انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{سیره معصوم}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳: خط ۳:
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[انسان در قرآن]] - [[انسان در حدیث]] - [[انسان در نهج البلاغه]] - [[انسان در کلام اسلامی]] - [[انسان در اخلاق اسلامی]] - [[انسان در فلسفه اسلامی]] - [[انسان در فقه سیاسی]] - [[انسان در معارف دعا و زیارات]] - [[انسان در معارف و سیره سجادی]] - [[انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]</div>
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[انسان در قرآن]] - [[انسان در حدیث]] - [[انسان در نهج البلاغه]] - [[انسان در کلام اسلامی]] - [[انسان در اخلاق اسلامی]] - [[انسان در فلسفه اسلامی]] - [[انسان در فقه سیاسی]] - [[انسان در معارف دعا و زیارات]] - [[انسان در معارف و سیره سجادی]] - [[انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]</div>


==مقدمه==
==مفهوم [[انسان‌شناسی]]==
پس از تبیین [[منطق]] [[فهم]] [[اسلام]] و معرفی [[خداشناسی]] و [[اسلام‌شناسی]] و [[ولایت‌شناسی]]، نوبت به [[جهان‌شناسی]] از دیدگاه [[امام خمینی]] می‌رسد؛ زیرا خداشناسی [[توحیدی]]، محور اساسی منظومه [[فکری]] [[امام]] به شمار می‌آید و سپس برای [[شناخت]] راه، ابتدا به سراغ [[راهنما]] باید رفت و ولایت‌شناسی را مقدم داشت آنگاه راه و اسلام را توسط راهنما شناخت و سپس با بهره‌گیری از اسلام، به جهان‌شناسی [[اسلامی]] و [[انسان‌شناسی]] اسلامی و [[جامعه مطلوب اسلامی]] دست یافت و [[نظام]] بینشی را تکمیل کرد. مبانی جهان‌شناسی، ویژگی‌های [[جهان]]، کارکردهای جهان‌شناسی در [[نظام‌های اجتماعی]] از بحث‌های این فصل است.
واژه «انسان‌شناسی» ترجمه اصطلاح Anthropologie است که از ریشه یونانی Anthropos به معنی [[انسان]] گرفته شده است. این واژه برای اولین بار توسط ارسطو برای [[علمی]] مورد استفاده قرار گرفت که در جهت [[شناخت]] انسان تلاش می‌کند<ref>فربد، محمدصادق، مبانی انسان‌شناسی، ص۳.</ref>.
اصطلاح انسان‌شناسی نخستین بار در کشورهای انگلیسی‌زبان در ابتدای قرن بیستم رایج شد و و به شاخه‌ای علمی درباره موضوع انسان اطلاق می‌شد که در پی مطالعه این موجود و [[زندگی اجتماعی]] او در مفهومی بسیار گسترده بود.


مراد از [[هستی‌شناسی]]، [[علم]] به وجود است به نحو کلی و از آن جهت که وجود است و امور [[عامه]] وجود، از جمله علت و معلول، حرکت و [[زمان]] و... را شامل می‌شود. جهان‌شناسی، شامل شناخت [[عوالم]] هستی از جمله [[جبروت]]، [[ملکوت]]، کیهان‌شناسی و [[عالم آخرت]] خواهد بود.
سال ۱۳۴۹ شمسی، اصطلاح انسان‌شناسی در [[ایران]]، معادل کلمه آنتروپولوژی به مفهوم وسیع کلمه؛ یعنی مطالعه عمومی انسان، شامل مطالعه [[جسمانی]]، [[تاریخی]]، باستانی، [[اجتماعی]] و [[فرهنگی]] به‌کار رفت<ref>روح الامینی، محمود، مبانی انسان‌شناسی، ص۲۷ - ۲۹.</ref>.
آنچه که از این واژه در این مقاله مورد نظر می‌باشد، معنایی متفاوت از معنای ذکر شده است. شناخت انسان در اینجا شامل مطالعه در مورد ابعاد و [[شئون]] وجودی انسان (ابعاد مادی و [[معنوی]])، شناخت کمال و [[سعادت واقعی]] او و راه‌های وصول به آن می‌باشد. در این اصطلاح خاص که قابل تطبیق بر بحث از [[معرفت نفس]] یا [[خودشناسی]] مطرح در [[متون دینی]] است، انسان از این جهت مورد بحث و توجه قرار می‌گیرد که موجودی کمال‌پذیر است و هدفی والا و متعالی برای او تعریف شده است. این موجود می‌تواند با [[تأمل]] در وجود خود و یافتن عواملی که در فطرتش برای وصول به آن [[هدف]] اصلی قرار داده شده است و توجه به کشش‌هایی که در درونش نسبت به آرمان‌های بلند [[انسانی]] وجود دارد، در جهت رسیدن به اهداف والای انسانی و کمال و [[سعادت]] حقیقی‌اش گام بردارد<ref>مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، ص۴-۵.</ref>.


تدوین [[قوانین]] و [[روابط اجتماعی]] و چگونگی [[ارتباط انسان با خود]]، [[خدا]]، [[جامعه]] و [[طبیعت]] مبتنی بر جهان‌شناسی است و اگر [[جهان هستی]] به گونه [[شایسته]] شناخته نشود؛ چگونگی [[ارتباط]] صحیح [[انسان]] با موجودات آن نیز حاصل نمی‌شود؛ بنابراین می‌توان گفت شناخت [[عالم هستی]]، تأثیر به‌سزایی در [[پذیرفتن]] نوعِ [[ایدئولوژی]] و بایدها و نبایدهای [[زندگی]] انسان دارد و با [[شناخت کامل]] از عوالم هستی هم می‌توان زندگی انسان این جهانی را سامان بخشید و هم کامیابی و [[سعادت اخروی]] را برای خود به ارمغان آورد و البته صرف شناخت و [[باور]] کافی نیست؛ بلکه باید در کنار آن، عمل نیز باشد و الا [[شیطان]] بیش از سایر [[انسان‌ها]] شناخت و باور داشت؛ ولی عمل نمی‌کرد این سخن از آن روست که رابطه [[عقل نظری]] و عملی متقابل است و هر دو به هم وابسته هستند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۴۱.</ref>.
البته انسان از حیثیت مورد اشاره، موضوع بحث و بررسی [[اندیشمندان]] حوزه‌های مختلف [[فکری]] از قبیل [[فلاسفه]] و [[حکما]]، عرفا، [[متکلمین]]، [[مفسرین]] و... بوده است. در این مجال انسان از دیدگاه شخصیتی جامع و بی‌نظیر مانند [[امام خمینی]] مورد بررسی قرار می‌گیرد. شخصیتی که در مباحث [[فلسفی]]، [[کلامی]]، [[تفسیری]]، [[سیاسی]]، [[فقهی]]، [[عرفانی]]، اصولی و [[جامعه‌شناسی]] دستی داشته، بلکه [[صاحب نظر]] بوده و تمام دیدگاه‌های خود را در این زمینه، در چارچوب [[تعالیم اسلامی]] ارائه می‌کرده است، شخصیتی که توانست به بسیاری از مباحث و دیدگاه‌های خود در مورد [[انسان]] [[جامه]] عمل بپوشاند. بدون [[شک]]، [[اندیشه]] هر متفکری در حوزه‌های مختلف [[اجتماعی]]، سیاسی، [[اقتصادی]] و... مبتنی بر برداشت‌ها و [[تفسیر]] وی از انسان و جایگاه او در [[نظام هستی]] است. [[امام خمینی]] یکی از بزرگ‌ترین [[اندیشمندان]] و متفکران [[جهان اسلام]] در دوره معاصر بود که [[تفکرات]] او از تأثیرگذارترین [[اندیشه‌ها]] بر جریان‌های [[فکری]] و اجتماعی [[مسلمانان]] و حتی غیرمسلمانان به شمار می‌رود. بحث از انسان یکی از مباحث مهم و کلیدی در آثار امام خمینی است؛ به گونه‌ای که در [[غالب]] آثار خود به گونه‌ای به آن پرداخته است؛ لذا بررسی نگاه ایشان به انسان و جایگاه او در [[نظام]] عالم از اهمیت زیادی برخوردار است.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۲۵.</ref>


جهان‌شناسی و شناخت عالم هستی دریچه‌ای به سوی شناخت [[ذات باری تعالی]] است برای نمونه [[نظم]] و [[تدبیر]] به‌کار رفته در [[جهان]] و آثار [[افعال]] [[خداوند تبارک و تعالی]] حکایت از خالقی عالم و [[مدبر]] می‌کند و او را به گونه [[شایسته]] می‌شناساند.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۰۵.</ref>
==[[ضرورت]] [[شناخت]] انسان==
سؤال از [[خدا]]، انسان و [[نظام خلقت]]، همیشه به عنوان سه سؤال اساسی برای انسان مطرح بوده است. در این میان، توجه به انسان و شناخت او از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، تا آنجا که [[دعوت]] به شناخت انسان به عنوان مخلوقی پیچیده، از [[تعالیم]] اصلی بسیاری از [[ادیان]] و حتی مکاتب فلسفی، عرفانی بوده است. در [[تعالیم دینی]] ما شناخت انسان، پرفایده‌ترین [[شناخت‌ها]]<ref>آمدی، غررالحکم، ص۱۷۲؛ علی{{ع}}: {{متن حدیث|معرفة النفس أنفع المعارف}}.</ref> و از سوی دیگر عدم شناخت انسان، مساوی با [[جهل]] به همه چیز دانسته شده است<ref>آمدی، غررالحکم، ص۵۹۸؛ پیامبر{{صل}}: {{متن حدیث|لا تجهل نفسک فان الجاهل معرفة نفسه جاهل بکل شیء}}.</ref>.


==[[شناخت]] [[جهان هستی]]==
البته مراد از شناخت انسان، [[شناختی]] همه جانبه و عمیق نسبت به انسان است؛ به این معنا که علاوه بر [[علم]] به هستی خود و [[لزوم]] [[زندگی]] [[انسانی]]، علم به [[خالق]] خود و کمال و [[سعادت]] خود و راه وصول به آن هم داشته باشد. او باید بداند [[زندگی]] بدون [[فضیلت]] و [[معرفت]] و [[خداشناسی]] ارزشی ندارد و زندگی او باید همیشه توأم با [[تعقل]] و [[تفکر]] و [[اندیشه]] باشد<ref>امین‌زاده، محمدرضا، انسان در اسلام، ص۱۰.</ref>؛ چراکه [[مَثَل]] [[انسان]] در این زندگی، مثل بازرگانی است که با [[سرمایه]] خود [[داد و ستد]] می‌کند و فقط در صورتی می‌تواند به [[سود]] بالایی دست یابد که [[ارزش]] سرمایه و کالایی را که [[خرید و فروش]] می‌کند، به خوبی بداند. در غیر این صورت ممکن است در مدت [[زمان]] اندکی نه تنها سودی کسب نکند، بلکه اصل سرمایه خود را نیز از دست داده، ورشکست گردد.
شناخت جهان هستی - که هم شامل [[امور مادی]] و هم [[امور غیبی]] و ماورای طبیعی می‌شود - از مدرکات [[عقل نظری]] بوده و بر [[احکام]] [[عقل عملی]] تقدم دارد و امور معقول و مجرد هرچند داخل در [[حس]] و تجربه نیستند؛ اما در [[قلمرو علم]] قرار می‌گیرند، بر خلاف مادیون که چون [[عالم هستی]] را منحصر در ماده می‌دانند، معیار شناخت در [[جهان‌بینی]] خویش را نیز تنها «حس» و تجربه می‌دانند که [[عقل]] خدمت‌گذار آن است<ref>امام خمینی، صحیفه نور، ص۲۲۱، ۲۲۲.</ref>.
[[حقیقت]] آن است که وجود [[انسان]]، عصاره تمام عالَم و تمام موجودات است و وجودش به‌مثابه نقشه کوچکی است که از روی نقشه بزرگ عالم کبیر برداشته شده است و لذا {{متن حدیث|من عرف نفسه فقد عرف ربه}}. هرکس خود را خوب بشناسد علت هستی و عالم هستی را نیز خوب می‌شناسد و البته این امر از راه [[علم حضوری]] امکان‌پذیر است و [[جهان‌شناختی]] از راه [[علم حصولی]]، تنها نقش زمینه‌های اعدادی را دارد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۴.</ref>.


بر اساس [[اندیشه]] [[امام خمینی]] [[باور]] به اصالت وجود<ref>اصالت به معنای خارجیت و تحقق است و تنها وجود اصیل بوده و منشأ اثر است (امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۵۵ و نظریه عرفا...، ص۱۵۴) و چون بنا بر مسلک اصالت وجود، غیر از وجود، حقیقت دیگری متحقق نیست؛ لذا تشخص نیز، عین وجود است (تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۵۸) و چیزی که بهره‌ای از وجود نداشته باشد غیر از عدم و صرف ظلمت و نیستی، چیزی نیست (تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۲، صرافت و ذو مراتب بودن ذات...، ص۲۱۱) و برای همین ماهیات - که غیر از وجود هستند - اموری اعتباری به شمار می‌آیند (تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۵۵؛ نظریه عرفا...، ص۱۵۴).</ref> در [[اثبات]] و شناخت واجب‌الوجود، مؤثر است و حتی می‌توان [[ایمان]] به واجب‌الوجود را از خروجی‌های ایمان به اصالت وجود دانست. بعد از [[تحکیم]] پایه اصالت وجود، پایه [[اعتقاد]] و [[اذعان]] به [[واجب]] محکم می‌شود؛ زیرا تنها با توجه به صرافت وجود، وجود و آنچه مساوق با آن است مانند [[وحدت]]، [[علم]] و [[قدرت]] واجب شناخته می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۹.</ref>. اما اگر بنا را بر اصالت ماهیت بگذاریم نه تنها [[توحید]] غیر ممکن است؛ بلکه دستگاه توحید به هم خورده و اصل مبدأ از دست می‌رود و ذات و [[اسماء و صفات]]، ماهیات غیرمرتبط به هم می‌شوند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۵۶.</ref> و ماهیات دیگر هم به آنها مربوط نمی‌شوند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۹۸.</ref>.
[[شناخت]] دقیق انسان باعث تصحیح نگرش ما نسبت به [[معارف دینی]] از قبیل [[توحید]]، [[نبوت]]، [[معاد]] و حتی [[معارف]] بشری از قبیل [[علوم تجربی]] و [[انسانی]] می‌شود. به بیان دیگر همه [[براهین]] لازم برای [[اثبات]] توحید، نبوت، معاد و [[عقاید حقه]] [[شیعی]] به طور وضوح در نفس انسانی موجود است به گونه‌ای که با [[شناخت کامل]] از خود، به استدلال‌های لازم برای اثبات این [[عقاید]] دست خواهد یافت<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۰.</ref>.


همچنین با توجه به لوازم اصالت وجود، [[مبدأ و معاد]] و اصول توحید و بسیاری از مباحث آن دو منقح می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۵۵۳.</ref> و حتی اصالت وجود به عنوان یکی از اصول برای [[اثبات معاد]] به شمار آمده است.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۰۶.</ref>
بر همین اساس، [[شرایع]] [[توحیدی]] - به ویژه [[اسلام]] - بر [[لزوم]] شناخت انسان و [[تزکیه]] و [[تصفیه نفس]] [[آدمی]] تأکید فراوان دارند. روایاتی از قبیل {{متن حدیث|من عرف نفسه فقد عرف ربه}}<ref>علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲، ص۳۲، ح۲۲.</ref> این نکته را متذکر می‌شوند که تا انسان خودش را نشناسد، هرگز نمی‌تواند به شناخت از خدای خود دست یابد. چنین تعبیراتی در مورد هیچ موجود دیگری به غیر از انسان به کار نرفته است<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۲۲.</ref>.


==هدف‌داری [[خلقت جهان]]==
دلیل این مطلب آن است که آنچه که در وجود آدمی به [[ودیعت]] نهاده شده، نشانه‌های [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت]] خداست و در میان [[مخلوقات]] هیچ پدیده‌ای به اندازه انسان دارای [[اسرار]] و حکمت نیست. {{متن قرآن|و فی الارض آیات للموقنین. و فی انفسکم افلا تبصرون}}<ref>ذاریات: ۲۰.</ref>؛ و در [[زمین]] و در وجود خود شما آیاتی برای [[اهل یقین]] است. به تعبیر عرفا [[انسان]] جلوه گاه [[نور]] [[حق تعالی]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.</ref>، [[مظهر اسم اعظم]] [[الهی]]<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.</ref>، [[مظهر]] جمیع [[اسماء الهی]]<ref>امام خمینی، سرالصلوة، ص۲۲-۲۳.</ref>، جامع کون کبیر<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۷۸.</ref>، نسخه [[ملک]] و [[ملکوت]]<ref>امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۷-۸.</ref> و... است؛ لذا اگر انسان خودش را بشناسد، [[ذات اقدس اله]] را بهتر و آسان‌تر می‌شناسد و به [[اسماء و صفات]] و [[افعال]] و آثار [[خداوند]] [[شناخت]] و [[معرفت]] پیدا می‌کند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۳.</ref>.
[[خداوند تبارک و تعالی]] [[جهان هستی]] را به نحو احسن و اکمل ترسیم نموده است و لذا هدفی بر وجود آن محقق است؛ زیرا [[خداوند]] به مقتضای [[حکمت]] و [[اصلح]] عمل می‌کند و نمی‌توان صفت حکمت را برای خداوند قائل بود و فعل او را [[بی‌هدف]] دانست؛ زیرا بی‌هدفی فعل به منزله [[لغو]] و [[عبث]] بودن آن است و از سویی چگونه ممکن است برای فعل [[ذات باری تعالی]] یعنی [[عالم هستی]] هدفی نباشد؛ حال آنکه [[افعال]] اموری طبیعی همانند ضربان [[قلب]] و... که فاقد [[شعور]] هستند [[غایت]] داشت باشند؟


[[هدف]] از جهان هستی چیست و به چه امری برمی‌گردد؟ [[غالب]] [[فلاسفه]] معتقدند که غایت و غرض فعل مطلق خداوند، تنها [[ذات الهی]] است و محال است خداوند تبارک و تعالی در ایجاد عالم هستی غیر از ذات خود و [[ظهور]] و تجلی آن غایتی داشته باشد؛ زیرا هر فاعلی که به قصد غیر ذات خود چیزی ایجاد می‌کند - هر هدفی که می‌خواهد باشد خواه نفع رساندن به غیر خود باشد و یا اینکه برای [[عبادت]] و [[معرفت]] باشد - در هر حال وجود آن شیء از عدم آن برایش اولی است و این امر مستلزم [[نقص]] و [[قصور]] بوده و چنین اموری برای [[ذات مقدس الهی]] - که [[غنی]] بالذات و [[واجب]] من جمیع‌الجهات است - محال است.
شناخت انسان از خود، اگر به صورت حضوری باشد، زمینه آگاهانه شدن معرفت حضوری نسبت به [[خدا]] را فراهم خواهد کرد و اگر به صورت حصولی باشد، طریقی برای شناخت حصولی نسبت به [[خداوند متعال]] خواهد بود<ref>مصباح یزدی، شرح جلد هشتم اسفار، جزء اول، ص۲۳-۲۴.</ref>. شناخت حضوری از طریق [[عبادت]] و [[تزکیه نفس]] و [[سلوک]] [[عرفانی]] حاصل می‌شود و معرفت حصولی نیز با [[تأمل]] و [[تدبر]] در [[اسرار]] و حکمت‌هایی که در وجود انسان به [[ودیعت]] نهاده شده است، محقق خواهد شد. مادامی که [[بنده]] مشغول انجام [[طاعت]] حق تعالی و شناختن عیب‌های خود و ترک چیز‌هایی که در [[دین خدا]] مورد [[نهی]] قرار گرفته‌اند باشد، از آفات برکنار و [[غرق]] در دریای [[رحمت الهی]] خواهد بود که نتیجه آن رسیدن به گوهرهای [[حکمت]] و بیان است؛ اما اگر عالم به [[عیوب]] خود نباشد و [[گناهان]] خود را به [[فراموشی]] سپرده، [[غرور]] و [[خودپرستی]] وجود او را فرا گرفته باشد، هرگز به [[رستگاری]] و [[فلاح]] دست نخواهد یافت<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۰۰.</ref>.


همچنین چون [[ذات باری تعالی]] کامل مطلق است؛ [[کعبه]] [[آمال]] همه موجودات و مقصد تمامی [[عالم هستی]] است. پس خود این کعبه آمال محال است [[هدف]] و مقصدی غیر از خودش داشته باشد و به عبارتی وقتی تمامی موجودات ناقص دیگر به سوی او در حرکت هستند و [[غایت]] همه حرکات و [[افعال]]، [[خداوند]] است، برای خود [[ذات مقدس]] نیز غایتی جز خود او نیست.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۰۷.</ref>
البته این نکته قابل [[تذکر]] است که [[شناخت کامل]] انسان از توان انسان‌های عادی خارج بوده، فقط برای [[اولیای الهی]] که [[توفیق]] [[حق]] [[یار]] آنهاست، ممکن خواهد بود. [[غالب]] [[انسان‌ها]] به دلیل [[حب نفس]] شدید، گرفتار هواها و [[خواهش‌های نفسانی]] بوده، به دلیل غلفت از خود نمی‌توانند به چنین [[شناختی]] دست یابند و در نتیجه در صدد رفع [[عیوب]] خویش نیز نخواهند بود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۸.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۲۷.</ref>


==مراتب عالم==
==جایگاه [[انسان‌شناسی]] در منظومه [[فکری]] و [[اجتماعی]] [[امام]]==
کل هستی، شامل سلسله‌ای نزولی و صعودی از [[عوالم]] [[الوهیت]]، [[جبروت]]، [[ملکوت]] و [[ناسوت]] یا [[طبیعت]] است که بر اساس سلسله‌ای طولی قرار گرفته‌اند.
بحث از [[انسان]] در دیدگاه امام از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار است و به عنوان یکی از مباحث مهم و کلیدی آثار ایشان به حساب می‌آید. دلیل این مطلب آن است که در [[نظام فکری]] امام، [[شناخت]] صحیح انسان و قابلیت‌ها و توانایی‌های او مبنا و پایه همه فعالیت‌های فردی و اجتماعی انسان بوده، اهداف او در [[زندگی]] را رقم زده، جهت‌گیری لازم برای وصول به این اهداف را نیز به دنبال خواهد داشت. ایشان بر اساس [[تعالیم اسلامی]]، [[تفسیری]] جدید از انسان ارائه کردند. [[تفسیر]] امام از انسان سبب تأثیرگذاری بسیار گسترده [[تفکرات]] ایشان در دنیای معاصر شد. با [[شکوفایی]] هرچه بیشتر [[انقلاب اسلامی ایران]] که یادگار بسیار [[ارزشمند]] امام است، [[روز]] به روز بر ابعاد این تأثیرات افزوده می‌شود. نمود این تأثیرات خصوصاً در زمینه مسائل اجتماعی - [[سیاسی]] و [[مبارزه با ظلم]] و بی‌عدالتی‌های موجود در دنیای کنونی بیشتر بوده است.


===[[عالم لاهوت]]===
در [[نظام]] انسان‌شناسانه امام، انسان [[خلیفه خداوند]] در روی [[زمین]] است که باید در مسیر [[رضایت خداوند]] حرکت کرده به [[مقام قرب الهی]] دست یابد. ایشان از این [[خلیفه الهی]] با عناوینی از قبیل؛ جامع تمام جهات عالم<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۸ ص۴۱۱.</ref>، نسخه عالم وجود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۴.</ref>، شامل عالم [[غیب و شهود]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۱۹.</ref>، عصاره و خلاصه [[عالم هستی]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۶۸؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۳.</ref>، [[غایت]] عالم [[خلقت]]<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۶۲.</ref>، جلوه‌گاه [[نور]] [[حق تعالی]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.</ref>، [[مظهر اسم اعظم]] [[الهی]]<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.</ref>، [[مظهر]] جمیع [[اسماء الهی]]<ref>امام خمینی، سرالصلوة، ص۲۲ - ۲۳.</ref>، جامع کون کبیر<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۷۸.</ref>، نسخه [[ملک]] و [[ملکوت]]<ref>امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۷-۸.</ref> و... یاد می‌کند. این تعبیرات و تعبیراتی از این قبیل نشان دهنده جایگاه رفیع [[انسان‌شناسی]] در نظرگاه [[امام خمینی]] است.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۲۹.</ref>
پس از عالم غیب‌الغیوب<ref>در حدیث شریف کافی می‌فرماید: «خداوند خلق فرمود «مشیّت» را بنفسها؛ پس خلق فرمود اشیاء را به مشیّت». (اصول کافی، ج۱، ص۱۴۹، کتاب التوحید، باب الارادة انها من صفات الفعل...، ح۴؛ بحارالأنوار، ج۴، ص۱۴۵). و از برای این حدیث شریف هر کس به حسب مسلک خود توجیهی نموده؛ و ظاهرتر از همه آن است که مطابق می‌شود با این مسلک، و آن این است که مراد از «مشیّت» مشیّت فعلیّه است که عبارت از «فیض منبسط» است. و مراد از «اشیاء» مراتب وجود است که تعیّنات و تنزّلات این لطیفه است. پس، معنی حدیث چنین شود که خدای تعالی مشیّت فعلیّه را، که ظلّ مشیّت ذاتیّه قدیمه است، بنفسها و بی‌واسطه خلق فرموده؛ و دیگر موجودات عالم غیب و شهادت را به تبع آن خلق فرموده (امام خمینی، آداب الصلاة (آداب نماز)، ص۲۴۱).</ref> و [[غیب مطلق]] یعنی صرف‌الوجودی که نه اسمی دارد و نه می‌توان به آن اشاره کرد، مرتبه دومی است که به آن عالم [[اسماء]] و عالم تجلی و [[عالم لاهوت]] می‌گویند<ref>امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۱۲۱.</ref>. و مبدأ [[سلسله]] نزولی وجود [[ذات باری تعالی]] و جامع جمیع اسمای حسنای [[خداوند]] و منبع [[فیض]] [[مقدس]] و گستره [[نور]] و وجود به حساب می‌آید و این عالم به یک معنی علت عالمی است که وجودات آن وجودات مادی نبوده و تعلق به ماده نداشته و ماده موضوع آنها نبوده و عالم [[جبروت]] نامیده می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ۷۲.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۰۸.</ref>


===عالم جبروت===
==[[حقیقت انسان]]==
عالم جبروت را می‌توان عالم [[ارواح]]، عالم [[عقل]]<ref>این عالم را از این جهت عالم عقل می‌نامند. که شباهتی با عقل انسان دارد و موجودات آن - فرشتگان - از سنخ عقل هستند.</ref>، عالم مفارقات تامه و یا [[عالم امر]] نیز نامید که پس از عالم لاهوت قرار داشته و بر سایر [[عوالم]] مقدم است<ref>از آنجا که زمان و مکان و حرکت در مورد عالم عقل معنا ندارد، مراد از تقدم در اینجا، تقدم زمانی و مکانی نیست.</ref> و در [[مقام]] ذات و فعل از آثار ماده از جمله حرکت، [[زمان]]، مکان، کم و کیف و همچنین از هرگونه نقصی مبرا بوده و نسبت به دیگر مراتب عالم از قوی‌ترین مرتبه وجودی برخوردار است و از این‌روی به هر کمال امکان‌پذیر رسیده‌اند و لذا حالت انتظاریه‌ای در آنها راه ندارد و در نتیجه هیچ حرکتی در مورد آن امکان‌پذیر نیست تا از [[قوه]] به فعل برسند؛ بلکه فعل محض هستند و این [[عقول]] بیش از سایر عوالم به مبدأ اول نزدیک هستند اما اینکه به آنها عالم جبروت می‌گویند یا به خاطر این است که [[خداوند متعال]] نقایص آنها را جبران فرموده و یا به جهت این است که آنها نقایص مرتبه مادون خود را جبران می‌نمایند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۶.</ref>.
[[انسان]]، موجودی است که وقتی پا به عرصه وجود در این عالم خاکی می‌گذارد، موجودی مرکب از ماده و صورت است و وجود او مانند هر حیوان دیگری مرکب از دو ساحت [[بدن]] یا [[جسم]] و [[روح]] یا نفس می‌باشد. بدن همان ماده و نفس نیز صورت این موجود مرکب را تشکیل می‌دهد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۴۱ - ۱۴۲ و ۱۴۵ - ۱۴۶.</ref>. این دو ساحت با همدیگر متحدند و از همدیگر جدایی ندارند، به‌طوری که می‌توان جسم را سایه روح و روح را هم [[باطن]] جسم دانست<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۴۴.</ref>. در واقع در این مرحله، انسان حیوانی بالفعل مانند بقیه حیوانات است و از این جهت تفاوتی با سایر حیوانات ندارد. ویژگی و خصوصیتی که باعث تمایز او از سایر حیوانات در این مرحله می‌شود، این است که او دارای قابلیت و [[قوه]] انسان شدن می‌باشد. این موجود خاص بعد از این مرحله حیوانیت، اگر تحت [[تربیت]] مربی و معلمی [[الهی]] قرار بگیرد، قوه [[انسانیت]] خود را به فعلیت خواهد رساند؛ ولی اگر تحت تربیت چنین معلمی قرار نگیرد، پس از رسیدن به حد [[رشد]] و [[بلوغ]]، در هر یک از ویژگی‌های حیوانی از قبیل [[غضب]] و [[شهوت]]، گوی [[سبقت]] را از سایر حیوانات و [[شیاطین]] خواهد ربود و در حیوانیت کامل‌تر از آنها خواهد شد<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸؛ آداب الصلاة، ص۲۶۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۷۰ - ۲۷۱ و ۱۰۹ - ۱۱۱؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۹۳ - ۹۴ و ۲۲۸ و ۴۸۰ - ۴۸۱؛ صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۱۰، ص۴۴۶؛ ج۹، ص۲۹۱؛ ج۱۱، ص۴۴۹.</ref>.


مرتبه اعلای این عالم، [[عقل اول]] است که تجلیات وجودی از آن شروع می‌گردد و به عقل دوم و سوم و... تا [[عقل]] فعال می‌رسد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۲۲.</ref>.
این حیوان بالفعل، تفاوت دیگری نیز با همه [[مخلوقات]] دارد. بر خلاف دیگر مخلوقات، انسان تنها مخلوقی است که از یک طرف وجود او دارای ابعاد مختلف حیوانی و [[انسانی]] است و از سوی دیگر، همه ابعاد او غیر متناهی است؛ یعنی [[استعداد]] [[شکوفایی]] و فعلیت یافتن ویژگی‌ها و [[صفات انسانی]] و حیوانی در [[انسان]] امری پایان‌ناپذیر است<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۳۷؛ صحیفه امام، ج۴، ص۸؛ ج۷، ص۵۳۲؛ ج۸، ص۵۱۴؛ ج۱۲، ص۵۰۴؛ ج۱۳، ص۳۵ و ۲۸۵.</ref>.
[[عقل اول]]، واسطه [[ظهور]] [[خیرات]] و [[برکات]] بوده و بر اعیان تمامی موجودات تقدم دارد<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه، ص۸۳.</ref> به این صورت که [[فیض]] وجودی [[ذات باری تعالی]] ابتدا به عقل اول و از مجرای عقل اول به عقل دوم و سوم و... تا عقل فعال می‌رسد.
اما سؤال قابل طرح این است که کدام یک از موجودات این عالم قابلیت [[صادر اول]] و عقل اول بودن را دارند؟ موجودات ممکن، یا جوهر و یا عرض هستند که جوهر به خلاف عرض در وجود مستقل بوده و یا فعلیت تمام و یا [[قوه]] محض و یا مجموعه‌ای از فعلیت و قوه است.
چنانکه مجموعه‌ای از فعلیت و قوه باشد، فعلیتی که بر قوه [[حلول]] می‌کند، صورت جسمیه است که به ترتیب شامل صورت عنصری و صورت معدنی و صورت نباتی و صورت حیوانی و صورت [[انسانی]] می‌باشد که صورت انسانی ترکیبی از سایر صورت‌ها بوده و موجوداتی هستند که منحصر در یکی از صورت‌ها هستند و اشیاء عالم از این اقسام بیرون نیستند و حال باید دید که کدام یک از آنها صادر اول است.


اگر عرض صادر اول باشد باید اول جوهر صادر شود و این خلاف فرض است و یا لازم می‌آید با اینکه رتبه جوهر مقدم است، عرض که در رتبه متأخر قرار دارد، آن را ایجاد کند و این محال است. علاوه بر این: عرض قابل اینکه صادر اول باشد، نیست.
بین [[اندیشمندان]] حوزه مباحث [[انسان‌شناسی]]، در مورد [[حقیقت]] نفس و حدوث یا قدم آن، [[اختلاف]] نظر وجود دارد. برخی معتقدند که [[روح]] قدیم است و قبل از [[بدن]] [[آفریده]] شده است و بعد از شکل‌گیری کامل بدن جنین، به آن ملحق می‌شود. دیگران معتقدند که حادث است. برخی از معتقدین به حدوث روح [[اعتقاد]] دارند که وقتی جنین به مرحله‌ای از [[رشد]] که قابلیت [[اتحاد]] با یک امر مجرد به نام روح را پیدا کند رسید، [[خداوند]] روح متناسب با آن را به او [[افاضه]] می‌کند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱۵ - ۱۱۶.</ref>. [[امام خمینی]] در این مسأله پیرو [[حکمت متعالیه]] [[ملاصدرا]] است که مدعی است روح یا نفس در نتیجه رشد و [[تکامل]] جنین که یک امر مادی است، به وجود می‌آید. در واقع ایشان منکر [[خلقت]] روح قبل از بدن هستند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۴ و ۱۲۴ و ۱۲۸ - ۱۲۹ و ۱۴۰-۱۴۱.</ref>.
اگر هیولی که قوه محض است صادر اول باشد، تلازمی که بین هیولی و صورت در طبیعیات ثابت شده، [[باطل]] می‌شود. علاوه بر اینکه هیولایی که قوه محض است چطور می‌تواند مستقل باشد؟ اگر صورت صادر اول باشد، تلازم بین صورت و هیولی نیز باطل می‌شود، با اینکه تلازم بین آن دو برهانی است. اگر نفس صادر اول باشد، لازم می‌آید [[بدن]] که متعلق اوست قبل از او باشد و یا اینکه نفس متعلق خود را ایجاد کند، در صورتی که فعل نفس به واسطه متعلق است. اگر [[صادر اول]] [[جسم]] باشد، چون جسم مرکب است خلاف [[برهان]] و قاعده الواحد لازم می‌آید. پس باید صادر اول یک موجود صرف الفعلیه و بسیط الهویه باشد و می‌توان نام آن را [[نور]] یا [[روحانیت]] [[محمدیه]]{{صل}} یا [[عقل اول]] یا... نهاد.


اما [[دلیل نقلی]] بر اینکه صادر اول [[عقل]] است مانند [[قول پیامبر]]{{صل}} است که: {{متن حدیث|أول ما خلق الله العقل}}<ref>عوالی اللئالی، ج۴، ص۹۹، ح۱۴۱.</ref> و مانند قول [[حضرت امیر]]{{ع}} است {{متن حدیث|حین سئل عن العالم العلوی: صور عاریه عن المواد خالیه عن القوه و الاستعداد تجلی لها فأشرقت و طالعها فتلألأت ألقی فی هویتها مثاله و أظهر عنها أفعاله...}}<ref>غررالحکم و دررالکلم، ج۲، ص۴۱۷.</ref> گرچه ظاهر عبارات این [[حدیث]] غیر از آن است<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۶۸ - ۳۶۷.</ref>.
طبق مبنای حکمت متعالیه در مورد خلقت نفس که از آن به نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس تعبیر می‌شود، نفس از تکامل تدریجی ماده در همین [[طبیعت]] حاصل می‌شود. این ماده است که به دلیل داشتن [[قوه]]، قابلیت [[ترقی]] داشته و در اثر حرکت جوهری به امری مجرد تبدیل می‌شود. انسان حرکت جوهری خود را از عالم ماده و طبیعت شروع می‌کند. نطفه که یک [[جسم]] مادی است بر اثر حرکت جوهری به مضغه و آن نیز به علقه و... تبدیل می‌شود. این [[سیر]] ادامه می‌یابد تا در یک مرحله از سیر آن، به این حقیقت، نفس گفته می‌شود که دارای پایین‌ترین مراحل تجرد می‌باشد. در این مرحله [[حس]] لامسه به عنوان اولین مرحله [[ادراک]] شکل می‌گیرد. نفس به حرکت جوهری خود ادامه می‌دهد و هرچه جلوتر می‌رود، حواس دیگر نیز شکل می‌گیرند و در نتیجه تجرد او از ماده هرچه بیشتر و نیازش به آن کمتر می‌شود. این موجود در نهایت به امری کاملاً مستقل از [[بدن]] مادی تبدیل می‌شود. تا وقتی که نفس به [[بی‌نیازی]] کامل از بدن دست نیافته است، بدن و اندام [[جسمانی]] آن، ابزار کار [[روح]] در انجام فعالیت‌هایش می‌باشند. به همین دلیل مادامی که نفس مستقل نشده و [[پوشش]] [[طبیعت]] مادی را از خودش دور نکرده است، اعضای بدن جسمانی مانند گوش و چشم و زبان شرط در [[احساس]] مدرکات هستند. هنگام تجرد کامل نفس، وقت جدایی نفس از بدن مادی فرا می‌رسد و نفس از عالم ماده و طبیعت خارج می‌شود. از این حالت جدایی تعبیر به [[مرگ]] و [[موت]] می‌شود. بعد از این [[استقلال]]، نفس دیگر نیازی به بدن مادی ندارد و به [[حیات]] [[ابدی]] خود با بدن برزخی و مثالی ادامه می‌دهد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۴ - ۶۶ و ۱۲۸ - ۱۳۳و ۴۰۳ - ۴۱۲.</ref>.


اما [[اهل]] [[جبروت]] آنان هستند که [[خدای تعالی]] آنها را وسایط [[رحمت]] وجود خود قرار داده و مبادی [[سلسله]] موجودات و [[غایت]] شوق‌های آنها هستند که [[رئیس]] آنها «[[روح]] اعظم» است و شاید [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|تنزل أالملائکة والروح}} نیز به این [[طایفه]] از ملائکة [[الله]] اشاره داشته باشد و به اعتباری او را «عقل اوّل» نیز گفته‌اند چنانکه آمده است: {{متن قرآن|اول ما خلق الله العقل}}<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۳۳۷.</ref>.
[[نفس آدمی]] تا حدود [[چهل سالگی]] به تقویت و اداره مزاج و بدن مادی مشغول است؛ لذا تا این سن [[رشد]] [[قوه عاقله]] [[انسان]] کم است، اما بعد از این سن، علاقه طبیعی نفس به بدن کم می‌شود. در نتیجه بدن رو به [[ضعف]] می‌رود. هر قدر توجه نفس به بدن کمتر شود، توجهش به خود بیشتر می‌شود و در نتیجه قوه عاقله بیشتر و محکم‌تر می‌شود. یکی از خصوصیات [[انبیاء]] و [[مربیان الهی]] این است که مانع توجه بیش از حد لازم انسان به طبیعت مادی شوند تا [[ادراکات عقلی]] آنها به حدی [[ضعیف]] نشود که [[انسانیت]] خود را صرف حیوانیت کنند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰-۳۲.</ref>؛ لذا اگر گفته می‌شود: «[[عقل]] سالم در بدن سالم»؛ معنای صحیح آن، این است که اگر بدن و مزاج [[انسان]] سالم باشد، دیگر نیازی نیست [[نفس آدمی]] بیش از حد لازم به کار [[بدن]] و مزاج او بپردازد. وقتی [[اشتغال]] نفس از بدن کم شد، در این صورت توجه نفس به [[باطن]] خود بیشتر و در نتیجه تعقلاتش قوی‌تر خواهد شد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱.</ref>.


بنابراین می‌توان گفت که [[فرشتگان]] و [[ملائکه]] در عالم جبروت قرار دارند که به طور مستقیم [[افعال الهی]] را انجام می‌دهند چنانکه [[امام خمینی]] با [[تأیید]] این سخن، از [[ملاصدرا]] نقل می‌کند: «آن کس که در [[دانش الهی]] و حکمتی که فوق [[علوم طبیعی]] است قدمی [[استوار]] داشته باشد؛ شکی نخواهد داشت در اینکه موجودات همگی از فعل [[خدا]] به وجود می‌آیند بدون آنکه [[زمان]] و مکان در آنها دخالتی داشته باشد، و لیکن در عین حال مسخر قوا و [[نفوس]] و طبایع هستند و فقط خداست که زنده می‌کند و می‌میراند و روزی می‌دهد و [[هدایت]] می‌کند و [[گمراه]] می‌سازد، و لیکن مباشر [[زنده کردن]] فرشته‌ای است به نام [[اسرافیل]]، و مباشر [[میراندن]] فرشته‌ای است به نام [[عزرائیل]] که روح‌ها را از بدن‌ها قبض می‌کند و بدن‌ها را از غذاها و غذاها را از [[خاک]] بیرون می‌کشد. و برای روزی، فرشته‌ای است که نامش [[میکائیل]] است، این [[فرشته]] مقدار غذاها و کیل و پیمانه آنها را می‌داند. و مباشر از برای هدایت فرشته‌ای است که نامش [[جبرائیل]] است، و برای [[گمراه کردن]]، جوهری است [[شیطانی]] و [[پست‌تر]] از فرشته به نام عزرائیل<ref>به نظر می‌رسد مراد ملکی است که رسالت آن گمراه کردن گمراهان است و از این جهت شاید جلوه صفت یا مضل خداوند به شمار می‌آید؛ {{متن قرآن|فان الله یضل من یشاء و یهدی من یشاء}} (فاطر: ۸).</ref>، و هر یک از این [[فرشتگان]] را [[یاران]] و سپاهیانی است از قوا که مسخر [[اوامر]] خدایند. و همچنین در دیگر کارهای [[خداوند سبحان]] که اگر خود [[خدا]] هر کار [[پست]] و نالایق را ایجاد می‌کرد دیگر ایجاد واسطه‌ها که به امر او به [[عالم خلق]] نازل می‌شوند [[بیهوده]] و بی‌ثمر بود، و [[خداوند]] والاتر از آن است که در ملکش چیز بیهوده و یا بیکار معطلی را بیافریند، کسانی که کافرند چنین [[گمان]] می‌کنند<ref>امام خمینی، شرح دعاء السحر، ترجمه فارسی، ص۱۲۳.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۰۹.</ref>
به عبارت دیگر، نفس موجودی است که مادامی که در عالم [[طبیعت]] است یک جهت و وجهه مادی دارد و به واسطه آن جهت، محکوم به [[مادیت]] است و یک جهت تجرد و [[روحانی]] دارد که از آن جهت، محکوم به [[حکم]] [[روحانیت]] و تجرد می‌شود. نفس در این مرحله با [[سیر]] خود به تدریج از طبیعت محض بودن به سوی تجرد محض حرکت کرده، کم‌کم کمال یافته، از [[نقص]] بیرون می‌رود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۵۳-۱۵۶.</ref>. این سیر و حرکت جوهری برای انسان یک امر قهری و اجباری است که باید از مرحله طبیعت و ماده، حرکت صعودی خودش را شروع کرده، به تجرد مثالی و بعد از آن هم به تجرد [[عقلی]] برسد. به این منظور در عالم طبیعت از پایین‌ترین مراحل تجرد شروع می‌کند و بعد در [[عالم برزخ]] تجرد مثالی و در نهایت در [[عالم آخرت]] تجرد عقلی می‌یابد. البته در این سیر و حرکت جوهری که به طرف تجرد طی می‌کند، انسان ممکن است کسب [[فضایل]] و یا [[رذایل]] بکند و در نتیجه وقتی از طبیعت بیرون می‌رود، ممکن است مجرد [[عقلانی]] یا مجرد [[شیطانی]] باشد. به عبارت دیگر رفتن به عالم تجرد قهری است؛ ولی در این [[مسافرت]] غیراختیاری ممکن است کسی با [[اختیار]] خود [[سود]] یا ضرر کسب کند و در زیبایی‌ها و یا [[زشتی‌ها]] به [[مقام]] تجرد دست یافته، انسان مجرد یا [[شیطان]] مجرد شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۸ - ۷۵ و ۳۳ - ۳۵.</ref>.


===[[عالم ملکوت]]===
خلاصه [[کلام]] اینکه نفس [[انسانی]] بالقوه دارای سه مرتبه با مرحله است که عبارت‌اند از: ۱. مرحله طبیعت و ماده یا [[شهادت]]، ۲. مرحله مثال یا [[خیال]] یا [[برزخ]]، ۳. مرتبه [[عقل]] یا [[غیب]]. [[نفس آدمی]] در اثر حرکت جوهری خود این قوای خود را به مرحله [[شکوفایی]] و فعلیت می‌رساند؛ لذا هر مرتبه بالاتر واجد همه [[کمالات]] مرتبه [[پایین‌تر]] از خودش می‌باشد و مرتبه پایین نیز ظل و سایه مرتبه بالاتر از خود است. البته قابل توجه است که در اغلب [[انسان‌ها]] فقط دو مرحله اول به فعلیت می‌رسد و مرحله عقل در آنها در حد [[قوه]] و [[استعداد]] باقی می‌ماند. شکوفایی این مرتبه اختصاص به اولیای خاص [[الهی]] دارد و در هر چند قرن یک یا چند نفر معدود هستند که آنها در [[ترقی]] کمالی نفسی و وجودی به [[مقام]] [[عقلانی]] دست می‌یابند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱۷ - ۳۲۴ و ۲۲۸.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۳۱.</ref>
عالم ملکوت را می‌توان [[عالم مثال]]، عالم [[خیال]] منفصل<ref>این عالم را از آن جهت که شباهتی با قوّه خیال انسان دارد، عالم خیال منفصل نیز می‌نامند.</ref>، عالم هیاکل نوریه و عالم [[نفوس]] و یا [[عالم برزخ]]<ref>و از آن جهت که از نظر وجودی بین عالم عقل و عالم ماده واقع شده است عالم برزخ می‌گویند.</ref> نامید<ref>برخی عالم ذرّ یا عالم میثاق را همین عالم می‌دانند.</ref> که از حیث وجودی پس از عالم [[جبروت]] قرار دارد و عالمی است که اگرچه از آثار ماده همانند [[زمان]]، مکان و حرکت و... مبراست؛ ولی از برخی آثار ماده همانند کمیت و کیفیت برخوردار بوده و در [[مقام]] فعل متعلق به ماده است.
[[عالم ملکوت]] یا [[ملکوت]] [[اعلی]] عبارت است از [[نفوس]] کلیه و یا ملکوت [[اسفل]] است که دارای مُثُل معلَقه‌ای است که عاری از ماده و لکن دارای صورت می‌باشند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۲ و مبحث حدوث دهری...، ص۶۹.</ref>. [[ابلیس]] و [[جنود]] او و [[عقول]] جزئیه نیز از جمله آن عالم هستند و بنابر اختلافی که در آن هست، بعضی آن را [[عالم مثال]] و بعضی عالم معلّقه و بعضی ارباب انواع و بعضی مُثُل افلاطونیه می‌گویند<ref>امام خمینی، مصباح الهدایة، مقدمه، ص۷۲.</ref>. بررسی و [[نقد]] هریک از این نظریه‌ها مجال گسترده‌ای می‌طلبد که در کتاب‌های [[فلسفی]] به شکل گسترده‌ای به آنها پرداخته شده است و این نوشته کوتاه در مقام پرداختن به آنها نیست.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۲.</ref>


===[[عالم ناسوت]] یا [[طبیعت]]===
==قوای نفس [[انسانی]]==
عالم ناسوت یا طبیعت را می‌توان [[عالم شهود]] و حضور، عالم ماده، عالم حرکت، عالم [[زمان]]، عالم عناصر، عالم کون و [[فساد]] و یا عالم خاکی نامید و این اسامی بر اساس خصوصیات بارز عالم طبیعت است که مادی بوده و از حرکت و زمان برخوردار است.
[[نفس انسان]] دارای چهار قوّه اصلی است که عبارت‌اند از عقل، [[غضب]]، [[شهوت]] و [[وهم]]<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۸۳.</ref>.


این عالم از حیث وجودی ضعیف‌ترین مرتبه بوده و آخرین درجه، هیولی است که صرف‌القوه و وجود [[ضعیف]] است که می‌توان گفت در مرز وجود و عدم قرار داشته و در حاشیه وجود واقع شده است و از آنجا [[سلسله]] صعود شروع شده و به سوی مبدأ حرکت می‌کند که می‌توان [[اذعان]] داشت جماد، [[معدن]]، نبات، حیوان و [[انسان]] - با آن مراتب پنج‌گانه [[انسانی]] - نیز به مبدأ ختم می‌شوند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۲.</ref>. موجودات این عالم، برخلاف موجودات سایر [[عوالم]]، همواره در حال حرکت و [[تغییر]] به سوی عالم ملکوت و عالم [[جبروت]] است که براساس [[نظام]] صدرایی این حرکت، حرکتی جوهری است.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۳.</ref>
۱. قوه واهمه که آن را «قوه [[شیطنت]]» نیز می‌گویند؛ واهمه قوه‌ای است که شخص به واسطه آن، [[اقدام]] به [[دروغ‌گویی]] و [[مکر]] و [[حیله]] می‌کند.


==[[ارتباط]] عوالم هستی==
۲. قوه غضبیّه که آن را «نفس سَبُعی» نیز می‌گویند؛ این قوه باعث مقابله با ضررها و دفع موانعی می‌شود که سر راه بهره‌مندی‌های [[انسان]] قرار می‌گیرند.
عوالم سه‌گانه هستی از رابطه‌ای طولی برخوردار هستند و این امر را می‌توان از دو حیث بررسی کرد؛ اولاً همان‌طور که عالم [[جبروت]] [[حقیقت]] و [[باطن]] [[عالم ملکوت]] به‌شمار می‌آید، عالم ملکوت نیز حقیقت و باطن [[عالم ناسوت]] است؛ البته این سخن به این معنا نیست که عالم جبروت داخل در عالم ملکوت و یا عالم ملکوت داخل در عالم ناسوت است؛ بلکه به معنای آن است که جبروت باطن [[ملکوت]] و ملکوت باطن [[ناسوت]] است.
از سوی دیگر، پیوند علت و معلول و [[سلسله]] علل و معلولات در بستر وجود محقق شده و رابطه‌ای تشکیکی بین آنها وجود دارد که از واجب‌الوجود آغاز گردیده و به هیولای اولی ختم می‌شود.


در حقیقت، ملاک نیاز به علت، امکان و مناط [[بی‌نیازی]] از علت، [[وجوب]] است و هر محمولی که نسبت به موضوعش ملاحظه شود یکی از جهات سه‌گانه امکان، [[امتناع]] و یا وجوب در مورد آن تحقق دارد و اگر نسبت محمول به موضوع امکان باشد در اتصاف آن به موضوع نیازمند علت است<ref>امام خمینی، طلب و اراده، ص۶۸ - ۷۰.</ref> و چون نسبت وجود به [[خداوند]]، وجوب بالذات است علتی نیاز ندارد که محمول را به او نسبت دهد؛ اما موجودات تمامی [[عوالم]]، یا بدون واسطه و یا با واسطه عین [[فقر]] و ربط به [[ذات باری تعالی]] هستند<ref>امام خمینی، طلب و اراده، ص۷۰-۷۶.</ref> و معنای عین تعلق و ربط بودن نیز این است که وجود آن کاملاً وابسته و متعلق به وجود ذات باری تعالی بوده و تجلی اوست و این تجلی [[باری تعالی]] سرتاسر عالم را شامل می‌شود که بنا بر اصالت وجود از سنخ وجود است<ref>زیرا تردید بین عدم و ماهیت و وجود، تردید عقلی است و به حکم اصالت وجود، عدم و ماهیت هیچ است.</ref> و البته روشن است که این تعلق تمامی [[کمالات وجودی]] را شامل می‌شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۴۲.</ref>، در حقیقت خداوند [[قیوم]] بالذات و صرف‌الوجود بوده و بقیه وجودات وجود مرکب می‌باشند و وقتی چیزی صرف و صاحب مراتب باشد، مرتبه صرف، تمام علت مراتب نازله و واجد [[کمالات]] آنهاست<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۴.</ref>.
٣. قوه شهویّه که نام دیگر آن «نفس بهیمی» است؛ این قوه نیز مبدأ شهوت‌های انسان، جلب منفعت‌ها ولذت‌های او از طریق [[خوردنی‌ها]] و نوشیدنی‌ها و [[ازدواج]] می‌باشد.


اما در مرحله پس از [[ذات باری تعالی]] نیز [[عوالم]] هستی - از حیث وجودی - از سلسله‌ای طولی بر خوردار هستند که در آنها یک عالم، علت عالم پس از خود بوده و رابطه‌ای علی و معلولی بر عوالم هستی [[حاکم]] است به این صورت که در عالم [[جبروت]]، [[عقل اول]]- که معلول [[حقیقی]] [[مبدأ اعلی]] است - علت [[عقل]] ثانی است تا آخر عالم عقل و پس از آن نوبت به [[عالم ملکوت]] می‌رسد که معلول وجودی عالم جبروت است و اگرچه عالم [[طبیعت]] نیز معلول عالم ملکوت به‌شمار می‌آید ولی در آنجا هم چیزی علت چیز دیگری است تا نوبت به آخرین مرتبه وجود، یعنی هیولای اولی برسد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۱۹۹.</ref>.
این سه قوه به حسب سنین [[عمر انسان]] متفاوت بوده، [[رشد]] طبیعی انسان باعث کامل‌تر شدن این سه قوه در او می‌شود. ممکن است هریک از این سه قوه به حدی از کمال برسد که هیچ کدام بر دیگری [[غلبه]] و [[سلطه]] نیابد. همچنین ممکن است یکی از آنها بر دو قوه دیگر غلبه پیدا کند و یا اینکه دو تای از آنها بر سومی [[غالب]] شود؛ لذا بر اساس رابطه این سه قوه نسبت به یکدیگر، برای شخص هفت [[صورت ملکوتی]] قابل [[تصور]] است:
اگر [[قوه]] بهیمی [[غالب]] بر بقیه قوا باشد و [[باطن]] نفس شخص دارای صورت بهیمی شود، صورت ملکوتی [[انسان]] که در [[آخرت]] [[ظهور]] می‌یابد، به شکل یکی از بهائم مناسب با این صورت، مانند گاو و خر خواهد بود. اما اگر در وجود انسان قوه سبعی غالب شود، صورت ملکوتی او به شکل یکی از درندگان مانند پلنگ و گرگ و امثال آنها خواهد شد. همچنین اگر قوه [[شیطنت]] بر سایر قوا [[غلبه]] کند و فعلیت [[شیطانی]] آخرین فعلیت برای نفس شخص باشد، در این صورت باطن [[ملکوتی]] او به صورت یکی از [[شیاطین]] خواهد بود.


آنچه بیان شد اشاره به قوس نزولی داشت که در آن، [[سلسله]] علی را از [[ذات خداوند]] شروع کرده و بعد از مرور در درجات و مراتب [[اشرف]] و عوالم جبروت و [[ملکوت]]، به عالم ماده تنزل می‌کند و اما در قوس صعودی، حرکت از [[پست‌ترین]] موجودات یعنی هیولای اولی شروع، و بعد از طی مرتبه‌های معدنی، نباتی، حیوانی و [[انسانی]] به اشرف موجودات یعنی عقل اول ختم می‌شود که مصداق چنین موجودی [[حقیقت محمدیه]] است و می‌توان آن را بر [[پیامبر اکرم]]{{صل}} [[صدق]] کرد که [[واسطه فیض الهی]] بوده و [[خیرات]] و [[برکات]] به واسطه او نازل می‌شود. در این حال، همان‌طور که در [[عالم ناسوت]]، ملاک اندازه‌گیری حرکات دوری، زمان‌ها است و [[خورشید]] طبق گردش [[فلک]] طلوع و غروب نموده و شب و [[روز]] را تشکیل می‌دهد و [[زمان]] تداوم دارد، همچنین باید تمام [[عالم هستی]] را یک کره بزرگ دانست که نیّر [[نور]] حقیقی به ذات انور نوربخش خود در دار فلک وجودات، این عالم را در دو [[قوس نزول]] و صعود [[سیر]] نموده و تمام عالم از ازل تا ابد برای او یک شب و [[روز]] است<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۱، ص۷۸.</ref>.
در صورت ترکیب دو قوه از این سه قوه نیز، سه صورت حاصل می‌شود: صورت گاو پلنگ، صورت گاو [[شیطان]] و صورت پلنگ شیطان. از ترکیب سه قوه با همدیگر نیز، یک صورت مخلوطه حاصل می‌شود، مانند «گاو شیطان پلنگ». همین مطلب معنای روایتی است که از [[پیامبر بزرگوار اسلام]]{{صل}} نقل شده است که فرمودند: بعضی از [[مردم]] در [[قیامت]] در چهره‌ای [[محشور]] می‌شوند که چهره میمون‌ها و خوک‌ها از قیافه آنها زیباتر است.


نکته مهمی که در مورد این [[سلسله]] وجود دارد مربوط به مسأله کمال است، [[عقل اول]] که علت [[عقل]] دوم است به [[حکم]] علیت و معلولیت دارای مرتبه و [[کمالات]] عقل دوم بوده<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۴.</ref> و عقل دوم نسبت به عقل سوم نیز این چنین هستند، یعنی هر معلولی که [[پایین‌تر]] از معلول مافوق خود باشد، از کمالات کم‌تری بهره می‌برد تا آخرین معلول، یعنی هیولای اولی که صرف‌القوه می‌باشد و در مرز عدم واقع و کمال قرار دارد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۲۱۷.</ref>.<ref>[[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۱۳.</ref>
ذکر این نکته در رابطه با این [[قوای سه‌گانه]] لازم است که همان‌گونه که [[افراط]] در آنها گاه انسان را از [[حقیقت]] انسانیّت و گاهی از [[فضیلت]] انسانیّت خارج می‌کند، [[تفریط]] و کمکاری آنها نیز سبب [[فساد]] در [[مقام]] انسانیّت بوده، [[قصور]] آنها از [[ملکات]] [[رذیله]] [[انسانی]] به شمار می‌آید. به همین دلیل گفته می‌شود که این سه قوّه، سرچشمه تمام ملکات [[حسنه]] و [[سیّئه]] و منشأ تمام صورت‌های ملکوتی است؛ لذا [[عدالت]]، که عبارت از [[حدّ وسط]] بین [[افراط و تفریط]] و غُلّو و تقصیر است، از [[فضایل]] بزرگ انسانیّت به شمار می‌آید<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۹ - ۱۵۰؛ شرح چهل حدیث، ص۱۴.</ref>.
 
۴. [[قوه عاقله]]؛ قوه‌ای است که [[وظیفه]] آن کنترل سه قوه دیگر می‌باشد. توضیح مطلب این است که، قوای نفس به ترتیب در [[انسان]] حاصل می‌شود. بچه‌ای که متولد می‌شود، اولین [[قوه]] او [[شهوت]] است که جلوتر از [[قوای سه‌گانه]] که دیگر حاصل می‌شود. در رتبه دوم، قوه [[غضب]] در او حاصل می‌شود که خیلی [[ضعیف]] است؛ چون اگر او را از پستان [[مادر]] منع کنند، در صدد دفع برمی‌آید، به تدریج این قوه [[قدرت]] می‌گیرد. سپس قوه واهمه حاصل می‌شود.
 
هرچند وجود همه این قوا برای [[حیات انسانی]] [[ضرورت]] دارد. مثلاً بقای نوع و [[حفظ]] وجود انسان منوط به وجود قوه شهوت و غضب است. اگر قوه واهمه نباشد، انسان نمی‌تواند به [[زندگی]] خود ادامه دهد و [[امور معاش]] خود را [[اصلاح]] نماید. با این حال اگر این سه قوه، خودسر و [[آزاد]] بوده، بدون هیچ قیدی کار کنند، [[فساد]] به دنبال خواهند داشت؛ لذا لازم است این قوا تحت اداره و کنترل یک قوه دیگر قرار داشته باشند و اقتضائات و [[تمایلات]] خود را با اجازه آن قوه کنترل کننده انجام دهند؛ چون این سه قوه قدرت تمییز و [[فهم]] این مطلب را ندارند که تمایلات آنها در بعضی از موارد، سبب ترتب فساد و [[اختلال نظام]] و [[هلاکت]] شخص خواهد شد. در نتیجه، قوه دیگری لازم است که قوه ناصحه و عاقله و ممیزه است. این قوه برای انسان، در مرحله بعد از حصول این سه قوه حاصل می‌شود و لذا [[غلبه]] و [[سلطه]] یافتنش بر این قوا سخت خواهد بود؛ چراکه آن سه، سابقه [[تصرف]] در [[قلب]] دارند و خارج کردن ریشه‌های وارده اینها از قلب، امر مشکلی است.
 
بنابراین، قوه تمییز و [[عقل]] برای کنترل سه قوه به [[تنهایی]] کافی نیست؛ لذا [[حضرت]] احدیت، [[انبیاء]] و [[مرسلین]] و [[اولیاء]] و [[علماء]] [[الهی]] را برای [[پشتیبانی]] این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را کنترل کرده، تحت [[فرمان]] عقل، بلکه [[عقل کل]] و دستور [[شرع]] درآورند و آنها را رام کرده و صفات [[زشت]] و [[رذیله]] را از صفحه [[دل]] بردارند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۶۶.</ref>.
 
بر این اساس، اگر [[رفتار]] و [[اعمال انسان]] منطبق بر [[شرع]] [[مقدس]] باشد، [[قوه عاقله]] او تجرد بیشتری می‌یابد؛ ولی اگر مطابق با [[موازین شرع]] عمل نکند، [[قوه]] واهمه او قوت می‌یابد و در نتیجه به سوی [[شیطان]] کامل شدن می‌رود. به همین دلیل کارهای [[انسان]] [[شرور]] در [[دوران جوانی]] همراه با [[غضب]]، [[شهوت]]، [[زور]]، زدن و کشتن همراه است؛ چون قوای [[شیطنت]] کردن او [[جوان]] هستند؛ ولی زمانی که به علت [[پیری]]، آلت غضب و شهوت در او [[سست]] و [[ضعیف]] می‌شود، از راه‌های دیگری به شیطنت می‌پردازد؛ لذا توجه نفس به قوه واهمه بیشتر شده و چنین افرادی غالباً گرفتار [[حرص]] و [[حب ریاست]] و [[حسادت]] و... می‌شوند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۵.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۳۴.</ref>


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
خط ۷۵: خط ۷۵:
== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
#[[پرونده:1100618.jpg|22px]] [[بهروز محمدی منفرد|محمدی منفرد، بهروز]]، [[جهان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «جهان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|'''منظومه فکری امام خمینی''']]
#[[پرونده:1100618.jpg|22px]] [[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسان‌شناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|'''منظومه فکری امام خمینی''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}



نسخهٔ ‏۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۰

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث انسان است. "انسان" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مفهوم انسان‌شناسی

واژه «انسان‌شناسی» ترجمه اصطلاح Anthropologie است که از ریشه یونانی Anthropos به معنی انسان گرفته شده است. این واژه برای اولین بار توسط ارسطو برای علمی مورد استفاده قرار گرفت که در جهت شناخت انسان تلاش می‌کند[۱]. اصطلاح انسان‌شناسی نخستین بار در کشورهای انگلیسی‌زبان در ابتدای قرن بیستم رایج شد و و به شاخه‌ای علمی درباره موضوع انسان اطلاق می‌شد که در پی مطالعه این موجود و زندگی اجتماعی او در مفهومی بسیار گسترده بود.

سال ۱۳۴۹ شمسی، اصطلاح انسان‌شناسی در ایران، معادل کلمه آنتروپولوژی به مفهوم وسیع کلمه؛ یعنی مطالعه عمومی انسان، شامل مطالعه جسمانی، تاریخی، باستانی، اجتماعی و فرهنگی به‌کار رفت[۲]. آنچه که از این واژه در این مقاله مورد نظر می‌باشد، معنایی متفاوت از معنای ذکر شده است. شناخت انسان در اینجا شامل مطالعه در مورد ابعاد و شئون وجودی انسان (ابعاد مادی و معنوی)، شناخت کمال و سعادت واقعی او و راه‌های وصول به آن می‌باشد. در این اصطلاح خاص که قابل تطبیق بر بحث از معرفت نفس یا خودشناسی مطرح در متون دینی است، انسان از این جهت مورد بحث و توجه قرار می‌گیرد که موجودی کمال‌پذیر است و هدفی والا و متعالی برای او تعریف شده است. این موجود می‌تواند با تأمل در وجود خود و یافتن عواملی که در فطرتش برای وصول به آن هدف اصلی قرار داده شده است و توجه به کشش‌هایی که در درونش نسبت به آرمان‌های بلند انسانی وجود دارد، در جهت رسیدن به اهداف والای انسانی و کمال و سعادت حقیقی‌اش گام بردارد[۳].

البته انسان از حیثیت مورد اشاره، موضوع بحث و بررسی اندیشمندان حوزه‌های مختلف فکری از قبیل فلاسفه و حکما، عرفا، متکلمین، مفسرین و... بوده است. در این مجال انسان از دیدگاه شخصیتی جامع و بی‌نظیر مانند امام خمینی مورد بررسی قرار می‌گیرد. شخصیتی که در مباحث فلسفی، کلامی، تفسیری، سیاسی، فقهی، عرفانی، اصولی و جامعه‌شناسی دستی داشته، بلکه صاحب نظر بوده و تمام دیدگاه‌های خود را در این زمینه، در چارچوب تعالیم اسلامی ارائه می‌کرده است، شخصیتی که توانست به بسیاری از مباحث و دیدگاه‌های خود در مورد انسان جامه عمل بپوشاند. بدون شک، اندیشه هر متفکری در حوزه‌های مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... مبتنی بر برداشت‌ها و تفسیر وی از انسان و جایگاه او در نظام هستی است. امام خمینی یکی از بزرگ‌ترین اندیشمندان و متفکران جهان اسلام در دوره معاصر بود که تفکرات او از تأثیرگذارترین اندیشه‌ها بر جریان‌های فکری و اجتماعی مسلمانان و حتی غیرمسلمانان به شمار می‌رود. بحث از انسان یکی از مباحث مهم و کلیدی در آثار امام خمینی است؛ به گونه‌ای که در غالب آثار خود به گونه‌ای به آن پرداخته است؛ لذا بررسی نگاه ایشان به انسان و جایگاه او در نظام عالم از اهمیت زیادی برخوردار است.[۴]

ضرورت شناخت انسان

سؤال از خدا، انسان و نظام خلقت، همیشه به عنوان سه سؤال اساسی برای انسان مطرح بوده است. در این میان، توجه به انسان و شناخت او از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است، تا آنجا که دعوت به شناخت انسان به عنوان مخلوقی پیچیده، از تعالیم اصلی بسیاری از ادیان و حتی مکاتب فلسفی، عرفانی بوده است. در تعالیم دینی ما شناخت انسان، پرفایده‌ترین شناخت‌ها[۵] و از سوی دیگر عدم شناخت انسان، مساوی با جهل به همه چیز دانسته شده است[۶].

البته مراد از شناخت انسان، شناختی همه جانبه و عمیق نسبت به انسان است؛ به این معنا که علاوه بر علم به هستی خود و لزوم زندگی انسانی، علم به خالق خود و کمال و سعادت خود و راه وصول به آن هم داشته باشد. او باید بداند زندگی بدون فضیلت و معرفت و خداشناسی ارزشی ندارد و زندگی او باید همیشه توأم با تعقل و تفکر و اندیشه باشد[۷]؛ چراکه مَثَل انسان در این زندگی، مثل بازرگانی است که با سرمایه خود داد و ستد می‌کند و فقط در صورتی می‌تواند به سود بالایی دست یابد که ارزش سرمایه و کالایی را که خرید و فروش می‌کند، به خوبی بداند. در غیر این صورت ممکن است در مدت زمان اندکی نه تنها سودی کسب نکند، بلکه اصل سرمایه خود را نیز از دست داده، ورشکست گردد.

شناخت دقیق انسان باعث تصحیح نگرش ما نسبت به معارف دینی از قبیل توحید، نبوت، معاد و حتی معارف بشری از قبیل علوم تجربی و انسانی می‌شود. به بیان دیگر همه براهین لازم برای اثبات توحید، نبوت، معاد و عقاید حقه شیعی به طور وضوح در نفس انسانی موجود است به گونه‌ای که با شناخت کامل از خود، به استدلال‌های لازم برای اثبات این عقاید دست خواهد یافت[۸].

بر همین اساس، شرایع توحیدی - به ویژه اسلام - بر لزوم شناخت انسان و تزکیه و تصفیه نفس آدمی تأکید فراوان دارند. روایاتی از قبیل «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[۹] این نکته را متذکر می‌شوند که تا انسان خودش را نشناسد، هرگز نمی‌تواند به شناخت از خدای خود دست یابد. چنین تعبیراتی در مورد هیچ موجود دیگری به غیر از انسان به کار نرفته است[۱۰].

دلیل این مطلب آن است که آنچه که در وجود آدمی به ودیعت نهاده شده، نشانه‌های علم و قدرت و حکمت خداست و در میان مخلوقات هیچ پدیده‌ای به اندازه انسان دارای اسرار و حکمت نیست. ﴿و فی الارض آیات للموقنین. و فی انفسکم افلا تبصرون[۱۱]؛ و در زمین و در وجود خود شما آیاتی برای اهل یقین است. به تعبیر عرفا انسان جلوه گاه نور حق تعالی[۱۲]، مظهر اسم اعظم الهی[۱۳]، مظهر جمیع اسماء الهی[۱۴]، جامع کون کبیر[۱۵]، نسخه ملک و ملکوت[۱۶] و... است؛ لذا اگر انسان خودش را بشناسد، ذات اقدس اله را بهتر و آسان‌تر می‌شناسد و به اسماء و صفات و افعال و آثار خداوند شناخت و معرفت پیدا می‌کند[۱۷].

شناخت انسان از خود، اگر به صورت حضوری باشد، زمینه آگاهانه شدن معرفت حضوری نسبت به خدا را فراهم خواهد کرد و اگر به صورت حصولی باشد، طریقی برای شناخت حصولی نسبت به خداوند متعال خواهد بود[۱۸]. شناخت حضوری از طریق عبادت و تزکیه نفس و سلوک عرفانی حاصل می‌شود و معرفت حصولی نیز با تأمل و تدبر در اسرار و حکمت‌هایی که در وجود انسان به ودیعت نهاده شده است، محقق خواهد شد. مادامی که بنده مشغول انجام طاعت حق تعالی و شناختن عیب‌های خود و ترک چیز‌هایی که در دین خدا مورد نهی قرار گرفته‌اند باشد، از آفات برکنار و غرق در دریای رحمت الهی خواهد بود که نتیجه آن رسیدن به گوهرهای حکمت و بیان است؛ اما اگر عالم به عیوب خود نباشد و گناهان خود را به فراموشی سپرده، غرور و خودپرستی وجود او را فرا گرفته باشد، هرگز به رستگاری و فلاح دست نخواهد یافت[۱۹].

البته این نکته قابل تذکر است که شناخت کامل انسان از توان انسان‌های عادی خارج بوده، فقط برای اولیای الهی که توفیق حق یار آنهاست، ممکن خواهد بود. غالب انسان‌ها به دلیل حب نفس شدید، گرفتار هواها و خواهش‌های نفسانی بوده، به دلیل غلفت از خود نمی‌توانند به چنین شناختی دست یابند و در نتیجه در صدد رفع عیوب خویش نیز نخواهند بود[۲۰].[۲۱]

جایگاه انسان‌شناسی در منظومه فکری و اجتماعی امام

بحث از انسان در دیدگاه امام از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار است و به عنوان یکی از مباحث مهم و کلیدی آثار ایشان به حساب می‌آید. دلیل این مطلب آن است که در نظام فکری امام، شناخت صحیح انسان و قابلیت‌ها و توانایی‌های او مبنا و پایه همه فعالیت‌های فردی و اجتماعی انسان بوده، اهداف او در زندگی را رقم زده، جهت‌گیری لازم برای وصول به این اهداف را نیز به دنبال خواهد داشت. ایشان بر اساس تعالیم اسلامی، تفسیری جدید از انسان ارائه کردند. تفسیر امام از انسان سبب تأثیرگذاری بسیار گسترده تفکرات ایشان در دنیای معاصر شد. با شکوفایی هرچه بیشتر انقلاب اسلامی ایران که یادگار بسیار ارزشمند امام است، روز به روز بر ابعاد این تأثیرات افزوده می‌شود. نمود این تأثیرات خصوصاً در زمینه مسائل اجتماعی - سیاسی و مبارزه با ظلم و بی‌عدالتی‌های موجود در دنیای کنونی بیشتر بوده است.

در نظام انسان‌شناسانه امام، انسان خلیفه خداوند در روی زمین است که باید در مسیر رضایت خداوند حرکت کرده به مقام قرب الهی دست یابد. ایشان از این خلیفه الهی با عناوینی از قبیل؛ جامع تمام جهات عالم[۲۲]، نسخه عالم وجود[۲۳]، شامل عالم غیب و شهود[۲۴]، عصاره و خلاصه عالم هستی[۲۵]، غایت عالم خلقت[۲۶]، جلوه‌گاه نور حق تعالی[۲۷]، مظهر اسم اعظم الهی[۲۸]، مظهر جمیع اسماء الهی[۲۹]، جامع کون کبیر[۳۰]، نسخه ملک و ملکوت[۳۱] و... یاد می‌کند. این تعبیرات و تعبیراتی از این قبیل نشان دهنده جایگاه رفیع انسان‌شناسی در نظرگاه امام خمینی است.[۳۲]

حقیقت انسان

انسان، موجودی است که وقتی پا به عرصه وجود در این عالم خاکی می‌گذارد، موجودی مرکب از ماده و صورت است و وجود او مانند هر حیوان دیگری مرکب از دو ساحت بدن یا جسم و روح یا نفس می‌باشد. بدن همان ماده و نفس نیز صورت این موجود مرکب را تشکیل می‌دهد[۳۳]. این دو ساحت با همدیگر متحدند و از همدیگر جدایی ندارند، به‌طوری که می‌توان جسم را سایه روح و روح را هم باطن جسم دانست[۳۴]. در واقع در این مرحله، انسان حیوانی بالفعل مانند بقیه حیوانات است و از این جهت تفاوتی با سایر حیوانات ندارد. ویژگی و خصوصیتی که باعث تمایز او از سایر حیوانات در این مرحله می‌شود، این است که او دارای قابلیت و قوه انسان شدن می‌باشد. این موجود خاص بعد از این مرحله حیوانیت، اگر تحت تربیت مربی و معلمی الهی قرار بگیرد، قوه انسانیت خود را به فعلیت خواهد رساند؛ ولی اگر تحت تربیت چنین معلمی قرار نگیرد، پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ، در هر یک از ویژگی‌های حیوانی از قبیل غضب و شهوت، گوی سبقت را از سایر حیوانات و شیاطین خواهد ربود و در حیوانیت کامل‌تر از آنها خواهد شد[۳۵].

این حیوان بالفعل، تفاوت دیگری نیز با همه مخلوقات دارد. بر خلاف دیگر مخلوقات، انسان تنها مخلوقی است که از یک طرف وجود او دارای ابعاد مختلف حیوانی و انسانی است و از سوی دیگر، همه ابعاد او غیر متناهی است؛ یعنی استعداد شکوفایی و فعلیت یافتن ویژگی‌ها و صفات انسانی و حیوانی در انسان امری پایان‌ناپذیر است[۳۶].

بین اندیشمندان حوزه مباحث انسان‌شناسی، در مورد حقیقت نفس و حدوث یا قدم آن، اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند که روح قدیم است و قبل از بدن آفریده شده است و بعد از شکل‌گیری کامل بدن جنین، به آن ملحق می‌شود. دیگران معتقدند که حادث است. برخی از معتقدین به حدوث روح اعتقاد دارند که وقتی جنین به مرحله‌ای از رشد که قابلیت اتحاد با یک امر مجرد به نام روح را پیدا کند رسید، خداوند روح متناسب با آن را به او افاضه می‌کند[۳۷]. امام خمینی در این مسأله پیرو حکمت متعالیه ملاصدرا است که مدعی است روح یا نفس در نتیجه رشد و تکامل جنین که یک امر مادی است، به وجود می‌آید. در واقع ایشان منکر خلقت روح قبل از بدن هستند[۳۸].

طبق مبنای حکمت متعالیه در مورد خلقت نفس که از آن به نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس تعبیر می‌شود، نفس از تکامل تدریجی ماده در همین طبیعت حاصل می‌شود. این ماده است که به دلیل داشتن قوه، قابلیت ترقی داشته و در اثر حرکت جوهری به امری مجرد تبدیل می‌شود. انسان حرکت جوهری خود را از عالم ماده و طبیعت شروع می‌کند. نطفه که یک جسم مادی است بر اثر حرکت جوهری به مضغه و آن نیز به علقه و... تبدیل می‌شود. این سیر ادامه می‌یابد تا در یک مرحله از سیر آن، به این حقیقت، نفس گفته می‌شود که دارای پایین‌ترین مراحل تجرد می‌باشد. در این مرحله حس لامسه به عنوان اولین مرحله ادراک شکل می‌گیرد. نفس به حرکت جوهری خود ادامه می‌دهد و هرچه جلوتر می‌رود، حواس دیگر نیز شکل می‌گیرند و در نتیجه تجرد او از ماده هرچه بیشتر و نیازش به آن کمتر می‌شود. این موجود در نهایت به امری کاملاً مستقل از بدن مادی تبدیل می‌شود. تا وقتی که نفس به بی‌نیازی کامل از بدن دست نیافته است، بدن و اندام جسمانی آن، ابزار کار روح در انجام فعالیت‌هایش می‌باشند. به همین دلیل مادامی که نفس مستقل نشده و پوشش طبیعت مادی را از خودش دور نکرده است، اعضای بدن جسمانی مانند گوش و چشم و زبان شرط در احساس مدرکات هستند. هنگام تجرد کامل نفس، وقت جدایی نفس از بدن مادی فرا می‌رسد و نفس از عالم ماده و طبیعت خارج می‌شود. از این حالت جدایی تعبیر به مرگ و موت می‌شود. بعد از این استقلال، نفس دیگر نیازی به بدن مادی ندارد و به حیات ابدی خود با بدن برزخی و مثالی ادامه می‌دهد[۳۹].

نفس آدمی تا حدود چهل سالگی به تقویت و اداره مزاج و بدن مادی مشغول است؛ لذا تا این سن رشد قوه عاقله انسان کم است، اما بعد از این سن، علاقه طبیعی نفس به بدن کم می‌شود. در نتیجه بدن رو به ضعف می‌رود. هر قدر توجه نفس به بدن کمتر شود، توجهش به خود بیشتر می‌شود و در نتیجه قوه عاقله بیشتر و محکم‌تر می‌شود. یکی از خصوصیات انبیاء و مربیان الهی این است که مانع توجه بیش از حد لازم انسان به طبیعت مادی شوند تا ادراکات عقلی آنها به حدی ضعیف نشود که انسانیت خود را صرف حیوانیت کنند[۴۰]؛ لذا اگر گفته می‌شود: «عقل سالم در بدن سالم»؛ معنای صحیح آن، این است که اگر بدن و مزاج انسان سالم باشد، دیگر نیازی نیست نفس آدمی بیش از حد لازم به کار بدن و مزاج او بپردازد. وقتی اشتغال نفس از بدن کم شد، در این صورت توجه نفس به باطن خود بیشتر و در نتیجه تعقلاتش قوی‌تر خواهد شد[۴۱].

به عبارت دیگر، نفس موجودی است که مادامی که در عالم طبیعت است یک جهت و وجهه مادی دارد و به واسطه آن جهت، محکوم به مادیت است و یک جهت تجرد و روحانی دارد که از آن جهت، محکوم به حکم روحانیت و تجرد می‌شود. نفس در این مرحله با سیر خود به تدریج از طبیعت محض بودن به سوی تجرد محض حرکت کرده، کم‌کم کمال یافته، از نقص بیرون می‌رود[۴۲]. این سیر و حرکت جوهری برای انسان یک امر قهری و اجباری است که باید از مرحله طبیعت و ماده، حرکت صعودی خودش را شروع کرده، به تجرد مثالی و بعد از آن هم به تجرد عقلی برسد. به این منظور در عالم طبیعت از پایین‌ترین مراحل تجرد شروع می‌کند و بعد در عالم برزخ تجرد مثالی و در نهایت در عالم آخرت تجرد عقلی می‌یابد. البته در این سیر و حرکت جوهری که به طرف تجرد طی می‌کند، انسان ممکن است کسب فضایل و یا رذایل بکند و در نتیجه وقتی از طبیعت بیرون می‌رود، ممکن است مجرد عقلانی یا مجرد شیطانی باشد. به عبارت دیگر رفتن به عالم تجرد قهری است؛ ولی در این مسافرت غیراختیاری ممکن است کسی با اختیار خود سود یا ضرر کسب کند و در زیبایی‌ها و یا زشتی‌ها به مقام تجرد دست یافته، انسان مجرد یا شیطان مجرد شود[۴۳].

خلاصه کلام اینکه نفس انسانی بالقوه دارای سه مرتبه با مرحله است که عبارت‌اند از: ۱. مرحله طبیعت و ماده یا شهادت، ۲. مرحله مثال یا خیال یا برزخ، ۳. مرتبه عقل یا غیب. نفس آدمی در اثر حرکت جوهری خود این قوای خود را به مرحله شکوفایی و فعلیت می‌رساند؛ لذا هر مرتبه بالاتر واجد همه کمالات مرتبه پایین‌تر از خودش می‌باشد و مرتبه پایین نیز ظل و سایه مرتبه بالاتر از خود است. البته قابل توجه است که در اغلب انسان‌ها فقط دو مرحله اول به فعلیت می‌رسد و مرحله عقل در آنها در حد قوه و استعداد باقی می‌ماند. شکوفایی این مرتبه اختصاص به اولیای خاص الهی دارد و در هر چند قرن یک یا چند نفر معدود هستند که آنها در ترقی کمالی نفسی و وجودی به مقام عقلانی دست می‌یابند[۴۴].[۴۵]

قوای نفس انسانی

نفس انسان دارای چهار قوّه اصلی است که عبارت‌اند از عقل، غضب، شهوت و وهم[۴۶].

۱. قوه واهمه که آن را «قوه شیطنت» نیز می‌گویند؛ واهمه قوه‌ای است که شخص به واسطه آن، اقدام به دروغ‌گویی و مکر و حیله می‌کند.

۲. قوه غضبیّه که آن را «نفس سَبُعی» نیز می‌گویند؛ این قوه باعث مقابله با ضررها و دفع موانعی می‌شود که سر راه بهره‌مندی‌های انسان قرار می‌گیرند.

٣. قوه شهویّه که نام دیگر آن «نفس بهیمی» است؛ این قوه نیز مبدأ شهوت‌های انسان، جلب منفعت‌ها ولذت‌های او از طریق خوردنی‌ها و نوشیدنی‌ها و ازدواج می‌باشد.

این سه قوه به حسب سنین عمر انسان متفاوت بوده، رشد طبیعی انسان باعث کامل‌تر شدن این سه قوه در او می‌شود. ممکن است هریک از این سه قوه به حدی از کمال برسد که هیچ کدام بر دیگری غلبه و سلطه نیابد. همچنین ممکن است یکی از آنها بر دو قوه دیگر غلبه پیدا کند و یا اینکه دو تای از آنها بر سومی غالب شود؛ لذا بر اساس رابطه این سه قوه نسبت به یکدیگر، برای شخص هفت صورت ملکوتی قابل تصور است: اگر قوه بهیمی غالب بر بقیه قوا باشد و باطن نفس شخص دارای صورت بهیمی شود، صورت ملکوتی انسان که در آخرت ظهور می‌یابد، به شکل یکی از بهائم مناسب با این صورت، مانند گاو و خر خواهد بود. اما اگر در وجود انسان قوه سبعی غالب شود، صورت ملکوتی او به شکل یکی از درندگان مانند پلنگ و گرگ و امثال آنها خواهد شد. همچنین اگر قوه شیطنت بر سایر قوا غلبه کند و فعلیت شیطانی آخرین فعلیت برای نفس شخص باشد، در این صورت باطن ملکوتی او به صورت یکی از شیاطین خواهد بود.

در صورت ترکیب دو قوه از این سه قوه نیز، سه صورت حاصل می‌شود: صورت گاو پلنگ، صورت گاو شیطان و صورت پلنگ شیطان. از ترکیب سه قوه با همدیگر نیز، یک صورت مخلوطه حاصل می‌شود، مانند «گاو شیطان پلنگ». همین مطلب معنای روایتی است که از پیامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده است که فرمودند: بعضی از مردم در قیامت در چهره‌ای محشور می‌شوند که چهره میمون‌ها و خوک‌ها از قیافه آنها زیباتر است.

ذکر این نکته در رابطه با این قوای سه‌گانه لازم است که همان‌گونه که افراط در آنها گاه انسان را از حقیقت انسانیّت و گاهی از فضیلت انسانیّت خارج می‌کند، تفریط و کمکاری آنها نیز سبب فساد در مقام انسانیّت بوده، قصور آنها از ملکات رذیله انسانی به شمار می‌آید. به همین دلیل گفته می‌شود که این سه قوّه، سرچشمه تمام ملکات حسنه و سیّئه و منشأ تمام صورت‌های ملکوتی است؛ لذا عدالت، که عبارت از حدّ وسط بین افراط و تفریط و غُلّو و تقصیر است، از فضایل بزرگ انسانیّت به شمار می‌آید[۴۷].

۴. قوه عاقله؛ قوه‌ای است که وظیفه آن کنترل سه قوه دیگر می‌باشد. توضیح مطلب این است که، قوای نفس به ترتیب در انسان حاصل می‌شود. بچه‌ای که متولد می‌شود، اولین قوه او شهوت است که جلوتر از قوای سه‌گانه که دیگر حاصل می‌شود. در رتبه دوم، قوه غضب در او حاصل می‌شود که خیلی ضعیف است؛ چون اگر او را از پستان مادر منع کنند، در صدد دفع برمی‌آید، به تدریج این قوه قدرت می‌گیرد. سپس قوه واهمه حاصل می‌شود.

هرچند وجود همه این قوا برای حیات انسانی ضرورت دارد. مثلاً بقای نوع و حفظ وجود انسان منوط به وجود قوه شهوت و غضب است. اگر قوه واهمه نباشد، انسان نمی‌تواند به زندگی خود ادامه دهد و امور معاش خود را اصلاح نماید. با این حال اگر این سه قوه، خودسر و آزاد بوده، بدون هیچ قیدی کار کنند، فساد به دنبال خواهند داشت؛ لذا لازم است این قوا تحت اداره و کنترل یک قوه دیگر قرار داشته باشند و اقتضائات و تمایلات خود را با اجازه آن قوه کنترل کننده انجام دهند؛ چون این سه قوه قدرت تمییز و فهم این مطلب را ندارند که تمایلات آنها در بعضی از موارد، سبب ترتب فساد و اختلال نظام و هلاکت شخص خواهد شد. در نتیجه، قوه دیگری لازم است که قوه ناصحه و عاقله و ممیزه است. این قوه برای انسان، در مرحله بعد از حصول این سه قوه حاصل می‌شود و لذا غلبه و سلطه یافتنش بر این قوا سخت خواهد بود؛ چراکه آن سه، سابقه تصرف در قلب دارند و خارج کردن ریشه‌های وارده اینها از قلب، امر مشکلی است.

بنابراین، قوه تمییز و عقل برای کنترل سه قوه به تنهایی کافی نیست؛ لذا حضرت احدیت، انبیاء و مرسلین و اولیاء و علماء الهی را برای پشتیبانی این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را کنترل کرده، تحت فرمان عقل، بلکه عقل کل و دستور شرع درآورند و آنها را رام کرده و صفات زشت و رذیله را از صفحه دل بردارند[۴۸].

بر این اساس، اگر رفتار و اعمال انسان منطبق بر شرع مقدس باشد، قوه عاقله او تجرد بیشتری می‌یابد؛ ولی اگر مطابق با موازین شرع عمل نکند، قوه واهمه او قوت می‌یابد و در نتیجه به سوی شیطان کامل شدن می‌رود. به همین دلیل کارهای انسان شرور در دوران جوانی همراه با غضب، شهوت، زور، زدن و کشتن همراه است؛ چون قوای شیطنت کردن او جوان هستند؛ ولی زمانی که به علت پیری، آلت غضب و شهوت در او سست و ضعیف می‌شود، از راه‌های دیگری به شیطنت می‌پردازد؛ لذا توجه نفس به قوه واهمه بیشتر شده و چنین افرادی غالباً گرفتار حرص و حب ریاست و حسادت و... می‌شوند[۴۹].[۵۰]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. فربد، محمدصادق، مبانی انسان‌شناسی، ص۳.
  2. روح الامینی، محمود، مبانی انسان‌شناسی، ص۲۷ - ۲۹.
  3. مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، ص۴-۵.
  4. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۲۵.
  5. آمدی، غررالحکم، ص۱۷۲؛ علی(ع): «معرفة النفس أنفع المعارف».
  6. آمدی، غررالحکم، ص۵۹۸؛ پیامبر(ص): «لا تجهل نفسک فان الجاهل معرفة نفسه جاهل بکل شیء».
  7. امین‌زاده، محمدرضا، انسان در اسلام، ص۱۰.
  8. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۰.
  9. علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲، ص۳۲، ح۲۲.
  10. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۲۲.
  11. ذاریات: ۲۰.
  12. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.
  13. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.
  14. امام خمینی، سرالصلوة، ص۲۲-۲۳.
  15. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۷۸.
  16. امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۷-۸.
  17. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۳.
  18. مصباح یزدی، شرح جلد هشتم اسفار، جزء اول، ص۲۳-۲۴.
  19. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۰۰.
  20. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۸.
  21. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۲۷.
  22. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸ ص۴۱۱.
  23. امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۴.
  24. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۱۹.
  25. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۶۸؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۳.
  26. امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۶۲.
  27. امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.
  28. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.
  29. امام خمینی، سرالصلوة، ص۲۲ - ۲۳.
  30. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۷۸.
  31. امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۷-۸.
  32. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۲۹.
  33. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۴۱ - ۱۴۲ و ۱۴۵ - ۱۴۶.
  34. امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۴۴.
  35. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸؛ آداب الصلاة، ص۲۶۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۷۰ - ۲۷۱ و ۱۰۹ - ۱۱۱؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۹۳ - ۹۴ و ۲۲۸ و ۴۸۰ - ۴۸۱؛ صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۱۰، ص۴۴۶؛ ج۹، ص۲۹۱؛ ج۱۱، ص۴۴۹.
  36. امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۳۷؛ صحیفه امام، ج۴، ص۸؛ ج۷، ص۵۳۲؛ ج۸، ص۵۱۴؛ ج۱۲، ص۵۰۴؛ ج۱۳، ص۳۵ و ۲۸۵.
  37. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱۵ - ۱۱۶.
  38. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۴ و ۱۲۴ و ۱۲۸ - ۱۲۹ و ۱۴۰-۱۴۱.
  39. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۴ - ۶۶ و ۱۲۸ - ۱۳۳و ۴۰۳ - ۴۱۲.
  40. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰-۳۲.
  41. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱.
  42. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۵۳-۱۵۶.
  43. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۸ - ۷۵ و ۳۳ - ۳۵.
  44. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱۷ - ۳۲۴ و ۲۲۸.
  45. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۳۱.
  46. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۸۳.
  47. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۹ - ۱۵۰؛ شرح چهل حدیث، ص۱۴.
  48. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۶۶.
  49. امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۵.
  50. میرزایی، رضا، مقاله «انسان‌شناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۳۴.