ گاه عملی که موجب ناخشنودی خدا است، به جا نمیآورد، بلکه اگر از امر مباحی بپسندد، حتما جهت شرعی داشته است و بنابراین آن عمل به مستحب تبدیل میشود و بر عکس عمل مباحی را نپسندد، به مکروه تبدیل میشود و این مرتبة بالای عصمت است که این حدیث آن را اثبات میکند. [۳۹]. در واقع، این استدلال با استعانت از گزاره دوم حدیث بنا بر برخی نقلهای آنکه عبارت از «من أغضبها فقد أغضبنی» است، سامان یافته است.
عصمت از گناه، خطا و اشتباه (عصمت کبری)
برخی از حدیث بضعة، تنها عصمت حضرت فاطمه(س) از گناه را برداشت کردهاند اما برخی دیگر[۴۰] (عصمت از گناه و خطا، نسیان و اشتباه) را برداشت نموده[۴۱].
دوم: دلالت بر برتری
برخی از مفسران اسلامی با استفاده از این حدیث در ذیل آیه ﴿وَإِذْ قَالَتِ الْمَلائِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ﴾ [۴۲] به برتری حضرت فاطمه(س) بر زنان عالم از جمله حضرت مریم(س) استناد کردهاند.[۴۳].
سوم: حقانیت در ملکیت فدک
این حدیث به اعتراف برخی، دال بر حقانیت حضرت فاطمه(س) در جریان غصب فدک است [۴۴].
چهارم: وجوب احترام اهل بیت
این حدیث به اعتراف برخی از علمای غیرشیعی، دال بر لزوم بزرگداشت مقام اهل بیت(ع)[۴۵].
سایر دلالتهای حدیث
آنچه گذشت دلالتهای واضح و روشن و مشهور این حدیث بود. با این حال دانشمندان اسلامی برداشتهای دیگری نیز از این حدیث کردهاند که عبارتند از: حرام بودن ازدواج با مادران و دختران[۴۶]، لزوم اکرام والدین[۴۷] و جایز بودن زیارت قبور توسط زنان[۴۸].
شأن صدور حدیث
بنابر نقلهای موجود، پیامبر اکرم(ص) چندین بار این حدیث را با عبارتهای مختلف در شأن حضرت فاطمه(س) بیان کردهاند که در نتیجه میتوان بیان جایگاه والا و عظمت مقام آن حضرت را مهمترین شأن صدور این روایت دانست. با این حال اما برخی منابع اهل سنت، در نقل دیگری را در شأن صدور این روایت بیان کردهاند که بر اساس آن حضرت علی(ع) مورد طعن و نکوهش قرار گرفته و از این جهت قابل پذیرش نخواهد بود. از این رو ابتدا به نقل دو مورد از شأن صدورهای صحیح این حدیث در منابع حدیثی پرداخته و در ادامه به نقد آن نقل ساختگی میپردازیم.
بیماری پیامبر و اندوه حضرت فاطمه(س)
ابوذر غفاری چنین نقل میکند که در ایام بیماری پیامبر(ص) که منجر به رحلتشان شد، به حضور ایشان رفتیم. پیامبر(ص) فرمود: «دخترم فاطمه را فراخوان و بگو به اینجا بیاید». پس بلند شدم و به حضور حضرت زهرا(س) رفتم و گفتم: ای ارجمندترین بانوان! پدرتان شما را فراخوانده است. ایشان چادر به سر کرد و از خانه بیرون رفت و به حضور پیامبر رسید و هنگامی که پدرشان را در آن حالت بیماری دید، شروع به گریه کرد، پس پیامبر نیز از گریه او گریست. سپس او را در آغوش گرفت و فرمود: «فاطمه جان! پدرت فدایت شود، گریه مکن! همانا تو اولین کسی هستی (از نزدیکانم) که به من ملحق میشوی، در حالیکه مظلوم و غضبناک هستی … و در کنار حوض کوثر بر من وارد میشوی». فاطمه فرمود: «در کجا شما را ملاقات میکنم؟». پیامبر(ص) فرمود: «تو در کنار حوض کوثر مرا ملاقات میکنی در حالیکه من شیعیان و محبان تو را سیراب میکنم و دشمنان و ناراحت کنندگان تو را از خود دور میکنم». فاطمه(س) پرسید: «اگر در کنار حوض شما را ملاقات نکنم، در کجا میتوانم شما را ببینم؟». پیامبر(ص) فرمود: «در کنار میزان الهی مرا میبینی». باز فاطمه(س) پرسید: «پدر جان! اگر در کنار حوض نیز شما را نبینم؛ کجا شما را خواهم دید؟». و پیامبر(ص) فرمود: «در صراط مرا خواهی دید در حالیکه من صدا میزنم شیعیان علی از صراط بگذرند «سَلِّمْ سَلِّمْ شِیعَة عَلِیٍّ» ابوذر گفت: در این هنگام قلب من آرام شد و به این جمله پیامبرآرامش گرفت. سپس پیامبر رو به من کرد و فرمود: «یَا أَبَا ذَرٍّ إِنَّهَا بَضْعَة مِنِّی فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِی»؛ ای اباذر! همانا فاطمه پاره تن من است و هرکس او را اذیت کند؛ مرا اذیت کرده است. همانا او ارجمندترین بانوی جهان بوده و شوهرش نیز ارجمندترین جانشین پیامبران است … [۴۹].
حضرت فاطمه(س) و ملاقات با نابینا
در نقلی دیگر آمده: شخصى نابینا از حضرت فاطمه(س) اجازه خواست تا به حضور او برود، حضرت فاطمه پرده انداخت و در پشت پرده قرار گرفت. پیامبر خدا(ص)به او فرمود: «چرا در حجاب قرار گرفتی در حالىکه او تو را نمىدید؟» حضرت فاطمه پاسخ داد: «اگر او مرا نمیبیند، من او را مىبینم، و او بوى تن مرا نیز حسّ مىکند». پیامبر فرمود: «أَشْهَدُ أَنَّکِ بَضْعَهٌ مِنِّی»؛ شهادت مىدهم که تو پارهاى از وجود من هستى». [۵۰].
ازدواج علی(ع) با دختر ابوجهل، شأن صدوری ساختگی
نويسندگان صحاح ششگانه اهل سنت، اعم از بُخارى و مُسلم؛ و نیز مؤلفین مسانید و سنن، از متقدّمين و متأخّرين آوردهاند که: على بن ابیطالب(ع) از دختر ابوجهل، در زمان حيات رسول خدا(ص) آن هم در حالى كه فاطمه(س) همسرش بود، خواستگاری کرد. که این کار موجب خشم پیامبر(ص) و دخترش فاطمه(س) گردید. برای روشن شدن این موضوع، به روایات صحیح بخاری که مهمترین کتاب اهل سنت است اشاره میکنیم تا حال دیگر روایات از کتب اهل سنت مشخص گردد.
متن روایت
بخاری در صحیح خود به نقل از زُهری[۵۱] مینویسد: «هنگامى كه على بن الحسين(ع) بعد از كشته شدن حسين بن على(ع) از نزد يزيد بن معاويه به مدينه آمد، مِسْوَر بن مخرمه به ديدار او رفت و گفت: آيا درخواستى از من دارى كه آن را انجام دهم؟ على بن الحسين فرمود: «نه..».. آنگاه مِسْوَر بن مخرمه به علی بن الحسین(ع) رو کرد و گفت: آن روز که على بن ابى طالب(ع)، دختر ابوجهل را در زمان فاطمه(س) خواستگارى كرد. من به سنّ بلوغ رسيده بودم، پيامبر خدا(ص) را به یاد میآورم که بالاى منبر براى مردم خطبه میخواند و از دامادش ابو العاص بن ربيع كه از طايفه بنى عبد شمس بود ياد میكرد و او را به خاطر خوش رفتاريش میستود و میفرمود: «او به هنگام گفت و گو با من راست مىگفت و به وعدهاى كه مىداد وفا مى كرد [۵۲]..... به خدا سوگند! دختر رسول خدا و دختر دشمن خدا هيچ گاه با هم جمع نمىشوند» [۵۳]. بخاری مشابه این نقل را در جای دیگری از صحیح خود نیز نقل کرده است.[۵۴]. وی همچنین در دو كتاب دیگرش «نكاح و طلاق»، به نقل از مِسْوَر بن مخرمه این داستان را طور دیگر نقل میکند و مینویسد: مِسْوَر گفته است: از پيامبر خدا(ص) شنيدم كه بر فراز منبر مىفرمود: «خانواده هُشام بن مغيره (ابوجهل) از من اجازه خواستند كه دخترشان را به ازدواج على بن ابى طالب(ع) درآورند! من اجازه نمىدهم، اجازه نمىدهم، هرگز اجازه نمىدهم!! مگر اينكه پسر ابو طالب بخواهد دختر مرا طلاق دهد و با دختر آنها ازدواج كند، چرا كه فاطمه پاره تن من است، كسى كه او را پريشان سازد، مرا پريشان كرده و كسى كه او را بيازارد مرا آزرده است» [۵۵].
بررسی روایت
بررسی متنی
از کنار هم گذاشتن متن روایتی که بخاری در مواضع مختلف نقل نموده، تناقضاتی آشکار میگردد که نمیتوان آنها را توجیه نمود. به عنوان نمونه:
- بخاری در یک جا مینویسد؛ پیامبر(ص) روی منبر فرمود:خانواده ابوجهل از من خواستند تا دخترشان را به عقد علی(ع) درآورند و در جای دیگر ناقل میگوید: علی(ع) خواستگاری کرد اما فاطمه(س) نزد پیامبر(ص) آمد و گفت: علی(ع) او را به عقد خود درآورده است.
- علاوه بر این در جای دیگر مسور میگوید من در آن ماجرا به سن بلوغ رسیده بودم در حالی که تاريخ نويسان میگویند: ولادت مِسوَر بعد از هجرت بوده و در آن زمان شش يا هفت سال بیشتر نداشته است. [۵۶].
بررسی سندی
بخاری در نقل این داستان آن را به دو نفر منسوب میکند که به شرح حال هر یک میپردازیم:
الف: ابن شهاب زهری[۵۷].
وی كسى است كه بزرگانی از خود اهل سنت او را از جمله اشخاص منحرف، دروغگو و از دشمنان امير مؤمنان على(ع) و اهل بيت(ع) دانستهاند.[۵۸]. دهلوى نیز در كتاب «رجال المشكاة» در شرح حال زُهْرى مىگويد: وی به كمىِ ديانت و ديندارى دچار شده بود و در دستگاه امویان به ثروت اندوزی پرداخته بود که این امر باعث سرزنش وی توسط دانشمندان و زاهدان معاصر او شده بود. [۵۹]. آنچه در مورد زهری میتوان گفت این است كه: وی از جاعلان حدیث در دستگاه امویان بود و برای اینکه حدیثی را به خورد مردم بدهد، آن را به پیامبر(ص) و یا اهل بیتش منسوب میکرد تا بیشتر مورد قبول مردم واقع شود. [۶۰].
- نقل شده که او از ملازمان عبدالله بن زبير بوده است. همان ابن زبيری که دشمنی سر سختی با علی(ع) داشت و هیچ كارى را بدون مشورت با مِسور انجام نمىداد.
- هر گاه مسور نام معاويه را بر زبان جارى مىكرد، بر او درود و صلوات مىفرستاد، و از ارادتمندان به معاویه محسوب میشد و در دشمنی معاویه با امیرالمؤمنین(ع) نیز تردیدی نیست.
- خوارج نیز که از مخاللفان امام علی(ع) بودند با او رفت و آمد و مذاكرات خصوصى داشتند. آنها نظرات او را پذيرفته و خود را به او منسوب مىكردند. [۶۱].
- ابن حجر نیز در مورد او مىگويد: من از مِسْوَر در شگفتم كه مىگويد:...تا روح در بدن دارم از على بن الحسين(ع)دفاع مىكنم؛ چراکه او فرزند فاطمه(س) است؛ اما از طرفی قلب على بن الحسين(ع) را به خاطر طعنه بر جدش علی(ع) جریحه دار میکند!! بلكه از مِسْوَر باز هم تعجّب مىكنم كه عميق تر از تعجّب قبل است،؛ چراکه او حاضر است جان خود را برای على بن الحسين(ع) چون فرزند پسر فاطمه(س) است بدهد، در حالی که براى خود حسين بن علی(ع) جانش را فدا نکرد. [۶۲].
بررسی محتوایی
مسور میگوید: پیامبر(ص) در مورد دامادش ابو العاص بن ربيع كه از طايفه بنى عبد شمس بود ياد كرد و او را به خاطر خوش رفتاريش میستود و در موردش فرمود: او به هنگام گفت و گو با من راست مىگفت و به وعدهاى كه مىداد، وفا مىكرد.- کنایه از اینکه این علی بن ابیطالب(ع) من را تصدیق نمیکند، و به وعدههای خود نسبت به من پیامبر وفا دار نیست-. در این داستان باید گفت که راویان و جاعلان غافل از این هستند که همین پیامبری که این حرفها را در مورد علی(ع) به او نسبت میدهند؛ بارها علی(ع) را معیار حق و برادر و وصی خود خوانده و فرموده است: «على همیشه با حق است و حق هم با علی است».[۶۳]. و صدها حدیث دیگری که در فضیلت علی(ع) بیان فرموده؛ با این حال چگونه میتوان علی(ع) را تکذیب کننده و خیانت کار دانست؟!
نتیجه
با توجه به آنچه گذشت میگوییم: اين حديث از احادیث ساختگى که توسط مبغضین امیرالمؤمنین(ع) و جهت تنقیص جایگاه آن حضرت در برابر انبوهی از روایات فضائل امام علی(ع)، جعل شده است. [۶۴].
منابع
پانویس
- ↑ ر. ک: امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج7، ص232 و 236؛ ابن ابی الحدید، بیتا: شرح نهج البلاغه، ج16، ص283؛ جلالی، محمدرضا، المنهج الرجالی و العمل الرائد فی الموسوعة الرجالیة لسید الطائفة آیة الله العظمی البروجردی، ص278؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج12، ص111.
- ↑ متقی هندی، کنز العمال، ج12، ص112.
- ↑ بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، ج36، ص5؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج108، ص12.
- ↑ متقی هندی، کنزالعمال، ج12، ص107.
- ↑ صدوق، من لایحضره الفقیه، ج4، ص125.
- ↑ نیسابوری، مسلم، صحیح مسلم، بیتا: ج3، ص155؛ متقی هندی، کنزالعمال، ج12، ص111.
- ↑ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج7، ص222؛ زبیدی، تاج العروس، بیتا: ج12، ص272
- ↑ زبیدی، تاج العروس، ج2، ص433؛ ابن اثیر جزری، النهایة فی غریب الحدیث، ج5، ص62.
- ↑ بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیح بخاری، ١4٠٧: ج6، ص158؛ نیسابوری، مسلم، صحیح مسلم، بیتا: ج7، ص141.
- ↑ امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج7، ص174.
- ↑ قلمرو عصمت فاطمه زهراء(س) در حدیث «فاطمه بضعه منی»،روحی برندق، کاوس، پژوهش های اعتقادی کلامی» تابستان 1395، شماره 22.
- ↑ فیومی در مصباح المنیر مینویسد: {{عربی|"البَضعَةُ: القِطْعَةُ من اللحْمِ و الجمعُ: بَضْعٌ و بَضَعَاتٌ و بِضَعٌ و بِضَاعٌ"، الفیومی، احمد بن محمد بن علی المقری (متوفای۷۷۰ه)، مصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ص۵۰، محل نشر:بیروت، دار النشر:المکتبة العلمیة، بیتا؛ ابن منظور یکی دیگر از لغتشناسان معنای واژه «بضعه» را با قرائتهای مختلف آن بیان کرده و مینویسد: "بضع: بَضَعَ اللحمَ یَبْضَعُه بَضْعاً و بَضَّعه تَبْضِیعاً: قطعه، والبَضْعةُ: القِطعة منه؛ تقول: اَعطیته بَضعة من اللحم اِذا اَعطیته قِطعة مجتمعة، هذه بالفتح،.. و فی الحدیث: فاطِمةُ بَضْعة منِّی، من ذلک، وقد تکسر، اَیاِنها جُزء منیکما اَن القِطْعة من اللحم"، «بَضَعَ اللحمَ»؛ یعنی گوشت را قطعه کرد. «بَضْعةُ» به معنای تکه از گوشت است. وقتی میگویی: تکه از گوشت را به او دادم، این جمله زمانی درست است که تکه به هم پیوسته را به او داده باشید. این معنای «بضعه» با فتح باء است و در روایت رسول خدا(ص) «فاطِمةُ بَضْعة منِّی» از همین معنا است. الافریقی المصری، جمال الدین محمد بن مکرم بن منظور (متوفای۷۱۱ه)، لسان العرب، ج۸، ص۱۲، ناشر:دار صادر - بیروت، الطبعة:الاولی.
- ↑ ر.ک: محمد بن مکرم بن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۱۲؛ ابن اثیر نیز در بیان معنای روایت نبوی بضعة منی، مینویسد: الگو:"عربی، «در روایت «فاطمة بضعة منی» بضعه به فتح باء، به معنای قطعه از گوشت است گاهی با کسر باء هم میآید معنایش این است که فاطمه جزء از بدن من است؛ چنانچه یک قطعه از گوشت جزء از آن گوشت است». ابن اثیر الجزری، ابوالسعادات المبارک بن محمد (متوفای۶۰۶ه)، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، ج۱، ص۱۳۳، تحقیق:طاهر احمد الزاوی - محمودمحمد الطناحی، ناشر:المکتبة العلمیة - بیروت - ۱۳۹۹ه - ۱۹۷۹م.
- ↑ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج2، 463؛ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، (١٣6٧)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج2، ص286.
- ↑ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، (١٣6٧)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج2، ص287؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، (بی تا)، لسان العرب، ج1، ص422.
- ↑ ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج3، ص73؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، (بیتا)، لسان العرب، ج9، ص152.
- ↑ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، (١٣6٧)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج2، ص368؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، (بیتا)، لسان العرب، ج9، ص152؛ زبیدی، محمد بن محمد، (بیتا)، تاج العروس من جواهر القاموس، ج12، ص272.
- ↑ راغب، حسین بن محمد اصفهانی، (١4١٢)، المفردات فی غریب القرآن، ص808.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، (بیتا)، لسان العرب، ج1، ص758.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، (بیتا)، لسان العرب، ج1، ص758.؛ زبیدی، محمد بن محمد، (بیتا)، تاج العروس من جواهر القاموس، ج2، ص433.
- ↑ فراهیدی، خلیل، (بیتا)، کتاب العین، ج6، ص36.
- ↑ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، (١٣6٧)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج2، ص447؛ زبیدی، محمد بن محمد، (بیتا)، تاج العروس من جواهر القاموس، ج18، ص313.
- ↑ ابن منظور، محمد بن مکرم، (بیتا)، لسان العرب، ج13، ص233.
- ↑ زمخشری محمود بن عمر، (١٩٧٩)، أساس البلاغة، ص321؛ ابن منظور، محمد بن مکرم، (بیتا)، لسان العرب، ج13، ص233.
- ↑ فراهیدی، خلیل، (بیتا)، کتاب العین، ج4، ص370؛ ابن اثیر جزری، مبارک بن محمد، (١٣6٧)، النهایة فی غریب الحدیث و الاثر، ج4، ص399.
- ↑ روحی برندق، کاوس، قلمرو عصمت فاطمه زهراء(س) در حدیث «فاطمة بضعه منی، پژوهشهای اعتقادی کلامی» تابستان 1395 - شماره 22.
- ↑ خبر متواتر لفظی، خبری است که گروه کثیری از راویان در تمام طبقات که تبانی آنها بر کذب و توطئه عادتاً محال است، آن را با الفاظ و کلمات یکسان نقل کرده باشند، مانند: حدیث متواتر «انما الاعمال بالنیات» و حدیث غدیر «من کنت مولاه فهذا علی مولاه» و حدیث ثقلین «انی تارک فیکم الثقلین». این احادیث شریف با همین الفاظ به صورت تواتر نقل شده تا این که سند آن به پیامبر گرامی اسلام (ص) رسیده است. به بیان دیگر، اگر خبرهای راویان متعددی، همگی در مدلول مطابقی به طور کامل مشترک باشد به آن مدلول مطابقی، خبر متواتر لفظی گفته میشود. (صدر، محمدباقر، دروس فی علم الاصول، ج2، ص143؛ زهیرالمالکی،محمد ابوالنور، اصول الفقه، ج3، ص129؛ محمدی، ابوالحسن، مبانی استنباط حقوق اسلامی یا اصول فقه، ص162.)
- ↑ تواتر معنوی: گزارش تعدادی از راویان از واقعه یا مطلبی خاص با الفاظ گوناگون اما با معنا و مضمون یکسان است.(شهید ثانی، الرعایة فی علم الدرایة، 1408ق، ص66؛ عاملی، معالم الدین، مؤسسه نشر اسلامی، ص187؛ میرزای قمی، قوانین الاصول، 1430ق، ج2، ص385؛ مرکز اطلاعات و منابع اسلامی، فرهنگنامه اصول فقه، 1389ش، ص369. گفته شده فراوانی گزارشها در تواتر معنوی، موجب علم و یقین به محتوای مشترک میشود. میرزای قمی، قوانین الاصول، 1430ق، ج2، ص385؛ سبحانی، اصول الحدیث و احکامه، دار احیاء التراث العربی، ص35.) مانند این که اخبار زیادی با کلمات متفاوت در مورد شرکت امام علی علیهالسّلام در سرایا و غزوات و به هلاکت رساندن بسیاری از پهلوانان مشرکان نقل شده است، که مضمون همه آنها به طور متواتر بر شجاعت آن حضرت دلالت مینماید و از آن جایی که الفاظ این اخبار یکسان نبوده ولی معنا و مضمون آن یکسان است، به این تواتر، تواتر معنوی میگویند
- ↑ خبر مستفیض، حدیثی است که ناقلان آن در هر مرتبه بیش از سه نفر باشند. (محسنی، بحوث فی علم الرجال، 1432ق، ص399؛ شیخ بهائی، الوجیزه، 1390ق، ص4؛ استرآبادی، لب اللباب، 1388ش، ص73؛ مامقانی، مقباس الهدایة، 1411ق، ج1، ص128. به گفته برخی، راویان خبر مستفیض کمتر از راویان خبر متواتر هستند. مامقانی، مقباس الهدایة، 1411ق، ج1، ص131.)
- ↑ تبریزی،محمد علی، اللمعة البیضاء فی شرح خطبة الزهراء، ص١٣6.
- ↑ «خبر متواتر» به روایتی گفته میشود که راویان آن در همه طبقات دارای تعدد بوده و تبانی و همدستی آنان بر جعل و دروغپردازی عادتاً محال باشد.(ر.ک: رحمانی، محمد، بحثهای مقارن در علم الحدیث، "خبر متواتر")
- ↑ کاشف الغطاء، جعفربن خضر، کشف الغطاء عن مبهمات الشریعة الغراء، ج1، ص97.
- ↑ نووی، یحیی بن شرف، المجموع شرح المهذب، ج20، ص244.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج16، ص273؛ مجلسی محمد باقر، (١4٠4)، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج17، ص27.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی، علم الهدی،علی بن حسین، (١4١٠)، الشافی فی الامامه، ج4، ص95؛ طوسی، شیخ محمد بن حسن، (١٣٨٣)، تلخیص الشافی، ج3، ص122؛ مجلسی، محمد باقر، (١4٠4)، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج5، ص317.
- ↑ ر. ک: تیجانی،محمد، فسئلوا اهل الذکر، ص18 به نقل از محقق حلی.
- ↑ حمصی رازی، سدید الدین، (١4١٢)، المنقذ من التقلید، ج2، ص329.
- ↑ سبحانی، جعفر، پژوهشی در شناخت و عصمت امام، ص27.
- ↑ ر. ک: امینی، ١4١6: ٢٣6 /٧.
- ↑ مثل آیت الله شیخ حسین وحید خراسانی عصمت مطلق
- ↑ نگاه کنید به: روحی برندق، کاوس، [[قلمرو عصمت فاطمه زهرا در حدیث فاطمه بضعه منی (مقاله)|قلمرو عصمت فاطمه زهرا در حدیث فاطمه بضعه منی]]، فصلنامه پژوهشهای اعتقادی کلامی، ص83-85.
- ↑ «و (یاد کن) آن گاه که فرشتگان گفتند: ای مریم، همانا خدا تو را برگزید و پاکیزه گردانید و بر زنان جهانیان برتری بخشید».، سوره آل عمران، آیه 42.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، بیتا، ج3، ص155.
- ↑ ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، مؤسسه اسماعیلیان، ج۱۶، ص۲۷۸؛ ایجی، المواقف، ۱۴۱۷ق، ج۳، ص۵۹۷ و ۶۰۷.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، چاپ سوم، ج۲۷، ص۱۶۶
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، چاپ سوم، ج۱۰، ص۲۶.
- ↑ فخر رازی، التفسیر الکبیر، چاپ سوم، ج۲۰، ص۱۸۵.
- ↑ شهید اول، ذکری الشیعة، ۱۴۱۹ق، ج۲، ص۶۳.
- ↑ خزاز رازی،علی بن محمد، کفایه الاثر فی النصّ علی الأئمه الإثنی عشر، محقق و مصحح: حسینی کوهکمری، عبد اللطیف، ص36 – 37.
- ↑ راوندی کاشانی، فضل الله بن علی، النوادر، محقق و مصحح: صادقی اردستانی، ص13 – 14؛ کوفی،محمد بن محمد اشعث، الجعفریات (الأشعثیات)، ص95؛ اصفهانی، أبو نعیم أحمد بن عبد الله، حلیه الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 2، ص40.
- ↑ ابوبکر محمدبن مسلم بن شهاب زهری تابعی مشهور و از راویان مشهور احادیث و تربیت یافته خاندان زبیر است. او در سال 50 یا 52 هـ. ق. در مدینه متولد شد و در سال 124 ه.ق در ناحیه شغب (مرز شام و حجاز) از دنیا رفت. احادیث او را بالغ بر 2200 حدیث شمردهاند. (عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج6، ص396). وی در کتب سته جمعاً حدود 3500 بار در اسناد روایات واقع شده است. تنها بخاری 607 حدیث که حدود 180 موردش از طریق عروه از عایشه است در صحیح خود از زهری نقل کرده است. بخشی از عمر وی مصادف است با دوران زندگانی امام علی بن الحسین(ع)، از این رو وی برخی روایات خود از جمله روایت مورد بحث را به آن حضرت نسبت داده است.(حیدری نسب، علیرضا، ابن شهاب زهری و عداوت اهل بیت(ع)، پژوهشهای قرآن و حدیث، سال چهل و چهارم، شمارهی دوم، پاییز و زمستان 1390، صص 79-99).
- ↑ کنایه از آنکه علی(ع) پیامبر(ص) را تصدیق نمیکرده، و به وعدههای خود وفا دار نبوده است.
- ↑ صحيح بُخارى، كتاب المناقب؛ ج3، حدیث 1364 و 1365، شماره 3523.
- ↑ ر.ک: صحيح بُخارى، كتاب المناقب؛ ج3،حدیث 1364 و 1365، شماره 3523.
- ↑ ر.ک: صحيح بُخارى، ج 5، كتاب نكاح؛ حدیث 2004، شماره 4932 و کتاب طلاق؛ ج3، حدیث 2022، شماره 4974؛ صحيح مُسلم، ج5، حدیث؛ 53- 55؛ سنن تِرمذى، ج5، حدیث؛ 464 و 465 شمارههاى 3893 و 3895؛ سنن ابن ماجه، ج3، حدیث 412 و 413 شماره هاى 1998 و 1999؛ سنن ابى داوود، ج2، حدیث91 و 92 شماره هاى 2069 و 2071؛ المستدرك على الصحيحين، ج3، حدیث 173، شماره هاى 7449- 4751 و مسند احمد، ج 4، حدیث 571، شماره 15691.
- ↑ عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج10، ص138.
- ↑ درباره ابن شهاب زهری راوی شاخص جوامع حدیثی اهل سنت از سوی رجالیان فریقین داوریهای متعارضی رسیده است. وی که در سند تعدادی از روایات جوامع شیعه هم قرار دارد توسط شیخ طوسی در رجال، یک بار «عدو» و بار دیگر تابعی خوانده و مهمل گذاشته شده است. (طوسی، محمد بن حسن، رجال الطوسی، ص119 و 294) رجالیان متأخر چون علامه حلی و ابن داوود هم او را عدو شمردهاند. (حلی، حسن بن یوسف، خلاصة الاقوال، ص392 و ابن داوود، رجال ابن داوود، ص184) در برابر، دانشمندانی چون محقق بهبهانی و میرزای نوری او را شیعه و احیاناً رازدار امام سجاد(ع) معرفی کردهاند. (وحید بهبهانی، تعلیقة علی منهج الرجال، ص313 و 329 و نوری، حسین، خاتمة المستدرک، ج4، ص300) رجالیان معاصری چون مرحوم خویی در معجم رجال الحدیث و تستری در قاموس الرجال نیز نسبت عداوت به او را رد کرده و در جهت اثبات ادعای خود ضمن توجیه و تحلیل اخبار دال بر عداوت زهری تلاش کردهاند او را فردی عامی و متوسط نشان دهند. اختلاف نظر درباره زهری در میان دانشمندان اهل سنت هم کم نیست.(حیدری نسب، علیرضا، ابن شهاب زهری و عداوت اهل بیت(ع)، پژوهشهای قرآن و حدیث، سال چهل و چهارم، شمارهی دوم، پاییز و زمستان 1390، صص 79-99.)
- ↑ ابن عبدالبر، استیعاب؛ ج 2، ص117؛ معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه؛ ج4، ص102. ابن خَلّكان درباره دشمنی زُهْرى با اسلام و پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) مینویسد: او این دشمنی را از پدرانش به ارث برده است. ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج4، ص178.
- ↑ عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج 4، ص204؛ ابن شعبه، حرانی، تحف العقول عن آل رسول؛ ص274و277؛ غزالی، ابومحمد، احیاء علوم الدین، ج2، ص143.
- ↑ حسینی میلانی ،سید علی، خواستگاری ساختگی، ص81.
- ↑ ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج3، ص394و390؛ عسقلانی، ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج10، ص138.
- ↑ عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج9، ص168.
- ↑ نیشابوری، حاکم، المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص134، ح 4628؛ دینوری، ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج 1، ص73.) و یا اینکه فرموده است: «علی برادر من در دنیا و آخرت است»(تاریخ امام على(ع) به نقل از ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج 1، ص117؛ احمدبن حنبل، مسند،، ج 1، ص230 و نیشابوری، حاکم، مستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص14.
- ↑ حسینی میلانی، سیدعلی، خواستگاری ساختگی، مرکز حقایق اسلامی، قم، 1387هـ ش، چاپ دوّم، ص47-119.