دین در معارف و سیره علوی
عقل و دین
رابطه میان عقل و دین، شبیه رابطه عقل با اخلاق است. نزد امام علی(ع) عقل، راه رسیدن انسان به خدا و دین است: «با عقول، شناخت خدا محکم و پایدار میشود»[۱]؛ «مؤمن به خدا ایمان نمیآورد، مگر اینکه تعقل کند»[۲]؛ «دین و ادب نتیجه عقل است»[۳]؛ «دینداری به اندازه عقل است»[۴]؛ «نخستین پایه اسلام، عقل است»[۵]. عقل از طریق استدلال از آیات آفاقی و انفسی خدا را اثبات میکند و پس از اثبات خدا خوبی و لزوم تسلیم در برابر خداوند و ایمان به خدا را به انسان گوشزد میکند. آدمی با عقل خویش، مخاطب دین و شریعت است و از همین رو است که از شرایط مکلف شدن در قبال دین و عقاید و احکام آن برخورداری از عقل است. باز از همینجا است که حضرت امیر(ع) مقدار حسابرسی و پاداش و کیفر روز قیامت را به اندازه عقل میداند: «خداوند، بندگان را به اندازه عقلی که در دنیا به آنها داده، حساب میرسد»[۶]. گذشته از این که عقل آدمی را به دین میرساند، احکامش جزء دین است؛ زیرا به فرموده امام «عقل، رسول حق - تعالی - است»[۷] و «عقل، شریعت درونی، و شریعت، عقل بیرونی است»[۸]. در برخی از احادیث، عقل حجت باطنی و پیامبران و ائمه(ع) حجتهای در ظاهری قلمداد شدهاند[۹].
از سوی دیگر، دین نیز در خرد ورزی انسان و رشد و تکامل عقل او مؤثر است. امام علی(ع) در خطبه اول نهج البلاغه، درباره فلسفه ارسال رسولان میفرماید: خدا، رسولان خویش را در میان مردم برانگیخت و پیامبرانش را پی در پی به سوی مردم فرستاد، تا پیمان فطرتش را از انسانها بازگیرند و نعمت فراموش شده را به یاد آنان آورند و با تبلیغ بر آنها احتجاج کنند و گنجینههای عقول را آشکار کنند. «اِثاره» در لغت عرب از ریشه «ثور» به معنای انبعاث و برانگیختن و بلند کردن و آشکار کردن است. «ثَارَ الْغُبَارُ»[۱۰] یعنی گردوغبار برخاست. در این خطبه، حضرت معلومات عقلی را به دفینهها و گنجهای پنهان تشبیه کرده و یکی از وظایف پیامبران را برانگیختن و بر ملا کردن این گنجها دانستهاند. از این سخن میتوان دریافت که اولاً عقل دارای معلومات فطری و ذاتی است و در خود معلوماتی دارد که از خارج و تجربه به دست نیاورده است؛ ثانیاً بدون تذکر و برانگیختن پیامبران، آدمی از این معلومات غافل است و بدان توجه ندارد و پیامبران، توجه انسان را به این آگاهیها جلب میکنند. بنابراین یکی از کارهای دین، به فعلیت درآوردن، عقل و معلومات فطری است.
باز امام در این باره میفرمایند: «خداوند، اسلام را تشریع کرد... و آن را وسیله یقین برای کسانی که خرد میورزند، قرار داد»[۱۱]. بر اساس این حدیث، دین برای اینکه به یقین برسد، به او کمک میکند و وسیلهای برای دستیابی عقل به یقین است. از این رو است که قرآن هماره پس از بیان برخی مسائل، انسان را به تعقل در آنها دعوت میکند. این کار یعنی جهتدهی و راهنمایی عقل به مسیری که به نتیجه خواهد رسید. از آنجا که خداوند خالق عقل است، بهتر از هر کس میداند که عقل در چه مسیری توانایی رسیدن به مطلوب را دارد و در چه مسیرهایی ناتوان از دستیابی به نتیجه است. برای مثال قرآن انسان را به تعقل در قرآن[۱۲]، آیات تکوینی و پدیدهها و نظم جهان[۱۳]، احکام اخلاقی[۱۴] و سرگذشت پیشینیان[۱۵] دعوت میکند؛ زیرا نتیجه تفکر در این امور، شناخت خدا، درک احکام اخلاقی، و عبرت گرفتن از پیشینیان است. از سوی دیگر در احادیث متعددی، آدمی از تعقل در ذات الهی نهی شده است[۱۶]. دلیل آن، این است که عقل قادر به فهم ذات الهی و کیفیت ذات خداوند نیست، و اصولاً ذات خدا دارای کیفیت تعقلی نیست تا به دام تعقل آید. بنابراین تعقل در ذات الهی نتیجهای جز گمراهی و یا بیهودگی در پی نخواهد داشت. امام علی(ع) در این باره میفرمایند: خداوند بزرگتر از آن است که عقول بشر با تفکر و تعقل او را متصور و محدود سازند... خداوند کسی است که در عقول، متناهی نمیگردد تا اینکه در تفکر دارای کیفیت گردد.... عظمت خدا را به اندازه عقلت مقدر و محدود نساز که از هلاک شوندگان خواهی گشت[۱۷]. افزون بر همه اینها، دین بر عقل میافزاید، و به فرموده امام علی(ع) «ذکر و یاد خدا روشنایی عقل است»[۱۸] و هر که خداوند سبحان را یاد کند، خداوند دلش را زنده و عقل و خردش را نورانی میگرداند»[۱۹] و یاد خدا عقلها را راهنمایی و هدایت میکند»[۲۰]. اصولاً اعمال اخلاقی، اعمال دینی نیز محسوب میشوند و - چنان که گذشت - اعمال اخلاقی باعث تقویت عقل میشود و گناهان باعث تضعیف و نابودی عقل میگردند. همان بحثی که درباره تأثیر و تأثر و ارتباط دوسویه میان عقل و اخلاق گفتیم و اینکه این دو هماره یکدیگر را تقویت میکنند، درباره رابطه عقل و دین نیز گفتنی است.[۲۱]
فطرت و دین
فطری بودن دین الهی برای انسان و منطبق بودن فطرت انسانی با دین خدا، در آیه زیر به روشنی میتوان یافت: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾[۲۲]. در آیه یادشده، نکات فراوانی نهفته است که ضروری است هر قسمت آن را، جداگانه بررسیم. آیه، از قسمتهای زیر تشکیل شده است:
- ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا﴾: دعوت به توجه خالص به دین الهی؛
- ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ﴾: بیان تلویحی حکمت این فراخوانی؛
- ﴿الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾:تکمیل بیان حکمت دعوت؛
- ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾: پاسخی تلویحی به اشکالی مقدر؛
- ﴿ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾: اعلام نتیجه و بیان علت پایداری دین؛
- ﴿وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ﴾: هشدار به مردم.
در آغاز آیه، دعوتی برای توجه به دین حنیف صورت میگیرد. در قسمت دوم و سوم، حکمت و علت این دعوت بیان میشود. البته این سبک در قرآن کریم، بسیار به چشم میخورد: اینکه از بیان مطلب و یا ارائه حکمی، سؤال و یا اشکالی را که در ذهن مخاطب، خطور میکند، بدون بیان سؤال و اشکال، پاسخ بگوید. در اینجا نیز چنین است. هر چند، مخاطب نخستین آیه، رسول اکرم(ص) است، این دعوت فراگیر است و همه افراد بشر را به روی آوردن به دین خدا فرا میخواند. پس، مخاطب آیه انسان است؛ انسانی که ذهنی فعال و پرسشگر دارد و از هر نکتهای ذهنیتی تازه مییابد. گویا انسان پس از مواجهه با این دعوت الهی، از خود میپرسد: «چرا باید تنها به این دین روی آورم و به هیچ چیز دیگر توجه نکنم؟» قرآن کریم به این پرسش مقدر، پاسخ میدهد که علت آن، این است که این دین را خدای سبحان پدیدار ساخته و ارائه فرموده است. بیان این حقیقت، پاسخ بسیار مناسبی است؛ زیرا آنچه خدای حکیم بیاراید، فراتر و برتر از هر چیز دیگری است. اما به همین حد بسنده نمیکند و ادامه میدهد که خدای رحمان، این دین را هماهنگ با ساختار وجودی انسان، طراحی و تنظیم کرده است. این نکته به خوبی روشن میکند که دعوت به سوی دین خدا، دعوتی بجا و بر حق است؛ زیرا دعوت خدا به دین الهی، همانند دعوت مهندسین طراح و صاحبان صنایع، برای رجوع به دفترچه راهنمای کالای صنعتی (کاتالوگ) و رعایت مواد مندرج در آن است. توصیه آنان، بدین معنا است که اگر مصرف کننده در بهرهوری از دستگاه صنعتی، خودسرانه عمل کند و شیوهای دیگر پیش گیرد، از عمر مفید دستگاه خواهد کاست. همین ارتباط و بلکه بالاتر از آن، میان دین الهی و انسان برقرار است. گویا خدای رحمان از این رو انسان را به توجه کردن به دین و رعایت رهنمودهای آن میخواند که اگر آدمیان به راهی جز آن روند، بسیاری از استعدادهای عظیمی را که در وجودشان نهفته است، ضایع خواهند کرد و یا حداقل به استفاده بهینه از آنها دست نخواهند یافت، آری، فقط سازنده یک دستگاه پیچیده، از زیر و بم آن نیک آگاه است و میتواند متناسب با آن رهنمود دهد: ﴿أَلَا يَعْلَمُ مَنْ خَلَقَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ﴾[۲۳].
در قسمت چهارم، اشکال مقدر درباره ثبات فطرت را پاسخ میگوید. اشکال این است که اگر با گذشت زمان، فطرت انسانها دچار تغییر و دگرگونی شد، در آن صورت دین الهی چه جایگاهی خواهد داشت؛ آیا این دین (اسلام) با ساختار وجودی انسانهای چهارده قرن پیش هماهنگ است؟ یا این که انسانهای کنونی که در قیاس با پیشینیان خود، دگرگونیهای ژرفی را پذیرفتهاند، میتوانند از این دین، بهره برند و هدایت گیرند؟ پاسخ قرآن کریم این است که در آفرینش الهی، تبدیل و دگرگونی راه ندارد: ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾[۲۴]. البته با توجه به سبک خاص قرآن در جایگزینی واژگان باید گفت: واژه «خلق» در اینجا ناظر به همان فطرت انسانی است[۲۵]؛ بدان معنا که با گذشت زمان، خداوند در فطرت انسانها تبدیل و تقدیری را مقدر نخواهد کرد. واقعیت این است که آنچه در انسان تغییر میکند، آداب و رسوم اجتماعی و شیوههای رفتاری برگرفته از همین آداب و رسوم است. بنابراین آنچه در انسان نهادینه شده است، یعنی فطرت آدمیان، هرگز دستخوش تبدیل نخواهد شد. به عنوان مثال، هیچ زمانی نبوده و نخواهد بود که انسانها از عدالت متنفر باشند و از ظلم و ستم به نیکی یاد کنند؛ یا در هیچ زمانی بشر در مقام نظر، از علم و حق و رشد و کمال روی گردان نبوده و شعار دوری از حقیقت را سر نداده است؛ هر چند گاه در مصادیق عدل و ظلم و حق و باطل دچار اشتباههای بزرگی شده، و یا در عمل از آنها کناره گرفته است. در انسان سلسلهای از اصول فطری ثابت است که شامل گرایش به حق، تنفر از ظلم، عواطف انسانی، میل به کمال و رشد و امثال آنها است و آنچه تغییر میکند، تشخیص مصداقها و یا رفتارهای ناشی از سنتهای اجتماعی است. این مسئله در غرایز نیز جاری است: انسان هیچگاه از غذا رویگردان نمیشود و همواره بدان نیاز دارد؛ ولی کیفیت دست یافتن بدان و شیوه آمادهسازی و طبخ آن بسته به شرایط محیطی و زمانی، متفاوت است. تمایلات جنسی نیز به همین حکم، تن میدهند.
بنابراین عبارت ﴿لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ را باید ناظر به این نکته دانست که دین الهی، منطبق با فطرت آدمیان است و فطرت شامل اصولی است که هرگز دستخوش تبدیل و تغییر نمیشود. از این رو باید گفت که دین خدا همواره با ساختار وجود انسان همساز و هماهنگ است؛ زیرا هم مبانی فطری در آن لحاظ شده و هم شیوههای حرکت بر مبنای فطرت ارائه شده است. سپس - در قسمت پنجم میفرماید: ﴿ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ﴾؛ «این است همان دین پایدار». علت ثبات و پایداری دین الهی آن است که با فطرت انسانها هماهنگ است و فطرت نیز امری پایدار است پس دین الهی هم همواره پا برجا است و در هر جا و در هر زمانی پاسخگوی نیازهای اصیل انسانی است و همواره برای انسان تشنه حقیقت، بسان آبْ گوارا است. در قسمت ششم، یادآور میشود که بسیاری از مردم از این آگاهی بیبهرهاند و به این رمز توجه ندارند که آیین حق آن است که با فطرت انسانی دمساز باشد و فقط چنین آیینی امکان بقا و ثبات دارد؛ و گرنه آنچه از قسمتهای ناپایدار و یا از فضای غیر مبتنی بر فطرت انسانی میجوشد، شایسته بقا و دوام نیست و با تغییر آداب و رسوم و فرو نشستن آن فضای خاص، مقبولیت خود را از دست میدهد. در این باره میتوان از قانونی شدن عمل شنیع و غیر انسانی همجنس بازی در برخی کشورهای غربی نام برد. بدیهی است که چنین قانونی هرگز مقبول نسلهای آینده نخواهد بود. افزون بر آن در زمان کنونی نیز موجب آزردن خاطر پاک انسانی و تنفر فطرتهای سلیم است. در آیه فطرت، از تطبیق دین الهی با فطرت انسانی سخن به میان آمده است. اولین پرسشهایی که در این باره به ذهن خطور میکند، این است: منظور از فطری بودن دین چیست؟ حوزه این انطباق تا کجا است؟ چه بعدی از ابعاد دین الهی، با فطرت انسانی سازگار است؟
پاسخ را با بیان این نکته میآغازیم که در یک تقسیمبندی مباحث دینی را میتوان در سه دسته جای داد: اعتقادات، اخلاق و احکام. در اعتقادات سنگ بنا توحید است و بقیه عقاید بر آن استوارند؛ یعنی نبوت و معاد و همچنین امامت، اصولی برگرفته از توحیدند، نه مستقل. نبوت، پیامآوری از جانب خداوند است و تشریع دین در زندگی. معاد به معنای تشکیل دادگاه عدل الهی و پاداش و کیفر از سوی خدای رحمان است، و امامت اصل ولایت الهی است، و این هر سه پس از اصل توحید قرار میگیرند. عدل الهی نیز متفرع بر پذیرش وجود خداوند و یگانگی او است. اخلاق دینی نیز مقولهای جدا از توحید نیست و مبنای همه مباحث اخلاق اسلامی، قرب به حق است. احکام نیز جدا از توحید، محتوای دینی نخواهند داشت: نماز که در رأس دستورهای عملی دین است، برای یاد خدا و ارتباط با او است[۲۶]؛ روزه برای تقوای الهی است[۲۷]؛ زکات برای جلب رضای خدا است[۲۸]؛ شهادت، قیامی خدایی است[۲۹]؛ وفا به عهد و پیمان مسئولیتی الهی قلمداد میگردد[۳۰] و.... بنابراین، دین الهی، توحیدی است و فطرت انسان نیز فطرتی است، توحیدی، و این دو یکدیگر قابل انطباقند. از این رو میبینیم که در برخی روایات اسلامی، آیه حاضر را بر فطری بودن توحید منطبق کردهاند. برای نمونه، به روایات زیر توجه کنید: ۱. زراره میگوید: از امام صادق(ع) درباره عبارت قرآنی «سرشت الهی که خدا مردم را بر آن سرشته است» پرسیدم؛ فرمود: «همگی آنان را بر توحید آفریده است»[۳۱]. ۲. زراره میگوید: از امام باقر(ع) درباره آیه فطرت پرسیدم؛ فرمود: «خدای رحمان انسانها را بر توحید آفرید». زراره میگوید، پرسیدم: آیا خداوند آنان را خطاب کرد؟ امام سر مبارک خویش را پایین آورد و سپس فرمود: «اگر چنین نبود آدمیان نمیدانستند که پروردگارشان کیست و نمیشناختند که رازقشان چه کسی است»[۳۲]. ۳. در حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) درباره هماهنگی فطرت انسانی با اخلاص در توحید، چنین آمده است: «همانا برترین چیزی که بدان توسل میجویند، کلمه اخلاص - یعنی اقرار به ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ﴾[۳۳] است؛ چراکه توحید همان سرشت انسان است»[۳۴].
این تطبیق کلی کاملاً بجا و روشن است؛ ولی محدود و منحصر بدان نیست. درست است که منظور از فطری بودن دین برای انسان، این است که خدای رحمان انسان را بر توحید و معرفت خویش آفریده است ولی این شروع مسئله است، نه پایان آن؛ زیرا دین خدا از توحید شروع میشود و بر پایه توحید و معرفت و بندگی خدای رحمان استوار است. اصل توحید، شاخ و برگهای فراوانی دارد که شامل تمامی مباحث شریعت الهی میگردد؛ از این رو دین خدا توحیدی است و همه شاخسارهای آن نیز از زمین توحید میروید. به دیگر سخن، توحیدی بودن دین خدا، شامل همه امور اخلاقی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی آن میشود. بنابراین فطری بودن دین برای آدمی، به این معنا است که همه مسائل و امور مطرح در شریعت با ساختار وجود انسان هماهنگ است؛ چه این هماهنگی را به روشنی احساس کند - که در امهات چنین است - و چه اینکه به دلیل خمودی و پوشیدگی فطرت، از احساس آن محروم باشد. بدین ترتیب، همه احکام واقعی شریعت با سرشت آدمیان کاملاً همسو و هماهنگ است و هیچ گوشهای از شریعت الهی، جنبه تحمیلی بر فطرت ندارد. آری، ممکن است برخی احکام با هواهای نفسانی ناسازگار باشد؛ ولی فطرت انسان پذیرای آن بوده، بر حقانیت آن صحه میگذارد؛ کما اینکه ترک معاصی و گناهان، سخت است، ولی روان سالم انسانی از ترک آنها خشنود میگردد. فطری بودن دین در همه ابعاد آن در روایات نیز آمده است؛ از جمله فطری بودن دین و ولایت. مثلاً وقتی ابی بصیر از امام باقر(ع) میپرسد مراد از «دین حنیف» در عبارت قرآنی «پس روی خود را با گرایش تمام به حق، به سوی این دین کن» چیست، پاسخ امام «ولایت» است[۳۵]. روشن است که میان این روایت و روایاتی که فطرت را توحید شناساندهاند، مغایرتی نیست؛ زیرا ولایت در قرآن کریم، از شاخههای توحید به شمار است و کمال توحید در قبول ولایت است. این امر در نبوت نیز صادق است[۳۶]؛ چنانکه وقتی از امام صادق(ع) درباره معنای فطرت در آیه ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[۳۷] میپرسند، میفرماید: «منظور از آن توحید است، و اینکه محمد(ص) رسول الله و علی(ع) امیرالمؤمنین است»[۳۸].
افزون بر این، در روایات اسلامی، درباره پارهای از احکام از تعبیر «فطرت» استفاده شده است. به نظر میرسد در این روایات هماهنگی احکام الهی با ساختار انسانی مراد است؛ از جمله: نظافت: در این باره رسول خدا(ص) میفرماید: «خَمْسٌ مِنَ الْفِطْرَةِ تَقْلِيمُ الْأَظْفَارِ وَ قَصُّ الشَّارِبِ وَ نَتْفُ الْإِبْطِ وَ حَلْقُ الْعَانَةِ وَ الِاخْتِتَانُ»[۳۹]؛ «پنج چیزند که از فطرت به حساب میآیند: چیدن ناخن، کوتاه کردن موی پشت لب، ازاله موی زیر بغل، ازاله موی زیر شکم و ختنه کردن». اما بسیاری از دانشمندان، فطرت را در این گونه روایات، به سنت تفسیر کردهاند؛ گویا این گونه امور، جبلی انسانند و آدمیان مطابق و هماهنگ با آنها آفریده شدهاند[۴۰]. تبعیت از امام جماعت: امام علی(ع) میفرماید: «کسی که در پشت سر امام جماعتی که بدو اقتدا کرده، حمد و سوره را خود قرائت کند، بر خلاف فطرت خود اقدام کرده است»[۴۱]. در احادیث عامه نیز از امیرالمؤمنین(ع) نقل شده است: «من قرأ خلف الإمام فقد أخطأ الفطرة»[۴۲]. نیز: «ليس من الفطرة القرائة مع الإمام»[۴۳]. استقبال محتضر: امام علی(ع) میفرماید: «رو به قبله کردن بیمار، هنگام احتضار، عملی فطری است»[۴۴].
توجه به احادیث فوق، این اندیشه را قوت میبخشد که احکام شریعت الهی هماهنگ با فطرت انسانیاند که البته در این احادیث تنها به برخی از آنها اشاره شد. قوت این اندیشه با توجه به متن برخی عبارات قرآن کریم به قطعیت بدل میشود؛ آنجا که درباره احکام اسلامی که از زبان رسول اکرم(ص) ابلاغ شده، میفرماید: ﴿يُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ﴾[۴۵]. از طرفی درباره طبیعت و سرشت انسانی که با طیبات و پاکیزهها همساز است، میفرماید: ﴿وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ﴾[۴۶]. در آیه پیش گفته روزی دادن از طیبات، بیانگر طبیعت انسانی است که خواهان پاکیزگیها و غذاهای طیب است و از خبائث فطرتاً متنفر است، و این در حالی است که بسیاری از حیوانات از خبائث و آلودگیها تغذیه میکنند و با میل و رغبت از آنها میخورند؛ ولی طبیعت انسان از آنها متنفر است؛ مگر این که خبث و آلودگی را در چیزی تشخیص ندهد و یا در مصداقهای طیبات اشتباه کند. پس در حقیقت آیه شریفه، در مقام بیان حکم تکوین است، نه تشریع؛ زیرا حالت خبری دارد نه هیئت امری. همچنین همه بحثهای عقیدتی نیز با بینشها و کششهای فطری انسان هماهنگ است. مثلاً معاد، دادگاه عدل الهی برای پاداشدهی به نیکان و کیفر مجرمان و نیز هدفدار بودن آفرینش انسان، همان چیزی است که آدمیان فطرتاً خواستار آنند. نبوت نیز چنین است؛ زیرا هر انسانی به طبع اولیه خویش، خواهان چراغ و چراغداری است که او را از ظلمتها رهایی بخشد و به سرمنزل حقیقت برساند و چه بهتر که این چراغ الهی باشد و مشعلدار آن فرستاده او. همین امر است که موجب سهولت پذیرش و مقبولیت دعوت انبیای الهی از سوی انسانهای پاکدل میشود. در مسئله ولایت و عدل الهی نیز همین انطباق با فطرت وجود دارد. انطباق رهنمودهای اخلاقی با فطرت انسانی نیز بسیار روشن است و معمولاً به صرف بیان و استماع، طبع انسانی پذیرای آنها میگردد. پس امری اصولی در شریعت الهی باقی نمیماند مگر آنکه منطبق با فطرت انسانی است.
در این میان مسئله توحید - همچنان که گفته شد - ویژه و ممتاز است؛ زیرا توحید سنگبنای همه مسائل دین الهی است. گویا به همین جهت است که فطری بودن دین در بسیاری از روایات، به فطری بودن توحید تعبیر شده است. از این رو در این قسمت، به بحث ویژهای درباره فطری بودن توحید و معرفت خدای رحمان میپردازیم.[۴۷]
دین
از دیدگاه حضرت امیر(ع)، کلام خداوند متعال، نخستین منبع شناخت دنیا است: «خداوند تو را از حالات دنیا آگاه کرده است»[۴۸] و هیچ کس بهتر از خدای آگاه، آن را نمیشناساند: ای شنونده، هشدار!... بکوش، بکوش که «هیچ کس مانند [[[خداوند]]] خبیر تو را [از حقایق] با خبر نمیسازد»[۴۹][۵۰]. یکی از اهداف بعثت انبیا نیز شناساندن حقیقت دنیا بوده است: او خدایی است که دنیا را مسکن آفریدگان برگزید و پیامبرانش را به راهنمایی جن و انس فرستاد تا دنیا را آن گونه که هست، بشناسانند و از زیانهایش برحذر دارند و با مطرح کردن مَثَلها عیوب دنیاپرستی را نشان دهند[۵۱].[۵۲]
منابع
پانویس
- ↑ ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، ص۶۲؛ مفید، الامالی، ص۲۵۴؛ صدوق، التوحید، ص۳۵.
- ↑ کراجکی، محمد، کنز الفوائد، ج۱، ص۵۶؛ دیلمی، حسن، ارشاد القلوب، ص۱۹۸.
- ↑ ابن رازی، جعفر، جامع الاحادیث، ص۱۳۶.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۴، ص۳۱۳، ح۶۱۸۳.
- ↑ ابن شعبه حرانی، حسن، تحف العقول، ص۱۹۶.
- ↑ زراد، زید، الاصول الستة عشر، ص۴.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۱، ص٧٠، ح۲۷۲.
- ↑ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج۲، ص۱۲۴۹.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۱۶.
- ↑ ر.ک: ابن فارس، احمد معجم مقاییس اللغه، ج۱، ص۳۹۵؛ جوهری، اسماعیل، الصحاح، ج۲، ص۶۰۶؛ فیومی، احمد، المصباح المنیر، ص۸۷۰.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۴۹.
- ↑ ر.ک: ﴿لَقَدْ أَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ كِتَابًا فِيهِ ذِكْرُكُمْ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾ «بیگمان کتابی برای شما فرستادهایم که یادکرد شما در آن است، آیا خرد نمیورزید؟» سوره انبیاء، آیه ۱۰.
- ↑ ر.ک: ﴿وَهُوَ الَّذِي يُحْيِي وَيُمِيتُ وَلَهُ اخْتِلَافُ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلَا تَعْقِلُونَ﴾ «و اوست که زنده میگرداند و میمیراند و پیاپی آمدن شب و روز با اوست؛ آیا خرد نمیورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۸۰؛ ﴿أَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِهَا أَوْ آذَانٌ يَسْمَعُونَ بِهَا فَإِنَّهَا لَا تَعْمَى الْأَبْصَارُ وَلَكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ﴾ «آیا در زمین نگشتهاند تا آنان را دلهایی باشد که بدان دریابند یا گوشهایی که بدان بشنوند؟ زیرا (تنها) چشمها نابینا نمیشوند بلکه آن دلها که درون سینهها جا دارند (نیز) نابینا میگردند» سوره حج، آیه ۴۶؛ ﴿كُلُوا وَارْعَوْا أَنْعَامَكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَى﴾ «بخورید و چارپایانتان را بچرانید! بیگمان در آن برای خردمندان نشانههایی است» سوره طه، آیه ۵۴؛ ﴿الَّذِي جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ مَهْدًا وَسَلَكَ لَكُمْ فِيهَا سُبُلًا وَأَنْزَلَ مِنَ السَّمَاءِ مَاءً فَأَخْرَجْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِنْ نَبَاتٍ شَتَّى﴾ «همان که زمین را برای شما گاهوارهای گردانید و در آن برایتان راههایی گشود و از آسمان آبی فرو فرستاد که با آن از گیاهان رنگرنگ گونهها برآوردیم» سوره طه، آیه ۵۳؛ ﴿إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ لَآيَاتٍ لِأُولِي الْأَلْبَابِ * الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَيَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾ «بیگمان در آفرینش آسمانها و زمین و پیاپی آمدن شب و روز نشانههایی برای خردمندان است * (همان) کسان که خداوند را ایستاده و نشسته و آرمیده بر پهلو یاد میکنند و در آفرینش آسمانها و زمین میاندیشند: پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریدهای، پاکا که تویی! ما را از عذاب آتش (دوزخ) باز دار» سوره آل عمران، آیه ۱۹۰-۱۹۱.
- ↑ ر.ک: ﴿قُلْ تَعَالَوْا أَتْلُ مَا حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلَّا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَلَا تَقْتُلُوا أَوْلَادَكُمْ مِنْ إِمْلَاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَإِيَّاهُمْ وَلَا تَقْرَبُوا الْفَوَاحِشَ مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَمَا بَطَنَ وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ﴾ «بگو: بیایید تا آنچه را خداوند بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک او نگیرید و به پدر و مادر نیکی کنید و فرزندانتان را از ناداری نکشید؛ ما به شما و آنان روزی میرسانیم؛ و زشتکاریهای آشکار و پنهان نزدیک نشوید و آن کس را که خداوند (کشتن او را) حرام کرده است جز به حق مکشید؛ این است آنچه شما را به آن سفارش کرده است باشد که خرد ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۱.
- ↑ ر.ک: ﴿أَفَلَمْ يَهْدِ لَهُمْ كَمْ أَهْلَكْنَا قَبْلَهُمْ مِنَ الْقُرُونِ يَمْشُونَ فِي مَسَاكِنِهِمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِأُولِي النُّهَى﴾ «آیا برای آنان راهگشا نبوده است که پیش از آنها چه بسیار نسلها را از میان بردیم که (اینان اکنون) در خانههای آنان راه میروند؟ بیگمان در این، نشانههایی برای (پندگیری) خردمندان است» سوره طه، آیه ۱۲۸.
- ↑ ر.ک: صدوق، التوحید، ص۴۶۰ - ۴۵۵؛ الکافی، ج۱، ص۹۴ - ۹۲.
- ↑ صدوق، التوحید، ص۵۴، ۵۱.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۲، ص۱۰۸، ح۱۹۹۹.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۵، ص۳۸۷، ح۸۸۷۶.
- ↑ آمدی، عبدالواحد، غرر الحکم، ج۱، ص۳۶۹، ح۱۴۰۳.
- ↑ برنجکار، رضا، مقاله «عقل و معرفت عقلی»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۳۴.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ «آیا آنکه آفریده است نمیداند؟ با آنکه او نازکبین آگاه است» سوره ملک، آیه ۱۴.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ کاربرد این شیوه در قرآن کریم، فراوان به چشم میخورد. در قرآن گاه موضوعی به میان میآید و لازم است درباره آن حکمی و یا توضیحی آید؛ این حکم و یا نکته را قرآن به صورت قانونی عام بیان میکند که شامل موارد دیگر هم بشود. برای مثال در قرآن آمده است: ﴿وَقَالَ رَبُّكُمُ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ﴾ «و پروردگارتان فرمود: مرا بخوانید تا پاسختان دهم که آنان که از پرستش من سر برمیکشند به زودی با خواری در دوزخ درمیآیند» سوره غافر، آیه ۶۰؛ تعبیر «عبادتی» به جای «دعائی» قرار گرفته و نشان میدهد که دعا در زمره عبادات قرار دارد. قانون عام به جای مورد خاص بیان شده که البته ناظر بر همان موضوع (دعا) نیز هست.
- ↑ ﴿إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدْنِي وَأَقِمِ الصَّلَاةَ لِذِكْرِي﴾ «بیگمان این منم خداوند که هیچ خدایی جز من نیست، مرا بپرست و نماز را برای یادکرد من بپا دار» سوره طه، آیه ۱۴.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ «ای مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۸۳.
- ↑ ﴿وَمَا آتَيْتُمْ مِنْ زَكَاةٍ تُرِيدُونَ وَجْهَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُضْعِفُونَ﴾ «و هر آنچه ربا بدهید تا (بهره شما را) در داراییهای مردم بیفزاید نزد خدا نمیافزاید و آنچه زکات بدهید که خشنودی خداوند را بخواهید؛ چنین کسان دو چندان (پاداش) دارند» سوره روم، آیه ۳۹.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ﴾ «ای مؤمنان! برای خداوند بپاخیزید و با دادگری گواهی دهید» سوره مائده، آیه ۸.
- ↑ ﴿وَأَوْفُوا بِالْعَهْدِ إِنَّ الْعَهْدَ كَانَ مَسْئُولًا﴾ «و به پیمان وفا کنید که از پیمان خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۴
- ↑ کلینی، الکافی، ج۲، ص، ۱۲، ح۲؛ صدوق، التوحید، ص۳۲۹، ح۶ و ۵؛ بحرانی، سید هاشم البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۶۱. در این زمینه، به همین مضمون، احادیث فراوانی آمده است.
- ↑ صدوق، التوحید، ص۳۳۰، ح۸.
- ↑ «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۴، ص۳۹۸ و ۲۹۰. نیز ر.ک: طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ماده فطر.
- ↑ بحار الانوار، ج۲۳، ص۳۶۵.
- ↑ قرآن کریم کسانی را که نبوت و تزول شریعت و کتابهای آسمانی را انکار میکنند به نقص در معرفت توحیدی متهم کرده میفرماید: ﴿وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ إِذْ قَالُوا مَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى بَشَرٍ مِنْ شَيْءٍ﴾ «و خداوند را سزاوار ارجمندی وی ارج ننهادند که گفتند: خداوند بر هیچ بشری چیزی فرو نفرستاده است» سوره انعام، آیه ۹۱.
- ↑ «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمیدانند» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ البرهان فی تفسیر القرآن، ج۳، ص۳۲۹ و ۲۶۲، ح۱۴ و ۷.
- ↑ بحارالانوار، ج۷۳، ص۶۸، ح۲؛ صدوق، الخصال، ج۱، ص۳۱۰. نیز ر.ک: صحیح مسلم، ج۱، ص۲۲۳، ج۵۶؛ ابن ماجه، سنن، ج۱، ص۱۰۷، ح۲۹۴.
- ↑ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، ج۳، ص۴۴۰.
- ↑ الکافی، ج۳، ص۳۷۷، ح۶؛ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۳، ص۲۶۹.
- ↑ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۲، ص۱۳۷، ح۲۸۰۱؛ متقی هندی، علی بن حسام الدین، کنز العمال، ج۸، ص۲۸۶، ح۲۲۹۴۲.
- ↑ المصنف، ج۲، ص۱۲۸، ح۲۸۰۳؛ کنزالعمال، ج۸، ص۲۸۶، ح۲۲۹۴۳.
- ↑ بحار الانوار، ج۷۸، ص۲۴۳، ح۲۹؛ قاضی نعمان، دعائم الاسلام، ج۱، ص۲۱۹؛ برقی، ابوجعفر احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ص۲۱۹.
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند، همان که (نام) او را نزد خویش در تورات و انجیل نوشته مییابند؛ آنان را به نیکی فرمان میدهد و از بدی باز میدارد و چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند و بار (تکلیف)های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمیدارد، پس کسانی که به او ایمان آورده و او را بزرگ داشته و بدو یاری رساندهاند و از نوری که همراه وی فرو فرستاده شده است پیروی کردهاند رستگارند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشتهایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کردهایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی دادهایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریدهایم، نیک برتری بخشیدهایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
- ↑ میرباقری، سید محسن، مقاله «فطرت و معرفت فطری»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۹۵-۱۰۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۳۱، ص۵۳۰؛ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۵۷، محمودی، محمد باقر، نهج السعادة فی مستدرک نهج البلاغه، ج۴، ص۳۰۷.
- ↑ ﴿إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا يَسْمَعُوا دُعَاءَكُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَكُمْ وَيَوْمَ الْقِيَامَةِ يَكْفُرُونَ بِشِرْكِكُمْ وَلَا يُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ﴾ «اگر آنان را فرا بخوانید فرا خواندن شما را نمیشنوند و اگر بشنوند پاسختان را نمیدهند و روز رستخیز شرکورزی شما را انکار میکنند و (هیچ کس) تو را چون آگاهی (دانا)، خبردار نمیکند» سوره فاطر، آیه ۱۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۵۳، ص۲۸۲؛ آمدی، عبدالواحد، غررالحکم، ج۱، ص۱۴۴.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۸۳، ص۳۵۲؛ موسوی، سید صادق، تمام نهج البلاغه، خطبه ۵۹، ص۴۸۴.
- ↑ اکبریان، حسنعلی علی، مقاله «حقیقت دنیا»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۳۷۵.