نفی سازش در معارف و سیره نبوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۳ سپتامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۵۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

مقدمه

سازش نکردن با باطل در کلام پیامبر (ص)

سیره رسول اکرم (ص) در سازش نکردن با اهل باطل

سیره عملی پیامبر خاتم در عدم مداهنه

پیامبر رحمت و عدالت در طول بیست و سه سال دوران رسالت خویش هرگز مداهنه نکرد و پذیرای باطل نشد و برای پیشبرد امور، در حق سازش ننمود و به عوام‌زدگی تن نسپرد. با آغاز دعوت علنی تلاشی همه جانبه از سوی قریش شکل گرفت تا پیامبر به سازش با باطل کشیده شود و دست از تبلیغ توحید برکشد و از آزادی انسان و نجات بشر و گشودن غل و زنجیرهای اسارت مردمان سخن به میان نیاورد و قدمی در این راه برندارد. پس از علنی شدن دعوت، سران و اشراف قریش تلاش کردند تا نهضت بپاخاسته‌ای را که منافع ستمگرانه و مطامع خودکامانه آنان را تهدید می‌کرد متوقف سازند و موجبات بازگشت آن را به «خانواده قبیله» و «روابط مشرکانه» فراهم نمایند و یا حد اقل جلوی رشد آن را بگیرند و یا به انحرافش کشند؛ و در این راه همه امکانات و لوازم را به کار گرفتند: تحبیب، تخریب، تطمیع، تهدید؛ و چون سود نبخشید، تهمت، اقدام برای قتل، آزار و شکنجه مسلمانان بی‌پناه، و در نهایت محاصره اقتصادی - سیاسی همه جانبه. اما هیچ کدام از این اقدامات پیامبر را به سازش با باطل وانداشت و آن حضرت در راه حق گامی واپس نگذاشت، بلکه این همه او را در راه نجات انسان‌ها استوار ساخت.

در اوایل دعوت علنی سران و اشراف قریش به سراغ حضرت ابو طالب رفتند -که از آغاز دعوت در حمایت پیامبر از هیچ‌گونه مساعدتی دریغ نورزیده بود[۳۲]- تا او را از حمایت پیامبر بازدارند و سپس به راحتی بتوانند با پیامبر برخورد کنند. آنان به ابو طالب گفتند: «برادرزاده‌ات از خدایان ما عیب‌جویی می‌کند و آنها را ناسزا می‌گوید و دین ما را نکوهش می‌کند و عقل‌های ما را سبک می‌شمارد و پدران ما را گمراه می‌داند. حال یا خودت چاره‌ای بیندیش و او را از این کارها بازدار و یا آنکه وی را به ما واگذار، که تو نیز همانند ما با او مخالفی»[۳۳].

ابوطالب پس از شنیدن سخنان سران و اشراف قریش، به نرمی با آنان سخن گفت و با بیانی نغز و زیبا ایشان را پاسخ داد و آنان پی کار خویش را گرفتند و رفتند[۳۴]. اما با ادامه دعوت پیامبر و فراهم شدن زمینه گسترش اسلام سران و اشراف قریش بار دیگر به نزد ابو طالب رفتند و با عباراتی تهدیدآمیز او را به ترک حمایت از پیامبر فراخواندند و گفتند: «ای ابو طالب، تو از نظر سن و شرافت و منزلت بر ما سبقت داری. از تو درخواست کردیم که برادرزاده‌ات را از این کار بازداری، ولی چنین نکردی. دیگر نمی‌توانیم بر ناسزاگویی به خدایان و پدرانمان و سبک شمردن عقل‌هایمان و عیبجویی از آیین‌مان تحمل کنیم. یا خودت او را بازدار و یا آن‌که بر ضد تو و او وارد عمل خواهیم شد و با شما کارزار خواهیم کرد تا یکی از دو گروه هلاک شود»[۳۵].

ابوطالب که اوضاع را نگران‌کننده می‌دید، سخنان سران و اشراف قریش را با پیامبر در میان گذاشت و از او خواست تا دست از دعوت خویش بردارد؛ و پیامبر به دور از هرگونه مداهنه گفت: «يَا عَمَّ لَوْ وُضِعَتِ الشَّمسُ فِي يَمِينِي وَالْقَمَرُ فِي يَسَارِي، مَا تَرَكْتُ [عَلَی أَنْ أَتْرُکَ] هَذَا الأَمْرَ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللهُ أَوْ أَهْلَكَ فِي طَلَبِهِ [فِیهِ مَا تَرَکْتُهُ]»[۳۶]. رسول خدا (ص) در راه نجات بشر تن به سازش با باطل نداد و دست در دست ستمگران ننهاد.

سران و اشراف قریش پس از مدتی با وعده‌هایی جذاب تلاش کردند تا پیامبر را از دعوت به حق بازدارند. این بار عتبة بن ربیعه نماینده قریش به نزد آن حضرت رفت و گفت: "ای برادرزاده، در ازای دست برداشتنت از دعوتت اگر خواهان مال و ثروت باشی برایت آن اندازه ثروت و مکنت فراهم آوریم که از همه ما توانگرتر شوی؛ و اگر خواستار ریاست و سلطنت باشی، تو را به ریاست و سلطنت خود بگماریم و هیچ کاری را بدون رأی و فرمان تو انجام ندهیم؛ و اگر این سخنان تو از آنجاست که جن‌زده شده‌ای و نمی‌توانی آن را از خود دور کنی، حاضریم برایت پزشک بیاوریم و آن قدر هزینه کنیم تا تو را از این بیماری آسوده سازیم".

چون عُتبه پیام سران و اشراف قریش را رسانید، پیامبر گفت: «آیا سخنت تمام شد؟» گفت: «آری» فرمود: «پس به سخن من گوش فرا ده» آن‌گاه بخشی از آیات سوره فصلت را تلاوت کرد[۳۷]: ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * حم * تَنْزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ * بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ * وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ * قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ * الَّذِينَ لَا يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ[۳۸].

بدین ترتیب رسول خدا (ص) پاسخی روشن و دندان‌شکن به سخنان بی‌مایه آنان داد و بار دیگر سازش‌ناپذیری خود را در راه حق نشان داد. پس از چندی در حالی که سران و اشراف قریش مسلمانان بی‌پناه را تحت فشار و آزار و خشن‌ترین رفتار قرار داده بودند[۳۹]، پیشنهادهایی از همان دست را به پیامبر عرضه نمودند تا بلکه در آن شرایط وی را به سازش و همراهی با باطل و ستم کشند، و این بار سخن پیامبر همان بود: «مَا جِئْتُكُمْ بِمَا جِئْتُكُمْ بِهِ أَطْلُبُ أَمْوَالَكُمْ، وَ لَا الشَّرَفَ فِيكُمْ، وَ لَا الْمُلْكِ عَلَيْكُمْ، وَ لكِنَّ اللهَ بَعَثَنِي إِلَيْكُمْ رَسُولًا، وَأَنْزَلَ عَلَيَّ كِتَابًا، وَأَمَرَنِي أَنْ أَكُونَ لَكُمْ بَشِيرَاً وَنَذِيرَاً، فَبَلَّغْتُكُمْ رِسَالاَتِ رَبِّي وَ نَصَحْتُ لَكُمْ، فَإِنْ تَقْبَلُوا مِنِّي مَا جِئْتُكُمْ بِهِ فَهُوَ حَظُّكُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ، وَإِنْ تَرُدُّوهُ عَلَيَّ أَصْبِرْ لِأَمْرِ اللَّهِ حَتَّى يَحْكُمَ اللهُ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ»[۴۰].

پس اگر آن چه را که برای هدایت شما آورده‌ام پذیرا شوید، آن بهره و سود دنیا و آخرت شما خواهد بود، و اگر آن را انکار کنید، بر من است که صبر و استقامت پیش گیرم تا زمانی که خداوند میان من و شما حکم کند. این استواری بر عدم مداهنه در تمام دوران دعوت و رسالت پیامبر برپا ماند و آن حضرت در راه حق به سازشکاری و انحراف‌پذیری میدان نداد. حق و عدالت برای رسول ختمی مرتبت برترین ارزش را داشت و آن حضرت همه چیز را در این جهت می‌خواست. از حسین بن علی (ع) از قول هند بن ابی هاله درباره راه و رسم پیامبر اکرم (ص) چنین وارد شده است: «وَ لَا تُغْضِبُهُ‏ الدُّنْيَا وَ مَا كَانَ‏ لَهَا إِذَا تُعُوطِيَ الْحَقَّ لَمْ يَعْرِفْهُ أَحَدٌ وَ لَمْ يَقُمْ لِغَضَبِهِ شَيْ‏ءٌ حَتَّى يُنْتَصَرَ لَهُ وَ لَا يَغْضَبُ لِنَفْسِهِ وَ لَا يَنْتَصِرُ لَهَا»[۴۱].

پیامبر نسبت به حقوق انسانی و حرمت آدمی، و حریم‌ها و مرزهای الهی سخت دقت داشت و تعدی به این امور را برنمی‌تافت. عایشه در وصف این شأن پیامبر گفته است: «مَا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) مُنْتَصِرًا لِنَفْسِهِ مِنْ مَظْلَمَةٍ قَطُّ مَا لَمْ يُنْتَهَكْ مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ شَيْءٌ فَإِذَا انْتُهِكَ مِنْ مَحَارِمِ اللَّهِ شَيْءٌ كَانَ أَشَدَّهُمْ فِي ذَلِكَ غَضَبًا»[۴۲].[۴۳]

سازش‌ناپذیری

قریش شکنجه و آزارهای خود را به آخرین حد رسانده و راه‌های گوناگون تسلیم شدن مسلمانان را آزموده بودند. با این حال، این روش‌ها کوچک‌ترین تأثیری در اراده پولادین مسلمانان نگذاشت. آنان وقتی از روش‌های مستقیم و غیرمستقیم خود ناامید شدند، درصدد تطمیع و تهدید پیامبر برآمدند.

ابو ولید عقبه بن ربیعه از طرف قریش مأمور شد تا با پیامبر اکرم (ص) گفت‌وگو کند. او به حضور آن حضرت رسید و پیشنهادهایی به ایشان کرد و گفت: ای پسر برادر! آن چنان که می‌دانی، تو در میان ما از موقعیت و منزلتی در اصل و نسب برخورداری و در این خاندان جایگاه والایی داری. اینک تو برای قبیله و قوم خود مسئله‌ای خطیر پدید آورده‌ای و بدان وسیله، اجتماع آنان را پراکنده ساخته‌ای. اندیشه‌های آنان را به سبکی و پوچی خوانده‌ای و از خدایان و دین مردم بدگویی می‌کنی. اکنون از من بشنو تا اموری را بر تو عرضه دارم که در آن بنگری. شاید برخی از آنها را بپذیری. رسول خدا (ص) فرمود: بگو گوش فرا می‌دهم. گفت: اگر بدانچه بر مردم آورده‌ای، در پی ثروت هستی، ما آن قدر از اموال و دارایی‌های خود برای تو جمع می‌کنیم و کنار می‌نهیم که اگر آنها را بپذیری، ثروتمندترین ما خواهی بود و اگر جویای ریاست هستی، ما تو را پیشوای خود می‌سازیم تا در مورد هیچ کاری مگر با اجازه تو تصمیمی نگیریم. اگر نیز در پی سلطنتی، تو را سلطان خود می‌سازیم و گوش به فرمان تو خواهیم بود. وقتی عقبه سخنان خود را به پایان رساند، رسول خدا (ص) فرمود: ای ابو ولید! آیا سخنت را تمام کردی؟ گفت: آری. فرمود: اینک از من بشنو و سپس آیات زیر را بر او خواند: ﴿كِتَابٌ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ قُرْآنًا عَرَبِيًّا لِقَوْمٍ يَعْلَمُونَ * بَشِيرًا وَنَذِيرًا فَأَعْرَضَ أَكْثَرُهُمْ فَهُمْ لَا يَسْمَعُونَ * وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِي أَكِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَفِي آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَيْنِنَا وَبَيْنِكَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ * قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاسْتَقِيمُوا إِلَيْهِ وَاسْتَغْفِرُوهُ وَوَيْلٌ لِلْمُشْرِكِينَ[۴۴][۴۵].

قریش برای آنکه کیش و آیین بت‌پرستی خود را حفظ کند و مانع نابودی آن شود، عده‌ای از سران و بزرگان خود را به نام‌های اسود بن مطلب، ولید بن مغیره، امیه بن خلف و عاص بن وائل نزد رسول الله (ص) فرستادند. آنها گفتند: ای محمد! بیا با هم خدای تو را پرستش کنیم و سپس با هم خدای ما را بپرستیم و در یک امر مشترک باشیم. رسول اکرم (ص) این پیشنهاد باطل آنها را مثل پیشنهادهای دیگرشان نپذیرفت.[۴۶]

منابع

پانویس

  1. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۵.
  2. « إِيَّاكُمْ‌ وَ أَبْوَابَ‌ السُّلْطَانِ‌ وَ حَوَاشِيَهَا فَإِنَ‌ أَقْرَبَكُمْ مِنْ أَبْوَابِ السُّلْطَانِ وَ حَوَاشِيهَا أَبْعَدُكُمْ مِنَ اللَّهِ تَعَالَى »؛ شیخ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج ۱۷، ص۱۸۱ و شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص ۲۶۰.
  3. « مَا قَرُبَ‌ عَبْدٌ مِنْ‌ سُلْطَانٍ‌ إِلَّا تَبَاعَدَ مِنَ‌ اللَّه»؛ حسن بن ابی الحسن دیلمی، اعلام الدین، ص۴۰۸؛ ثواب الاعمال، ص۲۶۰ و فضل الله راوندی، النوادر، ص۴.
  4. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۶.
  5. ثواب الاعمال، ص ۲۶۰؛ اعلام الدین، ص ۴۰۸ وسائل الشیعه، ص ۱۸۱.
  6. وسائل الشیعه، ص ۱۸۱؛ اعلام الدین، ص ۴۱۱؛ ثواب الاعمال، ص ۲۸۱ و وسائل الشیعه، ص ۱۸۱.
  7. ابن ابی جمهور، احسانی، عوالی اللآلی، ج۴، ص۶۹ و وسائل الشیعه، ص۱۸۱.
  8. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۶.
  9. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۶.
  10. ابن هشام، السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۶۶؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ص ۶۵ و محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک (تاریخ الطبری)، ج ۲، ص ۳۲۳.
  11. « يَا عَمُّ! لَوْ وُضِعَتِ الشَّمْسُ فِي يمييني وَ الْقَمَرُ فِي يَسَارِي مَا تَرَكَتِ الْأَمْرُ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ أَوْ أَهْلَكَ فِيهِ مَا تَرْكِهِ»؛ السیرة النبویه، ص ۲۶۵ - ۲۶۶، دلائل النبوه، ص ۶۵ - ۶۶ و عبدالرحمان سهیلی، الروض الانف، ج ۳، ص ۴۵ – ۴۶.
  12. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۷.
  13. السیرة النبویه، ص ۲۹۲ - ۲۹۴؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج ۱، ص ۱۵۹ - ۱۶۰ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۱، ص ۱۲۴ – ۱۲۵.
  14. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۸.
  15. ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۹۷-۱۹۸؛ السیرة النبویه، ص۲۹۵-۲۹۶؛ الروض الانف، ج ۳، ص ۱۲۲-۱۲۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ‌ ص۵۰.
  16. السیرة النبویه، ص ۲۹۶؛ الروض الانف، ج ۳، ص ۱۲۳ و البدایه و النهایه، ص ۵۰.
  17. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۸.
  18. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات، ج ۱، ص ۶۱۱؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیر قمی، ج ۲، ص ۴۴۵ و محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص ۴۲۰.
  19. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۹.
  20. السیرة النبویه، ج ۱، ص ۵۶۷؛ الروض الانف، ج ۴، ص ۳۷۳؛ عبدالله بن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، ج ۲، ص ۱۳۰ و محمود زمخشری، الکشاف، ج ۱، ص ۶۴۰.
  21. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۹.
  22. واقدی، المغازی، ج ۳، ص ۹۶۷ - ۹۶۸؛ تاریخ الطبری، ج ۳، ص ۹۹ و السیرة النبویه، ج ۲، ص ۵۴۰.
  23. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۱۹-۴۲۰.
  24. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۲۰.
  25. «و نیز بر آن سه تن که (از رفتن به جنگ تبوک) واپس نهاده شدند تا آنگاه که زمین با همه فراخنایش بر آنان تنگ آمد و جانشان به لب رسید و دریافتند که پناهگاهی از خداوند جز به سوی خود او نیست؛ آنگاه (خداوند) بر ایشان بخشایش آورد تا توبه کنند که خداوند بسیار توبه‌پذیر بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۱۱۸.
  26. المغازی، ج ۳، ص ۱۹۶ - ۹۹۹ ء السیرة النبوه، ج ۲، ص ۵۳۱ - ۵۳۶، دلائل النبوه، ج ۵، ص ۲۷۴ - ۲۷۸ و ابن سید الناس، عیون الاثر، ج ۲، ص ۲۷۶ – ۲۷۹.
  27. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۲۰-۴۲۱.
  28. البخاری، صحیح، ج ۴، ص ۱۵۱؛ دلائل النبوه، ج ۵، ص ۸۸؛ مسلم نیشابوری، صحیح، ج ۵، ص ۱۱۴ و اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج ۲، ص ۲۳۶.
  29. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۲۱.
  30. المغازی، ج ۲، ص ۷۰۹ - ۷۱۰؛ دلائل النبوه، ج ۴، ص ۲۶۹؛ عیون الاثر، ج ۲، ص ۱۸۷ و تقی الدین مقریزی، امتاع الأسماع، ج ۶، ص ۳۲۲.
  31. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۴۲۱-۴۲۲.
  32. نک: سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۶۵.
  33. محمد بن اسحاق بن یسار، سیرة ابن اسحاق (کتاب المبتدأ و المبعث و المغازی)، تحقیق و تعلیق محمد حمید الله، الطبعة الاولی، معهد الدراسات و الابحاث للتعریب، ص۱۲۹؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۷۷.
  34. محمد بن اسحاق بن یسار، سیرة ابن اسحاق (کتاب المبتدأ و المبعث و المغازی)، تحقیق و تعلیق محمد حمیدالله، الطبعة الاولی، معهد الدراسات و الابحاث للتعریب، ص۱۲۹؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۷۷.
  35. سیرة ابن اسحاق، ص۱۳۵؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۷۸.
  36. «عمو! اگر [سران و اشراف قریش] خورشید را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند، هرگز از دعوت خود دست برنمی‌دارم تا آنکه خداوند آن را انتشار دهد یا در راه آن کشته شوم». سیرة ابن اسحاق، ص۱۳۵؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۲۷۸.
  37. سیرة ابن اسحاق، ص۱۸۷-۱۸۸؛ سیرة ابن هشام، ج۱، ص۳۱۳-۳۱۴.
  38. «حا، میم * (این کتاب) فرو فرستاده‌ای است از سوی (خداوند) بخشنده بخشاینده * کتابی است که آیات آن آشکار شده است، به گونه قرآنی عربی، برای گروهی که می‌دانند * که نویدبخش است و بیم‌دهنده اما بیشتر آنان روی گرداندند از این‌رو نمی‌شنوند * و گفتند: دل‌هامان برای آنچه ما را بدان فرا می‌خوانی در پوشش‌هاست و در گوش‌هامان سنگینی است و میان ما و تو پرده‌ای (افتاده) است پس هر چه می‌خواهی بکن که ما نیز می‌کنیم * بگو: من تنها بشری همانند شمایم، به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است پس به او رو آورید و از او آمرزش بخواهید و وای بر مشرکان! * همان کسانی که زکات نمی‌پردازند و اینانند که منکر جهان واپسین‌اند» سوره غافر، آیه ۱-۷.
  39. نک: سیرة ابن هشام، ج۱، ص۳۳۹-۳۴۰.
  40. «من برای گرد آوردن ثروت نیامده‌ام تا اموال شما را طلب کنم و بگیرم، و نیز برای دست یازیدن به ریاست و سلطنت مبعوث نشده‌ام. خداوند مرا به عنوان فرستاده‌ای [از جانب خود] برانگیخته و کتابی بر من نازل نموده و مرا فرمان داده است تا برای شما بشیر و نذیر باشم و فرمان‌های الهی را به شما برسانم و خیرخواهی‌تان نمایم». سیرة ابن اسحاق، ص۱۷۹.
  41. «دنیا و آن چه در آن است او را به خشم نمی‌آورد، اما وقتی حقی پایمال می‌شد، از شدت خشم کسی او را نمی‌شناخت و از چیزی پروا نداشت تا آنکه حق را یاری کند و احقاق حق نماید؛ و هیچ‌گاه برای خود خشمگین نمی‌شد و برای خود چیرگی نمی‌خواست». منابع پانوشت ۲، ص۱۷-۱۹.
  42. «هرگز ندیدم که رسول خدا مادام که چیزی از حرمت‌های الهی هتک نشده بود به خاطر ستمی که به شخص او روا شده بود در صدد احقاق حق برآید، اما هرگاه به چیزی از حرمت‌های الهی تعدی می‌شد نسبت به آن خشمگین‌ترین افراد بود» الشمائل النبویة، ص۱۷۶؛ مرآة الجنان، ج۱، ص۲۵.
  43. دل‍ش‍اد ت‍ه‍ران‍ی‌، م‍ص‍طف‍ی‌، سیره نبوی، ج۲ ص ۱۰۷-۱۱۱.
  44. «کتابی است که آیات آن آشکار شده است، به گونه قرآنی عربی، برای گروهی که می‌دانند * که نویدبخش است و بیم‌دهنده اما بیشتر آنان روی گرداندند از این رو نمی‌شنوند * و گفتند: دل‌هامان برای آنچه ما را بدان فرا می‌خوانی در پوشش‌هاست و در گوش‌هامان سنگینی است و میان ما و تو پرده‌ای (افتاده) است پس هر چه می‌خواهی بکن که ما نیز می‌کنیم * بگو: من تنها بشری همانند شمایم، به من وحی می‌شود که خدای شما خدایی یگانه است پس به او رو آورید و از او آمرزش بخواهید و وای بر مشرکان!» سوره فصلت، آیه ۳-۶.
  45. خاتم پیامبران، ج۱، ص۶۷۱.
  46. اسحاقی، سید حسین، مروارید نبوت ص ۶۶.