قیس بن اشعث کندی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

خط ۴۹: خط ۴۹:
قیس بن اشعث کندی در دوران [[حکومت یزید]] از جمله بزرگان کوفه بود، که به [[امام‌ حسین‌]]{{ع}} [[نامه]] نوشتند و از او [[دعوت]] کردند که به کوفه بیاید.<ref>الاخبار‌الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن ‌داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۲۹ </ref> چون [[عبیدالله بن زیاد]] بر [[کوفه]] مسلط شد، به او پیوست و به [[فرمان]] او با چهار هزار سپاهی برای کمک به [[عمر بن سعد]] وارد [[کربلا]] شد.
قیس بن اشعث کندی در دوران [[حکومت یزید]] از جمله بزرگان کوفه بود، که به [[امام‌ حسین‌]]{{ع}} [[نامه]] نوشتند و از او [[دعوت]] کردند که به کوفه بیاید.<ref>الاخبار‌الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن ‌داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۲۹ </ref> چون [[عبیدالله بن زیاد]] بر [[کوفه]] مسلط شد، به او پیوست و به [[فرمان]] او با چهار هزار سپاهی برای کمک به [[عمر بن سعد]] وارد [[کربلا]] شد.


عمر بن سعد [[شب جمعه]] نهم [[محرم]] ۶۱ با یارانش به سوی [[امام]] پیش رفت و فریاد زد: ”یا خَیل‌َ [[الله]] اِرکبی‌ وَ اَبْشِری‌ بِالجَنَّة‌ِ “<ref>- وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۹۳؛ الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی‌العباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۲۲۰. </ref> ای‌ [[لشکر]] [[خداوند]] سوار شوید که‌ شما را بشارت‌ به‌ بهشت‌ می‌دهم‌. این‌ سخن‌، [[یاران]] ‌عمر بن‌ سعد را تحت‌ تأثیر قرار داد. آفتاب‌ تازه‌ داشت‌ غروب‌ می‌کرد که‌ هجوم‌ به‌ طرف‌ خیام‌ آغاز شد. [[دشمنان]] ‌بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ حمله‌‏ور شدند.<ref>- الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی‌العباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. </ref> امام‌ حسین‌{{ع}} برادرش [[حضرت عباس]]{{ع}} را برای [[گفتگو]] با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم‌ فرمان‌ [[امیر]] را به‌ شما ابلاغ‌ کنیم‌ یا تسلیم‌ شوید و یا با شما خواهیم‌ جنگید. [[عباس]]{{ع}} جواب‌ سپاه‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ رساند. [[امام]] برای تأخیر [[جنگ]] تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به‌ آنان‌ بگو اگر موافقت می‌کنند‌ امشب‌ را به‌ ما فرصت‌ دهند، باشد که‌ برای‌ خدای‌ خود [[نماز]] بگزاریم‌ و با او [[راز و نیاز]] کرده‌ و به‌ درگاهش‌ [[استغفار]] نماییم‌. [[خدا]] می‌داند که‌ من‌ تا چه‌ اندازه‌، نماز گزاردن‌، قرآن‌ خواندن‌، نیایش‌ و استغفار را دوست‌ می‌دارم. عباس‌ [[پیام]] ‌امام‌ را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>- وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۹۵-۱۹۶؛ الاخبار‌الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن ‌داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۸-۴۱۹</ref> [[عمر بن سعد]] نظر [[شمر]] را پرسید. [[شمر]] گفت: سالار تویی و [[رأی]]، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. [[عمرو بن حجاج]] گفت: سبحان‌الله! به خدا اگر [[دیلمیان]] بودند و این را از تو می‌‏خواستند، می‌‏پذیرفتی. [[قیس]] بن‌ اشعث‌ نیز گفت: آنچه را خواسته‌‏اند، بپذیر. به دینم قسم که صبحگاه با تو جنگ می‌کنند. عمر بن سعد گفت: به خدا اگر می‌‏دانستم چنین می‌‏کنند، امشب را مهلتشان نمی‌‏دادم.<ref>- تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۷؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی‌ بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۵۷. </ref>
عمر بن سعد [[شب جمعه]] نهم [[محرم]] ۶۱ با یارانش به سوی [[امام]] پیش رفت و فریاد زد: «ای‌ [[لشکر]] [[خداوند]] سوار شوید که‌ شما را بشارت‌ به‌ بهشت‌ می‌دهم‌»<ref>وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۹۳؛ الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی‌العباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۲۲۰. </ref> این‌ سخن‌، [[یاران]] ‌عمر بن‌ سعد را تحت‌ تأثیر قرار داد. آفتاب‌ تازه‌ داشت‌ غروب‌ می‌کرد که‌ هجوم‌ به‌ طرف‌ خیام‌ آغاز شد. [[دشمنان]] ‌بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ حمله‌‏ور شدند.<ref>الارشاد فی معرفة حجج‌الله علی‌العباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری. </ref> امام‌ حسین‌{{ع}} برادرش [[حضرت عباس]]{{ع}} را برای [[گفتگو]] با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم‌ فرمان‌ [[امیر]] را به‌ شما ابلاغ‌ کنیم‌ یا تسلیم‌ شوید و یا با شما خواهیم‌ جنگید. [[عباس]]{{ع}} جواب‌ سپاه‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ رساند. [[امام]] برای تأخیر [[جنگ]] تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به‌ آنان‌ بگو اگر موافقت می‌کنند‌ امشب‌ را به‌ ما فرصت‌ دهند، باشد که‌ برای‌ خدای‌ خود [[نماز]] بگزاریم‌ و با او [[راز و نیاز]] کرده‌ و به‌ درگاهش‌ [[استغفار]] نماییم‌. [[خدا]] می‌داند که‌ من‌ تا چه‌ اندازه‌، نماز گزاردن‌، قرآن‌ خواندن‌، نیایش‌ و استغفار را دوست‌ می‌دارم. عباس‌ [[پیام]] ‌امام‌ را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>- وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۹۵-۱۹۶؛ الاخبار‌الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن ‌داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۸-۴۱۹</ref> [[عمر بن سعد]] نظر [[شمر]] را پرسید. [[شمر]] گفت: سالار تویی و [[رأی]]، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. [[عمرو بن حجاج]] گفت: سبحان‌الله! به خدا اگر [[دیلمیان]] بودند و این را از تو می‌‏خواستند، می‌‏پذیرفتی. [[قیس]] بن‌ اشعث‌ نیز گفت: آنچه را خواسته‌‏اند، بپذیر. به دینم قسم که صبحگاه با تو جنگ می‌کنند. عمر بن سعد گفت: به خدا اگر می‌‏دانستم چنین می‌‏کنند، امشب را مهلتشان نمی‌‏دادم.<ref>- تاریخ طبری، ج۵، ص۴۱۷؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی‌ بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۵۷. </ref>
===[[روز عاشورا]]===
===[[روز عاشورا]]===
در روز عاشورا جنگاوران ربیعه‌ و کنده تحت [[فرماندهی]] قیس بن‌ اشعث‌ کندی بودند.<ref>- تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲. </ref>
در روز عاشورا جنگاوران ربیعه‌ و کنده تحت [[فرماندهی]] قیس بن‌ اشعث‌ کندی بودند.<ref>- تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۲. </ref>
۱۱۵٬۱۸۲

ویرایش