بحث:تکلیف در قرآن

تکلیف در دانشنامه معاصر قرآن کریم

تکلیف از ماده «ک - ل - ف» به معنای امر کردن دیگری به انجام کار دشوار است. ریشه «ک ل ف» رنگی است که در پوست صورت ظاهر می‌شود و رنگ پوست صورت را تغییر می‌دهد[۱]؛ و چون امر دیگری، به انجام کار دشوار سبب می‌شود که اثر تکلیف در چهره او احساس شود از این جهت به آن تکلیف گویند[۲]. برای «ک ل ف» معنای دیگری ذکر شده و آن تشویق و تحریص است؛ "كلفت بهذا الامر"؛ یعنی به این کار حریص شدم. "اكلفه غيره" یعنی دیگری را بر انجام آن کار تشویق کرد. و این تشویق برای انجام کار شاق لازم است[۳].

بر این اساس بعید نیست که تکلیف خصوصاً در تکالیف دینی و در قرآن، به معنی تحریص و ترغیب باشد؛ زیرا تکالیف دینی با مشقت و حرج ساقط می‌شود. پس منظور از تکلیف در قرآن تحریص و تشویق است.  لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا [۴].[۵] به کسی که تکلیف از او صادر می‌شود «مکلِّف» و کسی که تکلیف را انجام می‌دهد «مکلَّف» و کاری که تکلیف به آن تعلق میگیرد «مکلَّفٌ به» گویند[۶].

ریشه کلف هشت بار در قرآن استعمال شده است که هفت مورد آن همان معنای تشویق یا درخواست انجام کار شاق است:  لَا تُكَلَّفُ نَفْسٌ إِلَّا وُسْعَهَا [۷]، لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا [۸]، فَقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا تُكَلَّفُ إِلَّا نَفْسَكَ [۹]، لَا نُكَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا [۱۰]،  لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا مَا آتَاهَا [۱۱]؛ مورد هشتم که به معنای طلب انجام کار شاق نیست این آیه است:  قُلْ مَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَجْرٍ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُتَكَلِّفِينَ [۱۲].

در قرآن برای تکلیف الفاظ و تعابیر دیگری نیز ذکر شده است:

  1. در دوازده مورد در قرآن، از احکام الهی (اعم از واجبات و محرمات) به حدود یا حدود الهی تعبیر شده است این موارد عبارتند از:  الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ وَلَا يَحِلُّ لَكُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَيْتُمُوهُنَّ شَيْئًا إِلَّا أَنْ يَخَافَا أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلَّا يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا فِيمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَا تَعْتَدُوهَا وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ * فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّى تَنْكِحَ زَوْجًا غَيْرَهُ فَإِنْ طَلَّقَهَا فَلَا جُنَاحَ عَلَيْهِمَا أَنْ يَتَرَاجَعَا إِنْ ظَنَّا أَنْ يُقِيمَا حُدُودَ اللَّهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ يُبَيِّنُهَا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ  [۱۳]؛  تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَذَلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَيَتَعَدَّ حُدُودَهُ يُدْخِلْهُ نَارًا خَالِدًا فِيهَا وَلَهُ عَذَابٌ مُهِينٌ [۱۴]؛  فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ شَهْرَيْنِ مُتَتَابِعَيْنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَمَاسَّا فَمَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّينَ مِسْكِينًا ذَلِكَ لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ [۱۵]؛  يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَأَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّكُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُيُوتِهِنَّ وَلَا يَخْرُجْنَ إِلَّا أَنْ يَأْتِينَ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ وَتِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ لَا تَدْرِي لَعَلَّ اللَّهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرًا [۱۶]. مثل:  تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ [۱۷]؛
  2. حکم و مشتقات آن‌که در قرآن فراوان آمده است و در برخی آیات شامل نکالیف شرعی نیز می‌شود، مانند:  إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ [۱۸].
  3. «حرمات الله» به معنای آنچه خداوند حرام کرده است؛ مانند:  ذَلِكَ وَمَنْ يُعَظِّمْ حُرُمَاتِ اللَّهِ فَهُوَ خَيْرٌ لَهُ عِنْدَ رَبِّهِ [۱۹]
  4. «شعائرالله» که یکی از معانی آن، تکالیف الهی است؛ مانند:  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحِلُّوا شَعَائِرَ اللَّهِ [۲۰].

در منابع دینی، معانی اصطلاحی مختلفی برای تکلیف ذکر شده است: طوسی آن را اراده نسبت به امر مشقت‌آمیز تعریف کرده است[۲۱]؛ فخر رازی آن را الزام و طلب نسبت به امر مشقت‌آور دانسته است[۲۲]؛ برخی نیز، بعد از ذکر تعاریف گوناگون به نقل از برخی متکلمان می‌نویسد: تکلیف، دستور مشقت‌آور از سوی کسی است که اطاعت او واجب است[۲۳].

در علم اصول طبق نظر مشهور، تکلیف عبارت است از بعث و تحریک عید به سوی مأموربه[۲۴]. البته آیت‌الله خویی، حقیقت تکلیف را عبارت از این دانسته که مولی انجام فعلی یا محروم بودن مکلف را نسبت به فعلی، در ذمه عبد اعتبار می‌کند و سپس آن را ابراز می‌کند[۲۵]. طبق بیان‌های ذکر شده تکلیف، تنها به واجبات و محرمات اختصاص مییابد در صورتی که تکلیف از نظر اصطلاح فقهی، شامل مستحب و مکروه و مباح و نیز شامل احکام وضعیه مثل طهارت و نجاست نیز می‌شود؛ لذا برخی در تعریف تکلیف گفته‌اند: تکلیف عبارت است از هر اعتبار شرعی که متعلق به افعال مکلف باشد، خواه لابدیت فعل یا ترک آن اعتبار شود و خواه رجحان فعل (که به معنای استحباب فعل) است و خواه مرجوح بودن فعل (که به معنای کراهت آن می‌باشد)، اعتبار شود و خواه فعل بدون رجحان هیچ یک از طرف فعل یا ترک اعتبار شود که در حقیقت اباحه است. البته در موارد مستحب باز هم، شارع فعل مشقت‌آور (مثل روزه مستحبی) را طلب نموده است و در مکروه ترک فعلی (که ترک آن مشقت دارد) را طلب کرده است، هر چند الزامی در آن وجود نداشته باشد [۲۶].

در قرآن کریم مطالب گوناگونی درباره تکلیف مطرح شده است؛ مانند جاعل تکلیف، اصناف مکلفان، ضرورت و اهداف تکلیف، ویژگی‌های تکلیف، شرایط تکلیف، عوامل سقوط تکلیف و پیامدهای ترک تکلیف.

از آیات فراوانی استفاده می‌شود که جعل احکام، فقط توسط خداوند صورت می‌گیرد:  إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ [۲۷]؛  مَا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِهِ إِلَّا أَسْمَاءً سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ [۲۸]،  وَقَالَ يَا بَنِيَّ لَا تَدْخُلُوا مِنْ بَابٍ وَاحِدٍ وَادْخُلُوا مِنْ أَبْوَابٍ مُتَفَرِّقَةٍ وَمَا أُغْنِي عَنْكُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَيْءٍ إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَعَلَيْهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُتَوَكِّلُونَ [۲۹]. «وظیفه رسولان الهی نیز فقط ابلاغ این تکالیف به مردم و تبیین آنها است:  مَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ [۳۰] و اگر احکامی توسط رسول یا امام معصوم بیان شده از جانب خداوند است:  وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى [۳۱].

درباره این که آیا عقل نیز می‌تواند انشاء تکلیف کند یا خیر، دیدگاه‌های متفاوتی در میان علمای اسلامی مطرح شده است که به سه نظر مهم اشاره می‌کنیم:

  1. بزرگان علم اصول گفته‌اند: شأن عقل فقط ادراک تکالیف شرعی و مولوی است و عقل خودش جاعل و حاکم نیست، ولی عمل به آنچه عقل از تکالیف شرعی ادراک می‌کند، لازم است و در صورت مخالفت با آن عقاب می‌شود. پس انسان در برابر تکالیف عقلی که همان مدرکات عقل عملی و نظری باشد مسئول است[۳۲]؛
  2. برخی گفته‌اند که عقل نیز حاکم است و از جمله شواهد این دیدگاه، آیاتی است که در آنها، انسان‌ها به تعقل فرمان داده شده‌اند؛ مانند  إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَا يَعْقِلُونَ [۳۳].
  3. برخی نیز نظیر اخباریان، عقل و ادراکات عقلی را بی‌ارزش شمرده و به برخی از آیات قرآن که عذاب مجرمان را به تمام بودن بیان شرعی و ارسال رسول منوط دانسته، استدلال نموده‌اند:  وَمَا كُنَّا مُعَذِّبِينَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولًا [۳۴]. لکن این استدلال‌ها ضعیف است زیرا در برخی از آیات تصریح نموده که بر عدم تعقل عذاب مترتب می‌شود:  وَقَالُوا لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ [۳۵] و نیز روایات، عقل را به عنوان یک حجت از طرف شارع و به عنوان رسول دیگری از طرف خدا بیان نموده است: «يَا هِشَامُ، إِنَّ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَيْنِ: حُجَّةً ظَاهِرَةً، وَ حُجَّةً بَاطِنَةً، فَأَمَّا الظَّاهِرَةُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِيَاءُ وَ الْأَئِمَّةُ، وَ أَمَّا الْبَاطِنَةُ فَالْعُقُولُ»، «امام صادق(ع) به هشام فرمود: برای خدا بر مردم دو حجت وجود دارد: حجتی آشکار و حجتی پنهان، پس حجت آشکار، پیامبران و امامان معصوم هستند و حجت باطن پس عقل است»[۳۶].

معتزله و امامیان همان نظر اول را پذیرفته‌اند و به حسن و قبح عقلی قائل شده‌اند و بر آن‌اند که عقل قادر است حسن و قبح برخی امور، مانند حسن راستگویی و قبح دروغگوبی را ادراک کند، هرچند نسبت به ادراک حسن و قبح برخی امور دیگری همچون عبادات، ناتوان است. هر یک از افعال اختیاری انسان از نظر عقل، صرف نظر از حکم شارع، مقوم ذاتی دارند و افعال در رابطه با حسن و قبح بر سه نوع هستند. بعضی از افعال فی نفسها حسن دارند و حسن مقوم ذاتی آنها خواهد بود مانند صدق که صفت حسن، جزء ذات «صدق» می‌باشد و بعضی از افعال فی نفسها قبح دارند مانند کذب و لذا خداوند به خاطر حسن «صدق» به صداقت و راستگویی دستور داده و به خاطر قبحی که کذب دارد کذب را نهی نموده و حرام دانسته است و بعضی از افعال نسبت به حسن و قبح بلا اقتضا هستند یعنی حسن و قبح در ذات آنها نهفته نمی‌باشد مانند افعال مباح.

اشاعره نظر سوم را پذیرفته و می‌گویند عقل در مورد حسن و قبح افعال، حکم و قضاوتی ندارد و آن چنان نیست که حسن و قبح از امور حقیقی باشد و پیش از ورود بیان شارع در افعال به عنوان مقوم ذاتی، موجود باشد بلکه حسن و قبح افعال، به نظر شارع بستگی دارد که اگر شارع چیزی را تحسین کرد حسن است و اگر تقبیح نمود قبیح خواهد بود[۳۷]. بنابر نظر معتزله و امامیه که شأن عقل را ادراک می‌دانند این بحث مطرح است که آیا مدرکات عقلی، در امر استنباط احکام فقهی قابل استناد و اعتماد است یا نه؟ در این باره سه نظریه ابراز شده است:

  1. برخی معتقدند: ادراکات عقلی به طور مطلق - قطعی و غیر قطعی - در استنباط احکام شرعی حجت است. این نظریه مورد قبول اصحاب رأی، از فقهای اهل تسنن است که به تبع پذیرش آن ملاک‌هایی چون: قیاس، استحسان، مصالح مرسله و... را معتبر دانسته‌اند. این نظریه در زمان ابوحنیفه گسترش یافت و معتزلی‌ها تا به آنجا افراط کردند که در مقام استنباط حکم شرعی، عقل را به طور مطلق بر نص نیز ترجیح دادند.
  2. گروهی معتقدند: ادراکات عقلی به طور مطلق در حوزه استنباط دارای اعتبار نیست، این دیدگاه اخباریان و برخی از محدثان اهل تسنن است.
  3. بعضی راه افراط و تفریط را رها کرده و طریق تدقیق و تفصیل را برگزیده و گفته‌اند: ادراکات یقینی و قطعی عقل در حوزه استنباط احکام شرعی، معتبر بوده و ادراکات غیر یقینی عقل حجت نیست. این نظریه را بیشتر عالمان اصولی شیعه برگزیده‌اند. آیات و روایاتی که برای اعتبار ادراکات عقل آوردیم برای اثبات این نظر کافی است[۳۸].

در این که آیا خدا مکلف است یا نه؟ بین معتزله و امامیه اختلاف است. برخی همانند معتزله تصور نموده‌اند که اموری بر خدا واجب است و او را مکلف شمرده‌اند و از برخی آیات قرآن و روایات استفاده نموده‌اند که خدا اموری را بر خود واجب نموده است؛ مانند قبول توبه افراد نادم و رحمت بر بندگان:  كَتَبَ رَبُّكُمْ عَلَى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ [۳۹]. لکن امامیه معتقد است خداوند، مقهور هیچ حکم و حاکمی نیست و عقل بر خدا حکم نمی‌کند و این امور به جهت این است که خدا خودش وعده داده که بر بندگان تفضل نماید و چون خلف وعده نمی‌کند از ناحیه خود خدا بر او واجب است و بین وجوب بر خدا و وجوب از طرف خدا فرق است[۴۰].

به هر حال مکلفان بر پایه قرآن و منابع اسلامی عبارت‌اند از:

  1. انسان: مهم‌ترین مخاطب تکالیف الهی انسان‌ها هستند. در برخی از آیات قرآن از عرضه شدن امانت الهی بر آسمان و زمین و کوه‌ها سخن به میان آمده و گفته شده که آنان از پذیرش امانت امتناع کردند؛ ولی انسان آن را پذیرفت:  إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا [۴۱]. مراد از این «امانت»، یا همه تکالیف الهی اعم از اصول دین و فروع آن است یا مراد از آن، خصوص امامت و ولایت است که از بارزترین مصادیق تکلیف انسان‌ها است. در آیات متعدد دیگر نیز، از برخی تکالیف اعنقادی و عملی انسان‌ها یاد شده است؛ مانند اعتقاد به خدا، پیامبران الهی، کتب آسمانی، فرشتگان و روز جزا  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي نَزَّلَ عَلَى رَسُولِهِ وَالْكِتَابِ الَّذِي أَنْزَلَ مِنْ قَبْلُ وَمَنْ يَكْفُرْ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا بَعِيدًا  [۴۲]، پرستش خداوند  يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ وَالَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ  [۴۳]، اقامه نماز  وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَارْكَعُوا مَعَ الرَّاكِعِينَ  [۴۴]؛  وَإِذْ أَخَذْنَا مِيثَاقَ بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا وَذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَقُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ ثُمَّ تَوَلَّيْتُمْ إِلَّا قَلِيلًا مِنْكُمْ وَأَنْتُمْ مُعْرِضُونَ [۴۵]؛  وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ  [۴۶]، پرداخت زکات  أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ قِيلَ لَهُمْ كُفُّوا أَيْدِيَكُمْ وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ فَلَمَّا كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ إِذَا فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَخْشَوْنَ النَّاسَ كَخَشْيَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْيَةً وَقَالُوا رَبَّنَا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتَالَ لَوْلَا أَخَّرْتَنَا إِلَى أَجَلٍ قَرِيبٍ قُلْ مَتَاعُ الدُّنْيَا قَلِيلٌ وَالْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقَى وَلَا تُظْلَمُونَ فَتِيلًا  [۴۷] و خمس  وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ  [۴۸] و روزه گرفتن  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ  [۴۹]؛  وَأَتِمُّوا الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلَّهِ فَإِنْ أُحْصِرْتُمْ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ وَلَا تَحْلِقُوا رُءُوسَكُمْ حَتَّى يَبْلُغَ الْهَدْيُ مَحِلَّهُ فَمَنْ كَانَ مِنْكُمْ مَرِيضًا أَوْ بِهِ أَذًى مِنْ رَأْسِهِ فَفِدْيَةٌ مِنْ صِيَامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُكٍ فَإِذَا أَمِنْتُمْ فَمَنْ تَمَتَّعَ بِالْعُمْرَةِ إِلَى الْحَجِّ فَمَا اسْتَيْسَرَ مِنَ الْهَدْيِ فَمَنْ لَمْ يَجِدْ فَصِيَامُ ثَلَاثَةِ أَيَّامٍ فِي الْحَجِّ وَسَبْعَةٍ إِذَا رَجَعْتُمْ تِلْكَ عَشَرَةٌ كَامِلَةٌ ذَلِكَ لِمَنْ لَمْ يَكُنْ أَهْلُهُ حَاضِرِي الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ  [۵۰]؛
  2. جن: بر اساس برخی از آیات قرآن، جنیان نیز، همانند انسان‌ها مکلف به شمار می‌روند و هدف از خلقت جن را همانند انسان‌ها، عبادت خدا دانسته است:  وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ [۵۱]. همچنین در قرآن سوره‌ای به نام جن داریم که برای بیان مکلف بودن آنان به ایمان آوردن به قرآن و پیامبر اکرم است. از جمله آیاتی که از وجود افراد مؤمن و فاسق در میان جنیان خبر داده  وَأَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ وَمِنَّا الْقَاسِطُونَ فَمَنْ أَسْلَمَ فَأُولَئِكَ تَحَرَّوْا رَشَدًا  [۵۲] یا جنیان را به ورود در جهنم تهدید کرده  وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ  [۵۳]؛  إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَلِذَلِكَ خَلَقَهُمْ وَتَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِينَ  [۵۴]؛ یا از محشور شدن آنها در قیامت سخن به میان آورده وَيَوْمَ يَحْشُرُهُمْ جَمِيعًا يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَكْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَقَالَ أَوْلِيَاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنَا بِبَعْضٍ وَبَلَغْنَا أَجَلَنَا الَّذِي أَجَّلْتَ لَنَا قَالَ النَّارُ مَثْوَاكُمْ خَالِدِينَ فِيهَا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ إِنَّ رَبَّكَ حَكِيمٌ عَلِيمٌ  [۵۵]؛  وَجَعَلُوا بَيْنَهُ وَبَيْنَ الْجِنَّةِ نَسَبًا وَلَقَدْ عَلِمَتِ الْجِنَّةُ إِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ  [۵۶] یا از اقرار آنان به گناه خویش يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ أَلَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آيَاتِي وَيُنْذِرُونَكُمْ لِقَاءَ يَوْمِكُمْ هَذَا قَالُوا شَهِدْنَا عَلَى أَنْفُسِنَا وَغَرَّتْهُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَشَهِدُوا عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كَانُوا كَافِرِينَ  [۵۷] یا عذاب شدن جنیان در قیامت یاد کرده است يُرْسَلُ عَلَيْكُمَا شُوَاظٌ مِنْ نَارٍ وَنُحَاسٌ فَلَا تَنْتَصِرَانِ  [۵۸]؛
  3. ملائکه: از برخی آیات قرآن مکلف بودن ملائکه استفاده می‌شود:  لَا يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ وَيَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ [۵۹]. این که آنان معصیت نمی‌کنند و امتثال فرمان خدا می‌نمایند نشان می‌دهد که آنان نیز تکالیفی دارند، گرچه نوع تکالیف آنان با تکالیف انسان‌ها تفاوت دارد. از برخی آیات قرآن، عبادت و تسبیح فرشتگان و خسته نشدن آنان نیز، استفاده می‌شود:  فَالَّذِينَ عِنْدَ رَبِّكَ يُسَبِّحُونَ لَهُ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ وَهُمْ لَا يَسْأَمُونَ [۶۰].

اشاعره، هدف‌دار بودن تکالیف الهی را منکرند و بر آن‌اند که جستجوی غرض، برای افعال الهی از جمله تکالیف، ناممکن و بیهوده و دست‌کم، امری بی‌اهمیت است آنان با استناد به ادله‌ای که خلقت و تکلیف کردن را حق خداوند شمرده:  أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ [۶۱] گفته‌اند: تشریع تکالیف مقتضای الوهیت خداوند و عبودیت بنده است و خداوند هرچه را بخواهد می‌تواند آن را، بر بندگان تکلیف کند و ضرورتی ندارد که تکالیف او دارای حسن و یا مصلحت باشد. امامیه و معتزله، معتقدند تکالیف الهی حتماً دارای هدف و مصلحتی است و لازمه نفی غرض از تکالیف الهی، عبث بودن افعال خداوند است در حالی که این امر بر خداوند قبیح است و قرآن کریم نیز آن را مردود شمرده است:  وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ [۶۲]؛  رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا [۶۳]. همچنین صدور تکلیف قبیح و منکر را بر خداوند ناروا شمرده‌اند چنان که قرآن می‌فرماید:  إِنَّ اللَّهَ لَا يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ [۶۴]. امام صادق(ع) نیز، در صحیحه جمیل به صراحت فرموده‌اند: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع): أَنَّهُ سَأَلَهُ عَنْ شَيْءٍ مِنَ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ؟ فَقَالَ: إِنَّهُ لَمْ يُجْعَلْ شَيْءٌ إِلَّا لِشَيْءٍ»، «خدا هیچ یک از حلال و حرام را قرار نداده است مگر به جهت حکمت و مصلحتی»[۶۵]؛ البته لازم نیست که تمام حکمت‌ها و مصالح برای ما معلوم باشد و اگر از معصومین(ع) سوال کنیم آنان وجه هر حکمی را بیان می‌کنند. صدوق کتاب مفصلی به نام علل الشرائع دارد که در این کتاب روایاتی، از معصومین گردآوری شده که در آنها علت‌ها و حکمت‌ها و مصلحت‌های احکام را بیان نموده‌اند.

بر پایه آموزه‌های قرآنی، عمده‌ترین اهداف در تکالیف عبارت‌اند از:

  1. دفع ضرر و مفسده: یکی از علل مهم تشریع غالب محرمات مضر بودن آن برای فرد یا نوع بشر است، مانند حرمت گوشت خوک، مردار و خون، که دلیل آن نجاست و پلیدی و زیانبار بودن آنها است:  مَيْتَةً أَوْ دَمًا مَسْفُوحًا أَوْ لَحْمَ خِنْزِيرٍ فَإِنَّهُ رِجْسٌ أَوْ فِسْقًا [۶۶]. همچنین نهی انسان‌ها از شراب‌خواری و قمار از آن روست که این دو عمل، مایه دشمنی و کینه میان انسان‌ها و مانع ذکر خدا می‌شود:  إِنَّمَا يُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُوقِعَ بَيْنَكُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِي الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ وَيَصُدَّكُمْ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَعَنِ الصَّلَاةِ فَهَلْ أَنْتُمْ مُنْتَهُونَ [۶۷]. حرمت ربا و رشوه و... نیز، از این قبیل است که برای جامعه انسانی و نوع انسان‌هامضر است.
  2. جلب منفعت: وجوب با استحباب برخی اعمال، به خاطر سودی است که برای فرد یا نوع انسان‌ها وجود دارد؛ مثلاً واجب نمودن زکات و خمس برای رسیدگی به وضع محرومان جامعه، از این قبیل است. البته گاهی تشریع تکلیف برای منفعت داشتن آن در آخرت است. روزه، افزون بر سلامت جسمانی بدن، موجب تقویت تقوا است[۶۸].

نماز، سبب نزول آرامش بر انسان  الَّذِينَ آمَنُوا وَتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ  [۶۹] و وسیله نیل او به مقامات معنوی و تکامل است:  أَقِمِ الصَّلَاةَ...* عَسَى أَنْ يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَحْمُودًا [۷۰].[۷۱]

مهم‌ترین ویژگی‌های تکالیف الهی از دیدگاه قرآن کریم عبارت‌اند از:

  1. رعایت توان مکلف: تکلیف، همان گونه که در معنای لغوی آن گذشت، نوعی دشواری در بردارد؛ ولی خداوند بیش از توان افراد، تکلیفی از آنان نمی‌خواهد:  لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا [۷۲]. بر این اساس، هر گاه تکلیفی بیش از توان مکلف بوده یا مشقت زیادی را بر او وارد آورد، آن تکلیف ساقط می‌شود؛ مانند سقوط تکلیفجهاد از ناتوانان و بیماران لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ  [۷۳]؛  لَيْسَ عَلَى الْأَعْمَى حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْأَعْرَجِ حَرَجٌ وَلَا عَلَى الْمَرِيضِ حَرَجٌ وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ يُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ وَمَنْ يَتَوَلَّ يُعَذِّبْهُ عَذَابًا أَلِيمًا  [۷۴]؛ یا افرادی که امکان حضور در جنگ ندارند وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ  [۷۵]؛ گاه نیز تکلیف دشوار به تکلیفی آسان‌تر تبدیل می‌شود؛ مانند تشریع تیمم به جای وضو و عسل برای کسانی که آب برای آنان ضرر دارد یا تهیه آن مقدورشان نیست  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَأَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَإِنْ كُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا وَإِنْ كُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ  [۷۶]؛ نیز، مانند تبدیل روزه ماه رمضان به روزه قضاء وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَلْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ  [۷۷]. در شریعت اسلام، برخی از تکالیف شاق که در شرایع پیشین مقرر شده‌اند، وجود ندارد لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا لَهَا مَا كَسَبَتْ وَعَلَيْهَا مَا اكْتَسَبَتْ رَبَّنَا لَا تُؤَاخِذْنَا إِنْ نَسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا رَبَّنَا وَلَا تَحْمِلْ عَلَيْنَا إِصْرًا كَمَا حَمَلْتَهُ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِنَا رَبَّنَا وَلَا تُحَمِّلْنَا مَا لَا طَاقَةَ لَنَا بِهِ وَاعْفُ عَنَّا وَاغْفِرْ لَنَا وَارْحَمْنَا أَنْتَ مَوْلَانَا فَانْصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْكَافِرِينَ  [۷۸]؛ حدیث رفع نیز، شاهد بر این مطلب است: «رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ وَ مَا لَا يَعْلَمُونَ وَ مَا لَا يُطِيقُونَ وَ مَا اضْطُرُّوا إِلَيْهِ...»[۷۹]. طبق این حدیث، پیامبراکرم(ص) فرموده است نه تکلیف شاق از امت من برداشته شده است. افزون بر این، برخی از تکالیف شاق جزئی که در امت‌های گذشته بود با بعثت پیامبر اکرم(ص) برداشته شد:  وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلَالَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ [۸۰]؛
  2. قاعده اشتراک تکالیف: غالب تکالیف الهی میان عموم مردم مشترک است. این قاعده مصادیق مختلفی دارد که به مهم‌ترین آن اشاره می‌شود:
    1. اشتراک زن و مرد: غالب تکالیف الهی میان مردان و زنان مشترک است. بر این اساس وقتی با خطابی نظیر  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا  به مردان خطاب می‌شود این حکم شامل زنان نیز می‌شود. البته گاهی در فقه، مردان و زنان هر یک تکالیف خاصی دارند مثلاً نفقه بر مرد واجب است و بر زنان در ایام عادت ماهانه عبادت واجب نیست.
    2. اشتراک کافر با مسلمان: مشهور فقیهان عقیده دارند که کافر با مسلمان در احکام شرعی مشترک هستند و کفار همان گونه که به ایمان آوردن به قرآن و پیامبران مکلف هستند و بر ترک آن در قیامت مؤاخذه می‌شوند همان گونه نسبت به فروع دین مثل اقامه نماز مکلف هستند و بر ترک نماز مؤاخده خواهند شد [۸۱]؛ البته آیت‌الله خویی، تکلیف کفار به فروع را نپذیرفته است[۸۲]؛ ولی مقتضای برخی از آیات قرآن تکلیف آنان به فروع است مثل:  وَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ * الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ [۸۳].
    3. اشتراک عالم و جاهل: عالم و جاهل به حکم نیز، در احکام مشترک هستند، گرچه فرد جاهل تا مادامی که جاهل است معذور می‌باشد. دلیل این نظر، اطلاق ادله تکالیف است که به علم مقید نشده است[۸۴]؛
  3. محدود بودن تکالیف به دنیا: دنیا محل تکلیف است. به این معنا که تا انسان زنده است مکلف است ولی با مرگ انسان پرونده اعمال او بسته می‌شود. پس تکالیف محدود به عالم دنیا است. از آیات قرآن و روایات، اختصاص داشتن تکلیف به دنیا استفاده می‌شود؛ مانند:
    1. آیاتی که تکالیف برخی پیامبران را مختص دنیا دانسته است؛ مثل:  وَاعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقِينُ [۸۵] و نیز حضرت عیسی مکلف شدن خود به نماز و زکات را تا زمان حیات خود دانسته است:  وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا [۸۶]
    2. آیاتی که ایمان آوردن کافران و انجام عمل صالح را پس از مرگ بی‌ثمر می‌داند  هَلْ يَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِيَهُمُ الْمَلَائِكَةُ أَوْ يَأْتِيَ رَبُّكَ أَوْ يَأْتِيَ بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ يَوْمَ يَأْتِي بَعْضُ آيَاتِ رَبِّكَ لَا يَنْفَعُ نَفْسًا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرًا قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ  [۸۷].

شرایط تکالیف بر دو قسم هستند: شرایط عام که در همه تکالیف معتبر هستند، مثل بلوغ و عقل و شرایط خاص که تنها در برخی تکالیف شرط شده‌اند؛ مثل اشتراط استطاعت مالی در وجوب حج. شرایط عمومی تکلیف عبارت‌اند از:

  1. حیات: یکی از شرایط تکلیف، زنده بودن است. بر این اساس، شخص مرده مکلف نیست؛ زیرا عقلاً تکلیف کسی که مرده است معقول نیست و قبلاً آیات دال بر محدود بودن تکالیف به دار دنیا و زمان حیات نیز گذشت.
  2. بلوغ: از شرایط مهم تکلیف، بلوغ است. بنابر نظر معروف بین فقیهان سن تکلیف در دختران تمام شدن ۹ سال قمری و در پسران تمام شدن پانزده سال قمری است[۸۸]؛
  3. عقل: شرط دیگر تکالیف شرعی، عقل است؛ زیرا تکلیف دیوانه معقول نیست و در روایات نیز تصریح شده است که: قلم تکلیف از مجنون برداشته شده تا زمانی که عاقل شود و از کودک تا زمانی که بالغ شود[۸۹]؛ و نیز امام باقر(ع) فرموده است: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: إِنَّمَا يُدَاقُّ اللَّهُ الْعِبَادَ فِي الْحِسَابِ- يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَلَى قَدْرِ مَا آتَاهُمْ مِنَ الْعُقُولِ فِي الدُّنْيَا» «خدا در روز قیامت در حساب هر شخصی، به مقدار عقلی که به او داده است دقت می‌کند»[۹۰]؛
  4. قدرت: بر اساس صریح برخی از آیات قرآن، توانایی مکلف بر انجام تکلیف شرط است؛ مانند:  لَا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا [۹۱]. همچنین از نظر عقل، مکلف ساختن افراد بیش از توان آنان قبیح است. در حدیث رفع نیز که قبلاً گذشت تکلیف به بیشتر از توان نفی شده است. البته اشاعره که منکر حسن و قبح عقلی هستند قدرت را شرط تکلیف ندانسته و تکلیف افراد به بیش از حد توان آنان را بر خداوند جایز شمرده‌اند.
  5. علم: به نظر برخی فقها علم به تکلیف از شرایط عام تکلیف است پس فرد جاهل مکلف نیست، لکن قاعده اشتراک احکام بین عالم و جاهل گذشت. به همین جهت بسیاری از فقیهان، علم را از شرایط تنجز تکلیف دانسته‌اند. به این معنی که فرد جاهل تا زمانی که علم ندارد عقاب و مؤاخذه نمی‌شود ولی هر گاه عالم شد باید تدارک کند[۹۲].[۹۳]

پانویس

  1. العین، ج۵، ص۳۷۲.
  2. مجمع البیان، ج۲، ص۵۸۵.
  3. مفردات، ص۷۲۱؛ معجم مقاییس اللغه، ج۵، ص۱۳۶.
  4. «خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کند» سوره بقره، آیه ۲۸۶.
  5. قاموس قرآن، ج۶، ص۱۳۷.
  6. لسان العرب، ج۹، ص۳۰۷.
  7. «بر هیچ کس جز به اندازه توانش تکلیف نیست» سوره بقره، آیه ۲۳۳.
  8. «خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کند» سوره بقره، آیه ۲۸۶.
  9. «در راه خداوند نبرد کن! تو را جز به (وظیفه) خویش مکلّف نکرده‌اند» سوره نساء، آیه ۸۴.
  10. «ما بر کسی جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کنیم» سوره انعام، آیه ۱۵۲؛سوره اعراف، آیه ۴۲ و سوره مؤمنون، آیه ۶۲.
  11. «خداوند هیچ کس را جز به آنچه بدو داده است تکلیف نمی‌کند» سوره طلاق، آیه ۷.
  12. «بگو: من از شما پاداشی بر این (رسالت) نمی‌خواهم و چیزی بر خود نمی‌بندم» سوره ص، آیه ۸۶.
  13. «طلاق (رجعی) دوبار است پس از آن یا باید به شایستگی (با زن) زندگی یا (او را) به نیکی رها کرد و شما را روا نیست که از آنچه به آنان داده‌اید چیزی بازگیرید -مگر آنکه هر دو بیم کنند که احکام خداوند را بجا نیاورند- و اگر بیم داشتید که آن دو حدود خداوند را بجا نیاورند، در آنچه زن برای آزادی خود می‌دهد (و شوهر می‌ستاند) گناهی بر آن دو نیست؛ اینها احکام خداوند است از آنها تجاوز نکنید و آنان که از حدود خداوند تجاوز کنند ستمگرند * آنگاه اگر زن را (سومین بار) طلاق داد دیگر بر او حلال نیست تا آنکه به مرد دیگری شوهر کند؛ سپس اگر (آن مرد دیگر) او را طلاق داد، چنانچه (زن و شوهر اول) گمان می‌کنند که احکام خداوند را می‌توانند بجا آورند بر آنان گناهی نیست که به یکدیگر باز گردند؛ و این احکام خداوند است که آن را برای گروهی که می‌دانند روشن می‌دارد» سوره بقره، آیه ۲۲۹-۲۳۰
  14. «اینها حدود خداوند است و آنان که از خداوند و رسول او فرمانبرداری کنند، (خداوند) آنها را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویبارها روان است؛ در آنها جاودانند و این است رستگاری سترگ * و هر کس با خداوند و فرستاده او نافرمانی ورزد و از حدود او فراتر رود (خداوند) او را در آتشی در می‌آورد (که) جاودانه در آن است و او را عذابی خوارساز (در پیش) خواهد بود» سوره نساء، آیه ۱۳-۱۴
  15. «و هر کس نیافت، روزه دو ماه پیاپی پیش از آنکه با همدیگر تماسی بگیرند (بر عهده اوست) و آنکه یارایی ندارد، خوراک دادن به شصت مستمند (بر عهده اوست)، این بدان روست که به خداوند و پیامبرش ایمان آورید و اینها احکام خداوند است و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره مجادله، آیه ۴
  16. «ای پیامبر! چون زنان را طلاق می‌دهید، هنگام (آغاز) عده‌شان طلاق دهید و حساب عده را نگاه دارید و از خداوند- پروردگارتان- پروا کنید؛ آنان را از خانه‌هاشان بیرون نرانید- و خود نیز بیرون نروند- مگر کار ناشایسته آشکاری کرده باشند و اینها احکام خداوند است و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است؛ تو نمی‌دانی، شاید خداوند پس از آن فرمانی (تازه) پیش آورد» سوره طلاق، آیه ۱.
  17. «اینها احکام خداوند است و هر که از احکام خداوند پا فراتر نهد بی‌گمان به خویش ستم کرده است» سوره طلاق، آیه ۱.
  18. «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
  19. «چنین است؛ و هر که حرمت‌های خداوند را سترگ بدارد همان نزد پروردگارش برای او بهتر است» سوره حج، آیه ۳۰.
  20. «ای مؤمنان! (حرمت) شعائر خداوند را و نیز (حرمت) ماه حرام و قربانی‌های بی‌نشان و قربانی‌های دارای گردن‌بند و (حرمت) زیارت‌کنندگان بیت الحرام را که بخشش و خشنودی پروردگارشان را می‌جویند؛ نشکنید» سوره مائده، آیه ۲.
  21. التبیان، ج۳، ص۵۲۴.
  22. التفسیر الکبیر، ج۶، ص۳۸۴.
  23. شرح المصطلحات الکلامیة، ص۸۰-۸۱.
  24. محاضرات فی أصول الفقه، ج۳، ص۶۰.
  25. محاضرات فی أصول الفقه، ج۳، ص۴۲۰.
  26. المعجم الأصولی، ج۱، ص۵۷۲.
  27. «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷
  28. «شما به جای او جز نام‌هایی را نمی‌پرستید که خود و پدرانتان آنها را نامیده‌اید و خداوند بر آنها هیچ حجّتی نفرستاده است، داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید؛ این، دین پا برجاست اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره یوسف، آیه ۴۰.
  29. «و گفت: فرزندانم! از یک دروازه، وارد نشوید و از دروازه‌های گوناگون درآیید! و (هر چند) من شما را از هیچ قضای خداوند باز نمی‌توانم داشت که فرمان، جز از آن خداوند نیست، بر او توکل دارم و باید توکّل کنندگان تنها بر او توکّل کنند» سوره یوسف، آیه ۶۷.
  30. «بر پیامبر جز پیام رسانی نیست» سوره مائده، آیه ۹۹.
  31. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  32. اجود التقریرات، ج۱، ص۱۱۶؛ تهذیب الأصول، ج۲، ص۴۱.
  33. «بدترین جنبندگان نزد خداوند ناشنوایانی گنگند که خرد نمی‌ورزند» سوره انفال، آیه ۲۲.
  34. «و ما تا پیامبری برنینگیزیم (کسی را) عذاب نمی‌کنیم» سوره اسراء، آیه ۱۵.
  35. «و می‌گویند: اگر ما سخن نیوش یا خردورز می‌بودیم در زمره دوزخیان نبودیم» سوره ملک، آیه ۱۰.
  36. الکافی، ج۱، ص۱۶.
  37. اصول الفقه، ج۱، ص۲۱۶.
  38. منابع اجتهاد از دیدگاه مذاهب اسلامی، ص۲۴۱.
  39. «پروردگارتان بخشایش را بر خویش مقرّر داشته است» سوره انعام، آیه ۵۴.
  40. تسنیم، ج۱۴، ص۴۴۴.
  41. «ما امانت را بر آسمان‌ها و زمین و کوه‌ها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بی‌گمان او ستمکاره‌ای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
  42. «ای مؤمنان! به خداوند و پیامبر او و کتابی که بر پیامبرش فرو فرستاده و کتابی که پیش از آن فرود آورده است ایمان بیاورید و هر کس به خداوند و فرشتگان او و کتاب‌های (آسمانی) وی و پیامبران او و به روز بازپسین کفر ورزد بی‌گمان به گمراهی ژرفی در افتاده است» سوره نساء، آیه ۱۳۶.
  43. «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۲۱.
  44. «و نماز را برپا دارید و زکات بدهید و با نمازگزاران نماز بگزارید» سوره بقره، آیه ۴۳.
  45. «و (یاد کنید) آنگاه را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند را نپرستید و با پدر و مادر و خویشاوند و یتیمان و بیچارگان نیکی کنید و با مردم سخن خوب بگویید و نماز را بر پا دارید و زکات بدهید؛ سپس جز اندکی از شما، پشت کردید در حالی که (از حق) رویگردان بودید» سوره بقره، آیه ۸۳
  46. «و نماز را برپا دارید و زکات را بپردازید و هر خیری که از پیش برای خویش فرستید (پاداش آن را) نزد خداوند خواهید یافت. بی‌گمان خداوند به آنچه انجام می‌دهید، بیناست» سوره بقره، آیه ۱۱۰.
  47. «آیا به (حال و روز) کسانی ننگریسته‌ای که به آنان گفته شد (چندی) دست (از جنگ) بکشید و نماز را بر پا دارید و زکات را بپردازید (ولی آنان آرزومند جهاد بودند) و چون بر آنان کارزار مقرر شد ناگهان دسته‌ای از آنان (چنان) از مردم (کافر) ترسیدند چون ترسیدن از خداوند یا فراتر از آن و گفتند: پروردگارا! چرا نبرد را بر ما مقرر کردی؟ چرا زمانی کوتاه ما را مهلت ندادی؟ (به اینان) بگو: بهره این جهان، اندک است و سرای واپسین برای آن کس که پرهیزگاری ورزد بهتر است و سر مویی بر شما ستم نخواهد رفت» سوره نساء، آیه ۷۷.
  48. «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است و خداوند بر هر کاری تواناست» سوره انفال، آیه ۴۱.
  49. «ای مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۸۳
  50. «و حجّ و عمره را برای خداوند تمام (و کامل) بجا آورید، پس اگر بازداشته شدید؛ از قربانی آنچه دست دهد (قربانی کنید)، و سر نتراشید تا هنگامی که قربانی به قربانگاه خود برسد، و اگر کسی از شما بیمار بود یا در سر آسیبی داشت (و ناچار از تراشیدن سر شد) بر (عهده) او (جایگزینی) است از روزه گرفتن یا صدقه دادن یا قربانی کردن و چون ایمن شدید آنکه از عمره به حجّ تمتّع می‌پردازد آنچه از قربانی دست دهد (قربانی کند)، و هر کس (که قربانی) نیافت روزه سه روز از ایّام حج و هفت روز هنگامی که (از حج) بازگشتید (بر عهده اوست)؛ این ده روز کامل است؛ این (حکم تمتّع) برای کسی است که خانواده‌اش ساکن مکّه نباشند و از خداوند پروا کنید و بدانید که خداوند سخت کیفر است» سوره بقره، آیه ۱۹۶.
  51. «و پریان و آدمیان را نیافریدم جز برای آنکه مرا بپرستند» سوره ذاریات، آیه ۵۶.
  52. «و اینکه برخی از ما فرمانبردارند و برخی رویگردان از راه درست، پس کسانی که فرمانبرداری کنند، رهیافتی را می‌جویند» سوره جن، آیه ۱۴.
  53. «و بی‌گمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریده‌ایم؛ (زیرا) دل‌هایی دارند که با آن درنمی‌یابند و دیدگانی که با آن نمی‌نگرند و گوش‌هایی که با آن نمی‌شنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراه‌ترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹
  54. «جز کسانی که پروردگارت (بر آنان) بخشایش آورد و آنها را برای همین (بخشایش) آفرید؛ و حکم پروردگارت (بدین قرار) اتمام یافت که: بی‌گمان دوزخ را از پریان و آدمیان می‌آکنم» سوره هود، آیه ۱۱۹.
  55. «و روزی که همه آنان را گرد می‌آورد (می‌فرماید:) ای گروه پریان! به یقین از انسان‌ها (پیروان) بسیار یافتید و دوستان ایشان از انسان‌ها می‌گویند: پروردگارا! برخی از ما از برخی دیگر بهره‌مند شدیم و به اجلی که برای ما مقرّر فرموده بودی رسیدیم؛ (خداوند) می‌فرماید: آتش (دوزخ) جایگاه شماست که در آن جاودانید- جز آنچه را که خداوند بخواهد- بی‌گمان پروردگارت فرزانه داناست» سوره انعام، آیه ۱۲۸
  56. «و میان او و پریان، خویشی نهادند و بی‌گمان پریان می‌دانند که آنان را (برای حسابرسی) حاضر می‌آورند» سوره صافات، آیه ۱۵۸.
  57. «ای گروه پریان و آدمیان! آیا پیامبرانی از خودتان نزد شما نیآمدند که آیات مرا برایتان می‌خواندند و به دیدار امروزتان شما را هشدار می‌دادند؟ می‌گویند: (چرا،) ما بر (زیان) خود گواهی می‌دهیم و زندگانی این جهان آنان را فریفته بود و بر (زیان) خویش گواهی دادند» سوره انعام، آیه ۱۳۰.
  58. «بر (سر) شما زبانه‌ای از آتش و مس گداخته فرستاده می‌شود و شما از خود نمی‌توانید دفاع کرد» سوره الرحمن، آیه ۳۵.
  59. «که از آنچه خداوند به آنان فرمان دهد سر نمی‌پیچند و آنچه فرمان یابند بجای می‌آورند» سوره تحریم، آیه ۶.
  60. «و اگر گردنکشی کنند، آنان که نزد پروردگارت به سر می‌برند شب و روز او را به پاکی یاد می‌کنند و رنجور نمی‌شوند» سوره فصلت، آیه ۳۸.
  61. «آگاه باشید که آفرینش و فرمان او راست» سوره اعراف، آیه ۵۴.
  62. «و آسمان و زمین و آنچه را میان آنها ست به بازیچه نیافریده‌ایم» سوره انبیاء، آیه ۱۶.
  63. «پروردگارا! این (ها) را بیهوده نیافریده‌ای» سوره آل عمران، آیه ۱۹۱.
  64. «بی‌گمان خداوند به کار زشت فرمان نمی‌دهد» سوره اعراف، آیه ۲۸.
  65. علل الشرائع، ج۱، ص۸.
  66. «بگو: در آنچه به من وحی شده است چیزی نمی‌یابم که برای خورنده‌ای که آن را می‌خورد حرام باشد؛ مگر مردار و یا خون ریخته یا گوشت خوک که پلید است و یا (آنچه) از سر نافرمانی جز به نام خداوند ذبح شده باشد اما کسی که (از خوردن آنها) ناگزیر شده است در حالی که افزونخواه (برای رسیدن به لذت) و متجاوز (از حدّ سدّ جوع) نباشد بی‌گمان پروردگارت آمرزنده بخشاینده است» سوره انعام، آیه ۱۴۵.
  67. «شیطان، تنها بر آن است تا با شراب و قمار میان شما دشمنی و کینه افکند و از یاد خداوند و از نماز بازتان دارد؛ اکنون آیا دست می‌کشید؟» سوره مائده، آیه ۹۱.
  68.  يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ كَمَا كُتِبَ عَلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ  «ای مؤمنان! روزه بر شما مقرّر شده است چنان که بر پیشینیان شما مقرّر شده بود، باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۸۳.
  69. «همان کسانی که ایمان آورده‌اند و دل‌های ایشان با یاد خداوند آرام می‌گیرد؛ آگاه باشید! با یاد خداوند دل‌ها آرام می‌یابد» سوره رعد، آیه ۲۸.
  70. «نماز را از هنگام بازگشت خورشید (در نیمه روز) تا تاریکی شب بپا دار! و (نیز) نماز صبح را که نماز صبح با گواهی (فرشتگان) است * و پاره‌ای از شب را بدان (نماز شب) بیدار باش که (نمازی) افزون برای توست باشد که پروردگارت تو را به جایگاهی ستوده برانگیزد *» سوره اسراء، آیه ۷۸-۷۹.
  71. معجم اصول الفقه، ص۲۶۸.
  72. «خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کند» سوره بقره، آیه ۲۸۶.
  73. «بر ناتوانان و بیماران و آنان که چیزی برای بخشیدن (به راه و راهیان جهاد) نمی‌یابند چون خیرخواه خداوند و پیامبرش باشند گناهی نیست؛ (آری) بر نیکوکاران ایرادی نیست و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۹۱
  74. «بر نابینا و لنگ و بیمار (اگر به جهاد نیایند) گناهی نیست و هر کس از خداوند و پیامبرش فرمانبرداری کند او را به بوستان‌هایی درمی‌آورد که از بن آنها جویبارها روان است و هر کس روی برتابد او را عذابی دردناک خواهد کرد» سوره فتح، آیه ۱۷.
  75. «و نه بر کسانی که چون نزد تو آمدند تا آنان را سوار کنی گفتی چیزی نمی‌یابم تا بر آن سوارتان کنم؛ بازگشتند در حالی که چشم‌هاشان لبریز از اشک بود از غم اینکه چیزی نمی‌یافتند تا (در این راه) ببخشند» سوره توبه، آیه ۹۲.
  76. «ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید چهره و دست‌هایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان را مسح کنید و نیز پاهای خود را تا برآمدگی روی پا و اگر جنب بودید غسل کنید و اگر بیمار یا در سفر بودید و یا از جای قضای حاجت آمدید یا با زنان آمیزش کردید و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دست‌های خود را مسح نمایید، خداوند نمی‌خواهد شما را در تنگنا افکند ولی می‌خواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.
  77. «و چون بندگانم درباره من از تو پرسند من نزدیکم، دعاکننده چون مرا بخواند دعا (ی او) را پاسخ می‌دهم؛ پس باید دعوت مرا پاسخ دهند و به من ایمان آورند باشد که راهیاب شوند» سوره بقره، آیه ۱۸۶.
  78. «خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کند: هر کس آنچه نیکی ورزیده به سود خود و آنچه بدی کرده است به زیان خویش است؛ پروردگارا! اگر فراموش کردیم یا لغزیدیم بر ما مگیر، پروردگارا! بر دوش ما بار گران مگذار چنان که بر دوش پیشینیان ما نهادی؛ پروردگارا! چیزی که در توان ما نیست بر گرده ما منه و از ما درگذر و ما را بیامرز و بر ما ببخشای؛ تو سرور مایی، پس ما را بر گروه کافران پیروز فرما» سوره بقره، آیه ۲۸۶.
  79. الخصال، ج۲، ص۴۱۷.
  80. «و بار (تکلیف)‌های گران و بندهایی را که بر آنها (بسته) بود از آنان برمی‌دارد» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
  81. جواهرالکلام، ج۶، ص۲۷۶.
  82. صراط النجاه، ج۳، ص۳۱۰.
  83. «وای بر مشرکان* همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند» سوره فصلت، آیه ۶-۷.
  84. تهذیب الاصول، ج۲، ص۱۰۳.
  85. «و پروردگارت را پرستش کن تا مرگ تو فرا رسد» سوره حجر، آیه ۹۹.
  86. «و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است» سوره مریم، آیه ۳۱.
  87. «آیا چشمداشتی جز این دارند که فرشتگان نزد آنان بیایند یا پروردگارت آید یا برخی از نشانه‌های عذاب پروردگارت آید؟ روزی که برخی نشانه‌های پروردگارت آید کسی که از پیش ایمان نیاورده یا در ایمان خویش کار نیکویی انجام نداده باشد ایمانش او را سودی نخواهد داد؛ بگو چشم به راه باشید که ما نیز چشم به راهیم» سوره انعام، آیه ۱۵۸.
  88. جواهرالکلام، ج۲۶، ص۱۶.
  89. وسائل الشیعه، ج۱، ص۴۵.
  90. الکافی، ج۱، ص۱۱.
  91. «خداوند به هیچ کس جز (برابر با) توانش تکلیف نمی‌کند» سوره بقره، آیه ۲۸۶.
  92. اجود التقریرات، ج۱، ص۱۵۵.
  93. محققیان، رضا، مقاله «تکلیف»، دانشنامه معاصر قرآن کریم، ص 547-551.
بازگشت به صفحهٔ «تکلیف در قرآن».