قضاوت در معارف و سیره علوی
مقدمه
قضاوت از مناصب مهم در حکومت اسلامی و از اموری است که در زمان پیامبر اکرم(ص) و پس از آن، بدان اهتمام بسیاری داشتند. در دوران پیامبر و ابوبکر، به دلیل محدود بودن حوزه قضاوت، حاکم اسلامی به طور مستقیم آن را بر عهده داشت. رسول اکرم (ص) در کنار امور اجرایی و لشکری، به کار قضاوت نیز را به بعضی از صحابه، از جمله به حضرت امیر، وامیگذاشت و او را «أقضی هذه الأمة»[۱] میدانست. امر قضاوت برخلاف مسئولیتهای اجرایی، لشکری و دیوانی، بسیار دقیق، ظریف و مشکل است؛ بدین جهت حضرت به عامل قضاوت خود، شریح قاضی، میفرماید: «جَلَسْتَ مَجْلِساً لَا يَجْلِسُهُ إِلَّا نَبِيٌّ أَوْ وَصِيُّ نَبِيٍّ أَوْ شَقِيٌّ»[۲]؛ «به مسئولیتی تکیه دادهای که جز نبی و وصی او یا آدم شقی آن را به عهده نمیگیرند».
گسترش قلمرو حکومت اسلامی، امر قضاوت را نیز متحول ساخت و خلیفه مسلمانان، دیگر نمیتوانست در همه دعاوی به داوری بنشیند؛ لذا به ناچار برای ایالات و شهرهای دیگر، قاضیانی را منصوب میکرد. خلیفه دوم، ابودرداء را قاضی مدینه کرد و قضاوت بصره را به شریح واگذاشت و ابوموسی اشعری را قاضی کوفه کرد[۳]. و قضاوت شریح تا زمان حضرت امیر تداوم یافت. سیاست حضرت در امور قضایی، مانند سیاستش در امور اجرایی بود. افراد نالایقی را که بر کرسی قضاوت تکیه زده بودند، عزل کرد و نظام شایستهسالاری را در نظام قضایی خود پدید آورد. در عهدنامه مالک اشتر با واگذاری انتخاب مسئولان قضایی به مالک میگوید: از میان مردم، برترین فرد نزد خود را برای قضاوت برگزین؛ از کسانی که مراجعه فراوان، او را در تنگنا قرار ندهد و برخورد مخالفان با یکدیگر وی را به خشم و کجخلقی واندارد. بر اشتباهاتش پافشاری نکند و بازگشت به حق، هنگامی که برایش روشن شد، بر او سخت نباشد. طمع را از دل بیرون کرده، در فهم مطالب به اندک تحقیق بسنده نکند؛ از کسانی که در شبهات از همه محتاطتر، و دریافتن و تمسک به حجت و دلیل از همه مصرتر باشد. با مراجعه مکرر شکایت کنندگان کمتر خسته شود و در کشف امور شکیباتر و هنگام آشکار شدن حق، در فصل خصومت از همه قاطعتر باشد[۴].
اهمیت مسئله قضاوت از نظر امام علی (ع) تا آنجا بود که در کنار دستگاه قضایی به ابتکارهایی دست میزد؛ از جمله:
۱. قضای مظالم: هدف از ایجاد آن، تحقیق و تفحص در مورد تظلمات و شکایات مردم از کارگزاران حکومتی، اعم از امیران سپاه و عاملان خراج، بیت المال و سایر امور اداری و قضایی بود. ماوردی با تصریح به این که این نوع قضاوت را نخستین بار حضرت ابداع کرد، میگوید: لم یجلس للمظالم من الخلفاء الراشدین إلا علی (ع)... فکان أول من سلک هذه الطریقه و استقل بها[۵]؛ «به جز امام علی (ع) کسی از خلفای راشدین برای رسیدگی به مظالم قیام نکرد... پس او نخستین کسی بود که بدین طریقت مشی نمود».
حضرت با تأسیس «بیت القصص»، زمینه دریافت شکایات و تظلمات را فراهم آورد و کسانی که به هر دلیل نمیخواستند به صورت شفاهی بر ضد کارگزاران شکایت کنند، شکایت خود را مینوشتند و در آن مکان قرار میدادند و امام از آن آگاهی مییافت. در شکایتی که یکی از دهقانهای غیرمسلمان اهل یکی از ولایات، از کارگزار حکومتی داشته، حضرت بدان رسیدگی کرده است و در نامهای به عامل حکومتی خود مینویسد: اما بعد، دهقانان شهر تو شکایت دارند که با آنان درشتی میکنی و سختی روامیداری، ستمشان میورزی و خُردشان میشماری. من در کارشان نگریستم، دیدم چون مشرکند، نتوانشان به خود نزدیک گرداند، و چون در پناه اسلامند، نشاید آنان را راند؛ پس، در کار آنان درشتی و نرمی را به هم آمیز. گاه مهربان باش و گاه تیز، زمانی نزدیکشان آور و زمانی [به حسب رفتارشان] دورتر[۶].
۲. قضای حسبه: حسبه وظیفه دینی است که از باب امر به معروف و نهی از منکر برای سالمسازی جامعه از منکرات انجام میگیرد. پیامبر اکرم (ص) خود گاهی به بازار مسلمانان میرفت و از وضعیت معاملات روزمره مردم و از چگونگی وزن و ترازو و کمفروشی و گرانفروشی آگاه میشد و میفرمود: «مَنْ غَشَّنَا فَلَيْسَ مِنَّا»[۷]. این شیوه در دوران حکومت امام علی (ع) نیز جاری بود. گاهی حضرت برای سرکشی به کوچه و بازار مسلمانان میرفت و در برخورد با مردم، آنها را به رفتار درست اسلامی در خرید و فروش و معاملات و معاشرتهای خود سفارش میکرد، در مورد چگونگی نرخها در بازار میپرسید و از حیله و غش در معامله و کمفروشی و کلاهبرداری نهی میکرد و در مواردی که خلاف میدید، برخورد میکرد[۸]. از مواردی که حضرت، مردم را در بازار نصیحت میکرد، چنین است: ای گروه تاجران! طلب خیر را پیشه، و از طریق آسانگیری خود را خوشبخت سازید. به مشتریان نزدیک شوید و خود را به بردباری زینت کنید از سوگند و از دروغ بپرهیزید از ستم بترسید و درباره مظلومان انصاف به خرج دهید و از ربا بپرهیزید و در ترازوهایتان استیفای کامل کنید و کمفروشی نکنید و در زمین افساد ننمایید[۹].
در پایان، سیاستهای امام در امر قضاوت که از مجموعه احکام و دستورالعملهای حکومتی وی به دست میآید، به اختصار ارائه میشود:
- گزینش بهترینها برای امر قضاوت: در عهدنامه خود فرمود: «افضل رعیت را برگزین».
- تأمین مالی قاضی: «أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الْأَرْزَاقَ»[۱۰]؛ «پس روزیشان را فراخ دار».
- رعایت آداب دینی - اخلاقی در امر قضاوت: حضرت در انتقاد از یکی از قاضیان خود میفرماید: «إِنِّي رَأَيْتُ كَلَامَكَ يَعْلُو عَلَى كَلَامِ الْخَصْمِ»[۱۱]؛ «من دیدم که سخن تو از سخن طرف مقابل بلندتر است».
- نظارت دقیق بر نظام قضایی: «وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ»[۱۲]؛ «جاسوسان و مراقبانی راستگو و وفاپیشه بر ایشان بگمار».
- رعایت مصالح نظام اسلامی: در موقعیت ضروری برای رعایت مصلحتها میتوان از افراد یا قوانین اضطراری بهره گرفت. شریح قاضی از افرادی بود که از زمان عمر به امر قضاوت منصوب شده بود و در طول دوران عثمان، به این کار اشتغال داشت و حضرت به سبب مصالحی، او را ابقا نمود: «اقْضِ بِمَا كُنْتَ تَقْضِي حَتَّى يَجْتَمِعَ أَمْرُ النَّاسِ»[۱۳]؛ «همانگونه که پیشتر قضاوت میکردی، قضاوت کن تا امر مردم واحد و یکسان شود».[۱۴]
موقعیت قضا و شرایط قاضی در فرمان علی (ع) به مالک اشتر نخعی
جامعترین برنامهای که درباره شرایط قاضی و موقعیت قضا به دست ما رسیده است، فرمان امام امیرالمؤمنین (ع) به فرماندار مصر، مالک اشتر نخعی است. حضرت در این فرمان برای قضات جایگاه ویژهای قرار داده و آنها را از سایر کارمندان مستثنا کرده است و با دقیقترین و ظریفترین تعبیر، شرایط و جزییات مسأله قضا را به مالک اشتر گوشزد میکند.
شرایط قاضی
حضرت ابتدا شرایط یک قاضی را بیان میکند و میفرماید: ای مالک، برای قضاوت کردن بین مردم کسی را انتخاب کن که:
- «أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ»؛ «در پیش تو فاضلترین رعیت باشد».
- «مِمَّنْ لَا تَضِيقُ بِهِ الْأُمُورُ»؛ «کثرت مراجعین او را در تنگنا قرار ندهد».
- «وَ لَا تُمْحِكُهُ الْخُصُومُ»؛ «برخورد مخالفان او را به لجبازی نکشاند».
- «وَ لَا يَتَمَادَى فِي الزَّلَّةِ وَ لَا يَحْصَرُ مِنَ الْفَيْءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ»؛ «اگر در حکمی اشتباه کرد در اشتباه خود پافشاری نکنند و وقتی حق را شناخت از رجوع به حق ناراحت نشود».
- «وَ لَا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ»؛ «نفس او بر طمع مشرف نشود».
- «وَ لَا يَكْتَفِي بِأَدْنَى فَهْمٍ دُونَ أَقْصَاهُ»؛ «در فهم مطلب نباید به اندک تحقیق اکتفا کند».
- «وَ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ»؛ «در شبههها از واقفترین اشخاص باشد».
- «وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ»؛ «در گرفتن دلیل و برهان از همه بیشتر به دنبال آن برود».
- «وَ أَقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ»؛ «با مراجعه شکایت کنندگان کمتر از همه خسته و ناراحت شود».
- «وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَكَشُّفِ الْأُمُورِ»؛ «برای کشف امور از همه شکیباتر باشد».
- «وَ أَصْرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ»؛ «وقتی که حکم برایش روشن شد قاطعترین مردم باشد».
- «مِمَّنْ لَا يَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ» «ستایش و تعریف کردن او رابه تکبر و خودبینی نیندازد».
- «وَ لَا يَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ»؛ «تمجیدهای بسیار او را متمایل به مدح کننده نکند».
در خاتمه حضرت میفرماید: «وَ أُولَئِكَ قَلِيلٌ»؛ «آدمهایی که این صفات را دارا باشند بسیار کم هستند»[۱۵].[۱۶]
مسؤولیت رئیس قوه قضائیه کشور اسلامی
پس از آنکه امیرمؤمنان (ع) شرایط یک قاضی را بیان میکند، رئیس قوه قضائیه را مخاطب قرار داده و به او سفارش میکند که بعد از نصب قاضی تمام عیار نباید او را بله و رها کند، بلکه باید قضاوتها و حرکات و سکنات وی و صحنه دادگاه او را مواظب و مراقب باشد که مبادا به انحراف و گناه قدم بگذارد و شیطان، نفس او را وسوسه نماید؛ لذا در آن نامه به مالک میفرماید: «ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ»؛ «ای مالک، پس از آنکه قاضی را نصب کردی قضاوتهای او را بررسی کن».
بعد دستور میدهد که به امر معاش و زندگی و حقوق کافی قضات توجه نما: «وَ افْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيلُ عِلَّتَهُ وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ»؛ و در بذل و بخشش به قاضی چندان دست جود و سخا را گشوده دار که او را از علت تهیدستی برهاند و با دریافت آن، احتیاجش به مردم از بین برود».
آخرین دستور به رئیس قوه قضائیه در خصوص موقعیت قاضی این است که: «وَ أَعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْكَ مَا لَا يَطْمَعُ فِيهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِكَ لِيَأْمَنَ بِذَلِكَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَكَ»؛ «و از نظر منزلت و مقام آن قدر مقامش را نزد خودت بالا ببر که هیچ کدام از یاران نزدیکت به نفوذ در او طمع نکنند و از توطئه افراد نزد تو در امان باشد».
در پایان میفرماید: «فَانْظُرْ فِي ذَلِكَ نَظَراً بَلِيغاً فَإِنَّ هَذَا الدِّينَ قَدْ كَانَ أَسِيراً فِي أَيْدِي الْأَشْرَارِ يُعْمَلُ فِيهِ بِالْهَوَى وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا»؛ «دقت فراوان کن در این شرایط که گفتم؛ زیرا دین خدا در دست اشرار اسیر بوده است و با هوای نفسشان در دین عمل میکردند و به واسطه آن دنیا را طلب مینمودند»[۱۷].[۱۸]
برخورد امام (ع) با قضات خطاکار
عزل ابو الاسود دوئلی
ابن اخوه حکایت میکند که: امیرالمؤمنین (ع) ابوالاسود دوئلی[۱۹] را در همان نخستین روز که به منصب قضا گماشته بود معزول کرد. ابو الاسود چون فرمان عزل خود را دریافت کرد، حیران و سرگردان به محضر امام (ع) شتافت و گفت: یا امیرالمؤمنین، علت عزل من چیست؟ در صورتی که به خدا قسم، نه خیانت کردهام و نه متهم به خیانت شدهام.
حضرت فرمود: «تو در دعوای خود صادقی و در انجام وظیفه شرط امانت را رعایت کردهای، لکن بازرسان به من اطلاع دادهاند که چون متخاصمین نزد تو به محاکمه میآیند تو بلندتر از ایشان سخن میگویی»[۲۰].[۲۱]
توبیخ شریح قاضی
امیرالمؤمنین (ع) در مورد قضات، حتی احتمال خلاف یا رغبت آنان را به دنیا گذشت نمیکرد و مورد مؤاخذه قرار میداد؛ لذا وقتی حضرت متوجه شد شریح بن حارث خانهای به هشتاد دینار خریده، او را به نزد خویش فرا خواند و فرمود: «به من گزارش رسیده که تو خانهای به مبلغ هشتاد دینار خریدهای و قبالهای در این باره نوشته و شهودی را به شهادت خواستهای». شریح گفت: چنین است یا امیرالمؤمنین.
در این هنگام امام (ع) نگاهی خشم آلود به او افکند و فرمود: «ای شریح، آگاه باش که به زودی کسی به سراغ تو خواهد آمد که به قبالهات نگاه نکند و از شاهد و بینهات نپرسد تا تو را از آن خانه آواره سازد و به قعر گور فرستد. پس بیندیش ای شریح تا مبادا این خانه را از غیر مال خود خریده باشی یا بهای آن را جز از مال حلال خویش پرداخته باشی؛ زیرا در این صورت ناگهان میفهمی که خانه دنیا و خانه آخرت، هر دو را باختهای. همانا که هر گاه تو به هنگام خریدن آنچه خریدهای نزد من میآمدی قبالهای برای تو مینوشتم تا در خریدن آن خانه به بهای یک درهم یا بیشتر رغبت نکنی و مضمون آن قباله این است: این چیزی است که بندهای ذلیل از بندههای در شرف کوچ کردن به سرای آخرت خریده است. او خانهای از دار غرور از ناحیه فانی شدگان از نقشه و محله هلاک شدگان را از وی خریده است و آن خانه از چهار جهت محدود است: اولاً به علل و موجبات آفات، ثانیاً به دواعی مصائب، ثالثاً به هوی و هوس کشنده و به شیطان گمراه کننده و ورودی آن خانه در همین ضلع گشوده میشود.
این مغرور آرزوها از آن پریشان اجل، این خانه را به بهای بیرون شدن از عزت قناعت و در آمدن به ذلت مسألت و مسکنت خریده است. پس هر گونه درک و خسارت این معامله متوجه خریدار شود بر عهده لرزاننده اجسام ملوک، و برکننده جباران و زایل کننده ملک فراعنه از قبیل کسری و قیصر و... که با گرد آوردن طلا و در و گوهر بر ثروتهای خود بیفزودند و کاخها برافراشتند و در آراستن و بالا بردن آن بکوشیدند و ثروتها بیندوختند و املاک و مزارع ساختند و چنین گمان کردند که آن همه مال و ثروت و اندوخته و مکنت را برای فرزندان خود مینهند، آری هر گونه خسارت متوجه خریدار شود بر عهده اوست که برای رسیدگی به آن، خریدار و فروشنده را به موقف عرض قضایا و حساب اعمال و جای دریافت پاداش و کیفر گسیل سازد. در آن روز که فرمان فصل قضایا و مخاصمات سر رسد در آن جاست که تبهکاران به خسران و زیان در افتادهاند. «اما شاهد این معامله عقل است هنگامی که از قید هوی برهد و از علایق دنیا آزاد شود»[۲۲].[۲۳]
عمر بن خطاب مورد اعتراض علی (ع)
یکی از نمونههای بارز کوشش امام علی (ع) در برقراری موازین قضایی اسلام، داستانی است که ابن ابی الحدید نقل میکند: مردی نزد عمر بن الخطاب علیه حضرت علی (ع) اقامه دعوی کرد در حالی که علی (ع) نیز در مجلس حضور داشت. در این هنگام عمر رو به حضرت کرد و گفت: با ابا الحسن، برخیز و دوشادوش مدعی بنشین. حضرت علی (ع) برخاست و در کنار مدعی نشست و طرفین دعوی دلیل و برهان خویش را گفتند تا کار محاکمه به پایان رسید. مدعی پی کار خود رفت و علی (ع) به جای اول بازگشت. در این موقع، عمر آثار خشم در سیمای علی (ع) دید و برای کشف علت گفت: آیا این پیشامد را ناگوار داشتی و از وضع جلسه ناراحت شدی؟ امام (ع) فرمود: آری.
عمر گفت: چرا؟ علی (ع) فرمود: موجب ناراحتی من آن بود که تو مرا در حضور مدعی با کنیه (ابا الحسن) صداکردی در صورتی که حق آن بود که مرا به نام «علی» میخواندی و امتیازی میان من و او قائل نمیشدی. عمر چون این سخن بشنید از جا برخاست و امیرالمؤمنین را در آغوش کشید و صورتش را بوسه باران کرد و گفت: پدرم به فدای شما که خدا ما را در پرتو وجودتان هدایت فرمود و از ظلمت تاریکی به روز روشنایی آورد[۲۴].[۲۵]
سفارش به امام حسن (ع)
مرحوم طبرسی از سیرهنویسان نقل میکند: دو کودک خطی را نوشته بودند، خدمت حسن بن علی (ع) آوردند و او را حکم قرار دادند تا قضاوت کند که کدام خط نیکوتر است. در آن هنگام علی (ع) چشم به وی دوخت و فرمود: «یا بنی أنظر کیف تحکم، فان هذا حکم والله سألک عنه یوم القیامة»؛ «ای پسرم، دقت کن چگونه قضاوت میکنی؟ بیگمان این یک قضاوت است. خداوند روز قیامت از آن تو را مورد سؤال قرار خواهد داد»[۲۶].[۲۷]
رعایت کامل موازین در هنگام داوری
علی (ع) در هنگام قضاوت و داوری، تمام موازین اسلامی را مراعات میکرد. طرفین دعوا را در سلام و کلام و نظر و مجامله و سایر انواع اکرام و احترام در یک سطح قرار میداد و در موقع قضا چنان بینظر بود که خویشاوندان به جانبداری او طمع نمیکردند و دشمن از عدالت پروریاش نومید نمیشد. درست مظهر کامل و آینه تمام نمای پیغمبر اسلام در کار قضا بود. این دقت نظر در رعایت موازین از همه قضاوتهای حضرت هویداست، اما در بعضی موارد، بهتر و آشکارتر به نظر میرسد که به دو مورد از آنها اشاره میکنیم:
۱) شیخ طوسی از امام صادق (ع) نقل میکند: مردی بر امیرالمؤمنین (ع) وارد شد و چند روزی مهمان آن حضرت بود. سپس برای محاکمهای که آن را با علی (ع) در میان نگذاشته بود به همراه طرف دعوا به محضر قضا در آمد.
حضرت امیر (ع) چون او را در آن محضر یافت فرمود: «أَ خَصْمٌ أَنْتَ قَالَ نَعَمْ»؛ «آیا برای محاکمه این جا آمدهای؟ مرد گفت: آری». حضرت به او فرمود: «قَالَ تَحَوَّلْ عَنَّا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) نَهَى أَنْ يُضَافَ خَصْمٌ إِلَّا وَ مَعَهُ خَصْمُهُ»؛ «هم اکنون از میهمانی من بیرون برو؛ زیرا رسول خدا (ص) از پذیرایی یکی از متخاصمین بدون آن دیگری نهی فرموده است»[۲۸].
لازم به توضیح نیست که بیرون کردن میهمان برای شخص کریم تا چه اندازه دشوار و ناگوار است آن هم برای کریمی مثل علی بن ابی طالب (ع) که خود - بنا به نقل غزالی در کتاب احیاء العلوم - میفرمود: دوست دارم که همه لذتهای جهان را در یک لقمه گرد آورم و آن لقمه را در کام میهمان خود بگذارم. ولی احترام عدالت در قضا از نظر اسلام به درجهای از اهمیت است که امیرالمؤمنین (ع) با چنین کرم و میهمان دوستی، باز میهمان خود را چون یکی از دو طرف دعواست از خانه میراند تا رعایت عدالت کامل میان متخاصمین را به عمل آورده باشد.
۲) در کافی از امام باقر (ع) نقل شده که فرمود: «إِنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (ع) أَمَرَ قَنْبَرَ أَنْ يَضْرِبَ رَجُلًا حَدّاً فَغَلُظَ قَنْبَرٌ فَزَادَهُ ثَلَاثَةَ أَسْوَاطٍ فَأَقَادَهُ عَلِيٌّ (ع) مِنْ قَنْبَرٍ ثَلَاثَةَ أَسْوَاطٍ»
«امیرالمؤمنین (ع) دستور داد تا قنبر حدی را بر مردی جاری کند. قنبر در حین اجرای حد سه ضربه شلاق بیشتر از حکم خدا زد. امیرالمؤمنین (ع) بلافاصله سه ضربه شلاق به عنوان قصاص بر قنبر جاری کرد»[۲۹].[۳۰]
منابع
پانویس
- ↑ ملا فاضل عباس، الامام علی و منهجه فی القضاء، ص۵.
- ↑ حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۷.
- ↑ ابن خلدون، مقدمه، ج۱، ص۲۲۰.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۷۸.
- ↑ محمد عبده، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۹۵؛ نهج البلاغه، نامه ۱۹.
- ↑ ماوردی، الاحکام السلطانیه، ص۲۵۳.
- ↑ ملا، فاضل عباس، الامام علی و منهجه فی القضاء، ص۱۲۳.
- ↑ حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۱۵۴.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ احسائی، ابن ابی جمهور، عوالی اللآلی، ج۲، ص۳۴۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ ثقفی کوفی، ابن هلال، الغارات، ج۱، ص۱۲۳.
- ↑ مهاجرنیا، محسن، مقاله «ساختار حکومت امام علی»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۵۶.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۷۸.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۷۹.
- ↑ ابوالاسود دوئلی از یاران نزدیک و با وفای امیر مؤمنان است، وی مردی شاعر و بسیار با سیاست و کیاست بود و در صفین در رکاب امام (ع) با معاویه جنگید و از نظر علم و آگاهی به ادبیات عرب، علم نحو را با اشاره علی (ع) وضع نمود و قرآن را اعراب گزاری و نقطه چینی کرد و وی در زمان حکومت عمر بن خطاب به بصره هجرت کرد و در سال ۶۹ه.ق در عصر حکومت عمر بن عبدالعزیز در سن ۸۵ سالگی دار فانی را وداع گفت. (سید محسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۷، ص۴۰۳؛ شیخ عباس قمی، سفینة البحار، ج۱، ص۶۶۹).
- ↑ ابن اخوه، معالم القربه، ص۲۰۳.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۸۰.
- ↑ صدر الدین بلاغی، عدالت و قضا در اسلام، ص۱۰۹.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۸۱.
- ↑ شرح ابن ابی الحدید، ج۱۷، ص۶۵؛ جوینی خراسانی، فرائد السمطین، ج۱، ص۳۴۹ (با اندکی تفاوت).
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۸۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۲، ص۶۴.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۸۳.
- ↑ شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج۶، ص۲۲۶، باب آداب الاحکام، حدیث ۵۴۴.
- ↑ کافی، ج۷، ص۲۶۰.
- ↑ ناظمزاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۸۳.