کوفه در تاریخ اسلامی

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Wasity (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۶ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۵:۵۸ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

تاریخ بنای کوفه

در خصوص تاریخ بنای شهر کوفه روایات مختلفی هست؛ از جمله بلاذری مورخ متقدم تاریخ بنای این شهر را سال ۱۷ می‌داند[۱]. یعقوبی نیز در کتاب البلدان بنای آن را هم‌زمان با بنای بصره در سال ۱۷ نوشته است[۲]، ولی در تاریخ خود می‌نویسد در سال ۲۰ سعد بن ابی وقاص به کوفه بازگشت و آنجا اقامت گزید و نقشه‌ها طرح کرد و خانه‌ها و محله‌ها ساخت[۳]. طبری محرم سال ۱۷ (یعنی سال چهارم خلافت عمر) را سال طراحی کوفه و اردو زدن مسلمانان در این منطقه می‌داند، و در عین حال از واقدی نقل می‌کند که مردم در آخر سال ۱۷ در کوفه فرود آمدند. به روایتی نیز در آغاز سال ۱۸ کوفه محل اقامت شد[۴]. مسعودی در مروج الذهب، سال ۱۵ را تاریخ بنای کوفه نوشته[۵]، ولی در التنبیه و الاشراف در تاریخ بنای آن تشکیک کرده است و می‌نویسد: کوفه دومین شهر بزرگ بود که توسط مسلمانان بنا شد. درباره بنیاد آن اختلاف است. بعضی گفته‌اند بنای آن نیز (مانند بصره) در سال هفدهم بوده که واقدی و دیگران بر این رفته‌اند، و جمعی دیگر گفته‌اند بنیاد آن به سال پانزدهم هجرت و به راهنمایی عبدالمسیح بن بقیله غسانی بوده است[۶].

یاقوت نیز بنای کوفه را سال ۱۷ یعنی همان سالی که بصره شهر شد، دانسته، و می‌نویسد: عده‌ای گفته‌اند کوفه دو سال بعد از بصره (در سال ۱۹)، شهر شد و سال ۱۸ هم گفته شده است[۷]. قول یعقوبی در تاریخ خود که سال ۲۰ را زمان اقامت سعد در کوفه و طراحی شهر قلمداد کرده و نیز قول‌های دیگر که سال ۱۹ را قید کرده‌اند به احتمال زیاد مربوط به زمانی است که پس از آتش‌سوزی خانه‌های نئین، شهر، بازسازی شد و منزل‌ها و عمارت‌های آن از آجر ساخته شد. همچنین با دقت در گفتار مسعودی در التنبیه و الاشراف که کوفه را دومین شهر بزرگ بنا شده توسط مسلمانان دانسته و تاریخ بنای بصره را سال ۱۷ گرفته است، اگر اولین شهر را، بصره در نظر بگیریم - که چنین است - دیگر سال ۱۵ معنایی نخواهد داشت. نظر به روایات مربوط به فتوحات مسلمانان در عراق (گرچه بسیار مغشوش است) می‌توان نتیجه گرفت به احتمال زیاد تاریخ بنای کوفه سال ۱۷ بوده است.[۸]

علت نام‌گذاری کوفه

طبری می‌نویسد: هر جا که ریگ و شن در هم آمیخته باشد، آنجا را کوفه نامند. ابوعبید بکری اندلسی[۹] درباره علت نام‌گذاری کوفه می‌نویسد: از آن رو این ناحیه کوفه نامیده شده است که سعدبن ابی وقاص، زمانی که پس از فتح قادسیه و استقرار مسلمانان در شهر انبار، و سپس خروجشان از این شهر به دلیل آزردگی از ساس و پشه، سپاه مسلمانان را به ناحیه کوفه آورد، گفت: تكوفوا في هذا الموضع. یعنی در این مکان جمع شوید (تکوف به معنی تجمع است). بکری می‌گوید به این شهر، کوفان نیز گفته‌اند و استناد می‌کند به گفته سارقی به نام جحدر که در زندان حجاج در کوفه سرود: يا رب ابغض بيت انت خالقه *** بيت بكوفان منه استعجلت سقر[۱۰] یاقوت در این خصوص نظر خود و وجوه مختلف دیگری را که ممکن است منشأ نام‌گذاری باشد، ذکر کرده است که عیناً نقل می‌شود. وی در لفظ کوفان[۱۱] می‌نویسد: گفته‌اند «کوفان» نام زمینی است که به اسم آن، شهر کوفه را «کوفه» نامیده‌اند. من می‌گویم: «کوفان» و «کوفه» یکی است. علی بن محمد کوفی علوی معروف به «حمانی» در اشعار خود، کوفان را محل قصرخورنق دانسته است که می‌رساند همان کوفه است. همچنین در لفظ کوفه می‌گوید: کوفه به ضم، شهر معروف سرزمین بابل از سواد عراق است و گروهی آن را «خدّ العذار» خوانده‌اند. ابوبکر محمد بن قاسم گفته است به این جهت آن را کوفه گفته‌اند که دایره مانند بوده است و این را از قول عرب گرفته‌اند که گفته است: رأيت كوفاناً (به ضم کاف و فتح آن) که به معنی تپه شنی دایره مانند است. نیز گفته شده آنجا به این جهت «کوفه» نامیده شده است که مردمی در آن گرد آمدند، چون عرب می‌گوید: قد تكون الرمل. یعنی: شن‌ها جمع شده است.

همچنین گفته شده «کوفه» از «کوفان» به معنی شر و بلا گرفته شده است؛ زیرا عرب می‌گوید: هم في كوفان؛ و هم گفته‌اند به این جهت کوفه نامیده شده که قطعه‌ای از شهرهاست. این را از قول عرب گرفته‌اند که می‌گوید: اعطيت فلانا كيفه؛ كيفه به معنی قطعه و پاره است و پای آن به واسطه سکون، و مضموم بودن ما قبلش، به واو قلب شده است. نیز گفته شده است وقتی می‌گویند: القوم في كوفان، یعنی مردم در کاری هستند که آنها را گرد می‌آورد. گروهی نیز عقیده دارند که کوفه یعنی نقطه‌ای از زمین؛ زیرا مقدار شن و رملی را که با ریگ مخلوط باشد، کوفه گویند. دیگران گفته‌اند به این جهت کوفه نامیده شده که کوه «ساتیدما» مانند حاشیه و لبه، آن را احاطه کرده است. ابن کلبی نیز گفته است به علت کوه کوچکی به نام «کوفان» که در وسط آن است، کوفه گفته‌اند، چون کوه کوفان بر آن مسلط است؛ و نیز آن را کوفة الجند نامیده‌اند[۱۲]. کوفه قبل از استقرار مسلمانان در آن، «سورستان» نامیده می‌شد[۱۳]. نام‌گذاری آن به سورستان که واژه مرکب عربی - فارسی است، درخور توجه است. سور به ضم سین در عربی به معنی قلعه یا دیوار شهر است؛ بنابراین در آن زمان که عراق جزو متصرفات ایران ساسانی بوده، مرز عراق را که در حوالی کوفه امروز و قلمروی پادشاهان دست نشانده حیره بوده است «سورستان» می‌نامیدند. مؤلف البدء و التاریخ هم معتقد است که به دلیل شن و رملی که در آن ناحیه است، «کوفه» نامیده شده است[۱۴].[۱۵]

قبایل عرب در کوفه در تاریخ اسلامی

اولین بار مردم کوفه به دو گروه کلی اعراب نزاری و یمنی تقسیم‌بندی شدند که به دستور سعد بن ابی وقاص برای تعیین محل اسکان آنها (پس از تعیین محل مسجد) قرعه کشیدند. سمت شرق مسجد که مرغوب‌تر بود به نام یمنی‌ها درآمد و نزاری‌ها در سمت غرب آن ساکن شدند. سپس سعد بن ابی وقاص، رزمندگان قادسیه و پیش از آن را در ده گروه جای داد. و آنها را در محله‌های بین گذرگاه‌ها و خیابان‌های اصلی و فرعی اطراف مسجد، ساکن گردانید. این رزمندگان، اعم از نزاری و یمنی از این قبیله‌ها بودند: سُلیم، ثقیف، هَمْدان، تَیم، تَغلِب، بنی اسد، نَخَع، کِنده، اَزد، تَمیم، مُحارب، اسد، عامر، بجاله، بجیله، جَدیله، جُهَینه[۱۶]. سپس عمربن خطاب به عده‌ای از اصحاب پیغمبر(ص) - سوای وابستگی آنها به قبیله‌ها- در کوفه، قطعه زمین‌هایی بخشید. این افراد عبارتند از: سلمان بن ربیعه باهلی، مُسَیب بن نحبه فزاری، عبدالله بن مسعود، طلحة بن عبیدالله، عمرو بن حریث، جبیر بن مطعم، سعد بن قیس، خالد بن عرفطه، خباب بن ارت، عمرو بن حارث بن ابی ضرار، عمارة بن رویبه تمیمی، عقبة بن عمرو انصاری، هاشم بن عتبه بن ابی وقاص، شریح بن حارث طایی، اسامة بن زید، عمر بن میمون اودی، ابوجبیره انصاری (رئیس دیوان سپاهیانعدی بن حاتم طایی، زبیر بن عوام، جریر بن عبدالله بجلی، اشعث بن قیس کندی و ابوعبدالله جدلی.

همچنین عمر، نصف «اخیه» را که فضایی برای چارپایان نزدیک مسجد بود به حذیفة بن یمان و عده‌ای از قبیله عبس و نیم دیگر را به ابوموسی اشعری بخشید[۱۷]. پس از مدتی، شمار اعضای برخی از قبایل گروه‌های دهگانه - به دلیل هم‌پیمان شدن با بعض دیگر - از دیگران بیشتر شدند و پرداخت حقوق قبایل، که به میزان جمعیت بستگی داشت، مشکلاتی فراهم کرد. سعدبن ابی وقاص، موضوع را به خلیفه نوشت و عمر به وی دستور داد تشکل جدیدی را پایه‌ریزی کند. سعد نیز به این منظور گروهی از نسب شناسان و صاحب نظران عرب از جمله سعد بن نمران و مشعلة بن نعیم را مأمور کرد تا قبایل مختلف ساکن کوفه را بر حسب قرابتشان در هفت گروه سازمان دهند[۱۸]. این تجدید سازمان آشکارا به دوران قبل از اسلام یا الگوی سنتی عربی (سازمان قبیله‌ای) برمی‌گشت که در آن قبایل یا طوایف هر قبیله، اتحادیه‌هایی سیاسی به شکل ائتلافی سست و بی‌هدف بنا می‌نهادند[۱۹]. این هفت گروه و وابستگان آنها به شرح زیر سازمان یافتند:

به این ترتیب شهر کوفه به هفت قبیله (مقاتله) یا به هفت بخش نظامی تقسیم می‌شد که محل تجمع نیروها و بسیج آنها و رسیدگی به حقوق‌ها و غنایم جنگی گردید. این گروه‌بندی قبایل، نوزده سال ادامه داشت تا زمانی که حضرت علی(ع) در سال ۳۶ به کوفه آمد و تغییرات دیگری در آن داد. در طول این نوزده سال، ساخت قدرت در هر یک از این هفت گروه به گونه‌ای عجیب تغییر کرده بود. بعضی طایفه‌ها در گروه‌ها، موقعیت سلطه‌گرانه‌ای بر دیگر اجزای گروه به دست آورده بودند. همچنین در این زمان، اعضای بعضی قبایل به سبب پیوستن شمار زیادی از دیگر افراد قبیله (از جایگاه اولیه)، فوق‌العاده زیاد شده بود و از این رو، تعادل قدرت در گروه‌ها به هم می‌خورد. بدین جهت امیرالمؤمنین علی(ع) در حالی که گروه‌ها را در همان تعداد هفت نگاه داشت، تغییرات مهمی در ترکیب و صورت خارجی هفت گروه از طریق ترکیب و جابه‌جایی قبیله به ویژه از یک گروه به گروه دیگر انجام داد[۲۴]. بنا به تحلیل لویی ماسینیون حضرت علی(ع) قبایل را به صورت زیر مرتب کرد:

باید توجه داشت در این گروه‌بندی اسم طوایفی مانند اشعر، مهره و ضبه وجود دارد که در گروه‌بندی سعد، نبوده است. این قبایل از نظر تعداد افراد در زمان سعد(سال ۱۷) قابل توجه نبوده‌اند. با وجود این در سال ۳۶، این طوایف به اندازه‌ای افزایش یافته بودند که به هویت فردی نیاز پیدا می‌کردند[۲۵]. همچنین در تشکیلات پی‌ریزی شده توسط سعد، سه گروه یمنی و چهار گروه نزاری وجود داشتند؛ درحالی‌که در تجدید سازمانی که حضرت علی(ع) انجام داد تعداد گروه‌های یمنی به چهار افزایش، و نزاری‌ها به سه کاهش یافتند. به نظر می‌رسد آن حضرت، این دو شعبه از اعراب را بر حسب تعدادشان سازمان داده بود[۲۶]. امیرالمؤمنین علی(ع) در دوران خلافت خود بر آن بود تا نظام شصت قبیله ساکن در کوفه را در هم کوبد و تفکر آنها را از قید و بند خون و نژاد و قومیت آزاد کند که به شهادت رسید[۲۷]. چهارمین و آخرین تغییر در تشکل قبایل عرب کوفه، چهارده سال بعد، وقتی که زیاد بن ابیه در سال ۵۱ استاندار کوفه شد، صورت گرفت. او به طور کلی تشکیلات قبیله‌ای را به هفت گروه مرتب، و تمام جمعیت را به چهار بخش به این شکل تقسیم کرد:

  • اهل العالیه
  • تمیم و هَمْدان
  • ربیعه (بکر) و کنده
  • مذحج و اسد[۲۸]

نکات مهمی را در تجدید تشکیلات توسط زیاد می‌توان مشاهده کرد:

  • اولاً او علاوه بر استانداری کوفه، فرمانروایی بصره را هم برعهده داشت. جمعیت بصره از آغاز به چهار بخش تقسیم شده بود و این تقسیم‌بندی آن‌چنان در اداره مردم بصره، موفقیت‌آمیز بود که زیاد تصمیم گرفت تا همان نظام اداری را در کوفه نیز اجرا کند.
  • ثانیاً او به طور کامل، اصل مقبول عرب را درباره نسب و هم‌پیمانی در تشکیل گروه‌بندی‌های قبیله‌ای از نظر دور داشت و در عوض (به استثنای اولین گروه) نزاری‌ها و یمنی‌ها را با هم مخلوط کرد.
  • ثالثاً به جز گروه اول، شش قبیله را که مقتدرترین قبایل بودند انتخاب کرد و بقیه را در آنها مستحیل ساخت.

اولین گروه (اهل العالیه) از شعبه‌های مکیان و قریش تشکیل شده بود که او دخالتی در آن نکرد؛ زیرا آنها هم پیمانان طبیعی حکام قریشی کوفه از زمان سعد به بعد بودند. در دسته دوم، او قبیله تمیم (نزاری) و هَمْدان (یمنی)، در دسته سوم قبیله بکر(نزاری) و کنده (یمنی)، و در گروه چهارم اسد (نزاری) و مذحج (یمنی) را ترکیب و بر هر بخش، رئیس یا سرپرستی به انتخاب آنها منصوب کرد که از وظایف آنها، برقراری سیطره محکم و استوار بر اجزای متشکله گروه‌های مربوط بود[۲۹].[۳۰]

منابع

پانویس

  1. فتوح البلدان، ص۳۸۷.
  2. البلدان، ص۶، ترجمه فارسی.
  3. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۰۸.
  4. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۴۷.
  5. مروج الذهب، ج۲، ص۳۲۹.
  6. التنبیه و الاشراف، ص۳۲۶.
  7. معجم البلدان، ص۳۲۶.
  8. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱۱۰.
  9. ابوعبید، عبدالله بن عبدالعزیز بکری اندلسی از دانشمندان اندلس، متوفی به سال ۴۸۷.
  10. معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع، البکری الاندلسی، ۱۱۴۱).
  11. یاقوت می‌نویسد: «کوفان» همچنین نام قریه‌ای از هرات است و دانشمندانی معروف به «کوفانی» منسوب به آنجا هستند؛ مانند شیخ احمد بن ابی نصر بن ابی الوقت و ابوبکر احمدبن ابی نصر کوفانی از مشایخ صوفیه. (معجم البلدان، ج۴، ص۴۸۹). بنابراین هر چند کوفان به معنی «کوفه» هم آمده است، ولی اهل کوفه در نسبت، «کوفانی» خوانده نمی‌شوند و فقط باید گفت: «کوفی».
  12. معجم البلدان، ج۴، ص۴۸۹-۴۹۱.
  13. معجم البلدان، ج۴، ص۴۹۰؛ فتوح البلدان، ص۳۸۸. در متن عربی فتوح البلدان «سورستان» آمده، ولی آقای آذرنوش در ترجمه، «شورستان» آورده و دلیلی برای آن ذکر نکرده است. شاید هم اشتباه چاپی باشد.
  14. البدء و التاریخ، منسوب به مطهر بن طاهر مقدسی متوفی ۵۰۷، ج۴، ص۱۰۱.
  15. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱۱۱.
  16. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۴۹.
  17. البلدان، ص۸۹. در مورد مشاهیر صحابه و تابعان ساکن در کوفه و برخی از این افراد در مباحث آینده سخن خواهیم گفت.
  18. تاریخ طبری، ج۳، ص۱۵۱.
  19. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۲۸.
  20. کنانه: قبیله‌ای مکی بود و قریش یکی از شعبه‌های آن به شمار می‌رفت. جدیله شعبه‌ای از قیس عیلان از حجاز بود و روابطی با کنانه داشت، هر دو گروه به عنوان مردان اعتبار و حیثیت (اهل العالیه) مورد نظر بودند. کنانه و قریش در گذشته همراه با برخی از قبایل گروهی را به نام «خندف» تشکیل داده بودند. طبیعی بود که در کوفه، کنانه و جدیله باید از خویشاوندی نزدیک برخوردار می‌بودند و با حکمفرمایان قریشی همکاری می‌کردند؛ حتی اگر تعدادشان هم کم باشد، موقعیت ممتازی را برقرار سازند.»... (تشیع در مسیر تاریخ، ۱۲۸ و ۱۲۹).
  21. اهل الهجر، از قبیل عبدالقیس بود نا. که به بحرین مهاجرت کرده و به این نام شهرت داشتند. ایشان اگرچه از قبایل مخلوط عرب ترکیب شده بودند، ولی اهمیت آنها را نمی‌توان کمتر از آنچه بود، دانست.
  22. حمراء نام گروهی از ایرانیان است که درباره آن بحث خواهد شد.
  23. تاریخ طبری، (ج ۳، ص۱۵۲) شش گروه را نام می‌برد و به هفتمی اشاره‌ای نمی‌کند. گروه هفتم نامبرده در بالا از کتاب تشیع در مسیر تاریخ (ص۱۳۰) نقل شده است.
  24. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۰.
  25. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۱، به نقل از خطط الکوفه، لوئی ماسینیون، ص۱۵ به بعد.
  26. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۱.
  27. الغارات ثقفی، ج۱، ص۱۹.
  28. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۲، به نقل از خطط الکوفه، ص۱۵ به بعد.
  29. تشیع در مسیر تاریخ، ص۱۳۳.
  30. رجبی دوانی، محمد حسین، کوفه و نقش آن در قرون نخستین اسلامی ص ۱۳۵.