معاد در کلام اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ ژوئیهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۲:۱۴ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

معاد از اصول اعتقادی دین اسلام است که با همۀ شئون زندگی انسان ارتباط دارد. دلایل عقلی و نقلی مختلفی برای اثبات معاد بیان شده است. همچنین، حالت منطقی شیوۀ بازگشت انسان‌ها در قیامت، این است که المعاد لا روحانیة و لا جسمانیة بل امر بین الجسمانی و الروحانی. موضوع معاد در گفتار و کردار حضرت علی (ع)، به عنوان کسی‌که از اعماق جان موضوع معاد را درک کرده و به آن توجه دارد، به دفعات مطرح شده است. ایشان معاد، آخرت و وقوع قیامت را ادامه آفرینش جهان هستی و دنیا معرفی می‌کند، ولی توجه و محور کلام امام در مواردی همچون سرگذشت و سرنوشت دنیا و آخرت، دلیل آفرینش، مالک دنیا و آخرت، مقایسه و ارزیابی دنیا و آخرت و نیز دنیاجویان و آخرت‌پیشگان، نمود بیشتری می‌یابد.

معناشناسی

اصطلاح معاد یا قیامت؟

  • در تعبیرات "قیامت"، کلمه معاد نداریم. هرچند معاد از همه اسم‌ها معروف‌تر است، این اصطلاح، اصطلاح شرعی نیست، بلکه اصطلاح متشرعه است. کلمه معاد را ظاهراً متکلمین جعل کرده‌اند؛ هرچند این کلمه می‌‌تواند با تعبیرات قرآن منطبق باشد. البته در قرآن کلماتی شبیه کلمه معاد ذکر شده است؛ مانند "مرجع" یا "مآب". مبنای ایجاد این کلمه آن است که آنان قیامت را زمان عود ارواح به اجساد می‌دانستند. "عود" یعنی برگشت چیزی به اصل خود. "رجوع" نیز به همین معناست و در حقیقت باید یک آمدنی باشد تا بازگشت صدق کند. از این‌رو اگر در قرآن کریم درباره قیامت کلمه "رجوع" به کار رفته است، به معنای بازگشت به خداست: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۱].[۲] البته روز قیامت اسامی دیگری هم دارد مانند: "روز حساب"، "روز جزا"، "عالم آخرت"، "رستاخیز"، "محشر" و "حشر"[۳].

اثبات امکان و ضرورت

نخست: دلیل عقلی

  1. دلیل تجرد روح
  2. دلیل تکامل انسان
  3. دلیل حرکت
  4. دلیل حقیقت
  5. دلیل حکمت
  6. دلیل عدالت
  7. فطرت جاودان طلبی
  8. برهان ربوبیت
  9. برهان جزاء
  10. برهان رحمت
  11. شبهه امکان ذاتی معاد
  12. شبهه امکان وقوعی معاد

دوم: دلیل نقلی

باور به معاد

پیشینه تاریخی

تا آنجا که تاریخ و آثار باستانی نشان می‌دهد، انسان همواره معتقد به جاودانگی خود بوده و هیچ وقت فکر نمی‌کرده است که با مرگ، نابود می‌شود؛ به جز گروهی از دهری‌ها. از این رو خوردنی‌ها، نوشیدنی‌ها، پوشیدنی‌ها، وسایل کشاورزی، ابزارهای دفاعی، اشیای تجملی و امکانات معیشتی، تفریحی و تکاملی را با مردگان خود دفن می‌کرد: «تودی‌ها» معتقدند که گاوهای مردگان باید به آنان ملحق شوند تا به ایشان شیر بدهند یا زمین‌هایشان را شخم زنند. «کرچیزها» تمام اسب‌های مورد علاقه رئیسشان را با او دفن می‌کردند. «مکزیکی‌ها» با رئیس قبیله، دلقکی دفن می‌کردند تا در عالم آخرت او را سرگرم کند و بخنداند. «ماداگاسکاری‌ها» هنگامی که آخرین ملکه‌شان از دنیا رفت، او را در پانصد پارچه حریر پیچیدند و با او صد گردن‌بند طلا و تعداد فراوانی انگشتر و جواهرات، به علاوه پانصد قطعه طلا دفن کردند. «داماری‌ها» تمام دارایی‌های میت را برای آن‌که بعد از مرگ از آنها استفاده کند، با او دفن می‌کردند. «کونگویی‌ها» هنگامی که پادشاهشان می‌مرد، زنانشان را با او دفن می‌کردند...[۴].

ساموئیل کنیک، جامعه‌شناس معروف، در این باره چنین می‌نویسد: امروز در سرتاسر جهان، نه تنها مذهب وجود دارد، بلکه تحقیقات دقیق نشان می‌دهد که طوایف اولیه بشر نیز دارای نوعی مذهب بوده‌اند، چنان‌که اسلاف انسان امروزی، «نیندرتال‌ها» که انسان‌های قبل از تاریخ بوده‌اند، نیز دارای قسمی مذهب بوده‌اند؛ زیرا مرده‌های خودشان را به وضع مخصوصی به خاک می‌سپردند و ابزار کارشان را کنارشان می‌نهادند، و بدین طریق عقیده خودشان را به وجود دنیای دیگر به ثبوت می‌رسانیدند[۵]. پیروان مذاهب بزرگ جهان نیز – چنان‌که در جای خود به اثبات رسیده است - به گونه‌ای زندگی پس از مرگ را باور دارند؛ اگرچه در چگونگی آن با هم متفاوتند.

انسان‌ها همواره در طول تاریخ، به نوعی به زندگی بعد از مرگ اعتقاد داشته‌اند. همین امر نشان می‌دهد که بشر بر مبنای یک «الهام فطری»، چنین زندگی‌ای را باور داشته است؛ اگر چه بر اثر عدم بینش صحیح و نداشتن رشد فرهنگی بالا و دوری از تعلیمات انبیا، مرتکب خطا و خرافات می‌شد. تورمان فنسنت بیل، درباره فطری بودن اعتقاد به زندگی پس از مرگ، چنین می‌نویسد: حقیقت این است که درک فطری وجود عالم پس از مرگ، از نیرومندترین دلایل وجود چنین عالمی است؛ زیرا هرگاه خدا بخواهد بشر را به حقیقتی قانع سازد، ریشه‌های آن را در سرزمین غرایز و فطرت او می‌نشاند. عشق به جاودانگی زندگی - حتی بعد از مرگ - یک نوع احساس عمومی در وجود همه انسان‌ها است که نمی‌توان به طور کلی آن را نادیده گرفت و بی‌شک آنچه را که با نیرو به سویش می‌شتابیم و در اعماق وجودمان احساس می‌کنیم، می‌باید عکس‌العملی از اصل ریشه‌داری باشد که در نهاد انسان‌ها موجود است. ما به این‌گونه حقایق بزرگ، تنها از طریق دلایل مادی ایمان نمی‌آوریم؛ بلکه بیشتر از طریق الهام فطری و احساس درونی است که آنها را باور داریم و و اصولاً الهام، عامل مهمی برای درک حقایق به شمار می‌آید. همان‌طور که برگسون می‌گوید، هنگامی که دانشمندان در مسائل علمی به مرحله‌ای می‌رسند که نیاز به دلیل و اثبات دارد، ناگهان بارقه‌ای از الهام، حقیقت را برایشان آشکار می‌سازد و به آن دست می‌یابند. بنابراین بحث‌های علمی، ایمان ما را به وجود الهام و عقیده، تأیید می‌کند نه آن‌که انکار نماید[۶]. اگر فطرت به‌درستی هدایت نشود، در تشخیص مصداق اشتباه می‌کند و آدمی را به راه خطا می‌برد و او را به جای خداپرستی دچار بت‌پرستی و پرستش خدایان و مظاهر طبیعت می‌کند و به قول ویل دورانت، «هر حیوانی از سوسک مصری گرفته تا فیل هندی در یک گوشه زمین، روزی در مقام خدا مورد پرستش واقع می‌شود»[۷]. و به قول آلبرماله، «رومی‌ها بیش از سی هزار خدا داشتند»[۸]. و عشق به جاودانگی زندگی نیز سر از آن رسوایی‌ها درمی‌آورد که نمونه‌های آن را دیده و در کتاب‌ها خوانده‌ایم؛ لیکن «بیهوده سخن به این درازی نمی‌شود» و بشر بر چنین واقعیتی اتفاق نمی‌کند.[۹].

فطری بودن عقاید و احکام الهی

از آنجا که عقاید و اصول کلی احکام الهی بر اساس ساختار آفرینشی انسان تنظیم شده است، به رغم تمام تلاش‌هایی که در طول تاریخ برای نابودی آنها صورت گرفته، این احکام و عقاید پابرجای مانده و اگر چند صباحی کم‌رنگ یا افیون جلوه کرده است، بالاخره با برطرف شدن موانع، جایگاه فطری خود را بازیافته است. کشورهای کمونیستی شوروی، بهترین شاهدان بر این مدعایند. قرآن درباره فطری بودن عقاید و اصول کلی احکام و اخلاق الهی که از آنها تعبیر به «دین» می‌کند، چنین می‌فرماید: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ[۱۰]. امام علی(ع) نیز که تربیت شده مکتب قرآن است، آنجا که از فلسفه بعثت پیامبران سخن می‌گوید، بر فطری بودن دین و اینکه انبیا مطالبه‌کنندگان پیمان فطرت الهی بودند، چنین تأکید می‌کند: «[[[خداوند]]] پیامبرانش را در میان آنان مبعوث کرد، و پی در پی رسولان خود را به سوی آنان فرستاد، تا پیمان فطرت را از آنان مطالبه کنند و نعمت‌های فراموش شده را به یاد آنان آورند، و با ابلاغ دستورات خدا حجت را بر ایشان تمام کنند، و گنج‌های پنهانی عقل‌هایشان را استخراج نمایند، و آیات قدرت خدای را به آنان نشان دهند»[۱۱]. البته بررسی فطری بودن ابعاد دین، مجال دیگری می‌طلبد[۱۲].[۱۳].

اهمیت و جایگاه

دلایل نقلی و عقلی اثبات معاد

تفاوت آخرت با قیامت

سیمای قیامت

معاد جسمانی یا روحانی؟

  1. معاد روحانی: معتقدان به معاد روحانی می‌‌گویند جسم انسان پس از مرگ فانی می‌‌شود و حیات اخروی او با وجودی روحانی است. مراد از روح نیز قدرت عقل و علم انسان است که تا ابد باقی می‌‌ماند. اگر انسان در این دنیا دارای علم و معرفت و فضایل و مکارم اخلاقی باشد، همین عوامل سبب سعادت او در عالم دیگرند و چنانچه روح انسان در این دنیا با جهل و عناد و تمرد آغشته باشد، در آن دنیا به عذاب‌های روحانی معذب و عذاب او همیشگی است. در حقیقت تا وقتی انسان در دنیا زنده است، به این دلیل که روح به تدبیر بدن اشتغال دارد، نه لذات روحانی را به طور خالص می‌تواند درک کند، نه رنج‌های روحانی. بر همین اساس وقتی انسان بمیرد، چون روح به خود باز می‌‌گردد و اشتغال او به بدن منتفی می‌‌شود، لذت و رنج‌های روحانی‌اش مضاعف می‌‌شود. قرآن از قیامت به "لقاء الله" تعبیر کرده و منکرین قیامت را منکرین لقای پروردگار نامیده است: ﴿بَلْ هُمْ بِلِقَاءِ رَبِّهِمْ كَافِرُونَ[۳۳]. از این‌رو معاد را به معنای "عود إلی الله" می‌‌گیرند و می‌‌گویند جسم بازگشتی ندارد که عود به خدا را برای آن متصور شویم؛ آنچه بازگشت می‌‌کند، روح است که می‌‌تواند درجات و مراتبی را طی کند و به نشئه ربوبی نزدیک‌تر باشد. بنابراین قیامت، یعنی بازگشت ارواح به سوی خدا. در پاسخ به این گروه باید دانست معاد روحانی مطلق، برخلاف ضرورت تعلیمات انبیاست. در آموزه‌های انبیا برای این بازگشت، شکل و فرایندی معین تعریف شده است که صددرصد روحانی نیست؛ زیرا خوشی و ناخوشی انسان در دنیا، هم جسمانی است و هم روحانی؛ به طریق اولی در جهان دیگر نیز چنین است.
  2. معاد جسمانی: از جمله ضروریات دین اسلام و قرآن معاد جسمانی است. معاد جسمانی بر این نکته مبتنی است که روح انسان وقتی از بدن خارج می‌‌شود، در عالم برزخ است. در عالم برزخ ارواح به اجساد تعلق می‌‌گیرند؛ گو اینکه وضع اجسام در برزخ با اجسام دنیا متفاوت است؛ یعنی صاف‌تر و لطیف‌تر است. حکمای اسلامی از قبیل بوعلی می‌‌گویند: "از نظر برهان علمی و عقلی، ارواح به سوی خداوند بازگشت می‌‌کنند و سعادت و شقاوت آنها هم معنوی و عقلانی است؛ یعنی لذت‌ها و الم‌های ارواح، عقلانی است نه جسمی. از دید بوعلی تنها راهی که پیمودن آن از طریق علم متصور است اینکه بعد از مرگ فقط عقل انسان باقی می‌‌ماند؛ سایر قوای انسان معدوم می‌‌شوند و قوۀ عاقله به صورت یک شخصیت مستقل باقی می‌‌ماند. بوعلی در ادامه می‌‌گوید: لکن معاد جسمانی چیزی است که پیغمبر به عنوان مخبر صادق از آن خبر داده است[۳۴].

ادله معاد جسمانی ـ روحانی

  • ادلۀ متعددی در منابع کلامی بر جسمانی و روحانی بودن معاد از سوی معتقدان به این نظر آمده است؛ مهم‌ترین آنها اینکه، خلقت و کمال انسان با دو بعد روحی و جسمی است، و قیامت که اوج کمال و شهود است نیز به تبع با وجود هردوی اینها امکان‌پذیر است. علاوه بر اینکه همچون موضوع جبر و اختیار، آیات و روایات متعددی از قرآن در هر دو موضوع آمده است؛ گروهی بر عذاب و لذت مادی و دسته دیگر بر عذاب و لذت روحی حکایت دارد. حالت منطقی این است که المعاد لا روحانیة و لا جسمانیة بل امر بین الجسمانی و الروحانی. همچنین همان‌گونه که در موضوع جبر و اختیار استدلال‌های هر دوطرف تا آنجا که به نفی طرف مقابل نینجامد، دلیلی است بر اثبات امر بین الامرین، دقیقاً در اینجا نیز حکایت همان‌گونه است[۳۶].

معاد در نهج البلاغه

منابع

پانویس

  1. «همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم)» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  2. ر. ک. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۳.
  3. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۱۶.
  4. فرید وجدی، دائره المعارف قرن بیستم، ج۱، ص۹۴-۹۲.
  5. ساموئیل کنیک، جامعه‌شناسی، ص۱۹۲.
  6. مجله ریدرز دایجست، «روح الدین الاسلامی» شماره نوامبر ۱۹۵۷، ص۹۷.
  7. ویل دورانت، تاریخ تمدن، ج۱، ص۹۵.
  8. ماله، آلبر، تاریخ آلبرماله، ج۱، ص۳۰.
  9. قربانی لاهیجی، زین‌العابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۸۲.
  10. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار» سوره روم، آیه ۳۰.
  11. نهج البلاغه، خطبه ١.
  12. ر.ک: المیزان، ج۱۶، ص۱۷۷.
  13. قربانی لاهیجی، زین‌العابدین، مقاله «معاد»، دانشنامه امام علی ج۲ ص ۳۸۴.
  14. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۱۶.
  15. ر. ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۷۱۷.
  16. ر. ک. فرهنگ شیعه، ص ۴۱۱.
  17. ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاكُمْ عَبَثًا وَأَنَّكُمْ إِلَيْنَا لَا تُرْجَعُونَ«آیا پنداشته‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
  18. ر. ک. فرهنگ شیعه، ص ۴۱۱.
  19. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۳.
  20. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۱۶.
  21. «آیا پنداشته‌اید که ما شما را بیهوده آفریده‌ایم و شما به سوی ما بازگردانده نمی‌شوید؟» سوره مؤمنون، آیه ۱۱۵.
  22. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۳.
  23. ر. ک. دائرة المعارف فارسی‌، ۲/ ۲۷۹۹.
  24. ر. ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۷۱۷-۷۱۸.
  25. ﴿وَأَنْذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ وَهُمْ لَا يُؤْمِنُونَ«و روز دریغ را به آنان هشدار ده! آنگاه که کار یکسره شود و آنان در غفلت باشند و ایمان نیاورند» سوره مریم، آیه ۳۹.
  26. ﴿يَوْمَ لَا يَنْفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ«روزی که در آن دارایی و فرزندان سودی نمی‌رسانند جز آن کس که دلی بی‌آلایش نزد خداوند آورد» سوره شعراء، آیه ۸۸ ـ ۸۹
  27. ﴿فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلَى شَيْءٍ نُكُرٍ خُشَّعًا أَبْصَارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْدَاثِ كَأَنَّهُمْ جَرَادٌ مُنْتَشِرٌ«و روزی که فرا خواننده به چیزی ناشناس فرا خواند، روی از آنان بگردان با چشمانی فروافتاده از گورها بیرون می‌آیند گویی ملخ‌هایی پراکنده‌اند» سوره قمر، آیه ۶ ـ ۷
  28. ﴿يَوْمَ يَكُونُ النَّاسُ كَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ وَتَكُونُ الْجِبَالُ كَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ«در آن روز مردم چون پروانگان پراکنده‌اند،» سوره قارعة، آیه ۴ ـ ۵
  29. ﴿يَوْمَ تَرَوْنَهَا تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَتَضَعُ كُلُّ ذَاتِ حَمْلٍ حَمْلَهَا وَتَرَى النَّاسَ سُكَارَى وَمَا هُمْ بِسُكَارَى وَلَكِنَّ عَذَابَ اللَّهِ شَدِيدٌ«روزی که آن را می‌بینید، هر زنی که شیر می‌دهد، نوزاد شیری‌اش را از یاد می‌برد و هر آبستنی بار خود فرو می‌نهد و مردم را مست می‌بینی و مست نیستند اما عذاب خداوند سخت است» سوره حج، آیه ۲.
  30. ﴿وَثِيَابَكَ فَطَهِّرْ وَالرُّجْزَ فَاهْجُرْ وَلَا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ وَلِرَبِّكَ فَاصْبِرْ«و جامه‌ات را پاکیزه گردان، و از (هر) آلایش دوری کن، و (چیزی) را بدین امید که زیادتر (باز) بگیری مده، و برای پروردگارت شکیبایی پیشه کن» سوره مدثر، آیه ۴ ـ ۷
  31. ﴿فَإِذَا جَاءَتِ الصَّاخَّةُ يَوْمَ يَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِيهِ وَأُمِّهِ وَأَبِيهِ وَصَاحِبَتِهِ وَبَنِيهِ لِكُلِّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ يَوْمَئِذٍ شَأْنٌ يُغْنِيهِ وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ مُّسْفِرَةٌ ضَاحِكَةٌ مُّسْتَبْشِرَةٌ وَوُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ عَلَيْهَا غَبَرَةٌ تَرْهَقُهَا قَتَرَةٌ أُوْلَئِكَ هُمُ الْكَفَرَةُ الْفَجَرَةُ؛ سوره عبس، آیه ۳۳- ۴۲.
  32. ر. ک. فرهنگ شیعه، ص ۴۱۲.
  33. «و گفتند: آیا چون در (زیر) زمین ناپدید گشتیم، آفرینش تازه‌ای خواهیم داشت؟ بلکه آنان لقای پروردگارشان را منکرند» سوره سجده، آیه ۱۰.
  34. ر. ک. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۳-۱۷۴.
  35. اتفق المسلمون کافة علی وجوب المعاد البدنی لانه لولاه لقبح التکلیف. (حلی، باب حادی عشر، ص۶۶) این ادعای علامه در اجماع مسلمین بر این نظر، با توجه به دو دیدگاه دیگر قابل تأمل است. البته بعید نیست که در عصر ایشان چنین اجماع و اتفاق رأیی وجود داشته است.
  36. ر. ک. محمدی، مسلم، فرهنگ اصطلاحات علم کلام، ص ۱۷۵.
  37. «وَ اعْلَمْ أَنَّ مَالِکَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِکُ الْحَیَاةِ وَ أَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِیتُ»؛ نهج البلاغه، نامه ۳۱.
  38. «کُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْیَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِیَانِهِ وَ کُلُّ شَیْ‏ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِیَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِه»؛ ‏ نهج البلاغه، خطبه ۱۱۴
  39. «حَتَّی إِذَا تَصَرَّمَتِ الْأُمُورُ وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ وَ أَزِفَ النُّشُورُ أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ وَ أَوْکَارِ الطُّیُورِ وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ وَ مَطَارِحِ الْمَهَالِکِ سِرَاعاً إِلَی أَمْرِهِ مُهْطِعِینَ إِلَی مَعَادِهِ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۸۳.
  40. «وَ ذَلِکَ یَوْمٌ یَجْمَعُ اللَّهُ فِیهِ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ وَ جَزَاءِ الْأَعْمَالِ خُضُوعاً قِیَاماً قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ وَ رَجَفَتْ‏ بِهِمُ الْأَرْضُ فَأَحْسَنُهُمْ حَالًا مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَیْهِ مَوْضِعاً وَ لِنَفْسِهِ مُتَّسَعا»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱۰۲
  41. نهج البلاغه، خطبه ۲۳۷.
  42. ر. ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۷۲۴.