خطبه امام حسین در برابر لشکر ابن زیاد

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۱:۰۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

روز عاشورا قبل از شروع جنگ امام حسین (ع) سخنانی را خطاب به سپاه کوفه بیان داشته‌اند که قسمتی از این سخنان عبارت است از: "... مردم! بگویید من چه کسی هستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را ملامت کنید و ببینید آیا قتل من و در هم شکستن حریم من برای شما جایز است؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من فرزند وصی و پسر عموی پیامبر شما نیستم؟ مگر من فرزند کسی نیستم که پیش از همه مسلمانان به خدا ایمان آورد و پیش از همه رسالت پیامبر را تصدیق نمود؟ ..."؛ "... همه شما عصیان و سرکشی نموده و با دستور من مخالفت می‌کنید که به گفتارم گوش فرا نمی‌دهید. آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده و در اثر غذاهای حرام و لقمه‌های غیر مشروعی که شکم‌های شما از آن انباشته شده، خدا این چنین بر دل‌های شما مهر زده است...".

مقدمه

صبح روز عاشورا که مصادف با روز جمعه دهم محرم‌الحرام ۶۱هـ بود، جنگ بین سپاه حق و باطل آغاز شد. امام حسین (ع) پس از نماز صبح طی سخنانی برای اصحابش آنها را به صبر در راه خدا دعوت کرد و آنگاه چنین دست به دعا برداشت: «اللَّهُمَّ أَنْتَ ثِقَتِي فِي كُلِّ كَرْبٍ وَ رَجَائِي فِي كُلِّ شِدَّةٍ وَ أَنْتَ لِي فِي كُلِّ أَمْرٍ نَزَلَ بِي ثِقَةٌ وَ عُدَّةٌ كَمْ مِنْ كَرْبٍ يَضْعُفُ عَنْهُ الْفُؤَادُ وَ تَقِلُّ فِيهِ الْحِيلَةُ وَ يَخْذُلُ فِيهِ الصَّدِيقُ وَ يَشْمَتُ فِيهِ الْعَدُوُّ أَنْزَلْتُهُ بِكَ وَ شَكَوْتُهُ إِلَيْكَ رَغْبَةً مِنِّي إِلَيْكَ عَمَّنْ سِوَاكَ فَفَرَّجْتَهُ وَ كَشَفْتَهُ فَأَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ نِعْمَةٍ وَ صَاحِبُ كُلِّ حَسَنَةٍ وَ مُنْتَهَى كُلِّ رَغْبَةٍ»؛ «خدایا! تو در هر غم و اندوه، پناهگاه و در هر پیشامد ناگوار، مایه امید من هستی و در حادثه‌ای، سلاح و ملجأ من! چه بسیار غم‎های کمرشکن که دل‌ها در برابرش آب و راه هر چاره در مقابلش مسدود می‌گردد، غم‎های جانکاهی که با دیدن آنها، دوستان دوری جسته و دشمنان زبان به شماتت می‌گشودند. در چنین مواقعی تنها به پیشگاه تو شکایت آورده و از دیگران قطع امید نموده‎ام و تو بودی که به داد من رسیده و این کوه‌های غم را بر طرف کرده‌ای و از این امواج اندوه نجاتم بخشیده‌ای. خدایا! تویی صاحب هر نعمت و تویی آخرین مقصد و مقصود من».

ابا عبدالله الحسین (ع) پس از مرتب کردن صفوف لشکر خویش، سوار بر اسب شده و از خیمه‌ها فاصله گرفتند و با صدای بلند و رسا، خطاب به لشکر عمر سعد چنین فرمودند: «أَيُّهَا النَّاسُ اِسْمَعُوا قَوْلِي وَ لاَ تَعْجَلُوا حَتَّى أَعِظَكُمْ بِمَا هُوَ حَقٌّ لَكُمْ علَيَّ وَ حَتَّى أَعْتَذِرَ إِلَيْكُمْ مِنْ مَقَدَمِي عَلَيْكُمْ فَإِنْ قَبِلْتُمْ عُذْرِي وَ صَدَّقْتُمْ قَوْلِي وَ أَعْطَيْتُمُونِي النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ كُنْتُمْ بِذَلِكَ أَسْعَدَ وَ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ عَلَيَّ سَبِيلٌ وَ إِنْ لَمْ تَقْبَلُوا مِنِّي الْعُذْرَ وَ لَمْ تُعْطُوا النَّصَفَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَ شُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُن أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَ لاَ تَنْظُرُون إِنَّ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي نَزَّلَ الْكِتَابَ وَ هُوَ يَتَوَلَّى الصَّالِحِينَ»؛ «مردم! حرف مرا بشنوید و در جنگ و خونریزی شتاب نکنید تا من وظیفه خود را که نصیحت و موعظه شماست، انجام بدهم و انگیزه سفر خود را به این منطقه توضیح دهم. اگر دلیل مرا پذیرفتید و با من از راه انصاف درآمدید راه سعادت را دریافته و دلیلی برای جنگ با من ندارید و اگر دلیل مرا نپذیرفتید و از راه انصاف نیامدید همه شما دست به هم بدهید و هر تصمیم و اندیشه باطل که دارید درباره من به اجرا بگذارید و مهلتم ندهید! ولی به هر حال امر بر شما پوشیده نماند، یار و پشتیبان من خدایی است که قرآن را فرو فرستاد و اوست یار و یاور نیکان».

چون سخنان حضرت به اینجا رسید صدای گریه از سوی بعضی از زنان و دختران حرمش بلند شد. حضرت سخن خود را قطع کرده و از برادرش عباس و فرزندش علی اکبر خواست آنان را ساکت کنند و اضافه کرد: آنان گریه‌های زیادی در پیش دارند! پس از سکوت اهل بیت (ع) ایشان ادامه دادند: «عِبَادَ اللَّهِ اِتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مِنَ الدُّنْيَا عَلَى حَذَرٍ فَإِنَّ الدُّنْيَا لَوْ بَقِيَتْ عَلَى أَحَدٍ أَوْ بَقِيَ عَلَيْها أَحَدٌ لَكَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَحَقَّ بِالْبَقَاءِ وَ أَوْلَى بِالرِّضَا وَ أَرْضَى بِالْقَضَاءِ غَيْرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ الدُّنْيَا لِلْفَنَاءِ فجديدها بَالٌ وَ نَعِيمُهَا مُضْمَحِلٌ وَ سُرُورُهَا مُكْفَهِرٌ وَ الْمَنْزِلَ تَلْعَةٌ وَ الدَّارَ قُلْعَةً فَتَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَ اتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ»؛ «بندگان خدا! از خدا بترسید و از دنیا بر حذر باشید که اگر بنا بود همه دنیا به یک نفر داده شود و یا یک فرد برای همیشه در دنیا بماند، پیامبران برای بقا سزاوارتر و جلب خشنودی آنان بهتر و چنین حکمی خوشایندتر بود ولی هرگز! زیرا خداوند دنیا را برای فانی شدن خلق نموده که تازه‌هایش کهنه و نعمت‌هایش زایل و سرور و شادیش به غم و اندوه مبدل خواهد گردید، دون منزلی است و موقت خانه‌ای. پس برای آخرت خود توشه‌ای برگیرید و بهترین توشه آخرت تقوا و ترس از خداست».

«أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی خَلَقَ الدُّنْيَا فَجَعَلَهَا دَارَ فَنَاءٍ وَ زَوَالٍ مُتَصَرِّفَةً بِأَهْلِهَا حَالًا بَعْدَ حَالٍ فَالْمَغْرُورُ مَنْ غَرَّتْهُ وَ الشَّقِيُّ مَنْ فَتَنَتْهُ فَلَا تَغُرَّنَّكُمْ هَذِهِ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا تَقْطَعُ رَجَاءَ مَنْ رَكِنَ إِلَيْهَا وَ تُخَيِّبُ طَمَعَ مَنْ طَمِعَ فِيهَا وَ أَرَاكُمْ قَدِ اجْتَمَعْتُمْ عَلَى أَمْرٍ قَدْ أَسْخَطْتُمُ اللَّهَ فِيهِ عَلَيْكُمْ وَ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ الْكَرِيمِ عَنْكُمْ وَ أَحَلَّ بِكُمْ نَقِمَتَهُ وَ جَنَّبَكُمْ رَحْمَتَهُ فَنِعْمَ الرَّبُّ رَبُّنَا وَ بِئْسَ الْعَبِيدُ أَنْتُمْ أَقْرَرْتُمْ بِالطَّاعَةِ وَ آمَنْتُمْ بِالرَّسُولِ مُحَمَّدٍ (ص) ثُمَّ إِنَّكُمْ زَحَفْتُمْ إِلَى ذُرِّيَّتِهِ وَ عِتْرَتِهِ تُرِيدُونَ قَتْلَهُمْ لَقَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْكُمُ الشَّيْطَانُ فَأَنْسَاكُمْ ذِكْرَ اللَّهِ الْعَظِيمِ فَتَبّاً لَكُمْ وَ لِمَا تُرِيدُونَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ هَؤُلَاءِ قَوْمٌ كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‌»؛ «مردم! خداوند دنیا را محل فنا و زوال قرار داد که اهل خویش را تغییر داده وضعشان را دگرگون می‌سازد، مغرور و گول خورده کسی است که گول دنیا را بخورد و بدبخت کسی است که مفتون آن گردد. دنیا شما را گول نزند که هر کس بدان تکیه کند ناامیدش سازد و هر کس بر وی طمع کند به یأس و ناامیدیش کشاند و شما اینک به امری هم‌پیمان شده‌اید که خشم خدا را برانگیخته و به سبب آن، خدا از شما اعراض کرده و غضبش را بر شما فرستاده است. چه نیکوست خدای ما و چه بد بندگانی هستید شماها که به فرمان خدا گردن نهاده و به پیامبرش ایمان آوردید و سپس برای کشتن اهل بیت و فرزندانش هجوم کردید. شیطان بر شما مسلط گردیده و خدای بزرگ را از یاد شما برده است. ننگ بر شما و ننگ بر ایده و هدف شما. ما برای خدا خلق شده‌ایم و برگشتمان به سوی اوست. (سپس فرمود): اینان پس از ایمان، به کفر‌گراییده‌اند، این قوم ستمگر از رحمت خدا دور باد».

«أيها الناس انسبوني من أنا ثم ارجعوا إلى أنفسكم و عاتبوها و انظروا هل يحل لكم قتلي و انتهاك حرمتي ألست ابن بنت نبيكم و ابن وصيه و ابن عمه و أول المؤمنين باللّه و المصدق لرسوله بما جاء من عند ربه؟ أو ليس حمزة سيد الشهداء عم أبي؟ أو ليس جعفر الطيار عمي، أو لم يبلغكم قول رسول اللّه لي و لأخي: هذان سيدا شباب أهل الجنة؟ فإن صدقتموني بما أقول و هو الحق و اللّه ما تعمدت الكذب منذ علمت أن اللّه يمقت عليه أهله و يضرّ به من اختلقه و إن كذبتموني فإن فيكم من إن سألتموه عن ذلك أخبركم، سلوا جابر بن عبد اللّه الأنصاري و أبا سعيد الخدري و سهل بن سعد الساعدي و زيد بن أرقم و أنس بن مالك يخبروكم أنهم سمعوا هذه المقالة من رسول اللّه لي و لأخي، أما في هذا حاجز لكم عن سفك دمي؟!»؛ «مردم! بگویید من چه کسی هستم؟ آنگاه به خود آیید و خویشتن را ملامت کنید و ببینید آیا قتل من و در هم شکستن حریم من برای شما جایز است؟ آیا من فرزند دختر پیامبر شما نیستم؟ آیا من فرزند وصی و پسر عموی پیامبر شما نیستم؟ مگر من فرزند کسی نیستم که پیش از همه مسلمانان به خدا ایمان آورد و پیش از همه رسالت پیامبر را تصدیق نمود؟ آیا حمزه سیدالشهداء عموی پدر من نیست؟ أیا جعفر طیار عموی من نیست؟ آیا شما سخن پیامبر را در حق من و برادرم نشنیده‌اید که فرمود: این دو سروران جوانان بهشت هستند؟ اگر مرا در گفتارم تصدیق کنید اینها حقایقی است که کوچکترین خلاقی در آن نیست؛ زیرا از روز اول دروغ نگفته‌ام، چون دریافته‌ام که خداوند به اهل دروغ غضب کرده و ضرر دروغ را به گوینده آن برمی‌گرداند. و اگر مرا تکذیب می‌کنید، این در میان مسلمانان از صحابه پیامبر کسانی هستند که می‌توانید از آنها سوال کنید: از جابر بن عبدالله انصاری، ابو سعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن ارقم و انس بن مالک بپرسید که همه آنان گفتار پیامبر را درباره من و برادرم از رسول خدا (ص) شنیده‌اند و همین یک جمله می‌تواند مانع شما از ریختن خون من گردد».

سخنان مستدل و منطقی امام حسین (ع) شمر بن ذی الجوشن را که یکی از فرماندهان سپاه ابن زیاد بود نگران ساخت. او که احتمال می‌داد سخنان حضرت] در سپاهیانشان تاثیر بگذارد و آنان را از جنگ منصرف نماید؛ لذا برای قطع سخنان امام با صدای بلند داد زد و بی‌اهانتی کرد ولی حبیب بن مظاهر جوابش را داد و او را ساکت نمود.

آنگاه حضرت سیدالشهداء (ع) سخنان خود را این گونه به پایان رسانید: «فَإِن كُنتُم في شَكٍّ مِن هذَا القَولِ أفَتَشُكّونَ أثَرا ما أنِّي ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم! فَوَاللّهِ، ما بَينَ المَشرِقِ وَالمَغرِبِ ابنُ بِنتِ نَبِيٍّ غَيري مِنكُم ولا مِن غَيرِكُم، أنَا ابنُ بِنتِ نَبِيِّكُم خاصَّةً. أخبِروني، أتَطلُبُونّي بِقَتيلٍ مِنكُم قَتَلتُهُ، أو مالٍ لَكُمُ استَهلَكتُهُ، أو بِقِصاصٍ مِن جِراحَةٍ؟»؛ «اگر در گفتار من تردید دارید آیا در این واقعیت نیز شک می‌کنید که من پسر دختر پیامبر شما هستم و در همه دنیا و در میان شما و دیگران، پیامبر خدا فرزندی جز من ندارد؟ وای بر شما! آیا مال کسی را گرفته‌ام و یا جراحتی بر شما وارد ساخته‌ام تا مستحق مجازاتم بدانید؟»

گفتار حسین بن علی (ع) که بدینجا رسید، سکوت کامل بر سپاه کوفه حکم‌فرما شد و هیچ عکس‌العمل و پاسخی از طرف آنان مشاهده نمی‌گردید. امام چند تن از افراد سرشناس کوفه را که از آن حضرت دعوت کرده و در میان لشکر ابن سعد حضور داشتند، خطاب کرد و چنین فرمود: «يَا شَبَثَ بْنَ رِبْعِيٍّ يَا حَجَّارَ بْنَ أَبْجَرَ يَا قَيْسَ بْنَ الْأَشْعَثِ يَا يَزِيدَ بْنَ الْحَارِثِ أَ لَمْ تَكْتُبُوا إِلَيَّ أَنْ قَدْ أَيْنَعَتِ الثِّمَارُ وَ اخْضَرَّ الْجَنَابُ وَ إِنَّمَا تَقْدَمُ عَلَى جُنْدٍ لَكَ مُجَنَّدٍ»؛ «ای شبث بن ربعی و ای حجار بن ابجر و ای قیس بن اشعث و ای یزید بن حارث! آیا شما برای من نامه ننوشتید که میوه‌هایمان رسیده و درختانمان سرسبز و خرم است و در انتظار تو دقیقه شماری می‌کنیم، در کوفه لشکریانی مجهز و آماده در اختیار تو است».

این افراد در مقابل گفتار امام پاسخی نداشتند جز انکار و گفتند ما چنین نامه‌ای به تو ننوشته‌ایم!؟ در اینجا قیس بن اشعث با صدای بلند گفت: یا حسین! چرا با پسرعمویت (یزید) بیعت نمی‌کنی (تا راحت شوی)؟ که در این صورت با تو به دلخواهت رفتار خواهند کرد و کوچکترین ناراحتی متوجه تو نخواهد گردید.

امام در پاسخ وی فرمودند: «لَا وَ اللَّهِ لَا أُعْطِيكُمْ بِيَدِي إِعْطَاءَ الذَّلِيلِ وَ لَا أَفِرُّ فِرَارَ الْعَبِيدِ ثُمَّ نَادَى يَا عِبَادَ اللَّهِ إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ‌»؛ «نه به خدا سوگند! نه دست ذلت در دست آنان می‌گذارم و نه مانند بردگان از صحنه جنگ و از برابر دشمن فرار کنم».

سپس آن حضرت آیه‌ای را که گفتار حضرت موسی را در مقابل عناد و لجاجت فرعونیان نقل می‌کند، قرائت نمود: من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم که گفتار مرا دور می‌افکنید. پناه می‌برم به پروردگار خویش و پروردگار شما از هر شخص متکبری که ایمان به روز جزا ندارد».

آنگاه هر دو سپاه کاملاً آماده جنگ گردیدند. پرچم‌های عمر سعد برافراشته شد و صدای طبل و شیپورشان طنین افکند و سپاه دشمن از هر طرف دور خیمه‌های امام حسین (ع) را فراگرفته و مانند حلقه انگشتری در میان خویش گرفتند، حسین بن علی (ع) از میان لشکر خویش بیرون آمد و در برابر صفوف دشمن قرار گرفت و از آنان خواست تا سکوت کنند و به سخنان وی گوش فرا دهند ولی آنها همچنان سروصدا و هلهله می‌نمودند!

حسین بن علی (ع) با این جملات به آرامش و سکوتشان دعوت نمود: «وَيْلَكُمْ ما عَلَيْكُمْ أَنْ تَنْصِتُوا إِلَىَّ فَتَسْمَعُوا قْولي، وَ إِنَّما أَدْعُوكُمْ إِلى سَبيلِ الرَّشادِ، فَمَنْ أَطاعَني كانَ مِنَ الْمُرْشَدينَ، وَ مَنْ عَصاني كانَ مِنَ الْمُهْلَكينَ، وَ كُلُّكُمْ عاصٍ لِأَمْري غَيْرُ مُسْتَمِعٍ لِقَوْلي، قَدِ انْخَزَلَتْ عَطِيَّاتُكُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرامِ، فَطَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِكُمْ، وَيْلُكُمْ أَلا تَنْصِتُونَ، أَلا تَسْمَعُونَ؟»؛ «وای بر شما چرا گوش فرا نمی‌دهید تا گفتارم را که شما را به رشد و سعادت فرا می‌خوانم - بشنوید؟ هر کس از من پیروی کند خوشبخت و سعادتمند است و هر کس عصیان و مخالفت ورزد از هلاک‌شدگان است و همه شما عصیان و سرکشی نموده و با دستور من مخالفت می‌کنید که به گفتارم گوش فرا نمی‌دهید. آری، در اثر هدایای حرامی که به دست شما رسیده، و در اثر غذاهای حرام و لقمه‌های غیر مشروعی که شکم‌های شما از آن انباشته شده، خدا این چنین بر دل‌های شما مهر زده است، وای بر شما! آیا ساکت نمی‌شوید؟».

چون سخن امام (ع) بدینجا رسید لشکریان عمر سعد همدیگر را ملامت نمودند که چرا سکوت نمی‌کنند! پس یکدیگر را وادار به استماع سخنان آن حضرت نمودند. هنگامی که سکوت بر صفوف دشمن حاکم گردید امام (ع) در ادامه سخنانش چنین فرمود: «تَبّاً لَكُمْ أَيَّتُهَا الْجَمَاعَةُ وَ تَرَحاً أَ فَحِينَ اسْتَصْرَخْتُمُونَا وَلِهِينَ مُتَحَيِّرِينَ فَأَصْرَخْتُكُمْ مُؤَدِّينَ مُسْتَعِدِّينَ سَلَلْتُمْ عَلَيْنَا سَيْفاً فِي رِقَابِنَا وَ حَشَشْتُمْ عَلَيْنَا نَارَ الْفِتَنِ خَبَأَهَا عَدُوُّكُمْ وَ عَدُوُّنَا فَأَصْبَحْتُمْ أَلْباً عَلَى أَوْلِيَائِكُمْ وَ يَداً عَلَيْهِمْ لِأَعْدَائِكُمْ بِغَيْرِ عَدْلٍ أَفْشَوْهُ فِيكُمْ وَ لَا أَمَلٍ أَصْبَحَ لَكُمْ فِيهِمْ إِلَّا الْحَرَامُ مِنَ الدُّنْيَا أَنَالُوكُمْ وَ خَسِيسُ عَيْشٍ طَمِعْتُمْ فِيهِ مِنْ غَيْرِ حَدَثٍ كَانَ مِنَّا لَا رَأْيَ تَفَيَّلَ لَنَا»؛ «ای مردم! ننگ و ذلت و حزن و حسرت بر شما باد که با اشتیاق فراوان ما را به یاری خود خواندید و آنگاه که به فریاد شما جواب مثبت داده و به سرعت به سوی شما شتافتیم، شمشیرهایی را که از خود ما بود بر علیه ما به کار گرفتید و آتش فتنه‌ای را که دشمن مشترک برافروخته بود، بر علیه ما شعله‌ور ساختید، به حمایت و پشتیبانی دشمنانتان علیه پیشوایانتان بپا خاستید، بدون این که این دشمنان قدم عدل و دادی به نفع شما بردارند و یا امید خیری در آنان داشته باشید مگر طعمه حرامی از دنیا که به شما رسانیده‌اند و مختصر عیش و زندگی ذلت‌باری که چشم طمع به آن دوخته‌اید».

«مهلا لكم الويلات اذ كرهتمونا و تركتمونا فتجهزتم و السيف لم يشهر و الجاش طامن و الراي لم يستصحف و لكن اسرعتم علينا كطيرة الدباء و تداعيتم الينا كتداعي الفراش فقبحا لكم فانما انتم طواغيت الامة و شذاذ الاحزاب و نبذة الكتاب و نفئة الشيطان و عصبة الاثام و محرفي الكتاب و مطفي السنن و قتلة اولاد الانبياء و مبيري عترة الأوصياء و ملحقي العهار بالنسب و مؤذي المؤمنين و صراخ أئمة المستهزئين الذين جعلوا القرآن عضين»؛ «قدری آرام! وای بر شما! که روی از ما برتافتید و از یاری ما سر باز زدید بدون این که خطایی از ما سر زده باشد و یا رأی و عقیدة نادرستی از ما مشاهده کنید آنگاه که تیغ‌ها در غلاف و دل‌ها آرام و رأی‌ها استوار بود، مانند، ملخ از هر طرف به سوی ما روی آوردید و چون پروانه از هر سو فرو ریختید. رویتان سیاه که شما از سرکشان امت و از ته ماندگان احزاب فاسد هستید که قرآن را پشت سر انداخته‌اید، از دماغ شیطان درافتاده‌اید، از گروه جنایتکاران و تحریف‌کنندگان کتاب و خاموش‌کنندگان سنن می‌باشید که فرزندان پیامبران را می‌کشید و نسل اوصیا را از بین می‌برید. شما از لاحق‌کنندگان زنا زادگان به نسب و اذیت‎کنندگان مؤمنان و فریادرس پیشوای استهزاگران می‌باشید که قرآن را مورد استهزا و مسخره خویش قرار می‌دهند».

«و انتم ابن حرب و أشياعه تعتمدون و إيانا تخذلون اجل و الله الخذل فيكم معروف و شجت عليه عروقكم و توارثته اصولكم و فروعكم و نبتت عليه قلوبكم و غشيت به صدوركم فكنتم اخبث شجرة شجي للناظر و اكله للغاصب الا لعنة الله على الناكثين الذين ينقضون الإيمان بعد توكيدها و قد جعلتم الله عليكم كفيلا فانتم و الله هم»؛ «و شما اینک، به این حرب و پیروانش اتکا و اعتماد نموده و دست از یاری ما برمی‌دارید. بلی به خدا سوگند! خذل و غدر از صفات بارز شماست که رگ و ریشه شما بر آن استوار و سینه‌هایتان با آن مملو گردیده است. شما به آن میوه نامبارکی می‌مانید که در گلوی باغبان رنجدیده‌اش گیر کند و در کام سارق ستمگرش شیرین و لذتبخش باشد. لعنت خدا بر پیمان‌شکنان که پیمان خویش را پس از تأکید و محکم ساختن آن می‌شکنند و شما خدا را بر پیمان‌های خود کفیل و ضامن قرار داده بودید و به خدا سوگند! که همان پیمان‌شکنان هستید».

«أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ أَلَا وَ إِنِّي زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَةِ مَعَ قِلَّةِ الْعَدَدِ وَ خِذْلَةِ النَّاصِرِ»؛ «آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد) و فرزند فرومایه، مرا در بین دو راهی «شمشیر» و «ذلت» قرار داده است و هیهات که ما به زیر بار ذلت برویم؛ زیرا خدا و پیامبرش و مؤمنان از این که ما ذلت را بپذیریم ابا دارند و دامن‌های پاک مادران و مغزهای باغیرت و نفوس باشرافت پدران، روا نمی‌دارند که اطاعت افراد لئیم و پست را بر قتلگاه کرام و نیک‌منشان مقدم بداریم. آگاه باشید که من با این گروه کم و با قلت، یاران و پشت کردن کمک‌دهندگان، بر جهاد آماده‌ام».

آنگاه امام حسین (ع) این اشعار را قرائت فرمودند: فَإِنْ نَهْزِمْ فَهَزَّامُونَ قِدْماً وَ إِنْ نُهْزَمْ فَغَيْرُ مُهَزَّمِينَا وَ مَا إِنْ طِبُّنَا جُبْنٌ وَ لَكِنْ‌ مَنَايَانَا وَ دَوْلَةُ آخَرِينَا فَقُلْ لِلشَّامِتِينَ بِنَا أَفِيقُوا سَيَلْقَى الشَّامِتُونَ كَمَا لَقِينَا إِذَا مَا الْمَوْتُ رُفِّعَ عَنْ أُنَاسٍ‌ كَلَاكِلُهُ أَنَاخَ بِآخَرِينَا «اگر ما بر دشمن پیروز گردیم، در گذشته هم پیروزمند بوده‌ایم و اگر شکست بخوریم باز هم شکسته از ما و ترس از شؤون ما نیست ولی اینک حوادثی به ما رخ داده و سودی ظاهراً به دیگران رسیده است. شماتت‌کنندگان ما را بگو بیدار باشید که آنان نیز مثل ما، با شماتت‌کنندگان مواجه خواهند گردید و مرگ هر وقت شتر خویش را از کنار دری بلند کرد، در کنار درب دیگری خواهد خواباند».

سپس حضرت فرمود: «ثُمَّ ايْمُ اللَّهِ لَا تَلْبَثُونَ بَعْدَهَا إِلَّا كَرَيْثِ مَا يُرْكَبُ الْفَرَسُ حَتَّى تَدُورَ بِكُمْ دَوْرَ الرَّحَى وَ تَقْلَقُ بِكُمْ قَلَقَ الْمِحْوَرِ عَهْدٌ عَهِدَهُ إِلَيَّ أَبِي عَنْ جَدِّي رَسُولُ اللهِ (ص) فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ إِنِّي تَوَكَّلْتُ عَلَى اللَّهِ رَبِّي وَرَبِّكُمْ مَا مِنْ دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذٌ بِنَاصِيَتِهَا إِنَّ رَبِّي عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِيمٍ»؛ «آگاه باشید! به خدا سوگند! پس از این جنگ به شما مهلت داده نمی‌شود که سوار بر مرکب مراد خویش گردید مگر همان اندازه که سوارکار بر اسب خویش بسوار است تا این که آسیاب حوادث شما را بچرخاند و مانند محور و مدار سنگ آسیاب، مضطربتان گرداند. این عهد و پیمانی است که پدرم علی (ع) از جدم رسول خدا (ص) بازگو نموده است پس با همفکران خود دست به هم دهید و تصمیم باطل خود، را پس از آنکه امر بر شما روشن گردید، درباره من اجرا کنید و مهلتم ندهید. من بر خدا که پروردگار من و شما است توکل می‌کنم که اختیار هر جنبنده‌ای در ید قدرت اوست و خدای من بر صراط مستقیم است».

سپس سیدالشهداء (ع) دست‎های پاک خود را به سوی آسمان بلند کرد و لشکریان عمر سعد و ابن زیاد را این چنین نفرین نمود: «اللَّهُمَّ احْبِسْ عَنْهُمْ قَطْرَ السَّمَاءِ وَ ابْعَثْ عَلَيْهِمْ سِنِينَ كَسِنِي يُوسُفَ وَ سَلِّطْ عَلَيْهِمْ غُلَامَ ثَقِيفٍ يَسْقِيهِمْ كَأْساً مُصَبَّرَةً وَ لَا يَدَعُ فِيهِمْ أَحَداً إِلَّا قَتَلَهُ قَتْلَةً بِقَتْلَةٍ وَ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ يَنْتَقِمُ لِي وَ لِأَوْلِيَائِي وَ أَهْلِ بَيْتِي وَ أَشْيَاعِي مِنْهُمْ فَإِنَّهُمْ غَرُّونَا وَ كَذَبُونَا وَ خَذَلُونَا وَ أَنْتَ رَبُّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَ إِلَيْكَ أَنَبْنَا وَ إِلَيْكَ الْمَصِيرُ»؛ «خدایا! قطرات باران را از آنان قطع کن! و سال‌هایی (سختی) مانند سال‎های یوسف بر آنان بفرست! و غلام ثقفی را بر آنان مسلط گردان تا با کاسه تلخ ذلت، سیرابشان سازد و کسی را در میانشان بدون مجازات نگذارد! در مقابل قتل، به قتلشان برساند و در مقابل ضرب، آنان را بزند! و از آنان انتقام من و انتقام خاندان و پیروانم را بگیرد؛ زیرا اینان ما را تکذیب نمودند و در مقابل دشمن دست از یاری ما برداشتند و توئی پروردگار ما، به تو توکل کرده‌ایم و برگشت ما به سوی تو است».

پس از پایان یافتن سخنان امام حسین (ع) و اتمام حجت آن حضرت بر مردم سنگ‌دل کوفه، عمر سعد از میان لشکریانش بیرون آمد و تیری به سوی خیمه‌های حضرت رها کرد و به سپاهیانش گفت: نزد امیر گواهی دهید که من اولین کسی بودم که به سوی خیمه‌های حسین بن علی تیراندازی کردم!؟ در این وقت مردم کوفه، امام حسین (ع) و اصحابش را تیرباران نمودند. آنگاه حضرت به یاران خویش فرمود: «قوموا ايها الكرام الي الموت الذي لابد منه فان هذه السهام رسل القوم اليكم فوالله ما بينكم و بين الجنة و النار الا الموت يعبر بهؤلاء إلي جنانهم و بهؤلاء الي نيرانهم»؛ «برخیزید ای بزرگ منش‌ها به سوی مرگ، که چاره‌ای از آن نیست، پس این تیرها پیک‎های مرگ است از طرف این مردم به سوی شما! به خدا سوگند بین شما و بین بهشت و جهنم فاصله‌ای نیست مگر مرگ که مانند پلی شما را به بهشت می‌رساند و دشمنانتان را به دوزخ[۱].

سخنان امام در برابر سپاه کوفه‌

لشکریان عمر سعد محاصره امام (ع) را تنگتر می‌کردند. وقتی حضرت، جمعیت انبوه دشمن و تصمیمشان به کشتن وی را در صورت پذیرا نشدن بیعت با یزید بن معاویه، ملاحظه کرد عمامه رسول خدا (ص) را پوشید و بر ناقه آن حضرت سوار و سلاحش را به دست گرفت و به اردوگاه دشمن به گونه‌ای نزدیک شد که صدایش را به خوبی می‌شنیدند و به ایراد سخن پرداخت و فرمود: ای عراقیان! -همه صدایش را می‌شنیدند- سپس اظهار داشت: مردم! سخنم را بشنوید و در جنگ و خونریزی شتاب نورزید تا وظیفه‌ام را در مورد پند و اندرز شما انجام دهم و انگیزه سفر به این دیار را تشریح کنم. اگر دلیلم را پذیرا شدید و با من از در انصاف درآمدید، راه سعادت را دریافته‌اید و اگر نپذیرفتید و به انصاف عمل نکردید، همه دست‌به‌دست یکدیگر بدهید و هر تصمیم و اندیشه تبهکارانه‌ای دارید به اجرا درآورید و مهلتم ندهید (یار و پشتیبان من خدایی است که قرآن را فروفرستاد و او یار و یاور نیکان است. به گفته راوی سپس امام (ع) حمد و ثنای الهی را به جا آورد و خدا را آن‌گونه که شایسته است یاد نمود و بر پیامبر اکرم (ص) و فرشتگان الهی و پیامبرانش درود فرستاد و در سخنوری کسی قبل و بعد از او آن‌چنان با بلاغت سخن نگفته بود و سپس اظهار داشت: مردم! بگویید: من چه کسی هستم؟ سپس به خود آیید و خویشتن را سرزنش کنید.

آیا کشتن و هتک حرمت من برای شما رواست؟ مگر من فرزند دخت پیامبر شما نیستم؟ مگر فرزند وصیّ و پسر عموی پیامبرتان [علی‌] نیستم؟ مگر فرزند آن شخصی نیستم که قبل از همه مسلمانان به خدا ایمان آورد و رسالت پیامبر را پیش از همه تصدیق نمود؟ مگر حمزه سید الشهداء عموی پدر من نیست؟ مگر جعفر طیّار که در بهشت با دو بال پرواز می‌کند- عموی من نیست؟ آیا شما سخن پیامبر را در حق من و برادرم نشنیده‌اید که فرمود: این دو، سروران جوانان اهل بهشت‌اند؟

اگر مرا در گفتارم تصدیق کنید آن‌چه را گفتم: واقعیت است؛ زیرا از روز نخست هیچگاه دروغ نگفته‌ام، چون دریافته‌ام که خداوند بر دروغگویان خشم گرفته و ضرر و زیان دروغ را به گوینده‌اش برمی‌گرداند و اگر تکذیبم می‌کنید، اکنون در جمع شما کسانی حضور دارند که اگر در این زمینه از آنها بپرسید واقعیت را به شما خواهند گفت. از جابر بن عبدالله انصاری، ابو سعید خدری، سهل بن سعد ساعدی، زید بن أرقم، انس بن مالک بپرسید آنان به شما خبر خواهند داد که این سخنان را درباره من و برادرم از رسول خدا (ص) شنیده‌اند، آیا آن‌چه گفتم نمی‌تواند شما را از ریختن خونم بازدارد؟

سپس امام حسین (ع) به آنان فرمود: اگر درباره سخن رسول اکرم (ص) در مورد من و برادرم تردید دارید لابد در این واقعیت نیز تردید دارید که من، پسر دختر پیامبر شما هستم! به خدا سوگند: در شرق و غرب گیتی و میان شما و پیروان دیگر آیین‌ها، فرزند پیامبری جز من وجود ندارد. وای بر شما! آیا کسی از شما را کشته‌ام؟ یا مالی از کسی ستانده‌ام؟ یا جراحتی بر شما وارد ساخته‌ام که مرا سزاوار کیفر می‌پندارید؟ همه سکوت کردند. حضرت صدا زد: ای شبث بن ربعی! ای حجار بن أبجر! ای قیس بن اشعث! و ای یزید بن حارث! آیا شما به من نامه ننوشتید که [اماما] میوه‌هایمان رسیده و درختانمان سرسبز و خرم است و در انتظار مقدمت لحظه‌شماری می‌کنیم و در کوفه بر لشکریان مجهّز و آماده خویش وارد خواهی شد؟

اشعث بن قیس در پاسخ امام (ع) گفت: ما منظور شما را نمی‌دانیم، ولی [از من بشنو] به حکومت عموزاده‌ات تن دربده. امام (ع) بدو فرمود: به خدا سوگند! نه دست ذلّت در دستتان می‌نهم و نه همچون بردگان از برابری با دشمن می‌گریزم. آن‌گاه با صدای بلند فرمود: «يَا عِبَادَ اللَّهِ! إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ أَنْ تَرْجُمُونِ، أَعُوذُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ»[۲]؛

دشمن بر جنگ با حضرت و استمرار در باطل‌گرایی خویش پافشاری نشان داده و در پاسخ آن بزرگوار همان سخن اهل مدین به پیامبرشان را بر زبان آوردند که خدای عزوجل در قرآن کریم به آن اشاره فرموده است: ﴿مَا نَفْقَهُ كَثِيرًا مِمَّا تَقُولُ وَإِنَّا لَنَرَاكَ فِينَا ضَعِيفًا[۳].[۴].

منابع

پانویس

  1. تشیع، محمد حسن، فرهنگ عاشورایی، ج۳، ص ۶۴.
  2. «من به پروردگار خویش و پروردگار شما پناه می‌برم از اینکه مرا متهم کنید و از شر هر انسان متکبّری که به روز جزا ایمان ندارد، به پروردگار خود و پروردگار شما پناه می‌جویم». ارشاد، ج۲، ص۹۸؛ اعلام الوری، ج۱، ص۴۵۹.
  3. «ما بسیاری از آنچه را که می‌گویی درنمی‌یابیم و تو را در میان خویش ناتوان می‌بینیم» سوره هود، آیه ۹۱.
  4. حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۵ ص۲۵۷.