سیره سیاسی امام علی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Bahmani (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۱۰ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۲۲:۲۱ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

سیاست از نظر امیرالمؤمنین (ع) مبتنی بر اصول اخلاقی است هرچند به قیمت از بین رفتن خلافت و حکومت باشد. ایشان بر لزوم یک حکومت مقتدر تصریح کرده که وضع قانون با خداست. علی (ع) مردی است پایبند عدالت، مخالف تبعیض، رشوه، دروغ و فریب. علی (ع) در مسائل اصولی و آنچه مربوط به مقررات الهی و حقوق اجتماعی است بسیار صلابت داشت و انعطاف‌پذیری و مماشات در او راه نداشت، ولی در مسائل شخصی بسیار نرم، انعطاف‌پذیر و تا جایی که به حد باطل نرسد، با مردم مزاح می‌کرد.

مکتب سیاسی امام علی (ع)

  1. سیاست از نظر امیرالمؤمنین (ع): تصور غالب از مفهوم سیاست، نیرنگ و فریب و استفاده از هر ابزار ممکن برای رسیدن به هدف است. ولی در نظر امیرالمؤمنین (ع) سیاست مبتنی بر اصول اخلاقی است هرچند به قیمت از بین رفتن خلافت و حکومت باشد[۱].
  2. ضرورت حکومت: امام علی (ع) بر لزوم یک حکومت مقتدر تصریح کرده و لاحکم الّا لِلَّه یعنی وضع قانون با خداست و نه اجرای قانون. در پرتو حکومت، مؤمن برای خدا کار می‌کند و کافر بهره دنیای خود را می‌برد و کارها به پایان خود می‌رسد[۲]. حضرت، حکومت را به عنوان یک مقام دنیوی سخت تحقیر می‌کند، ولی در مسیر اصلی‌اش آن را وسیله‌ای برای اجرای عدالت و احقاق حق و خدمت به مردم، فوق‌العاده مقدس می‌داند[۳].
  3. عدالت اجتماعی: عدالت به وسیله اسلام حیات را از سرگرفت و ارزش فوق‌العاده یافت. از نظر امام‌علی (ع) اصلی که می‌تواند تعادل اجتماع را حفظ کند و همه را راضی نگه دارد، به پیکر اجتماع سلامت و به روح اجتماع آرامش بدهد، عدالت است[۴].
  4. شرایط مدیر و رهبر: برخی از ویژگی‌های مطلوب رهبر جامعه اسلامی عبارت‌اند از: گذشت و مهربانی[۵]؛ عدم سازش‌کاری؛ ناهمرنگی با انحرافات[۶]؛ عدم طمع‌ورزی[۷] و آشنایی با درد مردم و زندگی در سطح پایین‌ترین افراد جامعه[۸].

اصول سیاسی امام علی

رفتارها و عملکرد سیاسی امام علی (ع)

وحدت‌طلبی

امام علی (ع) پس از رحلت پیامبر حفظ وحدت جامعه اسلامی را بر خلافت ترجیح داد. از این‌رو هنگامی که ابوسفیان می‌خواست به بهانه حمایت از علی (ع) فتنه‌ای به پاکند، فرمود: "امواج دریای فتنه را با کشتی‌های نجات بشکافید و از راه خلاف و تفرقه دوری گزینید"[۹]. در پاسخ به حضرت فاطمه (س) که او را دعوت به اعتراض و قیام کرد، به صدای مؤذن اشاره کرد و فرمود: "سکوت من تنها برای باقی ماندن این فریاد است". اوکه هرگز پشت به دشمن نکرده و پشت دلاوران از بیم او می‌لرزید، برای حفظ یکپارچگی جامعۀ نوپای اسلام حتی در برابر اهانت به همسرش نیز سکوت کرد[۱۰].

عدالت‌محوری

سیره امام علی (ع) بر اصول مکتب سیاسی او مبتنی است. عدالت‌محوری علی (ع)، فلسفه اجتماعی او و دیدگاه خاص وی در عدالت اجتماعی در یک راستا هستند. علی (ع) نه تنها عادل بلکه عدالت‌خواه بود. فرق است بین انسان آزاد و آزادی‌خواه، عالم و دانش‌گستر، صالح و اصلاح‌طلب، عادل و عدالت‌خواه. عدالت‌طلبی نه تنها مشی علی (ع) بلکه ایده انکارناپذیر او است[۱۱]. در دوران خلافت عثمان، بسیاری از خویشاوندان و نزدیکان او به بهانه‌های مختلف از اموال عمومی، بیش از سهم شرعی بهره‌برداری کردند. امام به محض در دست گرفتن زمام امور فرمود: "به خدا قسم، زمین‌هایی را که متعلق به عموم مسلمانان بوده و عثمان به افراد بخشیده است، باز پس خواهم گرفت، هر چند آنها را مهر زنانشان قرار داده یا با آنها کنیز خریده باشند".

عده‌ای تقاضا کردند در اجرای عدالت، عطف بماسبق نکرده و گذشته را رها کند. ولی علی (ع) پاسخ داد: "حق کهن به هیچ وجه باطل نمی‌شود". برخی از دوستان خیراندیش به حضور علی (ع) رسیده و از ایشان خواستند در شرایطی که دشمنی مانند معاویه، ایالت زرخیزی همچون شام را در اختیار دارد، موقتاً مساوات و عدالت را برای مصلحت مهم‌تر مسکوت بگذارد. اما امام علی|علی (ع) پاسخ داد: "از من می‌خواهید که پیروزی را به قیمت تبعیض و ستمگری به دست آورده و عدالت را فدای سیاست کنم؟ به خدا قسم، تا دنیا دنیاست چنین کاری نخواهم کرد. اگر همه این اموال مال شخصی من و محصول دسترنج من بود، میان مردم تبعیض قائل نمی‌شدم چه رسد به اینکه مال خداست و من امانتدار خدایم"[۱۲].

امام علی (ع) این عدالت را در نزدیکان و خویشان خویش با سخت‌گیری بیشتری اجرا می‌کرد تا بفهماند عدالت درباره هیچ‌کس استثنا بردار نیست. ایشان هنگامی که مطلع شد دخترش از بیت‌المال مسلمانان، گردنبندی را به عنوان عاریه، البته با قید ضمانت گرفته و در روز عید از آن استفاده کرده است او را سخت مورد عتاب قرار داد و با لحنی کاملاً جدی فرمود: "اگر به صورت عاریۀ مضمونه یعنی با قید ضمانت نگرفته بودی دستت را می‌بریدم و درباره تو حد سارق را اجرا می‌کردم"[۱۳]. همچنین وقتی ابن عباس، پسر عمو و یاور دانایش مرتکب خلافی شد در نامه‌ای به او نوشت: "اگر از خلاف خویش باز نگردی، با شمشیرم تو را ادب خواهم کرد، به همان شمشیری که احدی را با آن نزده‌ام مگر اینکه وارد جهنم شده است. به خدا قسم، اگر حسن و حسین هم مرتکب این جرم می‌شدند، به آنان ارفاق نمی‌کردم"[۱۴].

روزی میان زنی از اعراب و زنی ایرانی اختلاف افتاد. هر دو برای حل مشکل به حضور علی (ع) شرفیاب شدند. علی (ع) میان آن دو هیچ‌گونه تفاوتی قائل نشد و این امر سبب اعتراض زن عرب شد. امام علی|علی (ع) دو مشت خاک از زمین برداشته و پس از نظاره در آنها فرمودند: "من هرچه تأمل می‌کنم، میان این دو مشت خاک تفاوتی نمی‌بینم. این ماجرا در شرایطی رخ داد که معاویه در نامه‌ای به زیاد بن ابیه والی عراق توصیه کرده بود هیچ‌گاه ایرانیان را هم‌رتبۀ اعراب نداند. کارهای پست را به آنها واگذار کرده و مرزبانی و قضاوت را از ایشان دریغ کند، ایرانیان حق ارث از عرب نداشته باشند، ولی اعراب از آنها ارث ببرند"[۱۵].

سخت‌گیری امام علی|علی (ع) نسبت به اجرای عدالت اجتماعی عامل اصلی قتل ایشان بود. سایر مسائل همچون تسلیم کردن قاتلان عثمان و کینه از علی (ع) به دلیل کشتن خویشان مخالفان در جنگ‌های صدر اسلام، فقط بهانۀ مخالفان بود. امام علی|علی (ع) به اینکه عدالت را برای آینده اجرا کرده و به تبعیض‌های گذشته بی‌اعتنا باشد قانع نمی‌شد؛ از این‌رو گفته‌اند علی به خاطر شدت عدالتش بود که در محراب به شهادت رسید[۱۶].[۱۷]

پایبندی به اصول

آنچه علی (ع) را از دیگر سیاست‌مداران جهان، به استثنای رسول اکرم (ص) متمایز می‌کند این است که هیچ‌گاه در روش خود از خیانت و نیرنگ استفاده نکرد، هر چند به قیمت از دست رفتن خلافتش باشد[۱۸]. او در سیاست خود اهل مکر نبود. در اوایل خلافت علی (ع) مغیرة بن شعبه که بعداً از اصحاب خاص معاویه شد به علی (ع) پیشنهاد کرد موقتاً درباره معاویه چیزی نگوید و حتی او را تثبیت کند و پس از آرام شدن اوضاع یک‌مرتبه او را برکنار کند. اما علی (ع) از این کار امتناع کرده و فرمودند: "اگر من معاویه را حتی برای مدتی کوتاه تثبیت کنم، به این معناست که من معاویه را حداقل در این مدت صالح می‌دانم در حالی که من او را صالح نمی‌دانم و به مردم هم دروغ نمی‌گویم"[۱۹].

علی (ع) مردی است پایبند عدالت، مخالف تبعیض، رشوه، دروغ و فریب. معاویه است که تنها می‌خواهد به هدف و مقصود خود برسد و برای آن، گاهی از عدالت و گاهی از تبعیض و فریب و نیرنگ استفاده می‌کند. لکن هدف مقدس علی (ع) به او اجازه استفاده از وسیلۀ نادرست را نمی‌دهد. در اینجا دو فرمان علی (ع) و معاویه را خطاب به سرداران خود مقایسه می‌کنیم. امام علی (ع) به معقل بن قیس ریاحی که در رأس سه‌هزار نفر به طرف شام در حرکت بود فرمود: "از خدا بترس تا دشمن شروع به جنگ نکرده، تو شروع نکن. کاری نکن که آنها را به جنگ تحریک کنی. مبادا کینه و دشمنی آنها، تو را وادار کند پیش از دعوت و اتمام حجت با ایشان قتال را آغاز کنی"[۲۰]. ولی معاویه به بسر بن ارطاة دستور می‌دهد: "خود را به مدینه برسان و در بین راه مردم را از مقابل خود بران و تا می‌توانی در دل‌ها رعب و وحشت بینداز. هر چه دستت می‌رسد غارت کن. مگر کسانی که دوستان ما هستند" و به سفیان غامدی دستور می‌دهد: "هر کس جز دوستان خودمان را بکش، به هر آبادی رسیدی آنجا را خراب کن، اموال را غارت کن و آتش بزن،؛ چراکه در دل‌ها تأثیر فراوان دارد"[۲۱].

جنگ صفین در یکی از کرانه‌های فرات رخ داد. اصحاب معاویه مانع از دسترسی سپاه علی (ع) به آب شدند. علی (ع) معاویه را به مذاکره دعوت کرد ولی او به گمان اینکه پیروزی بزرگی به دست آورده است، نپذیرفت. امام علی (ع) ناچار فرمان حمله داده، پیش از غروب، شریعه به دست سپاه علی (ع) افتاد. اصحاب امام علی|علی (ع) پیشنهاد مقابله به مثل و بستن آب بر سپاهیان معاویه را دادند؛ اما امیرمؤمنان (ع) فرمود: "خداوند آب را برای مسلمان و کافر قرار داده است. این کار دور از شهامت و فتوت و مردانگی است". علی (ع) نمی‌خواست پیروزی را به بهای یک عمل ناجوانمردانه به دست آورد[۲۲].

در همین جنگ پیکار تن به تنی میان امام علی|علی (ع) و عمروعاص درگرفت. عمروعاص که مشاور قدرتمند و حیله‌گر معاویه و طراح بسیاری از فتنه‌ها ضد علی (ع) بود، وقتی از پیکار ناتوان شد و هنگام فرار روی زمین افتاد عورت خود را نمایان ساخت. علی (ع) با اینکه می‌دانست کشتن عمروعاص ضربه مهمی به سپاه معاویه وارد می‌کند روی خود را برگرداند و به سمت سپاه خود برگشت. امام علی (ع) هنگام رویارویی با دشمن نیز از مکارم اخلاق دست برنداشته و از هر وسیله‌ای برای هدف سود نمی‌جست[۲۳].

علی (ع) در مسائل اصولی و آنچه مربوط به مقررات الهی و حقوق اجتماعی است بسیار صلابت داشت و انعطاف‌پذیری و مماشات در او راه نداشت، ولی در مسائل شخصی بسیار نرم، انعطاف‌پذیر، شوخ و خنده‌رو بود و تا جایی که به حد باطل نرسد، با مردم مزاح می‌کرد[۲۴].[۲۵]

علی و مخالفان

عدالت‌محوری و دین‌مداری امام علی (ع) سبب مخالفت گروه‌هایی با ایشان شد؛ لکن آن حضرت در نحوۀ مقابله با ایشان نه حبّ و بغض شخصی، بلکه مصلحت عموم مسلمانان و نظام اسلامی را در نظر داشت.

خوارج مهم‌ترین مخالفان امام علی (ع) بودند. این گروه نخست آرام بوده و تنها به انتقاد و بحث‌های آزاد بسنده می‌کردند. پس از آنکه چنین انتقادهایی را مؤثر ندانسته و به زعم خود از تغییر روش علی (ع) مأیوس شدند، تصمیم به انقلاب گرفته، امنیت راه‌ها را سلب و غارت‌گری و آشوب پیشه کردند تا با این کارها حکومت را تضعیف نمایند[۲۶]. تا زمانی که خوارج تنها به اظهار عقیده قناعت کرده بودند، علی (ع) متعرض آنها نشد، حتی به تکفیر خود از طرف آنها اهمیت نداد و ایشان را به زندان و شلاق مجازات نکرد. حقوق ایشان را از بیت‌المال قطع نکرده و با نهایت جوانمردی، به آنها آزادی در اظهار عقیده و بحث و گفت‌وگو داد. رفتار علی (ع) با خوارج در بالاترین درجه آزادی و دموکراسی بود. آنها همه جا در اظهار عقیدۀ خود آزاد بودند و حضرت و اصحاب ایشان نیز با عقیدۀ آزاد با آنان روبه‌رو شده و بحث می‌کردند. طرفین استدلال می‌کردند و سؤالات یکدیگر را پاسخ می‌دادند[۲۷]. ایشان در جلسه سخنرانی امام علی|علی (ع) وارد می‌شدند و قصد برهم زدن جلسه را داشتند؛ اما علی (ع) با سعۀ صدر کامل با ایشان رفتار می‌کرد. روزی امام بر فراز منبر بود فردی سؤال کرد و علی (ع) بی‌درنگ پاسخ گفت. یکی از خوارج فریاد زد: خدا این مرد را بکشد که چقدر دانشمند است. مردم قصد تعرض به او را داشتند، اما امام علی|علی (ع) فرمود: رهایش کنید. او تنها به من فحش داد.

خوارج در نماز به علی (ع) اقتدا نمی‌کردند چون او را کافر می‌دانستند. روزی هنگامی که علی (ع) امام جماعت بود فردی از خوارج به نام ابن الکوّاء وارد شد و آیه‌ای را با صدای بلند خواند تا با کنایه به علی (ع) بفهماند که تو چون کافر شده‌ای تمام اعمال قبل خویش را هدر داده‌ای. علی (ع) به دستور قرآن، هنگام تلاوت او سکوت کرد، اما پس از آنکه ابن الکواء چندین بار آیه را تکرار کرد تا نماز را به هم بزند، امام علی|علی (ع) با آرامش این آیه را خواند: "صبر کن، وعدۀ خدا حق است و فرا می‌رسد. این مردم بی‌ایمان و یقین، تو را تکان ندهند و سبک‌سارت نکنند"[۲۸].

حضرت علی (ع) تفاوت میان دشمنان خود را به خوبی می‌دانست. معاویه آگاهانه دنبال باطل بود، ولی خوارج انسان‌های حق‌جویی بودند که از روی نادانی و حماقت اشتباه کرده بودند؛ از این‌رو علی (ع) بین این دو دسته از دشمنان خود تفاوت قائل شدند و در بستر شهادت فرمودند: "گرچه خوارج اقدام به قتل من کردند، اما بعد از من ایشان را نکشید، چون کشته شدن اینها پس از من به نفع معاویه و به ضرر حقیقت است"[۲۹]، گرچه کشته شدن اینها در زمان من به نفع من بود ولی پس از من به نفع معاویه خواهد بود[۳۰].

امام علی|علی (ع) به خوبی می‌دانست ابن ملجم دشمن خطرناکی برای اوست. اما در برابر توصیه دیگران برای از بین بردن او قصاص قبل از جنایت نکرد و فرمود: من خواهان زندگی او هستم در حالی که او خواهان مرگ من است، من می‌خواهم او زنده بماند و سعادت او را دوست دارم، اما او می‌خواهد مرا بکشد[۳۱].

پس از آنکه خوارج فعالیت خود را از بحث‌های فکری به مخالفت عملی و آشوب‌گری توسعه دادند، علی (ع) با شجاعت ایشان را سرکوب کردند و در توضیح این کار فرمودند: "اینها مثل سگ هاری شده‌اند که به هر کس می‌رسند او را هم هار می‌کنند. همان‌گونه که هر کس به خود حق می‌دهد سگ هار را از بین ببرد تا دیگران را هار نکند، من نیز چاره‌ای جز از بین بردن اینها نداشتم وگرنه طولی نمی‌کشید که بیماری هاری خود را به جامعه اسلامی سرایت داده و جامعه را در جمود و تحجر و حماقت و نادانی فرو می‌بردند. من خطر این گروه را برای اسلام پیش‌بینی کرده بودم"[۳۲].[۳۳]

سیاست‌های امام علی در برابر معاویه

نامه‌های امام علی به معاویه

امام علی و مردم

امیرمؤمنان (ع) گذشته از آنکه زمامداران حکومت را به مهربانی با مردم دعوت و حقوق مردم را گوشزد می‌کردند، در سیره مدیریتی خود نیز الگویی از یک رهبر مردمی برای آیندگان به جا گذاشتند. امام علی (ع) با وجود بی‌نیازی از مشورت دیگران، با اطرافیان خود مشورت می‌کردند.

هدف ایشان ترویج فرهنگ مشورت میان زمامداران بود تا حاکمان گمان نکنند تنها وظیفۀ آنها دستور دادن و تنها وظیفۀ مردم اطاعت کردن است. ضمن اینکه نتیجۀ مشورت حاکم با مردم شخصیت دادن به همراهان و پیروان است. پیروان رهبری که مشورت نمی‌کند خود را ابزاری بی‌روح و جان می‌پندارند[۳۴].

حضرت علی (ع) هیچ‌گاه خود را برتر از مردم و جدا از آنها نمی‌دید. در میان ایشان و مانند آنها زندگی می‌کرد و از قوانین به نفع خود استفاده نمی‌کرد. روزی در زمان خلافتش در کوفه، زره آن بزرگوار گم شد. پس از چندی آن را نزد فردی مسیحی یافت و او را همراه خود برای اقامۀ دعوی به دادگاه برد. مسیحی گفت: زره از آن من است و ممکن است خلیفه اشتباه کرده باشد. قاضی رو به علی (ع) کرد و گفت: تو مدعی هستی و این شخص منکر است. پس تو باید شاهد بیاوری. علی (ع) خندید و گفت: حق با قاضی است ولی من شاهدی ندارم. قاضی هم به نفع فرد مسیحی حکم کرد. مسیحی منقلب شد و گفت: این طرز حکومت و نوع رفتار بشر عادی نیست. این شیوه حکومت انبیاست و اقرار کرد زره برای علی (ع) بوده و از آن پس از یاران فداکار علی (ع) شد[۳۵].

امام علی (ع) با تشریفات مخالف بود. در مسیر عزیمت به کوفه وارد شهر انبار شد که اهالی آن ایرانی بودند. ایشان خرسند از ورود خلیفه به استقبال او آمده و پس از حرکت مرکب امام علی|علی (ع) در مقابل او شروع به دویدن کردند. امام علی|علی (ع) از آنها درباره این کار سؤال کرد و ایشان پاسخ دادند: این نوعی احترام از سوی ما به حاکمان و افراد مورد احترام است. امام (ع) فرمود: چنین رفتاری شما را در دنیا به رنج می‌اندازد و در آخرت به شقاوت می‌کشاند. از کارهایی که شما را پست و خوار می‌کند پرهیز کنید. این کارها سودی به حال آن افراد ندارد[۳۶].

امام علی (ع) به کمترین استفاده از عنوان خلافت راضی نبود. نیازهای خود را از کسی می‌خرید که او را نشناسد تا به احترام مقام خلافت به او ارزان‌تر نفروشد. در روزهای گرم بیرون دارالاماره و در سایه می‌نشست تا مبادا مراجعه‌کننده‌ای بیاید و به او دسترسی پیدا نکند. در نامه‌ای به والی حجاز و مالک اشتر، والی مصر توصیه کرد: ساعاتی را برای رسیدگی شخصی به کارهای مردم قرار داده و کسی را بین خود و مردم واسطه قرار ندهند[۳۷].[۳۸]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر. ک: مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، صص ۷۹-۶۹-۵۴.
  2. «یَعْمَلُ فِی إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ یَسْتَمْتِعُ فِیهَا الْکَافِرُ وَ یُبَلِّغُ اللَّهُ فِیهَا الْأَجَلَ»؛ نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۳۲؛ مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۴۳۰.
  4. ر. ک: مطهری مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۴۳۴.
  5. «وَ أَشْعِرْ قَلْبَکَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِیَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ»؛ نهج البلاغه، نامه ۵۳؛ مطهری مرتضی، جاذبه و دافعه علی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۲۶۱.
  6. نهج البلاغه، حکمت ۱۷۱.
  7. ر. ک: مطهری مرتضی، حج، مجموعه آثار، ج ۲۵، ص۹۵.
  8. ر. ک: مطهری مرتضی، انسان کامل، مجموعه آثار، ج ۲۳، ص۱۴۱.
  9. «أَیُّهَا النَّاسُ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ وَ عَرِّجُوا عَنْ طَرِیقِ الْمُنَافَرَة»؛ نهج البلاغه، خطبه ۵.
  10. ر. ک: مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۴۸۵.
  11. مطهری مرتضی، بیست گفتار، ص۱۱.
  12. نهج البلاغه، خطبه ۶؛ مطهری مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۴۳۷.
  13. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۹.
  14. نهج البلاغه، نامه ۴؛ مطهری مرتضی، عدل الهی، مجموعه آثار، ج ۱، ص۲۴۵.
  15. مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج ۱۴، ص۱۲۸.
  16. مطهری مرتضی، بیست گفتار، ص۲۷.
  17. محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت، ص۶۳ تا۷۵.
  18. مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۷۹.
  19. مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۱۰۵.
  20. نهج البلاغه، نامه ۱۲.
  21. مطهری مرتضی، اسلام و نیازهای زمان، مجموعه آثار، ج ۲۲، ص۲۶۵.
  22. مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۱۱۱.
  23. مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۱۱۲.
  24. مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۱۷۶.
  25. محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت، ص۶۳ تا۷۵.
  26. مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۳۱۴.
  27. مطهری مرتضی، سیری در سیره نبوی، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص۴۵۳؛ ج ۱۶، ص۳۱۱.
  28. روم، آیه ۶۰؛ مطهری مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۳۱۱.
  29. مطهری مرتضی، سیری در نهج البلاغه، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۶۱۳.
  30. یادداشت‌ها، ج ۳، ص۳۶۹.
  31. مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج ۱۴، ص۲۲۹.
  32. مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۶۰۷.
  33. محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت، ص۶۳ تا۷۵.
  34. مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج ۱۶، ص۱۷۹.
  35. مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص۲۱۵.
  36. مطهری مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ایران، مجموعه آثار، ج ۱۸، ص۲۰۷.
  37. مطهری مرتضی، بیست گفتار، ص۲۹.
  38. محمدی، عبدالله، امیر مؤمنان علی؛ چلچراغ حکمت، ص۶۳ تا۷۵.