امامت در فلسفه اسلامی
مقدمه
- صادر اول، در تمام مراتب عالم در رأس نظام است و در نتیجه، در عالم دنیا و در جوامع انسانی، همیشه باید امامی باشد که در رأس نظام قرار گیرد و امر تدبیر و وساطت در ارائه نور الهی را بر عهده گیرد[۱].
- امام، اسوه و غایت از خلقت است؛ زیرا ملاک در شرافت، توغّل بر حکمت و انوار الهی است و خلیفه الهی، بدواً و ختماً اقرب انوار به نور الانوار است و عالم هرگز خالی از حکمت و حجج الهی نیست[۲].
- همان طور که نور اول، اعظم و اشرف و اقرب انوار به نور حق است و نورانیت خود را مستقیماً از نور الانوار دریافت میکند، در جامعه بشری نیز، امام افضل و اشرف افراد امت در هر زمان است و انوار الهی و علوم و معارف خود را مستقیماً از پروردگار دریافت میکند[۳].
- در همه زمانها باید امامی در هدایت الهی و وساطت در ایصال فیض در میان امت باشد تا خلایق را به توحید دعوت کند؛ و الا دوام فیض از عوالم ربوبی منقطع میگردد[۴].
- امام، به دلیل شدت اتصال به عوالم ربوبی، قادر بر تصرف در عالم و خرق عادات به اذن الهی میباشد[۵].
- رابطه انوار دون نسبت به فوق، رابطه شوقی است؛ زیرا اگر هر موجودی عاشق ذات خود و کمالات ذاتی خود است، عشق بیشتری به علل خود دارد و بر همین اساس، رابطه انوار عالم به نور اول، رابطه شدت شوق به محبوب و حتی بیش از شوق به ذات خود است. از سوی دیگر، این نه رابطه فقیر با غنی، بلکه رابطه عین فقر مطلق با غنای مطلق است. همچنین در قوس نزول، رابطه انوار قاهره نسبت به معلولهای خود، رابطه غلبه و سیطره و سطوت و قهاریّت است و از این جهت، همه انوار، محبّ نور اعظم و غایت انوار هستند. از این رو، خلیفة الله، در همه مراتب، محبوب انوار آن مرتبه میباشد[۶].[۷]
امامت در فلسفه مشاء
از نظر پیروان مکتب مشاء، چون وجود عقل اول همیشه امری ضروری است، بنابراین، در تمام مراتب خلقت، اول مخلوق که مصدر فیض الهی است، باید وجود داشته باشد. چنین مقام مقدسی، هرچند هر آنچه دارد را از ذات واجب دریافت کرده است، ولی در کمالات و فضائل، اشرف و اکمل خلایق است. بر این اساس، خلاصه دیدگاه برگرفته از حکمت مشاء در مورد امامت بدین شرح است:
- در چنین بینشی، امام (به معنای مطلق پیشوا و رهبر)، عقل اول است؛ زیرا جریان فیض الهی در همه عوالم از طریق او است و در نتیجه، تدبیر امور همه عوالم از طریق وی انجام میشود. همچنین در مراتب مختلف عالم نیز، مظاهر عقل در آن مرتبه، امام آن مرتبه محسوب میگردد و وجود ایشان در ابتدای خلقت آن عالم، واسطه فیض الهی در آن عالم است.
- چنین شخصیتی در عالم انسانی، میباید در فضائل و کمالات انسانی سرآمد روزگار و افضل آنان باشد[۸].
- در زمان حیات نبی مکرم اسلام (ص)، وجود ایشان مصداق این مقام است و بعد از ایشان، اقرب و اشبه انسانها در کمالات، باید جانشین آن حضرت باشد[۹].
- امام در میان انسانها در مقامی است که افضل و اعرف و اعلم خلایق به شریعت و سایر علوم ارضی و سماوی است. طبعاً علم و عقل چنین انسانی، مؤید به افاضات الهی است. او عقل کل و کلّ العقل است[۱۰].
- همان طور که انبیاء الهی (ع) دارای چنین صفاتی هستند و عقل حکم میکند که مدیریت و امامت بر خلایق برعهده چنین افرادی باشد، بعد از انبیاء (ع) نیز میباید اوصیای آنان دارای چنین ویژگیهایی باشند. آنها طبعاً باید در علم و عقل نیز همانند انبیاء (ع)، مؤید از سوی پروردگار باشند[۱۱].
- نتیجه آنکه، امام انسان کاملی است که عقل و سایر جوارح ادراکی و تحریکی او متصل به عقل فعال است و به واسطه شدت غلبه روحانیتی که دارد، در سایر اجسام و ابدان تصرف مینماید.
- هرچند در بیانات حکمای مشاء، تصریحی در انحصار هدایت الهی از طریق مقام امامت نمیشود، ولی بر اساس مبانی برهانی که در تبیین عقل اول و مصدریت آن در فیوضات الهی ذکر میگردد، میتوان چنین نتیجهگیری نمود که اگر بهرهمندی از رحمت عام الهی در هستی منحصر در عقل اول است، همین قاعده در رحمت خاصه الهی، یعنی فیض هدایت پروردگار نیز جاری است. از این رو، در عالم انسانی نیز همه انسانها برای هدایت به شریعت و بهرهمندی از فیوضات خاصه خداوند، اعم از هدایت و مغفرت و یا شفاعت، میباید از مشکات ولایت نبوی ویا اوصیای ایشان (ع) بهرهمند شوند و به لحاظ عقلی، طریق دیگری جز آنان برای وصول به چنین رحمتهای خاص الهی وجود ندارد»[۱۲].
امامت در فلسفه اشراق
شیخ اشراق و بعد از او شارحان حکمت اشراق، با بیانهای گوناگون به تبیین مقام امامت در جامعه پرداختهاند که در ادامه به برخی از آنها اشاره میشود:
- امام، یک انسان عادی نیست و اصولاً مقام امامت، مقامی اعتباری نیست که توسط مردم قابل عزل یا نصب باشد؛ زیرا امام، هر آنچه از فضائل و علوم و معارف که دارد، از عالم بالا و مستقیماً از جانب خداوند دریافت میکند[۱۳].
- امام در میان مردم صاحب علوم و ودیعههای الهی است و چون متوغّل در پروردگار و صاحب اسرار الهی است، میباید پاک و منزه از همه زشتیها باشد[۱۴].
- امام مصدر همه رحمتهای الهی بر خلق و رابط میان خلق و خالق است. این همان مقام شفاعت کبری و حبل متصل میان زمین و آسمان است. و هو خلیفة الله، لأن الباری تعالی لابد له فی کل عالم من ذات تکون اقرب الیه من الباقی، یصل الفیض و الرحمة الیهم بتوسطه، فکما ان حفاظ الملک علی الملک و نوابه خلفائه، فکذا حفاظ العلوم الحقیقة و القائمون بحججه و بیناته خلفاء الله علی خلقه و نوابه و مصلحو بریئته[۱۵].
- با توجه به آنکه امام و خلیفه خداوند، واسطه فیوضات و انوار الهی بر خلایق است، باید همیشه امام حی وحاضری در عالم وجود داشته باشد تا فیض خداوند بر مردم منقطع نشود[۱۶].
- قطب شیرازی، شارح حکمت اشراق، با توجه به نکته فوق، ضرورت وجود دائمی امام در میان مردم و جامعه را اثبات میکند؛ اما نه فقط از منظر ریاست و حکومت بر مردم (چنانکه در برهان لطف از آن استفاده میشود)، بلکه از جهت قطع فیض رحمت رحیمیه پروردگار و بسته شدن راه کمالات معنوی بر مردم و در نتیجه، شیوع فساد و هرج و مرج در جامعه[۱۷].
- در یک جمعبندی میتوان گفت که بنا بر مبانی حکمت اشراق، لازم است که در همه زمانها، نور الهی توسط امام معصوم و حجج الهی (ع) در میان مردم جریان داشته باشد. وجود مبارک امام، مظهر همه فضائل و کمالات الهی در نظام تکوین و تشریع در میان خلایق است؛ او حافظ شریعت در تشریع و نگهبان عالم از فساد در تکوین است و اگر عالم لحظهای از وجود او خالی باشد، شیرازه وجود جهان از هم گسسته میشود. بیان شیخ شهاب الدین سهروردی، شیخ اشراق، دراین رابطه چنین است: لایخلو العالم من الخلیفة الذی سماه أرباب المکاشفة و أرباب المشاهدة القطب، فله الریاسة و إن کان فی غایة الخمول و إن کانت السیاسة بیده کان الزمان نورانیا و إذا خلی الزمان عن تدبیر مدبر الهی کانت الظلمات غالبة. و قال فی شرح النصوص، لا یزال العالم محفوظا ما دام فیه هذا الإنسان الکامل، أن الخلیفة ظاهر بصورة مستخلفه فی خزائنه والله یحفظ صورة خلقه فی العالم، فانه طلسم الحفظ من حیث مظهریته لأسمائه واسطة تدبیره بظهور تأثیرات أسمائه فیها[۱۸].
- با توجه به مجموعه آنچه گفته شد، روشن میشود که تنها راه استضائه از انوار هدایت الهی در حکمة الاشراق، از طریق بهرهمندی از انوار چنین شخصیتهای الهی است، که خود آنها مستقیماً مهتدی به نور هدایت الهی هستند.
- بدیهی است که تعیین چنین شخصیت ارجمندی، هرگز به انتخاب مردم نخواهد بود. انتخاب او از اسراری است که تنها خداوند بر آن آگاه است و او را به مردم معرفی مینماید. شهروزی، شارح حکمة الاشراق، در پایان استدلال خود بر ضرورت وجود دائمی امام در عالم، چنین مینویسد: بل العالم ما خلا قط من الحکمة و عن شخص قائم بها عنده الحجج و البینات، لان العنایة الإلهیة کما اقتضت وجود هذا العالم فهی تقتضی صلاحه، و صلاحه انما هو بالحکماء الشارعین للشرائع و الواضعین للنوامیس او بالحکماء المتألهین الباحثین، فوجب أن لاتخلوا الأرض عن واحد منهم او عن جماعة یقومون بحجج الله و یؤدوها الی اهلها عند الاحتیاج، فهم حفاظ العالم و اوتاده، بهم یدوم نظامه و تستقر احواله و یتصل فیض الباری تعالی، و لوخلا زمان ما عن جملتهم لعظم الفساد و کثر الخبط و هلاک الناس بالهرج و الجهل و العنایة الازلیة تاباه... او سپس به کلام امیرالمؤمنین علی (ع) استناد مینماید که میفرمایند: «اللَّهُمَّ بَلَى لَا تَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً وَ إِمَّا خَائِفاً مَغْمُوراً لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ»[۱۹].[۲۰]
امامت در فلسفه حکمت متعالیه
- مقام امامت به معنای عام، در تمام مراتب عالم، مظهر صادر اول است و شئون او از قبیل تدبیر و حکومت و خلافت بر اسماء را در هر مرتبه دارا میباشد[۲۱].
- نبی و یا امام، در میان مردم دارای دو جنبه است: جهتی الهی، که از این جهت محو در پروردگار است و علوم ربانی و معارف صمدانی را از عالم غیب دریافت میکند و جنبهای بشری، که در عالیترین مدارج بندگی و عبادت و معرفت به پروردگار است و تنها کسی که لایق مقام خلافت الهی بعد از پیامبر اکرم (ص) در روی زمین است، امام میباشد[۲۲].
- مقام امامت در این نگاه، حقیقت ولایت الهی و مظهر فیض اول خداوند بر روی زمین است. بر این اساس، کسی میتواند مظهر همه فضائل الهی در میان مردم باشد که معصوم به عصمت الهی و عالم به علوم لدنی باشد.
- امامت از این جهت، باطن نبوت و نبوت نیز باطن رسالت است. بر این اساس، هر رسولی نبی و امام است؛ خواه مردم او را بپذیرند و یا نپذیرند؛ چنانکه در مورد رسولان الهی (ع) نیز حکم از همین قرار است؛ مثلاً حضرت نوح (ع) امت خود را ۹۵۰ سال دعوت کرد، ولی جز عدهای معدود، کسی او را اجابت ننمود، در حالی که هرگز ذرهای از مقام رسالت او کاسته نشد[۲۳].
- امام اعلم و اشجع و افضل خلایق هر زمان است. او در همه فضایل توحیدی و کمالات وجودی، در اعلی مرتبه امکان در جامعه بشری قرار دارد.
- همیشه باید در روی زمین امام و حجت خداوند باقی باشد؛ تا اسباب نزول فیض فراهم گردد. اگر زمین زمانی بدون حجت باشد، فیض عام و خاص در تکوین و تشریع منقطع میشود و در نتیجه، بساط عالم ارضی برچیده میگردد[۲۴].
- مقام امامت، با بیانی که اشاره شد، مقامی اعتباری نیست تا به اختیار مردم باشد؛ بلکه مقامی حقیقی در نظام عالم است که به لحاظ وجودی و کمالات وجودی در اعلی مرتبه امکان قرار دارد. همان طور که در سایر عوالم، خلیفه الهی به انتصاب پروردگار است، در عالم دنیا نیز این مقام انتصابی است و از سوی خداوند تعیین میگردد. اصولاً مردمی که خود برای طی مقامات ولایت محتاج تعلیم امام هستند، چگونه میتوانند مقام ولایت الهی و عصمت را در امام تشخیص داده و او را به امامت منصوب نمایند؟!
- فلسفه وجودی امام در میان مردم، نه فقط برای اداره جامعه و یا هدایت امت و یا امور دیگری از این قبیل است، که در طی سایر براهین به آنها اشاره شد، بلکه رابطه مقام ولایت و امامت با خلایق در هر یک از مراتب عالم، بنا بر برهان وساطت در فیض، رابطه علل متوسطه با معلول است. بدین معنا که بنابر نظام اسباب و مسبّبات، در صورتی که یکی از وسائط میانی نباشد، معلول به وجود نمیآید. از همین روست که وجود امام در همه زمانها نه تنها لازم، بلکه شرط وجود و تداوم هستی و حیات عالم تکوین است. این همان اصلی است که در روایات بدان پرداخته شده و وجود مبارک امام، هستی آن مرتبه از عالم را به سایر مراتب متصل میکند.
- اصل فوق، در نظام تشریع نیز از اصول مسلم در حکمت متعالیه است؛ به این ترتیب که اگر ایصال فیض هدایت تشریعی و رحمت رحیمیه پروردگار از شئون فیض هدایت عام الهی است و مراتب ایصال رحمت عام، تابع نظام علی و معلولی است و امکان ندارد که معلولهای متوسط بدون استمداد از علل میانی از فیض علل بالاتر، تا رحمت الهی که در رأس علل است، بهرهمند شوند، پس در نتیجه، برخورداری از فیض هدایت تشریعی پروردگار نیز تنها از طریق اتصال به امام معصوم در هر زمان است و محرومیت از ولایت امام زمان، به منزله قطع ارتباط با معدن فیض رحمت رحیمیه پروردگار خواهد بود[۲۵].
- مقام امامت، جامع ربوبیت و عبودیت است؛ زیرا به واسطه مقام خلافت و امامتی که دارد، وظیفه تربیت خلایق و ایصال فیض خداوند به ماسوی اللّه بر عهده اوست. در مقام بندگی نیز، به دلیل معرفت تامّی که امام به خداوند دارد، این فقط اوست که عبد خالص الهی میباشد[۲۶].[۲۷]
پرسش مستقیم
منابع
پانویس
- ↑ شرح حکمة الاشراق (قطب الدین الشیرازی) (ط. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ ه. ش)، ص۱۸.
- ↑ حکمة الاشراق (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۳ ه. ش)، ص۱۱: المقدمة للمصنف.
- ↑ حکمة الاشراق (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۳ ه. ش)، ص۵۱۸.
- ↑ التلویحات النوعیة (مجموعه مصنفات شیخ اشراق (ط. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ ه. ش)، ج۱، ص۹۶).
- ↑ التلویحات النوعیة (مجموعه مصنفات شیخ اشراق (ط. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ ه. ش)، ج۱، ص۹۷.
- ↑ شرح حکمة الاشراق (قطب الدین الشیرازی) (ط. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ ه. ش)، ص۱۹.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۳ ص ۲۴۰.
- ↑ الامام... فضیلته أعظم الفضائل قوة، و فکرته أعظم الفکر قوة، و علمه أعظم العلوم قوة (الأعمال الفلسفیة (ط. دار المناهل، ۱۴۱۳ ﻫ.ق)، ص۱۸۹).
- ↑ هو عقل الکل و سید الممکنات و العبد الأعلی و الممکن الأشرف و الحقیقة المحمدیة (ص) علی لسان التصوف و هو الأول فی البنیة و التعقل، والآخر فی الدرک و العمل، إلا أن هاهنا التعقل عین الوجود، و الوجود عین التعقل، فکذلک جملة الإنسان منتظمة من جمیع هذه المراتب و الحقائق یوجد فیه حقیقة کل العوالم، فهو قابل فی ذاته لجمیع النشئات العقلیة و النفسیة مستجمع لجمیع العوالم الغیبیة و الحسیة (المبدأ و المعاد (ط. مؤسسه مطالعات اسلامی، ۱۳۶۳ ه. ش)، ص۴۹۵).
- ↑ ابن سینا در صفات امام میگوید: أنه أصیل العقل، حاصل عنده الأخلاق الشریفة من الشجاعة و العفة و حسن التدبیر، و أنه عارف بالشریعة حتی لا أعرف منه (الشفاء (الالهیات) (ط. مکتبة آیة الله المرعشی. ۱۴۰۴ ﻫ.ق). ص۴۵۱).
- ↑ میرداماد به نقل از شیخ الرئیس میگوید: من فاز مع ذلک بالخواص النبویة، کاد یصیر ربّا انسانیّا، فکاد أن تحل عبادته بعد الله، و کاد ان تفوض الیه امور عباد الله. و هو سلطان العالم الأرضی، و خلیفة الله فیه (القبسات (ط. دانشگاه تهران، ۱۳۶۷ ه. ش)، ص۳۹۷).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۳ ص ۱۴۱.
- ↑ و لاتخلو الأرض من متوغل فی التأله أبدا، و لا ریاسة فی أرض الله للباحث المتوغل فی البحث الذی لم یتوغل فی التأله، فإن المتوغل فی التأله لا یخلو العالم عنه... إذ لا بد للخلافة من التلقی، لأن خلیفة الملک و وزیره لا بد له من أن یتلقی منه ما هو بصدده، أی: یأخذ منه ما یحتاج إلیه الخلافة. فالمتأله له قوة الأخذ عن الباری والعقول، دون فکر و نظر، بل لاتصال روحی (شرح حکمة الاشراق (قطب الدین الشیرازی) (ط. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ ه. ش)، ص۲۲).
- ↑ شرح حکمة الاشراق (الشهرزوری) (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲ ه. ش)، ص۲۴.
- ↑ شرح حکمة الاشراق (الشهرزوری) (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲ ه. ش)، ص۲۴.
- ↑ شرح حکمة الاشراق (الشهرزوری) (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۲ ه. ش)، ص۲۵.
- ↑ شرح حکمة الاشراق (قطب الدین الشیرازی) (ط. انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳ ه. ش)، ص۱۸.
- ↑ شبیه به این بیان را سهروردی در مقدمه حکمة الاشراق دارد (حکمة الاشراق (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۷۳ ه. ش)، ص۱۱). عبارت متن، برگرفته از منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغة (ط مکتبة الإسلامیة، ۱۴۰۰ ﻫ.ق)، ج۱۶، ص۴۸ و لطائف غیبیه (ط. مکتب السید الداماد، بیتا)، ص۳۵۷) به نقل از شیخ اشراق است.
- ↑ نهج البلاغة (للصبحی صالح) (ط. هجرت، ۱۴۱۴ ﻫ.ق)، ص۴۹۶، کلام ۱۴۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۳ ص ۱۴۶.
- ↑ شرح اصول کافی (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۸۳ ه. ش)، ج۲، ص۳۹۱.
- ↑ شرح اصول کافی (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۸۳ ه. ش)، ج۲، ص۳۹۴.
- ↑ شرح اصول کافی (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۸۳ ه. ش)، ج۲، ص۴۷۵.
- ↑ شرح اصول کافی (ط. مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ۱۳۸۳ ه. ش)، ج۲، ص۴۸۸، و نیز بیان ملامحسن فیض کاشانی دراین باره چنین است. فإنه تعالی لایتجلی علی العالم الدنیوی إلا بواسطته، فعند انتقاله ینقطع عنه الإمداد الموجب لبقاء وجوده و کمالاته، فینتقل الدنیا عند انقطاعه. و تخرج ما کان فیها من المعانی و الکمالات إلی الآخرة؛ فعند ذلک ﴿انْشَقَّتِ السَّمَاءُ﴾، و کورت الشمس، و انکدرت النجوم و انتثرت، و ﴿سُيِّرَتِ الْجِبَالُ﴾، و ﴿زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ﴾، و جاءت القیامة، و ﴿وَقَعَتِ الْوَاقِعَةُ﴾ (مجموعه رسائل فیض (ط. مدرسه عالی شهید مطهری، ۱۳۸۷ ه. ش)، ج۳، ص۱۲۵).
- ↑ مجموعه رسائل فیض (ط. مدرسه عالی شهید مطهری، ۱۳۸۷ ه. ش)، ج۳، ص۳۸۹ و ۳۹۰.
- ↑ مجموعه رسائل فیض (ط. مدرسه عالی شهید مطهری، ۱۳۸۷ ه. ش)، ج۳، ص۱۱۶.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۳ ص ۱۵۹.