بحث:توابین در تاریخ اسلامی
قیام توّابین
خیانت کوفیان به امام حسین(ع) که به شهادت مظلومانه آن حضرت انجامید، عالم اسلام را در بهت و حیرت و بیمناکی فرو برد و از طرفی خشم و نفرت عمومی را بر ضد بنی امیه بیش از پیش برانگیخت. در این میان چهرههای موجه و انقلابی کوفه که در یاری امیرالمؤمنین(ع) مشهور بودند، از کوتاهی خود در همراهی با فرزند آن حضرت به شدت پشیمان شدند و خود را سرزنش کردند و زدودن این گناه و رسوایی را تنها در کشتن قاتلان امام حسین(ع) و یا کشته شدن خود دانستند.
این اشخاص به منظور قیام و جبران کوتاهی خود در یاری سیدالشهداء، نزد پنج تن از سران شیعه کوفه[۱]، یعنی سلیمان بن صرد خزاعی که از اصحاب پیغمبر اکرم(ص) بود، مسیب بن نجبه فزاری از اصحاب امیرالمؤمنین(ع)، عبدالله بن سعد ازدی، عبدالله بن وال تیمی و رفاعة بن شداد بجلی رفتند. این پنج نفر در خانه سلیمان بن صرد جمع شدند و با یادآوری کوتاهی خود در یاری نواده پیغمبر خدا(ص) به تعیین فرماندهی برای قیام اقدام نمودند و سرانجام، سلیمان بن صرد را انتخاب کردند[۲].
شعار توابین، خونخواهی امام حسین(ع) با اظهار ندامت از کوتاهی خود، و قیامشان برگرفته از آیه ﴿فَتُوبُوا إِلَى بَارِئِكُمْ فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ فَتَابَ عَلَيْكُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾[۳] بود[۴]؛ از این رو به توابین مشهور شدند. این افراد از شیعیان برجسته کوفه بودند[۵].[۶]
آغاز قیام و سرانجام آن
پس از واقعه کربلا، حکومت نظامی کوفه، اندکی سست شده بود و همین امر باعث شد شیعیان از پناهگاههای خود بیرون آیند و یکدیگر را ملاقات کنند[۷]. آنان از کوتاهی خود در یاری امام حسین(ع) که منجر به شهادت امام خویش شده بود، به شدت شرمسار و پشیمان بودند؛ به ویژه سرشناسانی همچون سلیمان بن صرد خزاعی و مسیب بن نجبه فرازی و رفاعة بن شداد بجلی که پیشتازان حرکت بزرگ و انقلابی دعوت از حضرت امام حسین(ع) بودند و عهد بسته بودند با جان و مال خویش آن حضرت را یاری نمایند و نخستین نامه دعوت از آن وجود مقدس را ارسال کرده بودند. اولین جلسه این گروه اواخر سال ۶۱ در منزل سلیمان بن صرد تشکیل شد[۸] و پس از تعیین سلیمان به رهبری قیام، به منظور خالص کردن نیت خود اکثراً وصیت کردند که همه اموال و املاک خویش را غیر از اسلحه، وقف مسلمانان کنند تا از این راه بر ضد ستمگران، قدرت یابند. سپس به شیعیان مدائن و بصره در مورد تصمیم خود نامه نوشتند و از آنها برای پیوستن به خویش دعوت کردند[۹].
توابین در محافل و مجالس مختلف، نهضت خود را طرح نموده و با تبلیغات وسیع برای قیام، زمینهسازی کردند. آنان تا هنگام مرگ یزید (ربیع الاول سال ۶۴) به فراهم کردن ابزار جنگی و آمادگی برای نبرد مشغول بودند و بدین ترتیب، گروهها و دستهها پشت سر هم دعوت آنها را پذیرفتند و به آنان ملحق شدند[۱۰].
توابین با مرگ یزید و فروپاشی نظام مبتنی بر رعب و وحشت او به سلیمان پیشنهاد کردند که به دارالاماره هجوم برند و عمرو بن حریث جانشین عبیدالله بن زیاد را از کوفه بیرون کنند و خونخواهی امام حسین(ع) را اعلام نمایند و به تعقیب قاتلان او بپردازند و مردم را به خاندان مظلوم پیغمبر اکرم(ص) که از حق خود محروم بودند، دعوت کنند.
سلیمان در پاسخ آنان گفت: «قاتلان امام، اشراف کوفه و سواران عرب هستند که باید انتقام خون حسین(ع) را از آنها بگیریم؛ اما وقتی آنها از نیت شما آگاه شوند به رویارویی خواهند پرداخت و با توجه به موقعیت ما و ایشان به این نتیجه رسیدهام که مقصود ما با اینگونه قیام کردن، حاصل نخواهد شد و خود، طعمه آنها میشویم؛ در عوض، داعیان خود را به شهر میفرستیم و (آشکارا) شیعه و غیر شیعه را دعوت میکنیم؛ زیرا امید است با مرگ آن جبار، مردم دعوت شما را آسانتر از گذشته بپذیرند». توابین نیز به همینگونه عمل کردند و بسیاری از اهل کوفه دعوت آنان را لبیک گفتند؛ به گونهای که تعداد آنها چند برابر افرادی شد که در تبلیغات پنهانی (در حیات یزید) جذب شده بودند[۱۱].
به نظر میرسد تصمیم سلیمان، مبنی بر عدم برخورد با قاتلان کوفی امام حسین(ع) در آن مقطع، حسابشده و عاقلانه بوده است؛ زیرا گذشته از اینکه هنوز تعداد داوطلبان قیام به حد مطلوب نرسیده بود، سلیمان با شناختی که از همشهریان خود داشت، از این میترسید که به محض انتشار خبر قیام، سران کوفه و اشراف آن شهر که خود مستقیماً (مانند قیس و محمد پسران اشعث بن قیس، رؤسای قبیله کنده و شبث بن ربعی ریاحی) و یا غیر مستقیم در شهادت امام حسین(ع) و فاجعه عاشورا نقش داشتند، احساس خطر کنند و با بهرهبرداری از سنتهای قبیلگی، همه اهالی کوفه و یا عمده آنان را بر ضد قیام توابین، زیر پرچم خود آورند و چون سخن و حکم رؤسای قبایل، نفوذ بسیاری داشت، چه بسا کسانی را هم که از میان کوفیان به نهضت پیوسته بودند، از جمع توابین بیرون آورند؛ چیزی که در جریان قیام حجر بن عدی و مسلم بن عقیل تجربه شده بود.
نفوذ سران قبایل و اشراف کوفه تا آنجا بود که حتی پس از مرگ یزید و اخراج عمرو بن حریث (جانشین عبیدالله بن زیاد)، در آن اوضاع آشفته، برای امارت بر کوفه عمر بن سعد فرمانده قاتلان و جنایتکاران کربلا را انتخاب کردند و غیر از زنان غیور همدان و بعضی قبایل دیگر، کسی با این امر مخالفت نکرد. از این روست که بعدها نیز سلیمان نمیتوانست در آغاز جنبش توابین، به نبرد قاتلان کوفی امام حسین(ع) بشتابد؛ لذا اعلام کرد قاتلان اصلی در شام هستند و از آنها باید شروع کرد[۱۲].
به نقل منابع تاریخی که عمدتاً متعلق به اهل تسنن هستند با ورود مختار به کوفه و دعوت وی به خونخواهی امام حسین، گروهی از توابین جدا شدند و به او پیوستند. مختار با اعلام اینکه مقصود سلیمان از قیام، تنها این است که خود را به کشتن بدهد و چون از رموز جنگ اطلاع ندارد، دیگران را نیز به کشتن خواهد داد، عدهای از پیروان وی را به خود جذب کرد[۱۳].
ظاهراً پس از اینکه نیروی توابین به اندازه مورد نظر رسید، آنها دوباره قصد قیام در کوفه را میکنند، ولی با سیاست مزوّرانه عبدالله بن یزید، حاکم زبیری کوفه، که قصد آنها را در برخورد با قاتلان امام حسین(ع) در شام تأیید کرد، از این اقدام صرف نظر نمودند و تصمیم به ترک کوفه و شتافتن به مقابله با لشکر شام گرفتند که به فرماندهی عبیدالله بن زیاد در حرکت به سوی عراق، به پل مَنبِج رسیده بود[۱۴].
توابین قرار گذاشتند در شب اول ربیع الآخر سال ۶۵ در نخلیه اجتماع کنند. پس از ورود به نخلیه، سلیمان تعداد افراد را کافی ندید؛ بنابراین دستور داد تا افرادی وارد کوفه شوند و در شهر و مسجد بزرگ آن، به هنگام نماز عشا فریاد «یا لثارات الحسین» سر دهند[۱۵]. صبح روز بعد سلیمان دفتر سپاه را خواست و در آن تعداد بیعتکنندگان را شانزده هزار نفر دید؛ در حالی که بیش از چهار هزار نفر گرد نیامده بودند. به قولی، مختار حدود دو هزار نفر از آنها را به خود جذب کرده بود. سلیمان با شنیدن این خبر گفت: گیرم که دو هزار نفر را مختار جدا کرد، ده هزار نفر دیگر چرا بازماندهاند؟ آیا اینان ایمان ندارند و از خدا نمیترسند؟ آیا خدا و پیمانهایی را که درباره جهاد و یاری با ما داشتهاند، فراموش کردهاند؟ سلیمان سه روز در نخلیه توقف کرد و در این مدت افراد مورد اعتمادی را به نزد آنان که نیامده بودند، فرستاد و تعهد و بیعتشان را یادآوری کرد. بدین ترتیب هزار نفر دیگر به او پیوستند[۱۶]. عبدالله بن یزید، حاکم زبیری کوفه با عدهای از اصحاب خود، که دقت کرد تا از قاتلان امام حسین(ع) کسی در میان آنها نباشد، به نخلیه نزد سلیمان رفت و به او پیشنهاد کرد تا با فرستادن سپاه بزرگی آنان را یاری کند؛ اما سلیمان نپذیرفت و با اینکه یاران آنها از مدائن و بصره نرسیده بودند، در شامگاه جمعه پنجم ربیع الآخر سال ۶۵ حرکت کردند.
سلیمان پس از یک امتحان در میان افراد خود، هزار نفر را تصفیه کرد و با بقیه به دیر اعور وارد شد. سپس شب هنگام به قصد زیارت مرقد مطهر امام حسین(ع) حرکت کردند و صبحگاهان به کربلا رسیدند. وقتی به مرقد امام(ع) رسیدند، فریاد برآوردند و به شدت گریستند و آرزو کردند کهای کاش با آن حضرت کشته شده بودند! توابین یک شبانه روز در آنجا به گریه و تضرع پرداختند؛ و آنگونه که مردم گرد حجر الأسود جمع میشوند، بیش از آن به دور قبر امام(ع) ازدحام کرده بودند[۱۷]. آنگاه حرکت کردند و شهر انبار را پشت سر گذاشتند. در این هنگام نامه عبدالله بن یزید، حاکم زبیری کوفه به دست سلیمان رسید که در آن از توابین خواسته بود تا بازگردند و با یکدیگر متحد شوند که بر دشمن غلبه خواهند کرد. وقتی یاران سلیمان نظر او را در این مورد جویا شدند، گفت: «هیچگاه مثل امروز به یکی از دو فیض نزدیک نبودهاید: شهادت یا پیروزی. از این کار حق، که به خاطر آن فضیلت مییابید، بازنگردید؛ چراکه ما با اینها اختلاف داریم. اینان (زبیریان کوفه) در صورت پیروزی از ما خواهند خواست تا به همراهی عبدالله بن زبیر جهاد کنیم؛ در حالی که جهاد در رکاب او را گمراهی میبینیم. (ما خود بدون یاری آنها) اگر پیروز شویم، کار را به اهل آن خاندان پیامبر(ص)) میسپاریم و اگر کشته شدیم، به نیت خود عمل نموده، و از گناه خویش توبه کردهایم»[۱۸].
توابین پس از رد پیشنهاد حاکم کوفه به راه خود ادامه دادند تا به قرقیسیا (در استان جزیره) رسیدند. زفر بن حارث کلابی[۱۹]، حاکم قرقیسیا که با ابن زبیر بیعت کرده بود نیز به آنها پیشنهاد کرد تا در کنارشان بر ضد لشکر ابن زیاد بجنگد[۲۰]. سلیمان نپذیرفت و با سپاه توابین حرکت کرد تا به عین الورده[۲۱] رسید. در این زمان لشکر شام با آنها یک شبانهروز فاصله داشت[۲۲]. سرانجام دو سپاه با هم روبرو شدند و طی نبردی نابرابر و سخت، سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، عبدالله بن سعد و عبدالله بن وال، که به ترتیب فرماندهی توابین را بر عهده داشتند، به همراه عمده سپاه خود کشته شدند. رفاعة بن شداد که پس از آنان فرماندهی را به دست گرفته بود، به پیشنهاد یکی از بزرگان توابین به منظور نجات زخمیها تصمیم به عقبنشینی گرفت، ولی عدهای حاضر به عقبنشینی نشدند و به طرف دشمن هجوم بردند تا به شهادت رسیدند.
بازماندگان توابین هنگام بازگشت و در راه کوفه به یاران خود از مدائن و بصره برخوردند که تازه رسیده بودند و همگی در مرگ یاران خود گریستند. آنها یک شبانهروز در دهکده صَندودا[۲۳] توقف کردند، سپس مردم مدائن و کوفه و بصره هر یک به سوی شهر خود بازگشتند[۲۴].
آنچه در قیام توابین حائز اهمیت است، اخلاص آنان و اعتقاد به قیامی است که آغاز کرده بودند. سلیمان به خلوص نیت آنها که در لوای او میخواستند با شامیان بجنگند، بسیار اهمیت میداد؛ تا جایی که از سپاه پنجهزار نفری، هزار نفر را که در خلوص نیت آنان تردید بود از صفوف توابین تصفیه کرد. همچنین به دلیل عدم اعتقاد به عبدالله بن زبیر، حاضر نشد حاکم زبیری کوفه او را با نیروی خود کمک کند و همینگونه پیشنهاد حاکم قرقیسیا را رد کرد. کسانی که در رکاب سلیمان باقی ماندند، همه با اعتقاد آمده بودند و ملاحظات قبیلگی و حمیتهای مرسوم در اعراب آن زمان و نیز سخنان حماسی در بسیج آنها تأثیر نداشته است و با ایمان به حقانیت اهل بیت(ع) و به منظور بازگرداندن رهبری جامعه به آنان در صورت پیروزی، میجنگیدند. البته تجربه نشان میداد که ملاحظات مذکور در بسیج مردم کوفه مؤثر بود، ولی کسانی که با آن ملاحظات (و نه با اخلاص) گرد آمده بودند، در مرحله عمل، سلیمان را رها کردند؛ به گونهای که دوازده هزار نفر از شانزده هزار بیعت کننده از یاری او سر باز زدند.
با وجود این به نظر میرساند، سران توابین همانگونه که مختار اعلام داشت، بیشتر در جبران کوتاهی خود نسبت به امام حسین(ع)، به کشتهشدن خویش و کمشدن بار سنگین این گناه میاندیشیدند تا موفقیت و پیروزی در قیام. شاهد مثال این که آنان که خود شیعیان مدائن و بصره را به همراهی خویش دعوت نموده بودند، تا رسیدن آنان صبر نکردند. شاید با ملحق شدن توابین این دو شهر، امکان و احتمال پیروزی بر شامیان بسیار افزایش مییافت[۲۵].
پانویس
- ↑ درباره «شیعه» در کوفه به بخش دوم فصل «کوفه و تشیع» مراجعه کنید.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۶؛ مروج الذهب، ج۳، ص۱۰۰.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! بیگمان شما با (به پرستش) گرفتن گوساله بر خویش ستم روا داشتید پس به درگاه آفریدگار خود توبه کنید و یکدیگر را بکشید، این کار نزد آفریدگارتان برای شما بهتر است. آنگاه، خداوند از شما در گذشت که او توبهپذیر بخشاینده است» سوره بقره، آیه ۵۴.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۷.
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۷. باید دانست که غیر از این پنج تن که به سبب اعتقاد به برتری امیر مؤمنان(ع) بر خلفای ثلاثه پیشین، «شیعه» خوانده میشدند، بسیاری از کوفیانی را که مورخانی همچون طبری و مسعودی و ابن اثیر شیعههای کوفه مینامند، تنها به سبب دوستی با اهل بیت یا بیعت با امیرمؤمنان(ع) حتی به عنوان خلیفه چهارم و یا به دلیل قبول نداشتن عثمان بن عفان، شیعه دانستهاند اگرچه خلیفه اول و دوم را هم قبول داشته باشند!
- ↑ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۳۶۲.
- ↑ تشیع در مسیر تاریخ، ص۲۶۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۴۲۸.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۳۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۲.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۵۸.
- ↑ زُفُر بن حارث کلابی: وی از سرداران معاویه بود و در زمان یزید جزو لشکر مسلم بن عقبه در فاجعه حَرّه مدینه حضور داشت، ولی پس از روی کار آمدن مروان با او مخالف شد و از بنی امیه جدا شده و با عبدالله بن زبیر بیعت کرد.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۱.
- ↑ عین الورده، همان رأس العین است که شهر مشهوری در استان جزیره بود که در آن یکی از جنگهای مشهور میان قبایل عرب اتفاق افتاد (نک: معجم البلدان، ج۴، ص۱۸۰).
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۲.
- ↑ صندودا: اسم زنی از اعراب بنی لخم که در عراق ساکن بودند و نیز (شاید به نام همان زن) نام دهکدهای در مسیر عراق به شام است. یاقوت حموی تنها از قول ابن کلبی مینویسد خالد ولید در مسیر خود از عراق به شام به صندودا آمد که در آن مردمانی از اقوام کنده و ایاد و عجم بودند. پس با آنها جنگید و غلبه یافت... (معجم البلدان، ج۳، ص۴۲۵).
- ↑ نک: تاریخ طبری، ج۴، ص۴۶۲-۴۷۰.
- ↑ رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۳۶۶.