انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی: تفاوت میان نسخهها
(صفحهای تازه حاوی «{{سیره معصوم}} <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳: | خط ۳: | ||
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[انسان در قرآن]] - [[انسان در حدیث]] - [[انسان در نهج البلاغه]] - [[انسان در کلام اسلامی]] - [[انسان در اخلاق اسلامی]] - [[انسان در فلسفه اسلامی]] - [[انسان در فقه سیاسی]] - [[انسان در معارف دعا و زیارات]] - [[انسان در معارف و سیره سجادی]] - [[انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]</div> | <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[انسان در قرآن]] - [[انسان در حدیث]] - [[انسان در نهج البلاغه]] - [[انسان در کلام اسلامی]] - [[انسان در اخلاق اسلامی]] - [[انسان در فلسفه اسلامی]] - [[انسان در فقه سیاسی]] - [[انسان در معارف دعا و زیارات]] - [[انسان در معارف و سیره سجادی]] - [[انسان در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]</div> | ||
== | ==مفهوم [[انسانشناسی]]== | ||
واژه «انسانشناسی» ترجمه اصطلاح Anthropologie است که از ریشه یونانی Anthropos به معنی [[انسان]] گرفته شده است. این واژه برای اولین بار توسط ارسطو برای [[علمی]] مورد استفاده قرار گرفت که در جهت [[شناخت]] انسان تلاش میکند<ref>فربد، محمدصادق، مبانی انسانشناسی، ص۳.</ref>. | |||
اصطلاح انسانشناسی نخستین بار در کشورهای انگلیسیزبان در ابتدای قرن بیستم رایج شد و و به شاخهای علمی درباره موضوع انسان اطلاق میشد که در پی مطالعه این موجود و [[زندگی اجتماعی]] او در مفهومی بسیار گسترده بود. | |||
سال ۱۳۴۹ شمسی، اصطلاح انسانشناسی در [[ایران]]، معادل کلمه آنتروپولوژی به مفهوم وسیع کلمه؛ یعنی مطالعه عمومی انسان، شامل مطالعه [[جسمانی]]، [[تاریخی]]، باستانی، [[اجتماعی]] و [[فرهنگی]] بهکار رفت<ref>روح الامینی، محمود، مبانی انسانشناسی، ص۲۷ - ۲۹.</ref>. | |||
آنچه که از این واژه در این مقاله مورد نظر میباشد، معنایی متفاوت از معنای ذکر شده است. شناخت انسان در اینجا شامل مطالعه در مورد ابعاد و [[شئون]] وجودی انسان (ابعاد مادی و [[معنوی]])، شناخت کمال و [[سعادت واقعی]] او و راههای وصول به آن میباشد. در این اصطلاح خاص که قابل تطبیق بر بحث از [[معرفت نفس]] یا [[خودشناسی]] مطرح در [[متون دینی]] است، انسان از این جهت مورد بحث و توجه قرار میگیرد که موجودی کمالپذیر است و هدفی والا و متعالی برای او تعریف شده است. این موجود میتواند با [[تأمل]] در وجود خود و یافتن عواملی که در فطرتش برای وصول به آن [[هدف]] اصلی قرار داده شده است و توجه به کششهایی که در درونش نسبت به آرمانهای بلند [[انسانی]] وجود دارد، در جهت رسیدن به اهداف والای انسانی و کمال و [[سعادت]] حقیقیاش گام بردارد<ref>مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، ص۴-۵.</ref>. | |||
البته انسان از حیثیت مورد اشاره، موضوع بحث و بررسی [[اندیشمندان]] حوزههای مختلف [[فکری]] از قبیل [[فلاسفه]] و [[حکما]]، عرفا، [[متکلمین]]، [[مفسرین]] و... بوده است. در این مجال انسان از دیدگاه شخصیتی جامع و بینظیر مانند [[امام خمینی]] مورد بررسی قرار میگیرد. شخصیتی که در مباحث [[فلسفی]]، [[کلامی]]، [[تفسیری]]، [[سیاسی]]، [[فقهی]]، [[عرفانی]]، اصولی و [[جامعهشناسی]] دستی داشته، بلکه [[صاحب نظر]] بوده و تمام دیدگاههای خود را در این زمینه، در چارچوب [[تعالیم اسلامی]] ارائه میکرده است، شخصیتی که توانست به بسیاری از مباحث و دیدگاههای خود در مورد [[انسان]] [[جامه]] عمل بپوشاند. بدون [[شک]]، [[اندیشه]] هر متفکری در حوزههای مختلف [[اجتماعی]]، سیاسی، [[اقتصادی]] و... مبتنی بر برداشتها و [[تفسیر]] وی از انسان و جایگاه او در [[نظام هستی]] است. [[امام خمینی]] یکی از بزرگترین [[اندیشمندان]] و متفکران [[جهان اسلام]] در دوره معاصر بود که [[تفکرات]] او از تأثیرگذارترین [[اندیشهها]] بر جریانهای [[فکری]] و اجتماعی [[مسلمانان]] و حتی غیرمسلمانان به شمار میرود. بحث از انسان یکی از مباحث مهم و کلیدی در آثار امام خمینی است؛ به گونهای که در [[غالب]] آثار خود به گونهای به آن پرداخته است؛ لذا بررسی نگاه ایشان به انسان و جایگاه او در [[نظام]] عالم از اهمیت زیادی برخوردار است.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسانشناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسانشناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۲۵.</ref> | |||
==[[ضرورت]] [[شناخت]] انسان== | |||
سؤال از [[خدا]]، انسان و [[نظام خلقت]]، همیشه به عنوان سه سؤال اساسی برای انسان مطرح بوده است. در این میان، توجه به انسان و شناخت او از اهمیت ویژهای برخوردار است، تا آنجا که [[دعوت]] به شناخت انسان به عنوان مخلوقی پیچیده، از [[تعالیم]] اصلی بسیاری از [[ادیان]] و حتی مکاتب فلسفی، عرفانی بوده است. در [[تعالیم دینی]] ما شناخت انسان، پرفایدهترین [[شناختها]]<ref>آمدی، غررالحکم، ص۱۷۲؛ علی{{ع}}: {{متن حدیث|معرفة النفس أنفع المعارف}}.</ref> و از سوی دیگر عدم شناخت انسان، مساوی با [[جهل]] به همه چیز دانسته شده است<ref>آمدی، غررالحکم، ص۵۹۸؛ پیامبر{{صل}}: {{متن حدیث|لا تجهل نفسک فان الجاهل معرفة نفسه جاهل بکل شیء}}.</ref>. | |||
البته مراد از شناخت انسان، [[شناختی]] همه جانبه و عمیق نسبت به انسان است؛ به این معنا که علاوه بر [[علم]] به هستی خود و [[لزوم]] [[زندگی]] [[انسانی]]، علم به [[خالق]] خود و کمال و [[سعادت]] خود و راه وصول به آن هم داشته باشد. او باید بداند [[زندگی]] بدون [[فضیلت]] و [[معرفت]] و [[خداشناسی]] ارزشی ندارد و زندگی او باید همیشه توأم با [[تعقل]] و [[تفکر]] و [[اندیشه]] باشد<ref>امینزاده، محمدرضا، انسان در اسلام، ص۱۰.</ref>؛ چراکه [[مَثَل]] [[انسان]] در این زندگی، مثل بازرگانی است که با [[سرمایه]] خود [[داد و ستد]] میکند و فقط در صورتی میتواند به [[سود]] بالایی دست یابد که [[ارزش]] سرمایه و کالایی را که [[خرید و فروش]] میکند، به خوبی بداند. در غیر این صورت ممکن است در مدت [[زمان]] اندکی نه تنها سودی کسب نکند، بلکه اصل سرمایه خود را نیز از دست داده، ورشکست گردد. | |||
[[ | |||
[[شناخت]] دقیق انسان باعث تصحیح نگرش ما نسبت به [[معارف دینی]] از قبیل [[توحید]]، [[نبوت]]، [[معاد]] و حتی [[معارف]] بشری از قبیل [[علوم تجربی]] و [[انسانی]] میشود. به بیان دیگر همه [[براهین]] لازم برای [[اثبات]] توحید، نبوت، معاد و [[عقاید حقه]] [[شیعی]] به طور وضوح در نفس انسانی موجود است به گونهای که با [[شناخت کامل]] از خود، به استدلالهای لازم برای اثبات این [[عقاید]] دست خواهد یافت<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۰.</ref>. | |||
بر همین اساس، [[شرایع]] [[توحیدی]] - به ویژه [[اسلام]] - بر [[لزوم]] شناخت انسان و [[تزکیه]] و [[تصفیه نفس]] [[آدمی]] تأکید فراوان دارند. روایاتی از قبیل {{متن حدیث|من عرف نفسه فقد عرف ربه}}<ref>علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲، ص۳۲، ح۲۲.</ref> این نکته را متذکر میشوند که تا انسان خودش را نشناسد، هرگز نمیتواند به شناخت از خدای خود دست یابد. چنین تعبیراتی در مورد هیچ موجود دیگری به غیر از انسان به کار نرفته است<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۲۲.</ref>. | |||
دلیل این مطلب آن است که آنچه که در وجود آدمی به [[ودیعت]] نهاده شده، نشانههای [[علم]] و [[قدرت]] و [[حکمت]] خداست و در میان [[مخلوقات]] هیچ پدیدهای به اندازه انسان دارای [[اسرار]] و حکمت نیست. {{متن قرآن|و فی الارض آیات للموقنین. و فی انفسکم افلا تبصرون}}<ref>ذاریات: ۲۰.</ref>؛ و در [[زمین]] و در وجود خود شما آیاتی برای [[اهل یقین]] است. به تعبیر عرفا [[انسان]] جلوه گاه [[نور]] [[حق تعالی]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.</ref>، [[مظهر اسم اعظم]] [[الهی]]<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.</ref>، [[مظهر]] جمیع [[اسماء الهی]]<ref>امام خمینی، سرالصلوة، ص۲۲-۲۳.</ref>، جامع کون کبیر<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۷۸.</ref>، نسخه [[ملک]] و [[ملکوت]]<ref>امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۷-۸.</ref> و... است؛ لذا اگر انسان خودش را بشناسد، [[ذات اقدس اله]] را بهتر و آسانتر میشناسد و به [[اسماء و صفات]] و [[افعال]] و آثار [[خداوند]] [[شناخت]] و [[معرفت]] پیدا میکند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۳.</ref>. | |||
[[ | |||
[[ | شناخت انسان از خود، اگر به صورت حضوری باشد، زمینه آگاهانه شدن معرفت حضوری نسبت به [[خدا]] را فراهم خواهد کرد و اگر به صورت حصولی باشد، طریقی برای شناخت حصولی نسبت به [[خداوند متعال]] خواهد بود<ref>مصباح یزدی، شرح جلد هشتم اسفار، جزء اول، ص۲۳-۲۴.</ref>. شناخت حضوری از طریق [[عبادت]] و [[تزکیه نفس]] و [[سلوک]] [[عرفانی]] حاصل میشود و معرفت حصولی نیز با [[تأمل]] و [[تدبر]] در [[اسرار]] و حکمتهایی که در وجود انسان به [[ودیعت]] نهاده شده است، محقق خواهد شد. مادامی که [[بنده]] مشغول انجام [[طاعت]] حق تعالی و شناختن عیبهای خود و ترک چیزهایی که در [[دین خدا]] مورد [[نهی]] قرار گرفتهاند باشد، از آفات برکنار و [[غرق]] در دریای [[رحمت الهی]] خواهد بود که نتیجه آن رسیدن به گوهرهای [[حکمت]] و بیان است؛ اما اگر عالم به [[عیوب]] خود نباشد و [[گناهان]] خود را به [[فراموشی]] سپرده، [[غرور]] و [[خودپرستی]] وجود او را فرا گرفته باشد، هرگز به [[رستگاری]] و [[فلاح]] دست نخواهد یافت<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۰۰.</ref>. | ||
البته این نکته قابل [[تذکر]] است که [[شناخت کامل]] انسان از توان انسانهای عادی خارج بوده، فقط برای [[اولیای الهی]] که [[توفیق]] [[حق]] [[یار]] آنهاست، ممکن خواهد بود. [[غالب]] [[انسانها]] به دلیل [[حب نفس]] شدید، گرفتار هواها و [[خواهشهای نفسانی]] بوده، به دلیل غلفت از خود نمیتوانند به چنین [[شناختی]] دست یابند و در نتیجه در صدد رفع [[عیوب]] خویش نیز نخواهند بود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۸.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسانشناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسانشناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۲۷.</ref> | |||
== | ==جایگاه [[انسانشناسی]] در منظومه [[فکری]] و [[اجتماعی]] [[امام]]== | ||
بحث از [[انسان]] در دیدگاه امام از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار است و به عنوان یکی از مباحث مهم و کلیدی آثار ایشان به حساب میآید. دلیل این مطلب آن است که در [[نظام فکری]] امام، [[شناخت]] صحیح انسان و قابلیتها و تواناییهای او مبنا و پایه همه فعالیتهای فردی و اجتماعی انسان بوده، اهداف او در [[زندگی]] را رقم زده، جهتگیری لازم برای وصول به این اهداف را نیز به دنبال خواهد داشت. ایشان بر اساس [[تعالیم اسلامی]]، [[تفسیری]] جدید از انسان ارائه کردند. [[تفسیر]] امام از انسان سبب تأثیرگذاری بسیار گسترده [[تفکرات]] ایشان در دنیای معاصر شد. با [[شکوفایی]] هرچه بیشتر [[انقلاب اسلامی ایران]] که یادگار بسیار [[ارزشمند]] امام است، [[روز]] به روز بر ابعاد این تأثیرات افزوده میشود. نمود این تأثیرات خصوصاً در زمینه مسائل اجتماعی - [[سیاسی]] و [[مبارزه با ظلم]] و بیعدالتیهای موجود در دنیای کنونی بیشتر بوده است. | |||
در [[نظام]] انسانشناسانه امام، انسان [[خلیفه خداوند]] در روی [[زمین]] است که باید در مسیر [[رضایت خداوند]] حرکت کرده به [[مقام قرب الهی]] دست یابد. ایشان از این [[خلیفه الهی]] با عناوینی از قبیل؛ جامع تمام جهات عالم<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۸ ص۴۱۱.</ref>، نسخه عالم وجود<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۴.</ref>، شامل عالم [[غیب و شهود]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۱۹.</ref>، عصاره و خلاصه [[عالم هستی]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۶۸؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۳.</ref>، [[غایت]] عالم [[خلقت]]<ref>امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۶۲.</ref>، جلوهگاه [[نور]] [[حق تعالی]]<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.</ref>، [[مظهر اسم اعظم]] [[الهی]]<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.</ref>، [[مظهر]] جمیع [[اسماء الهی]]<ref>امام خمینی، سرالصلوة، ص۲۲ - ۲۳.</ref>، جامع کون کبیر<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۷۸.</ref>، نسخه [[ملک]] و [[ملکوت]]<ref>امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۷-۸.</ref> و... یاد میکند. این تعبیرات و تعبیراتی از این قبیل نشان دهنده جایگاه رفیع [[انسانشناسی]] در نظرگاه [[امام خمینی]] است.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسانشناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسانشناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۲۹.</ref> | |||
== | ==[[حقیقت انسان]]== | ||
[[انسان]]، موجودی است که وقتی پا به عرصه وجود در این عالم خاکی میگذارد، موجودی مرکب از ماده و صورت است و وجود او مانند هر حیوان دیگری مرکب از دو ساحت [[بدن]] یا [[جسم]] و [[روح]] یا نفس میباشد. بدن همان ماده و نفس نیز صورت این موجود مرکب را تشکیل میدهد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۴۱ - ۱۴۲ و ۱۴۵ - ۱۴۶.</ref>. این دو ساحت با همدیگر متحدند و از همدیگر جدایی ندارند، بهطوری که میتوان جسم را سایه روح و روح را هم [[باطن]] جسم دانست<ref>امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۴۴.</ref>. در واقع در این مرحله، انسان حیوانی بالفعل مانند بقیه حیوانات است و از این جهت تفاوتی با سایر حیوانات ندارد. ویژگی و خصوصیتی که باعث تمایز او از سایر حیوانات در این مرحله میشود، این است که او دارای قابلیت و [[قوه]] انسان شدن میباشد. این موجود خاص بعد از این مرحله حیوانیت، اگر تحت [[تربیت]] مربی و معلمی [[الهی]] قرار بگیرد، قوه [[انسانیت]] خود را به فعلیت خواهد رساند؛ ولی اگر تحت تربیت چنین معلمی قرار نگیرد، پس از رسیدن به حد [[رشد]] و [[بلوغ]]، در هر یک از ویژگیهای حیوانی از قبیل [[غضب]] و [[شهوت]]، گوی [[سبقت]] را از سایر حیوانات و [[شیاطین]] خواهد ربود و در حیوانیت کاملتر از آنها خواهد شد<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸؛ آداب الصلاة، ص۲۶۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۷۰ - ۲۷۱ و ۱۰۹ - ۱۱۱؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۹۳ - ۹۴ و ۲۲۸ و ۴۸۰ - ۴۸۱؛ صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۱۰، ص۴۴۶؛ ج۹، ص۲۹۱؛ ج۱۱، ص۴۴۹.</ref>. | |||
این حیوان بالفعل، تفاوت دیگری نیز با همه [[مخلوقات]] دارد. بر خلاف دیگر مخلوقات، انسان تنها مخلوقی است که از یک طرف وجود او دارای ابعاد مختلف حیوانی و [[انسانی]] است و از سوی دیگر، همه ابعاد او غیر متناهی است؛ یعنی [[استعداد]] [[شکوفایی]] و فعلیت یافتن ویژگیها و [[صفات انسانی]] و حیوانی در [[انسان]] امری پایانناپذیر است<ref>امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۳۷؛ صحیفه امام، ج۴، ص۸؛ ج۷، ص۵۳۲؛ ج۸، ص۵۱۴؛ ج۱۲، ص۵۰۴؛ ج۱۳، ص۳۵ و ۲۸۵.</ref>. | |||
[[ | |||
بین [[اندیشمندان]] حوزه مباحث [[انسانشناسی]]، در مورد [[حقیقت]] نفس و حدوث یا قدم آن، [[اختلاف]] نظر وجود دارد. برخی معتقدند که [[روح]] قدیم است و قبل از [[بدن]] [[آفریده]] شده است و بعد از شکلگیری کامل بدن جنین، به آن ملحق میشود. دیگران معتقدند که حادث است. برخی از معتقدین به حدوث روح [[اعتقاد]] دارند که وقتی جنین به مرحلهای از [[رشد]] که قابلیت [[اتحاد]] با یک امر مجرد به نام روح را پیدا کند رسید، [[خداوند]] روح متناسب با آن را به او [[افاضه]] میکند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱۵ - ۱۱۶.</ref>. [[امام خمینی]] در این مسأله پیرو [[حکمت متعالیه]] [[ملاصدرا]] است که مدعی است روح یا نفس در نتیجه رشد و [[تکامل]] جنین که یک امر مادی است، به وجود میآید. در واقع ایشان منکر [[خلقت]] روح قبل از بدن هستند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۴ و ۱۲۴ و ۱۲۸ - ۱۲۹ و ۱۴۰-۱۴۱.</ref>. | |||
طبق مبنای حکمت متعالیه در مورد خلقت نفس که از آن به نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس تعبیر میشود، نفس از تکامل تدریجی ماده در همین [[طبیعت]] حاصل میشود. این ماده است که به دلیل داشتن [[قوه]]، قابلیت [[ترقی]] داشته و در اثر حرکت جوهری به امری مجرد تبدیل میشود. انسان حرکت جوهری خود را از عالم ماده و طبیعت شروع میکند. نطفه که یک [[جسم]] مادی است بر اثر حرکت جوهری به مضغه و آن نیز به علقه و... تبدیل میشود. این [[سیر]] ادامه مییابد تا در یک مرحله از سیر آن، به این حقیقت، نفس گفته میشود که دارای پایینترین مراحل تجرد میباشد. در این مرحله [[حس]] لامسه به عنوان اولین مرحله [[ادراک]] شکل میگیرد. نفس به حرکت جوهری خود ادامه میدهد و هرچه جلوتر میرود، حواس دیگر نیز شکل میگیرند و در نتیجه تجرد او از ماده هرچه بیشتر و نیازش به آن کمتر میشود. این موجود در نهایت به امری کاملاً مستقل از [[بدن]] مادی تبدیل میشود. تا وقتی که نفس به [[بینیازی]] کامل از بدن دست نیافته است، بدن و اندام [[جسمانی]] آن، ابزار کار [[روح]] در انجام فعالیتهایش میباشند. به همین دلیل مادامی که نفس مستقل نشده و [[پوشش]] [[طبیعت]] مادی را از خودش دور نکرده است، اعضای بدن جسمانی مانند گوش و چشم و زبان شرط در [[احساس]] مدرکات هستند. هنگام تجرد کامل نفس، وقت جدایی نفس از بدن مادی فرا میرسد و نفس از عالم ماده و طبیعت خارج میشود. از این حالت جدایی تعبیر به [[مرگ]] و [[موت]] میشود. بعد از این [[استقلال]]، نفس دیگر نیازی به بدن مادی ندارد و به [[حیات]] [[ابدی]] خود با بدن برزخی و مثالی ادامه میدهد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۴ - ۶۶ و ۱۲۸ - ۱۳۳و ۴۰۳ - ۴۱۲.</ref>. | |||
[[نفس آدمی]] تا حدود [[چهل سالگی]] به تقویت و اداره مزاج و بدن مادی مشغول است؛ لذا تا این سن [[رشد]] [[قوه عاقله]] [[انسان]] کم است، اما بعد از این سن، علاقه طبیعی نفس به بدن کم میشود. در نتیجه بدن رو به [[ضعف]] میرود. هر قدر توجه نفس به بدن کمتر شود، توجهش به خود بیشتر میشود و در نتیجه قوه عاقله بیشتر و محکمتر میشود. یکی از خصوصیات [[انبیاء]] و [[مربیان الهی]] این است که مانع توجه بیش از حد لازم انسان به طبیعت مادی شوند تا [[ادراکات عقلی]] آنها به حدی [[ضعیف]] نشود که [[انسانیت]] خود را صرف حیوانیت کنند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰-۳۲.</ref>؛ لذا اگر گفته میشود: «[[عقل]] سالم در بدن سالم»؛ معنای صحیح آن، این است که اگر بدن و مزاج [[انسان]] سالم باشد، دیگر نیازی نیست [[نفس آدمی]] بیش از حد لازم به کار [[بدن]] و مزاج او بپردازد. وقتی [[اشتغال]] نفس از بدن کم شد، در این صورت توجه نفس به [[باطن]] خود بیشتر و در نتیجه تعقلاتش قویتر خواهد شد<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱.</ref>. | |||
به عبارت دیگر، نفس موجودی است که مادامی که در عالم [[طبیعت]] است یک جهت و وجهه مادی دارد و به واسطه آن جهت، محکوم به [[مادیت]] است و یک جهت تجرد و [[روحانی]] دارد که از آن جهت، محکوم به [[حکم]] [[روحانیت]] و تجرد میشود. نفس در این مرحله با [[سیر]] خود به تدریج از طبیعت محض بودن به سوی تجرد محض حرکت کرده، کمکم کمال یافته، از [[نقص]] بیرون میرود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۵۳-۱۵۶.</ref>. این سیر و حرکت جوهری برای انسان یک امر قهری و اجباری است که باید از مرحله طبیعت و ماده، حرکت صعودی خودش را شروع کرده، به تجرد مثالی و بعد از آن هم به تجرد [[عقلی]] برسد. به این منظور در عالم طبیعت از پایینترین مراحل تجرد شروع میکند و بعد در [[عالم برزخ]] تجرد مثالی و در نهایت در [[عالم آخرت]] تجرد عقلی مییابد. البته در این سیر و حرکت جوهری که به طرف تجرد طی میکند، انسان ممکن است کسب [[فضایل]] و یا [[رذایل]] بکند و در نتیجه وقتی از طبیعت بیرون میرود، ممکن است مجرد [[عقلانی]] یا مجرد [[شیطانی]] باشد. به عبارت دیگر رفتن به عالم تجرد قهری است؛ ولی در این [[مسافرت]] غیراختیاری ممکن است کسی با [[اختیار]] خود [[سود]] یا ضرر کسب کند و در زیباییها و یا [[زشتیها]] به [[مقام]] تجرد دست یافته، انسان مجرد یا [[شیطان]] مجرد شود<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۸ - ۷۵ و ۳۳ - ۳۵.</ref>. | |||
خلاصه [[کلام]] اینکه نفس [[انسانی]] بالقوه دارای سه مرتبه با مرحله است که عبارتاند از: ۱. مرحله طبیعت و ماده یا [[شهادت]]، ۲. مرحله مثال یا [[خیال]] یا [[برزخ]]، ۳. مرتبه [[عقل]] یا [[غیب]]. [[نفس آدمی]] در اثر حرکت جوهری خود این قوای خود را به مرحله [[شکوفایی]] و فعلیت میرساند؛ لذا هر مرتبه بالاتر واجد همه [[کمالات]] مرتبه [[پایینتر]] از خودش میباشد و مرتبه پایین نیز ظل و سایه مرتبه بالاتر از خود است. البته قابل توجه است که در اغلب [[انسانها]] فقط دو مرحله اول به فعلیت میرسد و مرحله عقل در آنها در حد [[قوه]] و [[استعداد]] باقی میماند. شکوفایی این مرتبه اختصاص به اولیای خاص [[الهی]] دارد و در هر چند قرن یک یا چند نفر معدود هستند که آنها در [[ترقی]] کمالی نفسی و وجودی به [[مقام]] [[عقلانی]] دست مییابند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱۷ - ۳۲۴ و ۲۲۸.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسانشناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسانشناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۳۱.</ref> | |||
[[ | |||
== | ==قوای نفس [[انسانی]]== | ||
[[نفس انسان]] دارای چهار قوّه اصلی است که عبارتاند از عقل، [[غضب]]، [[شهوت]] و [[وهم]]<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۸۳.</ref>. | |||
۱. قوه واهمه که آن را «قوه [[شیطنت]]» نیز میگویند؛ واهمه قوهای است که شخص به واسطه آن، [[اقدام]] به [[دروغگویی]] و [[مکر]] و [[حیله]] میکند. | |||
۲. قوه غضبیّه که آن را «نفس سَبُعی» نیز میگویند؛ این قوه باعث مقابله با ضررها و دفع موانعی میشود که سر راه بهرهمندیهای [[انسان]] قرار میگیرند. | |||
٣. قوه شهویّه که نام دیگر آن «نفس بهیمی» است؛ این قوه نیز مبدأ شهوتهای انسان، جلب منفعتها ولذتهای او از طریق [[خوردنیها]] و نوشیدنیها و [[ازدواج]] میباشد. | |||
این سه قوه به حسب سنین [[عمر انسان]] متفاوت بوده، [[رشد]] طبیعی انسان باعث کاملتر شدن این سه قوه در او میشود. ممکن است هریک از این سه قوه به حدی از کمال برسد که هیچ کدام بر دیگری [[غلبه]] و [[سلطه]] نیابد. همچنین ممکن است یکی از آنها بر دو قوه دیگر غلبه پیدا کند و یا اینکه دو تای از آنها بر سومی [[غالب]] شود؛ لذا بر اساس رابطه این سه قوه نسبت به یکدیگر، برای شخص هفت [[صورت ملکوتی]] قابل [[تصور]] است: | |||
اگر [[قوه]] بهیمی [[غالب]] بر بقیه قوا باشد و [[باطن]] نفس شخص دارای صورت بهیمی شود، صورت ملکوتی [[انسان]] که در [[آخرت]] [[ظهور]] مییابد، به شکل یکی از بهائم مناسب با این صورت، مانند گاو و خر خواهد بود. اما اگر در وجود انسان قوه سبعی غالب شود، صورت ملکوتی او به شکل یکی از درندگان مانند پلنگ و گرگ و امثال آنها خواهد شد. همچنین اگر قوه [[شیطنت]] بر سایر قوا [[غلبه]] کند و فعلیت [[شیطانی]] آخرین فعلیت برای نفس شخص باشد، در این صورت باطن [[ملکوتی]] او به صورت یکی از [[شیاطین]] خواهد بود. | |||
در صورت ترکیب دو قوه از این سه قوه نیز، سه صورت حاصل میشود: صورت گاو پلنگ، صورت گاو [[شیطان]] و صورت پلنگ شیطان. از ترکیب سه قوه با همدیگر نیز، یک صورت مخلوطه حاصل میشود، مانند «گاو شیطان پلنگ». همین مطلب معنای روایتی است که از [[پیامبر بزرگوار اسلام]]{{صل}} نقل شده است که فرمودند: بعضی از [[مردم]] در [[قیامت]] در چهرهای [[محشور]] میشوند که چهره میمونها و خوکها از قیافه آنها زیباتر است. | |||
نکته | ذکر این نکته در رابطه با این [[قوای سهگانه]] لازم است که همانگونه که [[افراط]] در آنها گاه انسان را از [[حقیقت]] انسانیّت و گاهی از [[فضیلت]] انسانیّت خارج میکند، [[تفریط]] و کمکاری آنها نیز سبب [[فساد]] در [[مقام]] انسانیّت بوده، [[قصور]] آنها از [[ملکات]] [[رذیله]] [[انسانی]] به شمار میآید. به همین دلیل گفته میشود که این سه قوّه، سرچشمه تمام ملکات [[حسنه]] و [[سیّئه]] و منشأ تمام صورتهای ملکوتی است؛ لذا [[عدالت]]، که عبارت از [[حدّ وسط]] بین [[افراط و تفریط]] و غُلّو و تقصیر است، از [[فضایل]] بزرگ انسانیّت به شمار میآید<ref>امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۹ - ۱۵۰؛ شرح چهل حدیث، ص۱۴.</ref>. | ||
۴. [[قوه عاقله]]؛ قوهای است که [[وظیفه]] آن کنترل سه قوه دیگر میباشد. توضیح مطلب این است که، قوای نفس به ترتیب در [[انسان]] حاصل میشود. بچهای که متولد میشود، اولین [[قوه]] او [[شهوت]] است که جلوتر از [[قوای سهگانه]] که دیگر حاصل میشود. در رتبه دوم، قوه [[غضب]] در او حاصل میشود که خیلی [[ضعیف]] است؛ چون اگر او را از پستان [[مادر]] منع کنند، در صدد دفع برمیآید، به تدریج این قوه [[قدرت]] میگیرد. سپس قوه واهمه حاصل میشود. | |||
هرچند وجود همه این قوا برای [[حیات انسانی]] [[ضرورت]] دارد. مثلاً بقای نوع و [[حفظ]] وجود انسان منوط به وجود قوه شهوت و غضب است. اگر قوه واهمه نباشد، انسان نمیتواند به [[زندگی]] خود ادامه دهد و [[امور معاش]] خود را [[اصلاح]] نماید. با این حال اگر این سه قوه، خودسر و [[آزاد]] بوده، بدون هیچ قیدی کار کنند، [[فساد]] به دنبال خواهند داشت؛ لذا لازم است این قوا تحت اداره و کنترل یک قوه دیگر قرار داشته باشند و اقتضائات و [[تمایلات]] خود را با اجازه آن قوه کنترل کننده انجام دهند؛ چون این سه قوه قدرت تمییز و [[فهم]] این مطلب را ندارند که تمایلات آنها در بعضی از موارد، سبب ترتب فساد و [[اختلال نظام]] و [[هلاکت]] شخص خواهد شد. در نتیجه، قوه دیگری لازم است که قوه ناصحه و عاقله و ممیزه است. این قوه برای انسان، در مرحله بعد از حصول این سه قوه حاصل میشود و لذا [[غلبه]] و [[سلطه]] یافتنش بر این قوا سخت خواهد بود؛ چراکه آن سه، سابقه [[تصرف]] در [[قلب]] دارند و خارج کردن ریشههای وارده اینها از قلب، امر مشکلی است. | |||
بنابراین، قوه تمییز و [[عقل]] برای کنترل سه قوه به [[تنهایی]] کافی نیست؛ لذا [[حضرت]] احدیت، [[انبیاء]] و [[مرسلین]] و [[اولیاء]] و [[علماء]] [[الهی]] را برای [[پشتیبانی]] این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را کنترل کرده، تحت [[فرمان]] عقل، بلکه [[عقل کل]] و دستور [[شرع]] درآورند و آنها را رام کرده و صفات [[زشت]] و [[رذیله]] را از صفحه [[دل]] بردارند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۶۶.</ref>. | |||
بر این اساس، اگر [[رفتار]] و [[اعمال انسان]] منطبق بر [[شرع]] [[مقدس]] باشد، [[قوه عاقله]] او تجرد بیشتری مییابد؛ ولی اگر مطابق با [[موازین شرع]] عمل نکند، [[قوه]] واهمه او قوت مییابد و در نتیجه به سوی [[شیطان]] کامل شدن میرود. به همین دلیل کارهای [[انسان]] [[شرور]] در [[دوران جوانی]] همراه با [[غضب]]، [[شهوت]]، [[زور]]، زدن و کشتن همراه است؛ چون قوای [[شیطنت]] کردن او [[جوان]] هستند؛ ولی زمانی که به علت [[پیری]]، آلت غضب و شهوت در او [[سست]] و [[ضعیف]] میشود، از راههای دیگری به شیطنت میپردازد؛ لذا توجه نفس به قوه واهمه بیشتر شده و چنین افرادی غالباً گرفتار [[حرص]] و [[حب ریاست]] و [[حسادت]] و... میشوند<ref>امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۵.</ref>.<ref>[[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسانشناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسانشناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|منظومه فکری امام خمینی]]، ص ۲۳۴.</ref> | |||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
خط ۷۵: | خط ۷۵: | ||
== منابع == | == منابع == | ||
{{منابع}} | {{منابع}} | ||
#[[پرونده:1100618.jpg|22px]] [[ | #[[پرونده:1100618.jpg|22px]] [[رضا میرزایی|میرزایی، رضا]]، [[انسانشناسی اسلامی (مقاله)| مقاله «انسانشناسی اسلامی»]]، [[منظومه فکری امام خمینی (کتاب)|'''منظومه فکری امام خمینی''']] | ||
{{پایان منابع}} | {{پایان منابع}} | ||
نسخهٔ ۲۳ فوریهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۰
مفهوم انسانشناسی
واژه «انسانشناسی» ترجمه اصطلاح Anthropologie است که از ریشه یونانی Anthropos به معنی انسان گرفته شده است. این واژه برای اولین بار توسط ارسطو برای علمی مورد استفاده قرار گرفت که در جهت شناخت انسان تلاش میکند[۱]. اصطلاح انسانشناسی نخستین بار در کشورهای انگلیسیزبان در ابتدای قرن بیستم رایج شد و و به شاخهای علمی درباره موضوع انسان اطلاق میشد که در پی مطالعه این موجود و زندگی اجتماعی او در مفهومی بسیار گسترده بود.
سال ۱۳۴۹ شمسی، اصطلاح انسانشناسی در ایران، معادل کلمه آنتروپولوژی به مفهوم وسیع کلمه؛ یعنی مطالعه عمومی انسان، شامل مطالعه جسمانی، تاریخی، باستانی، اجتماعی و فرهنگی بهکار رفت[۲]. آنچه که از این واژه در این مقاله مورد نظر میباشد، معنایی متفاوت از معنای ذکر شده است. شناخت انسان در اینجا شامل مطالعه در مورد ابعاد و شئون وجودی انسان (ابعاد مادی و معنوی)، شناخت کمال و سعادت واقعی او و راههای وصول به آن میباشد. در این اصطلاح خاص که قابل تطبیق بر بحث از معرفت نفس یا خودشناسی مطرح در متون دینی است، انسان از این جهت مورد بحث و توجه قرار میگیرد که موجودی کمالپذیر است و هدفی والا و متعالی برای او تعریف شده است. این موجود میتواند با تأمل در وجود خود و یافتن عواملی که در فطرتش برای وصول به آن هدف اصلی قرار داده شده است و توجه به کششهایی که در درونش نسبت به آرمانهای بلند انسانی وجود دارد، در جهت رسیدن به اهداف والای انسانی و کمال و سعادت حقیقیاش گام بردارد[۳].
البته انسان از حیثیت مورد اشاره، موضوع بحث و بررسی اندیشمندان حوزههای مختلف فکری از قبیل فلاسفه و حکما، عرفا، متکلمین، مفسرین و... بوده است. در این مجال انسان از دیدگاه شخصیتی جامع و بینظیر مانند امام خمینی مورد بررسی قرار میگیرد. شخصیتی که در مباحث فلسفی، کلامی، تفسیری، سیاسی، فقهی، عرفانی، اصولی و جامعهشناسی دستی داشته، بلکه صاحب نظر بوده و تمام دیدگاههای خود را در این زمینه، در چارچوب تعالیم اسلامی ارائه میکرده است، شخصیتی که توانست به بسیاری از مباحث و دیدگاههای خود در مورد انسان جامه عمل بپوشاند. بدون شک، اندیشه هر متفکری در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و... مبتنی بر برداشتها و تفسیر وی از انسان و جایگاه او در نظام هستی است. امام خمینی یکی از بزرگترین اندیشمندان و متفکران جهان اسلام در دوره معاصر بود که تفکرات او از تأثیرگذارترین اندیشهها بر جریانهای فکری و اجتماعی مسلمانان و حتی غیرمسلمانان به شمار میرود. بحث از انسان یکی از مباحث مهم و کلیدی در آثار امام خمینی است؛ به گونهای که در غالب آثار خود به گونهای به آن پرداخته است؛ لذا بررسی نگاه ایشان به انسان و جایگاه او در نظام عالم از اهمیت زیادی برخوردار است.[۴]
ضرورت شناخت انسان
سؤال از خدا، انسان و نظام خلقت، همیشه به عنوان سه سؤال اساسی برای انسان مطرح بوده است. در این میان، توجه به انسان و شناخت او از اهمیت ویژهای برخوردار است، تا آنجا که دعوت به شناخت انسان به عنوان مخلوقی پیچیده، از تعالیم اصلی بسیاری از ادیان و حتی مکاتب فلسفی، عرفانی بوده است. در تعالیم دینی ما شناخت انسان، پرفایدهترین شناختها[۵] و از سوی دیگر عدم شناخت انسان، مساوی با جهل به همه چیز دانسته شده است[۶].
البته مراد از شناخت انسان، شناختی همه جانبه و عمیق نسبت به انسان است؛ به این معنا که علاوه بر علم به هستی خود و لزوم زندگی انسانی، علم به خالق خود و کمال و سعادت خود و راه وصول به آن هم داشته باشد. او باید بداند زندگی بدون فضیلت و معرفت و خداشناسی ارزشی ندارد و زندگی او باید همیشه توأم با تعقل و تفکر و اندیشه باشد[۷]؛ چراکه مَثَل انسان در این زندگی، مثل بازرگانی است که با سرمایه خود داد و ستد میکند و فقط در صورتی میتواند به سود بالایی دست یابد که ارزش سرمایه و کالایی را که خرید و فروش میکند، به خوبی بداند. در غیر این صورت ممکن است در مدت زمان اندکی نه تنها سودی کسب نکند، بلکه اصل سرمایه خود را نیز از دست داده، ورشکست گردد.
شناخت دقیق انسان باعث تصحیح نگرش ما نسبت به معارف دینی از قبیل توحید، نبوت، معاد و حتی معارف بشری از قبیل علوم تجربی و انسانی میشود. به بیان دیگر همه براهین لازم برای اثبات توحید، نبوت، معاد و عقاید حقه شیعی به طور وضوح در نفس انسانی موجود است به گونهای که با شناخت کامل از خود، به استدلالهای لازم برای اثبات این عقاید دست خواهد یافت[۸].
بر همین اساس، شرایع توحیدی - به ویژه اسلام - بر لزوم شناخت انسان و تزکیه و تصفیه نفس آدمی تأکید فراوان دارند. روایاتی از قبیل «من عرف نفسه فقد عرف ربه»[۹] این نکته را متذکر میشوند که تا انسان خودش را نشناسد، هرگز نمیتواند به شناخت از خدای خود دست یابد. چنین تعبیراتی در مورد هیچ موجود دیگری به غیر از انسان به کار نرفته است[۱۰].
دلیل این مطلب آن است که آنچه که در وجود آدمی به ودیعت نهاده شده، نشانههای علم و قدرت و حکمت خداست و در میان مخلوقات هیچ پدیدهای به اندازه انسان دارای اسرار و حکمت نیست. ﴿و فی الارض آیات للموقنین. و فی انفسکم افلا تبصرون﴾[۱۱]؛ و در زمین و در وجود خود شما آیاتی برای اهل یقین است. به تعبیر عرفا انسان جلوه گاه نور حق تعالی[۱۲]، مظهر اسم اعظم الهی[۱۳]، مظهر جمیع اسماء الهی[۱۴]، جامع کون کبیر[۱۵]، نسخه ملک و ملکوت[۱۶] و... است؛ لذا اگر انسان خودش را بشناسد، ذات اقدس اله را بهتر و آسانتر میشناسد و به اسماء و صفات و افعال و آثار خداوند شناخت و معرفت پیدا میکند[۱۷].
شناخت انسان از خود، اگر به صورت حضوری باشد، زمینه آگاهانه شدن معرفت حضوری نسبت به خدا را فراهم خواهد کرد و اگر به صورت حصولی باشد، طریقی برای شناخت حصولی نسبت به خداوند متعال خواهد بود[۱۸]. شناخت حضوری از طریق عبادت و تزکیه نفس و سلوک عرفانی حاصل میشود و معرفت حصولی نیز با تأمل و تدبر در اسرار و حکمتهایی که در وجود انسان به ودیعت نهاده شده است، محقق خواهد شد. مادامی که بنده مشغول انجام طاعت حق تعالی و شناختن عیبهای خود و ترک چیزهایی که در دین خدا مورد نهی قرار گرفتهاند باشد، از آفات برکنار و غرق در دریای رحمت الهی خواهد بود که نتیجه آن رسیدن به گوهرهای حکمت و بیان است؛ اما اگر عالم به عیوب خود نباشد و گناهان خود را به فراموشی سپرده، غرور و خودپرستی وجود او را فرا گرفته باشد، هرگز به رستگاری و فلاح دست نخواهد یافت[۱۹].
البته این نکته قابل تذکر است که شناخت کامل انسان از توان انسانهای عادی خارج بوده، فقط برای اولیای الهی که توفیق حق یار آنهاست، ممکن خواهد بود. غالب انسانها به دلیل حب نفس شدید، گرفتار هواها و خواهشهای نفسانی بوده، به دلیل غلفت از خود نمیتوانند به چنین شناختی دست یابند و در نتیجه در صدد رفع عیوب خویش نیز نخواهند بود[۲۰].[۲۱]
جایگاه انسانشناسی در منظومه فکری و اجتماعی امام
بحث از انسان در دیدگاه امام از جایگاه بسیار رفیعی برخوردار است و به عنوان یکی از مباحث مهم و کلیدی آثار ایشان به حساب میآید. دلیل این مطلب آن است که در نظام فکری امام، شناخت صحیح انسان و قابلیتها و تواناییهای او مبنا و پایه همه فعالیتهای فردی و اجتماعی انسان بوده، اهداف او در زندگی را رقم زده، جهتگیری لازم برای وصول به این اهداف را نیز به دنبال خواهد داشت. ایشان بر اساس تعالیم اسلامی، تفسیری جدید از انسان ارائه کردند. تفسیر امام از انسان سبب تأثیرگذاری بسیار گسترده تفکرات ایشان در دنیای معاصر شد. با شکوفایی هرچه بیشتر انقلاب اسلامی ایران که یادگار بسیار ارزشمند امام است، روز به روز بر ابعاد این تأثیرات افزوده میشود. نمود این تأثیرات خصوصاً در زمینه مسائل اجتماعی - سیاسی و مبارزه با ظلم و بیعدالتیهای موجود در دنیای کنونی بیشتر بوده است.
در نظام انسانشناسانه امام، انسان خلیفه خداوند در روی زمین است که باید در مسیر رضایت خداوند حرکت کرده به مقام قرب الهی دست یابد. ایشان از این خلیفه الهی با عناوینی از قبیل؛ جامع تمام جهات عالم[۲۲]، نسخه عالم وجود[۲۳]، شامل عالم غیب و شهود[۲۴]، عصاره و خلاصه عالم هستی[۲۵]، غایت عالم خلقت[۲۶]، جلوهگاه نور حق تعالی[۲۷]، مظهر اسم اعظم الهی[۲۸]، مظهر جمیع اسماء الهی[۲۹]، جامع کون کبیر[۳۰]، نسخه ملک و ملکوت[۳۱] و... یاد میکند. این تعبیرات و تعبیراتی از این قبیل نشان دهنده جایگاه رفیع انسانشناسی در نظرگاه امام خمینی است.[۳۲]
حقیقت انسان
انسان، موجودی است که وقتی پا به عرصه وجود در این عالم خاکی میگذارد، موجودی مرکب از ماده و صورت است و وجود او مانند هر حیوان دیگری مرکب از دو ساحت بدن یا جسم و روح یا نفس میباشد. بدن همان ماده و نفس نیز صورت این موجود مرکب را تشکیل میدهد[۳۳]. این دو ساحت با همدیگر متحدند و از همدیگر جدایی ندارند، بهطوری که میتوان جسم را سایه روح و روح را هم باطن جسم دانست[۳۴]. در واقع در این مرحله، انسان حیوانی بالفعل مانند بقیه حیوانات است و از این جهت تفاوتی با سایر حیوانات ندارد. ویژگی و خصوصیتی که باعث تمایز او از سایر حیوانات در این مرحله میشود، این است که او دارای قابلیت و قوه انسان شدن میباشد. این موجود خاص بعد از این مرحله حیوانیت، اگر تحت تربیت مربی و معلمی الهی قرار بگیرد، قوه انسانیت خود را به فعلیت خواهد رساند؛ ولی اگر تحت تربیت چنین معلمی قرار نگیرد، پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ، در هر یک از ویژگیهای حیوانی از قبیل غضب و شهوت، گوی سبقت را از سایر حیوانات و شیاطین خواهد ربود و در حیوانیت کاملتر از آنها خواهد شد[۳۵].
این حیوان بالفعل، تفاوت دیگری نیز با همه مخلوقات دارد. بر خلاف دیگر مخلوقات، انسان تنها مخلوقی است که از یک طرف وجود او دارای ابعاد مختلف حیوانی و انسانی است و از سوی دیگر، همه ابعاد او غیر متناهی است؛ یعنی استعداد شکوفایی و فعلیت یافتن ویژگیها و صفات انسانی و حیوانی در انسان امری پایانناپذیر است[۳۶].
بین اندیشمندان حوزه مباحث انسانشناسی، در مورد حقیقت نفس و حدوث یا قدم آن، اختلاف نظر وجود دارد. برخی معتقدند که روح قدیم است و قبل از بدن آفریده شده است و بعد از شکلگیری کامل بدن جنین، به آن ملحق میشود. دیگران معتقدند که حادث است. برخی از معتقدین به حدوث روح اعتقاد دارند که وقتی جنین به مرحلهای از رشد که قابلیت اتحاد با یک امر مجرد به نام روح را پیدا کند رسید، خداوند روح متناسب با آن را به او افاضه میکند[۳۷]. امام خمینی در این مسأله پیرو حکمت متعالیه ملاصدرا است که مدعی است روح یا نفس در نتیجه رشد و تکامل جنین که یک امر مادی است، به وجود میآید. در واقع ایشان منکر خلقت روح قبل از بدن هستند[۳۸].
طبق مبنای حکمت متعالیه در مورد خلقت نفس که از آن به نظریه جسمانیة الحدوث و روحانیة البقا بودن نفس تعبیر میشود، نفس از تکامل تدریجی ماده در همین طبیعت حاصل میشود. این ماده است که به دلیل داشتن قوه، قابلیت ترقی داشته و در اثر حرکت جوهری به امری مجرد تبدیل میشود. انسان حرکت جوهری خود را از عالم ماده و طبیعت شروع میکند. نطفه که یک جسم مادی است بر اثر حرکت جوهری به مضغه و آن نیز به علقه و... تبدیل میشود. این سیر ادامه مییابد تا در یک مرحله از سیر آن، به این حقیقت، نفس گفته میشود که دارای پایینترین مراحل تجرد میباشد. در این مرحله حس لامسه به عنوان اولین مرحله ادراک شکل میگیرد. نفس به حرکت جوهری خود ادامه میدهد و هرچه جلوتر میرود، حواس دیگر نیز شکل میگیرند و در نتیجه تجرد او از ماده هرچه بیشتر و نیازش به آن کمتر میشود. این موجود در نهایت به امری کاملاً مستقل از بدن مادی تبدیل میشود. تا وقتی که نفس به بینیازی کامل از بدن دست نیافته است، بدن و اندام جسمانی آن، ابزار کار روح در انجام فعالیتهایش میباشند. به همین دلیل مادامی که نفس مستقل نشده و پوشش طبیعت مادی را از خودش دور نکرده است، اعضای بدن جسمانی مانند گوش و چشم و زبان شرط در احساس مدرکات هستند. هنگام تجرد کامل نفس، وقت جدایی نفس از بدن مادی فرا میرسد و نفس از عالم ماده و طبیعت خارج میشود. از این حالت جدایی تعبیر به مرگ و موت میشود. بعد از این استقلال، نفس دیگر نیازی به بدن مادی ندارد و به حیات ابدی خود با بدن برزخی و مثالی ادامه میدهد[۳۹].
نفس آدمی تا حدود چهل سالگی به تقویت و اداره مزاج و بدن مادی مشغول است؛ لذا تا این سن رشد قوه عاقله انسان کم است، اما بعد از این سن، علاقه طبیعی نفس به بدن کم میشود. در نتیجه بدن رو به ضعف میرود. هر قدر توجه نفس به بدن کمتر شود، توجهش به خود بیشتر میشود و در نتیجه قوه عاقله بیشتر و محکمتر میشود. یکی از خصوصیات انبیاء و مربیان الهی این است که مانع توجه بیش از حد لازم انسان به طبیعت مادی شوند تا ادراکات عقلی آنها به حدی ضعیف نشود که انسانیت خود را صرف حیوانیت کنند[۴۰]؛ لذا اگر گفته میشود: «عقل سالم در بدن سالم»؛ معنای صحیح آن، این است که اگر بدن و مزاج انسان سالم باشد، دیگر نیازی نیست نفس آدمی بیش از حد لازم به کار بدن و مزاج او بپردازد. وقتی اشتغال نفس از بدن کم شد، در این صورت توجه نفس به باطن خود بیشتر و در نتیجه تعقلاتش قویتر خواهد شد[۴۱].
به عبارت دیگر، نفس موجودی است که مادامی که در عالم طبیعت است یک جهت و وجهه مادی دارد و به واسطه آن جهت، محکوم به مادیت است و یک جهت تجرد و روحانی دارد که از آن جهت، محکوم به حکم روحانیت و تجرد میشود. نفس در این مرحله با سیر خود به تدریج از طبیعت محض بودن به سوی تجرد محض حرکت کرده، کمکم کمال یافته، از نقص بیرون میرود[۴۲]. این سیر و حرکت جوهری برای انسان یک امر قهری و اجباری است که باید از مرحله طبیعت و ماده، حرکت صعودی خودش را شروع کرده، به تجرد مثالی و بعد از آن هم به تجرد عقلی برسد. به این منظور در عالم طبیعت از پایینترین مراحل تجرد شروع میکند و بعد در عالم برزخ تجرد مثالی و در نهایت در عالم آخرت تجرد عقلی مییابد. البته در این سیر و حرکت جوهری که به طرف تجرد طی میکند، انسان ممکن است کسب فضایل و یا رذایل بکند و در نتیجه وقتی از طبیعت بیرون میرود، ممکن است مجرد عقلانی یا مجرد شیطانی باشد. به عبارت دیگر رفتن به عالم تجرد قهری است؛ ولی در این مسافرت غیراختیاری ممکن است کسی با اختیار خود سود یا ضرر کسب کند و در زیباییها و یا زشتیها به مقام تجرد دست یافته، انسان مجرد یا شیطان مجرد شود[۴۳].
خلاصه کلام اینکه نفس انسانی بالقوه دارای سه مرتبه با مرحله است که عبارتاند از: ۱. مرحله طبیعت و ماده یا شهادت، ۲. مرحله مثال یا خیال یا برزخ، ۳. مرتبه عقل یا غیب. نفس آدمی در اثر حرکت جوهری خود این قوای خود را به مرحله شکوفایی و فعلیت میرساند؛ لذا هر مرتبه بالاتر واجد همه کمالات مرتبه پایینتر از خودش میباشد و مرتبه پایین نیز ظل و سایه مرتبه بالاتر از خود است. البته قابل توجه است که در اغلب انسانها فقط دو مرحله اول به فعلیت میرسد و مرحله عقل در آنها در حد قوه و استعداد باقی میماند. شکوفایی این مرتبه اختصاص به اولیای خاص الهی دارد و در هر چند قرن یک یا چند نفر معدود هستند که آنها در ترقی کمالی نفسی و وجودی به مقام عقلانی دست مییابند[۴۴].[۴۵]
قوای نفس انسانی
نفس انسان دارای چهار قوّه اصلی است که عبارتاند از عقل، غضب، شهوت و وهم[۴۶].
۱. قوه واهمه که آن را «قوه شیطنت» نیز میگویند؛ واهمه قوهای است که شخص به واسطه آن، اقدام به دروغگویی و مکر و حیله میکند.
۲. قوه غضبیّه که آن را «نفس سَبُعی» نیز میگویند؛ این قوه باعث مقابله با ضررها و دفع موانعی میشود که سر راه بهرهمندیهای انسان قرار میگیرند.
٣. قوه شهویّه که نام دیگر آن «نفس بهیمی» است؛ این قوه نیز مبدأ شهوتهای انسان، جلب منفعتها ولذتهای او از طریق خوردنیها و نوشیدنیها و ازدواج میباشد.
این سه قوه به حسب سنین عمر انسان متفاوت بوده، رشد طبیعی انسان باعث کاملتر شدن این سه قوه در او میشود. ممکن است هریک از این سه قوه به حدی از کمال برسد که هیچ کدام بر دیگری غلبه و سلطه نیابد. همچنین ممکن است یکی از آنها بر دو قوه دیگر غلبه پیدا کند و یا اینکه دو تای از آنها بر سومی غالب شود؛ لذا بر اساس رابطه این سه قوه نسبت به یکدیگر، برای شخص هفت صورت ملکوتی قابل تصور است: اگر قوه بهیمی غالب بر بقیه قوا باشد و باطن نفس شخص دارای صورت بهیمی شود، صورت ملکوتی انسان که در آخرت ظهور مییابد، به شکل یکی از بهائم مناسب با این صورت، مانند گاو و خر خواهد بود. اما اگر در وجود انسان قوه سبعی غالب شود، صورت ملکوتی او به شکل یکی از درندگان مانند پلنگ و گرگ و امثال آنها خواهد شد. همچنین اگر قوه شیطنت بر سایر قوا غلبه کند و فعلیت شیطانی آخرین فعلیت برای نفس شخص باشد، در این صورت باطن ملکوتی او به صورت یکی از شیاطین خواهد بود.
در صورت ترکیب دو قوه از این سه قوه نیز، سه صورت حاصل میشود: صورت گاو پلنگ، صورت گاو شیطان و صورت پلنگ شیطان. از ترکیب سه قوه با همدیگر نیز، یک صورت مخلوطه حاصل میشود، مانند «گاو شیطان پلنگ». همین مطلب معنای روایتی است که از پیامبر بزرگوار اسلام(ص) نقل شده است که فرمودند: بعضی از مردم در قیامت در چهرهای محشور میشوند که چهره میمونها و خوکها از قیافه آنها زیباتر است.
ذکر این نکته در رابطه با این قوای سهگانه لازم است که همانگونه که افراط در آنها گاه انسان را از حقیقت انسانیّت و گاهی از فضیلت انسانیّت خارج میکند، تفریط و کمکاری آنها نیز سبب فساد در مقام انسانیّت بوده، قصور آنها از ملکات رذیله انسانی به شمار میآید. به همین دلیل گفته میشود که این سه قوّه، سرچشمه تمام ملکات حسنه و سیّئه و منشأ تمام صورتهای ملکوتی است؛ لذا عدالت، که عبارت از حدّ وسط بین افراط و تفریط و غُلّو و تقصیر است، از فضایل بزرگ انسانیّت به شمار میآید[۴۷].
۴. قوه عاقله؛ قوهای است که وظیفه آن کنترل سه قوه دیگر میباشد. توضیح مطلب این است که، قوای نفس به ترتیب در انسان حاصل میشود. بچهای که متولد میشود، اولین قوه او شهوت است که جلوتر از قوای سهگانه که دیگر حاصل میشود. در رتبه دوم، قوه غضب در او حاصل میشود که خیلی ضعیف است؛ چون اگر او را از پستان مادر منع کنند، در صدد دفع برمیآید، به تدریج این قوه قدرت میگیرد. سپس قوه واهمه حاصل میشود.
هرچند وجود همه این قوا برای حیات انسانی ضرورت دارد. مثلاً بقای نوع و حفظ وجود انسان منوط به وجود قوه شهوت و غضب است. اگر قوه واهمه نباشد، انسان نمیتواند به زندگی خود ادامه دهد و امور معاش خود را اصلاح نماید. با این حال اگر این سه قوه، خودسر و آزاد بوده، بدون هیچ قیدی کار کنند، فساد به دنبال خواهند داشت؛ لذا لازم است این قوا تحت اداره و کنترل یک قوه دیگر قرار داشته باشند و اقتضائات و تمایلات خود را با اجازه آن قوه کنترل کننده انجام دهند؛ چون این سه قوه قدرت تمییز و فهم این مطلب را ندارند که تمایلات آنها در بعضی از موارد، سبب ترتب فساد و اختلال نظام و هلاکت شخص خواهد شد. در نتیجه، قوه دیگری لازم است که قوه ناصحه و عاقله و ممیزه است. این قوه برای انسان، در مرحله بعد از حصول این سه قوه حاصل میشود و لذا غلبه و سلطه یافتنش بر این قوا سخت خواهد بود؛ چراکه آن سه، سابقه تصرف در قلب دارند و خارج کردن ریشههای وارده اینها از قلب، امر مشکلی است.
بنابراین، قوه تمییز و عقل برای کنترل سه قوه به تنهایی کافی نیست؛ لذا حضرت احدیت، انبیاء و مرسلین و اولیاء و علماء الهی را برای پشتیبانی این قوه فرستاده تا بتوانند آنها را کنترل کرده، تحت فرمان عقل، بلکه عقل کل و دستور شرع درآورند و آنها را رام کرده و صفات زشت و رذیله را از صفحه دل بردارند[۴۸].
بر این اساس، اگر رفتار و اعمال انسان منطبق بر شرع مقدس باشد، قوه عاقله او تجرد بیشتری مییابد؛ ولی اگر مطابق با موازین شرع عمل نکند، قوه واهمه او قوت مییابد و در نتیجه به سوی شیطان کامل شدن میرود. به همین دلیل کارهای انسان شرور در دوران جوانی همراه با غضب، شهوت، زور، زدن و کشتن همراه است؛ چون قوای شیطنت کردن او جوان هستند؛ ولی زمانی که به علت پیری، آلت غضب و شهوت در او سست و ضعیف میشود، از راههای دیگری به شیطنت میپردازد؛ لذا توجه نفس به قوه واهمه بیشتر شده و چنین افرادی غالباً گرفتار حرص و حب ریاست و حسادت و... میشوند[۴۹].[۵۰]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ فربد، محمدصادق، مبانی انسانشناسی، ص۳.
- ↑ روح الامینی، محمود، مبانی انسانشناسی، ص۲۷ - ۲۹.
- ↑ مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، ص۴-۵.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۲۵.
- ↑ آمدی، غررالحکم، ص۱۷۲؛ علی(ع): «معرفة النفس أنفع المعارف».
- ↑ آمدی، غررالحکم، ص۵۹۸؛ پیامبر(ص): «لا تجهل نفسک فان الجاهل معرفة نفسه جاهل بکل شیء».
- ↑ امینزاده، محمدرضا، انسان در اسلام، ص۱۰.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۲، ص۳۰.
- ↑ علامه مجلسی، بحارالأنوار، ج۲، ص۳۲، ح۲۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۲۲.
- ↑ ذاریات: ۲۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.
- ↑ امام خمینی، سرالصلوة، ص۲۲-۲۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۷۸.
- ↑ امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۷-۸.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۳.
- ↑ مصباح یزدی، شرح جلد هشتم اسفار، جزء اول، ص۲۳-۲۴.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۱۰۰.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۸.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۲۷.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸ ص۴۱۱.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۸، ص۲۵۴.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۱۹.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۰، ص۶۸؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰۳.
- ↑ امام خمینی، آداب الصلاة، ص۲۶۲.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۱۴، ص۱۵۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷.
- ↑ امام خمینی، سرالصلوة، ص۲۲ - ۲۳.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۷۸.
- ↑ امام خمینی، شرح دعای سحر، ص۷-۸.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۲۹.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۴۱ - ۱۴۲ و ۱۴۵ - ۱۴۶.
- ↑ امام خمینی، صحیفه امام، ج۶، ص۳۴۴.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۶۸؛ آداب الصلاة، ص۲۶۵؛ شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۷۰ - ۲۷۱ و ۱۰۹ - ۱۱۱؛ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۹۳ - ۹۴ و ۲۲۸ و ۴۸۰ - ۴۸۱؛ صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۵؛ ج۱۰، ص۴۴۶؛ ج۹، ص۲۹۱؛ ج۱۱، ص۴۴۹.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۱۳۷؛ صحیفه امام، ج۴، ص۸؛ ج۷، ص۵۳۲؛ ج۸، ص۵۱۴؛ ج۱۲، ص۵۰۴؛ ج۱۳، ص۳۵ و ۲۸۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۱۵ - ۱۱۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۴ و ۱۲۴ و ۱۲۸ - ۱۲۹ و ۱۴۰-۱۴۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۴ - ۶۶ و ۱۲۸ - ۱۳۳و ۴۰۳ - ۴۱۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۰-۳۲.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۱۵۳-۱۵۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۶۸ - ۷۵ و ۳۳ - ۳۵.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۱۷ - ۳۲۴ و ۲۲۸.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۳۱.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۲۸۳.
- ↑ امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۴۹ - ۱۵۰؛ شرح چهل حدیث، ص۱۴.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۶۶.
- ↑ امام خمینی، تقریرات فلسفه، ج۳، ص۳۳ - ۳۵.
- ↑ میرزایی، رضا، مقاله «انسانشناسی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۲۳۴.