|
|
خط ۵۷: |
خط ۵۷: |
| # این ([[علی]]) [[جانشین]] من در میان شما پس از من میباشد، [[فرمان]] او را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید <ref>{{متن حدیث|هَذَا خَلِيفَتِي فِيكُمْ مِنْ بَعْدِي فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوهُ}}</ref>؛ | | # این ([[علی]]) [[جانشین]] من در میان شما پس از من میباشد، [[فرمان]] او را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید <ref>{{متن حدیث|هَذَا خَلِيفَتِي فِيكُمْ مِنْ بَعْدِي فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوهُ}}</ref>؛ |
| # این ([[علی]]) [[برادر]] و [[وصی]] و [[جانشین]] من پس از من و [[وارث]] من است، سخن او را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید<ref>{{متن حدیث|هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ وَارِثِي فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا}}</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت امام علی (مقاله)|امامت امام علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۴۴۵.</ref> | | # این ([[علی]]) [[برادر]] و [[وصی]] و [[جانشین]] من پس از من و [[وارث]] من است، سخن او را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید<ref>{{متن حدیث|هَذَا أَخِي وَ وَصِيِّي وَ خَلِيفَتِي مِنْ بَعْدِي وَ وَارِثِي فَاسْمَعُوا لَهُ وَ أَطِيعُوا}}</ref>.<ref>[[علی ربانی گلپایگانی|ربانی گلپایگانی، علی]]، [[امامت امام علی (مقاله)|امامت امام علی]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص ۴۴۵.</ref> |
|
| |
| ==[[شبهات]] عدم [[ادعای امامت]]==
| |
| ===[[شبهه]] اول: [[امام علی]]{{ع}} و عدم [[اعتقاد]] به [[نص بر امامت]]===
| |
| یکی از نویسندگان وهابی مدعی است: [[حضرت علی]]{{ع}} هرگز چنین [[معتقد]] نبوده و ادعا نکرده است که [[مشروعیت]] خلافتش بر آیند و نتیجه آن نصوصی است که [[شیعیان]] درباره او [[تصور]] میکنند<ref>فیصل نور، امامت در پرتو نصوص، ص۷۸.</ref>.
| |
|
| |
| ===[[پاسخ شبهه]] اول===
| |
| ایجاد این شبهه از دو حال خارج نیست: یا از بیاطلاعی شخص شبهه افکن از [[تاریخ]] [[اسلامی]] است یا خود را به [[نادانی]] میزند. آنگونه که پیش از این اشاره شد، امام علی{{ع}} بارها به مسئله [[امامت]] خویش تصریح داشته است که قسمتی از آنها در همین مقاله در تبیین موضوع بیان شد؛ [[علامه امینی]] بخشی از مستندات [[واقعه غدیر]] را در مجموعه ده جلدی [[الغدیر فی الکتاب و السنة و الأدب]] تدوین کرده که در دسترس همگان است و اگر کسی بدون [[حب]] و [[بغض]] و بیطرفانه به این [[دلایل]] و شواهد بنگرد، قطعاً به این نتیجه خواهد رسید که هیچ مسئلهای از مسائل اسلامی به اندازه [[امامت امام علی]]{{ع}}توسط شخص [[پیامبر]]{{صل}} و امام علی{{ع}} بازگو و تبیین نگردیده است.<ref>[[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] ص ۱۰۱.</ref>
| |
|
| |
| ===[[احتجاج امام علی]]{{ع}} به [[آیه ولایت]]===
| |
| [[محدث]] [[حافظ]] [[ابراهیم بن محمد جوینی]] مینویسد:
| |
| در دوران [[خلافت عثمان]] روزی در [[مسجد]]، میان [[انصار]] و [[مهاجران]]، درباره [[فضائل]] هر یک بحث در گرفت. در این [[مناظره]]، که حدود دویست تن از سران دو گروه حضور داشتند و از صبح تا ظهر به طول انجامید، [[قریش]] تمام فضائلی را که از [[رسول خدا]]{{صل}} درباره آنان بیان شده بود، نقل کردند. از سران [[مهاجر]] در جلسه، افرادی مثل [[عبدالرحمان بن عوف]]، [[طلحه]]، [[زبیر]]، [[مقداد]]، [[ابوذر]]، [[هاشم بن عتبه]]، [[عبدالله بن عباس]] و [[عبدالله بن جعفر]] حضور داشتند و پس از آن انصار نیز خدمات خود به [[اسلام]] و پیامبر{{صل}} و نقش خود را در [[گسترش اسلام]] و [[حمایت از مسلمانان]] بیان کردند که از جمله سران این گروه نیز افرادی مانند [[ابی بن کعب]]، [[زید بن ثابت]]، [[ابوایوب انصاری]]، [[ابوهیثم بن تیهان]]، [[قیس بن سعد بن عباده]]، [[جابر بن عبدالله]]، [[انس بن مالک]] و [[زید بن ارقم]] حضور داشتند.
| |
| پس از پایان گفتوگو آنان از [[امام علی]]{{ع}} تقاضا کردند ایشان سخن بگوید. [[امام]] نیز پس از ذکر آیاتی از [[قرآن]]، از جمله [[آیه]] {{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ...}}<ref>«سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref> فرمودند: «[[مردم]] از [[رسول خدا]]{{صل}} پرسیدند: ای رسول خدا{{صل}} آیا این [[آیات]] درباره بعضی از [[مؤمنان]] نازل شده است یا اینکه شامل همه میشود. آنگاه [[خداوند]] رسولش را [[مأمور]] کرد تا متولیان امور [[امت]] را به آنان بشناساند و [[ولایت]] را برای آنان شرح دهد؛ همانطور که [[نماز]] و [[زکات]] و [[حج]] آنان را شرح داده است؛ پس رسول خدا{{صل}} مرا در [[غدیر خم]] به عنوان امام مردم [[منصوب]] کرد»<ref>جوینی، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۱۲.</ref>.<ref>[[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] ص ۱۰۲.</ref>
| |
|
| |
| ===[[احتجاج امام علی]]{{ع}} به [[حدیث غدیر]]===
| |
| ١. امام علی{{ع}} در [[جنگ جمل]]، پس از [[اندرز]] و [[نصیحت]] [[مخالفان]]، خطاب به [[طلحه]] فرمود:
| |
| {{متن حدیث|نشدتك اللّه هل سمعت رسول اللّه{{صل}} يقول: «من كنت مولاه فعليّ مولاه، اللّهمّ وال من والاه، و عاد من عاداه»؟ قال: نعم. قال: فلم تقاتلني؟ قال: لم أذكر. قال: فانصرف [[طلحة]]}}<ref>اخطب خوارزم، المناقب، ص۱۸۲.</ref>.
| |
| تو را به [[خدا]] قسم میدهم، آیا شنیدی که رسول خدا{{صل}} گفت: «هر کس من مولای اویم، علی مولای اوست؛ خدایا هر کس علی را [[دوست]] دارد دوستش دار، و [[دشمن]] بدار کسانی که علی را [[دشمنی]] میکنند»؟ گفت: «آری». امام فرمود: «پس چرا با من میجنگی»؟ طلحه که پاسخی نداشت، با گفتن فراموش کردم به سوی لشکرش باز گشت.
| |
|
| |
| ٢. امام علی{{ع}} در [[احتجاج]] دیگری، کسانی را که [[شاهد]] [[واقعه غدیر]] بودند، به [[شهادت]] فرا خواند که در ادامه به برخی از [[روایتها]] در این زمینه اشاره میکنیم.
| |
| #ابن أثیر در [[ترجمه]] أحوال [[ناجیة بن عمرو]] از طریق [[أبو نعیم]] و [[أبوموسی]] مدائنی با سلسله سند خود از [[عمرو بن عبدالله بن یعلی بن مرة]]، از پدرش از جدش، یعلی، [[روایت]] میکند: شنیدم [[رسول خدا]]{{صل}} میفرمود: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}} و چون علی{{ع}} به [[کوفه]] وارد شد، [[مردم]] را به سؤال با سوگندطلبید و ده و اندی نفر بر خاستند و [[شهادت]] دادند که در بین آنها [[أبو أیوب أنصاری]]، صاحب منزلی که رسول خدا در [[مدینه]] در آن وارد شدند و دیگر ناجیة بن عمرو [[خزاعی]]، بودند<ref>{{عربی|قال: سمعت رسول الله{{صل}} يقول: {{متن حدیث|مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}}، فلما قدم على الكوفة نشد الناس فانتشد له بضعة عشر رجلا، فيهم أبو أيوب صاحب منزل رسول الله{{صل}} و ناجية بن عمرو الخزاعي}}؛ (ابن اثیر، اسد الغابة، ج۵، ص۲۸۱).</ref>.
| |
| # [[ابونعیم اصفهانی]] با سند متصل خود از [[عمیرة بن سعد]] آورده است که او گفت: من [[شاهد]] بودم که علی{{ع}} بر فراز [[منبر]]، [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} را با [[سوگند]] به [[خدا]] مورد استفهام قرار داده بود و میان آنها [[أبوسعید]] و [[أبوهریره]] و [[أنس بن مالک]] بودند و ایشان دور منبر بودند و علی{{ع}} گفت: {{متن حدیث|نَشَدتُكُمْ بِاللّهِ هَلْ سَمِعْتُم رَسُولَ اللّهِ{{صل}} يَقُولُ: مَنْ كُنْتُ مَولاهُ فَعَلِيٌّ مَولاهُ؟ فَقاموا كُلُّهُم فَقَالوا: اللّهُمَّ نَعَمْ وَقَعَدَ رَجُلٌ فَقالَ: مَا مَنَعَكَ أَنْ تَقُومَ؟ قالَ: يَا أمِيرَ المُؤمِنينَ، كَبِرتُ وَنَسيتُ! فَقالَ: اللّهُمَّ إنْ كَانَ كاذِباً فَاضْرِبهُ بِبَلاءٍ حَسَنٍ. قَالَ فَما مَاتَ حَتَّى رَأَيْنَا بَيْنَ عَيْنَيهِ نُكتَةً بَيْضَاءَ لَا تُوارِيهَا العِمَامَةُ}}<ref>ابونعیم، حلیة الأولیاء، ج۵، ص۲۶.</ref>. من شما را به خدا قسم میدهم: آیا شنیدید که رسول خدا{{صل}} میگفت: «هر کس من مولای او هستم پس علی مولای اوست»؟ همه برخاستند و گفتند: آری! بار پروردگارا. و یک مرد نشست و برنخاست. حضرت به او گفت: «چرا برنخاستی»؟! گفت: «ای أمیر [[مؤمنان]]، پیر شدم و فراموش کردهام». حضرت گفت: «بار پروردگارا، اگر این مرد [[دروغ]] میگوید، او را به بلای نیکویی [[مبتلا]] کن»! [[راوی]] [[روایت]]، که [[عمیرة بن سعد]] است، میگوید: «آن مرد نمرد مگر اینکه ما در بین دو چشم او نقطه سفیدی دیدیم که [[عمامه]] سرش آن را نمیپوشانید».
| |
| # [[احمد بن حنبل]] از [[علی بن حکیم أودی]]، از [[شریک]]، از [[أبو اسحاق]]، از [[سعید بن وهب]] و از زید بن یثیع روایت کرده است که آن دو نفر گفتند:
| |
| {{متن حدیث|نَشَدَ عَلِيٌّ النَّاسَ فِي الرَّحْبَةِ: مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ يوم غدير خم إلا قام! قال: فقام من قبل سعید ستة، و من قبل زید ستة، فشهدوا انهم سمعوا [[رسول الله]]{{صل}} یقول لِعَلِيٍّ عنه يَوْمَ غَدِيرِ خُمٍّ: «أَ لَيْسَ اللَّهُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ؟ قَالُوا: بَلَى قَالَ: أَللَّهُمَّ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَعَلِيٌّ مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}}<ref>ابن حنبل، المسند، ج۱، ص۱۱۸.</ref>. علی در [[رحبه]]، حاضران را [[سوگند]] داد که هر کس در [[روز غدیر خم]] سخنی در [[حق]] من از رسول الله{{صل}} شنیده است از جا برخیزد. در این هنگام شش تن از کنار سعید و شش تن از کنار زید برخاستند و [[گواهی]] دادند که آنان در آن [[روز]] از [[رسول خدا]]{{صل}} در محل [[غدیر]] شنیدند، خطاب به [[مردم]] فرمود: «آیا [[خداوند]] از [[مؤمنان]] به خودشان سزاوار نیست»؟ حاضران گفتند: «آری! [[خدا]] بر همگی آنان [[اولویت]] دارد». رسول خدا{{صل}} فرمود: «بار خدایا هر که من مولای او هستم، پس علی مولای اوست؛ بار خدایا [[دوست]] بدار کسی که او را دوست دارد و [[دشمن]] باش با کسی که با او [[دشمنی]] ورزد». [[ابن کثیر دمشقی]] با همین ألفاظ از أحمد بن حنبل روایت کرده است<ref>ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۰.</ref>.
| |
| # [[ابن حنبل]] در روایتی دیگر از [[عبدالرحمان بن أبی لیلی]] نقل میکند: {{متن حدیث|قال: شهدت عليا في الرحبة ينشد الناس: انشد الله من سمع رسول الله{{صل}} يقول يوم غدير خم: من كنت مولاه فعلي مولاه، لما قام فشهد! قال [[عبد]] [[الرحمن]]: فقام [[اثنا عشر]] بدريا كأني أنظر إلى أحدهم، فقالوا: نشهد أنا سمعنا [[رسول الله]]{{صل}} يقول يوم غدير خم: ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم و أزواجي امهاتهم؟! فقلنا: بلى يا رسول الله! قال: فمن كنت مولاه فعلي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه}}<ref>ابن حنبل، المسند، ج۴، ص۳۷۰؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص۲۱۱ و ۲۱۲.</ref>. در این [[روایت]] میبینیم که [[راوی]] میگوید: [[دوازده نفر]] [[شاهد]]، همه [[بدری]] بودند؛ یعنی صحابهای که به [[فضیلت]] [[غزوه بدر]] نائل شده بودند و مثل اینکه همین الآن که دارم من بیان میکنم، چشمانم دارد یک نفر از آنها را میبیند؛ یعنی حتی کیفیت [[رؤیت]] و خصوصیت آن نیز مشخص است.
| |
| #أحمد بن حنبل با سند دیگر از [[أبوطفیل]] روایت میکند که علی{{ع}} [[مردم]] را در [[رحبه]] جمع کرد و سپس به ایشان گفت: «من با [[قسم به خدا]] از هر [[مرد]] [[مسلمانی]] که از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیده است آنچه را که در [[روز غدیر خم]] گفته است، میخواهم که برخیزد». سی نفر برخاستند. [[فضل بن دکین]] ([[أبونعیم]]) میگوید: [[جماعت]] کثیری از مردم برخاستند و [[شهادت]] دادند، در وقتی که رسول خدا{{صل}} دست علی را گرفته بود و به مردم میگفت: {{متن حدیث|أَ تَعْلَمُونَ أَنِّي أَوْلى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ قَالُوا نَعَمْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا مَوْلَاهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ}} أبوطفیل میگوید: من از آن محفل خارج شدم و از گفتار أمیرالمؤمنین{{ع}} گویا در نفس من شبههای بود. [[زید بن ارقم]] را [[ملاقات]] کردم و به او گفتم: من شنیدم که علی{{ع}} چنین و چنان میگفت». زید گفت: «چرا [[انکار]] میکنی؟! من خودم از رسول خدا{{صل}} شنیدم که این کلمات را درباره علی{{ع}} میگفت»<ref>هیثمی، مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۰۴.</ref>. باید دانست که [[زید بن أرقم]] خودش در آن مجلس از [[منکران]] و [[کتمان]] کنندگان بوده است. از این رو به [[نفرین]] حضرت [[نابینا]] شد؛ چنان که خودش میگفت: «این [[کوری]]، دعای علی است که مرا گرفته است». ولی بعد از آن مجلس بارها در مکانهای متفاوت خودش برای افرادی که [[تاریخ]] ضبط کردهاند، [[حدیث غدیر خم]] را [[روایت]] کرده است.
| |
| # [[نسائی]] با سند متصل خود از [[سعد بن وهب]] روایت کرده است: {{متن حدیث|قال علي كرم الله وجهه في الرحبة: انشد بالله من سمع رسول الله{{صل}} يوم غدير خم يقول: إن [[الله]] و رسوله ولي المؤمنين، و من كنت وليه فهذا وليه. اللهم وال من والاه، و عاد من عاداه و انصر من نصره...!}}<ref>نسائی، خصائص أمیر المؤمنین علی بن ابیطالب{{ع}}، ص۲۶.</ref>. علی{{ع}} در [[رحبه]] گفت: من با [[سوگند]] به [[خدا]] میخواهم که هر که از [[رسول خدا]]{{صل}} این جملات را شنیده است، [[گواهی]] دهد... سعید گفت: «از نزدیک من شش نفر برخاستند» و [[زید بن منیع]] گفت: «از نزدیک من شش نفر برخاستند و [[شهادت]] دادند».
| |
| #همچنین نسائی از [[علی بن محمد بن علی]]، از [[خلف]] بن [[تمیم]]، از إسرائیل، از [[أبو اسحاق]]، از [[عمرو بن ذی مر]] روایت میکند: {{متن حدیث|قال: شهدت عليا بالرحبة ينشد أصحاب محمد أيكم سمع رسول الله{{صل}} يقول يوم غدير خم ما قال؟ فقام اناس فشهدوا أنهم سمعوا [[رسول الله]]{{صل}} يقول: «من كنت مولاه فعلي مولاه. اللهم وال من والاه و عاد من عاداه، و أحب من أحبه، و أبغض من أبغضه، و انصر من نصره، و [[تفرق]] بين [[المؤمن]] و الكافر}}<ref>نسائی، خصائص أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب{{ع}}، ص۱۷.</ref>.
| |
| بنابراین [[امام]]{{ع}} بارها با بیانهای مختلف به موضوع [[امامت]] خود تأکید کردهاند؛ البته با ملاحظه اوضاع و شرایط آن [[زمان]] که [[دشمنان اسلام]] در کمین نشسته بودند تا از [[اختلافات]] [[مسلمین]] برای [[پیشرفت]] نیات شوم خودشان استفاد کنند. پس این سخن، که [[امام علی]]{{ع}} خود [[مدعی امامت]] نبوده، [[کذب]] محض است و آنچه در تاریخ به ما رسیده است، خلاف مدعای [[وهابیت]] است.<ref>[[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] ص ۱۰۳.</ref>
| |
|
| |
| ===[[شبهه]] دوم: [[زید بن علی]] و [[انکار نص]]===
| |
| زید بن علی وجود نصی بر [[امامت ائمه شیعه]] را [[انکار]] کرده است<ref>قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۶۶۲.</ref>.
| |
|
| |
| ===[[پاسخ شبهه]] دوم===
| |
| در هیچ منبع معتبر [[شیعی]] چنین انکاری گزارش نشده است و اساساً مسئله [[نص]] [[خلافت]] قابل انکار نیست؛ ولی آنچه مورد استناد نویسنده وهابی در این شبهه است، روایتی است که در [[منابع شیعه]] از قول [[ابی جعفر]] [[مؤمن الطاق]] در مناظرهای با زید بن علی است که در آن زید دو پهلو سخن میگوید و سپس در موافقت با مؤمن الطاق دیدگاه [[واقعی]] خویش را به [[صراحت]] اعلام میدارد و این سخن ایشان هیچ ارتباطی با مدعای نویسنده وهابی ندارد. برای تبیین بیشتر مسئله، [[روایت]] با مختصر تحلیل آورده میشود.
| |
| پیش از [[نقل حدیث]] لازم است یادآوری شود که [[زید بن علی بن الحسین]]{{عم}}، [[برادر]] [[امام باقر]]{{ع}}، مرد [[صالح]] و [[بزرگواری]] است. [[ائمه]] ما او را [[شهید]] خوانده و قیامش را [[تأیید]] کردهاند؛ چنان که از [[امام صادق]]{{ع}} نقل شده است: {{متن حدیث|مَضَى وَ اللَّهِ عَمِّي شَهِيداً}}<ref>شیخ صدوق، عیون أخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۵۲.</ref>؛ «به [[خدا]] قسم عمویم شهید از [[دنیا]] رفت».
| |
|
| |
| یکی از [[اصحاب امام باقر]]{{ع}} به نام [[ابوجعفر احول]] میگوید:
| |
| [[زید بن علی بن حسین]]{{عم}}، زمانی که متواری و پنهان بود، مرا خواست. نزدش رفتم، به من گفت: ای أبا جعفر، اگر از ما [[خانواده]] کسی نزد تو آید [و [[یاری]] بخواهد] چه پاسخ میدهی؟ آیا با او به [[کارزار]] [[جنگ]] میروی؟ به او گفتم: «اگر پدرت یا برادرت مرا بخواهند با او خارج میشوم». زید گفت: «من میخواهم به جنگ این [[قوم]] (بنو [[امیه]]) بروم با من بیا». گفتم: «نمی آیم، قربانت گردم». زید گفت: «آیا [[جان]] خود را بر من ترجیح میدهی»؟ گفتم: «من یک نفرم، اگر در روی [[زمین]] امامی جز تو باشد، هر کس از تو کناره گیرد [[نجات یافته]] و هر کس با تو آید هلاک گشته و اگر برای [[خدا]] امامی روی [[زمین]] نباشد، کسی که از تو کناره کند با آنکه همراهیات کند برابر ست». به من گفت: «ای أبا جعفر، من با پدرم سر یک سفره مینشستم. او پاره گوشت چرب را برایم لقمه میکرد و لقمه داغ را از سر [[محبت]] به من سرد میکرد، تا چه رسد به حرارت [[آتش دوزخ]] که برایم [[دلسوزی]] نکرده باشد. از روش [[دینداری]] به تو خبر داده و به من خبر نداده»؟!
| |
| گفتم: «قربانت گردم، چون از آتش دوزخ به تو دلسوزی کرده، خبرت نداد؛ زیرا میترسید که تو نپذیری و از آن جهت به [[دوزخ]] روی. ولی به من خبر داده که اگر بپذیرم، [[نجات]] یابم و اگر نپذیرم، از دوزخ رفتن من باکی بر او نباشد»؛ سپس به او گفتم: «قربانت گردم، شما بهترید یا [[پیغمبران]]»؟ فرمود: «البته پیغمبران». گفتم: [[یعقوب]] به یوسف میگوید: «ای پسرک من، [[خواب]] خود را به برادرانت باز مگو که [از روی [[حسد]]] درباره تو بداندیشی میکنند». او خوابش را نگفت و پنهان داشت که برایش نیرنگی نریزند. همچنین پدر تو مطلب را از تو پنهان کرد؛ زیرا بر تو [[بیم]] داشت. زید گفت: «اکنون که چنین گویی، بدان که مولایت در [[مدینه]] به من خبر داد که من کشته میشوم و در [[کناسه کوفه]] به دار [[روم]] و خبر داد که کتابی نزد اوست که کشتن و به دار رفتن من در آن نوشته است». [[احول]] گوید: «من به [[حج]] رفتم و گفتوگوی خودم را با زید به [[حضرت صادق]]{{ع}} عرض کردم»<ref>کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۴.</ref>.
| |
| همانگونه که ملاحظه میشود، [[روایت]] دو قسمت دارد. در قسمت اول جناب زید، به خاطر ملاحظاتی که ما نمیدانیم، در [[تقابل]] با جعفر سخن میگوید و یک مرتبه [[منطق]] عوض میشود و نظر دوم را [[تأیید]] میکند؛ به عبارت دیگر زید در ابتدا آن حرفها را، که به ابوجعفر میگفت خودش را به آن در میزد، بعد که دید ابوجعفر این قدر در [[امامت]] [[رسوخ]] دارد، با خود گفت: پس به او بگویم که من هم از این مطلب [[غافل]] نیستم؛ [[اشتباه]] نکن، من هم میدانم و اعتراف دارم و آخر جمله بر میگردد به این مطلب که من با [[علم]] و عمد میروم و با دستور برادرم میروم. تا آنجا که [ابوجعفر] میگوید یک سال به [[مکه]] رفتم و در آنجا این داستان را برای [[حضرت صادق]]{{ع}} نقل کردم و حضرت هم نظر مرا [[تأیید]] کرد<ref>مطهری، مجموعه آثار، ج۴، ص۹۳۹.</ref>.<ref>[[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] ص ۱۰۹.</ref>
| |
|
| |
| ===[[شبهه]] سوم: [[سکوت امام علی]]{{ع}} در برابر [[خلفا]]===
| |
| چرا [[امام علی]]{{ع}} در برابر [[خلافت]] خلفا [[سکوت]] کرد و دست به [[اقدام عملی]] نزد؟<ref>اسحاق دبیری، سؤالاتی که باعث هدایت جوانان شیعه شد، ص۵.</ref>.
| |
|
| |
| ===[[پاسخ شبهه]] سوم===
| |
| پیش از این در تبیین موضوع روشن شد که [[امامت ائمه]]{{عم}} [[دلایل]] و مستندات فراوانی از [[قرآن]] و [[سنت]] دارد. [[رسول الله]]{{صل}} چندین بار در مناسبتهای مختلف، به [[امامت امام علی]]{{ع}}، با عبارتهای گوناگون، برای [[مردم]] تصریح کرده است؛ از آغازین روزهای [[بعثت]] تا آخرین حجی که با [[مسلمانان]] به جا آورد؛ گاهی در حضور جمعی از مسلمانان خطاب به [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} فرمود: «تو نسبت به من همان فضائلی را داری که [[هارون]]{{ع}} نسبت به [[موسی]]{{ع}}داشت، مگر اینکه بعد از من [[نبی]] نخواهد بود»<ref>مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۰.</ref>. در [[غدیر خم]]، در برابر بسیاری از [[اصحاب]] خود رسماً امامت امام علی{{ع}} را بیان کرد و برای او [[بیعت]] گرفتند<ref>مغازلی، مناقب أمیرالمؤمنین علی بن ابی طالب{{ع}}، ص۴۶.</ref>.
| |
| با تمام این توصیهها و سفارشات [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} درباره امام علی{{ع}}، [[حق]] ایشان نادیده گرفته شد و ایشان را [[خانه]] نشین کردند و [[امام]] نیز به جهت [[حفظ]] [[مصالح اسلام]] و [[امت مسلمان]] [[صبر]] پیشه نمود؛ چراکه میدانست یادآوری این امر مهم تأثیری ندارد و حتی ممکن است باعث [[اختلاف]] در [[جامعه]] گردد. در عین حال [[مصالح]] کلی [[جامعه اسلامی]] را در نظر داشت و گاه به حق خود اشاره میکرد و بر وضعیت پیش آمده [[اعتراض]] داشت.
| |
| از این جهت بود که [[امام علی]]{{ع}} تا شش ماه پس از [[رحلت پیامبر]]{{صل}}، به خلیفهای که در [[سقیفه]] تعیین شده بود، اعتراض میکرد<ref>بخاری، صحیح البخاری، ج۵، ص۱۳۹.</ref>. [[مسعودی]] مینویسد:
| |
| در [[روز]] [[بیعت]] سقیفه، علی{{ع}} به [[ابوبکر]] فرمود: «کار ما را تباه کردی و با ما [[مشورت]] نکردی و [[حق]] ما را رعایت ننمودی». ابوبکر گفت: «آری و لکن از بروز [[فتنه]] ترسیدم!»<ref>مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۰۱.</ref>.
| |
|
| |
| حتی بالاتر از [[اعتراض زبانی]]، به دنبال یارانی بودند که ایشان را برای احقاق حقشان [[یاری]] کنند. ولی متأسفانه وضعیت به گونه دیگری ورق خورده بود و [[مردم]] از [[یاری امام]] خودداری مینمودند؛ چنان که خود حضرت فرمودند:
| |
| {{متن حدیث|... فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۷.</ref>.
| |
| نگریستم و دیدم مرا یاری نیست و جز کسانم مددکاری نیست. دریغ آمدم که آنان دست به یاریم گشایند؛ مبادا که به کام [[مرگ]] در آیند....
| |
| همچنین فرمود:
| |
| {{متن حدیث|... فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ وَ لَا ذَابٌّ وَ لَا مُسَاعِدٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي، فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمُنْيَةِ...}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۲۱۷.</ref>.
| |
| پس نگریستم و دیدم نه مرا یاری است نه مدافعی و مددکاری؛ جز کسانم که دریغ آمدم به کام مرگشان برانم....
| |
| در سخنی دیگر نیز فرمود:
| |
| {{متن حدیث|لو وجدت أربعين ذوي عزم منهم لناهضت القوم...}}<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۴۸.</ref>.
| |
| اگر چهل تن که دارای [[عزم]] [[استوار]] باشند، از میان ایشان بیابم، با این گروه به [[نبرد]] بر میخیزم.
| |
|
| |
| از این [[سخنان امام]] استفاده میشود که [[انتقاد]] و اعتراض ایشان در برابر [[حاکمیت]] از مرحله زبانی گذشته بود و کار به جایی رسیده بود که اگر یاورانی درخور توجه داشت، قطعاً در برابر جریان سقیفه [[اقدام]] میکرد؛ البته با در نظر گرفتن [[مصالح اسلام]] و [[جامعه اسلامی]]. چنانچه خود ایشان در این باره میفرماید:
| |
| {{متن حدیث|... فَأَمْسَكْتُ يَدِي، حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاس قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الإِسْلامِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دَيْنِ محمَّد{{صل}}، فَخَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الإِسْلامَ وأَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أو هَدْماً، تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِن فَوْتِ وِلايَتِكُمُ...}}<ref>نهج البلاغه، نامه ۶۲.</ref>.
| |
| ... پس دست خود باز کشیدم تا آنکه دیدم گروهی در [[دین]] خود نماندند و از [[اسلام]] روی برگرداندند و [[مردم]] را به نابود ساختن دین محمد{{صل}} خواندند؛ پس ترسیدم که اگر اسلام و [[مسلمانان]] را [[یاری]] نکنم، رخنهای در آن بینم یا ویرانی، که [[مصیبت]] آن بر من سختتر از [[محروم]] ماندن از [[خلافت]] است.
| |
| بنابراین [[سکوت]] ایشان برای [[حفظ]] اساس و بنیان اسلام بوده است و نباید این سکوت را علامت [[رضایت]] ایشان از [[حاکمیت]] در [[جهان اسلام]]، بر اساس [[تصمیمات]] [[سقیفه]] دانست و این شبههای بیاساس را مطرح نمود که چرا [[امام علی]] و ائمه{{عم}} از [[امامت]] خویش [[دفاع]] نکردند.
| |
| در [[تاریخ]] آمده است که [[دشمنان]] از هر سو در تلاش بودند تا [[اساس اسلام]] را ویران نمایند، از گوشه و کنار [[کشور]] پهناور [[اسلامی]] گزارش میآمد که برخی از [[قبایل]] [[تازه مسلمان]] سر به [[شورش]] برآورده و [[پرچم]] [[ارتداد]] را برافراشتهاند و عملاً در برابر اسلام ایستادهاند. [[فتنه]] دیگر ظهور [[مدعیان نبوت]] همچون [[مسیلمه]]، سجاح و [[طلیحه]] بود و افزون بر اینها خطر دو امپراتور [[روم]] و [[ایران]] بنیان اسلام و مسلمانان را [[تهدید]] مینمود. اگر امام علی{{ع}} همچنان به [[مخالفت]] خود ادامه میداد، [[اساس دین]] ضربه میخورد و برای ایشان هیچ چیز بالاتر از حفظ اصل اسلام نبود.
| |
|
| |
| [[امام]]{{ع}} هنگام تشریح اوضاع [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] [[زمان]] خود و تبیین [[سیاست]] [[بازی]] سیاسی کاران عصر خویش، این گونه میگویند:
| |
| [[آگاه]] باشید! به [[خدا]] [[سوگند]] [[ابابکر]] [[جامه]] خلافت را بر تن کرد، در حالی که میدانست جایگاه من نسبت به [[حکومت اسلامی]]، چون محور آسیاب است به آسیاب که دور آن حرکت میکند. او میدانست که سیل [[علوم]] از دامن کوهسار من جاری است و مرغان دور پرواز [[اندیشهها]] به بلندای [[ارزش]] من نتوانند پرواز کرد. پس من ردای [[خلافت]] رها کرده و دامن جمع نموده، از آن [[کنارهگیری]] کردم و در این [[اندیشه]] بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن [[حق]] خود بپا خیزم یا در این محیط [[خفقان]] زا و [[تاریکی]] که به وجود آوردند، [[صبر]] پیشه سازم؟ که [[پیران]] را فرسوده، [[جوانان]] را پیر، و مردان با [[ایمان]] را تا [[قیامت]] و [[ملاقات]] [[پروردگار]] [[اندوهگین]] نگه میدارد! پس از ارزیابی درست، صبر و [[بردباری]] را خردمندانهتر دیدم. پس صبر کردم در حالی که گویا [[خار در چشم]] و استخوان در گلوی من مانده بود. و با دیدگان خود مینگریستم که [[میراث]] مرا به [[غارت]] میبرند<ref>نهج البلاغه، خطبه شقشقیه.</ref>.<ref>[[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] ص ۱۱۲.</ref>
| |
|
| |
| ===[[شبهه]] چهارم: [[استنکاف]] [[امام علی]]{{ع}} از خلافت===
| |
| یکی از نویسندگان وهابی مدعی است که اگر نصی در مسئله [[امامت]] وجود داشت، نباید امام علی در برابر درخواست [[مردم]] برای [[بیعت]] - مطابق آنچه در [[نهج البلاغه]] آمده است- میگفت: «از من دست بردارید و دیگری را بطلبید»<ref>قفاری، أصول مذهب الشیعة الإمامیة، ج۲، ص۶۹۹.</ref>.
| |
|
| |
| ===[[پاسخ شبهه]] چهارم===
| |
| کسی که این شبهه را مطرح کرده است، از نگاه خود به موضوع نگریسته که چرا باید امام علی{{ع}} [[بیعت مردم]] را این گونه رد کند! در پاسخ به این شبهه باید گفت:
| |
|
| |
| اولاً: مردم نیامده بودند که با امام علی{{ع}} به عنوان [[امام]] [[منصوص]] از طرف [[خدا]]، بیعت کنند؛ بلکه به عنوان یک [[خلیفه]]، مانند خلفای قبل خواستند با ایشان بیعت کنند. دیدگاه مردمی که در [[خانه امام]]{{ع}} برای بیعت آمده بودند، درباره امامت فراتر از [[حکومت]] ظاهری نبود؛ لذا پیش از اینکه به امام علی{{ع}} مراجعه کنند سراغ «[[طلحه]]» رفتند تا با او بیعت کنند؛ سپس سراغ «[[زبیر]]» رفتند تا با او بیعت کنند؛ حتی سراغ «[[عبدالله بن عمر]]» نیز رفتند! هیچ کدام خلافت را نپذیرفتند<ref>ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۶۵.</ref>. بنابراین نپذیرفتن بیعت مردم از جانب امام علی{{ع}}، با امامت ایشان که از جانب [[خداوند]] و با [[ابلاغ]] [[رسول الله]] در [[روز غدیر]] انجام شده، [[تعارض]] ندارد.
| |
|
| |
| ثانیاً: [[امام]] خود در همین [[خطبه]] قضیه را روشن میکند و میداند که [[مردم]] نگاهشان به [[امامت]] چیست؛ لذا به [[صراحت]] خطاب به مردم میفرماید:
| |
| {{متن حدیث|...وَ اعْلَمُوا أَنِّي إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ...}}<ref>نهج البلاغه، خطبه ۹۲.</ref>.
| |
| [[آگاه]] باشید اگر [[دعوت]] شما را بپذیرم، بر اساس آنچه میدانم با شما [[رفتار]] میکنم و به گفتار این و آن و [[سرزنش]] سرزنش کنندگان گوش فرا نمیدهم.
| |
| امام برای قبول [[خلافت]]، همان چیزی را بیان فرمود که در [[شورای شش نفره]]، که [[عمر]] برای [[تعیین جانشین]] خویش ایجاد کرده بود، گفته بود؛ در آن [[روز]]، «[[عبدالرحمان بن عوف]]» [[امام علی]]{{ع}} را صدا کرد و گفت: «با [[خدا]] [[میثاق]] و [[تعهد]] میداری که اگر بر سر کار آمدی به [[کتاب خدا]]، [[سیره رسول خدا]] و [[سیره]] [[شیخین]] عمل کنی»! امام فرمود: «[[امید]] آن دارم که در محدوده [[علم]] و [[توانایی]] خودم عمل کنم». سپس عبدالرحمان، [[عثمان]] را صدا کرد و او شرایط [[ابن عوف]] را پذیرفت؛ بدین ترتیب عبدالرحمان، عثمان را به خلافت برگزید و با او [[بیعت]] کرد<ref>ابن شبه نمیری، تاریخ المدینة، ج۳، ص۹۲۴.</ref>.
| |
| در اینجا نیز قضیه همان است؛ مردم [[انتظار]] دارند که [[امیرالمؤمنین]] خلافتی را بپذیرد که دلخواه مردم باشد؛ در اینجا اصلاً بحث امامت مطرح نیست؛ بلکه بحث خلافت و [[حکومت]] است، ولی [[امیر المؤمنین]]{{ع}} این را نمیپذیرد.
| |
| وقتی امام علی{{ع}} حاضر نیست به مردم بگوید که من به سیره این [[دو خلیفه]]، که [[انحرافات]] [[زمان]] آنها خیلی کمتر بود، عمل میکنم، طبیعی است که پس از عثمان - که اوضاع به کلی دگرگون شده بود و به قول خودش [[آینده]] داشت چندین چهره نشان میداد و مردم نیز میخواستند که علی{{ع}} آن طوری که آنها دلشان میخواهد عمل کند - به ایشان بگوید که اگر من حکومت را در دست بگیرم، آن طوری که خودم میفهمم، عمل میکنم؛ نه آن گونهای که شما دلتان بخواهد. پس این [[سخنان امیرالمؤمنین]]{{ع}} معنایش این نبود که حضرت [[حکومت]] را رد کرده باشد، بلکه میخواست [[اتمام حجت]] کامل کرده باشد<ref>مطهری، مجموعه آثار، ج۱۶، ص۵۹۵.</ref>.<ref>[[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] ص ۱۱۷.</ref>
| |
|
| |
| ===نتیجهگیری===
| |
| # [[امامت امام علی]]{{ع}} ریشه در [[قرآن]] و [[سنت]] دارد؛ [[آیات]] متعددی در این باره با توجه به [[روایات تفسیری]] که در [[منابع معتبر شیعه]] و [[اهل سنت]] وجود دارد، مسئله را به گونهای روشن مینماید که هیچگونه [[شک]] و شبههای برای کسانی که از [[تعصب]] و لجاج دست بردارد باقی نخواهد گذاشت.
| |
| #افزون بر آیاتی که در این باره وجود دارد، در [[سنت رسول الله]]{{صل}} نیز بر آن به گونهای تأکید و توجه شده است که درباره هیچ یک از آموزهای [[اسلامی]] به غیر [[توحید]]، چنین تأکیدی به چشم نمیخورد که هم در ابتدای [[بعثت]] از آن سخن بگوید ([[یوم الانذار]]) و هم در آخرین روزهای [[عمر شریف رسول الله]]{{صل}} در [[حجة الوداع]] به جمع کثیری از [[مسلمانان]] که از سراسر عالم گرد آمده بودند به گونه و تشریفات خاص [[ابلاغ]] گردد و از همه مهمتر [[کمال دین اسلام]] را منوط به اعلام آن بداند. ([[روز غدیر خم]]).
| |
| # [[بدیهی]] است آنجا [[آیات قرآن]] و [[سنت پیامبر]]{{صل}} نادیده گرفته میشود و [[اجتهاد در برابر نص]] در [[جامعه]] رواج و نهادینه میگردد، [[ادعای امامت]] توسط [[ائمه هدی]]{{عم}} در چنین فضای غبارآلودی که [[حق]] و ناحق به هم آمیخته و جریانهایی که دیروز در برابر [[رسول الله]]{{صل}} ایستاده بودند و امروز [[قدرت]] را قبضه نمودهاند، چه اندازه میتواند کاربرد داشته باشند؟ در اوضاع و شرایطی که [[حاکمیت]]، [[حق حیات]] را از [[اهل بیت پیامبر]]{{صل}} دریغ میدارند، ادعای [[حق امامت]] و [[خلافت]] قطعاً مساوی با کشته شدن و یا [[زندانی]] شدن خواهد بود، اگر کسی در این باره تردید دارد به کتاب [[مقاتل الطالبیین]] [[ابوالفرج اصفهانی]] مراجعه نماید.
| |
| #ائمه{{عم}} در عین حال که در فضای [[اختناق]] به سر میبردند و شدیدترین فشارها بر آنها وارد میگردید، بر اساس [[وظایف الهی]] از گفتن [[حق]] دریغ نمیکردند و هر جا لازم بود به [[تبیین حقایق]] میپرداختند. درباره [[امامت]] نیز بارها به [[مردم]]، به طریق گوناگون، [[تذکر]] میدادند تا آنها را به [[حقایق]] آشنا سازند که برخی مستندات در این باره در متن مقاله آورده شد.<ref>[[ائمه و ادعای امامت (مقاله)|مقاله «ائمه و ادعای امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۷ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۷]] ص ۱۱۹.</ref>
| |
|
| |
|
| == جستارهای وابسته == | | == جستارهای وابسته == |