معاد در معارف و سیره علوی
آثار اعتقاد به معاد
آگاهی به منافع و مضرات اعمال و اشیا، تشویق و تحذیر، پاداش و کیفر، تقویت قوای انتظامی و نظارت عمومی تا حدودی میتواند مردم را به رعایت وظایف قانونی و دوری از گناه وادارد؛ اما از آنجا که نفس آدمی «اماره بالسوء» است و ذاتاً به ملاهی و مناهی و فسق و فجور و جرم و جنایت گرایش دارد، عوامل فوق برای انجام وظایف و دوری از گناه کافی نیست، از این رو در اسلام و سایر ادیان آسمانی بر مسئله ایمان، بهویژه ایمان به روز قیامت، تأکید بیشتری شده است. تاریخ نیز نشان میدهد که امور مادی در ترغیب به نیکیها و جلوگیری از گسترش جرایم و مهار طبع سرکش آدمی موفق نیست و چه بسا او را در این راه کمک میکند. از این رو خیرخواهان واقعی به این نتیجه رسیدهاند که بزرگترین عامل ترغیب به نیکیها و بازدارنده از زشتیها، نیروی اعتقاد به خدا و قیامت و مقدسات دینی است. آمار نشان میدهد که در ماه مبارک رمضان، جرایم و جنایات در کشورهای مسلمان تا سه چهارم کاهش مییابد و این نیست، جز به دلیل تقویت نیروی ایمان و توجه مردم به خدا و قیامت و مقدسات دینی. در میان اعتقادات دینی و باورهای مقدس مذهبی، هیچکدام، حتی اعتقاد به خدا، نقش تربیتی و بازدارندگی اعتقاد به معاد را ندارد؛ چراکه اگر فیالمثل خداوند، بهشت و جهنم را برای ثواب و عذاب نیکوکاران و بدکاران قرار نداده بود، صرف اعتقاد به خدا، جز برای انگشتشماری از مردم، مشوق و بازدارنده نبود. خداوند در جای جای قرآن، مؤمنان را به بهشت ترغیب میکند؛ آیاتی مانند «به کسانی که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، بشارت بده که باغهایی از بهشت برای آنان است که نهرها از زیر درختانش جاری است. هر زمان که میوهای از آن، به ایشان داده شود، میگویند: این همان است که قبلاً به ما روزی داده شده بود، و میوههایی که برای آنان آورده میشود، همه از نظر خوبی و زیبایی یکسانند، و برای آنان همسرانی پاک و پاکیزه است، و جاودانه در آن خواهند بود»[۱]. و «خداوند به مردان و زنان با ایمان، باغهایی از بهشت وعده داده که نهرها از زیر درختانش جاری است. جاودانه در آن خواهند ماند و مسکنهای پاکیزهای در بهشتهای جاودان نصیب آنان ساخته، و خشنودی و رضای خدا از همه اینها برتر است و پیروزی بزرگ همین است»[۲].
خداوند همچنین انسانها را از جهنم و عذابهای سخت آخرت برحذر میدارد: «به قطع درخت زقوم غذای گنهکاران است. همانند فلز گداخته در شکمها میجوشد؛ جوششی همچون آب سوزان. این کافر مجرم را بگیرید و به میان دوزخ پرتابش کنید؛ پس بر سر او از عذاب جوشان بریزید، بچش، که خود را بسیار قدرتمند و محترم میدانستی»[۳]. «کسانی که کافرند برایشان جامههایی از آتش بریده شده و از بالای سرهایشان آب جوشان میریزند که امعایشان را با پوستهها میگدازد، و برای آنان گرزهای آهنین است. هر وقت بخواهند از آن شدت محنت به درآیند، ایشان را به آن بازمیگردانند، و به آنان گفته میشود: بچشید عذاب سوزان را»[۴].
امام علی(ع) نیز برای اصلاح و تربیت نفوس مستعد، از اهرم اعتقاد به آخرت استفاده میکند. این اهرم به قدری قوی است که گاه بزرگانی مانند همام با شنیدن خطبه متقین قالب تهی میکنند، یا دانشمندانی مانند ابن ابیالحدید لرزه بر اندامشان میافتد و دگرگونیهای بزرگ در افکارشان پدید میآید. امام بعد از تلاوت سوره تکاثر فرمود: «شب یا روزی که رخت سفر مرگ در آن بستهاند، برای آنان جاودان شده، خطرات آن جهان را وحشتناکتر از آنچه میترسیدند، یافتند، و نشانههای آن را بزرگتر از آنچه در نظر داشتند، مشاهده کردند. برای وصول به هر یک از دو نتیجه بهشت یا جهنم، تا محل قرارگاهشان، مهلت داده شده و عالمی از و امید برایشان فراهم ساختهاند؛ اگر میخواستند آنچه را که در آنجا مشاهده کردهاند و با چشم دیدهاند، توصیف کنند، زبانشان عاجز میشد»[۵]. ابن ابی الحدید ذیل این خطبه مینویسد: «سوگند میخورم به آن کس که همه امتها به او سوگند میخورند، از پنجاه سال قبل تاکنون، بیش از هزار بار این خطبه را خواندهام. هر وقت آن را خواندم در من ترس و موعظهای پدید آورد و در قلب و روحم وحشتی، و در اعضا و جوارحم لرزه و وارفتگی احساس کردم، و هیچگاه در آن دقت نکردم، جز اینکه به یاد مردگان از بستگان و نزدیکان و دوستانم افتادم، و پیش خود فکر میکردم که من همان شخصی هستم که امام حالش را توصیف میفرماید.»..[۶]. امام همچنین در خطبه ۱۹۰ نهج البلاغه، آنجا که مردم را موعظه و دعوت به تقوا میکند، چنان از نعمتها و نقمتهای جهان آخرت سخن میگوید که هر انسانی را تحت تأثیر قرار میدهد: پیش از اینکه مرگ گریبان شما را بگیرد، آنچه لازمه رویارویی با آن است مهیا کنید؛ چه این که مرگ پایان زندگی این دنیا است که منتهی به قیامت میشود، و آن برای خردمندان پند و اندرز، و برای جاهلان وسیله عبرت است. آری، پیش از فرا رسیدنش خود را برای آنچه آگاهی دارید، مهیا کنید: از تنگی قبرها، شدت غم و اندوه، ترس از قیامت، بیمهای مکرر، به هم ریختن و درهم فرو رفتن استخوانها، کر شدن گوشها، تاریکی لحد، وحشت از آینده، غم و اندوه در تنگنای گور و پوشاندن آن از سنگ و خاک. زنهار زنهار، شما را به خدا، ای بندگان خدا، دنیا با روش مخصوص خود بر شما خواهد گذشت. رشته شما و قیامت به هم پیوسته، و گویا علامتهای آن فرا رسیده و با تمام بلاها و نشانههایش نزدیک شده است. گویی شما را در طریق خود متوقف ساخته است. زلزلههایش در شرف وقوع است، و سینه بر زمین گذارده... ای بندگان خدا، مراقب چیزی باشید که رستگاران با رعایتش به رستگاری رسیدند و تبهکاران با ضایع ساختن آن در خسران و زبان قرار گرفتند. پیش از آنکه مرگتان فرا رسد، خود را با اعمالتان آمادهسازید؛ زیرا شما در گرو کارهایی هستید که پیشتر انجام دادهاید و مدیون کرداری هستید که از پیش فرستادهاید. از هم اکنون فکر کنید مرگ وحشتناک به شما حمله آورده و دیگر بازگشتی نیست، و از لغزشها نمیتوان پوزش خواست. خداوند ما و شما را در راه اطاعت خود و پیامبرش وادارد و از ما و شما به فضل و رحمتش درگذرد.
امروزه میبینیم که در دنیای متمدن غرب فساد بیداد میکند و امنیت به شدت کاهش یافته است؛ تا جایی که بچهها در مدارس آمریکا همکلاسیها و معلمانشان را به گلوله میبندند و در این کشور هر روز و هر ساعت، هزاران جرم و جنایت واقع میشود. تمام اینها به دلیل ضعف ایمان و اعتقاد به اصول دین و عالم پس از مرگ است و از همین رو مصلحان و خیراندیشان غرب هشدار میدهند که ضروری است جامعه غربی به ایمان و معنویت بازگردد. به دلیل همین نقش سازنده تربیتی است که حدود ۱۴۰۰ آیه قرآن درباره معاد است[۷]، همراه دهها خطبه و نامه و کلمات امام علی(ع).[۸].
اثبات امکان و ضرورت
اثبات امکان
برای عرب جاهلی باورکردنی نبود که آدمی بعد از مرگ، دوباره زنده خواهد شد زندگی جدیدی را در جهانی دیگر از سر خواهد گرفت: ﴿فَقَالَ الْكَافِرُونَ هَذَا شَيْءٌ عَجِيبٌ * أَإِذَا مِتْنَا وَكُنَّا تُرَابًا ذَلِكَ رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾[۹]. قرآن مجید در پاسخ این گروه، امکان معاد را مطرح میکند و گاه از راه وقوع آن در قالب داستان عزیر، اصحاب کهف، گاو بنیاسرائیل، چهار مرغ حضرت ابراهیم(ع) و... و گاه نیز با تحلیل آن و اثبات ضرورت معاد سخن گفته است. در آنجا که از راه امکان معاد سخن میگوید، گاهی از راه قدرت گسترده خدا و گاهی از راه توجه دادن به زمین و درختان مرده که در فصل بهار زنده میشوند، و گاه نیز از راه توجه به آفرینش نخستین استدلال میکند[۱۰]: ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلًا وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ * قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ﴾[۱۱].
در این آیات، به رغم اینکه از راه آفرینش نخستین، با عبارت ﴿نَسِيَ خَلْقَهُ﴾ و ﴿يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ استدلال شده، از راه دانش فراگیر خدا که میداند هر ذرهای در کجا قرار دارد و چگونه میشود آن را به جای اول بازآورد نیز استدلال شده است: ﴿وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ﴾. آری، قرآن در بسیاری از آیات، برای رفع استبعاد زندگی پس از مرگ، خاطرنشان میکند خدایی که آدمی را نخستینبار بدون نقشه قبلی آفرید، میتواند دوباره او را بیافریند. در صورتی که - به نظر ما - دومی راحتتر است: ﴿وَهُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾[۱۲]. در سوره انبیا نیز در این باره چنین تأکید میکند: «همانطور که آنان را برای نخستین بار آفریدیم، بار دیگر بازمیگردانیم. این وعدهای است بر ما که انجام خواهیم داد»[۱۳]. در این دو آیه ضمن ممکن شمردن زندگی دوباره انسانها در عالمی دیگر، برای این امر دو استدلال نیز ارائه میشود: اول اینکه انجام کار از روی نقشه قبلی راحتتر است؛ اگرچه با قدرت مطلقه الهی، راحتی و دشواری معنا نخواهد داشت و این تصور ناشی از قدرت و توان محدود ما است؛ دوم اینکه خداوند چون خلقت دوباره و زنده شدن مردگان را در قیامت، وعده داده است و چون وعده او تخلفبردار نیست، معاد امری ضروری خواهد بود. علی(ع) نیز در این باره چنین میفرماید: «در شگفتم چگونه کسی منکر قیامت میشود، در حالی که آفرینش نخستین را دیده است؟![۱۴]».[۱۵].
اثبات ضرورت
از آنجا که اعتقاد به معاد از اصول اعتقادی همه ادیان آسمانی، بهویژه دین مقدس اسلام است و تقلید در آن جایز نیست، لازم است آن را به دلایل عقلی متکی کنیم. به این جهت، فلاسفه و متکلمان برای اثبات لزوم آن، از راه عدالت، حکمت، وعده الهی، کمال و سعادت انسانی، ضرورت تمایز نیکوکاران از بدکاران، بقای روح و نظایر اینها استدلال کردهاند. حال ضرورت معاد را در کلمات مولا علی(ع) بر میرسیم:
۱. هرگاه معاد نباشد، زندگی دنیا بیهوده خواهد بود: امام فخر رازی در کتاب اربعین مینویسد: ما در این دنیا افراد فرمانبردار و گناهکار، نیکوکار و زشتکردار بسیاری میبینیم، بدون آنکه نیکوکاران. سزای نیکی و زشتکاران کیفر زشتکاری خود را در این دنیا ببینند. هر دو طایفه میمیرند و این جهان را برای اهلش میگذارند. حال، چنانکه کتاب عمر این دو طایفه، همین جا بسته و پرونده آنان مختوم گردد و معاد و رستاخیزی در کار نباشد تا شخص نیکوکار، سزای نیکی و انسان بدکار، کیفر زشتکرداری خود را در آن دریابد، در این صورت حیات و زندگی در این دنیا عبث، و بلکه سفیهانه خواهد بود[۱۶]. قرآن مجید در آیات متعددی از این راه بر ضرورت و لزوم معاد استدلال میکند: «آیا گمان کردهاید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و به سوی ما بازنمیگردید؟[۱۷]» و «آیا آدمی گمان کرده که بیهوده و مهمل گذاشته میشود؟ مگر نطفهای از منی نبود که ریخته شد، سپس به صورت علقهای درآمد، و خدایش او را در راه تکامل به اعتدال رسانید، و از او دو جنس ماده و نر پدید آورد. آیا چنین خدایی توانا و قادر نیست که مردگان را زنده کند؟[۱۸]»
امام علی(ع) نیز از همین رهگذر، وجود قیامت و معاد را ضروری میداند: ای مردم، از خدا بترسید. هیچ کس بیهوده و عبث آفریده نشده که به لهو و بازی سرگرم شود، و سرخود رها نگردیده تا به کارهای لغو و بیارزش مشغول گردد. هیچگاه دنیایی که خود را در دیده او زیبا و دلفریب جلوه داده است، جای آخرتی را که آن را زشت انگاشته، نگیرد. آن مغروری که از دنیا به بالاترین وجه آن نایل گردیده، هیچگاه همچون کسی نیست که از آخرت به کمترین سهم آن دست پیدا کرده است[۱۹].
امام همچنین در این باره میفرماید: ای بندگان خدا آگاه باشید، خداوند شما را بیهوده نیافریده و مهمل و بیسرپرست رها نکرده است...، پس به وسیلههای مطمئن او تمسک جویید و به تقوای حقیقی چنگ زنید که شما را به سرمنزل آرامش و منزلگاههای فراخ و قلعههای محکم و سراهای عزت میرساند. این مراحل سعادت را روزی به انسان میبخشد که چشمها در آن روز خیره میشود و از حرکت باز میایستد، و همه جا در نظر انسان تاریک میشود، و گلههای شتر که بهترین ثروت عرب است، و مال و اموال، فراموش میگردد[۲۰].
۲. عدل الهی، مستلزم ضرورت معاد است: خداوند برای سعادتمندی بشر قانون را از طریق انبیا فرستاده و به نیکوکاران وعده ثواب، و به بدکاران وعده عقاب داده است. گروهی طبق فرمان او عمل میکنند و گروهی سرباز میزنند و هر دو گروه بدون ثواب و کیفر میمیرند. بنابراین اگر ثواب و کیفری در کار نباشد، تکلیف بیهوده بوده است. همچنین اگر هر دو گروه یکسان پاداش گیرند، این نیز ظلم خواهد بود، و اگر به افراد بدکار رحمت شود و نیکوکاران کیفر ببینند، این کار، هم ظلم است و هم قبیح؛ ولی اگر بنا به وعده، نیکوکاران پاداش ببینند و بدکاران کیفر شوند، این کار، هم وفای به عهد است و هم عین عدل. از این رو لازم است جهان دیگری وجود داشته باشد تا خلف وعده و ظلم، صورت نگیرد. در بسیاری از آیات قرآن به این برهان تصریح شده است؛ برای نمونه: «ما آسمان و زمین را با هر چه که میان آنها است بیهوده نیافریدهایم؛ این گمان کسانی است که کافرند. وای به حال آنان از آتش جهنم! آیا کسانی را که ایمان دارند و کارهای شایسته کردهاند، مانند تباهکاران و آنان که در زمین فساد میکنند، قرار میدهیم؟ یا پرهیزگاران را همچون بدکاران قرار میدهیم؟[۲۱]» در سوره جاثیه آیات ۲۱ و ۲۲، در این باره چنین تأکید میکند: «آیا کسانی که اعمال بد کردهاند، گمان دارند ما آنان را با کسانی که ایمان دارند و کارهای شایسته کردهاند، یکسان قرار میدهیم و زنده بودن و مردنشان یکسان است؟ چقدر بد و نادرست قضاوت میکنند. خدا آسمانها و زمین را به حق آفرید تا هر کس در قبال اعمال خود سزا بیند و هیچگاه به آنان ستم نخواهد شد». این دو آیه به خوبی نشان میدهد عدل الهی اقتضا میکند که هر چیز در جای خود قرار گیرد و حق به حقدار رسد. بنابراین نباید انتظار داشت که خداوند افراد صالح و طالح را یکسان انگارد، که این ظلمی فاحش است؛ در صورتی که خداوند، هم ﴿قَائِمًا بِالْقِسْطِ﴾[۲۲] است و هم ﴿وَمَا رَبُّكَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ﴾[۲۳] پس قیامت قطعاً واقع میشود[۲۴].
امام علی(ع) بارها مسئله اعمال پاداش و کیفر را بر اساس عدل الهی، گوشزد کرده است. برای نمونه، هنگامی که امام، محمد بن ابیبکر را در مقام استاندار مصر منصوب میفرماید، دستورالعملهای مهمی به او میدهد که گزیده ذیل، از آن نامه مبارک است: «خداوند از شما بندگان، درباره اعمال کوچک و بزرگ و آشکار و پنهانتان بازخواست خواهد کرد. اگر کیفرتان دهد، شما استحقاق بیش از آن را دارید، و اگر عفوتان کند، او کریمتر است»[۲۵]. امام همچنین در یک تشبیه جالب، دنیا را جایگاه تمرین و آمادگی، و آخرت را روز مسابقه معرفی میکند و جایزه برندگان را بهشت و سرانجام بازندگان را جهنم میشمارد: «أَلَا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارَ وَ غَداً السِّبَاقَ وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغَايَةُ النَّارُ أَ فَلَا تَائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ أَ لَا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ»[۲۶]؛ «آگاه باشید! امروز روز تمرین و آمادگی، و فردا روز مسابقه است. جایزه برندگان، بهشت و سرانجام عقبماندگان، آتش خواهد بود. آیا کسی پیدا میشود که پیش از فرا رسیدن مرگش از خطاهایش توبه کند؟ و آیا انسانی هست که قبل از رسیدن آن روز، عمل نیکی برای خود انجام دهد؟». با توجه به اینکه «مضمار» به معنای زمان و مکانی است که در آن اسب را برای مسابقه تمرین میدهند، و «سَبقَه» یا «سُبقَه» به معنای پایان مسابقه یا جایزه مسابقه است[۲۷]، کلام امام میفهماند که آدمی را بیهوده نیافریدهاند. او میباید در میدان مسابقه زندگی حاضر شود و برای رستگاری خود بکوشد. اگر نیکوکاری کند، پاداشش بهشت است و در غیر این صورت با بدبختی و خواری در جهنم سرنگون خواهد شد. از این رو در پایان همین خطبه میفرماید: «تا زندهاید، هنوز دیر نشده است. بیایید از خطاها و گناهانتان توبه کنید و برای رسیدن به جایزه این مسابقه با نیکوکاران همسو شوید و خود را در جرگه برندگان این مسابقه قرار دهید».[۲۸].
روح جاوید، در گرو اعمال
گرچه بررسی همه ابعاد مسئله روح، که به قول آلوسی بیش از هزار نظریه درباره آن ابراز شده است[۲۹]، در این مختصر نمیگنجد، طبق بررسیهای انجام شده، روح، حقیقت مجردی است که با مرگ بدن نمیمیرد و هر عملی که آدمی در دوران زندگی انجام دهد، اثری از آن در صقع روحش باقی میماند؛ به خصوص که انسانیت انسان نیز وابسته به روح است. از این رو انسان همواره با عملکردهایش دست به گریبان است و بالاخره باید نتیجه اعمال خود را ببیند. قرآن در پاسخ کسانی که میپندارند آدمی با مرگ و ویرانی بدن، نابود میشود، تأکید میکند که حقیقت و «روح» او پیش ما است و کیفر و پاداش نیز وابسته به آن، و او همواره باقی است: ﴿وَقَالُوا أَإِذَا ضَلَلْنَا فِي الْأَرْضِ أَإِنَّا لَفِي خَلْقٍ جَدِيدٍ بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ * قُلْ يَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذِي وُكِّلَ بِكُمْ ثُمَّ إِلَى رَبِّكُمْ تُرْجَعُونَ﴾[۳۰]. در این آیه مشرکان اعتراض میکنند که با مرگ اجزای بدن آدمی متلاشی، و هر ذره آن در زمین گم و پراکنده میشود؛ بنابراین چگونه ممکن است دوباره زنده شود؟ قرآن مجید در پاسخ اینان میفرماید، درست است که اجزای بدن آدمی پراکنده و گم میشود، اما حقیقت انسان، تنها اعضا و اجزای بدن او نیست، بلکه حقیقت او همان روح است که از آن تعبیر به «من» و «ما» و «شما» میکنند. روح، مستقل و مجرد از ماده است و فرشته مرگ، هنگام مردن آن را میگیرد و نگه میدارد. «توفی» به معنای اخذ و نگهداری است؛ نه میراندن، و فرشته مرگ ارواح را میگیرد تا در قیامت کبرا به سوی خداوند بازگردند[۳۱].
ناگفته نماند که برخلاف نظر ظاهربینان، اجزای بدن متوفا، معدوم نمیشود، بلکه متلاشی میگردد و خداوند دانا آنها را دوباره گرد میآورد و انسان متوفا را باز میسازد. از این راه پاسخ شبهه «آکل و مأکول» نیز آشکار میگردد[۳۲]. در سوره زمر نیز نظیر همین مطلب را اینگونه یادآور میشود: «خدا جانها را هنگام مرگ و خواب میگیرد، آنگاه جانهای کسانی را که محکوم به مرگ هستند، نگاه میدارد و گروه دیگر را رها میسازد»[۳۳]. درباره شهدا نیز میفرماید: «هرگز مپندار کسانی که در راه خدا کشته میشوند، مردهاند؛ بلکه زندگانند که در نزد پروردگارشان روزی میخورند و به آنچه خداوند به آنان داده است، خشنودند، و به کسانی که هنوز به آنان نپیوستهاند، بشارت میدهند که نه بیمی دارند و نه غمگین میشوند»[۳۴]. در این آیه نه تنها بر زنده بودن شهیدان راه خدا تصریح شده، بلکه به آثار حیات برزخی آنان - یعنی روزی خوردن و خوشحال بودن - نیز تأکید شده است.
علی(ع) نیز بر اساس این تربیت قرآنی در کلمات نورانیاش از این راه بر ثبوت عالم آخرت تأکید میفرماید: او به سرزمین مردگان سپرده میشود و در تنگنای قبر تنها میماند. حشرات پوستش را از هم میشکافند، و سختیهای گور او را میپوساند و از پای درمیآورد. تندبادهای سخت، آثار او را نابود میکند، و گذشت شب و روز نشانههای او را از میان میبرد. اجساد پس از طراوت و تازگی تغییر میپذیرند، و استخوانها بعد از توانایی پوسیده میگردند. ارواح در گرو اعمال خویشند، و در آنجا به اسرار نهانی یقین میکنند. نه اعمال صالحشان چیزی افزوده میشود و نه از اعمال زشتشان میتوانند توبه کنند[۳۵]. در حکمت ۳۴۳، با اقتباس از آیه ۳۸ سوره مدثر، این حقیقت را چنین بیان میفرماید: «گفتار آدمیان نگهداری و باطن اشخاص آزموده میشود و هر نفسی در گرو کردار خویش است».[۳۶].
چگونگی و کیفیت
آیا عالم پس از مرگ، بهشت و جهنم، نعمتها و عذابهای آخرتی، کاملاً مادی است؟ یا به گونهای دیگر است؟ در این باره نظریات گوناگونی وجود دارد؛ بدین قرار:
۱. گروهی از کلامیان و برخی از کسانی که تحت تأثیر مکتب مادیگری قرار دارند، چون حقیقت آدمی را تنها در ماده و فعل و انفعالات فیزیکی بدن خلاصه میکنند و به استقلال و تجرد روح اعتقاد ندارند، عالم پس از مرگ و نعمتها و عذابهای آن را، تنها جسمانی و مادی میدانند[۳۷]. این نظریه به دلایل زیر غیر قابل قبول است: یک. با دلایل علمی، فلسفی، حسی و تجربی تجرد روح، ناسازگار است؛ دو. با این اعتقاد، مسائل عالم قبر و برزخ و پیش از قیامت کبرا حل نمیشود؛ سه. این نظریه با ظاهر آیات و روایات، سازگار نیست.
۲. بسیاری از فلاسفه، به خصوص پیروان فلسفه مشاء، حقیقت آدمی را تنها در روح او میدانند. بنابراین آنان عالم پس از مرگ، بهشت و جهنم و تمام صحنههای عالم آخرت را غیرمادی و ناشی از تخیلات و تعملات نفس میدانند. به این ترتیب معاد به نظر اینان تنها روحانی است[۳۸]. بیتردید اظهار نظر درباره عالم پس از مرگ که از قلمرو اطلاعات ما بیرون است، بدون راهنمایی پیامبران، صحیح نخواهد بود و چنانکه خواهیم دید، ظواهر قرآن و رهنمودهای پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) با این نظریهها مخالف است.
۳. بسیاری از فلاسفه اسلامی و عرفای ربانی و همچنین طایفهای از دانشمندان علم کلام، مانند غزالی، کعبی، راغب اصفهانی و جمعی از بزرگان امامیه، همچون شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی، علامه حلی و محقق طوسی، معتقدند که حقیقت انسان مرکب جسم و جان است. از اینرو معاد، هم جسمانی است و هم روحانی، و همانگونه که آدمی در قیامت؛ لذایذ مادی را درک میکند، از نعمتهای روحانی نیز نصیب خواهد برد. معتقدان این نظریه درباره جسمی ی که روح در آخرت با آن محشور میشود، نظریات متفاوتی دارند: برخی این جسم را از همین مواد دنیایی، ولی تکامل یافته آن میدانند؛ جمعی دیگر آن را از مواد این عالم نمیدانند؛ بلکه معتقدند همانند اجسامی که در خواب جمعی میبینیم، طول و عرض و عمق دارند، ولی جرم و ماده ندارند و آن را جسم مثالی مینامند؛ بعضی نیز آنها را اجسام اختراعی میدانند که نفس آنها را خلق میکند و در آنها آشکار میشود و از آنها متنعم یا معذب و متألم میگردد. بیشتر متکلمان و فقها و محدثان نیز برخی از فلاسفه معتقدند انسانها در عالم برزخ تا قیامت کبرا با بدن مثالی به سر میبرند و عذاب و تنعم آنان با بدن مثالی است، ولی در قیامت کبری، روح با بدن مادی تلطیف و محشور میشود. در نتیجه هم از ثواب و عذاب جسمانی برخوردار است و هم از تلذذ و تألم روحانی[۳۹].[۴۰].
معاد جسمانی و روحانی
در قرآن و روایات، به خصوص در کلمات امام علی(ع) عباراتی وجود دارد که به روشنی با این معنای اخیر سازگاری دارد و دست کشیدن از آن، تأویل بدون دلیل است. حال به چند نمونه از این آیات میپردازیم:
- آیا آدمی میپندارد که ما استخوانهایش را جمع نخواهیم کرد؟ چرا؛ ما قادریم حتی انگشتانش را همانند اول بسازیم»[۴۱].
- «هرچه پوستهایشان بریان میشود، پوستهای دیگری جای آن به وجود میآوریم تا عذاب را بچشند»[۴۲].
- «هنگامی که ابراهیم گفت: پروردگارا، به من بنما که چگونه مردگان را زنده میکنی، خداوند به او فرمود: مگر ایمان نداری؟ ابراهیم گفت: چرا؛ ولی این سؤال برای آن است که دلم مطمئن شود و آرام گیرد. خداوند به او فرمود: چهار پرنده بگیر؛ آنها را پارهپاره کن؛ سپس روی هر کوهی، قطعهای از آنها را بگذار؛ آنگاه آنها را بخوان که شتابان سوی تو خواهند آمد، و بدان که خدا عزیز و حکیم است»[۴۳]. آیا در این ماجرا، اعجاب حضرت ابراهیم(ع) از معاد «روحانی» یا «مثالی» یا «عینی» یا اختراعی بود؟ آیا دستور گرفتن چهار مرغ و کوبیدن آنها، با بدن مثالی و اختراعی تناسب دارد؟ آیا مشکل حضرت ابراهیم(ع) ابهام در جسمانی و دنیایی بودن معاد بود که دستور کوبیدن مرغان، یک دلیل عینی و خارجی برای رفع آن باشد؟
- «یا آن کسی که بر دهکدهای گذر کرد که بناهای آن فرو ریخته و مردم آن هلاک شده بودند، گفت: چگونه خداوند مردم این دهکده را زنده میکند؟ خداوند او را صد سال میراند؛ آنگاه زندهاش کرد و گفت: مدت است که در اینجایی؟ گفت: یک روز یا قسمتی از یک روز. خداوند فرمود: نه؛ بلکه صد سال است. نگاهی به خوردنی و آشامیدنی خود بینداز که [آیا]تغییر نکرده است، و درازگوش خویش را بنگر. این برای آن است که تو را نشانهای برای مردم قرار دهیم. استخوانها را بنگر که چگونه آنها را از زمین بلند کرده، گوشت میپوشانیم. همین که حقایق برای او روشن شد، گفت: میدانم که خداوند بر همه چیز تواناست»[۴۴].
آیا چیزی که حضرت «ارمیا» یا «عزیر» را وادار به چنین پرسشی کرد، مشکل عقیده به دوباره ساخته شدن انسان با این بدن دنیایی بود یا با بدن مثالی یا اختراعی؟ بیتردید خلق بدن مثالی یا اختراعی مشکلی نداشته تا مورد پرسش قرار گیرد[۴۵].[۴۶].
معاد جسمانی از منظر علی(ع)
امام علی(ع) میفرماید: «تا عمر جهان پایان گیرد و مقدمات به انجام رسد، و آخرین مخلوق، به اولین آن ملحق گردد و همه بمیرند و فرمان خدا درباره تجدید خلقت صادر شود، در این هنگام آسمان را به حرکت آورد و از هم بشکافد، و زمین را بلرزاند و به سختی تکان دهد، کوهها از جا کنده و از هیبت جلال و سطوتش به یکدیگر کوبیده و متلاشی شوند و با خاک یکسان گردند. هر کس را که در زمین به خاک رفته است، بیرون آورد و پس از فرسودگی، آنان را دوباره بسازد و بعد از پراکندگی، ایشان را جمع نماید. سپس آنها را بعد از پرسشهایی که از اعمال مخفی و کارهای پنهانیشان میکند، از هم جدا ساخته، دو دسته نماید: به عدهای نعمت میبخشد و به جمعی دیگر کیفر میدهد[۴۷]» و میافزاید: تا هنگامی که کارها پایان پذیرفت و روزگار سپری گردید و رستاخیز نزدیک شد، خداوند مردم را از میان قبرها و آشیانه پرندگان و لانه درندگان و میدانهای جنگ بیرون میآورد، در حالی که برای انجام فرمان خدا میشتابند و با سرعت، به سوی معاد و جهان ابدی که خداوند برای آنان قرار داده است، میروند[۴۸]. از آیات یادشده و تعبیرات امام بهخوبی معلوم میشود که منظور از معاد، بازگشت مردگان با همین مواد دنیایی است نه با بدن مثالی یا اختراعی؛ چنانکه امثال غزالی و ملاصدرا گفتهاند. از این روی میبینیم بزرگانی از متکلمان و فقها و محدثان، معاد روح را با بدن دنیایی دانسته صحیح و منکر آن را کافر و خارج از دین معرفی کردهاند. علامه مجلسی بعد از نقل آیات و روایات و اقوال مختلف درباره معاد میگوید: «بدان که قول به معاد جسمانی از اموری است که همه پیروان ادیان آسمانی درباره آن اتفاق دارند و آن از ضروریات دین است و منکر آن خارج از زمره مسلمانان میباشد و آیات قرآن کریم در این باره بهگونهای صراحت دارد که تأویل آنها عاقلانه نیست و اخبار نیز در این باره متواتر است که نمیشود آنها را رد کرد و یا خدشهای در آنها نمود»[۴۹]. علامه دوانی در شرح عقاید عضدیه میگوید: «معاد جسمانی حق است به اجماع پیروان اسلام و یهود و نصارا و شهادت نصوص قرآن در مواضع متعدد؛ بهگونهای که قابل تأویل نیست». فخر رازی میگوید: «انصاف این است که بین آنچه پیامبر اکرم(ص) آورده و انکار حشر جسمانی، نمیشود جمع کرد». ملاسعد تفتازانی در شرح المقاصد پس از ذکر دلایلی از آیات و روایات، درباره اثبات معاد جسمانی و روحانی میگوید: «اثبات حشر جسمانی از ضروریات دین است و انکار آن به طور مسلم کفر است»[۵۰].[۵۱].
معاد جسمانی و روحانی با بدن مثالی
پیروان فلسفه اشراق و صوفیان طرفدار کشف و شهود، و برخی دیگر معتقدند که میان عالم مجردات و مادیات، عالم دیگری وجود دارد که نه مجرد محض است و نه مادی صرف؛ بلکه به یک معنا مجرد و به معنای دیگر مادی است و آن را «عالم مثال» میگویند. تفاوتی که عالم مثال با عالم مجردات محض دارد، آن است که این عالم شکل و کمیت دارد، و تفاوتش با عالم مادیات محض، نداشتن جرم است. از خصوصیات موجودات این عالم، داشتن شکل و مقدار، بدون جرم و سنگینی است؛ مانند صورتهایی که در رؤیا یا در آینه دیده میشود. البته موجودات عالم مثال، با صور خیالی، این تفاوت را دارد که صور خیالی تنها در صقع ذهن وجود دارند، نه در خارج؛ ولی موجودات عالم مثال، مانند خود آن، در خارج تحقق دارند. معتقدان به عالم مثال، برای اثبات آن، گاهی از راه کشف و شهود و گاه از راه امکان اشرف و گاهی نیز به روایات استدلال میکنند. بزرگانی مانند سهروردی و غزالی و احسانی که به این عالم عقیده دارند، درباره چگونگی زندگی پس از مرگ میگویند: «هنگامی که مرگ آدمی فرا میرسد و روح از بدن او جدا میشود، روح همراه بدنی که از هر جهت مانند بدن دنیایی است، خواهد بود؛ بهگونهای که اگر کسی آن را ببیند، میگوید، این همان آدم دنیایی است، و تنها تفاوتی که بین دو بدن وجود دارد، همان مادی و جرمانی نبودن آن است». به عقیده این گروه در تمام مراحل بعد از مرگ، از عالم قبر و برزخ گرفته تا عالم حشر و قیامت و بهشت و جهنم، روح با این مرکب خواهد بود و تمام رنجها و کامیابیها، ثوابها و کیفرها و به طور کلی عالم پس از مرگ در عالمی مثالی است، نه جرمانی و مادی دنیایی. اینان بر این باورند که آنچه در باب اعتقاد به معاد ضروری است، آن است که معاد و رستاخیز باید با جسمی باشد که دارای مقدار - یعنی طول و عرض و عمق – است، نه جرم و با جسد دنیایی. فرق است میان معاد جسمانی و معاد جسدانی. معاد جسمانی این است که روح در قالب جسمی تجلی کند که هر کس آن را ببیند، بگوید، این همان آدم دنیا است، حتی اگر در قالب بدن مادی دنیایی او نباشد؛ ولی معاد جسدانی آن است که روح در بدن مادی دنیایی تجلی و حلول کند. اینان میگویند: اولاً آیات و روایات، بیش از این دلالت ندارد؛ ثانیاً روایاتی وجود دارد که مثالی بودن عالم آخرت را اثبات میکند؛ ثالثاً معاد جسمانی دنیایی اشکالاتی دارد که جز از این راه قابل حل نیست؛ رابعاً دانش تجربی در باره ارواح (اسپری تیسم) به خوبی اثبات کرده است که روح آدمی غیر از این بدن، بدن بسیار لطیفتر دیگری دارد که گاهی در دنیا و عموماً در آخرت خود را در قالب همان بدن نشان میدهد. بنابراین طبق عقیده این دانشمندان، عالم پس از مرگ، ثواب و عقاب، و بهشت و جهنم و...، مثالی و جسمانی است؛ نه جسدانی و مادی جرمانی.
این نظریه با اشکالاتی چند، روبهرو است که پارهای از آنها، بدین شرح است:
- چنانچه دلایل و سخنان فلاسفه مشاء و شخصیتهای برجستهای چون شیخ الرئیس و میرداماد را درباره انکار عالم مثال، قبول نکنیم و از طرفداران عالم مثال بپذیریم که بین جهان مجردات و جهان مادیات، جهان متوسطی به نام عالم مثال وجود دارد، آیا صرف وجود چنین عالم و چنان موجوداتی، بدون اینکه دلیلی از عقل یا نقل، تأکید کند که آدمی در قیامت به طور حتم باید با بدن مثالی محشور شود یا زندگی پس از مرگ به طور کلی باید مثالی باشد، میتواند مثالی بودن عالم آخرت را اثبات کند؟ آیا چنین ادعایی بدون دلیل نخواهد بود؟
- اما اینکه گفتهاند دستهای از روایات، مثالی بودن عالم پس از مرگ را اثبات میکند، نیازمند توضیح است. اگر منظور آن باشد که این روایات، بر مثالی بودن بدن مردگان در عالم برزخ، قبل از حدوث قیامت کبرا دلالت دارند، این گفته بسیار صحیح است و مرحوم مجلسی نیز در این باره میگوید: از آنجا که احادیث بسیاری دلالت بر وجود و تحقق جسد مثالی میکنند، و از طرفی هم ممکن است گفته شود، روح در انجام عمل بعد از مفارقت از بدن نیازمند آلت است، از این جهت میتوان این طور نتیجه گرفت که روح بعد از مفارقت از بدن دنیوی، به بدن مثالی تعلق خواهد گرفت، [و] ثواب و عقاب و حوادثی که در عالم برزخ رخ میدهد با این بدن مثالی خواهد بود.... بنابراین قول به تجرد روح و قول به جسد مثالی در عالم برزخ، ضروری است، و بدون آن، فهمیدن آیات و اخبار و جمع میان آنها در غایت اشکال است[۵۲]. اما پذیرفتنی نیست که گفته شود از این روایات برمیآید که آدمی پس از مرگ، همواره با بدن مثالی خواهد بود؛ زیرا اولاً مفاد آن روایات، ناظر به عالم قبر و برزخ است، نه قیامت کبرا و بهشت و جهنم؛ ثانیاً اگر همچنین روایاتی موجود باشد، چون مخالف نص آیاتی است که بر معاد جسمانی دنیایی دلالت دارد، از این جهت طبق روایات مسلم دیگر میباید آنها را طرح کرد؛ روایاتی نظیر «فما وافق الكتاب فخذوه و ما خالف الكتاب فدعوه كل حديث لا يوافق كتاب الله فهو زخرف»[۵۳]. احادیثی نیز که در بحث معاد جسمانی از منظر علی(ع) نقل شده است، به صراحت، مثالی بودن عالم قیامت را رد، و جسمانی بودن بدن موجود را در این عالم اثبات میکند.
- میگویند تجربیات حاصل از علم اسپریتیسم و ارتباط با ارواح، این حقیقت را ثابت کرده که آدمی بعد از مرگ، با بدن مثالی خواهد بود. این مدعا نیز نمیتواند اثبات کند که به طور کلی زندگی پس از مرگ با قالب مثالی است؛ بلکه تنها چیزی که میتوان از آن تجربیات استفاده کرد، این است که آدمی بعد از مرگ، در عالم برزخ، و قبل از قیامت کبرا با بدن مثالی زنده و آگاه است؛ نه اینکه تمام اطوار زندگی پس از مرگ، حتی رستاخیز عمومی در بهشت و جهنم با این مثالی است.
- دلیل عمده ما برای جسمانی بودن معاد و جسدانی بودن حشر و قیامت کبرا، همان آیات و روایات متواتر معصومان و بهخصوص احادیث علوی است که پیش از این نقل شد. همانطور که دیدیم، نصوص اسلامی جز بر همان معنای جسمانی و جسدانی بودن معاد قابل انطباق نیست و تأویل آنها به اجسام مثالی، تأویل مذموم و نامقبول است.
- اشکالاتی از قبیل تناسخ، اعاده معدوم و شبهه آکل و مأکول که کسانی را وادار به قبول معاد با مثالی کرده است، همگی قابل رفع و جواب است و متکلمان بزرگ شیعی بدون آنکه ملزم به این عقیده شوند، آنها را جواب دادهاند[۵۴].[۵۵].
معاد با جسم اختراعی
صدرالمتألهین در جلد نهم اسفار و الشواهدالربوبیه و المبدأ والمعاد و برخی دیگر از آثارش مینویسد: آیات قرآن و گفتار پیشوایان دین، در باب معاد مختلف است. بعضی از آنها مانند آیاتی که داستان حضرت ابراهیم و عزیر و اصحاب کهف را بیان میکند و همچنین آیه ﴿يَوْمَ يُسْحَبُونَ فِي النَّارِ عَلَى وُجُوهِهِمْ﴾[۵۶] و آیه ﴿يَوْمَ يُحْمَى عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾[۵۷] نشان میدهد که رستاخیز با بدن و جسم مادی است. بعضی آیات دیگر نیز، مانند: ﴿كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا﴾[۵۸] و ﴿كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ﴾[۵۹] دلالت دارد که معاد، روحانی است و چون ممکن نیست کلام خدا و پیشوایان دین متناقض باشد، میباید راه صحیحی برای حل این مشکل پیدا کرد. آنگاه در صدد یافتن راهحل برمیآید و میکوشد تا تناقض یادشده و همچنین اشکالات وارده را بر معاد جسمانی به معنای مشهور، رفع کند. او در پی پاسخی است که هم موافق شریعت باشد و هم مطابق عقل، و در عین حال تمام ایرادهایی را که منکران اصل معاد یا منکران معاد جسمانی بر این اصل وارد کردهاند، جواب دهد. بدین منظور، دانستن اصول و مقدماتی را ضروری میداند و در اسفار، یازده اصل[۶۰]، و در عرشیه، مبدأ و معاد، شواهدالربوبیه و تفسیر سوره یس، هفت اصل[۶۱]، و در زادالمسافر دوازده اصل[۶۲] را برای فهم درست معاد جسمانی لازم میشمرد و آنگاه چنین نتیجه میگیرد: بعد از آنکه روح آدمی مراحل تکامل را در این دنیا، یکی پس از دیگری پیمود و خود را در مراتب سعادت یا شقاوت، از قوه به فعل رسانید، در این هنگام، به دلیل بینیاز شدن از بدن، پیوند خود را با آن قطع میکند و این همان حالت مرگ است: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[۶۳].
به این ترتیب، آدمی طبق ملکات و مکتسباتی که روح در دنیا به دست آورده است، پاداش و کیفر میبیند. همچنین عالم پس از مرگ، حور و قصور، بهشت و جهنم؛ لذات و آلام آنها و...، چیزی ورای نفس و فعالیتهای آن نیست؛ یعنی اینها وجودی جداگانه و مستقل از روح و فعالیتهای او ندارند. در آن عالم هر چه هست، نفس است و فعالیتها و تجلیات و افعال او. بهشت و جهنم، حمیم و زقوم، حور و قصور و...، همه و همه ایجاد کرده روحند و باقی به بقای او؛ وگرنه عذاب و ثوابی، و لذت و نعمتی غیر از آنچه نفس در اثر ملکات و مکتسباتی که در دنیا به دست آورده و مطابق همان اندوختهها، صورتهای مناسبی آفریده و از آنها عذاب میکشد یا لذت میبرد، وجود ندارد. این حکیم الهی در توضیح و تأیید گفتار فوق میگوید: طبق مقدمات گذشته، روح آدمی که آدمیت و تشخص انسان وابسته به او است، طوری تنزل میکند و تجسم مییابد که تمام خصوصیات انسان دنیایی، جز جرمانیت او را دارا است و هرکس او را ببیند، میشناسد و میگوید، این شخص همان فلانی است.
آیات و روایاتی نیز وجود دارد که از مظاهر لذات و آلام، از قبیل باغستان، شیر، عسل، حور، غلمان و حمیم، زقوم و آتش یاد میکند. این آیات و روایات را نمیتوان ناظر به لذتها و آلام صرفاً روحانی دانست، بلکه از مفادشان برمیآید که آن مظاهر لذات آلام، مانند اجسام و اشیای مادی دنیایی هستند و فرض، این است که طبق بیان گذشته چیزهایی که از ناحیه نفس و فعالیت او پدید میآیند، هیچ تفاوتی با موجودات دنیایی ندارند و تنها امتیاز آنها، نداشتن ماده و جرم است، و این تفاوت منافی جسمانی بودن معاد نیست. در روایاتی آمده است که برخی از مردم، در قیامت به صورت میمون و برخی دیگر به شکل مورچه و طایفهای با صورت خوک و نظایر اینها محشور میشوند. روایاتی دیگر میگویند که دندان بعضی از کفار به شکل کوه احد خواهد بود. این نوع روایات مؤید نظریه مزبور است و جز با آن سازگاری ندارد. افزون بر اینها، دار آخرت مانند دار دنیا نیست که فنا و زوال، پیری و ناتوانی، سلامت و مرض و... در آن راه داشته باشد. اگر معاد جسمانی - آن طور که متکلمان گفتهاند - با همین اجسام و مواد دنیایی باشد، از آنجا که مواد این عالم همیشه در حال تغییر و تحول است و به یک حال باقی نمیماند، در آن صورت، عالم آخرت نیز دار بقا نخواهد بود. بنابراین معاد جسمانی است، اما نه جسمی که از مواد جرمانی دنیایی تشکیل یافته باشد؛ بلکه با صورتهایی که نفس، اختراع میکند و آن صورتها با نفس و روح باقی میماند.
نظریه صدرالمتألهین، هم تصویری از حقیقت معاد ترسیم میکند و هم استدلالی است بر آن؛ زیرا بنابر این نظریه، بدن آدمی مطابق قانون حرکت جوهری، اشتداد مییابد و از آن روح متولد میشود، و روح نیز اشتداد و تکامل پیدا میکند تا جایی که دیگر نیازمند بدن نیست و از آن خارج میشود، و چون ملکات و مکتسباتی دارد، بعد از مرگ و در قیامت، مطابق همان ملکات و واقعیتی که به دست آورده، تنزل میکند و متجسم میشود و تصورات و تخیلات او نیز موجوداتی به وجود میآورد که مظاهر ألم و لذتند و بهشت و جهنم او نیز لذت بردن یا رنج کشیدن وی از همین موجودات اختراعی عینی است. به این ترتیب، مسئله اثبات قیامت و معاد، امری سهل و روشن خواهد بود و همه اشکالاتی که بر سر راه معاد وجود دارد، از این رهگذار مرتفع خواهد شد؛ مشکلاتی نظیر تناسخ، شبهه آکل و مأکول، کم آمدن مواد زمین برای دوبارهسازی ابدان آدمیان و عدم تغییر مواد آخرتی. درست است که این نظریه راه اعتقاد به عالم آخرت را تا حدود بسیاری هموار میکند و با ذوق عرفانی نیز سازگاری بیشتری دارد، در عین حال، از ایرادهای زیر مصون نیست:
۱. تناقضی بین دو دسته آیات پیش گفته وجود ندارد؛ زیرا معنای آیه ﴿كُلُّهُمْ آتِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَرْدًا﴾[۶۴] همانطور که دانشمندان علم تفسیر آوردهاند[۶۵]، این است که تمام مردم، روز قیامت در پیشگاه خدا حاضر میشوند؛ در حالی که نه مالی و نه یاری و نه فرزند و کمککاری دارند و به طور کلی دستشان از همه جا کوتاه و تنها امیدشان به خدا است. بنابراین آیه فوق به هیچ وجه دلالت ندارد که تنها روح مردم در قیامت محشور میشود تا با آیاتی که دلالت بر معاد جسمانی دارد، متناقض باشد؛ مگر اینکه آیه را مانند ملاهادی سبزواری تأویل کنیم و بگوییم، همه مردم در پیشگاه خدا حاضر میشوند؛ در حالی که از ماده و لواحق آن برکنار و منفردند[۶۶]. بدیهی است چنین تأویلی بیاساس و بیمدرک و مخالف ظاهر خود آیه است. بنابراین چگونه میتوان این آیه را متناقض با آیاتی دانست که بر معاد جسمانی دلالت دارد؟ آیه ﴿كَمَا بَدَأَكُمْ تَعُودُونَ﴾[۶۷] نیز، نه تنها دلالت بر معاد روحانی ندارد، بلکه همانگونه که مفسران گفتهاند، بر جسمانی بودن رستاخیز دلالت میکند؛ زیرا آیه میگوید: همانگونه که خداوند شما را اولین بار از خاک آفریده و به این مرحله از کمال رسانیده است، میتواند بار دیگر شما را از خاک بیافریند و رستاخیز پدید آورد؛ چراکه مواد بدن شما و نقشه آن محفوظ است و این کار آسانتر از خلق اول است: ﴿هُوَ الَّذِي يَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾[۶۸] این معنا عین معاد جسمانی است.
۲. بسیاری از مقدمات و اصولی که این نظریه بر آنها استوار است، قطعی و مورد قبول دانشمندان دیگر نیست. بزرگانی مانند حکیم آقا علی مدرس و آیتالله حاج شیخ محمدتقی آملی، که هر دو ید طولایی در فلسفه دارند، نظریه ملاصدرا را درباره معاد جسمانی اختراعی نپذیرفتهاند[۶۹]. آقا علی مدرس یکی از بزرگترین فیلسوفان قرن سیزدهم در رساله سبیل الرشاد فی اثبات المعاد، تعلق روح را به همین بدن، ولی بعد از حرکت بدن و مواد آن به سوی روح در آخرت میداند و این نظریه را از روایت حضرت صادق(ع) در کتاب صافی[۷۰]. ذیل آیه ﴿قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنْشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ﴾[۷۱] استخراج نموده است. وی میگوید: مواد ابدان مردگان، با سیر تکاملی و تحویل و تحولی که در هنگامه رستاخیز از باریدن باران و دگرگون شدن زمین و گرد آمدن آن مواد، همانند جمع شدن کره هنگام به هم زدن ماست، در آن پدید میآید، به اجسامی همانند اجسام نخستین تبدیل میشود که روح میتواند در آنها حلول کند، و به این ترتیب هر روحی در قالب خود حلول خواهد کرد. او از این رهگذر اثبات میکند که معاد با همین مواد دنیایی است؛ ولی تکاملیافته و تلطیفشده آن، نه با جسم اختراعی[۷۲].
۳. آیات و روایاتی درباره جرمانیت و مادی بودن رستاخیز و زندگی پس از مرگ وجود دارد که ما در بحثهای گذشته قسمتی از آنها را آوردیم، و همچنین آیات و روایاتی درباره بهشت و جهنم و سایر امور عالم آخرت موجود است که بیشتر آنها ظهور و بلکه صراحت در جرمانیت و مادی بودن اجسام آن عالم دارد. این آیات و روایات با نظریه ملاصدرا سازگاری ندارد. دست کشیدن از ظهور آن آیات و روایات به سبب وجود چنین نظریهای کار بسیار دشواری است؛ نظریهای که بر اصول و مقدماتی استوار شده که هنوز جای بحث و گفتوگوی بسیار دارد و قطعیت آن به ثبوت نرسیده است. تنها هنگامی میتوان آیهای را تأویل کرد که برای اثبات خلاف ظاهر آن دلایل قطعی در دست باشد؛ مانند آیاتی که در ظاهر دلالت بر جبر یا تجسم و امکان رؤیت خدا دارند. ولی همانگونه که گذشت، نظریه ملاصدرا به هیچ وجه قطعیت ندارد تا مجبور به تأویل آیات معاد شویم و آنها را ناظر بر معاد جسمانی اختراعی بدانیم؛ چنانکه تفتازانی میگوید: إنما يجب التأويل عند تعذر الظاهر و لا تعدرهنا[۷۳].
۴. شبهات تناسخ، آکل و مأکول، و ملازمت ماده جرمانی باکون و فساد، مهمترین شبهاتی بود که صدرای شیرازی را به فکر معاد با جسم اختراعی انداخت؛ لیکن با نظریهای که حکیم آقا علی مدرس درباره ماده آخرتی ارائه میکند، هر سه مشکل قابل حل است؛ بدین شرح:
- آنچه موجب پیدایش شبهه تناسخ شد، این بود که حلول روح تکاملیافته متوفا در اجسام دیگر غیرممکن است؛ چراکه روح مجرد بالفعل، محال است به جسمی تعلق یابد که بالقوه بوده، تناسبی با آن ندارد. به علاوه برای روحی که در انجام کارها بینیاز از آلت بوده، اگر بخواهد با استعمال ابزار، کارهایش را انجام دهد، این حرکت، قهقرایی است و بازگشت شیء بالفعل به بالقوه میباشد. جواب اشکال این است که ماده بدن متوفا با حرکت تکاملی تا روز قیامت، خود را همسنگ روح خود قرار میدهد، و در هنگام تعلق به روح، دو بالفعل در کنار یکدیگر قرار میگیرند؛ نه اینکه ماده بالقوه، و روح بالفعل باشد و از این رو فرموده است: ﴿وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ﴾[۷۴].
- شبهه اکل و مأکول نیز طبق این نظریه، خود به خود منتفی است؛ چراکه قسمتی از مواد بدن متوفا، در طول عمر او، یا هر ماده دنیایی دیگری اگر از رهگذار تکامل به مرحلهای برسد که همسنگ روح او شود، میتواند به روح او تعلق گیرد و فرض این است که با تلاشی بدن، مواد آن نابود نمیشود و در محفظه روزگار، باقی میماند: ﴿وَعِنْدَنَا كِتَابٌ حَفِيظٌ﴾[۷۵].
- شبهه کون و فساد نیز پاسخ میپذیرد؛ چراکه ماده آخرتی به بالاترین مرتبه تلطیف میرسد و حرکت آن متوقف میشود و به قول امام علی(ع): «لَا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحَالُ»[۷۶].
به این ترتیب راهی که آقا علی مدرس به پیروی از روایت امام صادق(ع) ارائه کرده، هم با ظواهر آیات و روایات سازگار است، هم شبهاتی را که برای صدرالمتألهین پیش آورده بود، منتفی میکند[۷۷]. بهخصوص اینکه ما از عالم آخرت، اطلاع درستی نداریم، ولی میبینیم که قرآن کریم از آن، با ابدانی شبیه ابدان دنیا خبر میدهد و یقین داریم که ﴿إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[۷۸]. از اینرو به دلیل وجود این شبهات، نمیتوانیم از ظواهر آیات دست برداریم و به قول آیتالله آملی: ولا أنكر من قدرة الله شيئا[۷۹].[۸۰].
نفخ صور، پیش درآمد رستاخیز
قرآن مجید، تأکید دارد که پیش از وقوع قیامت، نظام این عالم عوض میشود: خورشید و ماه و ستارگان، خاموش میشوند؛ زمین و کوهها و دریاها سرنوشت دیگری پیدا میکند؛ زمینلرزه عظیمی وضع زمین را دگرگون میسازد، و در صور دمیده میشود. در این هنگام مردگان زنده شده، فوج فوج به سوی صحرای محشر میشتابند تا به حسابهایشان رسیدگی شود و در جایگاه نهایی خود را استقرار یابند. در سوره قارعه آمده است: «حادثه کوبنده! چه حادثه کوبندهای! و تو چه میدانی که آن حادثه چیست؟ روزی که مردم چون پروانههای پراکنده باشند، و کوهها چون پشم حلاجی شده. پس هر کس میزانهای عملش سنگین باشد، او در زندگی خوشایندی خواهد بود، و آنکس که میزانهایش سبک باشد، جایگاهش در آتش خواهد بود»[۸۱]. در سوره ابراهیم نیز آمده است: «روزی که زمین به زمینی جز این تبدیل شود و آسمانها نیز به وضعی غیر از وضع فعلی درآیند و مردم در پیشگاه خداوند یکتای مقتدر حاضر شوند»[۸۲]. در سوره زلزال میخوانیم: «هنگامی که زمین با لرزشی هراسانگیز بلرزد و محتویات گرانقیمتش را از خود خارج کند و آدمی از روی شگفت گوید: چرا زمین چنین میکند؟ آنگاه زمین اخبار گفتنی را به او میگوید»[۸۳]. در سوره تکویر اینگونه آمده است: «هنگامی که خورشید پیچیده و خاموش شد، و آنگاه که ستارگان بیفروغ گشتند، و زمانی که کوهها سیر داده شدند... هر کسی آنچه را آماده کرده است، بداند»[۸۴].
از قرآن و روایات فهمیده میشود که خداوند پیش از برهم خوردن نظام آفرینش، با «نفخ صور» در مرحله اول، همه آفریدگان را جز آنهایی که خود بخواهد بیهوش میکند و میمیراند و در این هنگام است که نظام این عالم بر هم میخورد، و در مرحله دوم، صدای دیگری ایجاد میکند که همه مردگان زنده میشوند و برای تعیین تکلیف نهایی در محکمه الهی آماده میگردند. قرآن میفرماید: «در صور دمیده شود و هر که در آسمانها و زمین هست، جز آنکه خدا خواهد، بیهوش شود. آنگاه بار دیگر در آن دمیده شود که ناگاه خلایق همه برخیزند و منتظر آینده باشند»[۸۵]. در سوره «حاقه» آمده است: «هنگامی که نفخه صور به یکباره دمیده شود و کوهها برداشته و یکمرتبه در هم کوبیده شوند، قیامت برپا خواهد شد»[۸۶]. امام علی(ع) نیز در این باره چنین میفرماید: روزی که چشمها در آن خیره میشود و از حرکت بازمیایستد، همه جا در نظر انسان تاریک و گلههای شتر (بهترین ثروت عرب) و مال و اموال، فراموش میگردند. و در «صور» دمیده میشود، قلبها از کار میافتد، زبانها بند میآید، کوههای بلند و سنگهای محکم به هم میخورد؛ آنچنانکه قسمتهای سخت و محکم در هم ریخته، نرم میشوند و جای آنها چنان صاف و هموار میگردد که گویا کوهی وجود نداشته است. در آن روز، نه شفیعی است که شفاعت کند، و نه دوستی که سودی بخشد، و نه عذر موجهی که کیفر را برطرف سازد[۸۷].
نیز درباره پیشدرآمد قیامت میفرماید: تا عمر جهان پایان گیرد و مقدرات به انتها برسد، و آخرین مخلوق به نخستین آن ملحق گردد [همه بمیرند] و فرمان خدا درباره تجدید خلقت صادر گردد. در این هنگام آسمان را به حرکت آورد و از هم بشکافد، و زمین را به لرزش آورد و به سختی تکان دهد، کوهها از جا کنده، از هیبت جلال و سطوتش به یکدیگر کوبیده و متلاشی شوند و با خاک یکسان گردند، و هر کس که در زمین به خاک رفته، بیرون آورد و پس از فرسودگی نوسازی کند و بعد از پراکندگی آن را جمع نماید. سپس آنان را برای سؤال از اعمال مخفی و کارهای پنهانشان از هم جدا ساخته، دو دسته سازد...[۸۸].[۸۹].
حشر
بعد از به هم خوردن نظام این عالم و نفخ صور، مردگان برای تعیین سرنوشت نهاییشان زنده شده، فوج فوج به سوی صحرای محشر که محل تجمع همه خلایق است، میشتابند: گروهی در کمال عزت و جلال و بر ناقههایی از نور سوار و وارد صحرای محشر میشوند: ﴿يَوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا﴾[۹۰]. گروهی دیگر در نهایت ذلت و پریشانی، در حالی که با صورت روی زمین کشیده میشوند و کور و کر و گنگ میباشند، محشور میشوند: «روز قیامت آنان را در حالی که چهرههاشان رو به زمین و کور و کر و لال هستند، محشور میکنیم و جایشان جهنم است که هرگاه خاموش شود، شعله را افزایش دهیم»[۹۱]. جمعی دیگر در اثر شدت ناراحتی و ندامت، دستهایشان را به دندان میگزند: روزی که ظالم دستهایش را میگزد و میگوید: ای کاش من با پیامبر اسلام راه دوستی و اطاعت پیش میگرفتم. وای بر من! ای کاش فلانی را به دوستی نمیگرفتم که رفاقت با او مرا از پیروی قرآن و رسول خدا بازداشت و گمراه کرد. آری شیطان برای آدمی مایه خواری و گمراهی است[۹۲]. در سوره نبأ به صورت اجمال میگوید: مردم در روز قیامت به شکلهای مختلف محشور میشوند: ﴿إِنَّ يَوْمَ الْفَصْلِ كَانَ مِيقَاتًا * يَوْمَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا﴾[۹۳].
امام علی(ع) نیز در مواردی بر حشر و وضع ذلتبار و رنجآوری که مردم در این صحنه موحش دارند، تأکید دارد: «لباس نیاز و خشوع به تن پوشیدهاند، درهای حیله و فریب بسته شده، آرزوها قطع گردیده، دلها ساکن، صدا از اوج خویش افتاده، آهسته از گلو بیرون آید، عرق از گونه سرازیر، اضطراب و وحشت آنها را فراگرفته است. بانگی رعدآسا گوشها را به لرزه آورده، به سوی پیشگاه عدالت، برای دریافت کیفر و پاداش و بهرهمند شدن از ثواب، فرامیخواند»[۹۴]. به موجب این «فزع اکبر» است که حضرت امیر میفرماید: «در این میان گروهی باقی ماندهاند که یاد قیامت چشمهایشان را فرو افکنده و ترس از حوادث محشر اشکشان را جاری ساخته است»[۹۵].[۹۶].
مواقف قیامت
بعد از آنکه مردم در صحرای محشر جمع شدند، تا رسیدن به جایگاه نهایی، مواقفی وجود دارد که باید از آنها بگذرند. ابن مسعود میگوید: خدمت امیرالمؤمنین نشسته بودم که فرمود: «برای قیامت پنجاه موقف است که در هر موقفی هزار سال باید معطل ماند.»..[۹۷]. پارهای از آنها بدین قرارند:
١. کتاب: قرآن به جایی که اعمال خیر و شر آدمی در آن ثبت و ضبط میشود «کتاب» میگوید: ﴿وَوُضِعَ الْكِتَابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِينَ مُشْفِقِينَ مِمَّا فِيهِ وَيَقُولُونَ يَا وَيْلَتَنَا مَالِ هَذَا الْكِتَابِ لَا يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلَا كَبِيرَةً إِلَّا أَحْصَاهَا وَوَجَدُوا مَا عَمِلُوا حَاضِرًا وَلَا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدًا﴾[۹۸]. در سوره «اسراء» نیز میفرماید: ﴿وَكُلَّ إِنْسَانٍ أَلْزَمْنَاهُ طَائِرَهُ فِي عُنُقِهِ وَنُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ كِتَابًا يَلْقَاهُ مَنْشُورًا * اقْرَأْ كِتَابَكَ كَفَى بِنَفْسِكَ الْيَوْمَ عَلَيْكَ حَسِيبًا﴾[۹۹]. درباره حقیقت این «کتاب» میان دانشمندان کلام و فلسفه اختلاف است: برخی آن را همان نفس و روح آدمی میدانند که آثار تمام افکار و اعمال خوب و بد در آن ثبت است و تا در این دنیا هستیم به دلیل سرگرمیهای مادی، از دیدن و خواندن آنها غافلیم؛ ولی هنگامی که مردیم و پردهها کنار رفت و چشم تیزبین ما گشوده شد، کتاب نفسمان را به روشنی خواهیم دید: ﴿لَقَدْ كُنْتَ فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنْكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ﴾[۱۰۰]. صدرالمتألهین این نظر را میپسندد[۱۰۱]. برخی دیگر آن را مکتوبی میدانند که دو فرشته «رقیب» و «عتید» از اعمال آدمی در طول دوران زندگی ثبت و ضبط میکنند و در آن روز ارائه میدهند. شیخ صدوق و اهل کلام این نظر را قبول دارند. روزی علی(ع) از کنار مردی که حرفهای بیهوده میزد، میگذشت. حضرت به او فرمود: «ای مرد، تو داری به دست دو فرشته مراقب، نامهای برای پروردگارت املا میکنی؛ بنابراین سخنی بگو که برایت مفید باشد و ترک کن کلامی را که بیهوده و بیحاصل است». طرفداران این عقیده بر این روایت و نظایر آن استدلال میکنند[۱۰۲].
۲. حساب: از دیگر مواقف قیامت، موقف حساب است که کوچک و بزرگ اعمال مردم در آن، دقیقاً محاسبه میشود. قرآن کریم میفرماید: «و اگر آنچه در درون شما است، آشکار یا پنهان کنید، خداوند به حساب آن میرسد»[۱۰۳]. در سوره انبیاء هشدار میدهد: «روز حسابرسی اعمال مردم نزدیک است؛ ولی آنان در حال غفلت و اعراض از آن روزند»[۱۰۴]. امام علی(ع) درباره دقت در حساب اعمال مردم در قیامت میفرماید: «قیامت روزی است که خداوند اولین و آخرین [[[انسانها]]] را برای رسیدگی دقیق و رساندن به پاداش کردارشان جمع میکند. همه در حال خضوع به پا میخیزند، عرق از سر و رویشان فرو ریخته اطراف دهانشان را احاطه میکند، تمام اندامشان میلرزد. نیکوترین و خوشحالترین افراد در آن روز کسی است که جای پایی پیدا کند، یا محلی برای ایستادن خود به دست آورد»[۱۰۵]. درباره حقیقت «حساب» نیز میان اهل کلام و فلسفه اختلاف است. شیخ صدوق مینویسد: «حساب عبارت است از مقابله میان اعمال با جزای آنها و اینکه بنده از کارهایی که از او سر زده است، آگاه میشود تا برابر بدیهایش توبیخ و در برابر خوبیها سپاسگزاری شود و در این کار بر اساس استحقاق با او معامله میشود»[۱۰۶]. ولی صدرالمتألهین و پیروانش معتقدند هر عقیده و اخلاقی که آدمی داشته باشد و هر عملی که انجام دهد، اثری در نفس و روح او باقی میگذارد که در حال سرگرمی به زندگی مادی این جهان کمتر جلوهای دارد؛ اما وقتی که آدمی مرد و قیامت برپا شد، چهره ملکوتی آن صور همین و و ادراکات و نتایج آن عقاید و اعمال، ظاهر میشود و نفس آنها را مشاهده میکند و همین مشاهده صور مترسمه نفس، حساب است. آری، در قیامت آنگاه که حاصل پندارها و کردارها و گفتارها و مقدار نیکوییها و بدیهای تمام خلایق به یکباره مشکوف و آشکار میگردد و هر کس نتایج عقاید و اعمال خیر و شرش را در صفع روحش میبیند، و مشخص میگردد که کدام کفه عملش ترجیح دارد، این خود نوعی حسابرسی اعمال مردم و جدا کردن خوبها از بدها است[۱۰۷].
۳. میزان: یکی دیگر از مواقف قیامت، توزین اعمال مردم است. قرآن مجید در این باره میفرماید: «در آن روز، سنجش بر اساس عدل و حق است. پس هر کس میزانهایش سنگین شد، از رستگاران است و کسانی که میزانهایشان سبک باشد، به سبب ستمی که بر آیات ما کردهاند، بر خود ستم روا داشتهاند»[۱۰۸]. امام علی(ع) نیز میفرماید: «عِبَادَ اللَّهِ زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا»[۱۰۹]؛ «پیش از آنکه سنجیده شوید، خود را بسنجید و قبل از آنکه شما را به پای حساب برند، حساب خود را برسید». همچنین میفرماید: «و گواهی میدهیم که غیر از او معبودی نیست و شریک ندارد، و شهادت میدهیم که محمد(ص) بنده و فرستاده او است؛ شهادتی که سخن را بالا میبرد و عمل را به پیشگاه خدا به مرحله قبول میرساند؛ شهادتی که در هر میزانی گذاشته شود، سبک نمیگردد، و از هر میزانی برگرفته شود، سنگین نخواهد شد»[۱۱۰].
مراد از میزان و آنچه سنجیده میشود، چیست؟ دانشمندان اسلامی در این باره نظرهای گوناگونی دارند: برخی آنچه را که سنجیده میشود، «عمل» و بعضی «صحیفه عمل» و گروهی نیز «عمل تجسم یافته» میدانند و میزان را «عدل» یا «براهین عقلی و معارف حقه الهی» دانستهاند. شیخ مفید درباره حقیقت میزان مینویسد: «منظور از میزان، برقراری عدالت بین کردار مردم و پاداش اعمال آنان و نهادن هر جزایی در جای خود و رساندن هر حقی به صاحب آن است»[۱۱۱]. ملا عبدالرزاق لاهیجی میگوید: کثیری از علما حمل کردهاند میزان را بر عدل، و این قول مجاهد و ضحاک و اعمش است و بسیاری از متأخرین نیز بر این عقیدهاند که حمل لفظ «وزن» بر این معنا در لغت جایز است؛ چنانکه گفته میشود: «این کلام در وزن آن کلام است»؛ یعنی معادل و همانند آن است با اینکه در حقیقت وزنی نیست. به علاوه در دنیا معمولاً عدالت در داد و ستد، جز با کیل و وزن آشکار نمیشود. بنابراین بعید نیست که وزن کنایه از عدل قرار داده شود[۱۱۲].
صدرالمتألهین، غزالی و فیض کاشانی معتقدند هر معنایی از معانی، حقیقت و روحی دارد؛ همانگونه که برای آن صورت و قالبی است و گاهی در عین آنکه حقیقت یکی است، صورتها و قالبهای آن متعدد و گوناگون است، و این نیز بدیهی است که الفاظ برای همان حقایق و ارواح وضع شدهاند و چون همان حقایق و ارواح در موارد استعمال الفاظ وجود دارد، میبینیم که آن الفاظ در آن موارد به صورت حقیقت استعمال میشود. مثلاً لفظ «قلم» برای آلت نقش صورتها در الواح وضع شده، بدون اینکه در قلم معتبر باشد و بدون اینکه لازم باشد نقش از قبیل محسوسات باشد یا معقولات، و بدون اینکه معتبر باشد که لوح از کاغذ باشد یا چوب، بلکه صرف منقوش بودن لوح، کافی در تحقق معنا است. همچنین است کلمه میزان؛ زیرا این کلمه برای معیاری وضع شده که با آن، مقادیر اشیا شناخته میشود. حقیقت و روح میزان همین است که قالبها و صورتهای گوناگونی که بعضی از آنها محسوس و بعضی دیگر معقول است، از آن حکایت میکنند؛ مانند ترازوی دو پلهای و قپان و نظایر آنها که با آن جرمها و سنگینیها توزین میشود، و مانند اسطرلاب که وقتها و بلندیها با آن وضع میشود، و مانند علم عروض که اوزان اشعار با آن تعیین میگردد، و مانند علم نحو که میزان اعراب و بنا است، و مانند علم منطق که صواب و خطای فکر را در فلسفه مینمایاند، و مانند عقل کامل که صحت و سقم هر چیزی با آن دانسته میشود. بنابراین میزان سنجش اعتقادات و اعمال و اخلاق مردم در روز قیامت، یا منطق و قوانین درست فکر کردن و معارف حقه الهی است، یا موازین عدل اسلامی و قوانین صحیح زندگی که از ناحیه خداوند و از طریق پیامبران الهی ارائه شده است[۱۱۳].
۴. شفاعت: یکی از مواقف قیامت، همان مقام محمود است که صاحبان آن (فرشتگان، انبیا، اولیا، شهدا، صدیقان، صالحان، علما و مؤمنان) کسانی را که مرتکب گناه شده و توفیق توبه نیافتهاند یا توبه آنان پذیرفته نشده، شفاعت میکنند. قوشجی میگوید: «همه مسلمین، اتفاق بر ثبوت شفاعت دارند؛ به دلیل قول خداوند که فرمود: ﴿عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا﴾[۱۱۴][۱۱۵]. از آنجا که رحمت الهی، بسی گسترده است و بر غضبش پیشی دارد، و آن بزرگواران نزد خداوند قرب و منزلت دارند، به آنان اجازه داده شده تا از رهگذار شفاعت، رحمت واسعه الهی را به گناهکاران برسانند. قرآن مجید میفرماید: «در آن روز شفاعت هیچکس سود نبخشد؛ جز آن کسی که خدای رحمان به او رخصت دهد و سخنش را بپسندد»[۱۱۶]. پیامبر اکرم(ص) در این باره فرمود: «شفاعتم را برای آن گروه از امتم ذخیره کردهام که مرتکب گناهان کبیره شدهاند»[۱۱۷]. علی(ع) میفرماید: «سه گروه نزد خدای - عزوجل -شفاعت میکنند و شفاعت آنان مقبول میافتد: پیامبران، سپس عالمان و شهیدان»[۱۱۸]. نیز فرمود: «برای بهشت، هشت در است: از یک در آن پیامبر و صدیقان، و از در دیگر شهدا و صالحان وارد میشوند، و از پنج در دیگر آن شیعیان و دوستان ما داخل میشوند و من همواره در کنار صراط ایستادهام و دعا میکنم: خدایا، شیعیان، دوستان، یاران و کسانی که مرا در دنیا دوست داشتهاند، سالم به مقصد برسان. در این هنگام صدایی از عرش برمیخیزد که دعایت را مستجاب و شفاعت شیعیانت را قبول کردیم. آنگاه هر کسی از شیعیانم و کسانی که یاریم کردند و با دشمنانم با قول و فعل جنگیدند، تا هفتاد هزار نفر از همسایگان و بستگانشان را شفاعت میکنند»[۱۱۹][۱۲۰].
۵. صراط: از مجموع آیات و روایاتی که قیامت را معرفی میکند، برمیآید که در رسیدن به کمال سعادت و ورود به بهشت، باید از پلی که بر روی جهنم به سوی بهشت کشیده شده، عبور کرد. گذشتن از این پل بسیار دشوار است؛ چراکه از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است. برخی همانند برق از آن میگذرند و برخی به سرعت از روی آن میدوند. گروهی نیز افتان و خیزان و جمعی چهار دست و پا، و برخی دیگر به آن آویزانند در حالی که آتش، قسمتی از بدنشان را فرا گرفته، و با سختی و عذاب از آن میگذرند. شیخ صدوق مینویسد: صراط، حق است و آن پل جهنم است که تمام مردم در قیامت از روی آن عبور خواهند کرد؛ چنانکه خداوند فرموده است: ﴿وَإِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَقْضِيًّا﴾[۱۲۱]. صراط از جهت دیگر اسم حجتهای پروردگار است که هر کس آنها را در دنیا بشناسد و فرمانشان را بپذیرد، خداوند به او اجازه میدهد که در قیامت از پل صراط که بر روی جهنم است، عبور کند. پیامبر اکرم(ص) به علی(ع) فرمود: «ای علی، هنگامی که قیامت برپاگردد، من و تو و جبرئیل بر صراط مینشینیم. هیچکس نمیتواند از آن بگذرد مگر آنکه برائت از آتش جهنم، از رهگذر ولایت تو، همراه او باشد»[۱۲۲].
صدرالمتألهین و پیروانش درباره صراط چنین میگویند: آدمی برای رسیدن به کمال مطلوب، نیازمند برنامهای است که او را در ابعاد مختلف اعتقادی و اخلاقی و حقوقی هدایت کند. این برنامه زندگی که بر اساس حق و عدل تنظیم شده و دور از هرگونه افراط و تفریط است، همان صراط مستقیم الهی است که در هر نماز آن را به صورت دعا از خداوند میخواهیم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾[۱۲۳]. پیامبر بزرگوار اسلام(ص) نیز مردم را دعوت به حرکت در این راه فرموده و از دیگر راهها که خالی از افراط و تفریط نیست، نهی کرده است: «و این است راه راست من. از آن پیروی کنید و از دیگر راهها که شما را از راه راست الهی بازمیدارد، پیروی نکنید»[۱۲۴]. این راه مستقیم بر روی جهنم طبیعت آدمی که ﴿أَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾[۱۲۵] و افراط کار و تفریطگر است، کشیده شده و از موباریکتر و از شمشیر تیزتر و از شب تاریکتر و از آتش سوزندهتر است، و انسان در صورت پیمودن آن، میتواند وارد بهشت شود؛ وگرنه در دوزخ سرنگون خواهد شد: «هیچ فردی از شما نیست، مگر آنکه وارد آن (جهنم) خواهد شد و این کاری است که پروردگارت آن را واجب کرده است. آنگاه کسانی را که ایمان آورده و پرهیزگاری را پیشه خود ساختهاند، نجات میدهیم، و ستمکاران را در حالی که به زانو درآمدهاند، در آنجا وامیگذاریم»[۱۲۶]. البته چون مردم در پیمودن صراط مستقیم در دنیا مختلفند، طبعاً در آخرت نیز نحوه عبورشان متفاوت است: آنان که از مقربانند، مانند برق، و آنان که از سابقونند همچون دویدن اسبهای تیزتک، و کسانی که در مراتب پایینترند، مانند پیادگان یا افتان و خیزان از آن خواهند گذشت، وگرنه سقوط خواهند کرد. امام حسن عسکری(ع) در این باره فرمود: «صراط مستقیم دو تا است: صراطی در دنیا و صراطی در آخرت. اما صراط دنیا آن است که از افراط و تفریط به دور باشد و هیچگونه انحراف و میلی به سوی باطل نداشته باشد؛ و اما صراط آخرت، راه راستی است که مؤمنان را به بهشت میرساند و هیچگونه انحرافی از بهشت به سوی جهنم و غیر آن ندارد»[۱۲۷].
در هر صورت، درباره اصل صراط هیچ اختلافی میان اهل دین وجود ود ندارد؛ اما در تفسیر آن، چنانکه دیدیم آرای متفاوتی پدید آمده است[۱۲۸]. امام علی(ع) در خطبه «غراء» صراط را این گونه تصویر میکند: «آگاه باشید که عبور شما از صراط خواهد بود؛ گذرگاهی که عبور از آن خطرناک است؛ معبری که قدم در آن لرزان میشود و پی در پی میلغزد. ای بندگان خدا، از خدا بترسید؛ همچون ترس صاحب عقلی که فکر، قلبش را مشغول ساخته، و ترس بدنش را خسته کرده است و...[۱۲۹]».
۶. اعراف: یکی دیگر از مواقف قیامت، «اعراف» است. اعراف مکان مرتفعی است میان بهشت و جهنم که آن دو را از هم جدا میکند و گویا همه خلایق باید از این گذرگاه وارد بهشت یا جهنم شوند: ﴿وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ﴾[۱۳۰]. گروهی که از لحاظ شایستگی و عدم شایستگی وضعشان مشخص است، از این گذرگاه عبور کرده، وارد بهشت یا جهنم میشوند؛ ولی گروه سومی که اعمال خیرشان ناچیز است، اما عقیده پاک و روح امیدواری دارند، به همراه انبیا و اولیای الهی که قافلهسالار مردم در دنیا و آخرتند، در این جا درنگ میکنند تا سرنوشتشان روشن گردد. آنگاه بر اثر پادرمیانی و شفاعت آن بزرگواران، به این گروه وامانده نیز اجازه ورود به بهشت داده میشود. بنابراین اصحاب اعراف دو گروهند. ۱. بزرگوارانی که به منزله امیران کاروانند و در آنجا توقف کردهاند تا دست واماندگان را بگیرند؛ ۲. گناهکاران واماندهای که از لحاظ عقیده، خوب، ولی از لحاظ عمل بیمایهاند. اصبغ میگوید: از حضرت امیر درباره آیه ﴿وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ...﴾ پرسیدند. فرمود: «ما همان اصحاب اعرافیم که یارانمان را با اسمشان میشناسیم؛ ما همان اصحاب اعرافیم که خدا جز از ناحیه ما شناخته نمیشود و ما همان اصحاب اعرافیم که در روز قیامت میان بهشت و جهنم توقف میکنیم؛ پس کسی داخل بهشت نمیشود مگر اینکه ما او را میشناسیم و او نیز ما را میشناسد، و داخل جهنم نمیشود مگر کسی که منکر ما است و ما نیز او را قبول نداریم»[۱۳۱]. همچنین سلمان فارسی گفته است که از پیامبر اکرم(ص) بیش از ده بار شنیدم که فرمود: «ای علی، تو و جانشینانت، اصحاب اعرافید که بین بهشت و جهنم قرار دارید. هیچکس داخل بهشت نمیشود، مگر آنکه شما را بشناسد و شما نیز او را بشناسید و هیچکس جهنم نمیشود، مگر آنکه شما را انکار کند و شما نیز او را انکار نمایید»[۱۳۲]. امام علی(ع) فرمود: «ما اصحاب اعرافیم: من و عمویم و برادرم و پسر عمویم. به خدایی که شکافنده دانه و هسته است، دوست ما داخل آتش نمیشود، و دشمن ما نیز داخل بهشت نمیشود، که خداوند فرمود: بر اعراف، رجالی هستند که همه را به سیمایشان میشناسند»[۱۳۳].
۷. بهشت و جهنم: سرانجام، نیکوکاران به جایگاهی میرسند که منتهای حرکات کمالی مؤمنان و پرهیزگاران است؛ آنجا که ثمرات شیرین کردار شایستگان و ایمان مؤمنان و تلاش مجاهدان در آن به منصه ظهور کامل میرسد؛ جایی که آرامش مطلق و انواع نعمتها برای واردشوندگان حاصل و فراهم است؛ آنجا که بهترین و عالیترین وسایل آسایش برای اهل آن مهیا است؛ جایی که در آن هیچگونه رنجی برای ساکنانش وجود ندارد. آن جایگاه «بهشت» است که در قرآن به نامهایی از قبیل: جنت، دارالسلام، دارالخلود، دارالمأوی، جنات عدن، دارالحیوان، فردوس، جنات النعیم، مقام امین، دارالمقام و... خوانده شده است: و کسانی که تقوای الهی پیشه کردند، گروه گروه به سوی بهشت برده میشوند. هنگامی که به آن میرسند، درهای بهشت گشوده میشود و نگهبانان به آنان میگویند: سلام بر شما. گوارایتان باد این نعمتها. داخل بهشت شوید و جاودانه بمانید. آنان میگویند: حمد و ستایش مخصوص خداوندی است که به وعده خویش درباره ما وفا کرد و زمین (بهشت) را میراث ما قرار داد که هر جا را بخواهیم منزلگاه خود قرار دهیم، چه نیکو است پاداش عملکنندگان[۱۳۴].
ولی بدکاران و آنان که به وظایف انسانی خود عمل نکردند و به مقدسات ایمان نیاوردند و به جای آنها زشتترین پدیدهها را مقدس شمرده، به بدترین اعمال دست یازیدهاند، جایگاهی بس رنجآور و آزاردهنده دارند که از آن بیشتر با نام جهنم و گاه نیز با نامهای هاویه، جحیم، سعیر، سقر، لظی، حطمه، ویل، نار و... یاد میشود: و کسانی که کافر شدند، گروه گروه به سوی جهنم رانده میشوند. وقتی به دوزخ میرسند، درهای آن گشوده میشود و نگهبانان دوزخ به آنان میگویند: «آیا رسولانی از میان شما به سویتان نیآمدند که آیات پروردگارتان را برای شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را برحذر دارند؟» میگویند: «چرا؛ پیامبران آمدند و آیات الهی را بر ما خواندند و ما مخالفت کردیم». ولی فرمان عذاب الهی بر کافران مسلم شده است به آنان گفته میشود: «از درهای جهنم وارد شوید. جاودانه در آن بمانید. چه بد جایگاهی است جایگاه متکبران»[۱۳۵]. قرآن بهشت را به گونهای توصیف میکند که تمام نعمتهای مادی و معنوی در آن موجود است: انواع نهرها، درختها، میوهها، آشامیدنیها، کاخها، لباسها، دیدنیها، شنیدنیها، پوشیدنیها، همسران زیبا و رضوان الهی و.... «وصف بهشتی که به پرهیزگاران وعده داده شد، این است که دارای نهرهایی از آب جاری غیر متغیر و جویهایی از شیر که مزهاش تغییر نمیکند و نهرهایی از بادههای خوشگوار و جویهایی از عسل تصفیه شده است و برای پرهیزگاران از هر نوع میوه و بخشش الهی در آن وجود دارد»[۱۳۶]. در سوره زخرف چنین توصیف میشود: «شما و همسرانتان شادمانه وارد بهشت شوید. برای آنان جامهایی از طلا و صراحی گردانیده میشود و در بهشت آنچه دلشان بخواهد و دیدگانشان لذت برد، آماده است، و شما در آن جاودانه هستید، و این همان بهشتی است که آن را از راه کردار نیک خود به ارث بردهاید و برای شما در آن، میوههای فراوان خواهد بود که از آنها میخورید»[۱۳۷]. امام علی(ع) نیز در توصیف بهشت، کلمات فراوانی دارد که از آن جمله است:
- اما فرمانبرداران را در جوار رحمت خویش جای میدهد و در سرای جاودانیاش آنان را مخلد میسازد؛ سرایی که اقامتکنندگانش هرگز کوچ نمیکنند و احوالشان تغییر نمیپذیرد؛ خوف و ترس به آنان روی نیاورد؛ بیماریها در وجود آنان رخنه نکند؛ خطرات عارض آنان نشود؛ و سفری در پیش ندارند، تا به اجبار از منزلی به منزلی دیگر کوچ کنند»[۱۳۸].
- «بهشت درجات مختلف و منزلهای متفاوتی دارد، نعمتهایش پایان نمیپذیرد، ساکنانش از آن نخواهند رفت، آنان همواره در آن زندگی میکنند و هیچگاه پیر نمیشوند، و ساکنان آن هرگز گرفتار نمیشوند»[۱۳۹].
- «خدایا سرایی آفریدی - به نام بهشت - و در آن سفرهای گستردهای که همه چیز در آن یافت میشود: آشامیدنی و خوردنی، همسران و خدمتگزاران، کاخها و نهرها و کشتزارها و میوهها در آن قرار دادی»[۱۴۰].
- «آن خوبی و نیکی که جهنم به دنبال داشته باشد، در حقیقت خوبی نیست، و آن بدی و گرفتاری که بهشت در پی داشته باشد، بدی به شمار نمیآید. هر نعمتی در برابر بهشت حقیر و کوچک است و هر بلا و رنجی در برابر جهنم عافیت و تندرستی است»[۱۴۱]. توصیف هراسانگیز جهنم در قرآن، موی بر بدن آدمی راست میکند و شدت و مدت عذابهای وصفناپذیر آن، وحشت و هراس در دل دلاوران میاندازد؛ دوزخی پر از شعلههای آتش، صداهای وحشتناک، زنجیرهای آتشین، آبهای جوشان و چرکین که به خورد گنهکاران میدهند و.... آیات فراوانی جهنم و عذابهای دردناک آن را وصف میکند. برای نمونه:
- «ما برای آنان که رستاخیز را دروغ میشمارند، آتشی افروخته آماده کردهایم. چون از مکانی دور به چشمشان رسد، غلیان و صفیر هولانگیز آن را بشنوند، و چون دستبسته به تنگنای آن درافتند، آرزوی هلاکت و نابودی کنند. اکنون یک نابودی نخواهید؛ بلکه نابودی بسیار بخواهید![۱۴۲]»
- «کسانی که کافرند، برای ایشان جامههایی از آتش بریده شده و از بالای سرهایشان آب جوشان میریزند که امعایشان را با پوستها میگدازد، و برای ایشان گرزهایی آهنین است. هر وقت بخواهند از آن شدت محنت به درآیند، بدان بازشان گردانند و گویند: عذاب سوزان را بچشید»[۱۴۳].
- «عذاب را به شتاب از تو میخواهند؛ اما جهنم کافران را فراگرفته است، روزی که از بالا و از زیر پایشان آنان را فراگیرد و خدا گوید: سزای اعمالی که میکردهاید، نوش کنید»[۱۴۴].
امام علی(ع) نیز بارها به این مقوله پرداخته و گفتهاند: و اما گناهکاران را در بدترین منزلگاه جای دهد، و دست آنان را با غل و زنجیر به گردنشان میبندد؛ آنچنانکه سرشان را با پاها به هم نزدیک کند. جامههایی از موادی که زود آتش میگیرد و لباسهایی از قطعههای آتش بر آنان بپوشانند، در عذابی که حرارت آن بسیار شدید است و درش به روی آنان بسته است، در آتشی که بخروشد و زبانه کشد. شعلهاش ساطع است و صدایش هراسانگیز. آنها که درآنند از آن خارج نگردند، و برای آزادی اسیرانش غرامت پذیرفته نمیشود، و زنجیرهایشان گسسته نمیگردد. مدتی برای [اقامت در] این خانه تعیین نشده تا پایان پذیرد، و سرآمدی تا تمام شود[۱۴۵]. بدانید این پوست نازک بدن، طاقت آتش دوزخ را ندارد؛ بنابراین به خویشتن رحم کنید. این حقیقت را در مصایب دنیا آزمودهاید: آیا ناراحتی یکی از خودتان را در اثر «خاری» که به بدنش فرو میرود و زمینخوردنی که مختصری او را مجروح میسازد یا ریگهای داغ بیابان که او را رنج میدهد دیدهاید؟ پس چگونه است آنگاه که در میان دو طبقه آتش، در کنار سنگهای گداخته و قرین شیطان قرار گیرید؟ آیا میدانید آنگاه که مالک دوزخ بر آتش در غضب کند، آتشها بر روی هم میغلتند و یکدیگر را میکوبند و شعلهها درون هم فرو میروند؟ و آنگاه که بانگ بر آن زند ناله کنان در میان درهای جهنم از این سو به آن سو شعله میکشد.... ای پیر مرد بزرگ سال که پیری در وجودت رخنه کرده، چگونه خواهی بود آنگاه که طوقهای آتش بر گردنها انداخته شود و غلهای جامعه به دست و گردن افتد؛ چنانکه گوشت دستها را میخورد؟»[۱۴۶]. از آتشی بپرهیزید که حرارتش شدید، عمق آن بسیار، و زیور آن غل و زنجیر آهنین، و آشامیدنی آن آب جوشان است[۱۴۷].[۱۴۸].
خلود در بهشت و جهنم
مردم در انجام وظایف و ترک آن چند گروهند:
۱. آنها که تمام دستورات اعتقادی، حقوقی و اخلاقی خداوند را بیچون و چرا اطاعت کرده و کوچکترین خلافی را مرتکب نشدهاند. قرآن این گروه را اهل بهشت معرفی میکند؛ بهشتی که همواره در آن متنعمند و هیچگاه از آن اخراج نخواهند شد؛ ﴿وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[۱۴۹]. از کلمه «خالدین» فهمیده میشود که نیکوکاران و مؤمنان، همواره در بهشت خواهند ماند و هیچگاه از آن بیرون نخواهند رفت؛ چنانکه علی(ع) نیز در این باره فرموده است: «اما فرمانبرداران، ایشان را در جوار خویش جای میدهد و در سرای جاودانیاش مخلد میسازد؛ سرایی که اقامتکنندگانش هرگز کوچ نمیکنند، احوالشان تغییر نمیپذیرد، خوف و ترس به آنان رو نمیآرود، بیماریها در وجود آنان رخنه نمیکند، خطرها بر آنان عارض نمیشود و سفرها ایشان را مجبور به کوچ نمینماید»[۱۵۰].
۲. کسانی که مرتکب گناهان کبیره نشده، ولی گه گاه تن به گناهان صغیره دادهاند. خداوند این گروه را نیز، به دلیل دینداری و اجتنابشان از کبایر، مرهون مرحمت خود کرده، اهل بهشتشان میسازد: ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبَائِرَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَنُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيمًا﴾[۱۵۱]. امام موسی بن جعفر(ع) در این باره میفرماید: «خداوند مؤمنانی را که از گناهان کبیره اجتناب کردهاند، درباره گناهان صغیره بازخواست نخواهد فرمود؛ چنانکه خدای تعالی در قرآن فرموده است: اگر از گناهان کبیرهای که از آنها نهی شدهاید، اجتناب کنید، از دیگر گناهانتان صرف نظر کرده، شما را در جایگاهی شایسته وارد خواهیم کرد»[۱۵۲]..
۳. آنان که مرتکب گناهان کبیره شدهاند؛ اما توبه کرده و یا شفاعت و رحمت واسعه الهی بر آنان سایه افکنده است. ایشان نیز عاقبت اهل بهشت خواهند گردید و همچون بهشتیان در آن جاودان خواهند زیست. امام رضا(ع) در این باره میفرماید: «خداوند هیچ مؤمنی را داخل جهنم نمیکند، در حالی که به او وعده بهشت داده است، و هیچ کافری را از جهنم نجات نمیدهد، در حالی که به او وعده خلود در آتش داده است؛ و گناهکاران موحد، به جهنم داخل شده، از آن خارج میشوند، و شفاعت در حق ایشان روا است»[۱۵۳].
۴. کسانی که با سوء نیت، راه کفر و نفاق در پیش گرفتند و با معارف حقه الهی دشمنی کردند. اینان اهل جهنمند و در آن جاودانه خواهند بود: «و آنها که کافر شدند و آیات ما را تکذیب کردند، اصحاب آتشند که جاودانه در آن خواهند بود»[۱۵۴]. محمود شلتوت، رئیس اسبق دانشگاه الازهر میگوید: «در قرآن، عبارتی که به طور صریح و قاطع دلالت بر دوام عذاب جهنم داشته باشد، وجود ندارد. تنها چیزی که از قرآن به دست میآید، این است که کفار همواره در جهنم خواهند بود؛ بدین معنا که کافران مادامی که جهنم و عذاب آن باقی است، از آن خارج نخواهند شد؛ اما اینکه آیا عذاب جهنم پایان دارد یا نه، موضوع دیگری است که در قرآن، دلیل قاطعی بر آن نیست»[۱۵۵]. سخن فوق درست نیست؛ زیرا قرآن جهنم را «دارالخلد» مینامد و عذاب آن را «عذاب الخلد»، و ماندن کافران را در آن، همیشگی میداند: «جزای دشمنان خدا همان آتش دوزخ است که جایگاه ابدی آنان خواهد بود. این کیفر برای آن است که آیات ما را انکار میکردند»[۱۵۶]. «آنگاه به ستمکاران گفته میشود: عذاب ابدی را بچشید. آیا این عذاب جز نتیجه اعمال زشت شما است؟[۱۵۷]» «کسی که خدا و پیامبرش را نافرمانی کند، قطعاً برای او آتش جهنم است که همواره در آن جاودانه خواهد ماند»[۱۵۸]. «آنان کسانی هستند که نصیبشان در آخرت جز آتش چیز دیگری نیست»[۱۵۹].
با توجه به نمونههای یاد شده به دست میآید که هم جهنم همواره دارالعذاب است و هیچگاه سرد نمیشود، و هم کفار در آن همواره معذبند و از آن خلاصی نمییابند. برخی از فلاسفه و عرفا معتقدند از آن رو که انسانها با فطرت توحیدی آفریده شدهاند و کفر و نفاقشان، امری قسری است و القسر لا يدوم، و نیز از این رو که رحمت خدا بسی گسترده است، عذاب کافران جاودانه نخواهد بود، و همانگونه که شخص مبتلا به «جرب» از خاراندن بدنش لذت میبرد، و «جعل» از بوی بد سرگین متنفر نمیشود، بلکه از عطر گل ناراحت میشود، اهل جهنم نیز پس از مدتی که در آن محیط، شکنجه دیدند، شکنجه برای آنان خاصیت لذتبخشی پیدا میکند؛ به گونهای که اگر آن حالات را از آنان بگیرند و وارد بهشتشان کنند، برای آنان عذاب و شکنجه خواهد بود[۱۶۰].
پیدا است که این نوع اظهارنظرها مصداق روشن اجتهاد در مقابل نص است. وقتی آیات قرآن صریح و شفاف، عذاب کافران را جاودانه معرفی میکند[۱۶۱]، دیگر جایی برای چنین فلسفهبافیهایی باقی نخواهد ماند. چگونه میشود آیه ﴿خَالِدِينَ فِيهَا لَا يُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ يُنْظَرُونَ﴾[۱۶۲] را به گوارا بودن عذاب برای آنان توجیه کرد؟! درباره فطرت خداپرستی و رحمت واسعه الهی نیز که آن را استدلالی برای مقصود خود قرار دادهاند، باید گفت، درست است که فطرت توحیدی را در نهاد هر انسانی به ودیعه نهادهاند، لیکن کافر و منافق آن را به گونهای به فراموشی میسپرد که کفر و الحاد برای او طبیعت ثانوی میگردد و در آخرت دیگر جایی برای بازگشت به فطرت برای وی باقی نمیماند. رحمت واسعه الهی نیز شامل حال بندگانی میشود که قابلیت دریافت آن را از دست نداده باشند؛ در حالی که کافران به سبب عناد ورزیدن، شایستگی درک رحمت الهی را از دست دادهاند: باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ، لاله روید و در شورهزار خس از اینرو است که امام علی(ع) درباره جاودانگی عذاب اهل جهنم میفرماید: «و اما گناهکاران، آنان را در بدترین منزلگاه جای دهد...؛ جایگاهی که اقامتکنندهاش از آن خارج نمیشود، از اسیرانش غرامت پذیرفته نخواهد شد، و زنجیرهایش پاره نخواهد گردید. برای این خانه نه مدتی تعیین شده است تا پایان پذیرد، و نه سرآمدی تا تمام گردد»[۱۶۳]. شاید به همین جهت بوده است که ملاصدرا در اسفار و الشواهدالربوبیه نظر عرفا را میپذیرد، ولی در عرشیه از آن برمیگردد[۱۶۴].[۱۶۵].
منابع
پانویس
- ↑ بقره، آیه ۲۵.
- ↑ توبه، آیه ۷۲.
- ↑ دخان، آیات ۴۹-۴۳.
- ↑ حج، آیات ۲۲-۱۹.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، خطبه ۲۱۶. در نهج البلاغههای دیگر در شماره ۲۲۱ آمده است.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۵۳.
- ↑ ر.ک: به سوی جهان ابدی، ص۲۶.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۸۵.
- ↑ «بلکه کافران از اینکه بیمدهندهای از میان خودشان برای آنان آمد به شگفتی افتادند و گفتند: این چیزی شگرف است * آیا چون مردیم و خاک شدیم (باز زنده میشویم)؟ این بازگشتی دور (از باور) است» سوره ق، آیه ۲-۳.
- ↑ ر.ک: به سوی جهان ابدی، ص۱۰۶-۹۷.
- ↑ «و برای ما مثالی آورد و آفرینش خود را به فراموشی سپرد؛ گفت: چه کسی استخوانهایی را که پوسیده است زنده میگرداند؟ * بگو: همان کس که آن را نخست آفرید زندهاش میگرداند و او به (حال) هر آفریدهای داناست» سوره یس، آیه ۷۸-۷۹.
- ↑ «و اوست که آفریدن (آفریدگان) را میآغازد سپس آن را باز میآورد و این بر او آسانتر است و در آسمانها و زمین مثل برتر، او راست و او پیروزمند فرزانه است» سوره روم، آیه ۲۷.
- ↑ انبیاء، آیه ۱۰۴.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۱۲۶.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۸۸.
- ↑ حکیم فیاض لاهیجی، گوهر مراد، ص۶۲۸.
- ↑ مؤمنون، آیه ۱۱۵.
- ↑ قیامت، آیات ۴۰-۳۶.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۷۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵.
- ↑ ص، آیات ۲۸-۲۷.
- ↑ «خداوند - که به دادگری ایستاده است -.».. سوره آل عمران، آیه ۱۸.
- ↑ «و پروردگارت بر بندگان ستمکار نیست» سوره فصلت، آیه ۴۶.
- ↑ ر.ک: قوشجی، شرح تجرید، ص۴۰۷؛ گوهر مراد، ص۶۱۵؛ به سوی جهان ابدی، ص۱۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۲۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۲۸.
- ↑ نهج البلاغه، به تصحیح محمد عبده، ص۶۸-۶۷.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۹۰.
- ↑ شلتوت، محمود، الفتاوی، ص۱۸.
- ↑ «و گفتند: آیا چون در (زیر) زمین ناپدید گشتیم، آفرینش تازهای خواهیم داشت؟ بلکه آنان لقای پروردگارشان را منکرند * بگو: آن فرشته مرگ که بر شما گماردهاند جان شما را میستاند سپس به سوی پروردگارتان بازگردانده میشوید» سوره سجده، آیه ۱۰-۱۱.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۲۵۲.
- ↑ به سوی جهان ابدی، ص۳۰۷.
- ↑ زمر، آیه ۴۲.
- ↑ آل عمران، آیه ۱۶۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۳.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۹۳.
- ↑ صدرالدین شیرازی، ملاصدرا، الاسفار الاربعه، ج۹، ص۱۶۵.
- ↑ صدرالدین شیرازی، ملاصدرا، الاسفار الاربعه، ج۹، ص۱۶۵؛ به سوی جهان ابدی، ص۲۵۱؛ ملاصدرا، مبدأ و معاد، ص۳۷۵؛ همو، الشواهد الربوبیه، ص۲۷۰.
- ↑ الاسفار الاربعه، ج۹، ص۱۶۵؛ گوهر مراد، ص۶۲۵؛ به سوی جهان ابدی، ص۲۵۵-۲۵۴.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۹۵.
- ↑ قیامت، آیات ۳-۲.
- ↑ نساء، آیه ۵۶.
- ↑ بقره، آیه ۲۶۰.
- ↑ بقره، آیه ۲۵۹.
- ↑ ر.ک: یس، آیات ۷۹-۷۷؛ ق، آیات ۴-۳؛ سجده، آیه ۱۰؛ مؤمنون، آیه ۸۲.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۹۷.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ١٠٩.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۷، ص۴۸-۴۷.
- ↑ تفتازانی، سعد، شرح المقاصد، ج۶، ص۹۳.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۹۸.
- ↑ مجلسی، محمد باقر، حق الیقین، ص۳۷۹.
- ↑ ر.ک: حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، ج۱۸، صفات قاضی، باب نهم، ص۷۹-۷۸، ح۱۴-۱۰.
- ↑ ر.ک: گوهر مراد، ص۶۰۱؛ الاسفار الاربعه، ج۹، فصل ۸، ص۱۶۳؛ سبزواری، ملاهادی، اسرار الحکم، ص۳۱۰؛ همو، منظومه حکمت، ص۳۴۱؛ به سوی جهان ابدی، ص۲۷۳.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۹۹.
- ↑ «روزی که با رخسار در آتش کشانده شوند (و به آنان گویند:) گوشمال دوزخ را بچشید» سوره قمر، آیه ۴۸.
- ↑ «روزی که آن را در آتش دوزخ بگدازند و با آن بر پیشانی و پهلو و پشت آنان داغ نهند (و به ایشان گویند:) این همان چیزی است که برای خود میانباشتید اکنون آنچه را میانباشتید بچشید!» سوره توبه، آیه ۳۵.
- ↑ «و همه آنان در رستخیز نزد او، تنها میآیند» سوره مریم، آیه ۹۵.
- ↑ «چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز میگردید» سوره اعراف، آیه ۲۹.
- ↑ الاسفار الاربعه، ج۹، ص۱۸۵.
- ↑ ملاصدرا، عرشیه، ص۲۴۵؛ همو، مبدأ و معاد، ص۳۸۲؛ همو، الشواهد الربوبیه، ص۲۶۱؛ همو، تفسیر سوره یس، ص۳۷۱.
- ↑ ملاصدرا، زاد المسافر، ص۱۸.
- ↑ «هر کسی مرگ را میچشد» سوره آل عمران، آیه ۱۸۵.
- ↑ «و همه آنان در رستخیز نزد او، تنها میآیند» سوره مریم، آیه ۹۵.
- ↑ طبرسی، ابو علی فضل بن حسن، مجمع البیان، ج۶، ص۵۳۲.
- ↑ الاسفار الاربعه، ج۹، ص۱۸۲.
- ↑ «چنان که شما را در آغاز آفرید (به سوی او) باز میگردید» سوره اعراف، آیه ۲۹.
- ↑ «و اوست که آفریدن (آفریدگان) را میآغازد سپس آن را باز میآورد و این بر او آسانتر است» سوره روم، آیه ۲۷.
- ↑ ر.ک: آشتیانی، جلال الدین، شرح بر زاد المسافر، ص۳۱۹-۳۰۰؛ تعلیقه آیتالله آملی بر منظومه سبزواری، ص۵۹۷.
- ↑ فیض کاشانی، ملا محسن، تفسیر الصافی، ج۲، ص۴۱۸.
- ↑ «بگو: همان کس که آن را نخست آفرید زندهاش میگرداند و او به (حال) هر آفریدهای داناست» سوره یس، آیه ۷۹.
- ↑ ر.ک: آشتیانی، شرح زاد المسافر، ص۳۱۹-۳۰۰.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵، ص۹۳، به نقل از گوهر مراد، ص۶۲۷.
- ↑ «و بیگمان زندگی سرای واپسین است که زندگی (راستین) است» سوره عنکبوت، آیه ۶۴.
- ↑ «و نزد ما کتابی نگهدارنده (ی همه چیز) است» سوره ق، آیه ۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
- ↑ ر.ک: شرح زاد المسافر؛ مصنفات حکیم مؤسس آقا علی مدرس تهرانی، ج۲.
- ↑ «بیگمان خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۲۰.
- ↑ آملی، محمد تقی، تعلیقات منظومه سبزواری، ص۵۹۷.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۴۰۳.
- ↑ قارعه، آیات ۵-۱.
- ↑ ابراهیم، آیه ۴۸.
- ↑ زلزال، آیات ۴-۱.
- ↑ تکویر، آیات ۳-۱.
- ↑ زمر، آیه ۶۸.
- ↑ حاقه، آیه ۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۴۰۹.
- ↑ «روزی که پرهیزگاران را مهمانوار به سوی (خداوند) بخشنده گرد آوریم» سوره مریم، آیه ۸۵.
- ↑ اسراء، آیه ۹۷.
- ↑ فرقان، آیه ۲۹-۲۷.
- ↑ «بیگمان روز داوری وعدهگاه (ما و شما) است * روزی که در «صور» دمیده شود و شما گروه گروه بیایید» سوره نبأ، آیه ۱۷-۱۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۲.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۴۱۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۷، ص۱۱۱.
- ↑ «و کارنامه (ی هر کس، پیش رویش) نهاده میشود و گناهکاران را از آنچه در آن است هراسان مییابی و میگویند: وای بر ما! این چه کارنامهای است که هیچ (کار) خرد و بزرگی را ناشمرده وا نمینهد و آنچه کردهاند پیش چشم مییابند و پروردگارت به هیچ کس ستم نمیورزد» سوره کهف، آیه ۴۹.
- ↑ «و کارنگاشت هر انسانی را به گردن وی بربستهایم و روز رستخیز برای او کارنامهای برمیآوریم که آن را برگشوده میبیند * کارنامهات را (خود) بخوان که امروز تو خود بر خویش حسابرسی را بسندهای» سوره اسراء، آیه ۱۳-۱۴.
- ↑ «به راستی تو از این غافل بودی پس ما پرده را از (پیش چشم) تو کنار زدیم و امروز چشمت تیزنگر است» سوره ق، آیه ۲۲.
- ↑ عرشیه، ص۲۶۷-۲۶۶؛ الشواهد الربوبیه، ص۲۹۵.
- ↑ صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، اعتقادات، ص۸۶.
- ↑ بقره، آیه ۲۸۴.
- ↑ انبیاء، آیه ۱.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۲.
- ↑ شیخ مفید، شرح عقاید صدوق، ص۴۹.
- ↑ ر.ک: الاسفار الاربعه، ج۹، ص۲۹۸-۲۹۶؛ فیض کاشانی، علم الیقین، ص۲۱۱؛ گوهر مراد، ص۴۷۷؛ الشواهد الربوبیه، ص۲۹۶؛ عرشیه، ص۲۷۰؛ المعاد فی الکتاب والسنه، ص۳۰۱؛ به سوی جهان ابدی، ص۳۹۰.
- ↑ اعراف، آیات ۹-۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۹۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴.
- ↑ شیخ مفید، شرح عقاید صدوق، ص۵۳.
- ↑ گوهر مراد، ص۴۷۸.
- ↑ ر.ک: بحار الانوار، ج۷، ص۲۴۳؛ گوهر مراد، ص۶۵۴؛ تفسیر الصافی، ج۱، ص۵۶۴؛ الاسفار الاربعه، ج۹، ص۲۹۹؛ علم الیقین، ص۲۰۸؛ عرشیه، ص۲۷۰؛ الشواهد الربوبیه، ص۲۹۶.
- ↑ «باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ستوده برانگیزد» سوره اسراء، آیه ۷۹.
- ↑ قوشجی، شرح تجرید، ص۵۰۱.
- ↑ طه، آیه ۱۰۹.
- ↑ بحار الانوار، ج۸، ص۳۰.
- ↑ بحار الانوار، ج۸، ص۳۴.
- ↑ بحار الانوار، ج۸، ص۳۹.
- ↑ ر.ک: عدل الهی؛ المیزان، ج۱؛ شفاعت در قلمرو عقل و دین؛ به سوی جهان ابدی؛ علل پیشرفت اسلام و انحطاط مسلمین؛ بحار الأنوار، ج۸؛ شرح تجرید.
- ↑ «و هر یک از شما در آن درخواهد آمد این، بر پروردگارت حکمی است ناگزیر انجامپذیر» سوره مریم، آیه ۷۱.
- ↑ اعتقادات صدوق، ص۸۷.
- ↑ «راه راست را به ما بنمای» سوره فاتحه، آیه ۶.
- ↑ انعام، آیه ۱۵۳.
- ↑ «نفس به بدی بسیار فرمان میدهد» سوره یوسف، آیه ۵۳.
- ↑ مریم، آیات ۷۲-۷۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۸، ص۷۰.
- ↑ ر.ک: فیض کاشانی، علم الیقین، ص۲۱۴؛ الاسفار الاربعه، ج۹، ص۲۸۶؛ عرشیه، ص۲۶۳؛ الشواهدالربوبیه، ص۲۹۰؛ تفسیر الصافی، ج۲، ص۵۳؛ بحار الانوار، ج۸، ص۶۴؛ اعتقادات شیخ صدوق، ص۸۶؛ شبر، حق الیقین، ج۲، ص۱۹۸؛ به سوی جهان ابدی، ص۴۰۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۳.
- ↑ «و میان آن دو پردهای است و بر آن پشتهها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهرهشان باز میشناسند» سوره اعراف، آیه ۴۶.
- ↑ بحار الانوار، ج۸، ص۳۳۸.
- ↑ عروسی حویزی، تفسیر نور الثقلین، ج۲، ص۳۳.
- ↑ ر.ک: بحار الانوار، ج۸، ص۳۴۰-۳۲۹؛ المیزان، ج۸، ص۱۳۴؛ مجمع البیان، ج۴، ص۴۲۲؛ فیض کاشانی، کلمات مکنونه، ص۱۸۳؛ به سوی جهان ابدی، ص۴۳۲، فیض، علم الیقین، ص۲۱۹؛ مجلسی، حق الیقین، ص۵۱۵.
- ↑ زمر، آیات ۷۴-۷۳.
- ↑ زمر، آیات ۷۲-۷۱.
- ↑ محمد، آیه ۱۵.
- ↑ زخرف، آیات ۷۳-۷۰.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۸۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
- ↑ نهج البلاغه، حکمت ۳۸۷.
- ↑ فرقان، آیات ۱۴-۱۱.
- ↑ حج، آیات ۲۲-۱۹.
- ↑ عنکبوت، آیه ۵۵-۵۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۲۰.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۴۱۲.
- ↑ «خداوند به مردان و زنان مؤمن، بوستانهایی، نوید داده است که از بن آنها جویباران روان است؛ در آنها جاودانند، نیز جایگاههایی پاک در بوستانهای جاودان (نوید داده است) و خشنودی خداوند (از همه اینها) برتر است؛ این همان رستگاری سترگ است» سوره توبه، آیه ۷۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
- ↑ «اگر از گناهان بزرگی که از آن بازداشته شدهاید دوری گزینید از گناهان (کوچک) تان چشم میپوشیم و شما را به جایگاهی کرامند در میآوریم» سوره نساء، آیه ۳۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۸، ص۳۵۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۸، ص۳۵۱.
- ↑ بقره، آیه ۳۹.
- ↑ شلتوت، محمود، الإسلام عقیده وشریعه، ص۵۸.
- ↑ فصلت، آیه ۲۸.
- ↑ یونس، آیه ۵۲.
- ↑ جن، آیه ۲۳.
- ↑ هود، آیه ۱۶.
- ↑ الشواهد الربوبیه، ص۳۱۳؛ الاسفار الاربعه، ج۹، ص۳۴۶؛ فیض کاشانی، علم الیقین، ص۲۳۷ و ۴۲۶.
- ↑ ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْآخِرَةِ إِلَّا النَّارُ﴾ «آنان کسانی هستند که در رستخیز جز آتش (دوزخ) نخواهند داشت و آنچه در آن کردهاند نابود و آنچه انجام میدادهاند تباه است» سوره هود، آیه ۱۶.
- ↑ «در آن جاودانند و نه از عذابشان کاسته میشود و نه به آنان مهلت خواهند داد» سوره بقره، آیه ۱۶۲.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۹.
- ↑ ر.ک: عرشیه، ص۲۸۲؛ برای تحقیق بیشتر رجوع شود به: بحار الانوار، ج۸، ص۳۶۳؛ حق الیقین، ص۵۱۹؛ شبر، عبدالله، حق الیقین، ج۲، ص۲۵۸؛ شرح تجرید، ص۲۶۲؛ به سوی جهان ابدی، ص۴۸۰.
- ↑ قربانی لاهیجی، زینالعابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۴۲۵.