حضرت علی اکبر در معارف و سیره حسینی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۳۱ اوت ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۵۳ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

این مدخل مرتبط با مباحث پیرامون حضرت علی اکبر است. "حضرت علی اکبر" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

علی اکبر فرزند بزرگ امام حسین (ع) و شبیه پیامبر است. مادر او، لیلا دختر ابی مرّه نام داشت و روز عاشورا در سن ٢٥ سالگی بعد از فداکاری بسیار شهید شد. او اوّلین شهید عاشورا از بنی هاشم بود. ایشان نزدیک‌ترین شهیدی است که با امام حسین(ع) دفن شده است و به این خاطر ضریح امام، شش گوشه دارد.

مقدمه

«اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلَ قَتِيلٍ مِنْ نَسْلِ خَيْرِ سَلِيلٍ مِنْ سُلاَلَةِ إِبْرَاهِيمَ اَلْخَلِيلِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَبِيكَ...»[۱]؛ سلام بر تو ای اولین شهید از نسل بهترین سلسه از سلاله ابراهیم خلیل سلام خدا بر تو و بر پدر تو... .

در تعداد شهدای بنی‌هاشم در کربلا اختلاف است، در مناقب ابن شهر آشوب[۲] می‌نویسد: شهدای اهل بیت ۲۷ نفر بوده‌اند، اما اسامی‌ای که آورده بیشتر از ۲۷ نفر است. وی چنین آورده است: نُه نفر از فرزندان عقیل (که نام هشت نفر از آنها را ذکر می‌کند): مسلم بن عقیل، جعفر، عون، عبدالرحمن بن عقیل، محمد بن مسلم، عبدالله بن مسلم، جعفر بن محمد بن عقیل و محمد بن ابی سعید بن عقیل و نام نهمی را ذکر نمی‌کند. سه نفر از فرزندان جعفر: محمد بن عبدالله بن جعفر، عون الاکبر بن عبدالله، و عبدالله بن عبدالله بن جعفر. نُه نفر از فرزندان امیرالمؤمنین(ع): حضرت حسین(ع)، عباس، گفته شده فرزندش محمد بن عباس، و عمر، عثمان، جعفر، ابراهیم، عبدالله الاصغر، محمد الاصغر و ابوبکر (وی گوید در شهادت ابوبکر شک است). چهار نفر از فرزندان امام حسن مجتبی(ع): ابوبکر، عبدالله، قاسم و چهارمی گفته شده بشر، و یا عمر، که ضغیر بوده است و شش نفر از فرزندان امام حسین(ع) که می‌گوید درباره آنها اختلاف است. و به نام ده نفر اشاره می‌کند به این شرح: علی اکبر، ابراهیم، عبدالله، محمد، حمزه، علی، جعفر، عمر، زید و نیز عبدالله ـ شیرخواره ـ که در آغوشش به شهادت رسید.

همان طوری که ملاحظه می‌کنید جمع ایشان ۳۱ نفر است و عدد ۲۷ به نظر صحیح نیست؛ لذا به نظر می‌آید این تعداد که ابن شهر آشوب نام برده است صحیح و دقیق نباشد.

هنگامی که تمام یاران و اصحاب امام حسین(ع) به افتخار شهادت نائل شدند و امام(ع) دیگر یار و یاوری از اصحاب نداشت نوبت به جانبازی و فداکاری جوانان بنی هاشم و خاندان آن حضرت رسید، طبق زیارت ناحیه مقدسه و نقل مورخان شیعه و سنی، اولین کسی که از بنی هاشم موفق شد اجازه میدان بگیرد و جان خود را فدای امام و پیشوای خود نماید حضرت علی اکبر، فرزند رشید اباعبدالله الحسین(ع) است[۳].[۴]

شخصیت خانوادگی حضرت علی اکبر(ع)

حضرت علی اکبر(ع) فرزند امام حسین(ع) و جد بزرگوارش علی بن ابی طالب(ع) و جد بزرگ مادریش رسول گرامی اسلام(ص) است. علت نامیده شدن او به «علیِ بزرگ تر»، این بود که امام حسین(ع) به دلیل شدت علاقه‌ای که به نام پدر بزرگوارش داشت، نام سه فرزند پسرِ خود را «علی» گذاشت. از این‌رو، اولی به «علیِ بزرگ‌تر» و دومی به «علیِ میانه» و سومی به «علیِ کوچک‌تر» معروف شدند.

کنیه ایشان ابوالحسن و گفته شده از او فرزندی به یادگار نمانده است[۵]. برخی از سیره نویسان هم برای او فرزندی قائل شده‌اند[۶].

طبق نقل برخی از مورخان او از جدش امیرالمؤمنین(ع) روایت نقل کرده است[۷].

مادرش «ام‌لیلی» دختر "أبی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی" است، "عروة بن مسعود" که جد مادری ام لیلی است از مردان بزرگ اسلام و شخصیت‌های بسیار ارزشمند قریش بود، او کسی بوده که در سال ششم هجری از طرف کفار قریش برای مذاکره صلح، به نزد پیامبر اسلام به «حدیبیة»[۸] فرستاده شد.

عروة بن مسعود یکی از دو بزرگ مردان است که وقتی پیامبر اسلام(ص) مبعوث به رسالت شد قریشیان گفتند: چرا قرآن به یکی از آن دو مرد بزرگ، یعنی عروة بن مسعود یا ولید بن مغیره نازل نشد: ﴿وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَذَا الْقُرْآنُ عَلَى رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ[۹] عروه در سال نهم هجری هنگامی که پیامبر(ص) از طایف با فتح و پیروزی مراجعت کرد در طایف حضور نداشت و پس از مراجعه پیغمبر، نور ایمان در قلبش تابید و پیش از آنکه پیامبر(ص) به مدینه برسد در ربیع الاول سال نهم هجری خدمت حضرت رسید و اسلام آورد و با اجازه آن حضرت به وطن خود طایف بازگشت تا مردم را دعوت به اسلام کند و در هنگامی که اذان نماز می‌‌گفت برخی از عشیره‌اش از تقیف به او تیراندازی کردند و یکی از تیرها به او اصابت کرد و او را کشت!

هنگامی که خبر مرگ او به رسول خدا(ص) رسید، فرمود: «عروه مانند صاحب یاسین است که قوم خود را دعوت به خدا کرد ولی او را کشتند»[۱۰]؛

ابن اثیر از رسول خدا(ص) نقل می‌‌کند که حضرت فرمود: «در اسلام چهار نفر از سادات و بزرگانند: بشر بن هلال عبدی، عدی بن حاتم، سراقة بن مالک مدلج و عروة بن مسعود ثقفی»[۱۱]؛ علی اکبر(ع) از جانب مادر، فرزند این شخصیت بزرگ است.

آیا مادرش «لیلی» در کربلا بوده است یا خیر؟ اختلاف است، ولی قول اصح آن است که ایشان در کربلا نبوده است. محدث قمی می‌‌گوید: من در مصادر نیافتم که مادر علی اکبر در کربلا حضور داشته است. اگر چه در بعضی مقاتل مثل «وسیلة الدارین» و روضة الشهداء (این کتاب از کتاب‌های ضعیف است). گفته شده که «لیلا مادر علی اکبر» در واقعه کربلا حضور داشته است[۱۲].[۱۳]

سن حضرت علی اکبر(ع) در هنگام شهادت

علی اکبر در زمان خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد[۱۴]، اما معلوم نیست در چه زمانی از خلافت دوازده ساله او به دنیا آمده است. آیا اواسط خلافت عثمان بوده یا اواخر خلافت او؛ لذا درباره سن علی اکبر به هنگام شهادت بین مورخان اختلاف است: بعضی سن او را در عاشورای ۶۱ که به افتخار شهادت رسیده هیجده سال نقل کرده‌اند[۱۵] و بعضی نوزده سال[۱۶] و حتی ۲۵ سال[۱۷] و ۲۷ ساله[۱۸] هم گفته شده است.

بدیهی است اگر سن ایشان ۲۵ یا ۲۷ سال بوده از امام سجاد برادرش چند سالی بزرگ‌تر و اگر هیجده سال بوده چند سالی از امام سجاد(ع) کوچک‌تر بوده است. اگر چه این بحث فایده عملی چندانی ندارد اما از نظر تاریخی و اطلاع رجالی بی‌فایده نیست؛ لذا به اختصار به آن می‌‌پردازیم: علی اکبر از امام سجاد(ع) بزرگ‌تر بوده؛ زیرا:

  1. او به لقب «اکبر»، یعنی بزرگ‌تر اشتهار داشته و امام سجاد به «أوسط»، یعنی متوسط
  2. عبید الله بن زیاد در مجلسی که اسرا حاضر بودند، خطاب به حضرت زینب(ع) گفت: مگر علی بن الحسین کشته نشده! فرمود: «مرا برادری بزرگ‌تر بود که سپاه تو او را کشتند» و مشابه همین بیان هم در مجلس یزید آمده است.
  3. بعضی از بزرگان، مثل مامقانی در تنقیح و ابن ادریس حلی در خاتمه کتاب سرائر، تولد علی اکبر را در زمان خلافت عثمان ذکر کرده‌اند[۱۹]. این تاریخ ولادت، گواه بر این است که علی اکبر از امام سجاد(ع) بزرگ‌تر بوده است. بنابر این، قول اصح آن است که علی اکبر در زمان شهادتش در سن ۲۵ یا ۲۷ سال بوده است[۲۰].

و عبدالرزاق مقرم می‌‌نویسد: «او ۲۷ ساله بوده؛ زیرا در یازدهم شعبان سنه ۳۳ ه.ق به دنیا آمده است»[۲۱].[۲۲]

بنا بر نظریه مشهور ـ که وی بزرگ‌تر از امام زین العابدین(ع) بوده است ـ و با عنایت به این که امام زین العابدین(ع) هنگام واقعه عاشورا، بیست و سه سال داشته، باید سن علی اکبر، بیش از این باشد و لذا گزارش‌های مبنی بر «ولادت وی در زمان خلافت عثمان» و ۲۵ ساله بودن وی در وقت شهادت»، درباره سن ایشان، واقع بینانه‌تر به نظر می‌رسد[۲۳].

آمادگی علی اکبر(ع) در مصاف با مرگ

از خصوصیات ذاتی علی اکبر(ع) و همه مردان خدا، رشادت و مردانگی در راه خدا و نترسیدن از مرگ و کشته شدن در مسیر هدف است و چنین مردانی مانند کوه، همواره استوار و پابرجا هستند و هیچ حادثه‌ای آنان را نمی‌لرزاند: «کَالجَبَلِ الرّاسِخِ لاتُحَرِّکُهُ العَواصِفُ».

علی اکبر در مسیر کربلا و تا روز عاشورا و هنگام شهادت در راه هدف که رسیدن به رضای حق بود سر از پا نمی‌شناخت و آماده هر نوع فداکاری بود و این صفات بارز را از پدر و جد بزرگوارش علی بن ابی طالب(ع) به ارث برده بود؛ لذا معاویة بن ابی سفیان در یکی از روزها به افرادی که دور او گرد آمده بودند گفت، به نظر شما چه کسی به حکومت اسلامی سزاوارتر است؟ حاضران گفتند: تو ای معاویه، او در پاسخ گفت: نه، سزاوارترین مردم به این مقام، علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب که جدش رسول خدا(ص) است؛ زیرا شجاعت بنی هاشم، و سخاوت بنی امیه و زهو[۲۴] ثقیف در او مشاهده می‌‌شود[۲۵].

علی اکبر، شهامت و مردانگی و عدم هراس از مرگ را در مسیر حرکت مکه به کربلا و در حادثه غم انگیز عاشورا به شایستگی به منصه ظهور گذاشت و در طول تاریخ و تا روز قیامت اسوه و الگوی جاودانه همه جوانان با ایمان گردید.

موقعی که کاروان امام حسین(ع) از قصر بنی مقاتل[۲۶] ـ و به قولی در منزل ثعلبه ـ اواخر شب در حال حرکت بودند، امام(ع) لختی به خواب رفت، چون از خواب بیدار شد گفت: «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَيْهِ رٰاجِعُونَ وَ اَلْحَمْدُ لِلّٰهِ رَبِّ اَلْعٰالَمِينَ»؛ این کلمات را دو یا سه بار تکرار کرد.

علی اکبر(ع) که صدای کلمه استرجاع یعنی: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۲۷] را از پدر شنید گفت: «ای پدر، جانم به فدایت، خدا را حمد کردی و آیه استرجاع خواندی، به چه علت این آیه را خواندی؟»

امام(ع) در پاسخ او فرمود: «پسرم، در اثنا راه کمی به خواب رفتم در عالم خواب شخصی را دیدم که سوار بر اسب بود و می‌‌گفت، این قوم می‌‌روند و أجل هم به سوی آنان در حرکت است، دانستم که خبر مرگ به ما داده شد».

علی اکبر گفت: «ای پدر، خداوند بدی را از تو دور گرداند، آیا مگر ما بر حق نیستیم؟»[۲۸]. امام(ع) در پاسخ او فرمود: «بله، به خدایی که بازگشت همه بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم»[۲۹] علی اکبر(ع) با کمال شهامت و ایمانی محکم در پاسخ پدر گفت: «اگر قرار است در راه حق بمیریم از مرگ باکی نداریم»[۳۰]. امام حسین(ع) چون فرزند را آماده جانبازی در راه خدا دید در حق او دعا کرد و فرمود: «خداوند بهترین پاداش فرزندی را به تو عنایت کند»[۳۱].[۳۲]

علی اکبر(ع) عازم میدان و عکس‌العمل امام(ع)

روز عاشورا روز صف‌آرایی حق مقابل باطل، روز شجاعت و مردانگی در برابر نامردمی و خواری و ذلت بود. روزی که جمعی اندک در برابر جمعیتی ده‌ها هزار نفری ایستادند و از حق دفاع کردند و جان دادند تا برای همیشه ستمکاران و ظالمان را محکوم سازند.

در چنین روزی وقتی تمام اصحاب امام حسین(ع) که توان جنگ و یاری داشتند به میدان دشمن رفتند و شربت شهادت نوشیدند. دیگر برای امام(ع) کسی از یاران باقی نمانده بود و تنها چندین نفر از فرزندان و برادران و برادرزادگانش. جانبازی بنی هاشم و خاندان حسینی آغاز شد و اولین شخصیت از بنی‌هاشم علی اکبر بود که عازم میدان شد.

ابوالفرج اصفهانی و دیگران گفته‌اند: علی اکبر نخستین کسی از نزدیکان امام(ع) و بنی هاشم بود، وقتی که دید پدرش یکه و تنهاست و دیگر یاوری از اصحاب که او را کمک کند ندارد، جلو آمد و از امام اجازه خواست به میدان رزم برود! این جوان زیبا و دارای اخلاقی برجسته و اشبه مردم به رسول خدا(ص) همین که تقاضای رفتن به میدان جنگ نمود، امام به او اجازه داد: «فَاسْتَأْذَنَ‏ أَبَاهُ‏ فِي‏ الْقِتَالِ‏ فَأَذِنَ لَهُ».

با اینکه امام(ع) در دادن اذن میدان به اصحاب تعلل می‌‌ورزید اما به فرزندش سریعاً و بی‌درنگ اجازه داد. سپس حضرت از سر مِهر و وفا نگاهی مأیوسانه به او کرد و سر به زیر انداخت و اشک در چشمانش حلقه زد و گریست و بعد انگشت سبابه خود را به طرف آسمان بالا برد و چنین گفت: «خدایا گواه باش جوانی را به جنگ این قوم فرستادم که از نظر خلقت و جمال و خلق و خوی، و از جهت منطق و سخن گفتن، شبیه‌ترین مردم به پیغمبر تو بود، و ما هر وقت که مشتاق دیدار پیامبرت می‌‌شدیم به صورت او نظر می‌‌کردیم، خدایا، برکات زمین را از این قوم دریغ کن و جمعیت آنها را پراکنده ساز، در میان آنها جدایی افکن و أمرای آنها را هیچ گاه از آنها راضی مگردان، که اینان ما را دعوت کردند که به یاری ما برخیزند و اکنون بر ما می‌‌تازند و از کشتن ما ابایی ندارند»[۳۳]

سپس امام(ع) با صدای بلند به عمر سعد خطاب کرد و فرمود: «ای پسر سعد، ـ وای بر تو ـ چه می‌کنی؟ خداوند، پیوند خویشاوندیت را قطع کند و هیچ چیزی را بر تو مبارک نسازد و بر تو کسی را مسلط کند که بعد از من سرت را در بسترت از تن جدا کند چون که رشته خویشاوندی مرا قطع کردی و حرمت خویشاوندی مرا با رسول خدا(ص) نادیده پنداشتی»[۳۴]. بعد با آواز بلند این آیه را تلاوت کرد: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ * ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ وَاللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ[۳۵]. استناد امام(ع) به این آیه شریفه حکایت از آن است که فرزندش علی اکبر دارای نژادی از نژاد انبیا و اولیا دارد.

اما نفرین امام(ع) در حق عمرسعد به اجابت مقرون شد و دو سه سال طول نکشید که مختار قیام کرد و دستور داد عمرسعد را سر بریدند و این کار در بستر عمرسعد اتفاق افتاد و او به کیفر دنیایی‌اش رسید تا باشد که به کیفرش در روز قیامت که عذاب ابدی است برسد[۳۶].[۳۷]

علی اکبر(ع) در میدان جنگ

علی اکبر، جوان رشید اسلام، با اذن پدر قدم به میدان نبرد گذاشت، در شهامت و شجاعت و از جان گذشتگی او تردیدی نیست، وقتی مقابل دشمن آمد چنین رجز می‌‌خواند:

«أَنَا عَلِيُّ بْنُ‏ الْحُسَيْنِ‏ بْنِ‏ عَلِيّ نَحْنُ وَ بَيْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ»

«تَاللَّهِ لَا يَحْكُمُ فِينَا ابْنُ الدَّعِي‏ أَضْرِبُ بِالسَّيْفِ أُحَامِي عَنْ أَبِي‏»

«ضَرْبَ غُلَامٍ هَاشِمِيٍّ قُرَشِي»[۳۸]؛

من علی بن حسین بن علی‌ام، به پروردگار کعبه، ما به رسول خدا از همه کس نزدیک‌تریم، به خدا سوگند فرزند آلوده دامن نمی‌تواند بر ما حکمرانی کند شمشیر می‌زنم و از پدرم حمایت می‌کنم، شمشیر زدن همچون جوان هاشمی قرشی. بعد از آنکه فرزند رشید ابا عبدالله الحسین(ع) حمله کرد و مبارزه‌ای مردانه نمود و عده‌ای از دشمن را به هلاکت رساند و یا مجروح کرد. به نقل ابن شهر آشوب: «هفتاد نفر از دشمن را از پای درآورد»[۳۹] و عبدالرزاق مقرم می‌نویسد: «۱۲۰ نفر را به جهم روانه کرد»[۴۰].

مرحوم مجلسی می‌نویسد: «آن‎قدر جنگید و از دشمن کشت که صدای ضجه مردم بلند شد و روایت شده که در حال تشنگی یک صد و بیست جنگ‌ و جو را به هلاکت رسانید»[۴۱].

در این گیرودار نبرد، تشنگی بر او غلبه کرد و از طرفی بدن او جراحات بسیار برداشته بود؛ لذا دیگر نتوانست بجنگد. به خیام حرم به نزد پدر بزرگوارش بازگشت تا کمی استراحت کند و رفع تشنگی نماید! وقتی به خدمت پدر آمد گفت: «ای پدرم، تشنگی جانم را به لب رسانده و سنگینی اسلحه مرا به زحمت انداخته است، آیا کمی آب هست که نیرو بگیرم و توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟!»[۴۲]؛

امام حسین(ع) گریست و فرمود: «واغوثاه، ای پسرم ـ از کجا برایت آب بیاورم، پسرم اندکی به مبارزه ادامه بده و صبور باش، دیری نمی‌پاید که جد بزرگوارت رسول خدا را زیارت خواهی کرد و کام تو را آنگونه سیراب خواهد کرد که هرگز تشنه نگردی»[۴۳].

و بعضی چنین نقل کرده‌اند که امام(ع) به او فرمود: «فرزندم! زبانت را نزدیک بیاور. بعد حضرت زبان او را در دهان گرفت و انگشتر خود را به او داد و فرمود: آن را در دهان بگذار و برای جنگ با دشمن بازگرد، امیدوارم هنوز روز به پایان نرسیده باشد که جدت رسول خدا، جامی به تو بنوشاند که بعد از آن هرگز تشنه نشوی»[۴۴]؛

این جا یک معمای تاریخی است؛ زیرا علی اکبر به خوبی می‌‌دانست پدر آب ندارد، چرا تقاضای آب کرد؟ او که جوان رشید و دانایی بود، او که در ایثار و فداکاری گوی سبقت را از همه بنی هاشم ربود، پس چرا درخواست آب از پدر کرد؟! در پاسخ این سؤال می‌‌توان گفت: شاید نظر علی اکبر این بوده که پدر معجزه کند، یا با سخنان گرم و آتشین خود او را برای حمله مجدد آماده سازد، یا با نفس روحانی و کلام الهی‌اش بر دل تشنه او آرامش بخشد و یا به همه شیعیان و پیروان بفهماند که جان در راه جانان خیلی هم ساده و آسان نیست تلاش و فداکاری بسیار لازم است، بالاخره یا به این بهانه به ملاقات پدر آید تا او یک بار دیگر پدر را ببیند و یک بار دیگر هم پدر او را ببیند!

علی اکبر(ع) مجدداً عازم میدان شد و جنگ بسیار نمایانی کرد که همه از مقابلش فرار می‌‌کردند و کسی از سپاهیان عمرسعد حاضر نبود به مصاف او آید، در این هنگام «مرة بن منقذ عبدی» که از دلاوری علی اکبر به تنگ آمده بود، قسم یاد کرد و گفت: گناه همه عرب بر گردن من، اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل مادرش ننشانم! لذا همین که علی از کنار مرة می‌‌گذشت و حمله می‌‌کرد او را غافلگیر کرد با نیزه محکمی از پشت به علی اکبر زد و بعد با شمشیر بر سر مبارکش وارد نمود که فرق او را شکافت، علی روی زین اسب خم شد و دست به گردن اسب خود انداخت و اسب که گویا، خون روی چشمش را گرفته بود، رم کرد و به اشتباه او را به سمت لشکر دشمن برد! سربازان عمر سعد او را محاصره کردند هر کدام که با علی اکبر برخورد می‌‌کردند ضربه‌ای به بدن پاک او می‌‌زدند تا آنکه: با شمشیرهایشان او را قطعه قطعه کردند[۴۵].

در بعضی نقل‌ها دارد: با شمشیر او را قطعه قطعه و پاره پاره نمودند[۴۶] و در بعضی مقاتل آمده: «فَضَرَبُوهُ‏ بِالسَّيْفِ‏»[۴۷] و در بعضی دیگر: او به قلب سپاه دشمن می‌‌تاخت و آنها را پی در پی تعقیب می‌‌کرد تا آنکه تیری به گلوی مبارکش زدند و گلویش درید و در خونش غوطه‌ور گردید[۴۸].

در اینجا بود که علی اکبر با صدای بلند فریاد زد: «پدرم ای حسین، سلام بر تو باد، این جدم رسول خداست که می‌‌گوید: در آمدنت نزد ما شتاب کن و در لحظه آخر، فریادی زد و جان سپرد و از دنیا راحت شد»[۴۹].

در نقل دیگر آمده است که علی اکبر صدا زد: «سلام و درود بر تو ای پدر، این است جدم رسول خدا(ص) ـ که با چشم دل او را می‌‌بینم که با جامی از آب گوارا مرا کامل سیراب کرد که دیگر تشنه نخواهم شد، و او اکنون می‌‌گوید: بشتاب، بشتاب! زیرا برای تو هم ظرف آبی آماده کرده‌ام تا بنوشی و از عطش سیراب شوی»[۵۰].[۵۱]

امام حسین(ع) بر بالین علی اکبر(ع)

نوای دلنشین و جانسوز علی اکبر(ع) به گوش پدر دلسوخته رسید با شتاب بسیار خود را بالین جوان رسانید. به قول سید بن طاووس و دیگران: «حسین(ع) تا صدای جوانش را شنید بالین او آمد و کنار جنازه‌اش نشست و صورت بر صورتش گذاشت»[۵۲].

سیس خطاب به پیکر در خون تپیده علی اکبر فرمود: «جوانم، خدا بکشد گروهی که تو را کشتند، پسرم، اینها گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا(ص) را شکستند، پس از تو خاک بر سر دنیا»[۵۳]. این سخن را امام(ع) نیز در حالی می‌‌گفت که اشک از چشمان مبارکش جاری بود[۵۴].[۵۵]

زینب کبری(ع) بر بالین علی اکبر

شهادت علی اکبر نه تنها قلب امام(ع) را داغدار و جریحه‌دار نمود بلکه تمام اهل حرم را نگران کرد؛ از یک سو علاقه مفرط زنان و فرزندان به این یادگار پدر و آیینه تمام نمای رسول خدا(ص) و از سوی دیگر همه نگران حال حسین(ع) بودند که مبادا پدر داغدار کنار جوانش جان تهی کند؛ لذا زینب کبری همین که از شهادت علی اکبر باخبر شد با شتاب از خیمه بیرون آمد عازم میدان قتال شد. در حالی که فریاد می‌‌زد: «ای برادرم وای پسر برادرم»[۵۶] تا شاید در غم شهادت علی اکبر با برادرش امام حسین(ع) شریک شود و بدین‌گونه برادر را تسلی دهد، اما زینب(ع) از برادر بی‌تاب‌تر شد و امام حسین(ع) به یاری او شتافت.

حمید بن مسلم راوی حدیث می‌‌گوید: پرسیدم این خانم کیست که به میدان می‌‌شتابد؟ کسی گفت: این زینب دختر فاطمه بنت رسول الله(ص) است. آن‌گاه آمد: خود را روی نعش علی اکبر انداخت، حسین که ناراحتی خواهر را شدیدتر از خود دید پیش آمد و دست او را گرفت و از روی نعش فرزند بزرگوارش برداشت و به خیمه‌ها برگرداند[۵۷].

طبق نقل روضة الصفا امام(ع) از چنان با صدای بلند گریست که تا آن زمان کسی صدای گریه حسین(ع) را نشنیده بود[۵۸]. سپس امام(ع) دستور داد جوانان بنی هاشم آمدند و فرمود: «نعش برادرتان را بردارید و از میدان بیرون ببرید»[۵۹]. آنها طبق دستور امام(ع) نعش علی اکبر را برداشتند و در برابر خیمه ای که برابر آن مبارزه می‌‌کردند بر زمین نهادند[۶۰].

با توجه به روایات ذکر شده، قاتل علی اکبر(ع) جمع زیادی بوده‌اند، اما طبق آنچه در زیارت ناحیه مقدسه آمده نام قاتل او را، «[[مرة] بن [[منقذ بن النعمان» و جمعی که با او همراهی کرده‌اند ذکر می‌‌کند تعبیر زیارت این است: «حَكَمَ اَللَّهُ لَكَ عَلَى قَاتِلِكَ مُرَّةَ بْنِ مُنْقِذِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ اَلْعَبْدِيِّ - لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ أَخْزَاهُ وَ مَنْ شَرِكَهُ فِي قَتْلِكَ وَ كَانُوا عَلَيْكَ ظَهِيراً وَ أَصْلاَهُمُ اَللَّهُ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيراً»[۶۱]؛

خداوند حکم کند بر قاتل تو مرة بن منقذ بن نعمان عبدی - لعنت خدا بر او باد و او را خوار گرداند. و کسی را که در شهادت تو او را همراهی نمود و بر کشتن تو همدیگر را یاری نمودند، خداوند همه آنها را در جهنم قرار دهد و این سرنوشت، بد سرنوشتی است.[۶۲]

بازگشت پُر اندوه امام(ع) به خیمه‌ها

امام حسین(ع) اگرچه امام و حجت خداست و تمام مصائب و مشکلات برای او در راه خدا آسان است، اما از طرفی هم پدر است و داغ جوان در دل پدر طوفان به پا می‌‌کند لذا حضرت در حالی که حزن و اندوه سراسر وجود او را فرا گرفته بود به خیمه‌ها بازگشت، حضرت سکینه دختر امام(ع) امام پیش آمد و از پدر بزرگوارش سراغ برادرش علی اکبر را گرفت، همین که امام(ع) با خبر شهادت علی را به سکینه داد، فریاد او بلند شد و خواست از خیمه بیرون رود که حضرت جلو او را گرفت و فرمود: «دخترکم تقوای الهی پیشه کن و شکیبا باش!» سکینه گفت: پدرم چطور صبر کند کسی که برادرش را کشته‌اند[۶۳].

آری، زیباترین عبارات و بیشترین کلمات در زیارت ناحیه مقدسه خطاب به علی اکبر امام حسین بر است که می‌‌فرماید: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَوَّلَ قَتِيلٍ مِنْ نَسْلِ خَيْرِ سَلِيلٍ مِنْ سُلاَلَةِ إِبْرَاهِيمَ اَلْخَلِيلِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَبِيكَ إِذْ قَالَ فِيكَ قَتَلَ اَللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اَلرَّحْمَنِ وَ عَلَى اِنْتِهَاكِ حُرْمَةِ اَلرَّسُولِ عَلَى اَلدُّنْيَا بَعْدَكَ اَلْعَفَا كَأَنِّي بِكَ بَيْنَ يَدَيْهِ مَاثِلاً وَ لِلْكَافِرِينَ قَائِلاً»؛ «أَنَا عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ نَحْنُ وَ بَيْتِ اَللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ أَطْعَنُكُمْ بِالرُّمْحِ حَتَّى يَنْثَنِيَ أَضْرِبُكُمْ بِالسَّيْفِ أَحْمِي عَنْ أَبِي ضَرْبَ غُلاَمٍ هَاشِمِيٍ عَرَبِيٍ وَ اَللَّهِ لاَ يَحْكُمُ فِينَا اِبْنُ اَلدَّعِيِّ حَتَّى قَضَيْتَ نَحْبَكَ وَ لَقِيتَ رَبَّكَ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَوْلَى بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ أَنَّكَ اِبْنُ رَسُولِهِ وَ اِبْنُ حُجَّتِهِ وَ أَمِينِهِ حَكَمَ اَللَّهُ لَكَ عَلَى قَاتِلِكَ مُرَّةَ بْنِ مُنْقِذِ بْنِ اَلنُّعْمَانِ اَلْعَبْدِيِّ - لَعَنَهُ اَللَّهُ وَ أَخْزَاهُ وَ مَنْ شَرِكَهُ فِي قَتْلِكَ وَ كَانُوا عَلَيْكَ ظَهِيراً وَ أَصْلاَهُمُ اَللَّهُ جَهَنَّمَ وَ سَاءَتْ مَصِيراً وَ جَعَلَنَا اَللَّهُ مِنْ مُلاَقِيكَ وَ مُرَافِقِيكَ وَ مُرَافِقِي جَدِّكَ وَ أَبِيكَ وَ عَمِّكَ وَ أَخِيكَ وَ أُمِّكَ اَلْمَظْلُومَةِ وَ أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ مِنْ قَاتِلِيكَ وَ أَسْأَلُ اَللَّهَ مُرَافَقَتَكَ فِي دَارِ اَلْخُلُودِ وَ أَبْرَأُ إِلَى اَللَّهِ مِنْ أَعْدَائِكَ أُولِي اَلْجُحُودِ اَلسَّلاَمُ عَلَيْكَ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»[۶۴].

مدفن مطهر علی اکبر(ع) به روایت امام صادق(ع)[۶۵] همان طوری که مورد توجه عام و خاص است، در پایین پای مرقد مطهر پدر بزرگوارش اباعبدالله الحسین(ع) است[۶۶].

حضرت علی اکبر در گزیده دانشنامه امام حسین

علی اکبر(ع)، بزرگ‌ترین پسر امام حسین(ع) بود که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن، به حدّی شبیه پیامبر خدا(ص) بود که هر کس شوق دیدار پیامبر(ص) را داشت، به او می‌نگریست، چنان‌که پدر بزرگوارش، طبق نقلی، هنگام رفتن وی به میدان نبرد، فرمود: «خداوندا! گواه باش که جوانی برای جنگ با آنان می‌رود که شبیه‌ترین مردم به پیامبرت از جهت صورت و سیرت و سخن گفتن است و ما هرگاه مشتاق دیدار پیامبر تو می‌شدیم، به او نگاه می‌کردیم»[۶۷]. علی اکبر(ع) در واقعه عاشورا، از ارکان سپاه امام(ع) به شمار می‌رفت. تأکید او بر حق‌مداری و دفاع از حق تا ایثار جان، هنگام شنیدن خبر به شهادت رسیدن خود در مسیر کربلا از پدر بزرگوارش، اذان گفتن برای اقامه جماعت به امامت حسین(ع) در جریان برخورد سپاه حُر با کاروان امام(ع)، بر عهده گرفتن مسئولیت آب‌رسانی به خیمه‌ها در شب عاشورا و همچنین داوطلب شدن ایشان برای شهادت پیش از دیگر بنی هاشم، بنا بر نقل مشهور، از ویژگی‌های این فرزند برومند سیّد الشهدا(ع) است. گفتنی است که در شماری از منابع متأخّر، مطالبی در ذکر مصائب علی اکبر(ع) گزارش شده است که در منابع معتبر، یافت نمی‌شود؛ بلکه خلافِ واقع بودن بسیاری از آنها، قطعی است، مانند آنچه در معالی السبطین آمده که امام حسین(ع)، وقتی دید که فرزند جوانش علی اکبر به میدان جنگ می‌رود، به حال احتضار در آمد![۶۸] یا این که عمّه‌ها و خواهران علی اکبر، از به میدان رفتن وی، ممانعت کردند! یا این که زینب(س) قبل از رسیدن امام(ع) به بالین علی اکبر، خودش را روی جنازه او انداخت؛ چون می‌دانست که ایشان، اگر فرزندش را کشته ببیند، روح از بدنش مفارقت می‌کند![۶۹] در این باره، همچنین گزارش‌هایی در کتاب‌هایی مانند: أسرار الشهادات، عنوان الکلام و نور العین آمده‌اند که طرح آنها در این جا، ضرورتی ندارد؛ شماری از گزارش‌های قابل استناد، از این قرارند:

در کتاب الطبقات الکبری آمده است که: مردی از شامیان، علی اکبر، فرزند حسین(ع) را - که مادرش آمنه، دختر ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی بود، و مادر آمنه نیز دختر ابو سفیان بن حرب (جدّ یزید) بود-، فرا خواند و گفت: تو با امیر مؤمنان یزید، خویشاوندی داری و به او نزدیکی. اگر بخواهی، ما به تو امان می‌دهیم و به هر کجا که دوست داشتی، برو! علی اکبر گفت: «بدان که - به خدا سوگند - رعایتِ خویشاوندیِ پیامبر خدا(ص)، لازم‌تر از رعایت خویشاوندی ابوسفیان است!». سپس، به او هجوم بُرد و چنین سرود: من علی، پسر حسین بن علی‌ام. به خانه خدا سوگند که ما به پیامبر(ص)، نزدیک‌تریم از شمر و عمر بن سعد و ابن زیاد! مردی از بنی عبد قیس به نام مرة بن منقذ بن نعمان، به او حمله کرد و نیزه‌ای بر او زد. علی اکبر(ع) را بُردند و نزدیک پدرش، بر زمین نهادند. حسین(ع)، خطاب به او فرمود: «پسر عزیزم! تو را کُشتند. دنیا، پس از تو ویران باد!». آن گاه، او را به خود چسباند تا جان داد. همچنین حسین(ع) گفت: «خدایا! ما را خواندند تا یاری‌مان دهند؛ ولی ما را وا نهادند و ما را کُشتند. خدایا! باران را از آنان، دریغ بدار و برکت‌های زمین را از آنان، باز دار و اگر هم مدّتی بهره‌مندشان کردی، دچار اختلاف و تفرقه‌شان کن و هر یک را به راهی ببر و هیچ‌گاه، حاکمان را از آنها، راضی مگردان»[۷۰].

از ابو مخنف نقل است: زهیر بن عبد الرحمان بن زهیر خثعمی برایم نقل کرد که: آخرین بازمانده یاران حسین(ع) [در روز عاشورا، سوید بن عمرو بن ابی مطاع خثعمی بود، و نخستین کشته خاندان ابو طالب در آن روز [که پس از یاران حسین(ع) به میدان رفت]، علی اکبر، پسر حسین(ع) بود که مادرش لیلا، دختر ابو مرة بن عروة بن مسعود ثقفی بود و شهادتش، بدین‌گونه بود که بر دشمن، حمله می‌بُرد و چنین رَجَز می‌خواند: من علی، پسر حسین بن علی‌ام. به خدای کعبه سوگند که ما به پیامبر(ص)، نزدیک‌تریم! و به خدا سوگند که آن پسر بی‌نَسَب (ابن زیاد)، نمی‌تواند بر ما حکم برانَد. او این کار (حمله و رَجَزخوانی) را بارها به انجام رساند. مرة بن منقذ بن نعمان عبدی لیثی، او را دید و گفت: گناهان عرب بر دوش من، اگر بر من بگذرد و چنین کند و من، پدرش را به عزایش ننشانم! علی اکبر(ع)، با شمشیرش به دشمن حمله می‌بُرد که بر مُرّة بن مُنقِذ گذشت. او نیزه‌ای به علی اکبر(ع) زد و او بر زمین افتاد. دشمن، گِردش را گرفتند و با شمشیرهایشان، او را تکّه تکّه کردند. همچنین سلیمان بن ابی راشد، از حمید بن مسلم ازدی برایم نقل کرد که: در روز عاشورا، به گوش خود شنیدم که حسین(ع) می‌گوید: «خدا، بکشد کسانی را که تو را کشتند، ای پسر عزیزم! چه گستاخ بودند در برابر [خدای] رحمان و بر هتک حرمتِ پیامبر! دنیا، پس از تو ویران باد! و گویی هم اینک به زنی می‌نگرم که مانند خورشیدِ به گاه طلوع، به سرعت، بیرون دویده، ندا می‌دهد: ای برادرم و فرزند برادرم! درباره او پرسیدم. گفته شد: این، زینب، فرزند فاطمه دختر پیامبر خدا(ص) است. آن زن آمد تا خود را بر روی [پیکر] علی اکبر(ع) انداخت. حسین(ع) نزد او آمد و دستش را گرفت و او را به خیمه، باز گردانْد. سپس، حسین(ع) به پسرش روی آورد و جوانان خاندان او نیز همراهش آمدند. حسین(ع) فرمود: «برادرتان را ببرید!» آنان، او را از آن جایی که بر زمین افتاده بود، بُردند و در خیمه‌ای نهادند که جلوی آن می‌جنگیدند[۷۱].

در کتاب الملهوف نقل شده است: هنگامی که جز اهل بیتِ امام(ع)، کسی با او نمانْد، علی اکبر(ع) - که از زیباروی‌ترین و خوش خوترینِ مردم بود-، بیرون آمد و از پدر، اجازه نبرد خواست. امام(ع) به او اجازه داد. سپس، مأیوسانه به او نگریست و سرش را پایین انداخت و گریست. سپس گفت: «خدایا! گواه باش. جوانی به نبرد آنها می‌رود که از نظر صورت و سیرت و سخن گفتن، شبیه‌ترین مردم به پیامبر توست و ما هر گاه مشتاق پیامبرت می‌شدیم، به او می‌نگریستیم». سپس، بانگ برآورد و فرمود: «ای پسر سعد! خداوند، رَحِمت را قطع کند، همان‌گونه که رَحِم مرا قطع کردی». سپس علی اکبر(ع) به پیش آمد و به سختی با دشمن جنگید و گروه فراوانی را کُشت. سپس به نزد پدرش باز گشت و گفت: ای پدر! تشنگی، مرا کُشت و سنگینیِ آهن زره و کلاه خود و شمشیر، مرا به رنج افکنده است. آیا آبی برای نوشیدن، یافت می‌شود؟ حسین(ع) گریست و گفت: «وای، وای! ای پسر عزیزم! از کجا آب بیاورم؟ اندکی بجنگ که خیلی زود، جدّت محمّد(ص) را می‌بینی و او از جام لَبالَبش، شربتی به تو می‌نوشانَد که دیگر هرگز تشنه نشوی». علی اکبر(ع)، به میدان بازگشت و بهترین نبردش را به نمایش گذاشت. منقذ بن مره عبدی، تیری به سوی او پرتاب کرد و او را به زمین انداخت. علی اکبر(ع)، ندا داد: ای پدر! سلام بر تو! این، جدّم است که به تو سلام می‌رساند و می‌فرماید: «زودتر، به سوی ما بیا». سپس، صیحه‌ای کشید و جان داد. حسین(ع) آمد و بر بالای سرش ایستاد و گونه بر گونه‌اش نهاد و فرمود: «خداوند، بکُشد کسانی را که تو را کُشتند! چه قدر در برابر خدا و بر هتک حرمت پیامبر خدا(ص)، گستاخ بودند! دنیا، پس از تو، ویران باد!». زینب(س) دختر علی(ع)، بیرون آمد و فریاد می‌زد: ای محبوب من! ای زاده برادرم! آن گاه، آمد و خود را بر روی [پیکر] علی اکبر(ع) انداخت. حسین(ع) نیز آمد و او را بلند کرد و به نزد زنان، باز گردانْد. آن‌گاه، مردان خاندان حسین(ع)، یک به یک، به میدان رفتند و دشمن، گروهی از آنان را به شهادت رساند. حسین(ع)، در آن حال، بانگ بر آورد و فرمود: «ای عموزادگان! شکیبا باشید. ای خاندان من! شکیبایی کنید. شکیبایی کنید که - به خدا سوگند-، پس از امروز، هیچ گاه خواری نخواهید دید»[۷۲].[۷۳]

منابع

پانویس

  1. زیارت ناحیه مقدسه، بحارالأنوار، ج۴۵، ص۶۴.
  2. مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۱۲
  3. کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۶: و کان أول من قبل من آل ابی طالب یومئذ علی الأکبر ابن الحسین، و ابوالفرج در مقاتل، ص۵۲: و هو أول من قتل فی الواقعة و دیگر مورخان، و زیارت ناحیه مقدسه، در بحار الانوار، ج۴۵، ص۶۵: «السَّلَامُ‏ عَلَيْكَ‏ يَا أَوَّلَ‏ قَتِيلٍ...» دارد.
  4. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۰۹-۲۱۱.
  5. مقاتل الطالبیین، ص۵۳.
  6. محمدحسین مقرم فرزند عبدالرزاق مقرم در پاورقی مقتل مقرم، ص۲۵۹ آورده که شاید علی اکبر دارای فرزند بوده به نام حسن و از همین جهت کنیه او ابوالحسن است و زیارت آن حضرت که امام صادق(ع) به ابی حمزه آموخت چنین است: «صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى‏ عِتْرَتِكَ‏ وَ أَهْلِ‏ بَيْتِكَ‏ وَ آبَائِكَ وَ أَبْنَائِكَ وَ أُمَّهَاتِكَ الْأَخْيَارِ الْأَبْرَارِ الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً»، و ابناء جمع این و حداقل جمع سه نفر می‌‌باشد، بنابراین برای علی اکبر بیشتر از دو فرزند بوده است؟ مؤلف: در پاسخ باید گفت: اگر برای حضرت علی اکبر فرزند بود باید در کتاب‌های رجالی، نامی از آنها برده می‌‌شد و چنین نیست، پس معلوم نیست که او فرزند داشته باشد و اما در زیارتنامه که کلمه ابناء گفته شده، اولا علم آن را به اهلش واگذار می‌کنیم و ثانیا شاید مجازا گفته شده، و لذا در همین زیارت فرزندان و امهات او را جزء مطهرین آورده با این که تنها فاطمه زهرا(س) از مادران او جزء مطهرین است و قطعاً فرزندان علی اکبر بر فرض که فرزند داشته است، از مطهرین نیستند. پس، زیارتنامه نمی‌تواند دلیلی بر فرزند داشتن علی اکبر باشد.
  7. ابصارالعین، ص۵۱.
  8. در آن سال پیامبر اسلام(ص) و به قصد عمره می‌‌خواست وارد مکه شود و قریش ایستادگی کردند تا حضرت مراجعت نماید.
  9. «و گفتند: چرا این قرآن بر مردی سترگ از این دو شهر (مکّه و طائف) فرو فرستاده نشد؟» سوره زخرف، آیه ۳۱.
  10. «مَثَلُ عُرْوَةَ مَثَلُ صَاحِبِ يس، دَعَا قَوْمَهُ إِلَى اللَّهِ فَقَتَلُوهُ»؛ ر.ک: اسدالغابه، ج۳، ص۴۰۵ - ۴۰۶.
  11. «أربعة سادة فی الإسلام: بشر بن هلال العبدی، و عدی بن حاتم، و سراقة مالک مدلجی، و عروة بن مسعود الثقفی»؛ ر.ک: اسدالغابه، ج۱، ص۱۹۱.
  12. قصه کربلا، ص۳۳۴، پاورقی ۶ به نقل از: وسیلة الدارین و روضة الشهداء، ص۳۳۶، ۳۳۹.
  13. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۱۱-۲۱۳.
  14. ابصارالعین، ص۵۱.
  15. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۹، وَ هُوَ اِبْنُ ثَمَانَ عَشْرَةَ سَنَةً.
  16. ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۶، و له یومئذ تسع عشرة سنة.
  17. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۹، و یقال ابن خمس و عشرین سنة.
  18. مقتل مقرم، ص۳۱۸، و عمره سبع و عشرون سنة.
  19. مامقانی در تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸۰ می‌‌نویسد: قتل عثمان در سنه ۳۶ ه.ق واقع شد و شهادت علی اکبر در سنه ۶۱ ه.ق. بنابراین، اگر ولادت علی اکبر آخرین سال خلافت عثمان هم بوده باشد سن علی اکبر در هنگام شهادت ۲۵ سال بوده است.
  20. برای توضیح بیشتر به تنقیح المقال، ج۲، ص۲۸۰ - ۲۸۱ مراجعه شود.
  21. "وعمره سبع وعشرون سنة فإنه ولد فی الحادی عشر من شعبان، سنة ثلاث و ثلاثین من الهجرة"؛ مقتل مقرم، ص۲۵۵.
  22. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۱۴-۲۱۵.
  23. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۹۱.
  24. «زهو» در لغت به معنای تکبر و بزرگ‌بینی است، ثقیف یعنی قبیله ثقیف.
  25. مقاتل الطالبیین، ص۵۲؛ بحارالأنوار، ج۴۵، ص۴۵.
  26. قصر بنی مقاتل، منسوب به مقاتل بن حسان بن ثعلبه و محلی است نزدیک به کوفه، بین عین التمر و قطقطانة.
  27. «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
  28. «يَا أَبَتِ لاَ أَرَاكَ اَللَّهُ سُوءاً أَ لَسْنَا عَلَى اَلْحَقِّ»
  29. «بَلَى وَ اَلَّذِي إِلَيْهِ مَرْجِعُ اَلْعِبَادِ»
  30. «إِذاً لاَ نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ»
  31. «جَزَاكَ اَللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ»؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۷ با کمی تفاوت و ابصارالعین، ص۵۲.
  32. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۱۵-۲۱۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۶.
  33. «اَللَّهُمَّ اِشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلاَمٌ أَشْبَهُ اَلنَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ(ص) وَ كُنَّا إِذَا اِشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ...»
  34. «مَا لَكَ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ وَ لَا بَارَكَ اللَّهُ لَكَ فِي أَمْرِكَ وَ سَلَّطَ عَلَيْكَ‏ مَنْ‏ يَذْبَحُكَ‏ بَعْدِي عَلَى فِرَاشِكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي وَ لَمْ تَحْفَظْ قَرَابَتِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ(ص)»
  35. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد * در حالی که برخی از فرزندزادگان برخی دیگرند و خداوند شنوایی داناست» سوره آل عمران، آیه ۳۳-۳۴.
  36. ر.ک: مقاتل الطالبیین، ص۸۶؛ ابصارالعین، ص۵۳؛ الملهوف، ص۱۶۶؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۲؛ مقتل مقرم، ص۲۵۷.
  37. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۱۷-۲۱۹؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۶.
  38. ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۶؛ مقتل مقرم، ص۳۲۱.
  39. مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۱۰۹.
  40. مقتل مقرم، ص۳۲۲.
  41. فَلَمْ یَزَلْ یُقَاتِلُ حَتَّی ضَجَّ النَّاسُ مِن کَثره مَن قُتِلَ منهم و روی انه قتل علی عطشه مثه و عشرین رجلابحارالانوار، ج۴۵، ص۴۳.
  42. «يا أبَهْ! ألْعَطَشُ قَدْ قَتَلَني، وَ ثِقْلُ الْحَديدِ أَجْهَدَني، فَهَلْ إِلى‌ شَرْبَةٍ مِنْ ماءٍ سَبِيلٌ أَتَقَوّى‌ بِها عَلَى الْأَعْدَاءِ»؛ ابصارالعین، ص۵۳، با کمی تفاوت؛ بحارالانوار، ج۴۵، ص۴۳.
  43. «وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ قَاتِلْ قَلِيلاً فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً(ص) فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ اَلْأَوْفَى شَرْبَةً لاَ تَظْمَأُ بَعْدَهَا أَبَداً»؛ اللهوف، ص۱۶۴؛ ابصارالعین، ص۵۳، با کمی تفاوت.
  44. «هاتِ لِسانَكَ، فَأَخَذَ لِسانَهُ فَمَصَّهُ، ودَفَعَ إلَيهِ خاتَمَهُ، وقالَ: أَمْسِکْهُ في فيكَ، فَارجِع إلى قِتالِ عَدُوِّكَ، فَإِنّي أرجو أنَّکَ لا تُمسِيَ حَتّى يَسقِيَكَ جَدُّكَ بِكَأسِهِ الأَوفى شَربَةً لا تَظمَأُ بَعدَها أبَداً»بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۳؛ مقتل مقرم، ص۳۲۲؛ مقتل خوارزمی، ص۳۱.
  45. «فَقَطَعُوهُ بِأَسْيَافِهِمْ»؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۹؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۷؛ و ر.ک: ابصارالعین، ص۵۳.
  46. «فَقَطَّعُوهُ بِسیوفهم ارباً إرباً»؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۴؛ مقتل مقرم، ص۳۲۳.
  47. مناقب ابن شهرآشوب، ج۴، ص۱۰۹.
  48. «جَعَلَ‏ يَكُرُّ كَرَّةً بَعْدَ كَرَّةٍ حَتَّى رُمِيَ بِسَهْمٍ فَوَقَعَ فِي حَلْقِهِ فَخَرَقَهُ وَ أَقْبَلَ يَتَقَلَّبُ فِي دَمِهِ»مقاتل الطالبیین، ص۷۷.
  49. «يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي رَسُولُ اللَّهِ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا وَ شَهَقَ‏ شَهْقَةً فَارَقَ‏ الدُّنْيَا»مقاتل الطالبیین، ص۷۷؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۵.
  50. «يا أبَتاه! هذا جَدّي رَسولُ اللّه ِ(ص) قَد سَقاني بِكَأسِهِ الأَوفى شَربَةً لا أظمَأُ بَعدَها أبَداً، وهُوَ يَقولُ لَكَ: العَجَلَ! فَإِنَّ لَكَ كَأساً مَذخورَةً حَتَّی تَشْرَبَهَا السَّاعَة»؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۴.
  51. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۱۹-۲۲۳.
  52. فَجَاءَ الْحُسَيْنُ(ع) حَتَّى وَقَفَ‏ عَلَيْهِ‏ وَ وَضَعَ‏ خَدَّهُ‏ عَلَى خَدِّهِالملهوف، ص۱۶۷.
  53. «قَتَلَ اَللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اَلرَّحْمَنِ وَ عَلَى اِنْتِهَاكِ حُرْمَةِ اَلرَّسُولِ عَلَى اَلدُّنْيَا بَعْدَكَ اَلْعَفَا»
  54. الملهوف، ص۱۶۷؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۶؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۹؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۴.
  55. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۲۳-۲۲۴.
  56. «يَا أُخَيَّاهْ وَ ابْنَ‏ أُخَيَّاهْ‏»
  57. «حَتَّى أَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَأَخَذَ الْحُسَيْنُ بِرَأْسِهَا فَرَدَّهَا إِلَى‏ الْفُسْطَاطِ».
  58. نفس المهموم، ص۳۰۰.
  59. «اِحْمِلُوا أَخَاكُمْ....»
  60. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۷؛ ارشاد مفید، ج۲، ص۱۰۶؛ بحار الأنوار، ج۴۵، ص۴۴؛ نفس المهموم، ص۳۰۰؛ و ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۶۹؛ مقتل مقرم، ص۲۶۰
  61. زیارت ناحیه مقدسه، بحار الانوار، ج۴۵، ص۶۵.
  62. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۲۴-۲۲۶.
  63. الدمعة الساکبة، ج۴، ص۳۳۲.
  64. بحار الأنوار، ج۴۵، ص۶۵. بسیاری از عبارات این سلام در لابه‌لای شرح حال علی اکبر(ع) در این اثر ترجمه شد؛ لذا از ترجمه این سلام و زیارت خودداری کردیم.
  65. منتخب الأدعیة والزیارات، ص۲۹۰، به نقل از: فروع کافی.
  66. ناظم‌زاده، سید اصغر، اصحاب امام حسین، ص:۲۲۶-۲۲۷؛ محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۴۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۵۶.
  67. «اللَّهُمَّ اشْهَد عَلَى هَؤُلاءِ القَوْمِ، فَقَدْ بَرَزَ إلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقَاً بِرَسُولِكَ مُحَمَّدٍ(ص)، كُنّا إذَا اشْتَقْنَا إلَى وَجْهِ رَسُولِكَ نَظَرْنَا إلَى وَجْهِهِ» (مقتل الحسین(ع)، خوارزمی، ج۲، ص۳۰).
  68. معالی السبطین، این مطلب را از شیخ جعفر شوشتری نقل کرده است؛ اما در هیچ یک از آثار مرحوم شوشتری یافت نشد.
  69. گفتنی است اصل زودتر آمدن زینب(س) بر بالین علی اکبر(ع) در برخی منابع معتبر آمده است و اشکال عمده، در بیان علّتی غیرواقعی برای ماجراست. مؤلّف معالی السبطَین می‌گوید: زینب(س) آمد تا امام(ع) از دنیا نرود!
  70. «دَعَا رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشّامِ عَلِيَّ بْنَ الحُسَيْنِ الأَكْبَرَ - وَ‌اُمُّهُ آمِنَةُ بِنْتُ أَبِي مُرَّةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ وَ‌اُمُّهَا بِنْتُ أَبِي سُفْيَانَ بْنِ حَرْبٍ - فَقَالَ: إنَّ لَكَ بِأَمِيرِ المُؤْمِنِينَ قَرَابَةً وَ‌رَحِمَاً، فَإِنْ شِئْتَ آمَنَّاكَ، وَامْضِ حَيْثُمَا أَحْبَبْتَ! فَقَالَ: أَمَا وَاللّهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللّهِ(ص) كَانَتْ أَوْلَى أَنْ تُرْعَى مِنْ قَرَابَةِ أَبِي سُفْيَانَ، ثُمَّ كَرَّ عَلَيْهِ وَهُوَ يَقُولُ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ حُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ / نَحْنُ وَ بَيتِ اللّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ / مِنْ شَمِرٍ وَ عُمَرٍ وَابْنِ الدَّعِيّ. قَالَ: وَأَقْبَلَ عَلَيْهِ رَجُلٌ مِنْ عَبْدِ القَيْسِ، يُقَالُ لَهُ: مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذِ بْنِ النُّعْمَانِ فَطَعَنَهُ، فَحُمِلَ فَوُضِعَ قَرِيبَاً مِنْ أَبِيهِ. فَقَالَ لَهُ: قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ، عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ العَفَاءُ، وَضَمَّهُ أَبُوهُ إلَيْهِ حَتَّى مَاتَ. فَجَعَلَ الحُسَيْنُ(ع) يَقُولُ: اللّهُمَّ دَعَوْنَا لِيَنْصُرُونَا فَخَذَلُونَا وَقَتَلُونَا، اللّهُمَّ فَاحْبِسْ عَنْهُم قَطْرَ السَّمَاءِ، وَامْنَعْهُمْ بَرَكَاتِ الْأَرضِ، فَإِنْ مَتَّعْتَهُمْ إِلَى حِينٍ فَفَرِّقْهُمْ شِيَعَاً، وَاجْعَلْهُمْ طَرائِقَ قِدَدَاً، وَلَا تُرْضِ الوُلاةَ عَنْهُم أبَدَاً» (الطبقات الکبری (الطبقة الخامسة من الصحابة)، ج۱، ص۴۷۰).
  71. «كَانَ آخِرَ مَنْ بَقِيَ مَعَ الحُسَيْنِ(ع) مِن أَصْحَابِهِ سُوَيْدُ بْنُ عَمْرِو بْنِ أَبِي المُطَاعِ الخَثْعَمِيُّ، قَالَ: وَ كَانَ أوَّلَ قَتِيلٍ مِنْ بَنِي أَبِي طَالِبٍ يَومَئِذٍ عَلِيٌّ الأَكْبَرُ بْنُ الحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ(ع)، وَ اُمُّهُ لَيْلَى ابْنَةُ أَبِي مُرَّةَ بْنِ عُرْوَةَ بْنِ مَسْعُودٍ الثَّقَفِيِّ، وَ ذَلِكَ أنَّهُ أخَذَ يَشُدُّ عَلَى النَّاسِ وَ هُوَ يَقُولُ: أَنَا عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيّ / نَحْنُ وَ بَيْتِ اللَّهِ أَوْلَى بِالنَّبِيّ / تَاللَّهِ لَا يَحْكُمُ فِينَا ابْنُ الدَّعِيّ. قَالَ: فَفَعَلَ ذَلِكَ مِرَارَاً، فَبَصُرَ بِهِ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذِ بْنِ النُّعْمَانِ العَبْدِيُّ ثُمَّ اللَّيثِيُّ، فَقَالَ: عَلَيَّ آثَامُ العَرَبِ، إنْ مَرَّ بِي يَفْعَلُ مِثْلَ مَا كَانَ يَفْعَلُ إِنْ لَمْ اُثْكِلْهُ أَبَاهُ، فَمَرَّ يَشُدُّ عَلَى النَّاسِ بِسَيْفِهِ، فَاعْتَرَضَهُ مُرَّةُ بْنُ مُنْقِذٍ فَطَعَنَهُ فَصُرِعَ، وَاحْتَوَلَهُ النَّاسُ فَقَطَّعُوهُ بِأَسْيَافِهِمْ. قَالَ أَبُو مِخْنَفٍ: حَدَّثَنِي سُلَيْمَانُ بْنُ أَبِي رَاشِدٍ، عَنْ حُمَيدِ بْنِ مُسْلِمٍ الأَزدِيِّ، قَالَ: سَمَاعُ اُذْنِي يَوْمَئِذٍ مِنَ الحُسَيْنِ(ع) يَقُولُ: قَتَلَ اللّهُ قَوْمَاً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ! مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ، وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ! عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ العَفَاءُ. قَالَ: وَكَأَنّي أنْظُرُ إلَى امْرَأَةٍ خَرَجَتْ مُسْرِعَةً كَأَنَّهَا الشَّمْسُ الطّالِعَةُ تُنَادِي: يَا اُخَيَّاه! وَ يَابْنَ اُخَيَّاه! قَالَ: فَسَأَلْتُ عَلَيْهَا، فَقِيلَ: هَذِهِ زَيْنَبُ ابْنَةُ فَاطِمَةَ ابْنَةِ رَسُولِ اللّهِ(ص)، فَجَاءَت حَتَّى أكَبَّتْ عَلَيْهِ، فَجَاءَهَا الحُسَيْنُ(ع) فَأَخَذَ بِيَدِهَا فَرَدَّهَا إلَى الفُسْطَاطِ. وَ أقبَلَ الحُسَيْنُ(ع) إلَى ابْنِهِ، وَ أَقبَلَ فِتْيَانُهُ إلَيْهِ، فَقَالَ: اِحْمِلُوا أَخَاكُمْ، فَحَمَلُوهُ مِنْ مَصْرَعِهِ حَتَّى وَضَعُوهُ بَيْنَ يَدَيِ الفُسُطَاطِ الَّذِي كَانُوا يُقَاتِلُونَ أَمَامَهُ» (تاریخ الطبری، ج۵، ص۴۴۶).
  72. «فَلَمَّا لَمْ يَبْقَ مَعَهُ إِلَّا أَهْلِ بَيْتِهِ خَرَجَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ(ع) وَ كَانَ مِنْ‏ أَصْبَحِ‏ النَّاسِ‏ وَجْهاً وَ أَحْسَنِهِمْ خُلُقاً فَاسْتَأْذَنَ أَبَاهُ فِي الْقِتَالِ فَأَذِنَ لَهُ ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ نَظَرَةَ آيِسٍ مِنْهُ وَ أَرْخَى(ع) عَيْنَهُ وَ بَكَى ثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ اشْهَدْ فَقَدْ بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ النَّاسِ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ(ص) وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْهِ فَصَاحَ وَ قَالَ يَا ابْنَ سَعْدٍ قَطَعَ اللَّهُ رَحِمَكَ كَمَا قَطَعْتَ رَحِمِي فَتَقَدَّمَ نَحْوَ الْقَوْمِ فَقَاتَلَ قِتَالًا شَدِيداً وَ قَتَلَ جَمْعاً كَثِيراً ثُمَّ رَجَعَ إِلَى أَبِيهِ وَ قَالَ يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي وَ ثِقْلُ الْحَدِيدِ قَدْ أَجْهَدَنِي فَهَلْ إِلَى شَرْبَةٍ مِنَ الْمَاءِ سَبِيلٌ فَبَكَى الْحُسَيْنُ(ع) وَ قَالَ: وَا غَوْثَاهْ يَا بُنَيَّ مِنْ أَیْنَ آتی بِالْمَاءِ قَاتِلْ قَلِيلًا فَمَا أَسْرَعَ مَا تَلْقَى جَدَّكَ مُحَمَّداً(ص) فَيَسْقِيَكَ بِكَأْسِهِ الْأَوْفَى شَرْبَةً لَا تَظْمَأُ بَعْدَهَا. فَرَجَعَ إِلَى مَوْقِفِ النُّزَّالِ وَ قَاتَلَ أَعْظَمَ الْقِتَالِ فَرَمَاهُ مُنْقِذُ بْنُ مُرَّةَ الْعَبْدِيُّ لَعَنَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِسَهْمٍ فَصَرَعَهُ فَنَادَى يَا أَبَتَاهْ عَلَيْكَ السَّلَامُ هَذَا جَدِّي يُقْرِؤُكَ السَّلَامَ وَ يَقُولُ لَكَ عَجِّلِ الْقَدُومَ عَلَيْنَا ثُمَّ شَهَقَ شَهْقَةً فَمَاتَ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ(ع) حَتَّى وَقَفَ عَلَيْهِ وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ وَ قَالَ قَتَلَ اللَّهُ قَوْماً قَتَلُوكَ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى اللَّهِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُولِ(ص) عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءُ. قَالَ الرَّاوِي: وَ خَرَجَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ(ع) تُنَادِي يَا حَبِيبَاهْ يَا ابْنَ أَخَاهْ وَ جَاءَتْ فَأَكَبَّتْ عَلَيْهِ فَجَاءَ الْحُسَيْنُ(ع) فَأَخَذَهَا وَ رَدَّهَا إِلَى النِّسَاءِ ثُمَّ جَعَلَ أَهْلُ بَيْتِهِ(ع) يَخْرُجُ الرَّجُلُ مِنْهُمْ بَعْدَ الرَّجُلِ حَتَّى قَتَلَ الْقَوْمُ مِنْهُمْ جَمَاعَةً فَصَاحَ الْحُسَيْنُ(ع) فِي تِلْكَ الْحَالِ صَبْراً يَا بَنِي عُمُومَتِي صَبْراً يَا أَهْلَ بَيْتِي فَوَ اللَّهِ لَا رَأَيْتُمْ هَوَاناً بَعْدَ هَذَا الْيَوْمِ أَبَداً» (الملهوف، ص۱۶۶).
  73. محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امام حسین ص ۵۶۶- ۵۷۱.