رهبری امام سجاد برای شیعیان
مقدمه
رهبری شیعیان امامی در این دوره بر عهده علی بن الحسین(ع)، تنها فرزند امام حسین(ع) که از کربلا جان به در برده بود، قرار داشت. وی ملقب به زینالعابدین و سجاد بود و بنا به قول مشهور[۱] در سال ۳۸ هجری به دنیا آمد. در برخی نقلها سال ۳۵ یا ۳۶، سال تولد حضرت یاد شده است[۲]. امام سجاد(ع) در کربلا حضور داشت و روز عاشورا به دلیل بیماری و تب شدید نتوانست در میدان نبرد حاضر شود. پس از آن، ابن زیاد قصد کشتن وی را داشت که حضرت زینب(س) مانع شد و به این ترتیب وی همراه اسیران به دمشق رفت و از آنجا به مدینه بازگشت.
رحلت امام سجاد(ع) در اخبار تاریخی در ماه محرم - روزهای ۲۵، ۲۲ یا ۱۸[۳] آن هم در یکی از سالهای ۹۲[۴]، ۹۴[۵] و ۹۵[۶] یاد شده است. کسانی نوشتهاند که وی با مسمومیت از سوی ولید به شهادت رسید[۷]. در روزگار پس از واقعه کربلا، جامعه اسلامی، به تدریج از آموزههای دینی تهی و تربیت دینی مردم مختل شد. امویان که سردمداران حکومت بودند، به ارزشهای جاهلی توجه داشتند و آنها را میان مردم احیا میکردند.
با روی آوردن به احیای فرهنگ دعا و عبادت و آموزش هسته مرکزی دین، یعنی ایجاد ارتباط با خداوند، کار خود را آغاز کرد و ادامه داد. او به احیای حدیث رسول الله(ص) پرداخت و تلاش کرد تا دین صحیح و درست را به مردم آموزش دهد. محمد بن سعد، مورخ برجسته درباره آن حضرت نوشته است: کان علیّ بن الحسین ثقة مأمونا کثیر الحدیث عالیا رفیعا وَرِعا[۸]. محمد بن شهاب زهری که او را باید پدر حدیث سنی دانست، سالها در خدمت امام سجاد(ع) بود و در محضر امام(ع) شاگردی حدیث میکرد، گرچه هیچ دلبستگی به مذهب تشیع نداشت؛ حتی یک بار نیز از سوی امام سجاد(ع) به دلیل اهانت به علی بن ابی طالب(ع) مورد سرزنش شد[۹].
ابوحازم، محدث مشهور میگوید: «مَا رَأَيْتُ هَاشِمِيّاً أَفْضَلَ مِنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ لَا أَفْقَهَ مِنْهُ»[۱۰]. نیز سعید بن مسیب میگوید: ما رأیت أورع من علی بن الحسین[۱۱].
در واپسین روز واقعه کربلا، شیعیان در بدترین شرایط، از لحاظ کمی و کیفی و نیز موقعیت سیاسی و اعتقادی، قرار گرفتند. کوفه، که مرکز گرایشهای شیعی بود، تبدیل به مرکزی برای سرکوبی شیعه شد. شیعیان واقعی امام حسین(ع)، که در مدینه و مکه بوده و یا موفق شده بودند که از کوفه به او ملحق شوند، در کربلا به شهادت رسیدند. گرچه بسیاری هنوز در کوفه بودند، اما در وضع سختی که ابنزیاد در کوفه به وجود آورده بود، جرئت ابراز وجود نداشتند. کربلا از نظر روحی، شکست بزرگی برای شیعه بود و به ظاهر اینگونه مطرح شد که دیگر شیعیان نمیتوانند سر برآورند. شماری از اهل بیت(ع) و در رأس آنها امام حسین(ع) به شهادت رسیدند و تنها یک نفر از فرزندان ذکور امام حسین(ع) باقی مانده بود که البته در آن شرایط شهرتی نداشت؛ بهویژه که فرزند بزرگ امام حسین(ع)، یعنی علی اکبر، نیز به شهادت رسیده بود. زندگی امام سجاد(ع) در مدینه و دور بودن از عراق فرصت هدایت جریانات شیعی کوفه را از امام گرفته بود. میبایست کار را از صفر شروع کند و مردم را به سمت اهل بیت(ع) بکشاند. امام(ع) در این راه موفقیت زیادی کسب کرد. این موفقیت در تاریخ تأیید شده است؛ زیرا امام سجاد(ع) توانست شیعه را حیاتی نو بخشد و زمینه را برای فعالیتهای آینده امام باقر(ع) و امام صادق(ع) فراهم کند. تاریخ گواه است که امام سجاد(ع) در طول ۳۴ سال فعالیت، شیعه را از یکی از سختترین دورانهای حیات خویش عبور داد. دورانی که جز سرکوبی شیعه به وسیله زبیریان و امویان نشان روشنی نداشت. تنها جهتگیری روش در بیست سال حاکمیت حجاج بر عراق و سلطه عبدالملک بن مروان بر کل قلمرو اسلامی، کوبیدن شیعیان، و در بخشهایی دیگر کوبیدن سایر مخالفان امویان، اعم از خوارج یا شورشیانی چون عبدالرحمان بن محمد بن اشعث بود. حجاج کسی بود که شنیدن لفظ کافر برای او بسیار آرام بخشتر از شنیدن لفظ شیعه بود[۱۲]. در این سالها، دو نهضت شیعی در عراق رخ داد که به رغم موفقیت موقت یکی از آنها، هر دو با شکست مواجه شد. این دو نهضت یکی نهضتِ توابین و دیگری نهضت مختار بود که به لحاظ رهبری، هیچ کدام دستکم در ظاهر، رهبری امام سجاد(ع) را در میان خود نداشتند. در برخی نقلها آمده است مختار پس از آنکه موفق شد در استمداد جست، اما امام(ع) روی خوش نشان نداد[۱۳].
چنین موضعی از سوی امام با توجه به سیاستی که امام(ع) تا پایان امامت دنبال کرد، منطقی به نظر میرسد. امام(ع) از پس از حادثه کربلا دریافته بود که امکان احیای این جامعه مرده با در دست گرفتن رهبری آن وجود ندارد. به علاوه درگیر شدن در یک حرکت سیاسی دیگر، با وجود قدرت دیگر احزاب، خطراتی در پی داشت که به خطر آن نمیارزید. به همین دلیل، ماهیت حرکت امام(ع) در دوران امامت، به خوبی نشان میدهد که حرکت امام تنها یک حرکت سیاسی نبوده و در بسیاری از موارد به وضوح برکنار از سیاست به معنای مشخص فعالیت سیاسی بوده است.
یک مشکل عمده برای عراق، نفوذ افکار غالی در آن ناحیه بود. شاید روی همین جهت بود که امام سجاد(ع) بر ضد غلات موضعگیری کرده و به رد نظریات آنان پرداخته است. امام سجاد(ع) خطاب به گروهی از اهل عراق فرمودند: «أحبونا حبّ الاسلام و لا ترفعونا فوق حدِّنا»[۱۴]، و در نقل دیگری آمده است که امام فرمود: «أحبونا حبَّ الإسلام و لا تحبُّونا حبَّ الأصنام»[۱۵].
ابوخالد کابلی نیز میگوید: از امام سجاد(ع) شنیدم که میفرمود: یهود و نصارا، عزیر و عیسی را آنقدر دوست داشتند تا مطالب آن چنانی درباره آنان گفتند، چنانکه: «إِنَّ قَوْماً مِنْ شِيعَتِنَا سَيُحِبُّونَّا حَتَّى يَقُولُوا فِينَا مَا قَالَتِ الْيَهُودُ فِي عُزَيْرٍ وَ مَا قَالَتِ النَّصَارَى فِي عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ فَلَا هُمْ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ»[۱۶]. کسانی از شیعیان ما، تا آن اندازه در دوستی ما افراط میکنند که نظیر سخنان یهود و نصارا، عزیر و عیسی(ع) را درباره ما میگویند. نه آنها از ما هستند و نه ما از آنها هستیم.
به هر حال، امام(ع) موفق شد بقایای جامعه شیعه را حفظ کند و اندک اندک آن را گسترش دهد. روش فقهی آن حضرت، نقل احادیث پیامبر(ص) از طریق علی(ع) بود که شیعیان تنها آن احادیث را درست تلقی میکردند. بدین صورت شیعه اولین قدمهای فقهی خود را در مخالفت با انحرافات موجود برداشت؛ گرچه بخش اعظم این کار به زمانی پس از آن موکول شد. امام سجاد(ع) به وقت گفتن اذان، جمله «حَيَّ عَلَى خَيْرِ الْعَمَلِ» را در آن میآورد. وقتی مورد اعتراض قرار گرفت فرمود: «هُوَ الْأَذَانُ الْأَوَّلُ.»، اذان نخستین همین است[۱۷]. افزون بر آن، برکناری از انحرافات عراق موجب حفظ مبانی اعتقادی اصیل شیعه در برابر انحرافات گردید. بهرغم تلاشهای مهم امام(ع)، که البتّه موجب بقای شیعه شد، مدینه به خاطر کجرویهایی که از صدر اسلام در آن نهاده شده و برضد شیعه تحریک شده بود، جای مناسبی برای رشد شیعه نبود. امام سجاد(ع) خود میفرمود: دوستداران واقعی ما در مکه و مدینه به بیست نفر نمیرسد[۱۸]. در حالی که در عراق افراد بیشتری وجود داشتند که به آنها علاقهمند بودند. اما به لحاظ سیاسی، جدا از آنچه میان امام و امویان در روزهای پس از حادثه کربلا در کوفه و شام نقل شده، باید گفت، امام سجاد(ع) به دلیل شرکت نکردن در جریانهای سیاسی، فاصلهای میان خود و حکومت اموی ایجاد کرد. آنان هیچ بهانهای برای برخورد با امام سجاد(ع) نداشتند. آن حضرت، حتی در شدیدترین تحولات سیاسی مدینه یعنی واقعه حره، در هیچ حرکت انقلابی بر ضد امویان شرکت نکرد. این موضع، نه تنها موضع امام سجاد(ع) بلکه موضع همه بنیهاشم و چهرههای برجسته آن، مانند محمد بن حنفیه و عبدالله بن عباس و دیگران بود.
زمانی نیز که مسلم بن عقبه، معروف به مسرف، حرکت مردم مدینه را سرکوب کرد و یکی از بزرگترین جنایات عصر به ملایمت برخورد کرد و این به دلیل آن بود که امام(ع) در این حرکت شرکت نداشت. مسلم بن عقبه از مردم چنان بیعت گرفت که خود را برده یزید بدانند، اما با علی بن حسین(ع) به صورت عادی بیعت شد[۱۹]. قبل از آمدن امام(ع) نزد مسلم، او به امام و نیاکان حضرت دشنام میداد. اما زمانی که امام(ع) وارد شد، او به آرامی با آن حضرت برخورد کرد. وقتی امام رفت، از مسلم درباره این برخوردش پرسیدند و او گفت: ما کان ذلک لرأی مِنّی لَقَد مُلِئَ قَلْبی مِنْهُ رُعْبآ[۲۰]. این برخورد دوم خواسته من نبود، اما قلب من از رعب و وحشت پر شد. با نگاه به سابقه مناسبات علویان و امویان، امام(ع) مورد سوء ظن شدید امویان بود و کوچکترین حرکت از ناحیه حضرت، عواقب وخیمی در پی داشت که طبعاً در نظر امام(ع)، ارزش دست زدن به این اقدامات را نداشته است. مهمترین اصل دینی - سیاسی که امام(ع) با استفاده از آن، روزگار سیاسی خود را میگذراند، تقیّه بود. سپری که شیعیان در تاریخ، با استفاده از آن، حیات خویش را تضمین کرده و امامان معصوم(ع) بارها و بارها شیعه را به این موضوع توجه میدادند. البتّه کسانی که با داشتن آزادی نیازی بدان نداشتهاند، با وجود صراحتی که در قرآن نسبت بدان وجود دارد[۲۱]، آن را انکار کردهاند تا شیعه را تضعیف کنند. اهلسنت به دلیل در اختیار داشتن حکومت، نیازی به تقیّه نداشته و تنها برای متهم کردن شیعه، تقیّه را از حوزه احکام فقهی مسلّم اسلامی خارج کردند. امام سجاد(ع) در روایتی فرمود: کسی که امر به معروف و نهی از منکر را ترک گوید، همچون کسی است که کتاب خدا را کنار نهاده و بدان پشت کرده است؛ مگر آنکه در تقیه باشد. از امام پرسیدند: تقیه چیست؟ فرمود: «يَخَافُ جَبَّارًا عَنِيدًا يخاف أن يفرط أَوْ أَنْ يَطْغَى»[۲۲].
تکیه بر اصل تقیه گرچه قرآنی است، اما از لحاظ فقهی، بیشتر از ناحیه امامانی تأکید شد که خود گرفتار آن بودند. امام سجاد(ع) واقعاً در شرایط سختی زندگی میکرد و جز تقیّه راه دیگری نداشت. اساساً همین تقیه بود که حفظ شیعه را در آن اوضاع موجب شد. چیزی که خوارج به عنوان یک گروه افراطی، از آن بیبهره بودند و به همین دلیل ضربههای بسیار اساسی خوردند.
در روایتی آمده است کسی نزد امام(ع) آمد و پرسید: چگونه روزگار میگذرانید؟ امام در پاسخ فرمود: «روزگار را به گونهای میگذرانیم که در میان قوم خویش همچون بنیاسرائیل در میان آل فرعون هستیم. فرزندان ما را میکشند و زنان را به کنیزی میبردند. مردم با دشنام دادن به بزرگ و سرور ما، به دشمنان ما تقرب میجویند. اگر قریش با داشتن محمد(ص) بر سایر اعراب فخر میکند و اگر عربها به دلیل داشتن محمد(ص) بر عجم فخر میفروشند و آنها نیز چنین فضیلتی را برای عربها و قریش پذیرفتهاند، ما اهل بیت(ع) میباید بر قریش برتری داشته و فخر کنیم؛ زیرا محمد(ص) از ما اهلبیت(ع) است. اما آنان حق ما را گرفتهاند و هیچ حقی برای ما نمیشناسند. اگر نمیدانی روزگار چگونه میگذرد، اینگونه میگذرد که گفتیم. ناقل حدیث میگوید: امام به گونهای سخن میگفت که میخواست کسانی که نزدیک بودند بشنوند. در جمع باید گفت، ملایمت امام(ع) در برخورد با امویان، سبب شد تا آن حضرت زندگی آزادی در مدینه داشته و کمتر توجه مخالفان را به خود جلب کند؛ به علاوه، بُعد علمی امام در جهت حفظ دین تجلی بیشتری بیابد. تمجیدهای فراوان از امام(ع) که از زبان عالمان اهلسنت باقیمانده، شاهد این سخن است. اگر امام(ع) درگیر سیاست شده بود، آنان به خود اجازه نمیدادند تا بدینپایه شخصیت امام را وصف کنند.
ما باید نقش محوری امام سجاد(ع) را در جهت سیاست تربیتی و دینی ایشان و ساماندهی به افکار و اندیشههای شیعیان جستوجو کنیم. هنگامی که جامعه دچار انحراف شده، روحیه رفاهطلبی و دنیازدگی بر آن غلبه یافته و فساد سیاسی و اخلاقی و اجتماعی آن را در محاصره قرار داده بود و از نظر سیاسی هیچ روزنهای برای تنفس وجود نداشت، امام سجاد(ع) توانست از سلاح دعا برای بیان بخشی از عقاید خود استفاده کند و بار دیگر تحرّکی در جامعه برای توجه به معرفت و عبادت و بندگی خداوند ایجاد کند. گرچه ظاهراً مقصود اصلی در این ادعیه، همان معرفت و عبادت بوده، اما با توجه به تعابیری که وجود دارد، میتوان گفت مردم میتوانستند از لابهلای این تعبیرات با مفاهیم سیاسی مورد نظر امام سجاد(ع) آشنا شوند.
صحیفه سجادیّه مشهور، با پنجاه و چند دعا، تنها بخشی از دعاهای گردآوری شده امام سجاد(ع) است. مجموعههای دیگر نیز به گردآوری ادعیه آن حضرت پرداختهاند که تعداد آنها با صحیفه معروف، به شش عدد میرسد و برخی از آنها حاوی بیش از یکصد و هشتاد دعاست[۲۳]. این دعاها نهتنها در میان شیعیان، بلکه در میان اهلسنت نیز وجود داشت[۲۴]. این حاکی از آن است که دعاهای امام سجاد(ع) در جامعه آن روز نفوذ کرده بود. در میان ائمه شیعه، امام سجّاد(ع) بیشتر از همه به ارائه اینگونه دعاها شهرت دارد. در بیشتر دعاها، عبارتی وجود دارد که بسیار تکرار شده و کمتر دعایی است که خالی از آن باشد. این عبارت، «صلوات بر محمد و آل محمد» است و اساساً یکی از علائم دعاهای درست همین است. زمانی که نامگذاری فرزندان به نام علی تقبیح میشد و افراد بدین دلیل مورد تهدید قرار میگیرند و کار امویان جز دشنام دادن به علی(ع) نبود[۲۵]، به کار گرفتن این عبارت ارزش خود را به خوبی نشان میدهد. تعبیرهایی شبیه«مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ الْأَخْيَارِ الْأَنْجَبِينَ»[۲۶]، از نمونههایی است که بارها تکرار شده است.
تکیه امام(ع) در پیوند دادن محمد و آل او، امری است که خداوند آن را ضمن دستور بر صلوات بر رسول آورده و اهمیت زیادی برای بیان عقاید شیعی دارد. قبل از نقل برخی مضامین دعاهای امام(ع)، نقل روایتی در تحکیم پیوند محمد و آل محمد از امام سجاد(ع) مناسب است. آن حضرت میفرمود: خداوند صلوات بر پیامبرش را بر عالِم واجب کرده، و ما را نیز به آن مقرون ساخته است. کسی که بر رسول خدا(ص) صلوات فرستد اما بر ما صلوات نفرستد، صلواتش را بر رسول ناقص گذاشته و دستور خدا را ترک کرده است[۲۷]. همراهی محمد و آل محمد، میتواند تأثیر مهمی در موضع مردم دربرابر خاندان پیامبر(ص) داشته باشد.
مفهوم شیعی امامت از مضامین مهم سیاسی - دینی صحیفه است. شیعی، که علاوه بر تبیین ملاکهای برتری افراد برای خلافت و رهبری، جنبههای الهی عصمت و بهرهگیری از علوم انبیا و بهخصوص پیامبر اکرم(ص) را در حدّ والایی نشان میدهد. امام سجاد(ع) در یکی از دعاها چنین با خدای خود مناجات میکند: «رَبِّ صَلِّ عَلَى أَطَايِبِ أَهْلِ بَيْتِهِ الَّذِينَ اخْتَرْتَهُمْ لِأَمْرِكَ، وَ جَعَلْتَهُمْ خَزَنَةَ عِلْمِكَ، وَ حَفَظَةَ دِينِكَ، وَ خُلَفَاءَكَ فِي أَرْضِكَ، وَ حُجَجَكَ عَلَى عِبَادِكَ، وَ طَهَّرْتَهُمْ مِنَ الرِّجْسِ وَ الدَّنَسِ تَطْهِيراً بِإِرَادَتِكَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الْوَسِيلَةَ إِلَيْكَ، وَ الْمَسْلَكَ إِلَى جَنَّتِك»[۲۸]، پروردگارا! بر پاکان از اهلبیت محمد(ص) درود بفرست. کسانی را که برای حاکمیت امر خودت برگزیدی و آنان را گنجینههای علوم خود و حافظان دینت و خلفای خودت در روی زمین و حجت خود بر بندگانت قرار دادی، آنان را با اراده خود از هر پلیدی و آلودگی پاک و مبرّا ساختی و آنان را وسیلهای برای رسیدن به خودت و بهشتت قرار دادی. و در جای دیگر: «اللَّهُمَّ إِنَّ هَذَا الْمَقَامَ لِخُلَفَائِكَ وَ أَصْفِيَائِكَ وَ مَوَاضِعَ أُمَنَائِكَ فِي الدَّرَجَةِ الرَّفِيعَةِ الَّتِي اخْتَصَصْتَهُمْ بِهَا قَدِ ابْتَزُّوهَا... حَتَّى عَادَ صِفْوَتُكَ وَ خُلَفَاؤُكَ مَغْلُوبِينَ مَقْهُورِينَ مُبْتَزِّينَ... اللَّهُمَّ الْعَنْ أَعْدَاءَهُمْ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ، وَ مَنْ رَضِيَ بِفِعَالِهِمْ وَ أَشْيَاعَهُمْ وَ أَتْبَاعَهُمْ»[۲۹]. خداوندا! این مقام (خلافت) برای خلفای تو و برگزیدگان خلق تو و جایگاه امانتهای تو در درجات عالی است که تو آن مقام را به آنان اختصاص دادی ولی از آنان گرفتند... تا جایی که برگزیدگان و خلفای تو در مقابل ستم ستمکاران، مغلوب و مقهور شده و حقشان بر باد رفت. پروردگارا! دشمنان آنان را از اولین و آخرینشان و نیز کسانی که بر تجاوز دشمنانشان رضایت دادند و بر پیروان و تابعین آنها لعنت بفرست. و در جای دیگر: پروردگارا! درود فرست بر بهترین خلقت، محمد و عترت برگزیده او از میان بندگانت و ما را همانگونه که دستور دادهای مطیع آنان قرار ده[۳۰].
پروردگارا! مرا در شمار موحدان و مؤمنان و باورداران به پیامبر و امامان، کسانی که اطاعتشان را واجب کردهای قرار ده[۳۱]. و در جای دیگر: پروردگارا! تو در هر زمان امامی را پرچم بندگانت و چراغ هدایت در روی زمینت قرار دادی، پس از آنکه رابطه مستقیم میان خودت و او بر قرار کردی و او را وسیله رسیدن به رضای خود نمودی و فرمانبرداری از او را واجب شمردی و از نافرمانی او بر حذر داشتی و بر امتثال اوامر او دستور دادی و از ارتکاب به نهی او منع کردی، دینت را تأیید فرمودی. امامی که به هیچ یک از بندگانت حق تقدم بر او و جدا شدن از وی را ندادی، امامی که تو محل امنی برای آنان که روی به سوی تو میآورند و ایمان محکمی برای آنان که چنگ به ذیل عنایت و هدایت تو میزنند و افتخار جهانیان و پناهگاه مؤمنیناش قرار دادی... پروردگارا! کتاب و قوانین و شریعت خود وسنّت پیامبرت را بهوسیله او بر پای دار و هرآنچه از معارف و اصول دین تو را ستمکاران به ورطه نابودی کشیدهاند به وسیله او زنده فرما و آلودگیها و انحرافاتی را که ستمکاران در راهت بهوجود آوردهاند به وسیله او از دامن دینت بزدای و خطرات راهت را به وسیله او از میان بردارد. ما را مطیع او گردان و در راه جلب رضایت او کوشا ساز[۳۲].
از دعای مزبور به خوبی روشن است که امام در صدد گسترش اعتقاد شیعی در مفهوم امامت، به عنوان مهمترین مفهوم شیعی، بوده است. مشابه این تمجیدات را درباره اهل بیت(ع)، در نهج البلاغه پیش از این به مناسبتی در بحث از خلافت امام علی(ع) آوردیم. همانگونه که اشاره شد، محدوده دعاها به همینجا خاتمه نمییابد، بلکه اهداف عبادی، فکری و سیاسی دیگری مورد نظر بوده است. اشاره به یک مورد فکری مناسب است. اربلی گوید: امام سجاد(ع) در مسجد رسول خدا(ص) در مدینه نشسته بود که متوجه شد گروهی در بحث اعتقادی خود، خدا را به خلق او تشبیه میکنند. امام از این سخنان برآشفت، از جا برخاست و کنار قبر رسول خدا(ص) رفت و شروع به خواندن دعایی کرد که مضمون آن نفی عقیده تشبیه بود[۳۳].[۳۴].
منابع
پانویس
- ↑ تستری، تواریخ النبی و الآل، ص۲۹ به نقل از: مفید، الارشاد، ص۲۸۴؛ مفید، مسار الشیعة، ص۳۱؛ طوسی،التهذیب، ج۶، ص۷۷؛ فتال نیشابوری، روضةالواعظین، ص۲۴۲؛ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۱۰۵؛ ابنصباغمالکی، الفصول المهمة، ص۱۸۳؛ ابن شهرآشوب، المناقب، ج۴، ص۱۷۵؛ اعلام الوری، ص۲۵۶.
- ↑ تواریخ النبی و الآل، ص۳۰ به نقل از: سید بن طاووس در اقبال الاعمال، ص۶۲۱؛ طوسی در مصباح المتهجد،ص۷۳۳ و بیهقی در لباب الانساب، در باب تولد امام سجاد(ع) سه قول آورده: ۳۳، ۳۶ و ۳۸ هجری.
- ↑ به ترتیب در، مفید، الارشاد، ص۲۸۵؛ کفعمی، مصباح، ص۵۰۹.
- ↑ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۱۰۱.
- ↑ مفید، مسار الشیعة، ص۲۶؛ طوسی، مصباح المتهجد، ص۷۲۹؛ نوبختی، حسن بن موسی، فرق الشیعة، ص۶۶؛ ابنعساکر، ترجمة الامام زین العابدین من تاریخ دمشق، ص۱۲، حدیث ۵.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوبی، الکافی، ج۱، ص۴۶۸؛ مسعودی، اثبات الوصیة، ص۱۷۱؛ طوسی، التهذیب، ج۶، ص۷۷؛ مسعودی، مروج الذهب...، ج۳، ص۱۶۰.
- ↑ شبراوی، الاتحاف بحب الاشراف، ص۱۴۳.
- ↑ ابنسعد، طبقات الکبری، ج۵، ص۲۲۲.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۴، ص۱۰۲.
- ↑ سبط بن الجوزی، تذکرة الخواص، ص۱۸۶؛ اربلی، کشف الغمة، ج۲، ص۸۰.
- ↑ اصفهانی، ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۴۱؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۸۰؛ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۲۳۶؛ ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۷، ص۳۰۵؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۳۹۱.
- ↑ برای مطالعه سخنان امام باقر(ع) ر.ک: ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۱، ص۴۴؛ ابوزهره، الامام الصادق(ع)، ص۱۱۱ - ۱۱۲.
- ↑ طوسی، محمد بن حسن، اختیار معرفة الرجال، ص۱۲۶.
- ↑ ر.ک: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۳۸۹ - ۳۹۰؛ طبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۴ (در آنجا متن چنین است که حضرت فرمود: شما با این رفتار افراطی خود سبب نفرت و بغض مردم نسبت به ما شدهاید.)، اصفهانی، ابونعیم،حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۳۶. ما را آنگونه که اسلام میگوید دوست دارید و بالاتر از اندازهای که هستیم نبرید؛ یعنی غلو درباره ما نکنید.
- ↑ ابنمنظور، مختصر تاریخ دمشق، ج۱۷، ص۲۴۲.
- ↑ طوسی، اختیار معرفة الرجال، ص۱۰۲؛ ر.ک: الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۴؛ زبیری، مصعب، نسب قریش، ص۵۸.
- ↑ ابن ابی شیبه، المصنف، ج۱،ص ۲۱۵ (طبع هند).
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۴، ص۱۰۴؛ ر.ک: مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۱۴۳؛ ثقفی، ابواسحاق، الغارات، ص۵۷۳.
- ↑ ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۳، ص۲۵۹؛ ر.ک: ابنسعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۵؛ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۱۰۷؛ یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب...، ج۳، ص۷۰، ۷۱.
- ↑ ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ﴾ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ ابنسعد، طبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۴؛ اصفهانی، ابونعیم، حلیة الاولیاء، ج۳، ص۱۴۰.
- ↑ تهرانی، شیخ آقابزرگ، الذریعة الی تصانیف الشیعه، ج۱۵، ص۲۱ - ۱۸.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۱۹۲؛ ج۶، ص۱۸۶ - ۱۷۸؛ ج۵، ص۱۱۳.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۲۰؛ بلاذری، أنساب الأشراف، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۶، فقره ۲۴.
- ↑ سهمی، تاریخ جرجان، ص۱۸۸.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۴۷، فقره ۵۶.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۴۸، فقره ۹ - ۱۰.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۳۴.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۳۴.
- ↑ صحیفه سجادیه، دعای ۴۷.
- ↑ اربلی، کشف الغمه، ج۲، ص۸۹.
- ↑ طقوش و جعفریان، دولت امویان ص ۱۲۳.