معاد در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
[[انسانها]] همواره در طول تاریخ، به نوعی به زندگی بعد از مرگ [[اعتقاد]] داشتهاند. همین امر نشان میدهد که [[بشر]] بر مبنای یک «[[الهام]] [[فطری]]»، چنین زندگیای را [[باور]] داشته است؛ اگر چه بر اثر عدم [[بینش]] صحیح و نداشتن [[رشد]] [[فرهنگی]] بالا و دوری از [[تعلیمات انبیا]]، مرتکب [[خطا]] و [[خرافات]] میشد. تورمان فنسنت بیل، درباره فطری بودن [[اعتقاد]] به [[زندگی]] پس از [[مرگ]]، چنین مینویسد: | [[انسانها]] همواره در طول تاریخ، به نوعی به زندگی بعد از مرگ [[اعتقاد]] داشتهاند. همین امر نشان میدهد که [[بشر]] بر مبنای یک «[[الهام]] [[فطری]]»، چنین زندگیای را [[باور]] داشته است؛ اگر چه بر اثر عدم [[بینش]] صحیح و نداشتن [[رشد]] [[فرهنگی]] بالا و دوری از [[تعلیمات انبیا]]، مرتکب [[خطا]] و [[خرافات]] میشد. تورمان فنسنت بیل، درباره فطری بودن [[اعتقاد]] به [[زندگی]] پس از [[مرگ]]، چنین مینویسد: | ||
[[حقیقت]] این است که [[درک]] فطری وجود عالم پس از مرگ، از نیرومندترین [[دلایل]] وجود چنین عالمی است؛ زیرا هرگاه [[خدا]] بخواهد بشر را به حقیقتی قانع سازد، ریشههای آن را در [[سرزمین]] [[غرایز]] و [[فطرت]] او مینشاند. [[عشق]] به [[جاودانگی]] زندگی - حتی بعد از مرگ - یک نوع [[احساس]] عمومی در وجود همه [[انسانها]] است که نمیتوان به طور کلی آن را نادیده گرفت و بیشک آنچه را که با نیرو به سویش میشتابیم و در اعماق وجودمان احساس میکنیم، میباید عکسالعملی از اصل ریشهداری باشد که در نهاد انسانها موجود است. ما به اینگونه [[حقایق]] بزرگ، تنها از طریق دلایل مادی [[ایمان]] نمیآوریم؛ بلکه بیشتر از طریق الهام فطری و احساس درونی است که آنها را باور داریم و و اصولاً الهام، عامل مهمی برای درک حقایق به شمار میآید. همانطور که برگسون میگوید، هنگامی که [[دانشمندان]] در مسائل [[علمی]] به مرحلهای میرسند که نیاز به دلیل و [[اثبات]] دارد، ناگهان بارقهای از الهام، حقیقت را برایشان آشکار میسازد و به آن دست مییابند. بنابراین بحثهای علمی، ایمان ما را به وجود الهام و [[عقیده]]، [[تأیید]] میکند نه آنکه [[انکار]] نماید<ref>مجله ریدرز دایجست، «روح الدین الاسلامی» شماره نوامبر ۱۹۵۷، ص۹۷.</ref>. | [[حقیقت]] این است که [[درک]] فطری وجود عالم پس از مرگ، از نیرومندترین [[دلایل]] وجود چنین عالمی است؛ زیرا هرگاه [[خدا]] بخواهد بشر را به حقیقتی قانع سازد، ریشههای آن را در [[سرزمین]] [[غرایز]] و [[فطرت]] او مینشاند. [[عشق]] به [[جاودانگی]] زندگی - حتی بعد از مرگ - یک نوع [[احساس]] عمومی در وجود همه [[انسانها]] است که نمیتوان به طور کلی آن را نادیده گرفت و بیشک آنچه را که با نیرو به سویش میشتابیم و در اعماق وجودمان احساس میکنیم، میباید عکسالعملی از اصل ریشهداری باشد که در نهاد انسانها موجود است. ما به اینگونه [[حقایق]] بزرگ، تنها از طریق دلایل مادی [[ایمان]] نمیآوریم؛ بلکه بیشتر از طریق الهام فطری و احساس درونی است که آنها را باور داریم و و اصولاً الهام، عامل مهمی برای درک حقایق به شمار میآید. همانطور که برگسون میگوید، هنگامی که [[دانشمندان]] در مسائل [[علمی]] به مرحلهای میرسند که نیاز به دلیل و [[اثبات]] دارد، ناگهان بارقهای از الهام، حقیقت را برایشان آشکار میسازد و به آن دست مییابند. بنابراین بحثهای علمی، ایمان ما را به وجود الهام و [[عقیده]]، [[تأیید]] میکند نه آنکه [[انکار]] نماید<ref>مجله ریدرز دایجست، «روح الدین الاسلامی» شماره نوامبر ۱۹۵۷، ص۹۷.</ref>. | ||
اگر فطرت بهدرستی [[هدایت]] نشود، در تشخیص مصداق [[اشتباه]] میکند و [[آدمی]] را به راه خطا میبرد و او را به جای [[خداپرستی]] دچار [[بتپرستی]] و [[پرستش]] [[خدایان]] و مظاهر [[طبیعت]] میکند و به قول ویل دورانت، «هر حیوانی از سوسک [[مصری]] گرفته تا فیل [[هندی]] در یک گوشه [[زمین]]، روزی در [[مقام]] خدا مورد پرستش واقع میشود»<ref>ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۱، ص۹۵.</ref>. و به قول آلبرماله، «[[رومیها]] بیش از سی هزار [[خدا]] داشتند»<ref>ماله، آلبر، تاریخ آلبرماله، ج۱، ص۳۰.</ref>. و [[عشق]] به [[جاودانگی]] [[زندگی]] نیز سر از آن رسواییها درمیآورد که نمونههای آن را دیده و در کتابها خواندهایم؛ لیکن «[[بیهوده]] سخن به این درازی نمیشود» و [[بشر]] بر چنین واقعیتی اتفاق نمیکند.<ref>[[زینالعابدین قربانی لاهیجی|قربانی لاهیجی، زینالعابدین]]، [[معاد - قربانی (مقاله)| مقاله «معاد»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۳۸۲.</ref>. | اگر فطرت بهدرستی [[هدایت]] نشود، در تشخیص مصداق [[اشتباه]] میکند و [[آدمی]] را به راه خطا میبرد و او را به جای [[خداپرستی]] دچار [[بتپرستی]] و [[پرستش]] [[خدایان]] و مظاهر [[طبیعت]] میکند و به قول ویل دورانت، «هر حیوانی از سوسک [[مصری]] گرفته تا فیل [[هندی]] در یک گوشه [[زمین]]، روزی در [[مقام]] خدا مورد پرستش واقع میشود»<ref>ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۱، ص۹۵.</ref>. و به قول آلبرماله، «[[رومیها]] بیش از سی هزار [[خدا]] داشتند»<ref>ماله، آلبر، تاریخ آلبرماله، ج۱، ص۳۰.</ref>. و [[عشق]] به [[جاودانگی]] [[زندگی]] نیز سر از آن رسواییها درمیآورد که نمونههای آن را دیده و در کتابها خواندهایم؛ لیکن «[[بیهوده]] سخن به این درازی نمیشود» و [[بشر]] بر چنین واقعیتی اتفاق نمیکند.<ref>[[زینالعابدین قربانی لاهیجی|قربانی لاهیجی، زینالعابدین]]، [[معاد - قربانی (مقاله)| مقاله «معاد»]]، [[دانشنامه امام علی ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام علی ج۲]] ص ۳۸۲ ـ ۳۸۴.</ref>. | ||
===ضرورت باور به معاد=== | ===ضرورت باور به معاد=== |
نسخهٔ ۱۴ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۳:۳۲
معاد از اصول اعتقادی دین اسلام است که با همۀ شئون زندگی انسان ارتباط دارد. دلایل عقلی و نقلی مختلفی برای اثبات معاد بیان شده است. همچنین، حالت منطقی شیوۀ بازگشت انسانها در قیامت، این است که المعاد لا روحانیة و لا جسمانیة بل امر بین الجسمانی و الروحانی. موضوع معاد در گفتار و کردار حضرت علی (ع)، به عنوان کسیکه از اعماق جان موضوع معاد را درک کرده و به آن توجه دارد، به دفعات مطرح شده است. ایشان معاد، آخرت و وقوع قیامت را ادامه آفرینش جهان هستی و دنیا معرفی میکند، ولی توجه و محور کلام امام در مواردی همچون سرگذشت و سرنوشت دنیا و آخرت، دلیل آفرینش، مالک دنیا و آخرت، مقایسه و ارزیابی دنیا و آخرت و نیز دنیاجویان و آخرتپیشگان، نمود بیشتری مییابد.
معناشناسی
اصطلاح معاد یا قیامت؟
در تعبیرات "قیامت"، کلمه معاد نداریم. هرچند معاد از همه اسمها معروفتر است، این اصطلاح، اصطلاح شرعی نیست، بلکه اصطلاح متشرعه است. کلمه معاد را ظاهراً متکلمین جعل کردهاند؛ هرچند این کلمه میتواند با تعبیرات قرآن منطبق باشد. البته در قرآن کلماتی شبیه کلمه معاد ذکر شده است؛ مانند "مرجع" یا "مآب". مبنای ایجاد این کلمه آن است که آنان قیامت را زمان عود ارواح به اجساد میدانستند. "عود" یعنی برگشت چیزی به اصل خود. "رجوع" نیز به همین معناست و در حقیقت باید یک آمدنی باشد تا بازگشت صدق کند. از اینرو اگر در قرآن کریم درباره قیامت کلمه "رجوع" به کار رفته است، به معنای بازگشت به خداست: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۱].[۲] البته روز قیامت اسامی دیگری هم دارد مانند: "روز حساب"، "روز جزا"، "عالم آخرت"، "رستاخیز"، "محشر" و "حشر"[۳].
تفاوت آخرت با قیامت
موضوع معاد با موضوع آخرت و قیامت، چندان درآمیخته است که نمیتوان تنها به یکی از آنها، جدای از دیگری، پرداخت و به شناخت رسید. آخرت انسان [در مقابل دنیای آن] نیز با مرگ او آغاز میشود و با قیامت و معاد [زنده شدن جسمانی مجدد] و حسابرسی و زندگی در جهان آخرت تداوم مییابد. قیامت نیز، زمان فنا و نابود شدن جهان، از جمله انسان است و پایانی برای دنیا و همه موجودات، اما سرآغازی برای معاد و شروع جهان آخرت[۴].
اهمیت و جایگاه
«معاد» در اصطلاح دینی یکی از پایههای اساسی اسلام و همۀ ادیان آسمانی است، یعنی عقیده به اینکه انسانها پس از مرگ، دوباره هنگام برپایی قیامت زنده خواهند شد و در روز رستاخیز، به حساب آنان رسیدگی شده، نیکان به بهشت و بدکاران به دوزخ خواهند رفت[۵]. معاد با همه شئون زندگی انسان ارتباط دارد. بر مبنای این باور، عمر دنیا زمانی به پایان میرسد و همه چیز فنا و نابود میشود و سپس دگربار آفریده خواهد شد و هستیِ دوباره خواهد یافت. در این میان، انسانها مورد حسابرسی قرار میگیرند و تکلیف و وضعیت آینده آنها مشخص میشود[۶].
قرآن کریم و روایات پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) به صورت قطعی از معاد سخن گفتهاند. کسی که معاد را باور نکند، از دین اسلام بیرون است و حکم مسلمانی بر او جاری نیست. همۀ ادیان آسمانی از زندگی پس از مرگ خبر دادهاند و بر این اتفاق دارند که جهان سرانجامی دارد که روز جزا و محکمۀ الهی است. مسلمانان با یقین به وحی الهی، معاد را از وعدههای حتمی خداوند میدانند و بر این باورند که وعدۀ او تخلف نمیپذیرد و بیگمان، روزی قیامت فرا میرسد و میزان عدل الهی به پا میشود و به حساب خلایق رسیدگی میگردد. اعتقاد به معاد از نظر اهمیت، پس از اصل توحید جای دارد[۷]. هدف اصلی پیامبران آگاه ساختن مردم از مبدأ و معاد است. معاد از اجزای مهم و متمم خلقت است؛ زیرا بدون آن خلقت، بیهوده و ناقص است[۸]. پیوند معاد با زندگی دنیا انکارناپذیر است.
اخبار معاد از پیشگوییهای غیبی است که جز از راه وحی و إخبار پیامبران راهی بدان نیست و یقین بر آن فراهم نمیآید. از این روی، اعتقاد به معاد وابسته به ایمان به وحی و نبوت است[۹]. اعتقاد به معاد نه تنها از مشترکات اعتقادی همه فرقههای اسلامی است، بلکه پیروان همۀ ادیان توحدی نیز به معاد به عنوان یک اصل دینی و الهی ملتزماند. باور به روز واپسین، یکی از اصول جهانبینی اسلامی و از ارکان ایمانی و اعتقادی دین اسلام و شرط مسلمانی است؛ یعنی اگر کسی این اصل ایمان را انکار کند، از دایرۀ مسلمانی خارج است. تمام پیامران الهی پس از تأکید بر اصل توحید، مهمترین اصلی که به مردم متذکر شده و ایمان به آن را مورد تأکید قرار دادهاند، اصل معاد است. قرآن نیز در آیات متعددی این باور را از عقاید مشترک همۀ شرایع آسمانی میداند بنگرید. در قرآن کریم صدها آیه در خصوص معاد و ایمان به آن و هشدارهای مربوط به قیامت آمده است؛ تا جایی که گفته شده حدود دو هزار آیه، یعنی نزدیک به یک سوم قرآن به این موضوع اختصاص دارد[۱۰]. عقیده به معاد، در تربیت روحی و اخلاقی انسانها و ایجاد انگیزه برای کار خوب و بازداشتن آنان از جرم و گناه و ستم مؤثر است[۱۱].
اثبات امکان و ضرورت
استدلال بر معاد، بر اساس توحید است. از منظر قرآن کریم ممکن نیست خداوند حکیم و عادل باشد، ولی سلسله نظام هستی به معاد منتهی نشود؛ یعنی خلقت بدون معاد عبث است. قرآن به این مطلب استدلال کرده است: ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ﴾[۱۲]. قرآن کریم در واقع به این نکته متذکر میشود که یا معتقد هستید خدایی وجود ندارد، در این صورت مانعی نخواهد داشت که خلقت عبث و بیهوده باشد؛ اما اگر معتقد به وجود خدا هستید، در این صورت بایستی به وجود معاد هم باور و ایمان داشته باشید؛ زیرا باور به معاد، لازمۀ باور به نظام احسن آفرینش است. بدون این باور، خلقت ناقص و عبث و بیهوده است[۱۳].
متکلمان مسلمان برای اثبات معاد، افزون بر ادلۀ نقلی، از ادلۀ عقلی نیز سود بردهاند. یکی از دلایل مشهور عقلی این است که تکلیف به اوامر و نواهی الهی، مستلزم وجود پاداش و کیفر است؛ اما همۀ کیفرها و پاداشها در دنیا جاری نمیشوند و بسیاری از گناهکاران و ستمگران در دنیا از رفاه و آسایش بهرهمندند و در برابر، شماری فراوان از مؤمنان پرهیزگار در دنیا به حال سختی و رنجاند. دادگری خداوند ایجاب میکند سرانجام، اینان به سزای عمل خویش برسند و بدینسان، وجود سرای آخرت به اثبات میرسد[۱۴].
فطری بودن عقاید و احکام الهی
از آنجا که عقاید و اصول کلی احکام الهی بر اساس ساختار آفرینشی انسان تنظیم شده است، به رغم تمام تلاشهایی که در طول تاریخ برای نابودی آنها صورت گرفته، این احکام و عقاید پابرجای مانده و اگر چند صباحی کمرنگ یا افیون جلوه کرده است، بالاخره با برطرف شدن موانع، جایگاه فطری خود را بازیافته است. کشورهای کمونیستی شوروی، بهترین شاهدان بر این مدعایند. قرآن درباره فطری بودن عقاید و اصول کلی احکام و اخلاق الهی که از آنها تعبیر به «دین» میکند، چنین میفرماید: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾[۱۵]. امام علی(ع) نیز که تربیت شده مکتب قرآن است، آنجا که از فلسفه بعثت پیامبران سخن میگوید، بر فطری بودن دین و اینکه انبیا مطالبهکنندگان پیمان فطرت الهی بودند، چنین تأکید میکند: «[[[خداوند]]] پیامبرانش را در میان آنان مبعوث کرد، و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد، تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه کنند و نعمتهای فراموش شده را به یاد آنان آورند، و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر ایشان تمام کنند، و گنجهای پنهانی عقلهایشان را استخراج نمایند، و آیات قدرت خدای را به آنان نشان دهند»[۱۶]. البته بررسی فطری بودن ابعاد دین، مجال دیگری میطلبد[۱۷].[۱۸].
نخست: دلیل عقلی
- دلیل تجرد روح
- دلیل تکامل انسان
- دلیل حرکت
- دلیل حقیقت
- دلیل حکمت
- دلیل عدالت
- فطرت جاودان طلبی
- برهان ربوبیت
- برهان جزاء
- برهان رحمت
- شبهه امکان ذاتی معاد
- شبهه امکان وقوعی معاد
دوم: دلیل نقلی
باور به معاد
پیشینه تاریخی
تا آنجا که تاریخ و آثار باستانی نشان میدهد، انسان همواره معتقد به جاودانگی خود بوده و هیچ وقت فکر نمیکرده است که با مرگ، نابود میشود؛ به جز گروهی از دهریها. از این رو خوردنیها، نوشیدنیها، پوشیدنیها، وسایل کشاورزی، ابزارهای دفاعی، اشیای تجملی و امکانات معیشتی، تفریحی و تکاملی را با مردگان خود دفن میکرد: «تودیها» معتقدند که گاوهای مردگان باید به آنان ملحق شوند تا به ایشان شیر بدهند یا زمینهایشان را شخم زنند. «کرچیزها» تمام اسبهای مورد علاقه رئیسشان را با او دفن میکردند. «مکزیکیها» با رئیس قبیله، دلقکی دفن میکردند تا در عالم آخرت او را سرگرم کند و بخنداند. «ماداگاسکاریها» هنگامی که آخرین ملکهشان از دنیا رفت، او را در پانصد پارچه حریر پیچیدند و با او صد گردنبند طلا و تعداد فراوانی انگشتر و جواهرات، به علاوه پانصد قطعه طلا دفن کردند. «داماریها» تمام داراییهای میت را برای آنکه بعد از مرگ از آنها استفاده کند، با او دفن میکردند. «کونگوییها» هنگامی که پادشاهشان میمرد، زنانشان را با او دفن میکردند...[۱۹].
ساموئیل کنیک، جامعهشناس معروف، در این باره چنین مینویسد: امروز در سرتاسر جهان، نه تنها مذهب وجود دارد، بلکه تحقیقات دقیق نشان میدهد که طوایف اولیه بشر نیز دارای نوعی مذهب بودهاند، چنانکه اسلاف انسان امروزی، «نیندرتالها» که انسانهای قبل از تاریخ بودهاند، نیز دارای قسمی مذهب بودهاند؛ زیرا مردههای خودشان را به وضع مخصوصی به خاک میسپردند و ابزار کارشان را کنارشان مینهادند، و بدین طریق عقیده خودشان را به وجود دنیای دیگر به ثبوت میرسانیدند[۲۰]. پیروان مذاهب بزرگ جهان نیز – چنانکه در جای خود به اثبات رسیده است - به گونهای زندگی پس از مرگ را باور دارند؛ اگرچه در چگونگی آن با هم متفاوتند.
انسانها همواره در طول تاریخ، به نوعی به زندگی بعد از مرگ اعتقاد داشتهاند. همین امر نشان میدهد که بشر بر مبنای یک «الهام فطری»، چنین زندگیای را باور داشته است؛ اگر چه بر اثر عدم بینش صحیح و نداشتن رشد فرهنگی بالا و دوری از تعلیمات انبیا، مرتکب خطا و خرافات میشد. تورمان فنسنت بیل، درباره فطری بودن اعتقاد به زندگی پس از مرگ، چنین مینویسد: حقیقت این است که درک فطری وجود عالم پس از مرگ، از نیرومندترین دلایل وجود چنین عالمی است؛ زیرا هرگاه خدا بخواهد بشر را به حقیقتی قانع سازد، ریشههای آن را در سرزمین غرایز و فطرت او مینشاند. عشق به جاودانگی زندگی - حتی بعد از مرگ - یک نوع احساس عمومی در وجود همه انسانها است که نمیتوان به طور کلی آن را نادیده گرفت و بیشک آنچه را که با نیرو به سویش میشتابیم و در اعماق وجودمان احساس میکنیم، میباید عکسالعملی از اصل ریشهداری باشد که در نهاد انسانها موجود است. ما به اینگونه حقایق بزرگ، تنها از طریق دلایل مادی ایمان نمیآوریم؛ بلکه بیشتر از طریق الهام فطری و احساس درونی است که آنها را باور داریم و و اصولاً الهام، عامل مهمی برای درک حقایق به شمار میآید. همانطور که برگسون میگوید، هنگامی که دانشمندان در مسائل علمی به مرحلهای میرسند که نیاز به دلیل و اثبات دارد، ناگهان بارقهای از الهام، حقیقت را برایشان آشکار میسازد و به آن دست مییابند. بنابراین بحثهای علمی، ایمان ما را به وجود الهام و عقیده، تأیید میکند نه آنکه انکار نماید[۲۱]. اگر فطرت بهدرستی هدایت نشود، در تشخیص مصداق اشتباه میکند و آدمی را به راه خطا میبرد و او را به جای خداپرستی دچار بتپرستی و پرستش خدایان و مظاهر طبیعت میکند و به قول ویل دورانت، «هر حیوانی از سوسک مصری گرفته تا فیل هندی در یک گوشه زمین، روزی در مقام خدا مورد پرستش واقع میشود»[۲۲]. و به قول آلبرماله، «رومیها بیش از سی هزار خدا داشتند»[۲۳]. و عشق به جاودانگی زندگی نیز سر از آن رسواییها درمیآورد که نمونههای آن را دیده و در کتابها خواندهایم؛ لیکن «بیهوده سخن به این درازی نمیشود» و بشر بر چنین واقعیتی اتفاق نمیکند.[۲۴].
ضرورت باور به معاد
آثار و اسباب باور به معاد
نخست: آثار عام
- جلب شدن رزق و روزی
- هدایت شدن انسان
دوم: آثار خاص
- آثار در دنیا:
- آثار فردی:
- آثار فکری اعتقادی
- آثار رفتاری (اخلاقی و تربیتی)
- آثار روحی و روانی
- آثار اجتماعی:
- آثار در آخرت:
التزام به معاد
ضرورت التزام به معاد
آثار التزام به معاد
اهتمام به آخرت
- گستره اهتمام به آخرت
- آثار اهتمام به آخرت
مراحل معاد
نخست: مرگ (انتقال از عالم دنیا)
انسانها در زندگی دنیوی خود پس از سپری کردن دورههای مختلف زندگی، سرانجام به دورۀ پیری میرسند و در تقدیری گریزناپذیر در آستانۀ مرگ قرار میگیرند. موضوع مرگ و فنا و زوال انسان یا مرگ و ادامۀ هستی او در جهانی دیگر و در شرایطی جدید، موضوعی است که مکاتب گوناگون نتوانستهاند بیتفاوت از آن عبور کنند و هر یک به فراخور جهانبینی و ایدئولوژی خاص خود، در اینباره مواضعی اتخاذ کردهاند[۲۵].
"مرگ" یعنی مردن، جدا شدن روح از بدن. حیات انسان بسته به روحی است که در بدن اوست. وقتی روح از بدن خارج شود، حالتی برای جسم پیش میآید که مرگ نام دارد. روح انسان باقی است و در قیامت دوباره به جسم برمیگردد. مرگ، نابودی نیست، بلکه انتقال روح انسان از دنیا به جهان دیگر است که "عالم برزخ" نام دارد. مرگ، پدیدهای عبرتانگیز است. همه خواهند مرد و تنها خدا باقی میماند و قیامت، زمان بازگشت دوباره جانها به بدنها و رستاخیز عمومی برای حساب و کتاب و پاداش و کیفر است. بهترین نوع مرگ، شهادت است و شهیدان همیشه جاویدانند. برای برخی از مردم. مرگ، آغاز راحتی و نعمت است و برخی با مرگ، وارد مرحله عذاب میشوند. به مرده، میت و متوفی هم گفته میشود[۲۶].
مرگ، از مراحل مهم زندگی روح انسانی و جدایی روح او از بدن و انتقال یافتنش به جهان دیگر است. کسانی که انسان را بدن مادی معرفی میکنند، مرگِ بدن را پایان زندگی میدانند و کسانی که انسان را مرکب از روح و جسم میدانند، مرگ را پایان یک جهان و آغاز جهان دیگر. مکتب اسلام، مرگ را جزئی از اصول دین قرار داده و زندگی جاوید انسان را در جهان آخرت میداند[۲۷].
دوم: برزخ (عالم قبر)
انسان باید از دنیا به آخرت پا بگذارد و این دو سرا، از هرنظر با یکدیگر متفاوتاند. این انتقال، آنگاه تحملپذیر است که مرحلهای میانی در کار باشد؛ یعنی جایی که پارهای از ویژگیهای هر دو جا را دارا باشد. عالم برزخ این چنین است و برخی کاستیها و کژیهای مؤمنان را میزداید و آنان را برای قیامت و آخرت پاک میسازد، همچنین برخی دانستنیها و معارف به مؤمنان و صالحان القاء میشود[۲۸].
روح انسان با پایان زندگی دنیایی، به جسم لطیفی راه مییابد که از بسیاری عوارض جسمانی و مادی برکنار است؛ اما از آن رو که شبیه جسم مادی است، آن را "بدن" یا "قالب مثالی" گویند. اگر میت اهل ایمان و نیکی باشد، در عالم برزخ به آسایش و نعمت میرسد و اگر اهل کفر یا گناه باشد، کیفر میبیند. البته این نعمتها و رنجهای برزخی برای برخی خاص در همین دنیا نیز قابل مشاهده است[۲۹].
جهان برزخ، صبح و شام دارد و برزخیان متناسب با زندگی برزخی، میخورند و میآشامند و با یکدیگر سخن میگویند و نشست و برخاست دارند. وقتی روحی از دنیا به برزخ میرسد، برزخیان به استقبالش میشتابند و اخبار زندگان را از او میگیرند البته برزخیان بسته به جایگاه برزخی خویش، گاه به دنیا سر میزنند و از حال و روز بازماندگان دنیایی آگاه میگردند[۳۰].[۳۱]
سوم: قیامت (عالم آخرت)
ترسیم سیمایی روشن از چند و چون روز قیامت برای ما ممکن نیست و از این رو، به آنچه در آیات و روایات آمده است، باید بسنده کرد. قیامت روزی است که خداوند، همه آدمیان ـ مؤمن و کافر و نیک و بد و امیر و اسیر ـ را دوباره زنده میکند و به آنچه در زندگی دنیایی کردهاند، پاداش داده و یا به کیفر میرساند. اسرار مردم در قیامت آشکار میگردد و پاکی و ناپاکی از سیمای خوبان و بدان بازشناخته میگردد. قیامت، هنگامۀ حسرت و ندامت است؛ زیرا چون آدمیان به عرصۀ قیامت درمیآیند و از اوضاع آن آگاه میگردند، درمییابند که توشۀ شایسته و بایستهای برای آن همراه نیاوردهاند و عمر خویش به غفلت گذرانیدهاند[۳۲].
قیامت، روزی است که نه مال آدمی نفعی میبخشد و نه زن و فرزند او به فریادش میرسند. تنها قلب پاک از شرک و نفاق و منزه از زشتی و گناه است که سود میبخشد[۳۳]. در آن روز مردم با نفخ صور اسرافیل به زندگی بازمیآیند و در آستان الهی حضور مییابند و چونان به هراس میافتند که به ذلت میافتند[۳۴] و همانند پروانگان، سرگردان و پراکنده میشوند[۳۵]. در قیامت، هر کس در پی نجات خویش است و از دیگران غافل میماند[۳۶]. مردم ناگهان به خود میآیند و درمییابند قیامت به پا شده است و هر کس در اندیشۀ خویش فرو میرود[۳۷]. همۀ مردم ـ جز پیامبران و اولیای الهی ـ انگشت ندامت و حسرت به دندان میگیرند و در غم و اندوهی بیپایان فرو میروند. برادر از برادر میگریزد و مادر، فرزند دلبند خویش را وامیگذارد و پسر در دیدۀ پدر، بیمقدار میشود[۳۸]. مواقف پنجاهگانه بر پا میگردد و در زمانی دراز به قدر پنجاه هزار سال، به حساب آدمیان رسیدگی میشود[۳۹].
چگونگی و کیفیت
معاد جسمانی یا روحانی؟
دربارۀ شیوۀ بازگشت انسانها در قیامت دو دیدگاه مطرح است:
- معاد روحانی: معتقدان به معاد روحانی میگویند جسم انسان پس از مرگ فانی میشود و حیات اخروی او با وجودی روحانی است. مراد از روح نیز قدرت عقل و علم انسان است که تا ابد باقی میماند. اگر انسان در این دنیا دارای علم و معرفت و فضایل و مکارم اخلاقی باشد، همین عوامل سبب سعادت او در عالم دیگرند و چنانچه روح انسان در این دنیا با جهل و عناد و تمرد آغشته باشد، در آن دنیا به عذابهای روحانی معذب و عذاب او همیشگی است. در حقیقت تا وقتی انسان در دنیا زنده است، به این دلیل که روح به تدبیر بدن اشتغال دارد، نه لذات روحانی را به طور خالص میتواند درک کند، نه رنجهای روحانی. بر همین اساس وقتی انسان بمیرد، چون روح به خود باز میگردد و اشتغال او به بدن منتفی میشود، لذت و رنجهای روحانیاش مضاعف میشود. قرآن از قیامت به "لقاء الله" تعبیر کرده و منکرین قیامت را منکرین لقای پروردگار نامیده است: ﴿بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ﴾[۴۰]. از اینرو معاد را به معنای "عود إلی الله" میگیرند و میگویند جسم بازگشتی ندارد که عود به خدا را برای آن متصور شویم؛ آنچه بازگشت میکند، روح است که میتواند درجات و مراتبی را طی کند و به نشئه ربوبی نزدیکتر باشد. بنابراین قیامت، یعنی بازگشت ارواح به سوی خدا. در پاسخ به این گروه باید دانست معاد روحانی مطلق، برخلاف ضرورت تعلیمات انبیاست. در آموزههای انبیا برای این بازگشت، شکل و فرایندی معین تعریف شده است که صددرصد روحانی نیست؛ زیرا خوشی و ناخوشی انسان در دنیا، هم جسمانی است و هم روحانی؛ به طریق اولی در جهان دیگر نیز چنین است.
- معاد جسمانی: از جمله ضروریات دین اسلام و قرآن معاد جسمانی است. معاد جسمانی بر این نکته مبتنی است که روح انسان وقتی از بدن خارج میشود، در عالم برزخ است. در عالم برزخ ارواح به اجساد تعلق میگیرند؛ گو اینکه وضع اجسام در برزخ با اجسام دنیا متفاوت است؛ یعنی صافتر و لطیفتر است. حکمای اسلامی از قبیل بوعلی میگویند: "از نظر برهان علمی و عقلی، ارواح به سوی خداوند بازگشت میکنند و سعادت و شقاوت آنها هم معنوی و عقلانی است؛ یعنی لذتها و المهای ارواح، عقلانی است نه جسمی. از دید بوعلی تنها راهی که پیمودن آن از طریق علم متصور است اینکه بعد از مرگ فقط عقل انسان باقی میماند؛ سایر قوای انسان معدوم میشوند و قوۀ عاقله به صورت یک شخصیت مستقل باقی میماند. بوعلی در ادامه میگوید: لکن معاد جسمانی چیزی است که پیغمبر به عنوان مخبر صادق از آن خبر داده است[۴۱].
نکته شایان ذکر اینکه، مراد از تعبیر معاد جسمانی که در تعبیر فیلسوفان و برخی متکلمان معاصر آمده، معاد جسمانی ـ روحانی است. معاد جسمانی ـ روحانی از نگاه بسیاری از اندیشمندان و متکلمان، امری ضروری و قطعی به حساب میآید و به تعبیر علامه حلی، تمام مسلمین بر معاد جسمانی اتفاقنظر دارند و نفی آن به معنای عبث و بیهوده بودن تکلیف است[۴۲].
نظریه معاد جسمانی ـ روحانی
ادلۀ متعددی در منابع کلامی بر جسمانی و روحانی بودن معاد از سوی معتقدان به این نظر آمده است؛ مهمترین آنها اینکه، خلقت و کمال انسان با دو بعد روحی و جسمی است، و قیامت که اوج کمال و شهود است نیز به تبع با وجود هردوی اینها امکانپذیر است. علاوه بر اینکه همچون موضوع جبر و اختیار، آیات و روایات متعددی از قرآن در هر دو موضوع آمده است؛ گروهی بر عذاب و لذت مادی و دسته دیگر بر عذاب و لذت روحی حکایت دارد. حالت منطقی این است که المعاد لا روحانیة و لا جسمانیة بل امر بین الجسمانی و الروحانی. همچنین همانگونه که در موضوع جبر و اختیار استدلالهای هر دوطرف تا آنجا که به نفی طرف مقابل نینجامد، دلیلی است بر اثبات امر بین الامرین، دقیقاً در اینجا نیز حکایت همانگونه است[۴۳].
منابع
پانویس
- ↑ «همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد میگویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم)» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ ر. ک. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۳.
- ↑ ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۱۶.
- ↑ ر. ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۷۱۷-۷۱۸.
- ↑ ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۱۶.
- ↑ ر. ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۷۱۷.
- ↑ ر. ک. فرهنگ شیعه، ص ۴۱۱.
- ↑ ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ﴾«آیا پنداشتهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و شما به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
- ↑ ر. ک. فرهنگ شیعه، ص ۴۱۱.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۳.
- ↑ ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۲۱۶.
- ↑ «آیا پنداشتهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و شما به سوی ما بازگردانده نمیشوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
- ↑ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۳.
- ↑ ر. ک. دائرة المعارف فارسی، ۲/ ۲۷۹۹.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ١.
- ↑ ر.ک: المیزان، ج۱۶، ص۱۷۷.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۸۴.
- ↑ فرید وجدی، دائره المعارف قرن بیستم، ج۱، ص۹۴-۹۲.
- ↑ ساموئیل کنیک، جامعهشناسی، ص۱۹۲.
- ↑ مجله ریدرز دایجست، «روح الدین الاسلامی» شماره نوامبر ۱۹۵۷، ص۹۷.
- ↑ ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۱، ص۹۵.
- ↑ ماله، آلبر، تاریخ آلبرماله، ج۱، ص۳۰.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۸۲ ـ ۳۸۴.
- ↑ ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۸۳-۶۸۴.
- ↑ ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه غدیر، ص ۲۰۷.
- ↑ ر. ک: محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۸۰؛ فرهنگ شیعه، ص ۴۰۸؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۸۳-۶۸۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۵۹.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۵۹؛ محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص۵۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۶، ص۲۶۸ و ۲۶۹۲.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۵۹.
- ↑ ﴿وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ﴾«و روز دریغ را به آنان هشدار ده! آنگاه که کار یکسره شود و آنان در غفلت باشند و ایمان نیاورند» سوره مریم، آیه ۳۹.
- ↑ ﴿يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ﴾«روزی که در آن دارایی و فرزندان سودی نمیرسانند جز آن کس که دلی بیآلایش نزد خداوند آورد» سوره شعراء، آیه ۸۸ ـ ۸۹
- ↑ ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْءٍ نُكُرٍ خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ﴾«و روزی که فرا خواننده به چیزی ناشناس فرا خواند، روی از آنان بگردان با چشمانی فروافتاده از گورها بیرون میآیند گویی ملخهایی پراکندهاند» سوره قمر، آیه ۶ ـ ۷
- ↑ ﴿يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ﴾«در آن روز مردم چون پروانگان پراکندهاند،» سوره قارعة، آیه ۴ ـ ۵
- ↑ ﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ﴾«روزی که آن را میبینید، هر زنی که شیر میدهد، نوزاد شیریاش را از یاد میبرد و هر آبستنی بار خود فرو مینهد و مردم را مست میبینی و مست نیستند اما عذاب خداوند سخت است» سوره حج، آیه ۲.
- ↑ ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ﴾«و جامهات را پاکیزه گردان، و از (هر) آلایش دوری کن، و (چیزی) را بدین امید که زیادتر (باز) بگیری مده، و برای پروردگارت شکیبایی پیشه کن» سوره مدثر، آیه ۴ ـ ۷
- ↑ ﴿فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ أُوْلَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ﴾؛ سوره عبس، آیه ۳۳- ۴۲.
- ↑ ر. ک. فرهنگ شیعه، ص ۴۱۲.
- ↑ «و گفتند: آیا چون در (زیر) زمین ناپدید گشتیم، آفرینش تازهای خواهیم داشت؟ بلکه آنان لقای پروردگارشان را منکرند» سوره سجده، آیه ۱۰.
- ↑ ر. ک. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۳-۱۷۴.
- ↑ اتفق المسلمون کافة علی وجوب المعاد البدنی لانه لولاه لقبح التکلیف. (حلی، باب حادی عشر، ص۶۶) این ادعای علامه در اجماع مسلمین بر این نظر، با توجه به دو دیدگاه دیگر قابل تأمل است. البته بعید نیست که در عصر ایشان چنین اجماع و اتفاق رأیی وجود داشته است.
- ↑ ر. ک. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۵.