عصمت حضرت نوح
عصمت حضرت نوح (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت نوح (ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته میشود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
ادله اثبات عصمت حضرت نوح(ع)
براهین عقلی
از آنجا که حضرت نوح(ع) یکی از انبیای الهی بلکه در ردیف انبیای الوالعزم است؛ لذا میتوان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کردهاند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارتاند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱] [۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳] [۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵].[۱۶]، برهان حفظ شریعت [۱۷].[۱۸] برهان لزوم اطمینان [۱۹].[۲۰]، برهان لطف [۲۱] و غیره.
ادله نقلی
ادله قرآنی
در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسانهای برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت نوح(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت میگردد.
عدم تسلط شیطان بر پیامبران
به عنوان نمونه خدای متعال در آیهای خطاب به شيطان مىفرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ﴾[۲۲]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ﴾، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی میکند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنهکاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شدهاند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسههای ابلیس نشأت میگیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسههای ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل میکنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت مینماید[۲۳].[۲۴].
اصطفای الهی پیامبران
واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۵]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.
به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی میفرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ﴾، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ﴾[۲۶]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ﴾ و ﴿خَلْفَهُمْ﴾ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا﴾[۲۷] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ﴾[۲۸] برمیگردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین میشود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمیگزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۹].
امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران
خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۳۰]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمیشود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۳۱].
معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه
مصونیت انبیا (ع) را میتوان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب مینمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوهای نیکو یاد کرده و میفرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا﴾[۳۲]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و میفرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ﴾[۳۳].
واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار میرود که به او اقتدا میشود[۳۴]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار میگیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کردهاند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۵].
اتمام حجت هدف از بعثت انبیا
در دستهای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص میفرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا﴾، [۳۶].[۳۷]
آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند
در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ﴾[۳۸]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب میشود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۹].
ادله روایی
در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۴۰] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمیکنند؛ چون همگی معصوم و پاکاند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمیشوند»[۴۱].
امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که میداند مردم را گمراه میکند واجب نمیکند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمیکند که میداند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت میکند»[۴۲].[۴۳]
در برخی ادعیه چنین آمده که إعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام. روشن است که اگر آنان خود معصوم نباشند، حجت بر بندگان هم تمام نبوده و بازخواست الهی لغو است[۴۴].
توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت نوح(ع)
آیه 45 سوره هود
«برای نقض عصمت حضرت نوح (ع) به آیاتی چند از سوره هود استناد شده است[۴۵] که عبارتاند از: ﴿وَنَادَى نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي وَإِنَّ وَعْدَكَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ * قَالَ يَا نُوحُ إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ * قَالَ رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۴۶].
تبیین شبهه: برای رد عصمت حضرت نوح (ع) به چند فراز در این آیات استناد شده است:
فراز نخست: حضرت طبق عبارت ﴿... إِنَّ ابْنِي مِنْ أَهْلِي...﴾ فرزند خویش را از اهل خود میشمارد و از خداوند نجات وی را میخواهد؛ این در حالی است که پیشتر وی را به پیوستن به مؤمنان فرا خوانده بود و پاسخ منفی او را دریافت کرده بود: ﴿يَا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنَا وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ * قَالَ سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ قَالَ لَا عَاصِمَ الْيَوْمَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ إِلَّا مَنْ رَحِمَ وَحَالَ بَيْنَهُمَا الْمَوْجُ فَكَانَ مِنَ الْمُغْرَقِينَ﴾[۴۷].
وی با این پاسخ، از کفر خود پرده برداشت. پس چرا حضرت نجات او را خواهان بود؟! آیا درخواست حضرت نوح (ع) از خداوند پیش از دعوت فرزندش برای سوار شدن به کشتی بوده است یا پس از آن؟ اگر قبلاً از خداوند نجات او را درخواست داشته و پاسخ خداوند را مبنی بر نجات نیافتن او دریافت کرده است، پس چگونه پس از آن، از فرزندش میخواهد که بر کشتی سوار شود؟ اما اگر دعوت از فرزند پیش از گفت و گو با خداوند بوده و با شنیدن پاسخ منفی فرزند به کفر او پی برده است، پس چسان از خداوند نجات او را درخواست میکند.
فراز دوم: ﴿...فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ...﴾ این فراز بیانگر آن است که این درخواست، با علم و آگاهی نبوده است و قرآن در آیه شریفه ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِ﴾[۴۸] مردم را از اقدام ناآگاهانه باز داشته است. از جمله ﴿...إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾ چنین برداشت میشود که این کار، ریشه در نادانی داشته که در آموزههای دینی نکوهش شده است، حضرت موسی (ع) در پاسخ بنی اسرائیل که آن حضرت را به مسخره کردن متهم میساختند، اظهار داشت: ﴿...أَعُوذُ بِاللَّهِ أَنْ أَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾[۴۹]؛
فراز سوم: حضرت نوح (ع) با گفتن ﴿...وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۵۰]، به گناه خویش اقرار کرده است و این خود روشنترین دلیل بر اثبات لغزش است[۵۱].
پاسخ شبهه: برای روشنسازی این موضوع، باید توجه داشت که قرائت﴿عَمَلٌ﴾ قرائت متواتر است؛ البته کسائی انه عمل غير صالح قرائت کرده است و آن را برگرفته از قرائت پیامبر اکرم (ص) میداند؛ ولی ابن مجاهد در پاسخ اظهار میدارد که اگر قرائت پیامبر اکرم (ص) با آنچه کسائی میگوید یکی بود، مردم مدینه و حجاز که از آن حضرت شناخت بیشتری داشتند، این قرائت را بر میگزیدند[۵۲]. ضمیر در ﴿إِنَّهُ﴾ یا به فرزند حضرت نوح (ع) بر میگردد یا به این درخواست حضرت[۵۳]. بر اساس احتمال نخست، برای توجیه آن به تقدیر گرفتن چیزی نیازمندیم؛ مثلاً بگوییم انه ذو عمل غير صالح که تقدیر گرفتن، خود خلاف ظاهر است[۵۴]؛ ولی بر پایه احتمال دوم، نیازی به این تقدیر گرفتن نیست و آیه این چنین معنا میشود، این سؤال و درخواست، کاری ناشایسته بوده است. محی الدین درویش معتقد است که برگرداندن ضمیر به پسر نوح (ع) فاقد دلیل و با بلاغت کلام ناسازگار است[۵۵]. در تأیید این سخن ممکن است گفته شود اگر مرجع ضمیر در ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾ را درخواست حضرت نوح (ع) بدانیم، نیازی به تقدیر گرفتن چیزی نیست؛ ولی اگر پسر حضرت را مرجع ضمیر بدانیم، به تقدیر گرفتن کلمه «ذو» نیازمند خواهیم بود. همین بینیاز بودن از تقدیر، احتمال نخست را قوت میبخشد.
ایراد این تأیید در این است که با احتمال دوم نیز میتوان از تقدیر گرفتن بینیاز بود؛ چراکه ممکن است از قبیل «زید عدل» باشد که حکایت از مبالغه و کثرت دارد. در این صورت، احتمال نخست امتیازی نخواهد داشت.
مفسران ادیب و ادیبان مفسر بر آناند که ضمیر به فرزند حضرت نوح (ع) بر میگردد؛ حال یا مضاف در تقدیر میگیرند، همانگونه که سید مرتضی و صافی بر آناند[۵۶]، یا بدون تقدیر گرفتن مضاف، که زمخشری، بیضاوی و آلوسی آن را پذیرفتهاند[۵۷]. در نتیجه آیه شریفه این گونه تفسیر میشود: ذات پسر نوح، عمل غیر صالح به شمار میآید و این مبالغه در نکوهش اوست.
درویش، برگرداندن ضمیر را به فرزند، بدون دلیل و با بلاغت کلام ناسازگار دانسته است، ولی خود نیز دلیلی برای برگرداندن ضمیر به درخواست حضرت نوح (ع) بیان نکرده و وجه ناسازگاری گفتار مفسران با بلاغت را تبیین نساخته است. در مقابل وی، آلوسی برگرداندن ضمیر به درخواست حضرت را به این دلیل مردود شمرده است که دیگر این جمله تعلیلی برای جمله پیشین نخواهد بود و فایدهای که از آن به دست میآمد، از بین میرود و سیاق کلام نیز آسیب خواهد دید[۵۸].
پاسخ سخن آلوسی این است که بگوییم مرجع ضمیر، همان فرزند حضرت نوح (ع) است. در نتیجه آیه از ناشایست بودن رفتار وی حکایت دارد و بازگرداندن ضمیر به درخواست حضرت، با دیگر فرازهای آیه ناهمخوان است[۵۹].
پاسخ نخست: دلالت نداشتن آیه بر کفر فرزند: جمله ﴿سَآوِي إِلَى جَبَلٍ يَعْصِمُنِي مِنَ الْمَاءِ...﴾ حکایت از کفر فرزند ندارد و او هرگز در حضور پدر، گفتار کفرآمیزی بر زبان جاری نساخته بود؛ بلکه تنها در مورد سوار شدن بر کشتی در کنار دیگر مؤمنان، از اطاعت پدر سر برتافته و رفتن بر فراز کوه را وسیله نجات خود قرار داده بود. حضرت هم با حفظ احتیاط و ادب پیامبری، این درخواست را به طور غیرصریح بر زبان جاری میسازد؛ یعنی نجات حتمی فرزند را نمیطلبد، بلکه با این کنایه که فرزندم از اهل من است و تو نجات آنان را به من نوید دادهای، این خواسته را مطرح میکند. خداوند نیز با جمله ﴿فَلَا تَسْأَلْنِ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ آن حضرت را از درخواست نجات فرزندش به طور مستقیم باز میدارد تا مبادا او در وادی نادانی گام نهد و از شمار جاهلان شود: ﴿...إِنِّي أَعِظُكَ أَنْ تَكُونَ مِنَ الْجَاهِلِينَ﴾. آری، این سان عنایت الهی به کمک فرستادگانش میشتابد و آنان را از لغزیدن در دامن خطاها باز میدارد. نوح (ع) که این عنایت الهی را در مورد خود مینگرد، زبان به سپاس میگشاید و به او پناه میجوید کهای خدا، عنایتت را از من دریغ مدار، وگرنه از زیانکاران خواهم بود[۶۰].
فراز پایانی نیز این سان تفسیر میشود که ظاهر این کلام بیانگر توبه و حقیقتش بیانگر شکر نعمت پروردگار است که او را تعلیم داد و به ادب الهی مؤدب ساخت. اینکه ظاهرش توبه است، از آن روست که به خداوند پناه برد و از او آمرزش و رحمت طلب کرد؛ به این معنا که درخواست کرد خداوند او را از هر آنچه مایه لغزش و هلاکت انسان است، حفظ کند و مشمول عنایت و رحمتش قرار دهد. گناه، اعم از آن است که با امر تشریعی مخالفت شود یا هر امری که به گونهای برای انسان ناخوشایند باشد. همچنین آمرزش اعم از آن است که گناه متعارف بخشیده شود یا اینکه هر گونه آثار سوئی درباره انسان پوشیده شود. حقیقت این گفتار شکر است؛ زیرا عنایت الهی او را از درخواستی که در ردیف جاهلان قرارش میداد، بازداشت و با بیان حقیقت، او را از لغزیدن از مسیر صحیح حفظ فرمود. این خود، نعمتی بود که خداوند به او ارزانی داشت. پس محتوای گفتار آن حضرت در جمله ﴿وَإِلَّا تَغْفِرْ لِي وَتَرْحَمْنِي أَكُنْ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾ این است که ای خدا اگر مرا در لغزشها حفظ نمیفرمودی، من از زیانکاران میشدم. شکر و ثنا بر این کار زیبایت[۶۱]. با این بیان، دیگر نیازی به توجیه این عمل به عنوان ترک اولی نخواهد بود.
علامه طباطبایی در گفتاری با عنوان «ادب پیامبران» به تحلیل جریان حضرت نوح (ع) و تبیین این پاسخ میپردازد که گزیده آن چنین است: بدون تردید ظاهر گفتار حضرت نوح (ع) حکایت از آن دارد که او نجات فرزندش را درخواست کرده است؛ اما اندیشه در آیات این داستان، حقیقت را به گونهای دیگر آشکار میسازد. از سویی خداوند او را مأمور کرد تا خود و خانوادهاش و مؤمنان را بر کشتی سوار کند: ﴿احْمِلْ فِيهَا...﴾ و به همه آنان وعده نجات داد و تنها کسانی را استثنا فرمود که عذابشان حتمی بود. فرزندش که معلوم نیست به دعوت پدر پاسخ منفی داده باشد، از آنچه خداوند در مورد مخالفت فرزند نوح (ع) با پدر در سوار شدن به کشتی نقل فرموده است، نمیتوان به کفر او رأی داد. او از کافران نبوده است. پس گستره وعده الهی برای نجات، او را نیز در بر خواهد گرفت. از دگر سو خداوند حکم قطعی خود را در مورد مردم به حضرت ابلاغ فرمود: ﴿وَأُوحِيَ إِلَى نُوحٍ أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ...﴾[۶۲]. آیا مقصود از ظالمان تنها کسانی بودند که دعوت او را انکار کردند یا هر ستمگری میتواند منظور باشد؟ گویا همین احتمالات باعث شد آن حضرت در مورد فرزندش دچار تردید گردد؛ زیرا حضرت نوح (ع) که خود یکی از پنج پیامبر اولوالعزم است، هرگز مقام وحی پروردگارش را به فراموشی سپرد که به او خطاب فرمود: ﴿وَلَا تُخَاطِبْنِي فِي الَّذِينَ ظَلَمُوا...﴾[۶۳]. او هرگز نجات مطلق و بیقید و شرط فرزندش را حتی اگر کافر باشد، خواستار نبوده است؛ زیرا که خود دعا کرد تا کافری بر روی کره زمین باقی نماند: ﴿رَبِّ لَا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْكَافِرِينَ دَيَّارًا﴾[۶۴]. این ادب الهی است که بنده از مرز خود تجاوز نکند و آنچه را از مصلحت آن خبر ندارد، درخواست نکند؛ لذا در ندای خود تنها به وعده الهی پرداخت و چیزی بر آن نیفزود. عصمت خداوندی او را دریافت و او چیزی بر آن جمله اضافه نکرد. خداوند هم منظور از کلمه اهل را برایش تبیین فرمود که همان شایستگاناند و این فرزند از آنان نیست. حضرت پیش از آن چنین برداشت کرده بود که کلمه اهل، تمام افراد اهل بیت او را در بر خواهد گرفت و تنها همسر کافرش استثنا شده است. خداوند درخواست نجات فرزند را امری غیر عالمانه معرفی فرمود. آن حضرت هم بر آن شد تا با این تأدیب الهی درخواست خود را قطع، و دگربار آن را با چهره توبه و شکر ادا کند ﴿رَبِّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ مَا لَيْسَ لِي بِهِ عِلْمٌ...﴾[۶۵]. یکی از شواهدی که دلالت دارد او درخواست درونی خود را اظهار نکرده، این فراز است ﴿أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَسْأَلَكَ...﴾ او نگفت اني اعوذ من سؤال ما ليس به علم تا از اضافه شدن مصدر به فاعلش وقوع آن برداشت گردد (در ترجمه المیزان این جمله چنین نقل شده است: اعوذ بك من سؤالي ما ليس... که اضافه شدن مصدر به فاعل در آن روشن است).
شاهد دیگر، جمله ﴿لَا تَسْأَلْنِ...﴾ است و اگر در خواست مطرح شده بود، جا داشت خداوند به گونهای صریح آن را مردود سازد.... حضرتش با علم الهی خود میدانست که فرزندانشان نیز در آینده کافر خواهند شد: ﴿إِنَّكَ إِنْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا﴾[۶۶]. با اینکه او پیامبری مهربان و اولین فرستاده خداوند و صاحب شریعت بود، این سان خواستار پاکسازی زمین از لوث وجود بتپرستان بود[۶۷].
پاسخ دوم: آگاهسازی مردم از واقعیت: «برای مردم این ماجرا مشکل آفرین شده بود که چرا پسر حضرت نوح (ع) با اینکه از اهل او شمرده میشود، در زمره غرق شدگان قرار میگیرد؟ حضرت نوح (ع) با خداوند سخن میگوید که چرا پسرم که از اهلم است، غرق میگردد. پاسخ میآید که او از اهل تو نیست؛ اهل شناسنامهای منظور نیست، بلکه اهل ولایتی مقصود است. این پاسخها به دور از ایراد و خدشهاند»[۶۸].
حضرت نوح (ع) با خداوند سخن میگوید که چرا پسرم که از اهلم است، غرق میشود؟ اولاً پرسش حضرت از باب استعلام بوده است، نه اعتراض. توضیح اینکه ظاهر عنوان اَهل، شامل تمام اعضای خانواده میشود، بنابراین فرزند نوح از اهل وی شمرده میشد و بر پایه وعده الهی، اهل نوح از طوفان و غرق شدن در امان بودند. وعده الهی تخلفپذیر نیست. این مجموعه، سبب پرسش نوح (ع) و استعلام وی شد؛ ثانیاً پاسخ خداوند از باب تعلیم یا تنبیه است، نه تکذیب؛ یعنی خداوند با جمله ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ﴾ و با تعلیل ﴿إِنَّهُ عَمَلٌ غَيْرُ صَالِحٍ﴾ عنوان اهل را تبیین کرد که منظور از این عنوان، اهلیت ولوی است، نه اهلیت شناسنامهای[۶۹].
ایراد این پاسخ در این است که در این صورت، جایی برای سرزنش الهی و در پی آن درخواست آمرزش از درگاه خداوندی وجود نداشت؛ بلکه لازم بود در حد پاسخ خداوند به فرشتگان که تنها جنبه روشنگری داشت، پاسخ داده میشد.
پاسخ سوم: درخواست نوح (ع) بر اساس باور به ایمان فرزند: حضرت نوح (ع) فرزند خود را در سلک مؤمنان میدید و هیچ دلیلی بر کفر او نداشت تا اینکه خداوند با جمله ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ...﴾ آن حضرت را با واقعیت آشنا فرمود[۷۰]. رشید رضا مینویسد: حضرت نوح (ع) وقتی جدا شدن فرزندش از کافران را مشاهده کرد، (از فراز بمعزل من الكفار این جدا شدن برداشت میشود) در ذهنش این پندار پدید آمد که او راه صلاح و ایمان در پیش گرفته است و دیگر مشمول آیه شریفه ﴿أَنَّهُ لَنْ يُؤْمِنَ مِنْ قَوْمِكَ إِلَّا مَنْ قَدْ آمَنَ﴾[۷۱] نخواهد بود. اینجا بود که دلسوزی پدرانه، او را به چنین درخواستی واداشت؛ اما از آنجا که این برداشت بر پایه علم استوار نبود و این نوع برداشت با مقام والای پیامبران اولوالعزم ناهمخوان بود، اینچنین مورد عتاب خداوند قرار گرفت[۷۲].
این پاسخ با ظاهر آیات همخوان نیست؛ زیرا در آیات، از مؤمن بودن فرزند حضرت نوح (ع) سخنی به میان نیامده و تنها اهل بودن وی مورد عنایت قرار گرفته است.
پاسخ چهارم: نکوهش حضرت به دلیل بیدقتی در موضوع: خداوند بیشتر به حضرت، نجات اهلش را نوید داده بود و تنها یک گروه استثنا شده بودند: ﴿إِلَّا مَنْ سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ...﴾. پس توجه حضرت به این استثنا ضروری مینمود و آن هنگام که فرزندش دچار امواج آب گردید، میبایست برای ایشان هلاکت فرزندش آشکار میشد. پس این خطاب سرزنش آمیز الهی، برای آن بود که حضرت این دقت لازم را به کار نگرفت[۷۳].
ایرادهای این پاسخ در این است که اولاً چسان میتوان حضرت را به بیدقتی متهم ساخت، در حالی که چه بسا حضرتش با امید به اصلاح فرزندش تمام تلاش خود را انجام داده، اما نتیجه بخش نبوده است؛ ثانیاً آیا کوتاهی در دقت و تحقیق، به گونهای بوده که بتوان آن را لغزش دانست؟ گرچه این کوتاهی نمیبایست از پیامبر الهی سر میزد، آیا سر زدن آن به حدی بوده که سبب مخدوش شدن عصمت شود؟ این خود نیازمند دقت و تحقیق بیشتری است.
پاسخ پنجم: پرسش حضرت برای کسب آگاهی از واقعیت: دقت و تأمل در چگونگی پرسش حضرت نوح (ع) نشان دهنده آن است که این پرسش، همسان پرسش فرشتگان از خداوند در مورد آفرینش و خلافت حضرت آدم (ع) بوده است. حضرت نوح (ع) از باب ادب سبب غرق شدن فرزندش را جویا شد که با پاسخ ﴿إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ﴾ روبهرو گشت. جمله پایانی حضرت که گفت: ﴿وَأَنْتَ أَحْكَمُ الْحَاكِمِينَ﴾ این پاسخ را تأیید میکند[۷۴]. همچنین کلام خداوند که فرمود: ﴿وَلَا تَكُنْ مَعَ الْكَافِرِينَ﴾ و نفرمود من الكافرین، این دیدگاه را تقویت میکند. پس میتوان گفت حضرت نوح (ع) مانند انبیای دیگر، همه علوم خود را لحظهای از ناحیه خدا دریافت میکرد و ممکن است جریان ظهور کفر فرزند و اطلاع از ناشایست بودن او، از همین قبیل باشد[۷۵].
این پاسخ فی الجمله متین است، ولی باز جای این نقد وجود دارد که اگر هیچگونه کوتاهی صورت نگرفته بود، بلکه تنها پرسشی برای فهم موضوع بوده است، دیگر جایی برای این سرزنش الهی و در پی آن، درخواست آمرزش از درگاه خداوندی وجود نداشت؛ بلکه لازم بود در حد پاسخ خداوند به فرشتگان که تنها جنبه روشنگری داشت پاسخ داده میشد.
پاسخ ششم: آشناسازی حضرت با اصطلاح مخصوص کلام خداوند: «کاربرد اهل از دیدگاه عرف مردم، در مورد کسی است که با انسان نسبتی داشته باشد؛ ولی خداوند بر گستره آن میافزاید؛ بدین معنا که آن را بر هر کسی که به نوعی، مناسبتی با بزرگ طایفه داشته باشد، اطلاق میکند. از این رو خداوند فرمود: ما به تو درباره اهل خودت نوید دادیم، ولی این پسر از گردونه این اهل، بیرون است... و تو نیز او را در سلک اهل خود مدان.... خداوند هرگز حضرت نوح (ع) را در این نگرشش مردود نساخت؛ چه اینکه او بر مدار اصطلاح عرفی سخن گفت، ولی خداوند باب دیگری از شناخت به رویش گشود»[۷۶].
لازمه این سخن این است که حضرت نوح (ع) از اصطلاح خداوند ناآگاه بوده و تنها از اصطلاح عرفی آگاهی داشته باشد. گذشته از آنکه اگر تنها اختلاف در اصطلاح بود، خداوند اصطلاح عرفی در گفتار آن حضرت را مردود نساخت؛ پس عتاب و استغفار چه توجیهی مییابد؟
پاسخ هفتم: درخواست حضرت؛ ترک اولی و افضل: از آنجاکه ادله پر شماری از لغزش ناپذیری پیامبران حکایت دارد، در توجیه این رفتار حضرت نوح (ع) از باب «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ» باید گفت این رفتار تنها به عنوان ترک افضل و اولی انجام شده و مورد عتاب قرار گرفته و امر به استغفار شده است؛ اما امر به استغفار هرگز با ارتکاب گناه تلازمی ندارد؛ چنان که در سوره نصر به دنبال نصرت الهی و ورود فوج فوج مردم در دین، امر به استغفار شده است: ﴿إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ * وَرَأَيْتَ النَّاسَ يَدْخُلُونَ فِي دِينِ اللَّهِ أَفْوَاجًا * فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ كَانَ تَوَّابًا﴾[۷۷]. بدیهی است که این امور گناه به حساب نمیآیند[۷۸].
ایراد این تفسیر در این است که اگر بتوانیم برای این گونه موارد توجیهی بیابیم که نیازی به نسبت دادن ترک اولی نباشد، آن توجیه اولی خواهد بود و پذیرفتن دیدگاه ترک اولی، خود ترک اولی است و در مورد داستان حضرت نوح (ع) نیز توجیه مقبولی بیان شد.
پاسخ هشتم: هشدار به حضرت برای تکرار نکردن: مقصود از ﴿لَا تَسْأَلْنِ﴾ و ﴿إِنِّي أَعِظُكَ﴾ این است که در آینده، چنین کاری از آن حضرت سر نزند و پس از آنکه خداوند او را با این حقیقت آشنا ساخت، دیگر چنین درخواستی از او روا نخواهد بود و اگر در آینده چنین کاری انجام دهد، از نادانان خواهد بود. هدف این خطاب این بود که به عصمت آن حضرت آسیبی وارد نیاید. اینگونه هشدار دادن، هرگز با گناه و لغزش تلازمی ندارد[۷۹].
این توجیه با ظاهر آیه ناسازگار است؛ چون ظاهر آیه شریفه، حکایت از آن دارد که آن حضرت چنین درخواستی کرده است و لحن عتابآمیز آیه نشان میدهد که به دلیل این درخواست، بازخواست شده است.
پاسخ نهم: فرضی بودن لغزش حضرت: در قرآن درباره پیامبر اکرم (ص) آمده است: ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[۸۰]؛ این در حالی است که هیچگونه شرکی در باورها و رفتارهای آن حضرت راه نیافته است. در این مورد هم میگوییم حضرت نوح (ع) نیز از این لغزش به دور بوده است[۸۱].
این سخن این گونه نقد میشود که لحن دوگانه این دو آیه، از دوگانگی مضمون آنها حکایت دارد. آیه در مورد پیامبر اکرم (ص) به صورت شرطی به طرح موضوع پرداخته است ﴿لَئِنْ أَشْرَكْتَ...﴾؛ ولی مطلق بودن آیه در مورد حضرت نوح (ع) نشان میدهد که آن حضرت این کار را انجام داده است. پس هرگز نمیتوان از این دو آیه برداشتی یکسان داشت.
یادآوری این نکته در پایان این بحث ضروری مینماید که پارهای از دیدگاههای بیاساس که با عنوان اسرائیلیات شهرت یافتهاند، موضوع فرزند حضرت نوح (ع) را به گونهای بسیار ناپسند مطرح میکنند؛ مثلاً از ابن جریج نقل شده است: نوح فرزندش را میخواند که سوار بر کشتی شود و گمان میداشت که او فرزندش است؛ در حالی که او فرزند واقعی وی نبود و تنها بر فراش نوح زاده شده بود و همسر نوح به وی خیانت کرده بود و در همین مورد است که خداوند فرموده است ﴿فَخَانَتَاهُمَا﴾[۸۲].[۸۳].
مفسران، ایرادهای این روایات و دیدگاهها را چنین بر میشمارند:
- ناسازگاری آنها با ظاهر آیات قرآنی. قرآن در اینجا با به کار گرفتن عنوان «ابنه»، بر فرزند بودن او برای آن حضرت تأکید میورزد. اگر این نسبت بیاساس، اساسی میداشت، قرآن در تعبیر خود به آن اشارتی میفرمود؛
- اگر این نسبت روا باشد، پس میتوان خیانت همسران حضرت نوح و حضرت لوط (ع) ﴿فَخَانَتَاهُمَا﴾ را نیز از نوع خیانتهای جنسی دانست و این با قداست پیامبران ناهمخوان است و رویگردانی مردم را به دنبال خواهد داشت. پس حکمت الهی ایجاب میکند که در راستای پیشبرد هدف هدایت مردم، پیامبران از این اموری که جایگاه اجتماعی آنان را دچار آسیب میکند، به دور باشند[۸۴]. خیانت همسران حضرت نوح و حضرت لوط (ع) تنها خیانت گفتاری بود که پیامبر خدا، حضرت نوح (ع) از جانب همسرش متهم به دیوانگی میشود و خبر ورود میهمانان حضرت لوط (ع)، از درون خانه به بیرون سایت میکند[۸۵]. عبدالوهاب نجار ضمن پذیرفتن فرزندی پسر حضرت نوح (ع)، در پاکدامنی همسران پیامبران تردید میکند[۸۶]؛
- روایاتی که در کتابهای روایی و تفسیری شیعه و اهل سنت نقل شده، این دیدگاه را مردود شمردهاند. حضرت رضا (ع) در واکنش به این نگرش میفرماید: «كَذَبُوا هُوَ ابْنُهُ وَ لَكِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَفَاهُ عَنْهُ حِينَ خَالَفَهُ فِي دِينِهِ»[۸۷]؛ «آنان دروغ گفتهاند. او فرزند حضرت نوح بود؛ ولی در آن هنگام از کیش پدر سر برتافت و خداوند او را از شمار اهل حضرت نوح (ع) خارج ساخت». همچنین روایاتی در جلد یازدهم بحارالانوار نقل شده است مبنی بر اینکه امامان معصوم (ع) تصریح کردهاند که او فرزند نوح (ع) بود[۸۸]. از ابن عباس نقل شده است: «هرگز همسر پیامبری به زنا آلوده نبوده است»[۸۹]. در پارهای از کتابهای تفسیری، این جمله به صورت روایت نبوی آمده که روایت بودن آن، پذیرفته نشده است[۹۰].
- بررسی سندی: در سند این روایات، نام ابن جریج به چشم میخورد که وی در ساخت و پرداخت اینگونه روایتها (اسرائیلیات) نقش بسزایی داشته است. ذهبی از وی چنین یاد میکند: هو قطب الاسرائيليات في عهد التابعين[۹۱]. گرچه ذهبی در کتاب دیگر خود، در تعریف و تمجید از ابن جریج به قلم پردازی پرداخته، تدلیس و نیرنگ او را از یاد نبرده است[۹۲]. دیدگاههای متفاوتی درباره او ثبت شده است[۹۳]. ذهبی با انجام دادن تحقیقاتی، وثاقت او را مردود دانسته است.
درباره پسر نوح (ع) که در این آیات از او سخن به میان آمده، و اینکه آیا فرزند حقیقی آن حضرت بوده یا نه، چند دیدگاه مطرح شده است:
- او فرزند حقیقی آن حضرت بوده است؛ زیرا قرآن به صراحت از او با عنوان پسر نوح یاد میکند: ﴿وَنَادَى نُوحٌ ابْنَهُ﴾[۹۴]؛ آن حضرت هم او را فرزند خود خطاب میکند: «یا بنی». اگر ظاهر این کلام را چنین توجیه کنیم که حضرت چون این پسر را پرورش داده، او را فرزند خطاب کرده است، گفتار را از حقیقت به مجاز برگرداندهایم که هیچ دلیلی بر ضرورت آن وجود ندارد و عجیب بودن این موضوع که فرزند پیامبر معصوم کافر شده باشد، دلیلی بر صرف کلام از حقیقت به مجاز نخواهد بود؛
- او پسر همسر حضرت نوح (ع) بوده است. این دیدگاه امام محمد بن علی الباقر (ع) و حسن بصری است و در روایتی حضرت علی (ع) این سان قرائت فرموده است: «وَ نَادَى نُوحٌ ابْنَهَا»[۹۵]؛ «... عَنِ الْعَلَاءِ بْنِ سَيَابَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ فَقَالَ لَيْسَ بِابْنِهِ إِنَّمَا هُوَ ابْنُهُ مِنْ زَوْجَتِهِ عَلَى لُغَةِ طَيٍّ يَقُولُونَ لِابْنِ الْمَرْأَةِ ابْنُهُ»[۹۶]؛ «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (ع) فِي قَوْلِ نُوحٍ يا بُنَيَّ ارْكَبْ مَعَنا قَالَ (ع) لَيْسَ بِابْنِهِ»[۹۷]؛ همچنین روایت «سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) يَقُولُ: «وَ نادى نُوحٌ ابْنَهُ أَيْ ابْنَهَا»[۹۸]. (این روایات افزون بر معارض بودن با دیگر روایات، مشکل سندی نیز دارند)؛
- این فرزند به گونه نامشروع در فراش آن حضرت زاده شده است؛ چون عبارت ﴿فَخَانَتَاهُمَا﴾ از خیانت همسر حضرت نوح (ع) حکایت دارد. این دیدگاه بسیار از صواب به دور است و باید ساحت مقدس پیامبران الهی از این نسبت پاک شود؛ چه اینکه برخلاف قرآن است (خطاب «یا بنی» گویای این است که او فرزندش بوده است. اما خیانت همسر حضرت نوح (ع) که آیه شریفه به آن اشاره دارد، هیچ ارتباطی به این موضوع پیدا نمیکند؛ بلکه خیانت او تنها این بود که شوهر خود را مجنون معرفی کرد. دلیل قاطع بر رد این دیدگاه، همان آیات ﴿الْخَبِيثَاتُ لِلْخَبِيثِينَ...﴾[۹۹]؛ ﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً... وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۰۰].
دیدگاه صحیح: دیدگاه درست همان دیدگاه نخست است[۱۰۱] که او فرزند واقعی حضرت نوح (ع) بوده است. سید مرتضی نیز بر این باور است که دیدگاه دوم و سوم با آیه قرآن که او را فرزند حضرت نوح (ع)میداند، ناسازگار است. همچنین قرآن او را از اهل آن حضرت استثنا کرده است. افزون بر آنکه پیامبران باید از این گونه امور پاک باشند؛ چون این امور تنفر و دوری جستن مردم را به دنبال دارد»[۱۰۲].[۱۰۳]
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
- احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی
- حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین
- فاریاب، محمد حسین، عصمت امام
- هادی اکبری ملکآبادی و رقیه یوسفی سوته، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی
- محمد تقی فیاضبخش، فرید محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱
- محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی
- علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن
- امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲
- انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
- ↑ ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
- ↑ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
- ↑ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
- ↑ سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
- ↑ «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
- ↑ سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمىگزيند، و نيز از ميان مردم. بىگمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مىداند و [همه] كارها به خدا بازگردانيده مىشود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
- ↑ طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
- ↑ زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «قطعاً براى شما در [اقتدا به] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مىكند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
- ↑ «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
- ↑ فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
- ↑ محمد هادی فرقانی و محمد عباسزاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبههپژوهی مطالعات قرآنی.
- ↑ «در گفتار بر او پیشی نمیجویند و آنان به فرمان وی کار میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
- ↑ ر. ک: احمدی، رحمتالله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
- ↑ نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
- ↑ صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
- ↑ «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یُضِلُّهُمْ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
- ↑ ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۹.
- ↑ ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۳۵.
- ↑ «و نوح پروردگارش را بخواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و بیگمان وعده تو راستین است و تو داورترین داورانی * فرمود: ای نوح! او از خاندان تو نیست، بیگمان او کرداری ناشایسته است پس چیزی را که نمیدانی از من مخواه، من تو را اندرز میدهم که مبادا از نادانان باشی * گفت: پروردگارا! من از اینکه چیزی از تو بخواهم که بدان دانشی ندارم به تو پناه میبرم و اگر مرا نیامرزی و به من بخشایش نیاوری از زیانکاران خواهم بود» سوره هود، آیه ۴۵-۴۷.
- ↑ «و آن (کشتی) آنان را در میان موجی کوهپیکر (پیش) میبرد و نوح پسرش را- که (هنوز) بر کرانهای بود- فرا خواند: پسرکم! با ما سوار شو و با کافران مباش! * او گفت: آنک به کوهی پناه میجویم که مرا از آب نگاه میدارد؛ (نوح) گفت: امروز هیچ پناهی از «امر» خداوند نخواهد بود جز (برای) آن کس که (خداوند بر او) بخشایش آورده باشد و موج میان آن دو افتاد و او از غرقشدگان گشت» سوره هود، آیه ۴۲-۴۳.
- ↑ «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.
- ↑ «و (یاد کنید) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: خداوند به شما فرمان میدهد که گاوی بکشید؛ گفتند: آیا ما را به ریشخند گرفتهای؟ گفت: به خداوند پناه میجویم که از نادانان باشم» سوره بقره، آیه ۶۷.
- ↑ «گفت: پروردگارا! من از اینکه چیزی از تو بخواهم که بدان دانشی ندارم به تو پناه میبرم و اگر مرا نیامرزی و به من بخشایش نیاوری از زیانکاران خواهم بود» سوره هود، آیه ۴۷.
- ↑ ر.ک: جعفر سبحانی، عصمة الانبیاء، ص۱۱۵.
- ↑ ر.ک: حسن بن احمد بن خالویه، اعراب القراءات السبع و عللها، تحقیق عبدالرحمن بن سلیمان العثیمین، ص۲۸۳.
- ↑ حسن بن عبدالغفار فارسی، الحجة للقراء السبعة، تحقیق بدر الدین قهوجی و بشیر جویجاتی، ص۳۴۱.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۴.
- ↑ ر.ک: محی الدین درویش، اعراب القرآن الکریم، ج۴، ص۳۷۳.
- ↑ ان ابنك ذو عمل غير صالح؛ (سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۳۷)؛ ر.ک: محمود صافی، الجدول فی اعراب القرآن و صرفه، ج۶، ص۲۴۵؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل، ج۲، ص۲۶۵.
- ↑ ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۹۹؛ ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۷، جزء ۱۲، ص۱۰۲.
- ↑ ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۷، جزء ۱۲، ص۱۰۳.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۲۳۵-۲۳۶.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۲۳۲-۲۳۸؛ محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۸، ص۵.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۲۳۸.
- ↑ «و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که (تا کنون) ایمان آوردهاند ایمان نخواهند آورد پس، از آنچه میکنند اندوهناک مشو!» سوره هود، آیه ۳۶.
- ↑ «و کشتی را زیر نظر ما و وحی ما بساز و با من درباره ستمگران سخن (از رهایی) مگو که آنان غرق خواهند شد» سوره هود، آیه ۳۷.
- ↑ «و نوح گفت: پروردگارا! از کافران هیچ کس را روی زمین بر جای مگذار» سوره نوح، آیه ۲۶.
- ↑ «گفت: پروردگارا! من از اینکه چیزی از تو بخواهم که بدان دانشی ندارم به تو پناه میبرم و اگر مرا نیامرزی و به من بخشایش نیاوری از زیانکاران خواهم بود» سوره هود، آیه ۴۷.
- ↑ «که اگر آنان را وا نهی بندگانت را گمراه میکنند و جز گنهکار بسیار ناسپاس پدید نمیآورند» سوره نوح، آیه ۲۷.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۲۶۵.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، درس تفسیر مسجد اعظم، گفتنی است آیات ۴۵-۴۶ سوره هود نمونه خوبی برای برداشت این نکته است که گاه پیامبری برای فهماندن جریانی به دیگران، از پیشگاه خدای سبحان مطلبی را میپرسد، (عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۳۰، ص۲۶۵).
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۴۹.
- ↑ ر.ک: سید محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۰، ص۲۳۲.
- ↑ «و به نوح وحی شد که از قوم تو جز کسانی که (تا کنون) ایمان آوردهاند ایمان نخواهند آورد پس، از آنچه میکنند اندوهناک مشو!» سوره هود، آیه ۳۶.
- ↑ ر.ک: محمد رشید رضا، المنار، ج۱۲، ص۸۵.
- ↑ ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۴۰۰.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، ج۶، ص۳۷۵.
- ↑ ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ج۳، ص۲۵۰.
- ↑ محمدهادی معرفت، تنزیه انبیا، تهیه کننده خسرو تقدسی نیا، ص۲۶۱.
- ↑ «چون یاری خداوند و پیروزی (بر مکّه) فرا رسد * و مردم را ببینی که دسته دسته به دین خداوند درمیآیند * آنگاه، با سپاس، پروردگارت را به پاکی بستای و از وی آمرزش خواه که او بیگمان بسیار توبهپذیر است» سوره نصر، آیه ۱-۳.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۸، جزء ۱۵، ص۵.
- ↑ ر.ک: احمد بن منیر اسکندری، پاورقی الکشاف، ج۲، ص۴۰۰.
- ↑ «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، عصمة الانبیاء، ص۴۷.
- ↑ «خداوند برای کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زد که زیر سرپرستی دو بنده شایسته از بندگان ما بودند و به آن دو، خیانت ورزیدند اما آن دو (پیامبر) در برابر (عذاب) خداوند برای آنان سودی نداشتند و (به آنان) گفته شد که با (دیگر) واردشوندگان به آتش (دوزخ) درآیید» سوره تحریم، آیه ۱۰.
- ↑ ر.ک: محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج۹، ص۴۶.
- ↑ ر.ک: حمید محمد قاسمی، اسرائیلیات و تأثیر آن بر داستانهای انبیا در تفاسیر قرآن، ص۲۸۷.
- ↑ ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۲، ص۱۶۰.
- ↑ ر.ک: عبدالوهاب نجار، قصص الانبیاء، ص۳۸.
- ↑ محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، علل الشرائع، ص۲۲.
- ↑ «قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِنَّ اللَّهَ قَالَ لِنُوحٍ(ع) إِنَّهُ لَيْسَ مِنْ أَهْلِكَ لِأَنَّهُ كَانَ مُخَالِفاً لَهُ وَ جَعَلَ مَنِ اتَّبَعَهُ مِنْ أَهْلِهِ»؛ (محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۱، ص۳۰۵).
- ↑ اسماعیل بن عمر بن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، تصحیح لجنة من العلماء، ج۷، ص۶۳.
- ↑ ر.ک: عبدالحق بن غالب بن عطیه اندلسی، المحرر الوجیز، تحقیق عبدالسلام عبدالشافی محمد، ج۳، ص۱۷۷.
- ↑ محمد حسین الذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۱۹۸.
- ↑ ر.ک: محمد حسین الذهبی، تذکرة الحفاظ، ج۱، ص۱۷۰.
- ↑ ر.ک: کاظم موسوی بجنوردی، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، ج۳، ص۲۲۶.
- ↑ «و آن (کشتی) آنان را در میان موجی کوهپیکر (پیش) میبرد و نوح پسرش را- که (هنوز) بر کرانهای بود- فرا خواند: پسرکم! با ما سوار شو و با کافران مباش!» سوره هود، آیه ۴۲.
- ↑ محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۳۹۶؛ احمد مختار عمر و عبدالعال سالم مکرم، معجم القرائات القرآنیه، ج۳، ص۱۱۲.
- ↑ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، تصحیح طیب الموسوی الجزائری، ج۱، ص۳۲۹.
- ↑ محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر العیاشی، تصحیح هاشم رسولی محلاتی، ج۲، ص۱۵۸.
- ↑ عبدالله بن جعفر حمیری، قرب الاسناد، ج۴، ص۱۳.
- ↑ «پلید زنان برای پلید مردان و پلید مردان برای پلید زنانند و پاک زنان، برای پاک مردان و پاک مردان برای پاک زنانند، آنان از آنچه (شایعه سازان) میگویند برکنارند، آنان آمرزش و روزی ارجمندی دارند» سوره نور، آیه ۲۶.
- ↑ «مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را به همسری نگیرد و زن زناکار را نیز جز مرد زناکار یا مشرک به همسری نگزیند و این بر مؤمنان حرام شده است» سوره نور، آیه ۳.
- ↑ ر.ک: محمد بن عمر فخر رازی، مفاتیح الغیب، قدم له خلیل محیی الدین المیس، ج۹، جزء ۱۷، ص۲۳۹.
- ↑ سید مرتضی علم الهدی، امالی، مجلس ۳۸.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۱۷۵-۱۹۱.