اندیشه سیاسی
موضوع مرتبط ندارد - مدخل مرتبط ندارد - پرسش مرتبط ندارد
اندیشه سیاسی و مفاهیم آن
درباره اندیشه سیاسی تعابیر و تفاسیر متعددی وجود دارد که برخی از آنها عبارتند از:
- توضیح عمل یا عملکرد حکومتها است؛
- تفکر انسجامیافته درباره اهداف حکومت؛
- مجموعه آرای فلسفی و عقاید مذهبی و حکومت عملی در عرصه سیاست است؛
- تفکر کلی و منسجم درباره سیاست و یا امور سیاسی؛
- سامان فکری برای مدیریت سیاسی جامعه؛
- به کارگیری هر نوع سامانی برای تبیین دولت و عناصر سیاسی آن؛
- یک مجموعه بههم پیوسته از نظریههای سیاسی در زمینه امور سیاسی مانند آزادی، مساوات، امنیت، عدالت، رفاه، کمال و نظایر آن؛
- مجموعه نظریاتی که حاکمیت و حکومت را تبیین و مشخص میکند؛
- تبیین چرایی اطاعت مردم از حکومت و تفسیر فلسفه ضرورت آن؛
- ارائه هرگونه تبیینی به منظور بررسی راههای رسیدن حکومت به اهداف خود و سازمان این رابطه[۱].[۲]
اندیشه سیاسی و مشخصات کلی آن
- یک اندیشه سیاسی باید جامعنگر بوده و مسائل مربوط به انسان و جامعه را یکجا مورد نظر قرار دهد. اندیشه سیاسی ممکن است در مورد جهانبینی و ایدئولوژی مبنا و دیدگاه خاصی را منظور نکند، اما منهای انسان و جامعه هرگز اندیشه سیاسی نمیتواند شکل بگیرد؛
- اندیشه سیاسی باید در زمینه عناصر و مفاهیم اصلی سیاست مانند آزادی، عدالت، ساختار دولت و قدرت سیاسی دیدگاههای مشخصی داشته و رابطه منطقی بین این مؤلفهها را سامان دهد؛
- نوع حاکمیت دولت و مبنای قدرت در نظام سیاسی مطلوب محوریترین مسئله یک اندیشه سیاسی است؛
- تبین مشروعیت نظام سیاسی مطلوب باید به گونهای متناسب با سایر نقطهنظرها و مؤلفههای دیگر در یک اندیشه سیاسی به طور مشخص ارائه شود. واضح است که مسئله مشروعیت سیاسی، مقولهای جدا از حاکمیت و تبیین آن است؛
- اندیشه سیاسی باید جایگاه دولت را در جامعه مدنی مشخص کرده و رابطه نظام سیاسی را با نظامهای دیگر اجتماعی تبیین کند؛
- حداقل یک نظام سیاسی به طور عینی به عنوان نماینده اندیشه سیاسی قابل مطالعه و بررسی باشد[۳].[۴]
اندیشه سیاسی (و مشخصات کلی آن) در اسلام
- اندیشه سیاسی اسلام بنا به ماهیت خویش ایدئولوژیک و مبتنی بر جهانبینی توحیدی است؛ زیرا در اسلام هیچ اندیشهای در هیچ زمینهای قابل تفکیک از دیدگاه توحیدی نیست و اندیشههای اسلامی در تمامی زمینهها بر پایه جهانبینی توحیدی است و تفکیک یک اندیشه ژرف از جهانبینی توحیدی در اسلام قابل قبول نیست؛
- اندیشه سیاسی هنگامی قابل استناد به اسلام و قابل توصیف به اسلامی بودن است که از متون حاکی از وحی و رسالت اسلام یعنی کتاب و سنت استخراج شده و به آن دو قابل استناد باشد[۵].[۶]
اندیشه سیاسی و انواع آن
- اندیشههای سیاسی بنیادی و فراتر از زمان و شرایط جامعه؛
- اندیشههای سیاسی جامعهگرا برای دستیابی به راهحل بحران زمان؛
- اندیشههای سیاسی سنتی و برخاسته از تجربیات تاریخی؛
- اندیشههای سیاسی برخاسته از منطق فلسفی؛
- اندیشههای سیاسی برخاسته از منطق کلامی؛
- اندیشه سیاسی برگرفته از کتاب و سنت با منطق فقه؛
- اندیشه سیاسی متکی به منطق و دیدگاه عرفان؛
- اندیشه سیاسی برآمده از التقاط؛
- اندیشه سیاسی براساس منطق رفاه و اقتصاد مطلوب؛
- اندیشه سیاسی متکی بر ایدئولوژی؛
- اندیشه سیاسی متمرکز و فراگیر در قالب قطبیت در جامعه مدنی؛
- اندیشه سیاسی مبتنی بر تفکر ناسیونالیسم[۷].[۸]
اندیشههای سیاسی امام خمینی
بازشناسی اندیشه سیاسی رهبران بزرگی همچون امام خمینی (ره) که به احیای اندیشه سیاسی اسلام و نظری حکومتی اسلام پرداختهاند، دارای اهمیت ویژهای است؛ تجربه علمی زندگی ایشان اگر درست به جامعه عرضه شود، میتواند در ایجاد نظم سیاسی مطلوب راهگشا باشد. با استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران و تلاش آن برای حاکمیتبخشیدن به اندیشه اسلامی در صحنه اجتماعی - سیاسی، موضوع اندیشه سیاسی در اسلام از جایگاه ویژهای برخوردار شد. مسائلی همچون «جمهوریت» و «اسلامیت» نظام و تئوریزه کردن نظام «مردمسالاری دینی» به عنوان الگوی نظام سیاسی در قانون اساسی جمهوری اسلامی نیازمند رسیدن به اجتماعی در حوزه اندیشه سیاسی است.
تجربه علمی جمهوری اسلامی چالشهای جدید فکری مهمی را فراهم آورد، که نحوه درست برخورد با این چالشها میتواند به استقرار الگوی نظام سیاسی مبتنی بر دیدگاه عقلگرایانه شیعی امام جامه عمل بپوشاند. در تبیین اندیشه سیاسی امام خمینی (ره) آنچه مفروض به نظر میرسد این است که:
- اندیشه سیاسی ایشان در حدّ یک نظریه قابل بحث و بررسی است؛
- امام آن را در مرحله عمل نیز پیاده کردهاند تا به نحو متقابل از عمل سیاسی برای اصلاح اندیشه سیاسی خویش بهره گیرد؛
- امام نه یک سیاستپیشه، بلکه یک متفکر اسلامی برخوردار از اندیشه سیاسی دینی است[۹]؛
- و بالاخره بنیان اندیشه امام خمینی (ره)، توحید و خداباوری است و اسلامیت همراه با عدالت و مردمسالاری دینی از مهمترین شاخصهای حکومت مطلوب ایشان به شمار رفته است.
احیای اندیشه سیاسی اسلام، به ویژه نظریه حکومتی اسلام از آغاز مبارزات، مورد نظر حضرت امام بوده است. ایشان اجرای احکام اسلامی را از مهمترین دلایل لزوم برپایی حکومت اسلامی و بسط عدالت را یکی از اهداف مهم حکومت ذکر کردهاند. امام خمینی (ره) در باب حکومت گرچه تمام جوانب یعنی نفس و ماهیت حکومت، زمامدار و حاکم و شکل حکومت را در نظر داشتهاند اما در بیان مطلوبیت آن بیشتر به محتوای حکومتها توجه داشتهاند تا شکل آنها. ایشان به عنوان یک نظریهپرداز در باب حکومت و به عنوان یک ایدئولوژیک، توانست بعد از سالها مبارزه و مخالفت با وضع موجود، حکومت مطلوب خود را در قالب جمهوری اسلامی به وجود آورد. حکومتی که با رژیمهای موجود در جهان شباهت چندانی نداشت. «رژیم عادلانهای که شبیه آن رژیم در دموکراسی غرب نیست»[۱۰]. ایشان در معرفی نظام حکومتی مطلوب خود چنین میفرماید: «(جمهوری اسلامی) حکومتی است متّکی به آرای ملّت و مبتنی بر قواعد و موازین اسلامی». از نظر امام تعبیر مرکب جمهوری اسلامی یک مفهوم واحد تلقی میشود، در این نگاه جمهوری نمیتواند شکل خاصی از حکومت باشد، بلکه ماهیت آن را نشان میدهد. شکل حکومت متأثر از دو ناحیه است: یکی محتوای حکومت (اسلامیت) و دیگری رأی و نظر مردم (جمهوریت). آنجایی که امام جمهوری را به همان معنایی که در خارج است تلقی کردهاند، بیشتر مفهوم شکلی آن مورد نظر است نه ماهیت و محتوای حکومت، اما آنجا که بحث از نوع حکومت است جمهوری مطلوب امام تماماً همانند جمهوریهای رایج نیست و مقومات و عناصر ویژه خود را دارد. امام با پیوند اسلامیت و جمهوریت سازگاری دین و مردمسالاری را در نهضت اسلامی خود متجلّی کردند.
از دیدگاه امام هر حکومتی در هر شکلی که باشد اعم از فردی، گروهی و جمعی (اکثریت) اگر در نوعیت خود مبتنی بر زور و سلطه باشد غیر مشروع و مطرود خواهد بود. از منظر امام خمینی (ره) شکل حقوقی رژیم مهم نیست، آنچه مهم است، محتوای آن است، به همین دلیل میفرمایند: «شکل نهایی حکومت با توجه به شرایط و مقتضیات کنونی جامعه ما توسط خود مردم تعیین خواهد شد»[۱۱]. این امر که جمهوریت به اسلام قید خورده است نشان از آن دارد که وزنه اسلامیت به جمهوریت میچربد. امام در اهمیت حفظ اسلامیت نهضت چنین میفرمایند: «توجه باشید که امروز آن چیزی که اهمیتش بیشتر از چیزهای دیگر است، این است که ما حفظ اسلامیت این نهضت را بکنیم این نهضت از اولش اسلامی بود و تا اینجا هم اسلامی است و انشاءا... تا آخر هم اسلامی باشد»[۱۲]. یکی از دلایل مخالفت دشمنان با اسلامیت این است که اسلام جلوی منافع شخصی، ظلم و فساد و دیکتاتوری را میگیرد[۱۳]. حضرت امام برای جلوگیری از هرگونه مفسده و افکار انحرافی بر هر دو اصل جمهوریت و اسلامیت تأکید ورزیده است، اما تأکید ایشان بر جمهوریت، تأیید جمهوریت از نوع دموکراسی غربی نیست. امام به دنبال جمهوری اسلامی - که خواسته ملّت نیز بود - تلاش کردند تا محتوای جمهوری اسلامی نیز تحقق پذیرد. تحقق محتوای جمهوری اسلامی از نظر ایشان پیاده شدن همه احکامی (است) که در اسلام هست و در جمهوری اسلامی باید باشد[۱۴]. در حقیقت جمهوری اسلامی با نظامهای دموکراتیک اختلاف مبنایی دارد. جمهوریت در نظام جمهوری اسلامی به عنوان یک روش پذیرفته شده است اما به تنهایی یک ایدئولوژیک نیست. پذیرفتن این مدل از باب کارآمدی آن در اجرای مقاصد حکومت بوده است[۱۵].[۱۶]
اندیشه سیاسی بر حسب انگیزه
اندیشههای سیاسی بر حسب انگیزه و گرایش به انواع زیر تقسیم میشود:
اندیشه سیاسی بر حسب اهداف حکومت
انواع اندیشه سیاسی بر حسب اهداف حکومت عبارت است از:
اندیشه سیاسی بر حسب ایدئولوژی
اندیشههای سیاسی بر حسب ایدئولوژی عبارتند از:
اندیشه سیاسی به لحاظ بنیاد
میتوان اندیشههای سیاسی اسلام به لحاظ بنیاد را در سه طبقه منفی، حداقل و حداکثر طبقهبندی کرد: اندیشه سیاسی خوارج و یا علی عبدالرزاق را میتوان از دسته اول و نظریه حسبه را از دسته دوم و نظریه ولایت مطلقه فقیه را از دسته سوم به شمار آورد[۲۳].[۲۴]
اندیشه سیاسی به لحاظ مبانی
اندیشه سیاسی به لحاظ مبانی چهار دسته هستند:
- اندیشههایی است متکی به نصوص اسلامی که استنتاج شده از منطق فقه است و تمامی آرای فقها در زمینه حکومت و دولت در این دسته قرار میگیرد؛
- اندیشههای سیاسی متکی به اصول و مبانی فلسفی و ماوراء الطبیعه است که در هیچ جزیی از آن، اندیشه دینی مؤثر نبوده و تنها از اندیشه ناب فلسفی سرچشمه گرفته است؛
- عبارت از اندیشههای سیاسی کلامی است که به نحوی منطق عقلی اما همسو با نصوص شرعی بر آن حاکم بوده است، چنانکه شیوه استدلال کلامی این چنین است؛ مانند: اندیشه سیاسی امامت برخاسته از قاعدۀ عقلی لطف در دیدگاه شیعه؛
- اندیشههای سیاسی متکی بر مصلحت و ارزیابیهای ارزشی است که معمولاً در سیاستنامهها به چشم میخورند.
نظریات متفکرانی چون خواجه نظامالملک، ابن خلدون و ابن تیمیه را میتوان در این شمار آورد[۲۵].[۲۶]
اندیشه سیاسی به لحاظ عناصر
اندیشههای سیاسی به لحاظ عناصر ثابت و متغیر آنها، در دو گروه متمایز جامد و انعطافپذیر مورد مطالعه قرار میگیرد. برای مثال اندیشه سیاسی ولایت فقیه اندیشهای انعطافپذیر است؛ زیرا مفهوم عدالت، اجتهاد و بینش سیاسی که از شرایط عمده آن است، اموری متغیر و انعطافپذیرند ولی اندیشه امامت در دیدگاه شیعه اندیشهای ثابت و جامد است. که در شرایط مختلف زمانی و جامعه تغییری نمیپذیرد[۲۷].[۲۸]
اندیشه سیاسی به لحاظ مناسبات سیاسی
اندیشه سیاسی به لحاظ مناسبات سیاسی عبارتند از:
- اندیشههای مستقل و ناب که خواستگاه ویژه و مبانی فکری خاص خود را دارد؛
- اندیشههای سیاسی التقاطی که مجموعهای از مؤلفههای اخذ شده از اندیشههای مختلف هستند؛
- اندیشههای استحاله شده که تحت تأثیر اندیشههای قویتر رنگ باختهاند[۲۹].[۳۰]
اندیشههای سیاسی تقلیدی و نوگرایانه
اندیشههای سیاسی از نقطه نظر تقلیدی و نوگرایانه بودن، قابل تقسیم به اندیشههای سیاسی سنتی و اندیشههای سیاسی مدرن و اندیشههای سیاسی بازسازی شدهاند[۳۱].[۳۲]
اندیشههای سیاسی در رابطه با جامعه
اندیشههای سیاسی در رابطه با جامعه عبارتند از:
اندیشه سیاسی در توضیح عملکرد حکومتها
در این مفهوم منظور از توضیح عمل یا عملکرد میتواند تفسیر و توجیه منطقی مدیریت سیاسی حکومتها باشد، که نوعی تلاش برای تطبیق مجموعه اعمال حکومت با ارزشهای پذیرفته شده جامعه و یا عقلانیت آن است و نیز میتواند به معنای تبیین مبنای مشروعیت حکومت تلقی شود[۳۵].[۳۶]
اندیشه سیاسی نوین و تحلیل تاریخ آن
اندیشه غالب در تحلیل تاریخ اندیشه سیاسی نوین در دو سده اخیر آن است که تحولات عصر نهضت و روشنگری اروپا افکار بسیاری از اندیشمندان و متفکران مسلمان را در جهان اسلام به این سمت و سو کشانید و تحولات مشابهی را در جهان اسلام موجب شد. هر چند این تحلیلگران در نتیجهگیری مطالعات خود یکدست نیستند، چون برخی از این رویکرد، به عنوان گرایش مثبت و پیشرفته و رهیافتی درست یاد میکنند و جمعی آن را نماد تقلید کورکورانه از اندیشه و فرهنگ سیاسی غرب تلقی میکنند و از آن به عنوان فاجعه قرن و مایه عقبماندگی و از دست دادن استقلال جهان اسلام نام میبرند. به هر حال مطالعه تطبیقی تحولات اندیشه سیاسی در سدههای هجدهم و نوزدهم غرب با اندیشه فراگیر سیاسی در سده نوزدهم و بیستم جهان اسلام ما را به نوعی اثرپذیری یا تقلید و تشابه در هویت سیاسی و یا مسخ هویت رهنمون میشود. شاید ابهامگویی شدهاند و برخی آن را انقلاب و عدهای آن را نهضت و جمعی نیز از آن به اصلاح و تجدد و پدیده روشنفکری یاد کردهاند درست به همانگونه که متفکران غربی در تحلیل آنچه که در جریان انقلاب فرانسه و تحولات فکری و سیاسی بعد از آن در غرب اتفاق افتاد به انقلاب، نهضت، اصلاح، تجدد و عصر روشنفکری تعبیر کردهاند. متفکرانی مانند سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده، کواکبی و سید احمد خان در الگوپذیری از غرب به این نتیجه رسیده بودند که انسانها دارای هویت تاریخی مشترک هستند و آیندگان باید حرکت خود را از آخرین مرحلهای که پیشینیان به آن رسیدهاند، آغاز کنند. در حالی که بسیاری از متفکران و اندیشهپردازان در جهان اسلام و در طلیعه آنان متفکران شیعه در عصر مشروطیت و بعد از آن، در اندیشه تجدید حیات هویت اسلامی و بازگشت به خودی بودند و برای آغاز حرکت نوین، متناسب با عصر جدید به ویژه در رویارویی با غرب پیشرفته بر شروع از صفر تأکید میورزیدند و تجربیات غرب را نه تنها الگوی مناسب برای جهان اسلام نمیدانستند، اصولاً به آن با دیده شک و تردید مینگریستند و سیطره نظام سرمایهداری غرب را که اوج شکوفایی عصر نهضت غربی است، دلیل ساطعی بر شک و تردید خود تلقی میکردند[۳۷].[۳۸]
اندیشه سیاسی و بحث و مناظره در آن
با مطرح شدن نظریه گفتوگوی تمدنها راه حل جدیدی در روابط جهان اسلام با جهان استکباری گشوده شد و جمعی بر آن شدند که معضلات این روابط پیچیده را با استفاده از نظریه گفتوگوی تمدنها از راه گفتوگو، بحث و مناظره بین دو بلوک حل و فصل نمایند. از شرایط گذشته (جنگهای صلیبی) و حال (استعمار جدید) دیوار بلند بیاعتمادی بین جهان اسلام و غرب به وجود آمده که با گفتوگو و بحث و مناظره میتوان آن را از میان برد و یا حداقل کاهش داد و گفتوگوی متّکی بر منطق یعنی بحث و مناظره مناسبترین روش انسانی در برخورد انسانهای معقول و متفکر است. گفتوگوی بین تمدنها راه انتخاب احسن را نیز باز میکند و نه تنها اختلاف را کاهش میدهد، احتمالاً طرفین را به وحدت نظر در انتخاب احسن نیز میرساند. در این گفتوگوها و جدال منطقی تمدنهاست که خواستههای غرب و ایدهآل اسلام با منطق ترسیم میشود و چه بسا که بجای تلاقی خطوط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی، راه امکان تداوم موازی این خطوط شناخته شده و ستیزهگری جای خود را به همکاری دوجانبه تفویض میکند. بیگمان اندیشه گفتوگو و جدال منطقی، ریشه در سیره سیاسی پیامبر(ص) در برخورد با مخالفان دارد و به همین دلیل مورخان و سیرهنویسان، سال هشتم و نهم (ﻫ.ق) را «عامالوفود» نامیدهاند و به ویژه در سال نهم، بیشترین اوقات پیامبر(ص) به استقبال هیأتهای نمایندگی دولتها و ملتهایی که از دور و نزدیک برای مباحثه و مناظره به مدینه میآمدند، سپری شد، چنانکه تجربه تاریخی در این زمینه نیز حکایت از کارساز بودن گفتوگو و جدال منطقی در حل مسالمتآمیز اختلافها دارد. اما مشکل عمده در صداقت غرب در رویکرد به گفتوگو و مناظره است[۳۹].[۴۰]
اندیشه سیاسی و بنیادگرایی
یکی از زوایا و ساحتهای اندیشه سیاسی اسلامی بنیادگرایی است. بنیادگرایی یا «فندامانتانیزم» نامی است که امروز آمریکا و به تبع آن کشورهای اروپایی در مورد گروههایی که پایبندی به اصول اسلامی، آنان را به غربستیزی واداشته است، به کار میبرند و در مقابل آن از تکثرگرایی دینی و تساهل و تسامح مذهبی تمجید و حمایت میکنند. در اندیشه سیاسی اسلام، بنیادگرایی به مفهوم متداول بر چند اصل استوار است که مهمترین آنها عبارتند از: اعتقاد به حقانیت، ثبات، حمایت اصولی (تولی)، پایبندی عملی و وفاداری، نفی جز آن (تبری)، مبارزه با عوامل تهدید کننده، داشتن نوعی تعصب هر چند منطقی، انطباق با اصول و موازین در همه عرصهها و بالاخره اصولی ماندن و نوعی جزمیت در اصول اسلامی داشتن است[۴۱].[۴۲]
منابع
پانویس
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۶ – ۱۸.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۷۷.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۶ – ۲۷.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۷۷.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۵۷ – ۵۸.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۷۸.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۵.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۷۸.
- ↑ جرعه جاری، ص۶۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۴، ص۳۱۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۳۹۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۲، ص۴۵۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۵۴۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۵۳۵.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۳۵۲.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۷۸.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۰.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۴.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۰.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۴.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۰.
- ↑ فقه سیاسی ج۱۰، ص۲۲.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۱.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۱ – ۲۲.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۱.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۱.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۱.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۱.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۳.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۱.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۱۶.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۴۸ و ۵۰.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۲.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۵۱ – ۲۵۲.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۳.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱۰، ص۲۱۹ – ۲۲۰.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۳۸۴.