تکریم زنان

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۰:۳۲ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

پیامبر گرامی اسلام در رفتار با زنان به کرامت انسانی و مقام «خلیفة اللهی» آنان توجه ویژه‌ای داشت و زن را به تناسب نقش مادری، همسری و دیگر ارزش‌های خاص وی تکریم و تمجید می‌کرد. در این فصل به برخی گونه‌های رفتاری پیامبر در تکریم و تعظیم مقام زن اشاره می‌کنیم.

قدرشناسی از زنان

قدرشناسی، از صفات پسندیده و ارزنده انسان است. پیامبر اکرم(ص)که صاحب خلقی عظیم و اسوه‌ای نیکو برای همه انسان هاست، در بهره مند بودن از این صفت نیکو نیز سرآمد است. آن حضرت، به مناسبت‌های مختلف و در سخنان خویش از مادرانی که به وی شیر داده بودند و در پرورش ایشان نقش داشتند، همسرانی که در غم‌ها و شادی‌ها یار و یاورش بودند و زنان دیگری که به نوعی با زندگی آن حضرت رابطه داشتند، به نیکی، یاد و از آنان قدردانی می‌کرد. رسول اعظم(ص) همواره برای زیارت قبر مادر خود به اَبواء[۱] می‌رفت و برای او نماز می‌خواند.

با اندکی دقت در گزارش‌های تاریخی به عُمق مهر و محبت پیامبر نسبت به زنانی که به آن حضرت خدمت کرده‌اند، می‌توان پی برد. فاطمه بنت اسد یکی از این بانوان است که بارها از سوی پیامبر اکرم(ص) تحسین شد و حتی پیامبر از او با عنوان «مادر» یاد کرد. وی همسر ابوطالب بود و نسبت دیگری با پیامبر نداشت، ولی پیامبر به علت گذراندن بخشی از زندگی در خانه ابوطالب - پس از مرگ عبدالمطلب - و مشاهده مراقبت‌ها و رفتارهای خالصانه این بانو، وی را مادر خود می‌دانست و می‌فرمود: «کانت اُمّی بَعَد اُمّی التی ولدتنی؛ این بانو مادر من است پس از مادری که مرا به دنیا آورد»[۲]. پیامبر همواره او را می‌ستود و می‌فرمود: «بعد از ابوطالب هیچ فردی مهربان‌تر از فاطمه بنت اسد نسبت به من نبود»[۳]. پیامبر پس از مرگ فاطمه، او را در پیراهن خویش کفن کرد. در تشییع جنازه او نیز شرکت جست و بر پیکر این بانوی بزرگ نماز خواند و پس از گریه و سوگواری، وی را در قبر نهاد[۴]. به نظر می‌رسد ستودن این زن هم در کلام و هم در عمل نشان دهنده اوج حق‌شناسی و حسّ قدردانی در وجود حضرت محمد(ص)است.

در روایتی آمده است مؤمنان در سفر حج، برای افرادی که به سفر حج و زیارت خانه خدا و طواف نرفته بودند، طواف به جای می‌آوردند. پدر و مادر پیامبر و فاطمه بنت اسد، مادر حضرت علی(ع) از جمله افرادی بودند که پیامبر برای آنها طواف به جا می‌آورد.

در روایات گوناگون آمده است که پیامبر همواره حلیمه سعدیه، مادر رضاعی خود را می‌ستود و تا وقتی زنده بود، برای وی هدیه می‌فرستاد و به دیدارش می‌رفت[۵].

نقل است روزی حلیمه نزد پیامبر آمد. پیامبر ردای خود را پهن کرد تا وی بر آن بنشیند. برخی افراد به این کار پیامبر اعتراض کردند. حضرت فرمود: «او، مادری است که مرا شیر داد»[۶].

رسول خدا(ص) با ثوبیه، کنیز ابولهب نیز که چند روزی به پیامبر شیر داده بود، با احترام رفتار می‌کرد[۷]. پیامبر خدا حتی به خویشاوندان ثوبیه و حلیمه احترام می‌گذاشت. پیامبر با سلمی، خواهر حلیمه و شیماء، دختر وی و دیگر نزدیکان حلیمه سعدیه با محبت و احترام، رفتار و از آنان دل‌جویی می‌کرد. شیوه رفتاری پیامبر با شیماء، خواهر رضاعی‌اش قابل توجه است. شیماء، دختر حارث بن عبدالعزی و حلیمه سعدیه، در نبرد هوازن اسیر شد. وقتی پیامبر دریافت که وی دختر حلیمه و خواهر رضاعی‌اش است، او را تکریم و احترام کرد و وی را در ماندن نزد خویش یا بازگشتن به میان قبیله‌اش مختار کرد. پس از آنکه شیماء تصمیم گرفت نزد اقوام خود بازگردد، وی را بدرقه کرد و هدایایی به او داد[۸].

در مورد قدرشناسی پیامبر اکرم(ص) از حضرت خدیجه مطالب بسیاری وجود دارد و در سیره و سخنان پیامبر، نکته‌های قابل توجه زیادی دیده می‌شود که به علت درج این مطالب در کتاب‌های سیره از آنها می‌گذریم تا به درازگویی دچار نشویم. با این حال، از بیان رفتار پیامبر با زنانی که به نوعی با حضرت خدیجه(س) مربوط بودند، نمی‌توان گذشت البته کتاب‌های موجود به این موضوع کمتر پرداخته‌اند. برای مثال، امّ زَفَر که نامش سُعَیْرَه بود، و بنا به نقل زبیر بن بکار، آرایشگر خدیجه(س) بود[۹]، همواره مورد تکریم و احترام پیامبر قرار می‌گرفت. وی زنی سالخورده بود که به دیدار پیامبر می‌آمد و آن حضرت به او احترام می‌گذاشت و در پاسخ به اعتراض عایشه از این همه تکریم و بزرگداشت پیرزنی ساده می‌فرمود: «أَ مَا عَلِمْتِ أَنَّ كَرَمَ الْوُدِّ مِنَ الإِيمَانِ»؛ «آیا نمی‌دانی که گرامیداشت خوبان و دوستان نشانه ایمان است»[۱۰].

در گزارش‌های دیگری آمده است که پیامبر نسبت به دوستان و خویشان حضرت خدیجه(س) نیز مهربان بود و وقت ارزشمند خود را صرف احوال‌پرسی و فرستادن هدایایی برای آنان می‌کرد، به گونه‌ای که گاه حسادت همسران دیگرش برانگیخته می‌شد. پیامبر خدا در پاسخ به اعتراض آنان، از عظمت این بانوی بزرگ اسلام و نقش او در شکل‌گیری و رواج دین اسلام سخن می‌گفت.

نقل شده است وقتی ابوالعاص بن ربیع، همسر زینب، دختر رسول خدا(ص) به اسارت مسلمانان درآمد، زینب، گردن‌بندی را که مادرش، خدیجه در شب عروسی به وی هدیه داده بود، برای آزادی شوهرش نزد پیامبر فرستاد. پیامبر با دیدن گردن بند یادگار خدیجه(س) گریست. سپس به حرمت این بانوی بزرگوار از مسلمانان خواست ابوالعاص را بدون پذیرش فدیه آزاد کنند و گردن بند را به زینب بازگردانند. مسلمانان پیشنهاد پیامبر را پذیرفتند[۱۱]. روایت‌های بسیاری درباره سپاس و ستایش پیامبر خدا از خدیجه(س) نقل شده است. عایشه می‌گوید: احترام و علاقه پیامبر نسبت به خدیجه(س) و سخنانش درباره وی، حسادتم را برانگیخت، به گونه‌ای که از ایشان پرسیدم: آیا غیر از پیرزنی، چیز دیگری هم بود، در حالی که خداوند بهتر از او (جوان‌تر) را به تو بخشیده است؟ پیامبر از این سخن من خشمگین شد و فرمود: نه، نه، به خدا سوگند، بهتر از خدیجه را به من نداد. او در حالی به من ایمان آورد که مردم، کفر می‌ورزیدند و در حالی مرا تصدیق کرد که دیگران تکذیبم می‌کردند. با مال خویش مرا یاری و همراهی کرد، در حالی که مردم مرا [از یاری خویش] محروم کردند. خداوند از وی فرزندانی به من عطا کرد، در حالی که از فرزندان دیگر همسرانم محروم بودم[۱۲].

عایشه پس از شنیدن اوصاف پیامبر درباره خدیجه(س)، با خود عهد کرد هیچ‌گاه از خدیجه با بدی یاد نکند. نقل شده است ام سُنبله، هدیه‌ای برای حضرت محمد(ص) آورد. همسران پیامبر بنا بر دستور خود ایشان، مبنی بر اینکه هدیه هر کسی را نپذیرند، هدیه وی را نپذیرفتند. ناگاه پیامبر سررسید و برخورد زنان را با ام سنبله دید. سپس فرمود: این هدیه را بگیرید. به راستی که ام سنبله و قومش، بادیه‌نشینان ما هستند و ما شهرنشین آنها. هرگاه آنها را فرا خواندیم، پذیرفتند و هرگاه از آنان یاری جستیم، ما را یاری دادند[۱۳].

رسول خدا(ص) با این برخورد، از بادیه‌نشینان، دل‌جویی و قدرشناسی و به برخی ویژگی‌های آنان از جمله وفاداری، تعهد و شهامت اشاره کرد.

از جمله موارد دیگری که از قدرشناسی پیامبر از زنان حکایت می‌کند و منزلت زن را در میان اعرابی که هنوز رسوب تفکر جاهلی در اذهان آنها بر جای مانده است، بالا می‌برد، به موارد زیر می‌توان اشاره کرد:

  1. دیدار با خانواده شهیدان و دل‌جویی و سپاسگزاری از آنها به خاطر بردباری در مصایب روایت شده است پیامبر در خانه برخی از آنها می‌ماند و در مواردی آنها را یاری می‌رساند. همچنین هرگاه به قبا می‌رفت، به خانه اُمّ حرام می‌رفت و به او احترام می‌گذاشت؛ زیرا برادر ام حرام در کنار پیامبر شهید شده بود[۱۴]. به خَنساء، مادر چهار شهید نیز احترام می‌نهاد و شعرهای او را تحسین می‌کرد[۱۵].
  2. احترام و توجه به کنیزان و رفتار شایسته با آنان که از نظر اجتماعی در نگاه اعراب شبه جزیره جایگاهی نداشتند. شوخی و مطایبه[۱۶] با اُمّ ایمن، کنیز پدر و مادر آن حضرت که مراقبت از رسول خدا را در کودکی به عهده داشت و پس از مرگ مادر آن حضرت، همچنان در خدمت پیامبر بود و احترام به ثوبیه، کنیز ابولهب که پیش از این گفته شد و موارد دیگری که در منابع ذکر شده، از این نمونه‌ها است.
  3. توجه ویژه به زنانی که از اقشار ضعیف جامعه به شمار می‌روند و برجسته کردن ویژگی‌های فردی یا قوم و قبیله‌ای آنان. رفتار آن حضرت در مورد اُمّ سُنْبُلَه، که پیش‌تر گذشت، تفکر تبعیض آمیز با طبقه‌های فرودست اجتماع را زیر سؤال برد و مقام انسانی روستانشینان و شهرها را یکی دانست.
  4. عیادت از زنان بیمار و روحیه بخشی به آنان برای تحمل بیماری و تذکر اینکه بیماری مایه پاکی از گناهان می‌شود و دعا خواندن برای شفای آنان.
  5. حضور بر مزار زنان و مادران فداکار مسلمان نیز از نمونه‌های قدرشناسی آن حضرت است. گفته شده است هنگام مرگ عُمْرَهُ الرابِعَه، دختر مسعود بن قیس و مادر سعد بن عباده، صحابی پیامبر، پیامبر در دومه الجندل بود. ایشان هنگام بازگشت به مدینه و باخبر شدن از مرگ این زن بر سر مزار او رفت و برای آمرزش وی نماز خواند[۱۷]. در مورد اُمّ کَعْب یا اُمّ سَنان و نماز خواندن پیامبر بر پیکر آنها روایت مشابهی آورده شده است[۱۸].

به طور کلی، رفتار قدرشناسانه پیامبر با اطرافیان به ویژه زنان و خویشاوندان، الگوی رفتاری مناسبی برای مسئولان و مربیان تربیتی و جامعه امروز است.[۱۹].

پذیرش «امان» زنان

یکی از آداب و رسوم موجود در جوامع جاهلی و در میان اعراب شبه جزیره عربستان، امان دادن به خطاکاران یا رانده شدگان از سوی یک گروه یا قبیله بود. این سنّت را «حق الجوار» می‌نامیدند. افرادی که میان قوم خود و جامعه جایگاهی ویژه و مقام و موقعیت والایی داشتند، از این حق برخوردار بودند و می‌توانستند افرادی را زیر چتر «امان» خود قرار دهند. به این افراد، به اصطلاح «جواردهنده» می‌گفتند. پس از ظهور اسلام، این سنّت پسندیده که فرصت را برای بازگشت گنه کاران به زندگی سالم و پاک فراهم می‌ساخت، گسترش داده شد. در واقعه فتح مکه و در سفارش‌های پیامبر به مسلمانان که به صورت بیانیه صلح دوستانه برای فاتحان مکه خوانده شد، واژه «امان» فراوان دیده می‌شود. آن حضرت به فاتحان مکه این گونه سفارش کرد: هر کس در خانه خود را ببندد [و در خانه‌اش بماند]، در امان است. هر کس به خانه ابوسفیان پناه ببرد، در امان است. هر کس سلاحش را بر زمین اندازد [و تسلیم شود]، در امان است...[۲۰].

بر همین اساس، بزرگان مکه به حرم پناه آوردند. پیامبر نیز آنها را پذیرفت و بخشود. پس از فتح مکه، برخی از افراد که به شیوه‌های گوناگون، ضربه‌های مهلکی بر اسلام و مسلمانان وارد کرده بودند، از مکه گریختند یا در جایی پنهان شدند تا جانشان در امان باشد. به گزارش مستند کتاب‌های مغازی و سیره، بسیاری از این مشرکان به واسطه امان خواهی همسرانشان از پیامبر بخشوده شدند و به مکه بازگشتند. یکی از این موارد، امان دهی ام هانی، دختر ابوطالب به شوهر و دو نفر از خویشاوندانش بود. پیامبر خدا نیز کارش را تأیید کرد که به نجات جان سه نفر انجامید.

هبیره بن عمرو بن عائذ مخزومی، همسر ام هانی، (دختر ابوطالب) یکی از ده نفری بود که پیش از فتح مکه، ریختن خون وی از سوی پیامبر مباح اعلام شده بود و هر مسلمانی می‌توانست وی را بکشد و ثواب زیادی به دست آورد. در واقعه فتح مکه، ام هانی به همسرش هبیره و دو نفر از خویشان او که اسلام را نپذیرفته و فرار کرده بودند، پناه داد. حضرت علی(ع) که در پی آن سه نفر بود، در حالی که نقاب بر چهره داشت، شمشیر به دست، به خانه اُم هانی وارد شد. ام هانی که علی(ع) را نشناخت، خود را دختر عموی رسول خدا(ص) معرفی کرد. وقتی علی(ع)نقاب از چهره برداشت، اُم هانی وی را در آغوش گرفت. علی(ع)وقتی آن سه نفر مشرک را دید، شمشیر کشید. ام هانی به رسم عرب، پارچه‌ای بر سر آن سه نفر انداخت (کنایه از اینکه آنها در امان او هستند). سپس همراه علی(ع) نزد پیامبر آمد و ماجرا را گفت. حضرت فرمود: «خوش آمدی، ای فاخته؛ ام هانی!» سپس فرمود: «به درستی که هر کس را تو امان دهی، ما نیز امان داده‌ایم و هر کس را پناه دهی، ما نیز پناه می‌دهیم»[۲۱]. ام حکیم و فاخته، دختر ولید بن مغیره نیز از زنانی بودند که برای همسرانشان از رسول خدا(ص) امان گرفتند. عکرمه بن ابی جهل همسر ام حکیم، جزو ده نفری بود که عفو عمومی پیامبر شامل حالشان نشد. وی در صدر اسلام به کارهای ننگین و زشتی برای از بین بردن اسلام و پیامبر خدا دست زد. ام حکیم، پس از گریختن همسرش به یمن، نزد رسول گرامی اسلام آمد و از آن حضرت خواست تا شوهرش را امان دهد. پیامبر رحمت به وی امان داد. ام حکیم شتابان به دنبال همسرش رفت و وی را در سواحل تهامه یافت و خبر امان دادن پیامبر را به وی رساند. عکرمه پس از شنیدن سخنان همسرش مبنی بر امان دادن پیامبر به او، اسلام را پذیرفت. آن گاه به دیدار پیامبر رفت و از ایشان خواست تا اشتباه‌های گذشته وی و ستم‌هایی را که به ایشان روا داشته است، ببخشاید و نادیده بگیرد. پیامبر سر به آسمان برد و فرمود: بار پروردگارا! هرگونه ستمی که او (عکرمه) به من روا داشته، ببخشای و هر حرکتی که برای خاموش کردن نور تو انجام داده و هر راه [اشتباهی] که رفته است، ببخشای و هر آبرویی که در حضور یا غیبتم از من برده است، نادیده بگیر[۲۲].

این ماجرا در کتاب‌های تاریخی دیگر با تفصیل بیان شده است. مالک بن انس و طبری، نام ام حکیم و فاخته، همسر صفوان را در شمار اسامی زنانی آورده‌اند که پیش از همسرانشان اسلام را پذیرفتند[۲۳]. افزون بر این دو زن، از زنان دیگری چون ربطه، دختر مُنبّه و همسر عمروعاص، سلافه، دختر سعد بن شهید که به ام بنی طلحه شهرت داشت و چند نفر دیگر نیز نام برده شده است که برای همسرانشان از پیامبر خدا امان گرفتند[۲۴].

پیامبر اعظم(ص)، نه تنها در ماجرای امان دادن، بلکه در مواردی مثل حکم «ظهار»[۲۵] نیز شفاعت زنان را درباره شوهرانشان می‌پذیرفت. خوله، دختر ثعلبه بن اصرم، همسر پسر عمویش، اوس بن صامت بن قیس بود. بنا بر حکم ظهار در جاهلیت، نباید این زن و شوهر از یکدیگر جدا می‌شدند. بر همین اساس، خوله نزد پیامبر آمد و گفت اوس مالی ندارد و جز او کسی بر اوس انفاق نمی‌کند. پس از سخنان این زن، آیه‌های نخستین سوره مبارکه مجادله نازل شد[۲۶]. پیامبر پس از خواندن آیات فرمود: «اوس برای سخنی که گفته است، کفاره بدهد و نزد همسرش بازگردد». از آنجا که رسول خدا(ص)برای زنان به ویژه زنان فداکار و مؤمن ارزش بسیاری قائل بود، شفاعت و وساطت خوله را درباره همسرش پذیرفت.

افزون بر این، پیامبر رحمت، زنان و دخترانی را که مسلمان شده و به مدینه هجرت کرده بودند، گرچه جزو خانواده دشمنان آن حضرت بودند، امان می‌داد و از آنها مراقبت می‌کرد. ام کلثوم، دختر عقبه بن ابی محیط یکی از دخترانی بود که بدون اجازه خانواده‌اش و پنهانی به مدینه هجرت کرد. پیامبر خدا بر اساس مفاد صلح نامه حدیبیه باید وی را به قبیله‌اش و نزد قریش باز می‌گرداند[۲۷]. وقتی دختر جوان، شرح حال خود و ترس از آزار خانواده‌اش را برای ام سلمه تعریف کرد و پیامبر از ماجرا آگاه شد، وی را پناه داد و به او خوش آمد گفت. نقل شده است ام کلثوم پس از هجرت به مدینه، نزد پیامبر آمد و گفت: ای رسول خدا! من به دین اسلام و تو [پناه آورده ام]. پس مرا به قومم باز مگردان که آنها عذابم خواهند کرد و من بر شکنجه‌هایشان صبر و طاقت ندارم. من یک زن هستم و شما از ضعف جسمانی زنان آگاه هستی. من دیده ام که مردان را به قبیله هاشان باز می‌گردانی، ولی من زن هستم. رسول رحمت پس از شنیدن سخنان ام کلثوم فرمود: «خداوند، وفای به پیمان حدیبیه را درباره زنان شکست»[۲۸].

نقل شده است ولید و عماره، برادران ام کلثوم، برای بازگرداندن خواهرشان نزد پیامبر آمدند، ولی حضرت وی را بازنگرداند و از وی حمایت و سرپرستی کرد. سپس وی را به ازدواج زید بن حارثه درآورد. ابن جوزی می‌نویسد: «ام کلثوم وقتی که به مدینه هجرت کرد، هنوز ازدواج نکرده بود و به جز او هیچ زن قریشی دیگری از خانواده و قوم خود جدا نشد و هجرت نکرد»[۲۹].

پناه دادن به درّه، دختر ابولهب و حمایت از وی[۳۰] از دیگر نمونه‌های رفتاری پیامبر با زنان و پناه دادن به زنان بی‌پناه است. آن حضرت، زن ولید را نیز که شوهرش او را آزار می‌داد، پناه داد و واژه «جوار» را برای وی به کار برد. احترام و ارزش‌دهی رسول خدا(ص) به زنان و پذیرش امان‌خواهی آنان برای شوهرانشان، از یک سو، حقوق و ارزش‌های پایمال شده زنان را زنده می‌کرد و از سوی دیگر، زمینه مناسبی را برای بازگشت و توبه همسران آنان فراهم می‌ساخت.

بسیاری از کسانی که بر اثر شرایط نامناسب سیاسی - اجتماعی یا تربیت نادرست خانوادگی، به فساد و تباهی کشیده می‌شوند، پس از ایجاد زمینه فرهنگی و تربیتی مناسب و یافتن فرصت برای توبه و اصلاح، ارزش حقیقی خویش را پیدا می‌کنند و می‌توانند نقش‌های مؤثر و مثبتی در جامعه ایفا کنند. این همان نکته‌ای است که رسول خدا(ص) بر آن تأکید و بر اساس آن عمل کرد که اکنون الگوی مناسبی برای مسئولان فرهنگی و اجتماعی جامعه ما به شمار می‌رود.[۳۱].

تکریم نقش‌های اصیل همسری و مادری

اساسی‌ترین و مهم‌ترین مسئولیت زنان، تربیت نسل سالم و صالح است. این مسئولیت در روند سالم‌سازی جامعه نقش بسزایی دارد. بر همین اساس، اسلام به نقش پرورشی زنان توجهی ویژه دارد. زنان در جامعه نقش‌های دیگری چون نقش سیاسی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و هنری نیز بر عهده دارند، ولی همه این نقش‌ها تحت الشعاع نقش اصیل همسری و مادری است. رسول اعظم(ص) با شیوه‌ها و رفتارهای ویژه خود با زنان، اهمیت این نقش را به مسلمانان و جهانیان گوشزد کرد. سفارش پیامبر به مسلمانان درباره مادران و تکریم و احترام آنها در روایت‌های گوناگونی به چشم می‌خورد که پرداختن به آن در این مجال نمی‌گنجد.

تجلیل پیامبر از مقام مادر اعم از نَسَبی و رضاعی یکی از نمونه‌های برجسته قدرشناس بودن او است. اولین بانویی که در زندگی پیامبر نقشی مهم و اساسی داشت، مادر آن حضرت؛ یعنی آمنه بنت وهب بود. بنا به قول مشهور، این بانوی بزرگوار و باحیا (محتشمه) دوران بارداری خود را درحالی سپری می‌کرد که در مصیبت و سوگ همسر جوانش، عبدالله به سر می‌برد و فرزند خود را در این شرایط روحی سخت به دنیا آورد. گرچه مادر آن حضرت پس از تولد او، به دلایل گوناگون[۳۲]، فرزند خود را به حلیمه سعدیه سپرد و فاصله‌ای قابل توجه (بیش از سه سال) بین مادر و فرزند افتاد ولی محمد(ص) شیرینی همان لحظه‌های کوتاه با مادر بودن را فراموش نکرد و از آن روزها به خوبی یاد می‌کرد: در سفری که با مادرم به مدینه رفتیم، مردی یهودی مرا نگریست و با فاصله‌ای بار دیگر نگاهم کرد و نامم را پرسید. گفتم: احمد. در حالی که به پشت من نگاه کرد، شنیدم که می‌گفت: او همان پیامبر این امت است. سپس نزد برادران یهودی خود رفت و به آنان خبر داد. وقتی این خبر به مادرم رسید، برای من ترسید و از مدینه خارج شدیم و او در ابواء از دنیا رفت و در آنجا دفن شد[۳۳].

گفته شده است پس از هجرت به مدینه هرگاه پیامبر به خانه‌ای می‌رسید که مادرش قبل از رحلت به مدت یک ماه در آنجا سکونت داشت، با حالتی غمگنانه می‌فرمود: «هُنَا نَزَلَتْ بِي أُمّي»؛ «اینجا همان جایی است که با مادرم در آن ساکن بودیم»[۳۴]. همچنین هنگام بازگشت از عمره‌ای که به صلح حدیبیه انجامید، در ابواء فرمود: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَذِنَ لِمُحَمَّدٍ فِي زِيَارَةِ قَبْرِ أُمِّهِ»؛ «خداوند به محمد در مورد زیارت قبر مادرش اجازه داده است»[۳۵].

نکته جالب در مورد رابطه پیامبر و آمنه - با وجود کوتاهی مدت زندگی با مادر - این است که آن حضرت در موقعیت‌های گوناگون، ویژگی‌ها و اخلاق شایسته مادر را یادآوری می‌کرد و به فردی که با تکلف و آداب ویژه شاهان با آن حضرت سخن می‌گفت، فرمود: «هَوِّنْ عَلَيْكَ فَلَسْتُ بِمَلِكٍ إِنَّمَا أَنَا ابْنُ امْرَأَةٍ كَانَتْ تَأْكُلُ الْقَدَّ»؛ «راحت باش. من پادشاه نیستم. من فرزند زنی هستم که گوشت خشکیده می‌خورد»[۳۶]. سادگی و ساده‌زیستی آمنه در این کلام ستوده شده و اینکه پیامبر با انتساب به مادرش، خود را معرفی می‌کند، نشانه قدرشناسی اوست و موجب تعظیم مقام مادر می‌شود.

این اخلاق نیک را در مورد مادر رضاعی آن حضرت نیز می‌بینیم که تا پایان عمر، او را می‌ستود و مورد تکریم و تعظیم قرار می‌داد. پیامبر اعظم(ص) با تکریم حلیمه سعدیه، مادر رضاعی خود و پهن کردن ردای خویش زیر پای او و فرستادن هدایایی برای او، تکریم و تعظیم مادر را به افراد می‌آموخت[۳۷]. نقل شده است وقتی پس از فتح مکه، قبیله حلیمه برای بیعت با پیامبر نزد ایشان آمدند، آن حضرت احوال مادر رضاعی خود را جویا شد و وقتی خبر رحلتش را شنید، گریست. آن گاه به احترام وی خانواده‌اش را تکریم کرد و از وضعیت مالی آنها پرسید و هدایایی برای آنان فرستاد[۳۸]. آن حضرت همچنین برای ثوبیّه، همسر ابولهب نیز که چند روزی به وی شیر داده بود، هدایای زیادی فرستاد و برای آزادی وی که کنیز بود، تلاش بسیاری کرد[۳۹].

آن حضرت برای مقام مادر چنان ارزش قائل بود که وقتی در دومه الجندل از مرگ مادر سعد بن عباده، یکی از صحابه خود باخبر شد، بسیار ناراحت گشت. آن گاه پس از بازگشت به مدینه بر سر مزار وی رفت و برای او نماز خواند و آمرزش خواست[۴۰].

در روایت‌های دیگری، به رفتار پیامبر با مادران صحابه نیز اشاره شد که نشان دهنده توجه و تأکید آن حضرت به تعظیم و تکریم مقام مادر است. ماجرای اویس قَرنی و پای بندی وی به عهدی که با مادرش برای بازگشت سریع بسته بود، حتی پیش از آنکه محبوبش رسول خدا(ص) را ببیند، در تاریخ مشهور است. این جوان یمنی که برای دیدار پیامبر به مدینه آمده بود، وقتی باخبر شد که حضرت در مدینه نیست، به دلیل قولی که به مادرش داده بود، بدون اینکه پیامبر را ببیند، به یمن بازگشت. وقتی پیامبر از این ماجرا و احترام و تکریم اویس به مادرش آگاه شد، با اینکه وی را ندیده بود، فرمود: من بوی بهشت را از قرن می‌شنوم. بشارت می‌دهم شما را به مردی از امتم که وی را اویس قرنی می‌نامند و شفاعت می‌کند همانند ربیعه و مُضَر[۴۱].

نکته مهم در رفتار پیامبر با مادران، توجه آن حضرت به مسائل مهم تربیتی و استفاده از همه فرصت‌ها برای آموزش این آموزه‌های تربیتی به مادران است. نقل شده است لیلی بنت ابی حثمه به فرزندش عبدالله بن عامر گفت: اگر نزد من بیایی، به تو خرما می‌دهم. پیامبر سخن وی را شنید و فرمود: «اگر به فرزندت چیزی ندهی، [[[دروغ]] گفته ای] و دروغ گو خواهی بود»[۴۲].

پیامبر با این سخن خود، به شکل غیرمستقیم به مادران آموزش داد که نباید به کودکان دروغ بگویند؛ زیرا آنها الگویی برای فرزندان خود هستند و فرزندان از آنها پیروی می‌کنند.

در اسلام و روایات معصومین(ع)، به احترام و خدمت به مادر بسیار تأکید و هم ردیف جهاد در راه خدا شمرده شده است. در حدیث از پیامبر گرامی اسلام نقل شده است: «الْجَنَّةُ تَحْتَ ظِلَالِ السُّيُوفِ»[۴۳] و «الْجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدَامِ الْأُمَّهَاتِ‌»[۴۴] بهشت در سایه جهاد و زیر قدم‌های مادران است. در حقیقت، هدف پیامبر از هم ردیف قرار دادن جهاد در راه خدا و احترام و خدمت به مادر، تبیین ارزش و جایگاه مادران است. نقل شده است معاویه بن جاهمه السلمی نزد پیامبر اعظم(ص) رفت و اجازه جهاد خواست و پرسید: آیا در این کار، رضای خدا و آخرت هست؟ پیامبر فرمود: آیا مادر تو زنده است؟ گفت: آری. حضرت فرمود: «بازگرد و به او نیکی کن». معاویه بن جاهمه چندین بار برای شرکت در جهاد پافشاری می‌کرد و هر بار همان پاسخ را از پیامبر شنید. وقتی پیامبر پافشاری وی را برای شرکت در جنگ دید، فرمود: «وای بر تو! همراه و در رکاب او (مادر) باش؛ که بهشت آنجاست».

مقام و جایگاه مادر از نظر شریعت مقدس اسلام و رسول اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) بسیار والا و ارزشمند است، به گونه‌ای که نقش مادری بر دیگر نقش‌ها و مسئولیت‌های زنان برتری دارد و در صورتی که دیگر نقش‌ها، این نقش مهم و اصلی را تحت الشعاع قرار دهند، باید آنها را کنار گذاشت و نقش مادری را انتخاب کرد.[۴۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. سرزمینی است بین مکه و مدینه که آمنه، مادر پیامبر در آنجا مدفون است.
  2. کنز العمال، ج۱۳، ص۶۳۶.
  3. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۸؛ استیعاب، ج۴، ص۴۴۶.
  4. استعاب، ج۴، ص۴۴۶.
  5. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.
  6. سلیمان بن اشعث ابوداوود، سنن ابی داود، تحقیق: سعید محمد اللحام، ج۵، ص۴۱۴.
  7. اسدالغابه، ج۱، ص۱۴ و ۱۵.
  8. واقدی، المغازی، ج۲، ص۹۱۳.
  9. ابن حجر عسقلانی، مقدمه فتح الباری، ص۳۲۶.
  10. ابن سلامه، مسند شهاب، ج۲، ص۱۰۲.
  11. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۰ - ۳۴؛ اسد الغابه، ج۵، ص۴۶۸؛ الاستیعاب، ج۴، ص۲۱۵.
  12. الاستیعاب، ج۲، ص۷۳.
  13. اسماعیل بخاری، تاریخ الکبیر، ج۳، ص۴۴.
  14. الاصابه، ج۴، ص۴۴۱.
  15. نک: ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۳۶۷.
  16. الاصابه، ج۸، ص۱۱۰.
  17. ابن سعد، طبقات الکبری، ج۸، ص۴۵۱.
  18. سنن، ج۱، ص۶۴۱.
  19. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۵۹.
  20. سنن نسایی، ج۶، ص۳۸۲؛ سلیمان بن احمد صبرانی، معجم الکبیر، ج۸، ص۱۳؛ تاریخ الامم و الملوک، ج۲، ص۱۸۲.
  21. ابن هشام، سیرة النبی، ج۴، ص۵۳؛ هشام بن محمد بن صائب، جمهرة انساب العرب، تحقیق: محمود فردوس العظم.
  22. واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۵۱ و ۸۵۲.
  23. مالک بن انس، الموطأ، ص۳۷۱؛ تاریخ طبری، ج۲، ص۱۱۸.
  24. جمهرة انساب العرب، ج۱، ص۱۱۶؛ تاریخ طبری.
  25. ظهار یکی از احکام جاهلی است که پس از ظهور اسلام نیز با تغییر و تخفیف حکم بر جای ماند. در زمان جاهلیت اگر مردی زنش را ظهار می‌کرد، همسرش بر او حرام می‌شد و باید از یکدیگر جدا می‌شدند. در اسلام مرد با پرداخت کفاره می‌تواند با همسرش رابطه داشته باشد.
  26. نک: ﴿قَدْ سَمِعَ اللَّهُ قَوْلَ الَّتِي تُجَادِلُكَ فِي زَوْجِهَا وَتَشْتَكِي إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ يَسْمَعُ تَحَاوُرَكُمَا إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ * الَّذِينَ يُظَاهِرُونَ مِنْكُمْ مِنْ نِسَائِهِمْ مَا هُنَّ أُمَّهَاتِهِمْ إِنْ أُمَّهَاتُهُمْ إِلَّا اللَّائِي وَلَدْنَهُمْ وَإِنَّهُمْ لَيَقُولُونَ مُنْكَرًا مِنَ الْقَوْلِ وَزُورًا وَإِنَّ اللَّهَ لَعَفُوٌّ غَفُورٌ «خداوند، سخن زنی را که با تو درباره همسرش چالش داشت و به خداوند شکوه می‌کرد شنیده است و خداوند گفت و گوی شما را می‌شنود که خداوند، شنوایی بیناست * کسانی از شما که زنان خود را ظهار می‌کنند، آن زنان، مادران آنان نیستند، مادرانشان جز کسانی که آنان را زاده‌اند نمی‌باشند و اینان بی‌گمان سخنی ناپسند و نادرست می‌گویند و باری، خداوند به یقین در گذرنده‌ای آمرزنده است» سوره مجادله، آیه ۱-۲.
  27. ابوالحجاج یوسف، تهذیب الکمال، تحقیق: بشار عواد معروف، ج۲۸، ص۳۱۴.
  28. واقدی، المغازی، ج۱، ص۶۱۱.
  29. ابوالفرج ابن جوزی، صفة الصفوة، تحقیق: عبدالرحمان اللادقی، ج۲، ص۵۶ و ۵۸. وفای به عهد در سنّت عرب، به ویژه در آموزه‌های اسلامی از فضایل به شمار می‌رفت و شکستن عهد نه تنها بخشیده نمی‌شد، بلکه زمینه جنگ را نیز فراهم می‌ساخت، ولی پیامبر در موارد ویژه بر اساس حکم الهی عمل می‌کرد و این عمل پیامبر نقض عهد نبود.
  30. ابن ابی عاصم، الآحاد و المثانی، ج۵، ص۴۷۱.
  31. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۶۵.
  32. از جمله رسم عرب بر این بود که خاندان‌های شریف، فرزندانشان را شیر نمی‌دادند و به زنان معروفی که هر ساله برای گرفتن کودکان شیرخواره و پرورش جسم آنان در بادیه‌ها به مکه می‌آمدند، می‌سپردند دلیل این کار ممکن بود ترس توطئه یهود یا تألمات روحی که پس از مرگ همسر ایجاد می‌شد و یا دلایل دیگری باشد که از بحث ما خارج است.
  33. علی بن یوسف حِلّی، العدد القویه، تحقیق: سیدمهدی الرجایی، ص۱۲۶؛ ابن کثیر، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۳۵. این مطلب از ام ایمن نقل می‌کند.
  34. محمد بن یوسف صالحی الشامی، سبل الهدی فی سیرة خیر العباد، تحقیق: شیخ عادل احمد عبدالموجود، ج۹، ص۳۹۶.
  35. ترمذی، سنن الترمذی، ج۲، ص۲۵۹.
  36. حسن بن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، ص۱۶.
  37. سنن، ج۵، ص۴۱۴؛ ابن سعد، طبقات الکبری، ج۱، ص۸۹.
  38. واقدی، المغازی، ج۲، ص۸۶۹.
  39. اسد الغابه، ج۱، ص۱۴ و ۱۵.
  40. ابن سعد، ج۸، ص۴۵۱.
  41. شمس الدین محمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، تحقیق شعیب الارنوؤط، ج۴، ص۲۰؛ اسد الغابه، ج۱، ص۱۵۲.
  42. اسدالغابه، ج۵، ص۵۴۱.
  43. تاریخ طبری، ج۴، ص۲۸.
  44. مستدرک الوسایل، ج۱۵، ص۱۸۰، ح۱۷۹۳۳؛ کنز العمال، ج۱۶، ح۴۵۴۳۹.
  45. طیبی، ناهید، گونه‌شناسی رفتار پیامبر اعظم با زنان، ص ۷۱.