اثبات امامت در کلام اسلامی
- این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل اثبات امامت (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
دلایل امامت
متکلمان امامیه برای اثبات امامت ائمه (ع) به دو دسته دلایل تمسک کردهاند: دلایل عقلی و دلایل نقلی.
دلایل عقلی
قاعده لطف
به همان دلیل که بنابر قاعده لطف، ارسال پیامبران بر خداوند واجب است، نصب امام نیز واجب است. "امام" کسی است که از دین الهی آگاهی کامل و بینقص دارد و در این آگاهی، از شک و گمان پیروی نمیکند و به اشتباه و خطا نمیافتد. پیامبر اسلام (ص) تعالیم اسلام را برای هدایت بشر به میان مردم آورد؛ اما در مدت زندگانی آن پیامبر بزرگ آسمانی (ص) فرصت نبود تا مردم همه احکام و معارف الهی را بیاموزند. لذا لازم بود کسانی که از معارف وحیانی و غیبی آگاهی دارند، پس از او میان مردم باشند و مردم را دستگیری کنند و راه هدایت را استمرار بخشند. پیامبر (ص) نیز این افراد را برای بعد از خویش معرفی فرمود. متکلمان امامیه، این استدلال را بر قاعده لطف بنا کردهاند؛ بدین معنا که لطف الهی اقتضا دارد راه پیامبر (ص) ادامه یابد و امامان معصوم (ع) بر مسند هدایت و امامت جلوس کنند[۱]. به صورت خلاصه میتوان گفت: امامت، لطف است و ترک لطف، نقض غرض و نقض غرض از خدای حکیم سر نمیزند. غرض حکیم جز به آنچه راجح و بهتر است، تعلق نمیگیرد و راجح این است که انسان کاملی ـ با ویژگیهایی مانند عصمت، عدالت، دانایی و آگاهی ـ میان انسانها باشد و آنان را به سوی کمال راهنمایی نماید[۲].
در توضیح بیشتری از این قاعده میتوان از به شرح علامه حلی استناد جست:
تبیین دلیل اثبات امامت بر مبنای حکمت الهی
بر مبنای اقتضاء حکمت الهی، مفهوم قاعده لطف به طور کلی این است، خداوند حکیم که بندگان را برای رسیدن به کمال دینی و مقام برجسته انسانی خلق کرده، بنابر حکمت بالغهاش، عقلاً میباید ابزار کمال را در اختیار آنان قرار دهد؛ چنانکه اگر بزرگی، عدّهای را به منزل خود دعوت کند و بداند تا زمانی که شرایط خاصّی برای آنها مهیّا نشود نمیتوانند به میهمانی بیایند، پس لازم است ابزار و شرایط آمدن آنان را نیز فراهم کند تا با اختیار خود به میهمانی بیایند. به این ترتیب، نامه دعوت و تعریف و تمجید آن بزرگ از محبّتهایی که راجع به میهمانی به مدعوان وعده میدهد، مصداق لطف مقرِّب است و نوشتن آدرس و فرستادن غلام خود برای آوردن ایشان، مصداق لطف محصِّل[۳].
نتیجه آنکه: لطف، از جمله نمودهای رحمت و از صفات فعل الهی است که خداوند بر خود واجب نموده است آنرا بر بندگان مبذول دارد. جریان لطف الهی به صورتهای مختلف محقّق میگردد. مسئله بعثت انبیاء(ع) ارسال رسل و انزال کتب آسمانی و ارائه معجزات و تشریع ادیان و مقرر داشتن تکالیف بر مبنای مصالح بندگان، از جمله مظاهر لطف الهی است. بر همین اساس نصب وصیّ و امام بعد از پیامبران(ع)، همچنین ضرورت تشکیل حکومت دینی به رهبری امام معصوم و نیز فراهم کردن اسباب هدایت عام برای امت نیز از دیگر جلوههای لطف خداوند است.
برهان در مورد قاعده لطف به اقتضاء حکمت الهی، با بیانهای گوناگونی مطرح شده است. حدّ وسط در همه این براهین، حکمت خداوند متعال است. شکل منطقی برهان به این صورت است که:
- هدف از خلقت انسان، عبادت خداوند و معرفت پروردگار و رسیدن به مرتبه یقین در ایمان است (صغری)؛
- برای تحصیل عبادت پروردگار (و آثار آن)، نصب حجج الهی (اعم از رسولان الهی و ائمه هدی(ع)) ضروری است (کبری)؛
- نتیجه آنکه برای رسیدن انسان به هدف از خلقتش (که ضرورت حکمت الهی است)، نصب حجج الهی(ع) از سوی خداوند ضروری است.
برای تحقّق چنین هدفی که لازمه حکمت الهی است، وجود دائمی حجج الهی(ع) در همه زمانها و مکانها ضروری است[۴].
اثبات امامت بر مبنای قاعده لطف، با تقریر علامه حلی
مرحوم علامه حلی در بیان ضرورت و حُسن بعثت نبی، دلائلی را بنابر قاعده لطف ذکر کرده است که هریک از آنها میتواند در عین حال، دلیلی مستقل بر ضرورت نصب امام بعد از نبی به شمار آید. خلاصهای از شرح ایشان بر کتاب تجرید الاعتقاد بیان میشود: "مسئله نخست در موضوع حَسَن بودنِ نصب ائمّه(ع) آن است که مردم در بحث نصب امام دچار اختلافاند و البته همگی مسلمانان و فرمانروایان جوامع و برخی فیلسوفان، در این ضرورت اتفاق نظر دارند و تنها براهمه این امر را نپذیرفتهاند. دلیل مطلوبیت و پسندیده بودن نصب ائمه(ع) آن است که این نصب فایدههای فراوان دارد و هیچ ضرری ندارد و از این رو قطعا امری پسندیده است. صاحب کتاب تجریدالاعتقاد نیز فواید فراوانی برای نصب امامان برشمرده است"[۵].
ایشان سپس به توضیح بیانات استاد خود، محقق طوسی، در فوائد بعثت نبوی(ص) پرداخته که همگی به عنوان دلیل در اثبات امامت عامه نیز قابل استناد است.
معاضدت عقل به وسیله نقل یا هدایت عقول
اولین دلیل علامه، کمک معارف دینی به عقل در احکامی است که عقل مستقلاً میتواند آنها را ثابت نماید و یا اموری که اصولاً راهی به ادراک آنها ندارد: "مساعدت عقول انسانی در درک عمیقتر اموری که عقل مستقلاً آنها را درک میکند و نیز هدایت به استنباط اموری که عقل به طور مستقل قادر به ادراک آنها نیست؛ مانند احکام شرعی و امور دیگری از اصول عملی شریعت"[۶]
توضیح: از آنجا که کمال انسان در گرو رشد قوّه عاقله او در معرفت به توحید و معارف توحیدی است، در برخی احکام، عقل بشری مستقل و توانا در درک است و در فهم آنها نیازی به شرایع الهی ندارد؛ مانند اثبات وجود خدا و صفات خداوند، رابطه آن با ذات خداوند، اثبات اصل معاد، حُسن بعثت انبیاء الهی(ع) و امور کلّی عقلی دیگری که در کتب عقلی طرح میگردد.
تعالیم شرع مقدّس نقش بهسزایی در بالندگی امور مستقلّ عقلی دارد و احکامی را که عقل به تنهایی و با زحمت و آن هم به طور ناقص قادر به درک آن است، کاملتر و روشنتر ارائه مینماید و بدین ترتیب، سیر کمال انسان را سرعت میبخشد. براهین دقیق فلسفی بر توحید، از قبیل برهان فُرجه[۷] بر وحدت ذات و نیز برهان صدّیقین در تفکّر مشّائی و یا حکمت متعالیه[۸] در شناخت واجب و توحید ذات، همچنین اثبات وحدت ذات با صفات الهی[۹] و مباحث عقلی بلند معنا و ژرف دیگر، برگرفته از تعالیم ارجمند قرآن و کلمات اهلبیت(ع) است و بشر هرگز قادر نیست صرفاً با تفکّر عقلانی به چنان قلّههای والای علمی دست بیاید.
به همین دلیل است که در میان متکلّمان اسلامی، کسی که بیشتر از قرآن و روایات بهرهمند شده، بالندگی بیشتری در فهم و تبیین موضوعات عقلی داشته است[۱۰]. چنانکه کتب روایی و عقلی از قبیل "توحید" صدوق و شروح مختلف فلسفی و عرفانی بر کتاب "الکافی"[۱۱] و یا موسوعه روایی "الوافی" از ملا محسن فیض کاشانی، شاهد صدقی بر این مدعا است.
به همین ترتیب، عقل انسان در مسیر کمال خود ناچار است از موضوعاتی آگاهی یابد که به غیر از طریق ارتباط با عالم غیب، از راه دیگری حاصل نمیشود؛ مثلاً وضعیت عالم برزخ و قیامت، سؤال در قبر، میزان و صراط و یا مسائل و اعتقادات کلامی پیرامون اشقیاء و سعداء و احوال آنان در عوالم بعد از مرگ، همگی مطالبی است که پی بردن به آن متوقّف بر ارسال رسل و بیان شرایع الهی توسط انبیا(ع) است. به همین دلیل، خداوند خطاب به امّت اسلام میفرماید: ﴿كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولًا مِنْكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[۱۲].
با توجه به ذیل آیه، روشن میشود عقل انسان ممکن است به مراتب نازله ای از کتاب الهی و یا حکمت دست یابد و بتواند بر اساس حسن و قبح عقلی، برخی محاسن و معایب را بشناسد و خود را تا حدّ محدودی تزکیه کند، اما هرگز قادر نیست بدون استمداد از وحی، بر ظرایف حکمت و دقایق کتاب الهی و راه و روش عمیق و کامل تهذیب نفس دست یابد. سیاق ادبی ذیل آیه ۱۵۱ سوره بقره نیز شاهد بر همین حقیقت است: ﴿يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾[۱۳]. یعنی سنخ معارف انبیاء(ع) به گونهای است که هرگز حتّی در گذر زمان و با پیشرفت علوم بشری نیز در دسترس قرار نمیگیرد[۱۴].
رفع خوف از بندگان و حجیّت در افعال عباد
دلیل دوم علامه، با حدّ وسط قرار دادن بندگی عباد حاصل میشود و اینکه عبد باید بداند تصرف او در ملک مولای خود غاصبانه نیست و او تحصیل رضایت مولا را مینماید. علامه میفرمایند: "برداشته شدن خوف از مکلّفین در تصرّفاتی که مینمایند؛ زیرا با دلیل عقلی ثابت شده همگی، بندگان پروردگار هستیم و عقلاً تصرف در ملک غیر، بدون اذن او قبیح است و اگر بعثتی در کار نباشد، راه تشخیص حُسن تصرف در ملک غیر روشن نیست. در نتیجه، در چگونگی تصرّف، برای مکلّف ترس پدید میآید؛ زیرا عقل حکم به امری میکند که راهی در تشخیص آن، جز با بعثت وجود ندارد و در نتیجه، در صورت عدم بعثت، خوف همیشه برای بندگان باقی میماند"[۱۵].
توضیح: خداوند در سوره بقره، ذیل داستان حضرت آدم(ع)، بعد از ذکر ماجرای هبوط ایشان به زمین و پذیرفته شدن توبه او و همسرش، در قالب قاعده کلّی، خطاب به همه بنیآدم میفرماید: ﴿قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[۱۶]. این خطاب، به یک تبیین عقلی اشاره دارد، بدین ترتیب، بعد از آنکه امّت از راه عقل به توحید و نبوّت و معاد معتقد شدند و بنا را بر رعایت آداب بندگی گذاشتند، باید این معرفت را نیز کسب کنند که در قلمرو ملک مولی زندگی میکند، اما نمیدانند چه باید بکنند تا مولایشان از ایشان راضی باشد و تصرّفاتشان در ملک مولی غاصبانه محسوب نگردد. در نتیجه، بنده دائماً در خوف از خشم مولی و حزن از عذاب اخروی قرار میگیرد. لذا عقل حکم میکند که باید هدایتگران و حججی از سوی خداوند فرستاده شوند تا راه تحصیل رضایت و دفع غضب پروردگار را به انسان ارائه نمایند.
در امّت اسلام، حجّت الهی، قرآن و سنّت نبوی(ص) است. بعد از رحلت نبیّ مکرّم(ص) نیز امّت یقین دارند خداوند تکالیفی برایشان مقرر داشته است. این در حالی است که ظاهر قرآن، ظنّی الدلاله است و سنّت نبوی(ص) علاوه بر قبلی، ظنّی الصدور نیز هست. در نتیجه، حجّت قطعی در اختیار مسلمین نیست تا مطمئن باشند که آیا آنچه انجام میدهند قطعاً امتثال وظیفه بندگی محسوب میشود و مولا از ایشان راضی است، یا آنکه مورد خشم خداوند واقع خواهند شد. لذا خوف و حزن به طور کلّی از مؤمنان برداشته نمیشود؛ چون آنچه در دست ایشان است، حجّت قطعی نیست. این در حالی است که خداوند صریحاً از متابعت ظن در شریعت نهی نموده و فرموده است: ﴿وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا﴾[۱۷].
بنابراین و براساس برهان لطف، عقل حکم میکند بعد از پیامبر اکرم(ص) همواره باید مقام معصومی مانند رسول خدا(ص) در علم و عصمت در میان مردم باشد تا کلام و سیره او حجّت قطعی در امتثال امر مولی در میان مردم دانسته شود و خوف و حزن در خصوص صحّت انجام تکلیف از مردم برداشته شود[۱۸].
اهمیت این برهان به حدّی است که در کلمات دیگر متکلّمان، به عنوان برهانی مستقلّ بر امامت عامّه به کار رفته است. چنانکه شیخ طوسی آنرا به عنوان برهان دومی، جدا از قاعده لطف، مورد اشاره قرار میدهد؛ از جمله: الذي يدل على ذلك: ما قد ثبت أنه ليس كل ما تمس الحاجه إليه من الشريعة عليه حجه قاطعه: من تواتر أو اجماع، أو ما جری مجراهما بل الأدله في كثير من ذلك - كال متكافئه. و لولا ما ذکرناه ما فزع خصومنا الى غلبه الظن و الاستحسان، و اجتهاد الرأي. و اذا ثبت ذلك – و كنا مكلّفين بعلم الشريعه و العمل بها، وجب أن يكون لنا مفزع نصل من جهته الى ما اختلف أقوال فیه، و هو الامام الذي نقوله[۱۹].[۲۰]
بیان حسن و قبح شرعی، یا هدایت به جزئیّات امور ارزشی
مسلّم است برخی افعال حَسَن و برخی دیگر قبیح است؛ وانگهی در افعال حَسَن نیز، برخی را عقل به تنهایی درک میکند و برخی دیگر را نه و با بعثت انبیاء(ع)، عقل به امور دوم راه پیدا کرده است[۲۱].
توضیح آنکه، در اعتقادات امامیه، هرچند عقل در تشخیص حسن و قبح مستقل است، ولی همانطور که در احکام اعتقادی اشاره شد، عقل تنها در حیطه کلیّات قادر به قضاوت است؛ و چون به مناطات احکام جزئی در فقه راه ندارد، در تشخیص مسائل فرعی ارزشی در اخلاقیّات و بسیاری از حقوق فردی و اجتماعی ساکت است. مثلاً عقل میداند ظلم قبیح است، ولی آیا اجرای قصاص یا حدّ شرعی درباره مجرمان مستحق این کیفرهای شرعی نیز مصداق ظلم است؟ خداوند در این باره میفرماید این کار نه تنها ظلم نیست، بلکه حیات اجتماعی در گرو آن است و لذا مصداق "عمل حسن" است: ﴿وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ يَا أُولِي الْأَلْبَابِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[۲۲]
بنابراین، از آنجا که عقل قادر به استنباط همه امور جزئی حسن و قبح نیست، در نتیجه برای تشخیص آنها محتاج امام است[۲۳].
تشخیص مضرّات امور به طور جامع
با توجه به اینکه نفس انسانی ارتباط تنگاتنگی با جسم او دارد، امور نافع و یا مضر نسبت به هریک، به سرعت بر دیگری مؤثر است و عقل تنها میتواند نافع و مضر را در محدوده تجربیات برای جسم تشخیص دهد. لذا حدّ وسط در این برهان، تشخیص امور مضر و نافع به معنای واقعی کلمه از طرف شارع مقدس است: "مسلّم است بعضی مواد برای بدن نافع و برخی دیگر مضراند و عقل نمیتواند همه آنها را درک کند و با بعثت نبوی(ص)، این مجهولات معلوم میگردد"[۲۴]
توضیح: بشر ممکن است به مدد علم و تجربه، امور نافع و مضر در غذا و دارو را تشخیص دهد؛ ولی گستره نفع و ضرر جسمی و روحی برای انسان به حدّی است که عقل هرگز احاطه به همه آنها ندارد و ناچار است تابع شرع مقدّس و فرمان نبی و یا امام باشد؛ چنانکه خداوند درباره محرّمات شرعی میفرماید آنها اموری خبیث و منفورند؛ حتی اگر عقل، ادراک روشنی از این امر نداشته باشد: ﴿الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ... وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّبَاتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبَائِثَ...﴾[۲۵]
بنابراین، هرچند با پیشرفتهای علمی، انسان قادر به تشخیص منافع مادی گردد، ولی در هر حال در تشخیص منافع معنوی قاصر است. برای نمونه میتوان به حرمت شراب و قمار اشاره نمود که هرچند ممکن است عقل بشری منافعی در آنها ببیند و حکم به جواز آنها بدهد، ولی خداوند فراتر از عقل ظاهربین، به مضرّات مادّی و معنوی آنان اشاره نموده و حکم به حرمت آنها میدهد: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْخَمْرِ وَالْمَيْسِرِ قُلْ فِيهِمَا إِثْمٌ كَبِيرٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ وَإِثْمُهُمَا أَكْبَرُ مِنْ نَفْعِهِمَا...﴾[۲۶] و یا هنگامی که قرآن کریم حکم تیمّم، یعنی طهارت با خاک را ذکر مینماید، هرچند این عمل به حسب ظاهر خاکاندود کردن برخی از اندام و برای انسان ناخوشایند است، ولی در حقیقت عملی پسندیده و پاککننده است: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ... فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيدًا طَيِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَأَيْدِيكُمْ مِنْهُ مَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَلِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ﴾[۲۷]. همچنین درباره حکم ربا، عقل فتوا به تجویز آن میدهد، ولی خداوند ربا را تحریم نموده و به سختی با آن برخورد مینماید و میفرماید: ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾[۲۸].[۲۹]
تعیین و تفصیل مکارم اخلاق
اخلاق در نظامات فردی و اجتماعی انسان جایگاه ویژهای دارد. هرچند عقل میتواند کلیات امور اخلاقی را تشخیص دهد، اما ممکن است در مصادیق دچار خطا شود. حدّ وسط در این برهان، تشخیص مکارم اخلاق و مراتب آنها در زندگی فردی و اجتماعی است. مراتب اخلاق و تفاوت امور اخلاقی برای بشر روشن است؛ اما او نیازمند آگاهی از مکارم اخلاق است تا بتواند به واسطه آنها، رؤوس اخلاقیّات در امور فردی و اجتماعی را درک کند و با آن به زندگی خود سامان دهد. در نتیجه، انسان به بعثت انبیاء(ع) محتاج است[۳۰]
توضیح: جایگاه اخلاق در دین اسلام به حدّی برجسته است که خداوند، رسول خود(ص) را به صفت " خُلق عظیم" ستوده و فرموده است: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[۳۱]. امام باقر(ع) در توضیح این آیه شریفه فرمودهاند: «وَ هُوَ الْإِسْلَامُ»[۳۲]. ایشان در بیانی دیگر، آن را به "دین عظیم" تفسیر کردهاند[۳۳].
بنا بر حسن و قبح عقلی، بشر با عقل خود قادر به درک کلیات و اصول اخلاق و فعل حَسن و قبیح است. همچنین از آنجا که فطرت انسان مطابق با توحید قرار داده شده، به هر میزان که فطرت انسانها آلوده به گناه نباشد، معارف دینی را درک میکنند. اما بشر، در هر مرتبه از طهارت و علم که باشد، هرگز نمیتواند با عقل خود جزئیات امور دینی را درک نماید و لذا همیشه محتاج اولیاء الهی(ع) است تا به واسطه آنها، بتواند از عالم غیب بهرهمند شود؛ خصوصاً آنکه رسول خدا(ص)اخلاق را جوهره دین و هدف نهایی از بعثت خود بیان کرده و فرمودند: «بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»[۳۴].
نظر به آنکه هدف همه ادیان، معرفی توحید و معارف الهی است، معلوم میشود مراد رسول خدا(ص) از این روایت، "اخلاق عملی" است که رابطه تنگاتنگی با شناخت توحید دارد. چنین علومی در اصطلاح قرآن "حکمت" نام دارد و تنها اولیاء الهی، اعم از انبیاء و اوصیای آنان(ع)، واجد چنین علومی هستند. در عین حال، روابط انسانی، در مسائل شخصی و اجتماعی، دائماً بر محور اخلاقیّات میگردد و بشر بدون اخلاق نمیتواند زندگی سالمی داشته باشد. انسان همیشه نیازمند وارستگان و پرهیزکارانی است که راه و رسم اخلاقیّات را در سطح فردی و خانوادگی و اجتماعی به او تعلیم نمایند؛ چنانکه خداوند درباره هدف از بعثت رسول خدا(ص) میفرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ﴾[۳۵].
در میان امور اخلاقی، خواه فردی و یا اجتماعی، برخی بر بعض دیگر تقدّم دارند. همانطور که اشاره شد، امّت با عقل خود نمیتواند به طور دقیق و کامل به مراتب اخلاق و جزئیات آن و تفکیک مکارم از غیر آن پی ببرد؛ از همین رو، مقام شامخ ائمه(ع) به خوبی در بیانات ایشان در تبیین این قبیل امور روشن میگردد[۳۶]. پیچیدگیها و چالشهای این امر، در قلمرو مسائل بغرنج و چند وجهی اجتماعی به مراتب بیشتر است و در نتیجه، بشر همواره محتاج اوصیای رسول خدا(ص) در تبیین آنها در هر دو بخش است[۳۷].
تبیین آثار اعمال
انبیاء(ع) به مردم ثواب اعمال را میآموزند؛ بهگونهای که افرادی غیر از آنها نمیتوانند خبر از آن دهند و در نتیجه، با بعثت ایشان، آثار افعال مکلّفان برای آنها روشن میشود[۳۸].
توضیح: این قسمت از بیان علامه حلّی، اشاره به برهان لطف مقرّب دارد؛ بدین معنا که بسیاری از توده امّت، امتثال تکلیف را نه از سر محبّت و یا شکر منعم، بلکه یا به خاطر شوق به ثواب اعمال و یا خوف از عقاب ترک واجبات و ارتکاب محرمات به جا میآورند. لذا بیان آثار اخروی عمل و یا ظهور حقیقت آنها، فقط از عهده کسانی بر میآید که خبر از عالم غیب داشته باشند و آنان انبیاء و ائمه(ع) هستند. لذا اخلال در لطف مقرّب، اخلال در لطف محصّل را به همراه دارد و همیشه باید کسانی باشند تا زمینه افزایش رغبت مردم به امتثال فرامین الهی را فراهم آورند.
آنچه بیان شد، وجوه مختلف برهان لطف بود که هم در اثبات ضرورت بعثت انبیاء(ع) به کار میرود و هم عیناً در اثبات امامت عامّه مورد استفاده قرار میگیرد[۳۹].
عصمت
از دیدگاه امامیه، امام حافظ و نگاهبان شریعت و مرجع مردم برای راه یافتن به اسلام است. بنابراین، همانطور که پیامبر (ص) باید عصمت داشته باشد، امام نیز باید معصوم باشد. اگر امامت، مکمل نبوت است[۴۰]، امام باید همان وظایف پیامبر را برعهده بگیرد و لذا دلایلی که بر وجود عصمت در پیامبر تاکید دارند، به عصمت امام نیز نظر دارند. اگر گفته شود: لازم نیست امام، معصوم باشد؛ زیرا اگر به اشتباه بیافتد، افراد دیگری یاریاش میکنند و از اشتباه آگاهش میسازند. در جواب گفته می شود این سخن صحیح نیست؛ زیرا همین حرف درباره آن افراد هم گفته میشود و آنان نیز کسانی میخواهند تا آگاهشان سازند و این همچنان ادامه پیدا میکند مگر به کسی برسد که از خطا و اشتباه مصون و معصوم است. علاوه براینکه اگر خطا و اشتباه بر امام روا باشد، مردم باید او را راهنمایی کنند؛ حال آنکه وظیفه مردم پیروی از اوست نه راهنمایی. از آن رو که عصمت، حالتی باطنی است و جز خدا و رسول (ص) کسی از آن آگاه نیست، بازشناختن شخص معصوم از طاقت بشر بیرون است. پس تنها خداوند میتواند معصوم را به مردم نشان دهد و رسالت خویش را به او بسپارد[۴۱]. مردم توانایی و شایستگی این امر خطیر را ندارند[۴۲].[۴۳]
افضلیت
امام باید از همه فضیلتهای انسانی بیش از مردم نصیب برده و از رذائل اخلاقی پیراسته باشد. او باید به نیازمندیهای امت از همه کس داناتر باشد و برای برآوردن آنها، تواناتر باشد. این ویژگی را "افضلیت امام" میخوانند. شایسته نیست امام با دیگران برابر یا از آنان پایینتر باشد؛ زیرا لازمه برابری، ترجیح بدون دلیل و باطل است و مقدم کردن انسان پایینتر از نظر عقل قبیح است و قرآن آنرا نکوهیده است[۴۴].[۴۵].[۴۶].
تنصیص
از آنجا که امامت، لطف خداوند است، باید تحقق یابد و چون این لطف الهی بدون عصمت ممکن نیست، امام باید معصوم باشد. از همین رو خداوند باید تصریح به این امر داشته باشد. چنان که گذشت، مردم توان شناختن عصمت را ندارند و همانطور که شناختن شخص شایسته برای نبوت در توان مردم نیست، شناختن امام نیز تنها بر عهده خداوند است. تفاوت تعیین پیامبر و امام در این است که پیامبر باید برای اثبات مدعای خویش معجزه داشته باشد؛ اما امام از راه انسانی معصوم ـ یعنی پیامبر ـ به مردم معرفی میشود. بدین سان، امامت از دیدگاه امامیه، مقامی است که تنها از راه نص پیامبر (ص) به شخص امام میرسد و راه انتخاب مردم در این عرصه بسته است[۴۷].[۴۸].
دلایل نقلی
- آیات: در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که در آنها به موضوع امامت پرداخته شده است مانند آیاتی از قرآن که درباره ماجرای نصب امام علی(ع) به امامت نازل شدهاند: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا﴾[۴۹]؛ ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكَافِرِينَ﴾[۵۰] و آیات دیگری مانند: آیه انذار؛ آیه تطهیر؛ آیه خیرالبریه؛ آیه مودت؛ آیه مباهله و ...[۵۱].[۵۲]
- دلائل روایی: احادیث نیز در این باره فراواناند مانند: حدیث یوم الدار؛ حدیث ثقلین؛ حدیث سفینه؛ حدیث منزلت و ...[۵۳].[۵۴]
اثبات امامت با معجزه
معجزه، کار خارقالعادهای است که با استناد به مشیت و عنایت خاص خداوند از فردی صادر میشود تا دلیل بر حقانیت مدعای او باشد. برخی از متکلمان، معجزه را از مختصات پیامبران دانستهاند و خارقالعادههایی را که از اولیای الهی صادر میشود “کرامت” نامیدهاند، اما برخی دیگر معتقدند ویژگی معجزه آن است که از اولیای الهی برای اثبات ادعای مقام و منصبی الهی یا حقانیت دین و آیین الهی صادر میشود؛ خواه آن مقام و منصب الهی نبوت باشد یا امامت، و کرامت، امر خارقالعادهای است که به دست اولیای الهی یا درباره آنان انجام میشود، ولی ناظر به اثبات مدعایی الهی نیست[۵۵]. بنابراین معجزه راستگویی مدعی امامت را اثبات میکند و هرگاه آن مقام و منصب، ولایت و قرب معنوی در پیشگاه الهی باشد، معجزه، راستگویی مدعی آنرا اثبات میکند[۵۶].
اثبات امامت با نص
منابع
- فرهنگ شیعه
- ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت
- فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج١
پانویس
- ↑ مجموعه آثار شهید مطهری، ۴/ ۸۷۱؛ کشف المراد، ۳۸۸؛ کلم الطیب، ۳۲۹؛ الالهیات، ۱/ ۵۲۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 242.
- ↑ عبارت مرحوم سید مرتضی در تبیین برهان لطف چنین است الذی یدل علی ذلک: أن أحدنا لو دعا غیره الی طعامه و تأهب لحضوره ذلک الطعام و غرضه المقصود نفع المدعو- و ان کانت للداعی فی ذلک مسره فعلی سبیل التبع للغرض الأول- و فرضنا أنه یعلم أو یغلب فی ظنه أنه متی تبسم فی وجهه أو کلمه باللطیف من الکلام أو أنفد إلیه ابنه و ما أشبه ذلک - مما لا مشقه علیه فیه و لاشیء من الکلفه - حضر و لم یتأخر، و أنه متی لم یفعل معه ذلک لم یحضر علی وجه من الوجوه، وجبت علیه متی استمر علی ارادته منه الحضور و لم یرجع عنها أن یفعل ذلک الذی علم أن الحضور لایقع الامعه، و متی لم یفعله استحق الذم، کما یستحق الذم لو أغلق الباب دونه (و لهذا قالوا: إن منع اللطف کمنع التمکین فی القبح و استحقاق الذم. و هذه الجمله تقتضی وجوب اللطف] علیه تعالی، لأن العله واحده. (الذخیره فی علم الکلام (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۱ ه.ق.)، ص۱۹۱).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۶۱-۱۶۲.
- ↑ المسأله الأولی فی حسن البعثه: اختلف الناس فی ذلک فذهب المسلمون کافه و جمیع أرباب الملل و جماعه من الفلاسفه إلی ذلک و منعت البراهمه منه و الدلیل علی حسن البعثه أنها قد اشتملت علی فوائد و خلت عن المفاسد فکانت حسنه قطعا و قد ذکر المصنف - رحمه الله - جمله من فوائد البعثه
- ↑ منها، أن یعتضد العقل بالنقل فیما یدل العقل علیه من الأحکام کوحده الصانع و غیرها و أن یستفاد الحکم من البعثه فیما لا یدلّ العقل علیه کالشرائع و غیرها من مسائل الأصول.
- ↑ اشاره دارد به آیه:﴿لَوْ كَانَ فِيهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا فَسُبْحَانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ﴾ «اگر در آن دو (- آسمان و زمین) جز خداوند خدایانی میبودند، هر دو تباه میشدند پس پاکا که خداوند است- پروردگار اورنگ (فرمانفرمایی جهان)- از آنچه وصف میکنند» سوره انبیاء، آیه ۲۲.
- ↑ هر دو فیلسوف بزرگ اسلام، ابنسینا و ملاصدرا، در برهان صدّیقین خود به این آیه استشهاد کردهاند: ﴿سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنْفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾ «به زودی نشانههای خویش را در گسترههای بیرون و پیکرههای درونشان نشان آنان خواهیم داد تا بر آنها روشن شود که او راستین است؛ آیا بسنده نیست که پروردگارت بر همه چیز گواه است؟» سوره فصلت، آیه ۵۳.
- ↑ اشاره به کلام امیرالمؤمنین علی(ع) در معرفی خداوند دارد که فرمود: «أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمَالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ وَ كَمَالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ وَ كَمَالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ كَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْيُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ كُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَيْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ». (التوحید (للصدوق) (ط. جامعه مدرسین، ۱۳۹۸ ه.ق.)، ص۵۷، باب التوحید و نفی التشبیه).
- ↑ در این زمینه کافی است به عبارتی از اسفار، اثر حکیم و مفسر بزرگ شیعه، ملاصدرای شیرازی اشاره کنیم: أن الشرع و العقل متطابقان فی هذه المسأله کما فی سائر الحکمیات و حاشی الشریعه الحقه الإلهیه البیضاء أن تکون أحکامها مصادمه للمعارف الیقینیه الضروریه و تبا لفلسفه تکون قوانینها غیر مطابقه للکتاب و السنه (الحکمه المتعالیه فی الأسفار العقلیه الاربعه (ط. دار احیاء التراث، ۱۹۸۱ م، ج۸، ص۳۰۳).
- ↑ مراجعه شود به شرح میرداماد و ملاصدرا و ملاصالح مازندرانی.
- ↑ «چنان که از خودتان پیامبری در میان شما فرستادیم که آیههای ما را بر شما میخواند و (جان) شما را پاکیزه میگرداند و به شما کتاب آسمانی و فرزانگی میآموزد و آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
- ↑ «آنچه را نمیدانستید به شما یاد میدهد» سوره بقره، آیه ۱۵۱.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۶۸-۱۷۰.
- ↑ إزاله الخوف الحاصل للمکلف عند تصرفاته: إذ قد علم بالدلیل العقلیّ أنه مملوک لغیره و أن التصرف فی ملک الغیر بغیر إذنه قبیح فلولا البعثه لما علم حسن التصرفات فیحصل الخوف بالتصرف و بعدمه إذ یجوز العقل طلب المالک من العبد فعلا لاسبیل إلی فعله إلا بالبعثه فیحصل الخوف
- ↑ «گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.
- ↑ «و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمیکنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۸.
- ↑ این بیان عقلی همانند قاعده اشتغال در علم اصول است که بر اساس آن، اشتغال یقینی، برائت یقینی را میطلبد. ماحصل آنکه، عبد وقتی یقین کرد که تکلیفی برعهده او آمده، باید طوری عمل کند که یقین به امتثال امرو اتیان تکلیف بنماید؛ مثل آنکه کسی میداند وقت نماز شده، ولی شک دارد نماز خوانده است یا خیر. در بحث حاضر نیز، عبد یقین دارد که در ملک مولی است و خداوند بر او تکالیفی را مقرّر نموده است، ولی تفصیل آنها را نمیداند؛ لذا باید به هر ترتیب که شده راه یقین به امتثال تکلیف را کشف کند و عمل را بهگونهای انجام دهد که اطمینان قلبی بر امتثال امر مولی برای او حاصل شود.
- ↑ تلخیص الشافی (ط. المحبین، ۱۳۸۲ ه.ش.)، ج۱، ص۱۱۸.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۷۰-۱۷۲.
- ↑ أن بعض الأفعال حسنة و بعضها قبيحه؛ ثم الحسنه منها ما يستقلّ العقل بمعرفه حسنه و منها ما لا يستقل و كذا القبيحه و مع البعثه يحصل معرفه الحسن و القبح الذين لا يستقلّ العقل بمعرفتهما
- ↑ «و شما را ای خردمندان در قصاص، زندگانی (نهفته) است؛ باشد که شما پرهیزگاری ورزید» سوره بقره، آیه ۱۷۹.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳.
- ↑ أن بعض الأشياء نافعه لنا، مثل كثير من الأغذيه و الأدويه و بعضها ضار النا، مثل كثير من السموم و الحشائش و العقل لايدرك ذلك كلّه و في البعثه تحصل هذه الفائده العظيمه
- ↑ «همان کسان که از فرستاده پیامآور درس ناخوانده پیروی میکنند... چیزهای پاکیزه را بر آنان حلال و چیزهای ناپاک را بر آنان حرام میگرداند» سوره اعراف، آیه ۱۵۷.
- ↑ «از تو درباره شراب و قمار میپرسند، بگو در این دو، گناهی بزرگ و سودهایی برای مردم (نهفته) است. امّا گناه آنها از سود آنها بزرگتر است.».. سوره بقره، آیه ۲۱۹.
- ↑ «ای مؤمنان! چون برای نماز برخاستید.... و آبی نیافتید به خاکی پاک تیمّم کنید، با آن بخشی از چهره و دستهای خود را مسح نمایید، خداوند نمیخواهد شما را در تنگنا افکند ولی میخواهد شما را پاکیزه گرداند و نعمت خود را بر شما تمام کند باشد که سپاس گزارید» سوره مائده، آیه ۶.
- ↑ «آنان که ربا میخورند جز به گونه کسی که شیطان او را با برخورد، آشفته سر کرده باشد (به انجام کارها) بر نمیخیزند؛ این (آشفته سری) از آن روست که آنان میگویند خرید و فروش هم مانند رباست در حالی که خداوند خرید و فروش را حلال و ربا را حرام کرده است پس کسانی که اندرزی از پروردگارشان به آنان برسد و (از رباخواری) باز ایستند، آنچه گذشته، از آن آنهاست و کارشان با خداوند است و کسانی که (بدین کار) باز گردند دمساز آتشند و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۷۵.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۵.
- ↑ أن مراتب الأخلاق و تفاوتها معلوم یفتقر فیه إلی مکمل بتعلیم الأخلاق و السیاسات بحیث تنتظم أمور الإنسان بحسب بلده و منزله.
- ↑ «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
- ↑ «عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(ع) فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ﴿إِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ قَالَ هُوَ الْإِسْلَامُ» (ط. مؤسسه البعثه، قسم الدراسات الإسلامیه، ۱۴۱۵ ه.ق) ج۵، ص۴۵۵).
- ↑ تفسیر القمی (ط. دارالکتاب، ۱۳۶۳ ه.ش)، ج۲، ص۳۸۲: سوره القلم، آیات ۱۷ تا ۳۰.
- ↑ بحار الأنوار (ط. ۱۴۰۳ ه.ق.)، ج۱۶، ص۲۱۰.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت که آیات وی را بر آنان میخواند و آنها را پاکیزه میگرداند و به آنها کتاب و فرزانگی میآموزد و به راستی پیش از آن در گمراهی آشکاری بودند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ برای مثال به بیانی از امام صادق(ع) در تبیین مکارم اخلاق اشاره میکنیم: «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ الْأَخْلَاقِ فَامْتَحِنُوا أَنْفُسَكُمْ فَإِنْ كَانَتْ فِيكُمْ فَاحْمَدُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ إِنْ لَا تَكُنْ فِيكُمْ فَاسْأَلُوا اللَّهَ وَ ارْغَبُوا إِلَيْهِ فِيهَا قَالَ فَذَكَرَهَا عَشَرَةً الْيَقِينَ وَ الْقَنَاعَةَ وَ الصَّبْرَ وَ الشُّكْرَ وَ الْحِلْمَ وَ حُسْنَ الْخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الْغَيْرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ الْمُرُوءَةَ قَالَ وَ رَوَى بَعْضُهُمْ بَعْدَ هَذِهِ الْخِصَالِ الْعَشَرَةِ وَ زَادَ فِيهَا الصِّدْقَ وَ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ» (الکافی (ط. الإسلامیه، ۱۴۰۷ ه.ق.)، ج۲، ص۵۶: باب المکارم).
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۷۵-۱۷۷.
- ↑ أن الأنبیاء(ع) یعرفون الثواب و العقاب علی الطاعه و ترکها فیحصل للمکلّف اللطف ببعثتهم فتجب بعثتهم لهذه الفوائد کشف المراد فی تجرید الاعتقاد (ط. مؤسسه النشر الإسلامی، ۱۴۱۳ ه.ق.)، ص۳۴۷.
- ↑ فیاضبخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۸.
- ↑ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلامَ دِينًا﴾؛ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، ۳.
- ↑ ﴿اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾؛ سوره انعام، آیه ۱۲۴.
- ↑ کشف المراد، ۳۹۰؛ راهبرد اهل سنت به مسألة امامت، ۱۸۵؛ مجموعه آثار، ۴/ ۸۶۴؛ الالهیات، ۱/ ۵۳۷.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 243.
- ↑ ﴿أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى﴾؛ سوره یونس، آیه ۳۵.
- ↑ کشف المراد، ۳۹۲؛ الفوائد البهیه فی شرح عقائد الامامیة، ۲/ ۷۴؛ انیس الموحدین، ۱۱۵.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 243.
- ↑ کشف المراد، ۳۹۱؛ مجموعه آثار، ۴/ ۸۷۵؛ الفوائد البهیة، ۲/ ۷۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 244.
- ↑ «امروز دینتان را کامل و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را (به عنوان) آیین شما پسندیدم» سوره مائده، آیه۳.
- ↑ «ای پیامبر! آنچه را از پروردگارت به سوی تو فرو فرستاده شده است برسان و اگر نکنی پیام او را نرساندهای؛ و خداوند تو را از (گزند) مردم در پناه میگیرد، خداوند گروه کافران را راهنمایی نمیکند» سوره مائده، آیه۶۷.
- ↑ کلم الطیب، ۴۷۱؛ پیام قرآن، ۹/ ۳۹۳- ۱۷۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 244.
- ↑ اسرار الامامه، ۲۵۰؛ پیام قرآن، ۹/ ۱۰۵- ۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۲۴۴.
- ↑ در این باره به کتاب ایضاح المراد فی شرح کشف المراد، ص۳۸۲-۳۸۸ رجوع شود.
- ↑ ربانی گلپایگانی، علی، براهین و نصوص امامت، ص ۸۰-۸۳.