عصمت امام در تاریخ اسلامی
بحثِ از عصمت امام در تاریخ اسلامی، به خلاف بحث از اصل مسأله عصمت که ریشه در سایر ادیان دارد، نه تنها در ادیان قبل وجود ندارد، بلکه از اختصاصات امامیه است. هر چند بر اساس آیات قرآن و روایات، اهل بیت(ع) از ارتکاب هر گونه گناه، خطا، اشتباه و نسیانی مصون هستند، اما تصریح به عصمت ایشان و بحث و گفتگو پیرامون آن، تا قبل از عصر صادقین(ع) به چشم نمیخورد. همین مسأله موجب شده تا برخی چنین توهم کنند که این بحث از ابداعات هشام بن حکم از شاگردان امام صادق(ع) است. با این حال نگاهی به تاریخ اسلامی حاکی از اعتقاد مسلمانان و اصحاب ائمه(ع) به مصونیت امامان از گناه و اشتباه و خطاست با این تفاوت که از عصر صادقین(ع) اعتقاد به این مسأله و گفتگو پیرامون آن، به طور گستردهتری از سوی امامان معصوم مطرح و توسط اصحاب بزرگ آن حضرات تبیین و نقل گردیده است.
معناشناسی عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
پیشینه تاریخی عصمت در اسلام
اعتقاد به عصمت، جزو نخستین تعالیم اسلامی بوده و از همان ابتدای ظهور اسلام میان مسلمانان رواج داشته است. عدهای از بزرگان بر این عقیدهاند که به کار بردن اصطلاح عصمت، همچون بسیاری از اصطلاحات کلامی دیگر، بعد از پیدایش و رشد علم کلام، در زمان امام صادق (ع) بوده است[۱۱]. ولی میتوان گفت هر چند این اصطلاح، یک اصطلاح قرآنی نیست، امّا شواهد و قراین نشان میدهند که در صدر اسلام و از زبان خود رسول الله (ص) برای تبیین این مقام معنوی و الهی، از این اصطلاح استفاده میشده است[۱۲].
در اوایل قرن دوم هجری قمری، نحلهها و مکتبهای کلامی و فقهی به بحث از عصمت پرداختهاند و بخشی از آثار خود را به این بحث اختصاص دادهاند[۱۳]. در قرنهای بعد، مفسران[۱۴]، محدثان[۱۵] و متکلمان شیعی[۱۶] مسئله عصمت را در آثار خود مطرح کردهاند[۱۷].
اندیشه عصمت امام در اسلام
دیدگاه خاورشناسان در باره پیدایش اندیشه عصمت در اسلام
خاورشناسان دیدگاههای مختلفی را پیرامون اصل اعتقاد به عصمت و پیشینه آن مطرح کردهاند. برخی پیدایش آن را به نیمه نخست قرن دوم هجری مرتبط دانسته و بر این باورند که این دیدگاه از زمان امام صادق(ع) مطرح شده و سپس توسط شاگردان آن حضرت و بعدها توسط علمای شیعه ترویج یافت[۱۸]، برخی معتقدند مسلمانان آن را از زرتشت یا ایرانیان باستان اخذ کرده[۱۹].[۲۰].[۲۱] و برخی دیگر تاریخچه آن را به صوفیه بازمیگردانند[۲۲]. برخی هم معتقدند مسلمانان این عقیده را از ادیان دیگر همچون مسیحیت[۲۳] گرفتهاند. برخی دیگر اما آن را از ابداعات عبدالله بن سبا میدانند[۲۴]. اعتقاد به سیاسی بودن عصمت[۲۵] و نیز بازگرداندن آن به غلات هم توسط برخی مطرح شده است[۲۶].
بعضی هشام بن حکم را مبتکر اندیشه عصمت میدانند، چون هشام میگفت امام بیش از پیامبر اکرم (ص) نیازمند عصمت است؛ زیرا بر نبی اکرم وحی نازل میشد که موجب مصونیت او از خطا بود، ولی بر امام وحی نازل نمیشد، لذا امام به عصمت بیشتر نیازمند بود. لکن این نسبت ناروا به شاگرد برجسته امام صادق (ع) است، چون شیعه در طول تاریخ تلاش زیادی را برای تنزه انبیا از گناه و خطا انجام داده است و اینکه انبیا بینیاز از عصمت هستند، سخنی نارواست. از این گذشته، این کلام ناشی از عدم شناخت حقیقت عصمت است، زیرا عصمت به معنای بینیازی از تأییدات الهی نیست[۲۷]. در ادامه میتوان به موارد ذیل اشاره کرد:
- اندیشه عصمت امام برگرفته از عقل، قرآن و سنت است و زمان آن مربوط به صدر اسلام است و هشام بن حکم و مؤمن طاق در زمان امام صادق (ع) زندگی میکردند و بین این دو زمان حدود یک قرن فاصله میباشد، پس از حیث تاریخی، چنین مطلبی صحیح نیست.
- بسیاری از افرادی که چنین نسبتهایی را به شیعه میدهند، مثل رونالدسون، اصلاً به حقایق تاریخ اسلام آگاهی ندارد، لذا اظهار نظر آنها مبنا ندارد، بعضی از آنان هم با شیعه عناد دارند، مثل وهّابیون که در مقابل اندیشه عصمت انبیا و امامان و استدلالات محکم درمانده شدهاند، لذا به بیراهه میروند تا این حقیقت قرآنی را لوث کنند و میبینیم که در هر زمانی اندیشه عصمت را به شخص یا به فرقهای خاص، نسبت میدهند.
- قرآن مثل خورشیدی میدرخشد و آیات نورانی آن، مثل آیه تطهیر به اجماع فریقین بیانگر عصمت اهل بیت (ع) است. آیا انکار این واقعیت قرآنی و روایی و تاریخی، انکار خورشید نیست؟ أیا موضعگیری در مقابل این حقایق مسلم، دشمنی با اهل بیت پیامبر (ص) نیست؟ مسلماً اگر عناد نباشد باید عمل آنها را حمل بر ناآگاهی کنیم[۲۸].
عصمت امام در گذر تاریخ اسلام
در گذر تاریخ اسلام از موضوع عصمت امام در منابع دینی و گفتار مسلمانان سخن به میان آمده است که در این مجال نمونههایی از آنها در گفتار پیشوایان نقل میشود:
نمونهها در گفتار پیشوایان
- امیر مؤمنان، علی(ع) میفرماید: «وَ الْإِمَامُ الْمُسْتَحِقُّ لِلْإِمَامَةِ لَهُ عَلَامَاتٌ فَمِنْهَا أَنْ يُعْلَمَ أَنَّهُ مَعْصُومٌ...»[۲۹]. از شرایط رهبران الهی، پاک بودن آنان از لغزش گناه است. در این روایت، از عصمت امام سخن به میان آمده، ولی شیعه بر این باور است که در رهبری و هدایت مردم، از این منظر تفاوتی میان امام به اصطلاح خاص و پیامبران وجود ندارد. مرحوم شیخ مفید، طلایه دار تفکر کلامی شیعه، بر این یکسان بودن تصریح میکند[۳۰]. نکته: در اینجا در مقام اثبات عصمت معصومان با کلام خودشان نیستیم تا شبهه دور به میان آید که چگونه میتوان با گفتار خود معصومان عصمتشان را اثبات کرد، بلکه صرفاً سخن از به کار رفتن این کلمه در روایات است. بیان پیشینه با مقام اثبات متفاوت است.
- فلسفه لزوم پیروی مطلق از اولی الامر در روایتی چنین تبیین شده است: "زیرا آنان معصوماند و هیچگاه گناه نمیکنند و دیگران را نیز به آن دستور نمیدهند"[۳۱].[۳۲]
پیشینه اعتقاد به عصمت امام در باور اصحاب ائمه
از سیری در متون و منابع تاریخی و حدیثی میتوان به نتایج زیر دست یافت:
- بهرغم آنکه بر اصل مسأله عصمت پیامبر و امامان در برخی آیات قرآن کریم و روایات به طور قطع تاکید شده است[۳۳]، اما کیفیت طرح این مسأله توسط آن حضرات فراز و نشیبهایی داشته است؛ به گونهای که در دورههای نخستین به دلیل اوضاع ویژه سیاسی و عدم آمادگی شیعیان برای پذیرش همه معارف، بر مفهوم عصمت، الهی بودن[۳۴] و معرفی مصادیق آن تاکید میشد[۳۵] اما به مرور زمان این مسأله با جزئیات بیشتری تبیین و استدلالهایی نیز برای اثباتش اقامه گردید.
- واژه عصمت و مشتقات آن از جمله معصوم، از همان قرن نخست هجری در سنت نبوی[۳۶]، مطرح و در کلمات امامان شیعه نیز متداول بوده است[۳۷]. مسأله عصمت امام از گناه، از آغاز شکلگیری جامعه شیعی در مدینه و پس از آن در کوفه در دوران امامت امام علی(ع) در میان شیعیان آن زمان مطرح بوده و معتقدان فراوانی نیز داشته است؛ افزون بر آن عصمت امام از اشتباه نیز نزد برخی شیعیان امری مسلم و قطعی بوده است[۳۸]، اگر چه به دلایل ویژه تاریخی و سیاسی اعتقاد به عصمت، تا قبل از عصر امام صادق و امام باقر(ع)، بروز و نمود چشمگیری میان شیعیان نداشته است، اما با تکیه بر روایات و نیز قراین و شواهد دیگر میتوان مدعی شد که اعتقاد به عصمت در آن زمان و نزد شیعیان امری غریب نبوده بلکه در مواردی یا مناطقی این نظریه، باوری عمومی بوده است.
- از عصر صادقین(ع) اعتقاد به این مسأله و گفتگو پیرامون آن، به طور گستردهتری از سوی امامان معصوم مطرح و توسط اصحاب بزرگ آن حضرات تبیین و نقل گردید به گونهای که از عبارات «مطهر»[۳۹] و «علی الحق»[۴۰] که تا پیش از آن استعمال شده و از آن عصمت برداشت میشد، فراتر رفته و از واژه «عصمت» استفاده گردید.
- به لحاظ مفهومی، واژه عصمت در این دوران، اغلب بر عصمت از گناه، اطلاق میشد[۴۱] و جهت بیان مصونیت امامان از خطا، اشتباه و فراموشی از واژگان دیگری همچون «مبرا بودن»، «عاری بودن» و «منزه بودن» استفاده میگردید.
- در این دوران نیز همچون گذشته، امامان و اصحاب بر الهی بودن مقوله عصمت تاکید میکردند[۴۲].
- امام صادق(ع)، نخستین استدلالهای امامیه بر عصمت امام را ارائه کردند[۴۳] بعدها به تبع امام، برخی اصحاب ایشان همچون هشام بن حکم، استدلالهای امام را با شرح و بسط بیشتری در جامعه مطرح نمودند.
- از نکات مهم دوران صادقین(ع)، توسعه قلمرو عصمت امام از مصونیت از گناه به مصونیت از خطا، اشتباه، فراموشی و دیگر عیوب، بوده است. در دوران امامان بعد نیز بر همین مطلب تاکید گردید[۴۴].[۴۵]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ رسالة التقریب، ش۲، ص۱۳۳.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۲۶.
- ↑ طبری امامی، محمد بن جریر، المسترشد فی امامة امیرالمؤمنین (ع)، ص۴۰۰ و ۶۰۰.
- ↑ بحرانی، سیدهاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۳۲۱ ـ ۳۲۲؛ حویزی، عبدعلی بن جمعه، تفسیر نورالثقلین، ج۱، ص۳۳۱ و ۳۷۶.
- ↑ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۱۹۸ ـ ۲۰۰؛ شیخ صدوق، الامالی، ص۶۳۲؛ معانی الاخبار، ص۱۳۲.
- ↑ ابن نوبخت، ابراهیم، الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳-۷۵؛ شیخ مفید، تصحیح اعتقادات، ص۱۲۸؛ سید مرتضی، الشافی، ج۱، ص۳۰۰ ـ ۳۱۴؛ سبحانی، جعفر، الالهیات، ج۳، ص۱۶۳.
- ↑ صمدی و صاحبی، مقاله «عصمت»، دانشنامه امام خمینی ج۷، ص۳۲۱.
- ↑ ر.ک: فرقههای اسلامی، ص۱۲۸ و ۱۸۳؛ تشیع، ص۹۲ و ۹۳؛ رونالدسون، عقیدة الشیعه.
- ↑ همیلتن کیب اسلام، بررسی تاریخی، ترجمه منوچهر معصومی، ص۱۳۸.
- ↑ مؤلّف کتاب اسلام و بررسی تاریخی نیز این دیدگاه را پذیرفته است و میگوید: «این مطلب مطابق با فلسفه نور از حکمتهای کهن بابلی بود که به موجب آن، نور الهی در وجود ائمه تجسّم یافته است؛ نوری که از طریق نسلهای پیاپی به ایشان رسیده است» هیلتون گیب، اسلام بررسی تاریخی.از این جهت هنگامی که اسلام وارد ایران شد و ایرانیان مذهب شیعه را پذیرفتند، ایرانیان مصداق اعتقادات و افسانههای خویش را در وجود امامان جستجو و آنان را مّتصف به صفات فوق بشری کردند؛ از اینرو مؤلّف در ادامه میگوید: هنوز روشن نیست که با طی چه مراحلی این دو شکل اصلی تشیع با هم در آمیختند: عقیده به حق امامت موروثی و تشیع حاوی عقاید سرّی و رمزی؛ اما میتوان گفت که در قرنهای سوم و چهارم هجری، این جریان از قبل پیشرفت فراوانی کرده بود. با این همه هرچند به طور کلی معتقدات شیعه از نظر اهل سنت مردود بوده است، تشیع نفوذی قوی در بخشهایی از افکار و اعمال اهل سنت داشته است.... سنیان عقیده به نور الهی و معصومیت امام را اتخاذ کرده و نه فقط علی، بلکه مولای علی، یعنی حضرت محمد را نیز مشمول آن نمودند. مرتضی عسکری، عبدالله بن سبا، ج۱.
- ↑ گرایشهای تفسیری در میان مسلمانان، ص۱۲.
- ↑ رونالدسون، عقیدة الشیعه، ص۲۲۹.
- ↑ بعضی از معاصران از قول عدهای نقل میکنند که عصمت جزو تعالیم دین اسلام نیست، بلکه اندیشه عصمت توسط عدهای از دانشمندان یهودی که اظهار اسلام میکردند وارد حوزه اعتقادات اسلام شده است، یعنی درواقع عصمت، بدعتی است که پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) دانشمندان یهودی تازه مسلمان شده آن را وارد دین اسلام کردهاند یا اینکه عدهای از اهل کتاب این عقیده را ترویج کردهاند. ر.ک: جعفر سبحانی، الالهیات، ج۳، ص۱۶۳.
- ↑ ابن تیمیه، مجموعه فتاوی شیخ الاسلام، ج۴، ص۵۱۸؛ همو، منهاج السنة النبویه، ج۴، ص۶؛ ناصر القفاری، اصول مذهب الشیعه.
- ↑ از بعضی اهل سنت دیدگاهی نقل شده که میکوشد اندیشه عصمت را سیاسی جلوه دهد و آن اینکه: اندیشه امام معصوم یک اندیشه سیاسی محض است و هیچ جنبه دینی ندارد و ریشه آن تخیل شیعه میباشد. شیعیان آرزو داشتند بعد از رسول خدا(ص) علی(ع) خلافت را عهده دار شود. بعد از اینکه ابوبکر متولی امر شد، به خود میگفتند که بعد از ابوبکر علی(ع) خلیفه میشود، اما عمر متولی شد. باز میگفتند: بعد از عمر علی(ع) عهده دار حکومت خواهد شد، اما باز عثمان خلیفه شد تا اینکه در وهله چهارم علی(ع) خلیفه شد. اما مدت کوتاهی این خلافت دوام نیاورد و طلحه، زبیر و عایشه از یک سو، معاویه از سوی دیگر و نیز خوارج در مقابل او ایستادند تا جایی که به شهادت علی(ع) منتهی شد و خلافت به سرسختترین دشمن علویان یعنی معاویه رسید. شیعهها باز میگفتند: معاویه به زودی میمیرد و خلافت به امام حسن(ع) میرسد؛ اما امام حسن(ع) قبل از مردن معاویه به شهادت رسید و با مرگ معاویه خلافت به پسرش یزید رسید و امام حسین(ع) نیز موفق نشد حکومت را به دست گیرد و در عهد امویان و سپس عباسیان اهل بیت در فشار و سرکوب بسیار شدید قرار داشتند. در این جوّ و محیط بود که شیعه به اوج ناامیدی و خیبت افتاد و هیچ تکیه گاه و نقطه امیدی برایش باقی نماند. برای جبران این واقعیت دردناک، اندیشه امام معصوم از طرف شیعه مطرح شد تا بطلان تمام کسانی را که به اهل بیت(ع) ظلم روا داشتهاند ثابت کنند؛ اما اگر اهل بیت(ع) خلافت را بر عهده میداشتند، به هیچ وجه اثری از این اندیشه یافت نمیشد. محمدجواد مغنیه، الجوامع و الفوارق بین السنة و الشیعه، ص۱۸۸. عدهای دیگر میگویند: «اندیشه عصمت را شیعیان اختراع کردهاند تا بدین وسیله موقعیت والای امامان خویش را در مقابل اهل سنت تحکیم و تثبیت کنند».احمد امین، ضحی الاسلام، ج۳، ص۲۳۴؛ رونالدسون، عقیدة الشعیه، ص۳۲۸؛ حسن حنفی، من العقیدة الی الثوره، ج۴، ص۱۹۲.
- ↑ ر.ک: حسین مدرسی، مکتب در فرآیند تکامل، ص۱۱ ـ ۱۴.
- ↑ یوسفیان، حسن، شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۸۷-۸۸؛ مقالات الاسلامیین، ج۱، ص۱۱۵؛ الفرق الکلامیه، ص۱۶۵.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص۲۷۱.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۶۴.
- ↑ ر.ک: محمد بن محمد بن نعمان مفید، المقنعه، ج۱، ص۴.
- ↑ «لِأَنَّهُمْ مَعْصُومُونَ مُطَهَّرُونَ لَا يَأْمُرُونَ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ»، محمد بن علی بن بابویه (صدوق)، علل الشرائع، ج۱، ص۱۰۵.
- ↑ انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۵۵.
- ↑ ن.ک: همین مدخل، ذیل عنوان اثبات عصمت، ادله عقلی و نقلی.
- ↑ امام سجاد(ع) در روایتی میفرمایند: «الامام منا لایکون الا معصوما و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها و لذلک لا یکون الا منصوصا فقیل له یابن رسول الله(ص): فما معنی المعصوم؟ فقال: هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا یفترقان الی یوم القیامة و الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام ...»، صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۲.
- ↑ به عنوان نمونه امیرمومنان(ع) در یکی از خطبههای خویش میفرمایند: «فقد طهرنا من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و من کل دنیة و کل رجاسة فنحن علی منهاج الحق ...»نعمانی، کتاب الغیبة، ص۴۴.
- ↑ بخاری در صحیح خود در بابی با عنوان «المعصوم من عصم الله» و نیز نسائی و بیهقی از طریق ابوسعید خدری از پیامبراکرم(ص) چنین نقل میکنند: «ما استخلف خلیفة الا له بطانتان بطانة تأمره بالخیر و تحضه علیه و بطانة تأمره بالشر و تحضه علیه و المعصوم من عصم الله»، بخاری، صحیح بخاری، ج۷، ص۲۳۱؛ نسائی، سنن، ج۷، ص۱۵۸؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۱۰، ص۱۱۱؛ زراره از امام صادق(ع) و آن حضرت از رسول خدا(ص) روایت کرده که ده امر از پایههای اسلام است که دهمین آن عصمت به معنای طاعت است: «بنی الاسلام علی عشرة اسهم ... والعصمة و هی الطاعة»، صدوق، الخصال، ج۲، ص۴۴۷.
- ↑ امام سجاد(ع) در روایتی میفرمایند: «الامام منا لایکون الا معصوما و لیست العصمة فی ظاهر الخلقة فیعرف بها و لذلک لا یکون الا منصوصا فقیل له یابن رسول الله(ص): فما معنی المعصوم؟ فقال: هو المعتصم بحبل الله و حبل الله هو القرآن لا یفترقان الی یوم القیامة و الامام یهدی الی القرآن و القرآن یهدی الی الامام ...»، صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۲.
- ↑ به عنوان نمونه میتوان به این روایت اشاره نمود: محمدبن ثابت از یاران امام سجاد(ع) در وصف آن حضرت چنین میگوید: امام چیزی جز حق نمیگوید. طبری، محمدبن جریر، دلائل الامامة، ص۲۱۲. این کلام را میتوان هم ناظر به عصمت از دروغ و هم بیانگر عصمت از اشتباه دانست.
- ↑ به عنوان نمونه امیرمومنان(ع) در یکی از خطبههای خویش میفرمایند: «فقد طهرنا من الفواحش ما ظهر منها و ما بطن و من کل دنیة و کل رجاسة فنحن علی منهاج الحق ...»نعمانی، کتاب الغیبة، ص۴۴؛ از امام مجتبی(ع) هم چنین روایت شده که فرمودند: «نحن حزب الله الغالبونعترة رسوله الاقربون و اهل بیته الطیبون الطاهرون»، شیخ مفید، امالی، تحقیق علی اکبر غفاری، ۳۴۸؛ امام کاظم(ع) نیز در روایتی فرمودهاند: «اللهم صل علی الائمة من ولده ... المطهرین الذین ارتضیتهم انصارا لدینک»، ابن قولویه، کامل الزیارات، تحقیق جواد قیومی، ص۴۳-۴۲.
- ↑ به عنوان نمونه رسول خدا(ص) در حدیثی متواتر و صحیح فرمودهاند: «علی مع الحق و الحق مع علیو لن یفترقا حتی یردا علی الحوض یوم القیامة»، حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۳، ص۱۲۴ و خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۴، ص۳۲۲؛ ام سلمه نیز چنین نقل کرده: «والله ان علیا علی الحق قبل الیوم و بعد الیوم عهدا معهودا و قضاءا مقضیا»، ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق ج۴۲، ص۱۲۰؛ عمار یاسر نیز درباره امیرالمومنین(ع) چنین اظهار نظر کرده: « لو لم یبق احد الا خالف علی بن ابیطالب لما خالفته و لا زالت یدی مع یده و ذلک لان علیا لم یزل مع الحق منذ بعث الله نبیه»، نعمان مغربی، شرح الاخبار، تحقیق: سیدمحمد حسین جلالی، ج۱، ص۷۳۱؛ از مقدادبن اسود هم در دفاع از امیرالمومنین و اهل بیت پیامبر(ع) چنین نقل شده: «انی والله لاحبهم لحب رسول الله ایاهم و ان الحق معهم و فیهم»، مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۴۳-۳۴۲؛ حذیفة بن یمان هم در دفاع از امیرالمومنین(ع) گفته است: «...فوالله انه لعلی الحق آخرا و اولا ...»، مسعودی، مروج الذهب، ج۲، ص۳۸۴-۳۸۳.
- ↑ ر.ک: صدوق، عیون اخبارالرضا (ع)، ج۲، ص۱۷۲-۱۷۰، روایت امام رضا(ع).
- ↑ مثل این روایت که هشام بن حکم از امام صادق(ع)درباره چگونگی عصمت پرسیده و آن حضرت چنین فرموده است: «المعصوم هو الممتنع بالله من جمیع محارم الله و قال الله تبارک و تعالی: «و من یعتصم بالله فقد هدی الی صراط مستقیم»»، صدوق، معانی الاخبار، ص۱۳۲.
- ↑ ر.ک: صدوق، خصال، ج۱، ص۳۱۰.
- ↑ فرازهای زیارت جامعه کبیره خود شاهدی بر این سخن است. «اشهد انکم الائمة الراشدون المهدیون المعصومون المکرمون المقربون المتقون الصادقون» ... «عصمکم الله من الزلل و طهرکم من الدنس و اذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»، صدوق، من لا یحضره الفقیه، تحقیق علی اکبر غفاری، ج۲، ص۶۱۱-۶۰۹.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۱۶۴ و ۲۱۶.