جایگاه امامت در تفسیر و علوم قرآنی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
(←منابع) برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
البته میتوان به امامت ابدی هر پیامبری در [[عقاید]] [[توحیدی]] آنان که هیچگاه نسخ نشده و نسخ نخواهد شد، گردن نهاد؛ همانگونه که [[قرآن]] در این آیه فرموده است: {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ}}<ref>«آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref>. در این صورت، میتوان امامت هر پیامبری را امری رایج دانست و اگر چنین امری هم رایج نباشد به اینکه امامت همه [[انبیا]] را ابدی ندانست ضرری به [[استدلال]] ما نخواهد زد. | البته میتوان به امامت ابدی هر پیامبری در [[عقاید]] [[توحیدی]] آنان که هیچگاه نسخ نشده و نسخ نخواهد شد، گردن نهاد؛ همانگونه که [[قرآن]] در این آیه فرموده است: {{متن قرآن|أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ}}<ref>«آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.</ref>. در این صورت، میتوان امامت هر پیامبری را امری رایج دانست و اگر چنین امری هم رایج نباشد به اینکه امامت همه [[انبیا]] را ابدی ندانست ضرری به [[استدلال]] ما نخواهد زد. | ||
به هر حال اگر تنها به ابراهیم{{ع}} در این زمینه [[امتنان]] شده است و [[خداوند]] از [[نبوت]] وی با تعبیر امامت یاد کرده است به دلیل خصوصیتی است که در حضرت ابراهیم وجود دارد چنین امری را اقتضا میکند<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین (کتاب)|بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین]] ص ۹۰</ref> | به هر حال اگر تنها به ابراهیم{{ع}} در این زمینه [[امتنان]] شده است و [[خداوند]] از [[نبوت]] وی با تعبیر امامت یاد کرده است به دلیل خصوصیتی است که در حضرت ابراهیم وجود دارد چنین امری را اقتضا میکند<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.</ref>.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین (کتاب)|بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین]] ص ۹۰</ref> | ||
==ارزیابی دیدگاههای [[فریقین]]== | |||
در بررسی نظریه [[برتری]] [[مقام امامت]] از [[رسالت]] در دو جهت میتوان بحث را پی گرفت. در جهت ایجاب و در جهت سلب. به نظر ما، در جهت ایجاب [[ادله]] [[شیعه]] تمام و پابرجاست، ضمن آنکه میتوان ادله دیگری غیر از آنچه که [[قرآنپژوهان]] [[شیعی]] آوردهاند، اقامه کرد تا [[اتفاق نظر]] شیعه را در برتری مقام امامت از [[نبوت]] و رسالت [[استحکام]] بخشد. در جهت سلب نیز، میتوان ادله کسانی که [[امامت]] را همان معنای نبوت میدانند و این دو را همتراز هم به [[حساب]] میآورند، [[ابطال]] کرد. | |||
===ادله ایجابی=== | |||
از جمله ادلهای که میتوان برای برتری مرتبه امامت از نبوت (افزون بر آنچه که [[مفسران شیعی]] آوردهاند) اقامه کرد، چنین است: | |||
۱. [[تمسک]] به [[سیاق آیات]] ۱۲۴ تا ۱۴۱ [[سوره بقره]]: گرچه به حسب ظاهر و با نگاهی سطحی، پیوندی بین [[آیه]] مورد بحث تا آیه۱۴۱ که درباره ابراهیم{{ع}} و [[دودمان]] اوست با [[آیات]] پیش از آن، که در مورد [[بنی اسرائیل]] است، دیده نمیشود؛ اما با دقت و [[تأمل]]، ارتباط شایان توجهی را میتوان بین آنها یافت. چون [[اهل کتاب]] خود را [[وارث ابراهیم]] و [[آیین]] او میدانستند و [[مشرکان]] نیز مدعی [[همبستگی]] و ارتباط محکم بین خود با [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} به لحاظ نَسَبی بودند، [[قرآن]] برای [[اثبات]] بیگانگی و ابطال ادعاهای آنان، مرام و مسلک این [[پیامبر]] را که براساس [[توحید]] [[ناب]] و [[اطاعت محض]] و [[روحیه]] تسلیمپذیری نسبت به ساحت [[قدس]] [[ربوبی]] بنا شده، بازگو میکند تا اثبات کند [[ملت]] و آیین ابراهیم و [[فرزندان]] معصومش همان توحید و تسلیمی است که [[رسول اکرم]]{{صل}} بر آن است و [[جامعه]] را به آن فرامیخواند، نه [[هوسها]] و اباطیلی که آنان به ابراهیم{{ع}} نسبت داده و به آن [[دل]] بسته بودند قرآن به همین منظور در آیات ۱۲۴ تا ۱۴۱ به فرازهایی از [[زندگی]] ابراهیم میپردازد. | |||
[[فخر رازی]] نیز در این زمینه بحثی گشوده و در بخشی از [[کلام]] خود مینویسد: | |||
پس از آنکه [[خداوند]] به شرح وجوه نعمتهای خود بر [[بنی اسرائیل]] پرداخت، از [[قبایح]] [[اعمال]] و پیرایههای آنان نسبت به آیینشان پرده برداشت و این فصل را در [[آیات]] ۱۲۲ و ۱۲۳ با همان تعابیری به انجام رساند که با آن در آیات ۴۷ و ۴۸ آغاز کرده بود به اینکه فرمود: {{متن قرآن|يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ... * وَاتَّقُوا يَوْمًا... وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ}}<ref>«ای بنی اسرائیل، نعمتم را که ارزانی شما داشتم به یاد آورید... * و از روزی پروا کنید که... آنان یاری نخواهند شد» سوره بقره، آیه ۱۲۲-۱۲۳.</ref>. سپس به داستان [[زندگی]] [[حضرت ابراهیم]] پرداخت... [[حکمت]] این داستان برای آن است که همه [[ملل]] و [[طوایف]] از [[مشرک]] و [[اهل کتاب]] به [[شخصیت]] و [[فضیلت]] او معترفند؛ به همین رو، [[حق تعالی]] فرازهایی از زندگی حضرت را بیان میکند تا بر [[مشرکان]] و اهل کتاب [[حجت]] را تمام کند و بر آنان [[الزام]] نماید که تنها راه، [[پیروی]] از حضرت ابراهیم و رسیدن به [[نجات]] و [[سعادت]]، قبول و [[انقیاد]] نسبت به [[آیین]] [[حضرت محمد]]{{صل}} است<ref>رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۱.</ref>. | |||
سپس [[فخر رازی]] به تحلیل فرازهای داستان حضرت ابراهیم{{ع}} و چگونگی دلالت آنها بر الزام دیگران میپردازد؛ از جمله اینکه: حضرت ابراهیم{{ع}} به [[مقام امامت]] نائل شد چون در برابر آزمونهای سخت، نسبت به [[حکم خداوند]] [[تسلیم]] و منقاد محض بود. شما نیز اگر در [[طلب]] خیر [[آخرت]] و دنیایید باید همین شیوه را در پیش گیرید، باز خداوند در پاسخ به درخواست حضرت ابراهیم برای مقام امامت [[فرزندان]]، آن را مشروط به عدم [[ظلم]] کرد تا [[قانون]] خود را بیان کند به اینکه [[منصب امامت]] در [[دین]] بدون ملاک نیست و باید لجاج و [[عناد]] را فروگذاشت و...<ref>رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۱.</ref> پیش از این نیز در پایان فصل اول به تفصیل درباره پیوند [[آیه]] ابتلی با آیات قبل و بعد آن بحث شد. اما آنچه که در اینجا باید در جهت موضوع سخن بر آن تأکید کنیم، این است که: [[آیه]] ابتلی با هفده آیه پس از آن (تا آیه ۱۴۱)همه درباره ابراهیم{{ع}} و [[دودمان]] اوست تا نمایی روشن از [[حیات]] سراسر [[توحیدی]] ایشان و فرزندانشان در همه زوایا و [[شؤون]] به دست دهد... همه این [[آیات]] از زمانی حکایت میکنند که [[خلیل الرحمن]] در دوره [[کهنسالی]] و دارای فرزند بوده است. مانند تعابیر {{متن قرآن|وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ}}<ref>«و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طوافکنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوعکنندگان سجدهگزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.</ref>، {{متن قرآن|وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ... * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ}}<ref>«و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را فرا میبردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بیگمان تویی که شنوای دانایی * پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار» سوره بقره، آیه ۱۲۷-۱۲۸.</ref> و {{متن قرآن|وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ...}}<ref>«و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.</ref>. در همه این آیات، حضور [[فرزندان]] ابراهیم را میبینیم؛ بنابراین براساس [[سیاق آیات]] نامبرده، [[مقام امامت]] در زمانی به حضرت عطا شد که ایشان در دوره فرزندداری و کهنسالی بودهاند و به طور قطع [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} پیش از این دوره، [[مقام نبوت]] و [[رسالت]] را داشتهاند. | |||
۲. بررسی مقاطع [[زندگی]] حضرت ابراهیم{{ع}} در [[قرآن]]: [[قرآن کریم]] در چند مورد، حضرت ابراهیم{{ع}} را [[نبی]] و [[رسول]] نامیده است. با بررسی موقعیت این خطابها روشن میشود، حضرت ابراهیم{{ع}} پیش از احراز مقام امامت، این دو [[مقام]] را داشتهاند و مقام امامت وی، فراتر از رسالت و [[نبوت]] اوست. از جمله، قرآن در [[سوره مریم]] میفرماید: {{متن قرآن|وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ... *... قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي... وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا * قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي... * وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ... * فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا}}<ref>«و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود * هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود و نه میبیند... * گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی میگردانی؟... از من چند گاهی دور شو * گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست... * و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) میخوانید کناره میجویم... * پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند میپرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوهاش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۱-۴۹.</ref>. | |||
ظاهر این [[آیات]] و تصریح به لفظ «نبیاً» به خوبی دلالت دارد بر اینکه [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} در آغاز [[دعوت به توحید]] و [[مبارزه]] با [[شرک]] و [[بتپرستی]]، [[مقام نبوت]] داشته است. | |||
[[قرآن کریم]] درباره [[رسالت]] حضرت ابراهیم در زمانی که [[قوم]] خود را به [[توحید]] [[دعوت]] کردهاند، چنین خبر میدهد: {{متن قرآن|أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ... أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ}}<ref>«آیا خبر پیشینیان آنان: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و سرزمینهای زیرورو شده (ی قوم لوط) به آنها نرسیده است که پیامبرانشان برای آنها برهانها آوردند؛ خداوند بر آن نبود که به آنان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم میورزیدند» سوره توبه، آیه ۷۰.</ref>. بنابراین، [[مقام رسالت]] حضرت ابراهیم در [[زمان]] دعوت قوم خود به توحید پیش از زمانی است که ایشان از عموی خود - که در [[قرآن]] با تعبیر «أَبْ» از او یاد میشود – رویگردان شده و از [[قوم]] خود [[هجرت]] کنند و باز پیش از آن بوده که صاحب فرزند شوند. | |||
تفصیل هر کدام از این موقعیتها، کم و بیش در [[قرآن]] آمده است. به طور نمونه در آیاتی از [[سوره انبیاء]] شرایط زمانی هجرت ابراهیم{{ع}} از قوم خود با شرح بیشتری بدین صورت نقل شده است: حضرت، [[بتها]] را میشکنند و قوم ایشان وی را در [[آتش]] میافکنند ولی آتش بر ابراهیم سرد و [[سلامت]] میشود. آنگاه سخن از هجرت و جدایی حضرت به میان میآید. قرآن پس از شرح این حوادث میفرماید: {{متن قرآن|وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ * وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً...}}<ref>«و او و لوط را رهاندیم، به سوی سرزمینی که در آن برای جهانیان خجستگی نهاده بودیم * و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۱-۷۲.</ref>. | |||
باز به طور مشخصتر در [[آیات]] [[سوره عنکبوت]] این تفصیل به چشم میخورد. [[خداوند]] در این آیات میفرماید: {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ... * فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ... * وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ...}}<ref>«و به راستی ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و هزار سال- جز پنجاه سال- میان آنان به سر برد آنگاه سیلاب آنان را فرو گرفت در حالی که ستمگر بودند * پس، او و سرنشینان کشتی را رهانیدیم و آن را نشانهای برای جهانیان کردیم * و ابراهیم را (یاد کن) هنگامی که به قوم خود گفت: خداوند را بپرستید و از او پروا کنید» سوره عنکبوت، آیه ۱۴-۱۶.</ref>. | |||
حرف «واو» در آغاز [[آیه]] {{متن قرآن|وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ...}} واو [[عاطفه]] است و لفظ ابراهیم را بر لفظ نوح در آیه {{متن قرآن|وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا...}} عطف میکند<ref>قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۳، ص۳۳۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۴؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۱۱۵ و....</ref> و چنین معنا میشود: {{عربی|و لقد أرسلنا إبراهيم إذ قال لقومه...}} - همانند [[آیه]] ۲۸ و ۳۶ همین [[سوره]] که میفرماید: {{متن قرآن|وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ... وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا}} که باز عطف به همان آیه درباره نوح است - در این صورت ابراهیم{{ع}} [[قوم]] خود را به عنوان [[پیامبری]] از [[پیامبران خدا]] - و نه تنها به عنوان [[بنده صالح خداوند]]- به [[توحید]] [[دعوت]] میکنند. افزون بر آن، ظاهر گوینده این تعبیر در آیه بعد که میفرماید: {{متن قرآن|وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«و اگر دروغانگاری کنید بیگمان امتهای پیش از شما (نیز) دروغانگاری کردهاند و بر پیامبر جز پیامرسانی آشکار، نیست» سوره عنکبوت، آیه ۱۸.</ref> [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} و مخاطب آن قوم اوست. حضرت ابراهیم{{ع}} به آنان میفرماید: «اگر من را [[تکذیب]] میکنید جای [[تعجب]] نیست قطعاً امتهای پیش از شما نیز پیامبرانشان را تکذیب کردند. در این معنا، عبارت {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}} در ادامه همین آیه، به طور صریح از [[مقام رسالت]] ابراهیم{{ع}} در این مقطع از [[زندگی]]، پرده برمیدارد. بلکه اگر ابراهیم{{ع}} [[رسول]] نمیبود، [[ایمان]] [[حضرت لوط]]{{ع}} به ایشان، بنا به آیهای که در ادامه همان [[آیات]] آمده و میفرماید: {{متن قرآن|فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ...}}<ref>«آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت میکنم که اوست که پیروزمند فرزانه است» سوره عنکبوت، آیه ۲۶.</ref> توجیه مناسبی نمییافت. هرچند برخی از [[مفسران]] مخاطب {{متن قرآن|وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ...}}<ref>«و اگر دروغانگاری کنید بیگمان امتهای پیش از شما (نیز) دروغانگاری کردهاند.».. سوره عنکبوت، آیه ۱۸.</ref> را [[قریش]] دانسته و گوینده آن را [[رسول خدا]]{{صل}} قلمداد کردهاند<ref>ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۵.</ref>. اما این نظریه در بین مشهور مفسران با تردید مواجه شده و تنها آن را به عنوان یک احتمال پذیرفتهاند<ref>برای نمونه، ر.ک: زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۴۴۷؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ج۲، ص۲۰۶؛ آلوسی، روح المعانی، ج۱۱، ص۲۱۴ و ۲۱۵.</ref>. بلکه از نظر [[علامه طباطبایی]] چنین احتمالی بعید به نظر میرسد<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۱۱، ص۱۱۵.</ref>. نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت این است که [[آیات]] ۱۹ تا ۲۳ [[سوره عنکبوت]] به صورت جملات معترضه در میان داستان ابراهیم آمده است. علامه طباطبایی نیز بر همین نظرند<ref>ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۱۱۶.</ref>. و [[آلوسی]] آن را قول [[محققان]] میداند<ref>آلوسی، روح المعانی، ج۱۱، ص۲۱۵.</ref>. | |||
در [[قرآن کریم]]، شبیه به این نوع از جملههای معترضه به چشم میخورد. مانند آیات چهاردهم و پانزدهم [[سوره لقمان]]، که در اثنای [[مواعظ]] حضرت [[لقمان]] و آیات هفدهم تا بیستونهم که در اثنای داستان [[حضرت داوود]] در [[سوره]] صقرار دارد. | |||
به هر روی، از مجموع این آیات که به بخشی از [[زندگی]] ابراهیم{{ع}} پرداخته، میتوان با [[اطمینان]] گفت: ابراهیم{{ع}} [[رسول]] [[الهی]] بوده است پیش از آنکه [[قوم]] خود و عموی خود را به [[توحید]] [[دعوت]] کند و پیش از آن بوده که وی را به [[آتش]] افکنند و از قوم خود [[هجرت]] کند و [[حضرت لوط]] به [[رسالت]] ایشان گردن [[نهد]] و باز پیش از زمانی است که ابراهیم{{ع}} صاحب فرزند شود. [[قرآن]] در ادامه همین بخش از آیات سوره عنکبوت، به بیان داستان [[قوم لوط]] میپردازد و سپس گزارش فرشتگانی که برای [[کیفر]] قوم لوط آمدهاند را در ضمن مژده به [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} (برای فرزنددار شدن) بدین شرح بیان کند: {{متن قرآن|وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ... * قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا... *... إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ}}<ref>«و هنگامی که فرستادگان ما برای ابراهیم مژده (ی فرزند) آوردند گفتند: ما مردم این شهر را نابود خواهیم کرد... * (ابراهیم) گفت: لوط در آن است؛ گفتند: ما بهتر میدانیم چه کسی در آن است... *... ما بر مردم این شهر برای آن بزهکاری که میکردند عذابی از آسمان فرو میآوریم» سوره عنکبوت، آیه ۳۱-۳۴.</ref>. باز این گزارش در [[آیات]] دیگر [[قرآن]]، از جمله در [[سوره حجر]]، تفصیل بیشتری یافته که بخشی از آن بدین قرار است: جمعی از [[فرشتگان]] که برای [[هلاکت]] [[قوم لوط]] رهسپار شدهاند، ابتدا به [[خانه]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} درمیآیند و به ایشان چنین [[بشارت]] میدهند: {{متن قرآن|... إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ}}<ref>«... ما تو را به پسری دانا نوید میدهیم» سوره حجر، آیه ۵۳.</ref>. آنگاه به خانه [[لوط]]{{ع}} میروند و از [[عذاب]] [[قطعی]] [[قوم]] او سخن میگویند: {{متن قرآن|جِئْنَاكَ بِمَا كَانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ... * أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ}}<ref>«گفتند: (خیر) بلکه ما برای تو چیزی را آوردهایم که آنان در آن در گمان به سر میبردند * و او را از این امر آگاه کردیم که ریشه اینان پگاهان برکنده خواهد شد» سوره حجر، آیه ۶۳ و ۶۶.</ref>. | |||
بنابراین، فاصله زمانی که حضرت، به [[رسالت]] [[مبعوث]] شده تا [[زمان]] فرزنددار شدن وی، بسیار زیاد است، به نحوی که تمام ابتلاها از [[دعوت]] قوم و [[محاجّه]] با آنان، افکندن در [[آتش]]، [[هجرت]] و... را دربر میگیرد و اگر ابتلاها به این امور باشد، حضرت آنها را پشت سر گذاشته است. افزون بر آن چون دوره [[امامت]] ایشان، بنا به [[ظاهر آیه]] مورد بحث (بقره، ۱۲۴) در زمان فرزندداری وی به وقوع پیوسته، این دوره (امامت) بسیار متأخرتر از زمان رسالت آن حضرت خواهد بود و امامت مقامی فراتر از رسالت است. | |||
۳. [[تمسک]] به فرازهای [[آیه]] «إذ ابتلی»: در فراز آخر آیه مورد بحث (بقره، ۱۲۴) چنین آمده است: {{متن قرآن|... وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}؛ «ابراهیم{{ع}} گفت: و از [[فرزندان]] من کسی به این [[مقام]] میرسد!؟ [[خداوند]] گفت: [[پیمان]] من به [[ستمکاران]] نمیرسد». [[مفهوم مخالف]] عبارت «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» این است که این پیمان، که همان امامت است به غیر ستمکاران خواهد رسید و آنان شایسته دریافت چنین مقامی خواهند بود. چون درباره [[مقامات]] [[دودمان]] ابراهیم{{ع}} در [[قرآن]] جستجو کنیم در میان آنان تنها برخی از افرادی را مییابیم که این [[مقام]] برای آنان تصریح شده است و درواقع از [[اجابت]] درخواست ابراهیم{{ع}} برای رسیدن [[فرزندان]] خود به این مقام، پرده برداشته است. مانند [[حضرت اسحاق]] و [[یعقوب]]{{عم}} که قرآن درباره آنان میفرماید: {{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند.».. سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.</ref>. اسحاق و یعقوب به [[مقام امامت]] میرسند، با آنکه آن دو نفر، [[مقام نبوت]] را داشتهاند. قرآن در این باره میفرماید: {{متن قرآن|وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا}}<ref>«اسحاق و (نوهاش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.</ref>. باز قرآن در آیاتی از [[سوره صافات]] میفرماید: {{متن قرآن|سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ *... وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ}}<ref>«درود بر ابراهیم *... و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۰۹ و ۱۱۲.</ref>. ظاهر این [[آیه]] نشان میدهد [[بشارت]] به ابراهیم{{ع}} درباره مقام نبوت اسحاق{{ع}} و در همان زمانی است که [[فرشتگان]] به [[خانه]] ابراهیم{{ع}} آمده و مژده به اصل فرزنددار شدن را، به حضرت میدهند. بنابراین، [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} با این مژده، پیش از مقام امامت خودشان، میدانستند فرزندشان اسحاق، [[پیامبر خدا]] خواهد بود. پس مقام امامتی که ابراهیم{{ع}} در آیه ابتلی (بقره، ۱۲۴) از [[خداوند]] برای فرزندانشان از جمله اسحاق میخواهند، غیر از [[نبوت]] است. | |||
۴. تفاوت معنا با تغایر لفظ: در این دلیل میتوانیم بر اصل دلالت تغایر معنا با تغایر لفظ تأکید کنیم و بگوییم: لفظ نبوت و [[امامت]] متغایرند پس معنای آنها نیز متغایر خواهد بود (جز آنکه دلیلی بر اشتراک معنایی آنها اقامه شود). و چون بنا به [[آیات قرآن]]، چنانکه ملاحظه شد، اسحاق و [[یعقوب]]{{عم}} هر دو [[نبی]] [[خدا]] و نیز [[امام]] هستند، دارای دو [[مقام]] خواهند بود. [[شاهد]] آن هم این است که [[قرآن]] برای همه [[انبیا]] تعبیر «أَئِمَّةً» را به کار نبرده و تنها برای برخی از آنان به این وصف، تصریح کرده است. مانند داستان پیامبرانی که در [[سوره انبیاء]] آمده و قرآن از [[حضرت ابراهیم]]{{ع}}، اسحاق و یعقوب افزون بر اوصاف دیگر از آنان با عنوان «أَئِمَّةً» یاد میکند و میفرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا}}<ref>«و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.</ref>، ولی از دیگر انبیا مانند [[حضرت لوط]]، نوح، داوود، سلیمان، ایوب، اسماعیل و... در کنار اوصاف دیگر، آنان را با تعبیر {{متن قرآن|إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ *... إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ}}<ref>«بیگمان آنها از شایستگان بودند * آنان به کارهای نیک میشتافتند» سوره انبیاء، آیه ۸۶ و ۹۰.</ref> میستاید. | |||
۵. [[تأمل]] در [[زمان]] [[دعاهای ابراهیم]] برای [[فرزندان]]: چون در [[آیات قرآن]] درباره [[دعاهای حضرت ابراهیم]]{{ع}} نسبت به فرزندانشان تأمل کنیم به این نتیجه میرسیم که همه این [[دعاها]] در مقطعی است که حضرت سالخورده بوده و فرزند داشتهاند نه در مقطع [[جوانی]]، که به طور طبیعی [[امید]] به فرزنددار شدن داشتهاند. مانند [[آیات]]: {{متن قرآن|وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ}}<ref>«و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار *... پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّهای کشتناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم... پس دلهایی از مردم را خواهان آنان گردان» سوره ابراهیم، آیه ۳۵ و ۳۷.</ref> و نیز این آیات: {{متن قرآن|الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ * رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ}}<ref>«سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست * پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۳۹-۴۰.</ref>. آیاتی که در ادامه [[آیه]] {{متن قرآن|إِذِ ابْتَلَى}} است نیز از [[دعاهای حضرت ابراهیم]] با اسماعیل{{عم}} درباره فرزندانشان حکایت میکند، مانند این آیه: {{متن قرآن|رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ}}<ref>«پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور)» سوره بقره، آیه ۱۲۸.</ref>. این [[آیات]] [[شاهد]] بر این است که [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} همواره به [[ذریه]] خود در [[دعاها]] [[عنایت]] داشتهاند و درخواست [[امامت]] حضرت و یا استفسار ایشان برای امامت [[فرزندان]] خود نیز، مانند دیگر دعاها برای فرزندانشان، پس از [[نبوت]] و [[رسالت]] در [[زمان]] [[کهنسالی]] و وجود فرزندان بالفعل بوده است. و حضرت میدانسته است که فرزندانش نیز پس از [[موفقیت]] در آزمونها به این [[مقام]] نائل میشوند. | |||
۶. تحلیل شرایط احراز [[امامت در قرآن]]: [[قرآن کریم]] از اوصاف پیشوایانی خبر میدهد که از میان [[بنی اسرائیل]] برگزیده شدهاند و میفرماید: {{متن قرآن|وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ}}<ref>«و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.</ref>. در این آیه، شرط [[جعل امامت]] از ناحیه [[حقتعالی]] برای [[انسانها]]، دستیابی به [[مقام صبر]] و [[یقین]] است. هر چند امکان دارد این [[صبر]] و یقین اکتسابی و یا بنا به حکمتهایی که [[خدا]] میداند، اهدایی باشد<ref>مانند اینکه خداوند، مقام صبر و یقین را به اهل بیت{{عم}} با تطهیر ویژه و با اذهاب رجس اهدا کرد؛ امام حسن مجتبی{{ع}} میفرماید: {{متن حدیث|إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ أَكْرَمَنَا اللَّهُ بِالْإِسْلَامِ، وَ اخْتَارَنَا وَ اصْطَفَانَا وَ اجْتَبَانَا، فَأَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً، وَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ، فَلَا نَشُكُّ فِي اللَّهِ الْحَقِّ وَ دِينِهِ أَبَداً، وَ طَهَّرَنَا مِنْ كُلِّ أَفَنٍ وَ غَيَّةٍ}}؛ همانا ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را با اسلام گرامی داشت و ما را برگزید و انتخاب کرد. پس، رجس را از ما بُرد و ما را به طهارتی خاص تطهیر کرد؛ رجس شک است، ما هرگز درباره خداوندِ حق محض و آیین او شک نخواهیم داشت. خداوند ما را از هر کمبود و نقصان و گمراهی پاک ساخت» (ر.ک: طوسی، الامالی، ص۵۶۲، ح۱۱۷۴). اذهاب شک، مساوق یقین و تطهیر از نقصان بیتابی، مساوی با منش صبر و پایداری است.</ref>. آیا برای [[جعل]] [[مقام نبوت]] نیز این دو شرط لازم است؟ برای پاسخ به این [[پرسش]] باید در [[آیات]] و [[روایات]] [[تأمل]] کرد، اما در خصوص [[مقام]] [[امامت حضرت ابراهیم]]{{ع}}، لابد باید ابتلاهای متعددی صورت پذیرفته باشد تا وی با صبرش [[آزمون]] شده و مقام [[یقین]] او نیز آشکار گردد تا شایسته دریافت [[مقام امامت]] شود. چون در [[آیات قرآن]] تأمل کنیم چنین مییابیم: [[قرآن کریم]] از مقام یقین [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} در [[زمان]] [[نبوت]] ایشان در هنگام [[محاجّه]] با [[آزر]] و قومش خبر میدهد و میفرماید: {{متن قرآن|وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ * وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ... * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ}}<ref>«و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتها را به خدایی میگزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری مییابم * و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد * و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم... * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۴-۷۹.</ref>. | |||
درباره [[مقام صبر]] [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} نیز حتماً باید ابتلاهای متعددی صورت گرفته باشد تا در یک فرآیند زمانی نسبتاً طولانی [[صبر]] او نیز نمایان شود. در [[آیات قرآن]] دستکم بخشی از ابتلاها مانند، [[محاجّه]] با [[قوم]]، القای در [[آتش]]، [[هجرت]] و... را در [[زمان]] [[نبوت]] او مییابیم. بنابراین [[مقام امامت]] حضرت پس از احراز شرط [[یقین]] و صبر است این دو بر طبق آیات قرآن در زمان نبوت او پدید آمده است. پس [[مقام]] [[امامت حضرت ابراهیم]]{{ع}} پس از [[مقام نبوت]] وی خواهد بود. [[قرآن کریم]] در خصوص مقام امامت [[حضرت یعقوب]] نیز به احراز صبر و یقین ایشان اشاره کرده، از قول وی در آغاز فراق یوسف میفرماید: {{متن قرآن|... فَصَبْرٌ جَمِيلٌ...}}<ref>«... اکنون (کار من) شکیبی نیکوست.».. سوره یوسف، آیه ۱۸.</ref> و سالیانی دراز بر این [[شکیبایی]] [[پایداری]] میورزد تا نزدیک وصال باز چنین میفرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ}}<ref>«گفت: پریشانی و اندوهگینی خود را تنها به خداوند شکوه میبرم و از خداوند چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره یوسف، آیه ۸۶.</ref>. درباره یقین ایشان نیز از این [[آیه]] میتوان بهره گرفت که میفرماید: {{متن قرآن|وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ}}<ref>«و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمیتوانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.</ref>. حضرت یعقوب براساس این آیه بر این [[باور]] یقین دارد که [[حکم]] تنها از آن خداست، اوست که به اسباب و علل، اثر میبخشد و رشته همه امور را به دست دارد. ظاهراً [[ابتلا]] به فراق یوسف با آن همه [[شیفتگی]] و شیدایی حضرت یعقوب به ایشان، از شرایط احراز مقام امامت حضرت یعقوب به شمار میآید. | |||
۷. [[تأیید]] از [[روایات]]: در جنب [[ادله قرآنی]]، [[ادله روایی]] نیز این نظریه را [[تأیید]] میکند. پیش از این متن این [[روایات]] را ملاحظه کردید. در اینجا به ذکر چند نکته درباره این روایات اکتفا خواهم کرد. | |||
#در مصادر [[شیعی]] [[حدیثی]] که با مفاد این [[احادیث]]، معارض باشد به چشم نمیخورد؛ | |||
#کمیت طرق در سند این احادیث به اندازهای است که دستکم درباره آنها - همانگونه که برخی گفتهاند<ref>ر.ک: بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ طیب، اطیب البیان، ج۲، ص۱۸۳.</ref>- میتوان ادعای [[استفاضه]] و حصول [[اطمینان به صدور]] مفاد آنها کرد؛ | |||
# [[برتری امامت]] از [[نبوت]] و [[رسالت]] در [[حدیث]] درازدامنی از [[امام رضا]]{{ع}} که آن را منشور [[امامت]] مینامیم، مطرح شده است. این حدیث همواره مورد توجه حدیثپژوهان بوده<ref>از جمله، ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸؛ صدوق، الامالی، ص۶۷۴، مجلس ۹۷؛ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا{{ع}}، ج۱، ص۲۱۶؛ صدوق، معانی الاخبار، ص۹۶؛ نعمانی، کتاب الغیبه، ص۲۱۶؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۳.</ref> و مضمونهای آن فارغ از سند، بهترین دلیل بر صدور آن از [[امام]] [[معصوم]] است؛ این حدیث که در [[مقام]] بیان مرتبه امام و [[شؤون]] و [[ابعاد امامت]] و... است، هماهنگ با [[سیاق]] خود از مقامِ [[امامت حضرت ابراهیم]]{{ع}} نیز خبر میدهد و بر قوت این معنا ([[برتری امامت بر نبوت]]) میافزاید.<ref>[[فتحالله نجارزادگان|نجارزادگان، فتحالله]]، [[بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین (کتاب)|بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین]] ص ۹۴</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |
نسخهٔ ۳۱ دسامبر ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۱۵
دیدگاه شیعه، امامت فراتر از نبوت و رسالت
مفسران شیعی همسو با مفاد روایات -که خواهد آمد - رتبه امام در آیه «ابتلی» را فراتر از نبوت میدانند و بر این باورند که زمان اعطای این مقام به ابراهیم(ع) پس از رسالت وی بوده است؛ آنان در این معنا اتفاق نظر دارند جز - تا آنجا که میدانیم - دو تن از متأخران شیعی در قرن پانزدهم؛ یکی مؤلف من هدی القرآن که در این باره میگوید: اعطاه الله الرسالة بعد امتحان عسير ثم إن إبراهيم طلب النبوة لأبنائه فرفض اطلاق طلبه لأن منهم ظالم يفشل في الاختبار؛ خدای متعال پس از آزمونهای دشوار، به ابراهیم(ع) رسالت بخشید. آنگاه حضرت، برای فرزندان خود نیز این مقام را درخواست کرد که برای برخی از آنان مورد قبول واقع نشد؛ چون برخی از آنان ستمگرند و در آزمون موفق نخواهند بود[۱]. وی به همین عبارت اکتفا کرده و نقد و نظری نسبت به دیدگاه مفسرانی که امامت را فراتر از نبوت و پس از رسالت دانستهاند، ندارد. با آنکه وی با گزینش این نظریه لازم بود دیدگاه اکثریت قریب به اتفاق شیعه را که لابد در نظر او با کاستیهایی روبه روست، نقد کند.
مؤلف دیگر در تفسیر مِن وحی القرآن نیز امامت را به همان معنا میداند و مینویسد: امامت، تطور در خود مفهوم نبوت است؛ در واقع امامت، صفت حرکت پیامبر در متن حیات اوست و معنای آن در خود مفهوم نبوت نهفته است. چون دلیلی نیست که امامت پس از نبوت جعل شده باشد و در قرآن نیز شاهدی بر اینکه امامت، حامل معنایی در برابر معنای عام نبوت باشد، در دست نیست[۲]. از نظر این مفسر، امامت در مفهوم نبوت اشراب شده است. نبوت ناظر به بُعد برونی دعوت نبی بر اساس تلقی وحی و رسالت او از عالم دیگر است و امامت، ناظر به بُعد درونی و شخصیت خود نبی از نظر مقتدا و اتّباع از اوست که پیشواییاش براساس تواناییهای فکری روحی و علمی او صورت میپذیرد. به زودی کاستیهای دیدگاههای وی را افزون بر مناقشهها که بر اصل نظریه اوست همراه با تهافتها در عناصر درونی این نظریه، خواهید دید. ادله مفسران شیعه در این باره به دو دسته قرآنی و روایی تقسیم میشود.[۳]
ادله قرآنی
- تحلیل ساختار ادبی آیه: از جمله ادله قرآنی در نگاه جمعی از مفسران شیعه، تحلیل ساختار ادبی آیه ابتلی است[۴] بدین شرح که: «إِمَام» در این آیه، مفعول دوم «جاعِلُ» است. اسم مشتقِ «جَاعِلُ» در صورتی عمل میکند که به معنای حال یا آینده باشد؛ پس اولاً: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ به این معنا نیست که پیش از این، تو را برای مردم امام قرار دادم، تا بتوان امام را به معنای نبی معنا کرد و یا امامت و پیشوایی را در این آیه لازمه نبوت دانست؛ ثانیاً: به کار بردن مشتق در آینده، مَجاز است و نیاز به قرینه دارد و در اینجا قرینهای نیست تا گفته شود معنای این فراز آن است که: من در آینده تو را امام قرار خواهم داد. پس ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ﴾ برای زمان حال با جعل مستمر است و معنای آیه چنین خواهد بود: چون ابراهیم(ع) ابتلاها را با موفقیت به پایان برد خداوند خطاب به وی فرمود: «هماکنون مقام امامتِ مردم را برای تو قرار دادم تا پاداش این موفقیت باشد» یا طبق این احتمال که ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ عبارت از همان ﴿كَلِمَاتٍ﴾ باشد، معنا چنین خواهد شد که: «خداوند ابراهیم را به کلماتی تکلیف کرد به اینکه به وی گفت: تو را هماکنون برای مردم امام قرار میدهم». در هر دو نوع «جَاعِلُ» اسم و دال بر ثبوت و استمرار است.
- نزول وحی پیش از امامت: حضرت ابراهیم(ع) از طریق وحی به آزمونهای خود آگاه شدهاند، یا دستکم همین خطاب که فرمود: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ...﴾ از طریق وحی است. پس ایشان باید نبی باشد تا وحی را دریافت کند.
- درنگ در آزمونها: از جمله آزمونهایی که قرآن با صراحت از آن نام برده و برخی مفسران آن را مصداق روشن ابتلا محسوب کردهاند، آزمون ذبح اسماعیل است[۵]. قرآن میفرماید: ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ إِنِّي أَرَى فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ... إِنَّ هَذَا لَهُوَ الْبَلَاءُ الْمُبِينُ﴾[۶]. این رخداد در کهنسالی حضرت ابراهیم(ع) و در زمانی است که صاحب فرزند شده است. همانگونه که قرآن از قول ابراهیم(ع) میفرماید: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ﴾[۷]. بنابراین، اگر ذبح اسماعیل(ع) را جزء آزمونها بدانیم، به طور قطع زمان اعطای مقام امامت، پس از نبوت و رسالت و در اواخر عمر حضرت بوده است[۸].
- تأمل در زمان دعای ابراهیم: حضرت ابراهیم(ع) در این آیه از خدا با تعبیر ﴿... وَمِنْ ذُرِّيَّتِي...﴾ میخواهند این مقام را به فرزندانشان عطا کند یا امامانی که در آینده خواهند بود، از دودمان وی باشند. در هر صورت این درخواست ابراهیم، یا در کهنسالی است که در آن به صورت معجزه، صاحب فرزند شد و گفت: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ...﴾[۹]. و یا در سن جوانی و میانسالی است؛یعنی در زمانی که فرزند نداشته است، اما به طور طبیعی امکان فرزنددار شدن ایشان و همسرشان فراهم بوده است. در این صورت، درخواست مقام امامت برای فرزندانی است که در آینده نصیبشان خواهد شد. اما میان این دو مقطع، یعنی پیش از فرزنددار شدن و پس از دوره جوانی و میانسالی، گمان نمیبردند صاحب فرزند شوند تا بخواهند برای آنان مقام امامت را درخواست کنند. به همین رو، چون فرشتگان به خانه ایشان میآیند و بشارت به تولد اسماعیل میدهند، از این بشارت در شگفت میمانند. قرآن در این باره میفرماید: ﴿إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ * قَالَ أَبَشَّرْتُمُونِي عَلَى أَنْ مَسَّنِيَ الْكِبَرُ فَبِمَ تُبَشِّرُونَ * قَالُوا بَشَّرْنَاكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُنْ مِنَ الْقَانِطِينَ﴾[۱۰].
حضرت ابراهیم(ع) در این آیه از مژده فرشتگان شگفتزده شده، و میفرماید: مرا به فرزنددار شدن مژده میدهید، با آنکه دچار کبر سن هستم؟! فرشتگان که از سخن آن حضرت نوعی ناامیدی احساس میکنند و در جواب میگویند: «ما تو را مژده حق میدهیم پس از مأیوس شدگان نباش». شرایط سنی همسر ابراهیم نیز به گونهای است که به طور طبیعی از زمان باردار شدن گذشته است. قرآن پس از آنکه از مژده فرشتگان به همسر ابراهیم یاد میکند از قول ایشان چنین میآورد: ﴿قَالَتْ يَا وَيْلَتَى أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ وَهَذَا بَعْلِي شَيْخًا إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ﴾[۱۱]. پس یا باید منصب امامت حضرت ابراهیم(ع) در دوره کهنسالی ایشان باشد که در آن دوره صاحب فرزند شده است که در این صورت مقام امامت برتر از مقام نبوت و رسالت خواهد بود؛ چون حضرت بدون شک پیش از دوره کهنسالی به مقام نبوت و رسالت نائل شده، بارها از طریق وحی رسالی مأموریتهای خود را انجام دادهاند. یا باید در دوره جوانی به این مقام نائل شده باشند. علامه طباطبایی در مورد فرض اول میگوید: والقصة إنما وقعت في أواخر عهد إبراهيم(ع) بعد كبره و تولد إسماعيل وإسحاق له و إسكانه إسماعيل و أمه بمكة كما تنبه به بعضهم أيضاً والدليل على ذلك قوله(ع) على ما حكاه الله سبحانه بعد قوله تعالى: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾، قوله: ﴿قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ فإنه قبل مجيء الملائكة ببشارة إسماعيل وإسحاق ما كان يعلم و لا يظن أن سيكون له ذرية من بعده حتى أنه بعد ما بشرته الملائكة بالأولاد خاطبهم بما ظاهره اليأس والقنوط؛ این رخداد عطای مقام امامت در اواخر عمر حضرت ابراهیم(ع) پس از کِبر سن و تولد اسماعیل و اسحاق و اسکان حضرت اسماعیل و مادرش در مکه بوده است. همانگونه که برخی مفسران به آن توجه کردهاند. دلیل آن جملهای است که خداوند از حضرت ابراهیم(ع) نقل میکند که فرمود: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ امامت را در ذریهام قرار ده. چون حضرت ابراهیم پیش از آمدن فرشتگان و مژده به تولد اسماعیل و اسحاق، نمیدانستند و گمان نمیبردند که صاحب فرزند میشوند حتی هنگامی که فرشتگان بشارت به فرزنددار شدن به وی دادند، به گونهای با آنان سخن گفت که نومیدی و یأس از اولاد دار شدن در آن احساس میشد[۱۲].
اما فرض دوم، یعنی رسیدن به مقام امامت در دوره جوانی و میانسالی حضرت منتفی است؛ چون باز به تعبیر علامه طباطبایی: چنین درخواستی در این شرایط سنّی خلاف ادب است. چگونه ممکن است کسی که کمترین آشنایی به ادب کلام داشته باشد آن هم مثل ابراهیم خلیل به خود اجازه دهد از پروردگار جلیل خود درخواستی کند که به آن علم ندارد؛ چون ایشان نه فرزند داشته و نه اطلاعی از فرزنددار شدنش داشته است. اگر همچنین سخنی را از حضرت ابراهیم احتمال دهیم باید میفرمود: به فرزندانم اگر فرزندانی روزیام کردی، امامت عطا فرما و یا عبارات دیگر که این قید و شرط را برساند[۱۳]. به هر روی، همانگونه که برخی مفسران گفتهاند[۱۴]: درخواست حضرت ابراهیم(ع) برای امامت فرزندان خود در اواخر عمر ایشان بوده و دلالت بر الحاق رتبه امامت پس از نبوت و رسالت حضرت دارد.[۱۵]
ادله روایی
مفسران شیعی در کنار ادله قرآنی به روایات نیز استناد کردهاند[۱۶]. جمعی از آنان حجم این روایات را مستفیض میدانند[۱۷] از جمله این احادیث عبارتاند از:
۱. حدیث مرحوم کلینی از طریق محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن ابی یحیی الواسطی عن هشام بن سالم و دُرستَ بن ابی منصور از امام صادق(ع) است که چنین نقل میکند: «... وَ قَدْ كَانَ إِبْرَاهِيمُ(ع) نَبِيّاً وَ لَيْسَ بِإِمَامٍ حَتَّى قَالَ اللَّهُ ﴿إنی جاعلک للناس إماما قال ومن ذریتی قال لا ینال عهدی الظالمین﴾ مَنْ عَبَدَ صَنَماً أَوْ وَثَناً لَا يَكُونُ إِمَاماً»؛ همانا حضرت ابراهیم(ع) پیامبر بود ولی امام نبود، تا آنکه خداوند فرمود: «من تو را برای مردم امام قرار میدهم. گفت: آیا از ذریه من هم به این مقام میرسند؟، خداوند فرمود: عهد من به ستمگران نمیرسد»، کسی که بت پرستیده باشد ستمگر است و امام نخواهد بود[۱۸]. محمد بن صفار نیز در بصائر الدرجات همین حدیث را از طریق محمد بن هارون عن ابی یحیی الواسطی... نقل کرده است[۱۹]. شیخ مفید نیز با سند کلینی این حدیث را آورده و در آن تصریح میکند که «احمد بن محمد» در سند حدیث همان «احمد بن محمد بن عیسی» است[۲۰].
۲. باز شیخ کلینی با سند «محمد بن الحسن عمّن ذکره عن محمد بن خالد عن محمد بن سنان عن زید الشّحّام» چنین میآورد: «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَجْعَلَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ الْأَشْيَاءَ قَالَ: ﴿إنی جاعلک للناس إماما﴾ قَالَ: فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ قَالَ: ﴿و من ذریتی﴾ قالَ: ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾ قَالَ: لَا يَكُونُ السَّفِيهُ إِمَامَ التَّقِيِّ»؛ زید شحّام میگوید: از امام صادق(ع) شنیدم که میفرمود: خداوند ابراهیم را بنده خاص خود قرار داد پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد و او را به عنوان پیامبر برگزید پیش از آنکه او را رسول خود سازد و او را رسول خود انتخاب کرد پیش از آنکه او را به عنوان خلیل خود انتخاب کند و او را خلیل خود قرار داد پیش از آنکه او را امام قرار دهد، هنگامی که همه این مقامات را برای او فراهم کرد فرمود: «من تو را امام مردم قرار میدهم»، این مقام به قدری در چشم ابراهیم(ع) بزرگ جلوه کرد که عرض کرد: خداوندا، از دودمان من امامانی انتخاب میشوند؟! فرمود: «پیمان من به ستمکاران از آنها، نمیرسد»، و فرمود: سفیه نابخرد امام متقی نخواهد شد[۲۱].
۳. حدیث دیگر مرحوم کلینی نیز بدین شرح است: «عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ أَبِي السَّفَاتِجِ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: إِنَّ اللَّهَ اتَّخَذَ إِبْرَاهِيمَ عَبْداً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ نَبِيّاً وَ اتَّخَذَهُ نَبِيّاً قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ رَسُولًا وَ اتَّخَذَهُ رَسُولًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ خَلِيلًا وَ اتَّخَذَهُ خَلِيلًا قَبْلَ أَنْ يَتَّخِذَهُ إِمَاماً فَلَمَّا جَمَعَ لَهُ هَذِهِ الْأَشْيَاءَ وَ قَبَضَ يَدَهُ قَالَ لَهُ: يَا إِبْرَاهِيمُ ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ فَمِنْ عِظَمِهَا فِي عَيْنِ إِبْرَاهِيمَ(ع) قَالَ: يَا رَبِّ ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ قالَ: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»؛ همانا خداوند ابراهیم را بنده خود گرفت پیش از آنکه پیامبرش قرار دهد و او را به عنوان پیامبر قرار داد پیش از آنکه رسول کند، و او را رسول کرد پیش از آنکه او را به عنوان خلیل برگزیند و او را خلیل گرفت پیش از آنکه به امامت نائلش کند پس چون همه این مقامات برای او جمع شد - و امام دست خود را مشت کردند تا کنایه از این باشد که همه اینها جمع شد- خداوند به ابراهیم فرمود: «من تو را امام برای مردم قرار میدهم، پس این مقام در چشم ابراهیم(ع) بزرگ جلوه کرد و گفت: پروردگار من! آیا این مقام به ذریه من هم میرسد؟ فرمود: «عهد من به ستمگران نمیرسد»[۲۲]. مرحوم مفید، حدیث اول را از طریق أبي الحسن الأسدي، عن أبي الخير صالح بن أبي حماد الرازي، يرفعه، قال: سمعت أبا عبد الله الصادق(ع) يقول:... نقل کرده است[۲۳].
۴. باز مرحوم کلینی از امام رضا(ع) همین مضمون را از طریق أبو محمد القاسم بن العلاء رفعه، عن عبد العزيز بن مسلم چنین نقل کرده است: «... إِنَّ الْإِمَامَةَ خَصَّ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهَا إِبْرَاهِيمَ بَعْدَ النُّبُوَّةِ وَ الْخُلَّةِ مَرْتَبَةً ثَالِثَةً وَ فَضِيلَةً شَرَّفَهُ بِهَا وَ أَشَادَ بِهَا ذِكْرَهُ فَقَالَ: ﴿إِنِّي جاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِماماً﴾ فَقَالَ الْخَلِيلُ(ع) سُرُوراً بِهَا: ﴿وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي﴾؟ قَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ﴿لا يَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»؛ همانا خدای عزوجل، ابراهیم را پس از نبوت و خُلت در مرتبه سوم، به امامت نائل کرد و به این فضیلت تشرف داد و به وسیله آن نام حضرت را بلندآوازه کرد به اینکه فرمود: «من تو را برای مردم امام قرار میدهم». خلیل(ع) که از این مقام مسرور شده بود، عرض کرد: آیا از فرزندانم نیز امام خواهند شد؟ خداوند فرمود: «عهد من به ستمگران نمیرسد»[۲۴]. در سند این حدیث از کلینی تعبیر «رفعه» به کار رفته که شیخ صدوق سند آن را از طریق کلینی بدین شرح آورده است: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَكِّلِ قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ الكليني قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدٍ الْقَاسِمُ بْنُ الْعَلَاءِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ...[۲۵]. اگر «قاسم بن مسلم» راوی برادرش و مروی عنه او «قاسم بن العلاء» باشد، این حدیث از رفع بیرون میآید. شیخ صدوق سند دیگری نیز به این حدیث دارد بدین شرح: حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ مُحَمَّدُ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ الطَّالَقَانِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو أَحْمَدَ الْقَاسِمُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْمَرْوَزِيُّ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو حَامِدٍ عِمْرَانُ بْنُ مُوسَى بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ الْقَاسِمِ الرَّقَّامِ قَالَ: حَدَّثَنِي الْقَاسِمُ بْنُ مُسْلِمٍ عَنْ أَخِيهِ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ مُسْلِمٍ...[۲۶]. ظاهراً این روایات در مقام بیان بلندای رتبه امامت هستند به اینکه این مقام بسی والاست، نه آنکه شرط احراز امامت گذر از مقام نبوت و رسالت و... باشد.
۵. بصائر الدرجات نیز از طریق خود از امام صادق(ع) حدیثی را بدین شرح نقل میکند: «سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد بن عيسى، و محمد بن عبد الجبار، عن محمد بن خالد البرقي، عن فضالة بن أيوب، عن عبد الحميد بن النضر، قال: قال أبو عبد الله(ع): ينكرون الإمام المفروض الطاعة و يجحدونه؟! و الله، ما في الأرض منزلة عند الله أعظم من منزلة مفترض الطاعة، لقد كان إبراهيم(ع) دهرا ينزل عليه الأمر من الله و ما كان مفترض الطاعة حتى بدا لله أن يكرمه و يعظمه فقال: ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ فعرف إبراهيم(ع) ما فيها من الفضل فقال: ﴿وَمِنْ ذُرِّيَّتِي﴾ أي و اجعل ذلك في ذريتي، قال الله عز و جل: ﴿لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾»؛ آنان امامی که اطاعتش واجب است را منکرند، به خدا سوگند در زمین منزلتی نزد خدا بزرگتر از منزلت امام مفترض الطاعه نیست، همانا وحی مدتی طولانی بر ابراهیم(ع) نازل میشد و هنوز مفترض الطاعه نبود، تا آنکه خداوند او را بزرگ داشت و ارج نهاد و فرمود: «من تو را برای مردم، امام قرار میدهم»، ابراهیم(ع) فضیلتی که در این مقام است را شناخت و به همین رو، گفت: و از ذریه من؟ یعنی این مقام را در ذریه من قرار ده. خداوند بلندمرتبه فرمود: «عهد من به ستمگران نمیرسد»[۲۷]. شبیه به این حدیث که شأن و منزلت امام را نزد خداوند، بزرگترین شأن و منزلت میداند، حدیثی دیگر در تفسیر عیاشی از هشام بن الحکم از امام صادق(ع) است که درباره فراز ﴿إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ میفرماید: «اگر خداوند نامی برتر از نام امام میدانست ما را به آن، نامگذاری میکرد»[۲۸].[۲۹]
دیدگاه اهل سنت، امامت مترادف با نبوت و رسالت
اهل سنت به طور مشخص درباره رتبه امامت در این آیه، بحث نکردهاند و متعرض اثبات یا ابطال ادله شیعه در این زمینه نشدهاند، آنان تنها در صدد تبیین معنای امام برآمده، و عمدتاً آن را به معنای «نبی» دانستهاند. اهل سنت در این معنا ناگزیر از دو امرند: الف) تبیینی مناسب از زمان ابتلای حضرت ابراهیم(ع) به «کَلِماتٍ» نسبت به زمان اعطای مقام نبوت به ایشان، به دست دهند. ب) دلیل برای تفسیر امامت به نبوت در آیه مورد بحث، اقامه کنند. اهل سنت - تا آنجا که جستجو کردیم- به طور مبسوط در این دو امر بحث نکردهاند. جز چند نفر که عبارتاند از: قاضی ابوبکر باقلانی که به نظر میرسد نخستین کسی است که به تبیین زمان ابتلا با زمان اعطای مقام نبوت پرداخته است. سپس فخر رازی است که کوشیده ادلهای اقامه کند و اثبات نماید، امامت حضرت ابراهیم(ع) در این آیه به معنای نبوت است و پس از او، آلوسی که - با این پیشفرض که امامت ابراهیم(ع) در این آیه به معنای نبوت میداند- درصدد تبیین رابطه امامت و نبوت حضرت ابراهیم برآمده و تلاش کرده به این پرسش پاسخ دهد که چرا حضرت ابراهیم(ع) در میان انبیا، سمت پیشوایی دارد، یعنی با آنکه ابراهیم(ع) پیامبر است و امامت در این آیه نیز به معنای نبوت میباشد، چرا تنها ابراهیم در میان پیامبران، متصف به صفت امام شده است.
فخر رازی دیدگاه باقلانی را نقل کرده که حاصل آن چنین است: ابتلاهای حضرت ابراهیم پیش از نبوت ایشان، به منزله سبب برای نصب مقام نبوت است. اگر گفته شود حضرت ابراهیم(ع) تنها از طریق وحی رسالی این ابتلاها را شناخته و به آنها مکلف شدهاند، پس حضرت باید پیش از آزمونها به مقام نبوت رسیده باشند تا بتوانند وحی را دریافت کنند، در پاسخ میگویم: احتمال دارد این وحی از زبان جبرائیل بر حضرت القا شده پیش از آنکه حضرت به مقام نبوت رسد و برای خلق مبعوث شود. البته اگر ابتلای ابراهیم(ع) به ستاره و خورشید و ماه باشد- آنگونه که حسن بصری میگوید- چون این امور پیش از نبوت حضرت است، مشکلی نخواهد بود؛ اما اگر با ادله قطعی ثابت شود مراد از ابتلاها، ذبح فرزند، هجرت، القای در آتش و ختنه که گفته شده در ۱۲۰ سالگی ایشان رخ داده باشد، چون این امور پس از نبوت حضرت ابراهیم(ع) است، باید درباره آن چارهای اندیشد و چنین گفت: چون خداوند سبحان میدانسته که حضرت ابراهیم این آزمونها را پس از نبوت در آینده با موفقیت انجام میدهد، به ایشان پیش از انجام آزمونها خلعت نبوت پوشاند[۳۰]. بنا بر نظر باقلانی، فراز ﴿إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ به این معناست: خداوند حضرت ابراهیم را با کلماتی آزمود و چون حضرت این آزمونها را در زمان پیامبریاش با موفقیت به انجام رساند، خداوند به وی فرمود: من تو را پیش از این آزمونها - به این دلیل که از قبل میدانستم موفق خواهی بود- پیامبر برای مردم قرار دادم.
فخر رازی نیز با ارائه سه دلیل به اثبات معنای نبوت برای امامت پرداخته، چنین میآورد: قال أهل التحقيق: المراد من الإمام ههنا النبي ويدل عليه وجوه، أحدها: أن قوله «للناس إماما» يدل على أنه تعالى جعله إماما لكل الناس والذي يكون كذلك لا بد و أن يكون رسولا من عند الله مستقلا بالشرع لأنه لو كان تبعا لرسول آخر لكان مأموما لذلك الرسول لا إماما له فحينئذ يبطل العموم. و ثانيها: أن اللفظ يدل على أنه إمام في كل شيء والذي يكون كذلك لا بد و أن يكون نبيا. و ثالثها: إن الأنبياء(ع) الأئمة من حيث يجب على الخلق اتباعهم... والخلفاء أيضاً أئمة لأنهم رتبوا في المحل الذي يجب على الناس اتباعهم و قبول قولهم و أحكامهم والقضاة والفقهاء أيضاً أئمة لهذا المعنى... فإذا ثبت أن اسم الإمام يتناول ما ذكرناه و ثبت أن الأنبياء في أعلى مراتب الإمامة وجب حمل اللفظ ههنا عليه لأن الله تعالى، ذكر لفظ الإمام ههنا في معرض الامتنان فلا بد و أن تكون تلك النعمة من أعظم النعم ليحسن نسبة الامتنان فوجب حمل هذه الإمامة على النبوة؛ اهل تحقیق گویند: مراد از امام در اینجا، «نبی» است. این قول با چند دلیل قابل اثبات است: اولاً خداوند، امامت ابراهیم را برای همه مردم قرار داد و کسی که امامتش برای همه مردم جعل شود، ناگزیر باید رسول از ناحیه حقتعالی و مستقل در شریعت باشد؛ چون اگر پیرو رسولی دیگر شد، مأموم و نه امام اوست و این با عمومیتِ امامت وی ناسازگار خواهد شد. ثانیاً: تعبیر جعل امامت برای حضرت ابراهیم در آیه، دلالت بر این دارد که حضرت، در همه شؤون امام مردم است و کسی که چنین امامتی دارد باید پیامبر باشد چون تنها پیامبران در تمام شؤون دینی و دنیوی، امام مردمند. ثالثاً: انبیا، پیشوایان مردمند و بر مردم واجب است از آنان پیروی کنند... همینطور خلفا نیز در رتبه خود امامند و مردم باید قول و احکام آنان را بپذیرند، و باز قاضیان، فقها و امامان جماعت همه امام میباشند. بنابراین، نام امام بر کسی اطلاق میشود که در رتبه خود شایستگی دارد در امر دین به وی اقتدا شود... و چون انبیا در بالاترین رتبه امامت قرار دارند در اینجا باید لفظ امام را بر نبوت حمل کنیم چون آیه در مقام امتنان است و ناگزیر باید امام را بر عالیترین رتبه از انواع نعمت امامت حمل کنیم تا با امتنان متناسب گردد و آن امامت علی الاطلاق است که ویژه انبیاست. چون گفتیم تنها انبیا در همه شؤون، پیشوای مردمند و دیگران در رتبههای بعد، به تناسب مسئولیت خود، چنین مقامی دارند[۳۱].
آلوسی (د۱۲۷۰ق) نیز ضمن آنکه از ظاهر آیه چنین استفاده میکند که ابتلای ابراهیم(ع) قبل از نبوت ایشان بوده و خداوند آنها را سببِ جعل نبوت ابراهیم قرار داده، مینویسد: اگر ذبح ولد و هجرت و القای در آتش از کلمات مواد آزمون به شمار روند، همین طور ختنه کردن که در ۱۲۰ سالگی تحقق یافته است، معنای آیه را با دشواری مواجه میکند. چون قطعاً این امور پس از نبوت حضرت بوده است. بنابراین، باید گفت اتمام کلمات، سبب برای عمومیت امامت حضرت ابراهیم و سبب برای اجابت دعای اوست[۳۲]. یعنی از نظر آلوسی موفقیت حضرت ابراهیم(ع) در این آزمونها که در دوره نبوت ایشان صورت گرفت، موجب شد حیطه نبوت حضرت گسترش یابد و پیامبر برای همه انسانها شوند و نیز دعایشان مستجاب گردد. وی درباره معنای «امام» چنین اظهار میکند: الإمام... و هو بحسب المفهوم و إن كان شاملا للنبي والخليفة وإمام الصلاة بل كل من يقتدى به في شيء و لو باطلا كما يشير إليه قوله تعالى: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ﴾[۳۳] إلا أن المراد به هاهنا النبي المقتدى به[۳۴]؛ هرچند مفهوم امام شامل پیامبر، خلیفه و امام جماعت میشود، بلکه این معنا برای هر کسی را که به او در امری - هرچند باطل- اقتدا کنند خواهد بود، ولی مراد از امام در این آیه، پیامبری است که به او اقتدا میشود.
آنگاه آلوسی در تبیین این مسئله که چرا در اینجا، نبوت حضرت ابراهیم به «امامت» تعبیر شده، میگوید: همه انبیا امامند، ولی چون دیگر انبیا پیرو شریعت این پیامبر یعنی ابراهیم(ع) هستند، امامت آنان مانند امامت حضرت ابراهیم(ع) نیست. این امامت یا برای ابراهیم ابدی است، همانگونه که اطلاق «للناس» و صیغه «إماماً» به شکل اسم فاعلی در آیه، بر آن دلالت دارد؛ در این صورت انبیای پس از وی، فی الجمله مأمور به اتباع و پیروی از اویند (چون شرایع پس از ابراهیم در تمام ابعاد با شریعت ابراهیم منطبق نیست تا انبیای پس از وی بالجمله از او پیروی کنند) پس، امامت ابراهیم در انبیای پس از وی - که جملگی نیز فرزند اویند و در حکم پارهای از تن ابراهیماند- به تناوب باقی خواهد بود. و یا این امامت برای ابراهیم(ع) موقتی است چون – دستکم- بخشی از شریعت او نسخ شده است و با این نسخ، این امامت را ابدی نمینامند و الّا باید امامتِ هر پیامبری را ابدی دانست که امری رایج نیست. بنابراین، امامت برای حضرت ابراهیم موقت و تنها برای امتش خواهد بود. سپس آلوسی استدراکی در کلام خود آورده چنین ادامه میدهد: البته میتوان به امامت ابدی هر پیامبری در عقاید توحیدی آنان که هیچگاه نسخ نشده و نسخ نخواهد شد، گردن نهاد؛ همانگونه که قرآن در این آیه فرموده است: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَى اللَّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ﴾[۳۵]. در این صورت، میتوان امامت هر پیامبری را امری رایج دانست و اگر چنین امری هم رایج نباشد به اینکه امامت همه انبیا را ابدی ندانست ضرری به استدلال ما نخواهد زد. به هر حال اگر تنها به ابراهیم(ع) در این زمینه امتنان شده است و خداوند از نبوت وی با تعبیر امامت یاد کرده است به دلیل خصوصیتی است که در حضرت ابراهیم وجود دارد چنین امری را اقتضا میکند[۳۶].[۳۷]
ارزیابی دیدگاههای فریقین
در بررسی نظریه برتری مقام امامت از رسالت در دو جهت میتوان بحث را پی گرفت. در جهت ایجاب و در جهت سلب. به نظر ما، در جهت ایجاب ادله شیعه تمام و پابرجاست، ضمن آنکه میتوان ادله دیگری غیر از آنچه که قرآنپژوهان شیعی آوردهاند، اقامه کرد تا اتفاق نظر شیعه را در برتری مقام امامت از نبوت و رسالت استحکام بخشد. در جهت سلب نیز، میتوان ادله کسانی که امامت را همان معنای نبوت میدانند و این دو را همتراز هم به حساب میآورند، ابطال کرد.
ادله ایجابی
از جمله ادلهای که میتوان برای برتری مرتبه امامت از نبوت (افزون بر آنچه که مفسران شیعی آوردهاند) اقامه کرد، چنین است:
۱. تمسک به سیاق آیات ۱۲۴ تا ۱۴۱ سوره بقره: گرچه به حسب ظاهر و با نگاهی سطحی، پیوندی بین آیه مورد بحث تا آیه۱۴۱ که درباره ابراهیم(ع) و دودمان اوست با آیات پیش از آن، که در مورد بنی اسرائیل است، دیده نمیشود؛ اما با دقت و تأمل، ارتباط شایان توجهی را میتوان بین آنها یافت. چون اهل کتاب خود را وارث ابراهیم و آیین او میدانستند و مشرکان نیز مدعی همبستگی و ارتباط محکم بین خود با حضرت ابراهیم(ع) به لحاظ نَسَبی بودند، قرآن برای اثبات بیگانگی و ابطال ادعاهای آنان، مرام و مسلک این پیامبر را که براساس توحید ناب و اطاعت محض و روحیه تسلیمپذیری نسبت به ساحت قدس ربوبی بنا شده، بازگو میکند تا اثبات کند ملت و آیین ابراهیم و فرزندان معصومش همان توحید و تسلیمی است که رسول اکرم(ص) بر آن است و جامعه را به آن فرامیخواند، نه هوسها و اباطیلی که آنان به ابراهیم(ع) نسبت داده و به آن دل بسته بودند قرآن به همین منظور در آیات ۱۲۴ تا ۱۴۱ به فرازهایی از زندگی ابراهیم میپردازد.
فخر رازی نیز در این زمینه بحثی گشوده و در بخشی از کلام خود مینویسد: پس از آنکه خداوند به شرح وجوه نعمتهای خود بر بنی اسرائیل پرداخت، از قبایح اعمال و پیرایههای آنان نسبت به آیینشان پرده برداشت و این فصل را در آیات ۱۲۲ و ۱۲۳ با همان تعابیری به انجام رساند که با آن در آیات ۴۷ و ۴۸ آغاز کرده بود به اینکه فرمود: ﴿يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِيَ الَّتِي أَنْعَمْتُ عَلَيْكُمْ... * وَاتَّقُوا يَوْمًا... وَلَا هُمْ يُنْصَرُونَ﴾[۳۸]. سپس به داستان زندگی حضرت ابراهیم پرداخت... حکمت این داستان برای آن است که همه ملل و طوایف از مشرک و اهل کتاب به شخصیت و فضیلت او معترفند؛ به همین رو، حق تعالی فرازهایی از زندگی حضرت را بیان میکند تا بر مشرکان و اهل کتاب حجت را تمام کند و بر آنان الزام نماید که تنها راه، پیروی از حضرت ابراهیم و رسیدن به نجات و سعادت، قبول و انقیاد نسبت به آیین حضرت محمد(ص) است[۳۹].
سپس فخر رازی به تحلیل فرازهای داستان حضرت ابراهیم(ع) و چگونگی دلالت آنها بر الزام دیگران میپردازد؛ از جمله اینکه: حضرت ابراهیم(ع) به مقام امامت نائل شد چون در برابر آزمونهای سخت، نسبت به حکم خداوند تسلیم و منقاد محض بود. شما نیز اگر در طلب خیر آخرت و دنیایید باید همین شیوه را در پیش گیرید، باز خداوند در پاسخ به درخواست حضرت ابراهیم برای مقام امامت فرزندان، آن را مشروط به عدم ظلم کرد تا قانون خود را بیان کند به اینکه منصب امامت در دین بدون ملاک نیست و باید لجاج و عناد را فروگذاشت و...[۴۰] پیش از این نیز در پایان فصل اول به تفصیل درباره پیوند آیه ابتلی با آیات قبل و بعد آن بحث شد. اما آنچه که در اینجا باید در جهت موضوع سخن بر آن تأکید کنیم، این است که: آیه ابتلی با هفده آیه پس از آن (تا آیه ۱۴۱)همه درباره ابراهیم(ع) و دودمان اوست تا نمایی روشن از حیات سراسر توحیدی ایشان و فرزندانشان در همه زوایا و شؤون به دست دهد... همه این آیات از زمانی حکایت میکنند که خلیل الرحمن در دوره کهنسالی و دارای فرزند بوده است. مانند تعابیر ﴿وَعَهِدْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ أَنْ طَهِّرَا بَيْتِيَ﴾[۴۱]، ﴿وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ... * رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ﴾[۴۲] و ﴿وَوَصَّى بِهَا إِبْرَاهِيمُ بَنِيهِ...﴾[۴۳]. در همه این آیات، حضور فرزندان ابراهیم را میبینیم؛ بنابراین براساس سیاق آیات نامبرده، مقام امامت در زمانی به حضرت عطا شد که ایشان در دوره فرزندداری و کهنسالی بودهاند و به طور قطع حضرت ابراهیم(ع) پیش از این دوره، مقام نبوت و رسالت را داشتهاند.
۲. بررسی مقاطع زندگی حضرت ابراهیم(ع) در قرآن: قرآن کریم در چند مورد، حضرت ابراهیم(ع) را نبی و رسول نامیده است. با بررسی موقعیت این خطابها روشن میشود، حضرت ابراهیم(ع) پیش از احراز مقام امامت، این دو مقام را داشتهاند و مقام امامت وی، فراتر از رسالت و نبوت اوست. از جمله، قرآن در سوره مریم میفرماید: ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَبِيًّا * إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لَا يَسْمَعُ وَلَا يُبْصِرُ... *... قَالَ أَرَاغِبٌ أَنْتَ عَنْ آلِهَتِي... وَاهْجُرْنِي مَلِيًّا * قَالَ سَلَامٌ عَلَيْكَ سَأَسْتَغْفِرُ لَكَ رَبِّي... * وَأَعْتَزِلُكُمْ وَمَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ... * فَلَمَّا اعْتَزَلَهُمْ وَمَا يَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا﴾[۴۴]. ظاهر این آیات و تصریح به لفظ «نبیاً» به خوبی دلالت دارد بر اینکه حضرت ابراهیم(ع) در آغاز دعوت به توحید و مبارزه با شرک و بتپرستی، مقام نبوت داشته است. قرآن کریم درباره رسالت حضرت ابراهیم در زمانی که قوم خود را به توحید دعوت کردهاند، چنین خبر میدهد: ﴿أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ... أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ﴾[۴۵]. بنابراین، مقام رسالت حضرت ابراهیم در زمان دعوت قوم خود به توحید پیش از زمانی است که ایشان از عموی خود - که در قرآن با تعبیر «أَبْ» از او یاد میشود – رویگردان شده و از قوم خود هجرت کنند و باز پیش از آن بوده که صاحب فرزند شوند.
تفصیل هر کدام از این موقعیتها، کم و بیش در قرآن آمده است. به طور نمونه در آیاتی از سوره انبیاء شرایط زمانی هجرت ابراهیم(ع) از قوم خود با شرح بیشتری بدین صورت نقل شده است: حضرت، بتها را میشکنند و قوم ایشان وی را در آتش میافکنند ولی آتش بر ابراهیم سرد و سلامت میشود. آنگاه سخن از هجرت و جدایی حضرت به میان میآید. قرآن پس از شرح این حوادث میفرماید: ﴿وَنَجَّيْنَاهُ وَلُوطًا إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا لِلْعَالَمِينَ * وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً...﴾[۴۶]. باز به طور مشخصتر در آیات سوره عنکبوت این تفصیل به چشم میخورد. خداوند در این آیات میفرماید: ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ... * فَأَنْجَيْنَاهُ وَأَصْحَابَ السَّفِينَةِ... * وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاتَّقُوهُ...﴾[۴۷].
حرف «واو» در آغاز آیه ﴿وَإِبْرَاهِيمَ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ...﴾ واو عاطفه است و لفظ ابراهیم را بر لفظ نوح در آیه ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا...﴾ عطف میکند[۴۸] و چنین معنا میشود: و لقد أرسلنا إبراهيم إذ قال لقومه... - همانند آیه ۲۸ و ۳۶ همین سوره که میفرماید: ﴿وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ... وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا﴾ که باز عطف به همان آیه درباره نوح است - در این صورت ابراهیم(ع) قوم خود را به عنوان پیامبری از پیامبران خدا - و نه تنها به عنوان بنده صالح خداوند- به توحید دعوت میکنند. افزون بر آن، ظاهر گوینده این تعبیر در آیه بعد که میفرماید: ﴿وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۴۹] حضرت ابراهیم(ع) و مخاطب آن قوم اوست. حضرت ابراهیم(ع) به آنان میفرماید: «اگر من را تکذیب میکنید جای تعجب نیست قطعاً امتهای پیش از شما نیز پیامبرانشان را تکذیب کردند. در این معنا، عبارت ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾ در ادامه همین آیه، به طور صریح از مقام رسالت ابراهیم(ع) در این مقطع از زندگی، پرده برمیدارد. بلکه اگر ابراهیم(ع) رسول نمیبود، ایمان حضرت لوط(ع) به ایشان، بنا به آیهای که در ادامه همان آیات آمده و میفرماید: ﴿فَآمَنَ لَهُ لُوطٌ...﴾[۵۰] توجیه مناسبی نمییافت. هرچند برخی از مفسران مخاطب ﴿وَإِنْ تُكَذِّبُوا فَقَدْ كَذَّبَ أُمَمٌ مِنْ قَبْلِكُمْ...﴾[۵۱] را قریش دانسته و گوینده آن را رسول خدا(ص) قلمداد کردهاند[۵۲]. اما این نظریه در بین مشهور مفسران با تردید مواجه شده و تنها آن را به عنوان یک احتمال پذیرفتهاند[۵۳]. بلکه از نظر علامه طباطبایی چنین احتمالی بعید به نظر میرسد[۵۴]. نکته دیگری که نباید از نظر دور داشت این است که آیات ۱۹ تا ۲۳ سوره عنکبوت به صورت جملات معترضه در میان داستان ابراهیم آمده است. علامه طباطبایی نیز بر همین نظرند[۵۵]. و آلوسی آن را قول محققان میداند[۵۶].
در قرآن کریم، شبیه به این نوع از جملههای معترضه به چشم میخورد. مانند آیات چهاردهم و پانزدهم سوره لقمان، که در اثنای مواعظ حضرت لقمان و آیات هفدهم تا بیستونهم که در اثنای داستان حضرت داوود در سوره صقرار دارد. به هر روی، از مجموع این آیات که به بخشی از زندگی ابراهیم(ع) پرداخته، میتوان با اطمینان گفت: ابراهیم(ع) رسول الهی بوده است پیش از آنکه قوم خود و عموی خود را به توحید دعوت کند و پیش از آن بوده که وی را به آتش افکنند و از قوم خود هجرت کند و حضرت لوط به رسالت ایشان گردن نهد و باز پیش از زمانی است که ابراهیم(ع) صاحب فرزند شود. قرآن در ادامه همین بخش از آیات سوره عنکبوت، به بیان داستان قوم لوط میپردازد و سپس گزارش فرشتگانی که برای کیفر قوم لوط آمدهاند را در ضمن مژده به حضرت ابراهیم(ع) (برای فرزنددار شدن) بدین شرح بیان کند: ﴿وَلَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِيمَ بِالْبُشْرَى قَالُوا إِنَّا مُهْلِكُو أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ... * قَالَ إِنَّ فِيهَا لُوطًا قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَنْ فِيهَا... *... إِنَّا مُنْزِلُونَ عَلَى أَهْلِ هَذِهِ الْقَرْيَةِ رِجْزًا مِنَ السَّمَاءِ بِمَا كَانُوا يَفْسُقُونَ﴾[۵۷]. باز این گزارش در آیات دیگر قرآن، از جمله در سوره حجر، تفصیل بیشتری یافته که بخشی از آن بدین قرار است: جمعی از فرشتگان که برای هلاکت قوم لوط رهسپار شدهاند، ابتدا به خانه حضرت ابراهیم(ع) درمیآیند و به ایشان چنین بشارت میدهند: ﴿... إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ﴾[۵۸]. آنگاه به خانه لوط(ع) میروند و از عذاب قطعی قوم او سخن میگویند: ﴿جِئْنَاكَ بِمَا كَانُوا فِيهِ يَمْتَرُونَ... * أَنَّ دَابِرَ هَؤُلَاءِ مَقْطُوعٌ مُصْبِحِينَ﴾[۵۹].
بنابراین، فاصله زمانی که حضرت، به رسالت مبعوث شده تا زمان فرزنددار شدن وی، بسیار زیاد است، به نحوی که تمام ابتلاها از دعوت قوم و محاجّه با آنان، افکندن در آتش، هجرت و... را دربر میگیرد و اگر ابتلاها به این امور باشد، حضرت آنها را پشت سر گذاشته است. افزون بر آن چون دوره امامت ایشان، بنا به ظاهر آیه مورد بحث (بقره، ۱۲۴) در زمان فرزندداری وی به وقوع پیوسته، این دوره (امامت) بسیار متأخرتر از زمان رسالت آن حضرت خواهد بود و امامت مقامی فراتر از رسالت است.
۳. تمسک به فرازهای آیه «إذ ابتلی»: در فراز آخر آیه مورد بحث (بقره، ۱۲۴) چنین آمده است: ﴿... وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ﴾؛ «ابراهیم(ع) گفت: و از فرزندان من کسی به این مقام میرسد!؟ خداوند گفت: پیمان من به ستمکاران نمیرسد». مفهوم مخالف عبارت «پیمان من به ستمکاران نمیرسد» این است که این پیمان، که همان امامت است به غیر ستمکاران خواهد رسید و آنان شایسته دریافت چنین مقامی خواهند بود. چون درباره مقامات دودمان ابراهیم(ع) در قرآن جستجو کنیم در میان آنان تنها برخی از افرادی را مییابیم که این مقام برای آنان تصریح شده است و درواقع از اجابت درخواست ابراهیم(ع) برای رسیدن فرزندان خود به این مقام، پرده برداشته است. مانند حضرت اسحاق و یعقوب(ع) که قرآن درباره آنان میفرماید: ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ نَافِلَةً وَكُلًّا جَعَلْنَا صَالِحِينَ * وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۶۰]. اسحاق و یعقوب به مقام امامت میرسند، با آنکه آن دو نفر، مقام نبوت را داشتهاند. قرآن در این باره میفرماید: ﴿وَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَكُلًّا جَعَلْنَا نَبِيًّا﴾[۶۱]. باز قرآن در آیاتی از سوره صافات میفرماید: ﴿سَلَامٌ عَلَى إِبْرَاهِيمَ *... وَبَشَّرْنَاهُ بِإِسْحَاقَ نَبِيًّا مِنَ الصَّالِحِينَ﴾[۶۲]. ظاهر این آیه نشان میدهد بشارت به ابراهیم(ع) درباره مقام نبوت اسحاق(ع) و در همان زمانی است که فرشتگان به خانه ابراهیم(ع) آمده و مژده به اصل فرزنددار شدن را، به حضرت میدهند. بنابراین، حضرت ابراهیم(ع) با این مژده، پیش از مقام امامت خودشان، میدانستند فرزندشان اسحاق، پیامبر خدا خواهد بود. پس مقام امامتی که ابراهیم(ع) در آیه ابتلی (بقره، ۱۲۴) از خداوند برای فرزندانشان از جمله اسحاق میخواهند، غیر از نبوت است.
۴. تفاوت معنا با تغایر لفظ: در این دلیل میتوانیم بر اصل دلالت تغایر معنا با تغایر لفظ تأکید کنیم و بگوییم: لفظ نبوت و امامت متغایرند پس معنای آنها نیز متغایر خواهد بود (جز آنکه دلیلی بر اشتراک معنایی آنها اقامه شود). و چون بنا به آیات قرآن، چنانکه ملاحظه شد، اسحاق و یعقوب(ع) هر دو نبی خدا و نیز امام هستند، دارای دو مقام خواهند بود. شاهد آن هم این است که قرآن برای همه انبیا تعبیر «أَئِمَّةً» را به کار نبرده و تنها برای برخی از آنان به این وصف، تصریح کرده است. مانند داستان پیامبرانی که در سوره انبیاء آمده و قرآن از حضرت ابراهیم(ع)، اسحاق و یعقوب افزون بر اوصاف دیگر از آنان با عنوان «أَئِمَّةً» یاد میکند و میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا﴾[۶۳]، ولی از دیگر انبیا مانند حضرت لوط، نوح، داوود، سلیمان، ایوب، اسماعیل و... در کنار اوصاف دیگر، آنان را با تعبیر ﴿إِنَّهُمْ مِنَ الصَّالِحِينَ *... إِنَّهُمْ كَانُوا يُسَارِعُونَ فِي الْخَيْرَاتِ﴾[۶۴] میستاید.
۵. تأمل در زمان دعاهای ابراهیم برای فرزندان: چون در آیات قرآن درباره دعاهای حضرت ابراهیم(ع) نسبت به فرزندانشان تأمل کنیم به این نتیجه میرسیم که همه این دعاها در مقطعی است که حضرت سالخورده بوده و فرزند داشتهاند نه در مقطع جوانی، که به طور طبیعی امید به فرزنددار شدن داشتهاند. مانند آیات: ﴿وَاجْنُبْنِي وَبَنِيَّ أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْنَامَ * رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ... فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ﴾[۶۵] و نیز این آیات: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ * رَبِّ اجْعَلْنِي مُقِيمَ الصَّلَاةِ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ﴾[۶۶]. آیاتی که در ادامه آیه ﴿إِذِ ابْتَلَى﴾ است نیز از دعاهای حضرت ابراهیم با اسماعیل(ع) درباره فرزندانشان حکایت میکند، مانند این آیه: ﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَيْنِ لَكَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِنَا أُمَّةً مُسْلِمَةً لَكَ﴾[۶۷]. این آیات شاهد بر این است که حضرت ابراهیم(ع) همواره به ذریه خود در دعاها عنایت داشتهاند و درخواست امامت حضرت و یا استفسار ایشان برای امامت فرزندان خود نیز، مانند دیگر دعاها برای فرزندانشان، پس از نبوت و رسالت در زمان کهنسالی و وجود فرزندان بالفعل بوده است. و حضرت میدانسته است که فرزندانش نیز پس از موفقیت در آزمونها به این مقام نائل میشوند.
۶. تحلیل شرایط احراز امامت در قرآن: قرآن کریم از اوصاف پیشوایانی خبر میدهد که از میان بنی اسرائیل برگزیده شدهاند و میفرماید: ﴿وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ﴾[۶۸]. در این آیه، شرط جعل امامت از ناحیه حقتعالی برای انسانها، دستیابی به مقام صبر و یقین است. هر چند امکان دارد این صبر و یقین اکتسابی و یا بنا به حکمتهایی که خدا میداند، اهدایی باشد[۶۹]. آیا برای جعل مقام نبوت نیز این دو شرط لازم است؟ برای پاسخ به این پرسش باید در آیات و روایات تأمل کرد، اما در خصوص مقام امامت حضرت ابراهیم(ع)، لابد باید ابتلاهای متعددی صورت پذیرفته باشد تا وی با صبرش آزمون شده و مقام یقین او نیز آشکار گردد تا شایسته دریافت مقام امامت شود. چون در آیات قرآن تأمل کنیم چنین مییابیم: قرآن کریم از مقام یقین حضرت ابراهیم(ع) در زمان نبوت ایشان در هنگام محاجّه با آزر و قومش خبر میدهد و میفرماید: ﴿وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَتَتَّخِذُ أَصْنَامًا آلِهَةً إِنِّي أَرَاكَ وَقَوْمَكَ فِي ضَلَالٍ مُبِينٍ * وَكَذَلِكَ نُرِي إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ * فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَا أُحِبُّ الْآفِلِينَ... * إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾[۷۰].
درباره مقام صبر حضرت ابراهیم(ع) نیز حتماً باید ابتلاهای متعددی صورت گرفته باشد تا در یک فرآیند زمانی نسبتاً طولانی صبر او نیز نمایان شود. در آیات قرآن دستکم بخشی از ابتلاها مانند، محاجّه با قوم، القای در آتش، هجرت و... را در زمان نبوت او مییابیم. بنابراین مقام امامت حضرت پس از احراز شرط یقین و صبر است این دو بر طبق آیات قرآن در زمان نبوت او پدید آمده است. پس مقام امامت حضرت ابراهیم(ع) پس از مقام نبوت وی خواهد بود. قرآن کریم در خصوص مقام امامت حضرت یعقوب نیز به احراز صبر و یقین ایشان اشاره کرده، از قول وی در آغاز فراق یوسف میفرماید: ﴿... فَصَبْرٌ جَمِيلٌ...﴾[۷۱] و سالیانی دراز بر این شکیبایی پایداری میورزد تا نزدیک وصال باز چنین میفرماید: ﴿إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّي وَحُزْنِي إِلَى اللَّهِ﴾[۷۲]. درباره یقین ایشان نیز از این آیه میتوان بهره گرفت که میفرماید: ﴿وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ﴾[۷۳]. حضرت یعقوب براساس این آیه بر این باور یقین دارد که حکم تنها از آن خداست، اوست که به اسباب و علل، اثر میبخشد و رشته همه امور را به دست دارد. ظاهراً ابتلا به فراق یوسف با آن همه شیفتگی و شیدایی حضرت یعقوب به ایشان، از شرایط احراز مقام امامت حضرت یعقوب به شمار میآید.
۷. تأیید از روایات: در جنب ادله قرآنی، ادله روایی نیز این نظریه را تأیید میکند. پیش از این متن این روایات را ملاحظه کردید. در اینجا به ذکر چند نکته درباره این روایات اکتفا خواهم کرد.
- در مصادر شیعی حدیثی که با مفاد این احادیث، معارض باشد به چشم نمیخورد؛
- کمیت طرق در سند این احادیث به اندازهای است که دستکم درباره آنها - همانگونه که برخی گفتهاند[۷۴]- میتوان ادعای استفاضه و حصول اطمینان به صدور مفاد آنها کرد؛
- برتری امامت از نبوت و رسالت در حدیث درازدامنی از امام رضا(ع) که آن را منشور امامت مینامیم، مطرح شده است. این حدیث همواره مورد توجه حدیثپژوهان بوده[۷۵] و مضمونهای آن فارغ از سند، بهترین دلیل بر صدور آن از امام معصوم است؛ این حدیث که در مقام بیان مرتبه امام و شؤون و ابعاد امامت و... است، هماهنگ با سیاق خود از مقامِ امامت حضرت ابراهیم(ع) نیز خبر میدهد و بر قوت این معنا (برتری امامت بر نبوت) میافزاید.[۷۶]
منابع
پانویس
- ↑ مدرسی، مِن هدی القرآن، ج۱، ص۲۵۴.
- ↑ فضل الله، تفسیر من وحی القرآن، ج۳، ص۱۱.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۸۱
- ↑ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۸۰؛ حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱، ص۲۳۶؛ بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۰.
- ↑ شیخ طوسی نیز میگوید: این امامت پاداش موفقیت در آزمونهای ابراهیم(ع) است و اگر وی پیش از این ابتلاها، امام بود این جعل معنا نداشت (ر.ک: طوسی، التبیان، ج۱، ص۴۴۹).
- ↑ «(ابراهیم) گفت: پسرکم! من در خواب میبینم که تو را سر میبرم... بیگمان این همان آزمایش آشکار بود» سوره صافات، آیه ۱۰۲ و ۱۰۶.
- ↑ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
- ↑ فیض کاشانی، الاصفی، ج۱، ص۶۴؛ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست» سوره ابراهیم، آیه ۳۹.
- ↑ «گفتند: مهراس! ما تو را به پسری دانا نوید میدهیم * گفت: آیا مرا نوید میدهید با آنکه به سالمندی رسیدهام؟ پس به چه نوید میدهید؟ * گفتند: ما به تو نویدی راستین میدهیم و از ناامیدان مباش» سوره حجر، آیه ۵۳-۵۵.
- ↑ «گفت: وای بر من! آیا من میزایم در حالی که من زنی پیرم و این هم شوهرم که پیر است؟ بیگمان این چیزی شگرف است!» سوره هود، آیه ۷۲.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۶۷.
- ↑ طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۶۸.
- ↑ ر.ک: بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۱، ص۲۳۶.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۸۲
- ↑ برای نمونه، ر.ک: مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۳۹؛ قمی مشهدی، کنز الدقائق، ج۲، ص۱۳۷؛ تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۲۵۰؛ فیض کاشانی، الصافی، ج۱، ص۱۸۷.
- ↑ ر.ک: بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ طیب، اطیب البیان، ج۲، ص۱۸۳.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۴.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۵۰۹، ح۱۱.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۲۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۷۵.
- ↑ مفید، الاختصاص، ص۲۲.
- ↑ کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۷.
- ↑ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۶.
- ↑ صفار، بصائر الدرجات، ص۵۰۹، ح۱۲.
- ↑ تفسیر العیاشی، ج۱، ص۵۸.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۸۶
- ↑ به نقل از: رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۸ و ۳۹.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۹. ابوحیان اندلسی نیز این ادله را با تعبیر قال أهل التحقيق... آورده است (ر.ک: ابوحیان، البحرالمحیط، ج۱، ص۶۰۳).
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ «و آنان را (به کیفر کفرشان) پیشوایانی کردیم که (مردم را) به سوی آتش دوزخ فرا میخوانند» سوره قصص، آیه ۴۱.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ «آنان کسانی هستند که خداوند رهنماییشان کرده است پس، از رهنمود آنان پیروی کن!» سوره انعام، آیه ۹۰.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱، ص۵۹۱.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۹۰
- ↑ «ای بنی اسرائیل، نعمتم را که ارزانی شما داشتم به یاد آورید... * و از روزی پروا کنید که... آنان یاری نخواهند شد» سوره بقره، آیه ۱۲۲-۱۲۳.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۱.
- ↑ رازی، مفاتیح الغیب، ج۴، ص۳۱.
- ↑ «و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم که خانه مرا برای طوافکنندگان (مسافر) و مجاوران (حرم) و رکوعکنندگان سجدهگزار، پاکیزه بدارید» سوره بقره، آیه ۱۲۵.
- ↑ «و هنگامی که ابراهیم و اسماعیل پایههای خانه (کعبه) را فرا میبردند (گفتند): پروردگارا! از ما بپذیر، بیگمان تویی که شنوای دانایی * پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار» سوره بقره، آیه ۱۲۷-۱۲۸.
- ↑ «و ابراهیم آن را به پسران خود سفارش کرد و یعقوب نیز: که ای فرزندان من! خداوند برای شما این دین را برگزیده است پس، جز در فرمانبرداری (از او) از این جهان نروید» سوره بقره، آیه ۱۳۲.
- ↑ «و در این کتاب از ابراهیم یاد کن که او پیامبری بسیار راستگو بود * هنگامی که به پدر خویش گفت: ای پدر! چرا چیزی را میپرستی که نه میشنود و نه میبیند... * گفت: ای ابراهیم! آیا تو از خدایان من روی میگردانی؟... از من چند گاهی دور شو * گفت: درود بر تو، از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست... * و از شما و آنچه به جای خداوند (به پرستش) میخوانید کناره میجویم... * پس چون از آنان و آنچه به جای خداوند میپرستیدند کناره گرفت، اسحاق و (نوهاش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۱-۴۹.
- ↑ «آیا خبر پیشینیان آنان: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و سرزمینهای زیرورو شده (ی قوم لوط) به آنها نرسیده است که پیامبرانشان برای آنها برهانها آوردند؛ خداوند بر آن نبود که به آنان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم میورزیدند» سوره توبه، آیه ۷۰.
- ↑ «و او و لوط را رهاندیم، به سوی سرزمینی که در آن برای جهانیان خجستگی نهاده بودیم * و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم» سوره انبیاء، آیه ۷۱-۷۲.
- ↑ «و به راستی ما نوح را به سوی قومش فرستادیم و هزار سال- جز پنجاه سال- میان آنان به سر برد آنگاه سیلاب آنان را فرو گرفت در حالی که ستمگر بودند * پس، او و سرنشینان کشتی را رهانیدیم و آن را نشانهای برای جهانیان کردیم * و ابراهیم را (یاد کن) هنگامی که به قوم خود گفت: خداوند را بپرستید و از او پروا کنید» سوره عنکبوت، آیه ۱۴-۱۶.
- ↑ قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۳، ص۳۳۶؛ طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۴؛ طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۱۱۵ و....
- ↑ «و اگر دروغانگاری کنید بیگمان امتهای پیش از شما (نیز) دروغانگاری کردهاند و بر پیامبر جز پیامرسانی آشکار، نیست» سوره عنکبوت، آیه ۱۸.
- ↑ «آنگاه لوط به او گروید و (ابراهیم) گفت: من به سوی پروردگارم هجرت میکنم که اوست که پیروزمند فرزانه است» سوره عنکبوت، آیه ۲۶.
- ↑ «و اگر دروغانگاری کنید بیگمان امتهای پیش از شما (نیز) دروغانگاری کردهاند.».. سوره عنکبوت، آیه ۱۸.
- ↑ ر.ک: طبرسی، مجمع البیان، ج۷، ص۴۳۵.
- ↑ برای نمونه، ر.ک: زمخشری، الکشاف، ج۳، ص۴۴۷؛ بیضاوی، انوار التنزیل، ج۲، ص۲۰۶؛ آلوسی، روح المعانی، ج۱۱، ص۲۱۴ و ۲۱۵.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱۱، ص۱۱۵.
- ↑ ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱۶، ص۱۱۶.
- ↑ آلوسی، روح المعانی، ج۱۱، ص۲۱۵.
- ↑ «و هنگامی که فرستادگان ما برای ابراهیم مژده (ی فرزند) آوردند گفتند: ما مردم این شهر را نابود خواهیم کرد... * (ابراهیم) گفت: لوط در آن است؛ گفتند: ما بهتر میدانیم چه کسی در آن است... *... ما بر مردم این شهر برای آن بزهکاری که میکردند عذابی از آسمان فرو میآوریم» سوره عنکبوت، آیه ۳۱-۳۴.
- ↑ «... ما تو را به پسری دانا نوید میدهیم» سوره حجر، آیه ۵۳.
- ↑ «گفتند: (خیر) بلکه ما برای تو چیزی را آوردهایم که آنان در آن در گمان به سر میبردند * و او را از این امر آگاه کردیم که ریشه اینان پگاهان برکنده خواهد شد» سوره حجر، آیه ۶۳ و ۶۶.
- ↑ «و اسحاق را و افزون بر آن (نوهاش) یعقوب را به او بخشیدیم و همه را (مردمی) شایسته کردیم * و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند.».. سوره انبیاء، آیه ۷۲-۷۳.
- ↑ «اسحاق و (نوهاش) یعقوب را بدو بخشیدیم و همه را پیامبر کردیم» سوره مریم، آیه ۴۹.
- ↑ «درود بر ابراهیم *... و بدو اسحاق را نوید دادیم که پیامبری از شایستگان بود» سوره صافات، آیه ۱۰۹ و ۱۱۲.
- ↑ «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری میکردند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
- ↑ «بیگمان آنها از شایستگان بودند * آنان به کارهای نیک میشتافتند» سوره انبیاء، آیه ۸۶ و ۹۰.
- ↑ «و مرا و فرزندانم را از پرستیدن بتها دور بدار *... پروردگارا! من برخی از فرزندانم را در درّهای کشتناپذیر نزدیک خانه محترم تو جای دادم... پس دلهایی از مردم را خواهان آنان گردان» سوره ابراهیم، آیه ۳۵ و ۳۷.
- ↑ «سپاس خداوند را که با پیری، اسماعیل و اسحاق را به من بخشید به راستی پروردگارم شنوای دعاست * پروردگارا! مرا برپادارنده نماز گردان و از فرزندانم نیز و دعای مرا بپذیر!» سوره ابراهیم، آیه ۳۹-۴۰.
- ↑ «پروردگارا! و ما را فرمانبردار خود بگمار و از فرزندان ما خویشاوندانی را فرمانبردار خویش (برآور)» سوره بقره، آیه ۱۲۸.
- ↑ «و چون شکیب ورزیدند و به آیات ما یقین داشتند برخی از آنان را پیشوایانی گماردیم که به فرمان ما (مردم را) رهنمایی میکردند» سوره سجده، آیه ۲۴.
- ↑ مانند اینکه خداوند، مقام صبر و یقین را به اهل بیت(ع) با تطهیر ویژه و با اذهاب رجس اهدا کرد؛ امام حسن مجتبی(ع) میفرماید: «إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ أَكْرَمَنَا اللَّهُ بِالْإِسْلَامِ، وَ اخْتَارَنَا وَ اصْطَفَانَا وَ اجْتَبَانَا، فَأَذْهَبَ عَنَّا الرِّجْسَ وَ طَهَّرَنَا تَطْهِيراً، وَ الرِّجْسُ هُوَ الشَّكُّ، فَلَا نَشُكُّ فِي اللَّهِ الْحَقِّ وَ دِينِهِ أَبَداً، وَ طَهَّرَنَا مِنْ كُلِّ أَفَنٍ وَ غَيَّةٍ»؛ همانا ما اهل بیتی هستیم که خداوند ما را با اسلام گرامی داشت و ما را برگزید و انتخاب کرد. پس، رجس را از ما بُرد و ما را به طهارتی خاص تطهیر کرد؛ رجس شک است، ما هرگز درباره خداوندِ حق محض و آیین او شک نخواهیم داشت. خداوند ما را از هر کمبود و نقصان و گمراهی پاک ساخت» (ر.ک: طوسی، الامالی، ص۵۶۲، ح۱۱۷۴). اذهاب شک، مساوق یقین و تطهیر از نقصان بیتابی، مساوی با منش صبر و پایداری است.
- ↑ «و یاد کن که ابراهیم به پدرش آزر گفت: آیا بتها را به خدایی میگزینی؟ من، تو و قوم تو را در گمراهی آشکاری مییابم * و اینگونه ما گستره آسمانها و زمین را به ابراهیم مینمایانیم و (چنین میکنیم) تا از باورداران گردد * و چون شب بر او چادر افکند ستارهای دید گفت: این پروردگار من است اما هنگامی که ناپدید شد گفت: ناپدیدشوندگان را دوست نمیدارم... * من با درستی آیین روی خویش به سوی کسی آوردهام که آسمانها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم» سوره انعام، آیه ۷۴-۷۹.
- ↑ «... اکنون (کار من) شکیبی نیکوست.».. سوره یوسف، آیه ۱۸.
- ↑ «گفت: پریشانی و اندوهگینی خود را تنها به خداوند شکوه میبرم و از خداوند چیزی میدانم که شما نمیدانید» سوره یوسف، آیه ۸۶.
- ↑ «و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمیتوانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.
- ↑ ر.ک: بلاغی، آلاء الرحمن، ج۱، ص۱۲۳؛ طیب، اطیب البیان، ج۲، ص۱۸۳.
- ↑ از جمله، ر.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۹۸؛ صدوق، الامالی، ص۶۷۴، مجلس ۹۷؛ صدوق، کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا(ع)، ج۱، ص۲۱۶؛ صدوق، معانی الاخبار، ص۹۶؛ نعمانی، کتاب الغیبه، ص۲۱۶؛ طبرسی، الاحتجاج، ج۲، ص۴۳۳.
- ↑ نجارزادگان، فتحالله، بررسی تطبیقی معناشناسی امام و مقام امامت از دیدگاه مفسران فریقین ص ۹۴