محسن بن علی بن ابیطالب
سزای قاتل محسن(ع)
عبدالله بن بکر ارجائی میگوید: در راه مکه از مدینه با حضرت صادق(ع) همراه بودم. در یکی از منازل به نام «عسفان» پیاده شدیم. پس از سمت چپ راه، به کوه سیاه رنگ وحشتناکی رسیدیم؛ به حضرت عرض کردم: ای فرزند رسول خدا چقدر این کوه وحشتناک است؛ من در راه چنین کوهی ندیدهام. حضرت فرمود: ای پسر بکر، میدانی این چه کوهی است؟ گفتم: نه. فرمود: این کوهی است به نام «کَمَد» که بر روی یکی از بیابانهای جهنم بنا شده است و کُشندگان پدرم حسین(ع) در آن به سر میبرند که خداوند آنان را در اینجا گذارده است؛ از زیر آنان آبهای جهنم از چرکها و لجنها و آبهای داغ و آنچه که از چاههای ته جهنم بیرون میآید، سرازیر است. در هر باری که به مسافرت آمدم از کنار این کوه نگذشتم مگر اینکه فریاد استغاثه آن دو نفر را شنیدم؛ به کُشندگان پدرم مینگریستم و به آن دو نفر میگفتم: اینان کاری انجام دادند که شما پایهگذاری کردید. هنگامی که به حکومت رسیدید به ما رحم نکردید؛ ما را کشتید و محروم ساختید؛ به حق ما تجاوز کردید و در مقابل ما خودسرانه عمل کردید. هر کس را که به شما رحم کند خداوند نیامرزد، نتیجه کارهایی را که پیش از این انجام دادهاید، بچشید. خداوند نسبت به بندگان ستمگر نیست. دومی زاری و نالهاش بیش از اولی است. گهگاهی بر کنار آنها برای تسلای دلم میایستادم و گاهی بر بالای کوه «کمد» که آنان در زیر آن محبوسند قدم میزدم. عرض کردم: به هنگامی که کوه را میپیمودید چه صدایی میشنیدید؟ فرمود: فریاد آنان را میشنیدم که میگفتند: بر ما بالا آی تا با تو بگوییم که ما توبه کردهایم. از سمت راست کوه صدایی میشنیدم که میگفت به آنان پاسخ بده که خاموش باشید و صحبت نکنید. عرض کردم: چه کسی با آنان همدم است؟ فرمود: هر فرعونی که بر خداوند جسارت و سرکشی کرده و پروردگار کارهای او را بازگو نموده و هر کس که به بندگان کفر را بیاموزد ... و قاتل امیرالمؤمنین، قاتل فاطمه(س) و محسن(ع) و کشنده حسن و حسین(ع)[۱].
مفضل میگوید به حضرت صادق(ع) عرض کردم: درباره آیات شریفه ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾[۲] چه میفرمایید؟ حضرت فرمود: «ای مفضل به خدا سوگند موؤده (کودک در خاک پنهان شده) محسن است؛ زیرا او از ما است نه غیر ما و هرکس غیر از این را بگوید او را تکذیب کنید»[۳]. رسول خدا محسن(ع) را گرفته و روی دست خود به سوی آسمان بلند میکند و میفرماید: معبودا! مولای من! ما در دنیا به امید حسابرسی امروز صبر کردیم و امروز روزی است که هر نفسی آنچه را از خیر یا شر انجام داده، مییابد و دوست میدارد که ای کاش میان او و عمل بدش فاصلهای بسیار دور باشد[۴].
از جمله احادیث معراج است: نخستین مطلبی که در قیامت درباره آن حکم میشود، موضوع محسن(ع)، پسر حضرت علی(ع) و قاتل او و سپس درباره قنفذ است. او را با رفیقش میآورند؛ با تازیانهای از آتش بر آنها میزنند به طوری که اگر یک تازیانه از آن بر دریا فرود آید از شرق تا غرب آن به جوش آید و اگر بر کوههای دنیا فرود آید ذوب میشوند به گونهای که تبدیل به خاکستر میگردند[۵].
حضرت صادق(ع) میفرماید: هنگامی که رسول خدا را به معراج بردند، به آن حضرت گفته شد، همانا خداوند متعال تو را آزمود... و اما دخترت مورد ستم قرار میگیرد و از حقش محروم و ممنوع میشود و آنچه را تو حق او قرار دادی از او به زور گرفته میشود. او را که حامله است، کتک میزنند و بدون اجازه وارد خانه او میشوند و مورد تهمت و تحقیر قرار میگیرد؛ بدون یار و یاور میماند و بر اثر ضربهای که بر او وارد میشود کودکی را که در شکم دارد سقط میکند و پس از آن از دنیا میرود. پیامبر اکرم(ص) فرمود: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ﴾[۶] پروردگارا پذیرفتم و تسلیم شدم؛ توفیق و صبر و بردباری از آن توست[۷].
شیخ صدوق در ذیل فرمایش حضرت رسول(ص) که به امیرالمؤمنین فرمود: «يَا عَلِيُّ إِنَّ لَكَ كَنْزاً فِي الْجَنَّةِ وَ أَنْتَ ذُو قَرْنَيْهَا»؛ «یا علی، برای تو در بهشت گنجینهای است که تو ذوالقرنین آن گنج میباشی»، مینویسد: از برخی از استادان حدیث شنیدم که میگفتند: این گنج همان فرزندش «محسن» است که همسرش فاطمه(س) به هنگامی که بین دو لنگه در (یا در و دیوار) گیر کرده بود بر اثر فشار وارده او را سقط کرد و بر این مطلب استدلال کرده به آنچه که درباره سقط روایت شده که وی با عصبانیت بر در بهشت میایستد؛ به او گفته میشود وارد شو میگوید: تا پدر و مادرم وارد نشوند داخل نخواهم شد. اما اینکه حضرت فرمود: تو ذوالقرنین آن گنج میباشی، دو قَرَن (دو شاخ) بهشت حسن و حسین(ع) میباشند. چون روایت شده که رسول خدا فرمود: همانا خداوند متعال بهشت را به آن دو زینت میدهد همانگونه که زن، خود را به گوشوارههایش زینت میدهد و در روایت دیگری آمده که خداوند عرشش را به آن دو زینت خواهد داد[۸].
مفضل بن عمر هم در ضمن خبری طولانی از امام صادق(ع) روایت میکند که آن حضرت فرمود: محسن(ع) میآید در حالی که خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین او را میآورند و آنها از مصیبت فریاد میزنند و مادرش فاطمه(س) میگوید: ﴿هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾[۹]، ﴿يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ مَا عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَرًا وَمَا عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَهَا وَبَيْنَهُ أَمَدًا بَعِيدًا وَيُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَاللَّهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ﴾[۱۰]. مفضل میگوید: پس امام صادق(ع) گریست تا حدی که محاسن آن حضرت از اشکتر شد. پس فرمود: روشن مباد چشمی که هنگام ذکر این قضیه نگرید[۱۱].[۱۲]
سقط جنین حضرت فاطمه
علی بن احمد بن سعید اندلسی (۳۸۴ - ۴۵۶) مؤلف کتاب جمهرة انساب العرب نیز مینویسد: محسن در خردسالی مرد[۱۳]. ابن صباغ مالکی، صالحی شامی و ابن طلحه شافعی گفتهاند که محسن(ع) سقط شد اما از سبب سقط شدن چیزی نگفتهاند آن را مبهم گذاشتهاند[۱۴].
مقدسی از علمای اهل سنت مینویسد: شیعه معتقد است که محسن با ضربه عمر سقط شده است[۱۵]. شیخ مفید، فرزندان علی(ع) را از فاطمه(س) چنین میشمارد: حسن حسین، زینب کبری، زینب صغری که کنیه او ام کلثوم است[۱۶] و در پایان این باب میافزاید: شیعیان گفتهاند که فاطمه زهرا(س) پس از پیغمبر پسری را سقط کرد؛ هنگامی که او را در شکم داشت محسن نامید[۱۷]. طبری نوشته است «گویند فاطمه(س) را از علی(ع) پسری دیگر به نام محسن بود که در خُردی در گذشت».
در روایات شیعی و نیز برخی کتب اهل سنت و جماعت آمده است که این فرزند بر اثر آسیبی که در روزهای پر گیر و دار پس از رحلت پیغمبر بر دختر او وارد آمد، سقط گردید[۱۸].
قاضی عبدالجبار اسد آبادی از علمای اهل سنت از قول شیعیان مینویسد: به اعتقاد کسانی، ابوبکر فاطمه(س) را کتک زده که باعث قتل محسن(ع) شده است. او همچنین از تعدادی از علمای زمان خود در مصر، عکا، صور، عسقلان، دمشق و بغداد نام برده که از جمله آنان محمد بن نعمان شیخ مفید است که مردم را به تشیع و محبت اهل بیت دعوت میکند و بر فاطمه(س) و فرزندش محسن(ع) که به زعم ایشان عمر او را به قتل رسانده است، گریه میکنند[۱۹].
اینها درحالی است که بنا به روایتی رسول خدا(ص) فرموده بودند: شیخ صدوق در امالی از ابن عباس روایت کرده که رسول خدا فرمود: فاطمه دختر من برترین زنان از اولین تا آخرین آنهاست. فاطمه زهرا پاره تن من است. زهرا نور دو چشم من است. زهرا میوه قلب من است. زهرا روح و جان من است. زهرا حوریهای است که به قیافه انسان در آمده است. هنگامی که فاطمه در مقابل پروردگار خود در میان محراب عبادت میایستد، نور او برای فرشتگان آسمان همانند نور ستارگان برای اهل زمین میدرخشد. خداوند به فرشتگان خود میفرماید: ای فرشتگان من! به فاطمه که برترین کنیزان من است نظر کنید که چگونه در مقابل من قرار گرفته است. اعضاء و جوارح او از ترس من میلرزد. فاطمه با توجه قلبی مشغول عبادت من شده است؛ من شما را شاهد میگیرم که شیعیان وی را در امان قرار میدهم. سپس پیامبر خدا فرمود: هرگاه زهرا را مشاهده میکنم، آن ستمهایی به یادم میآید که بعد از من در حق او خواهد شد. گویا میبینم که ذلت داخل خانه وی شده است. احترامش از دست رفته است. حقش را غصب کردهاند. از دریافت ارث خود بازداشته شده است. پهلوی او شکسته شده است. جنین وی سقط شده است و او فریاد میزند: وا محمداه! ولی کسی به فریادش نمیرسد، استغاثه میکند، ولی کسی به دادش نمیرسد. از این رو بعد از من همیشه محزون، غصهدار و گریان خواهد بود؛ گاهی به یاد میآورد که وحی از خانهاش قطع شده؛ گاهی جدایی مرا به خاطر میآورد، شبها برای اینکه صدای تلاوت قرآن مرا در نماز شب نمیشنود دچار وحشت میشود. سپس خویشتن را بعد از آنکه در ایام پدر عزیزترین افراد بود ذلیل میبیند.
در همین زمان است که خدای رئوف فرشتگان را مونس فاطمه قرار میدهد ایشان فاطمه را به همان گونه ندا میکنند که حضرت مریم را ندا میکردند و به وی میگویند: ای فاطمه! خداوند تو را از میان زنان جهانیان انتخاب کرده است. ای فاطمه! فرمانبردار پروردگار خویش باش و با سجده کنندگان و رکوع کنندگان سجده و رکوع نمای. سپس درد و بیماری بر او غلبه میکند. آنگاه خداوند سبحان، مریم بنت عمران را میفرستد تا پرستار و مونس فاطمه باشد. در همین حال است که فاطمه میگوید: پروردگارا! من از زندگی سیر شده و از مردم دنیا بیزارم، مرا به پدرم ملحق نما! خدای توانا او را به من ملحق مینماید. زهرا اولین نفر از اهل بیت من است که به من ملحق خواهد شد. فاطمه زهرا در حالی که محزون، غصه دار، مغموم، با حقی غصب شده و شهید شده، برمن وارد خواهد شد. من در آن هنگام میگویم: بار خدایا! هر کسی را که به فاطمه ظلم کرده است لعنت کن! آن کسی را که حق زهرا را غصب نموده است، عقاب و عذاب کن! آن کسی را که فاطمه را ذلیل کرده است، ذلیل کن! آن کسی را که به پهلوی فاطمه ضربه زد به طوری که بچه خود را سقط نمود، او را در دوزخ جاودانی کن! فرشتگان میگویند: آمین!»[۲۰].
علامه مجلسی در بحارالانوار مینویسد: حضرت فاطمه زهرا(س) میفرماید: هیزم زیادی بر در خانه ما جمع کردند و آتش آوردند که خانه ما را آتش بزنند. پشت در ایستادم و آنان را به خدا و مردم سوگند دادم که دست از ما بردارند و منصرف شوند. عمر لگدی به در زد که آن را به طرف من راند. من که باردار بودم به روی در افتادم. آتش شعله کشید و صورتم را گداخت. سپس چنان مرا سیلی زد که گوشواره از گوشم کنده شد. درد زایمان گرفتم و محسن بیگناه کشته و سقط شد[۲۱].
همچنین علامه مجلسی در جای دیگر آورده است: فاطمه و علی(ع) را اذیت کردند و قصد داشتند خانه علی(ع) را به آتش بکشند. او را همچون شتر مهارشده بردند. فاطمه(س) را میان در فشردند، چنان که محسن را سقط کرد و فرمود: او را شبانه دفن کنند و خلیفه بر جنازهاش حاضر نشود[۲۲].
«ابن ابی الحدید» مینویسد: عمر با جماعتی از انصار و دیگران به خانه فاطمه(س) آمدند. دستور داد شمشیر زبیر را بگیرند. گرفتند و برسنگ کوبیدند تا شکسته شد. همه کسانی را که در خانه بودند به سوی ابوبکر بردند. بیعت را بر آنان تحمیل کرد به جز علی(ع) که در خانه فاطمه(س) متحصن شده بود[۲۳].
برخی دیگر از علمای اهل سنت نقل کردند که وقتی عمر با جماعتی به درب خانه فاطمه(س) آمد و فریاد زد که از خانه خارج شوید، آنها از خروج خودداری کردند. «فَدَعَا بِالْحَطَبِ...» عمر هیزم خواست و فریاد زد: «وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَتَخْرُجُنَّ إِلَى الْبَيْعَةِ أَوْ لَأُحْرِقَنَّ الْبَيْتَ عَلَيْكُمْ»؛ قسم به خدایی که جانم در دست اوست یا برای بیعت خارج میشوید یا خانه را بر رؤیتان به آتش میکشم». و طبری از مورخان اهل سنت هم همین را نقل میکند که عمر گفت: به خدا قسم یا خانه را با شما که داخل آن هستید میسوزانم یا برای بیعت بیرون میآیید[۲۴].
برخی دیگر از مورخان اهل سنت میگویند پس از این تصمیم به عمر گفتند: «يَا أَبَا حَفْصٍ إِنَّ فِيهَا فَاطِمَةَ فَقَالَ: وَ إِنْ»؛«ای ابا حفص در این خانه فاطمه است. گفت: وگرچه فاطمه باشد!»[۲۵].
آنچه که مسلم است و بین شیعه و سنی توافق وجود دارد این است که دستور هیزم آوردن و تهدید به آتش زدن را داشته است. این خود گناه بزرگ و عملی زشت است. آن هم در مورد یادگار پیامبر خدا و پاره تن او. شخصیت هرچه بزرگتر باشد، توهین نیز عظیمتر خواهد بود. بزرگان شیعه مانند مرحوم طبرسی با همین قراینی که اهل سنت آوردهاند، از کتاب سلیم بن قیس نقل میکنند که به خانه فاطمه(س) حمله کردند و علی(ع) را دستگیر کردند. فاطمه(س) بین مردم و علی(ع) قرار گرفت. قنفذ وی را با تازیانه زد که آثار آن تا پایان عمر زهرا(س) باقی بود. زهرا(س) به درب خانه چسبید، قنفذ استخوان سینه زهرا(س) را شکست. جنینش سقط شد و از آن پس زمینگیر شد تا به شهادت رسید[۲۶].
البته اهل سنت در مورد سقط جنین چیزی نمیگویند ولی اعتراف کردهاند که حضرت فاطمه(س) فرزندی به نام محسن(ع) داشت که در کودکی از دنیا رفت[۲۷]. شهرستانی هم مینویسد: روز بیعت، عمر چنان ضربهای به شکم فاطمه(س) زد که جنین از شکم افتاد. او فریاد میکشید که خانه را با هر که در آن است بسوزانید؛ با آنکه در آن خانه جز علی، فاطمه، حسن و حسین(ع) کس دیگری نبود[۲۸]. همچنین ابن ابیدرام در کتاب میزان الاعتدال مینویسد: عمر لگدی بر فاطمه(س) زد و او فرزندی به نام محسن را که در رحم داشت، سقط کرد[۲۹].
امام صادق(ع) میفرماید: «جبرئیل خطاب به پیامبر گفت: و اما دخترت... در اثر ضربه، آنچه را در شکم دارد سقط میکند و میاندازد و در نتیجه آن ضربه میمیرد»[۳۰].
باز هم از امام صادق(ع) از پدرانش از امیرالمؤمنین است که فرمرد: فرزندان سقط شده شما وقتی که در قیامت شما را ملاقات میکنند، اگر آنان را نامگذاری نکرده باشید هر یک به پدرش میگوید چرا مرا نامگذاری نکردی در حالی که رسول خدا محسن را پیش از تولد نامگذاری کرد[۳۱].
در تورات آمده است: یا موسی! من برای تو وزیری انتخاب کردم. او برادرت هارون است. چنانکه برای محمد، ایلیا علی(ع) را برگزیدم. او برادر، وزیر و خلیفه پس از اوست. خوشا به حال شما دو برادر و خوشا به حال آن دو برادر. ایلیا پدر دو سبط: حسن و حسین(ع) است و محسن پسر سوم اوست؛ همانگونه که برای هارون شبر و شبیر و مشبر را قرار دادم[۳۲].
در اینکه حضرت محسن(ع) با هجوم ستمکاران سقط شد جای تردید نیست. عمار یاسر میگوید: «فَلَمَّا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)، وَ جَرَى مَا جَرَى فِي يَوْمِ دُخُولِ الْقَوْمِ عَلَيْهَا دَارَهَا، وَ إِخْرَاجِ ابْنِ عَمِّهَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ(ع)، وَ مَا لَحِقَهَا مِنَ الرَّجُلِ أَسْقَطَتْ بِهِ وَلَداً تَمَاماً، وَ كَانَ ذَلِكَ أَصْلَ مَرَضِهَا وَ وَفَاتِهَا»[۳۳]؛ هنگامی که پیامبر خدا از دنیا رفت و آنچه در روز وارد شدن آن گروه بر او در خانهاش و بیرون آوردن پسرعمویش امیر مؤمنان اتفاق افتاد و آنچه از آن مرد به او رسید؛ پسری کامل را سقط کرد و همین امر علت اصلی بیماری و از دنیا رفتنش بود. مقداد هم نقل میکند: دختر رسول خدا از دنیا رفت و خون از پشت و پهلوی او میرفت. این به سبب شمشیر و تازیانهای بود که شما براو زدید»[۳۴].
مشهور میان شیعه چنان که احدی درباره آن اختلاف ندارد این است که عمر به شکم فاطمه(س) زد تا بچهاش را سقط کرد. فرزند سقط شده محسن، نامیده شد[۳۵]. هاشم معروف الحسنی میگوید: به سوی در حمله کردند و در را به طرف زهرا(س) فشار دادند. فاطمه(س) که آبستن بود، فرزندش را که رسول خدا محسن نامیده بود، سقط کرد[۳۶]. سید مهدی قزوینی هم مینویسد: وقتی فاطمه(س) در را باز کرد، در را به او کوبیدند. پهلویش را شکستند و فرزندش را سقط کردند[۳۷].
عبدالجلیل قزوینی هم مینویسد: عمر در را به شکم فاطمه(س) زد و کودکی را در شکم او کشت که رسول(ص) او را محسن نامیده بود[۳۸]. مسعودی مینویسد: سرور زنان را چنان در میان در فشردند که محسن را سقط کرد[۳۹].
نظام هم آورده است: عمر در روز بیعت چنان به شکم فاطمه(س) زد که فرزندش محسن را سقط کرد[۴۰].
ابن ابی الحدید معتزلی هم به نقل از شیعه مینویسد: عمر، فاطمه(س) را میان در و دیوار چنان فشار داد که فاطمه(س) فریاد کشید: پدر! یا رسول الله! و فرزندش را سقط کرد[۴۱].
کفعمی هم مینویسد: سبب مرگ زهرا(س) این بود که او را زدند و فرزندش را در اثر آن ضربه سقط کرد[۴۲]. سلیم بن قیس هم بر این امر صحه میگذارد: فاطمه(س) را چنان فشار داد که یکی از دندههای پهلویش شکست و فرزندش را سقط کرد[۴۳]. مقدس اردبیلی هم مینویسد: و عمر در به شکمش زد و غلام تازیانه بر کتفش زد که از آن جهت فرزندش سقط شد[۴۴].
در نامه عمر به معاویه هم این تعدی به وضوح آمده است: درد زایمان بر او سخت شد و من وارد خانه شدم. جنینی سقط کرد که علی(ع) او را محسن نامید[۴۵]. امام باقر(ع) فرمود: فاطمه(س) به محسن باردار شد. پس هنگامی که پیامبر خدا از دنیا رفت و آنچه در روز وارد شدن آن گروه بر او در خانهاش و بیرون آوردن پسرعمویش امیر مؤمنان اتفاق افتاد و آنچه از آن مرد به او رسید؛ پسری کامل را سقط کرد[۴۶].
در روایتی هم از امام صادق(ع) رسیده است: و زدن به شکم فاطمه(س) و سقط شدن محسن او... و لگدی به در کوبید که لنگه در به فاطمه(س) برخورد کرد. فاطمه(س) که محسن را شش ماهه باردار بود، او را سقط کرد... و او را میزنند و جنین در شکمش کشته میشود... از ضربتی که به شکمش زدند، او را درد زایمان گرفت. پس محسن را سقط کرد... محسن میآید؛ خدیجة بنت خویلد و فاطمه بنت اسد او را میآورند... به خدا قسم ﴿الْمَوْءُودَةُ﴾[۴۷] محسن است[۴۸].
در این باره روایتها و نظریات فراوانی است که برای جلوگیری از تفصیل از ذکر آنها پرهیز مینماییم. در روایات آمده است که محسن فاطمه(س) به رسول الله ملحق شده است. «قَالَ الصَّادِقُ(ع) لِلْمُفَضَّلِ... فَإِنَّهُ لَاحِقٌ بِجَدِّهِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) فَيَشْكُو إِلَيْهِ»[۴۹]؛ «به درستی که او به جدش رسول خدا ملحق شده است و به او شکایت میکند».
باز از امام صادق(ع) به نقل از ابی بصیر رسیده است که فرمود: هنگامی که روز قیامت فرا رسد، حضرت محمد(ص) خوانده میشود. پس حوله و ردائی بر او پوشیده میشود. سپس سمت راست عرش خواهد ایستاد و منادی از درون عرش، از جانب خدای عزیز و از ناحیه افق اعلی ندا خواهد داد که: ای محمد! خوب پدریست، پدرت و او ابراهیم است. خوب برادری است، برادرت و او علی بن ابی طالب(ع) است. خوب نوادگانی هستند نوادگان تو که حسن و حسین(ع) باشند. خوب جنینی است، جنینت و او حضرت محسن(ع) است. خوب امامان راشدینی هستند، ذریه تو...)[۵۰].
در روایتی دیگر از امام صادق(ع) آمده است که «لَمَّا أُسْرِی بِالنَّبِیِّ قِیلَ لَهُ وَ أَوَّلُ مَنْ يُحْكَمُ فِيهِ مُحَسِّنُ بْنُ عَلِيٍّ(ع) فِي قَاتِلِهِ ثُمَّ فِي قُنْفُذٍ»[۵۱]؛ «آنگاه که رسول الله به معراج رفتند، به ایشان گفته شد: اولین کسی که برای او حکم خواهد شد، محسن بن علی(ع) درباره قاتلش است. سپس درباره قنفذ، حکم خواهد شد».
این در حالی است که خلیفه دوم در زمان خلافتش در یکی از سالها، نصف حقوق همه کارگزارانش را به عنوان کمبود بودجه و غرامت و مالیات برداشت، ولی حقوق قنفذ را به طور کامل پرداخت و از او مالیات هم نمیگرفت. سلیم میگوید: به مسجد رسول خدا رفتم. گروهی را دیدم در گوشهای نشستهاند. همه آنها از بنیهاشم بودند جز سلمان، ابوذر، مقداد و محمد بن ابیبکر. در این جلسه عباس عموی پیامبر به حضرت علی(ع) گفت: چرا عمر مانند همه کارگزارانش از حقوق قنفذ چیزی کم نکرد؟ حضرت علی(ع) به اطراف خود نگاه کرد. سپس قطرات اشک از چشمانش سرازیر شد. آنگاه در پاسخ عباس فرمود: «شَكَرَ لَهُ ضَرْبَةً ضَرَبَهَا فَاطِمَةَ(س) بِالسَّوْطِ فَمَاتَتْ وَ فِي عَضُدِهَا أَثَرُهُ كَأَنَّهُ الدُّمْلُجُ»[۵۲]؛ «حقوق قنفذ را کم نکرد تا به خاطر ضربه تازیانهای که او بر حضرت فاطمه(س) نواخته بود از او تشکر نماید».
وقتی حضرت فاطمه(س) از دنیا رفت اثر آن تازیانه در بازوی او وجود داشت و همانند بازوبند نمایان بود. خلیفه دوم نسبت به اهل بیت بسیار سرسخت بود. علامه ابن شهر آشوب مازندرانی از نامه عمر بن خطاب نقل میکند: «فاطمه(س) دو دستش را به درب زد و مرا از باز کردن درب باز داشت؛ پس باز کردن درب بر من سخت شد. با شلاق بر دو دستش زدم. آن ضربه او را به درد آورد و من صدای فریاد و گریه او را شنیدم... درب را کوبیدم در حالی که او بدنش را به درب چسبانیده بود و آن را سپر خویش قرار داده بود. پس درب را هل دادم و وارد شدم»[۵۳].
حضرت صادق(ع) از رسول خدا نقل. میکند که آن حضرت فرمود: «مَلْعُونٌ مَلْعُونٌ مَنْ يَظْلِمُ بَعْدِي فَاطِمَةَ ابْنَتِي وَ يَغْصِبُهَا حَقَّهَا وَ يَقْتُلُهَا»[۵۴]؛ ملعون است ملعون است کسی که پس از من به فاطمه(س) دخترم ستم روا دارد و حقش را برباید و او را بکشد».
این پیشبینی رسول الله به زودی تحقق یافت و حضرت فاطمه زهرا(س) مورد شدیدترین ستمها قرار گرفت. گلهگزاری یگانه دختر رسول الله از لطمات روحی، جسمی و سقط فرزند، خود نیز از شنیدنیهای دردناک دنیاست که از زبان امام صادق(ع) بازگو شده است: «پس حضرت زهرا(س) در حالی که گریان بودند، فرمودند: ای خدا به تو شکایت میکنم از نبودن پیامبرت و برگزیدهات و مرتد شدن امتش بر ضد ما و منع کردن اینها حق ما را؛ همان حقی که تو برای ما در کتابت قرار دادهای... (بعد از سیلی زدن او) حضرت فاطمه(س) بلند گریه میکردند و میگفتند: وا ابتاه! وا رسول الله! دخترت فاطمه تکذیب شده و زده میشود و فرزند او در شکمش کشته میشود»[۵۵].
مفضل هم از امام صادق(ع) پرسید: «يَا مَوْلَايَ مَا تَقُولُ فِي قَوْلِهِ تَعَالَى ﴿وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ * بِأَيِّ ذَنْبٍ قُتِلَتْ﴾[۵۶] قَالَ يَا مُفَضَّلُ وَ الْمَوْؤُدَةُ وَ اللَّهِ مُحَسِّنٌ لِأَنَّهُ مِنَّا لَا غَيْرُ فَمَنْ قَالَ غَيْرَ هَذَا فَكَذِّبُوهُ»[۵۷]؛ «ای مولای من چه میفرمایید درباره فرموده خدا آن هنگام که از موؤده (زنده دفن شده) سؤال شود، به کدامین گناه کشته شده است؟ امام صادق(ع) فرمود: ای مفضل به خدا قسم ﴿الْمَوْءُودَةُ﴾ محسن(ع) است؛ چراکه او از ماست و غیر از این نیست. پس کسی که غیر از این بگوید او را تکذیب کنید».
در بیان همان حضرت است که آمده است: «... وَ قَتْلِ مُحَسِّنٍ بِالرَّفْسَةِ لَأَعْظَمُ وَ أَمَرُّ...»[۵۸]؛ «... و کشتن محسن(ع) با لگدزدن به شکم مادرش، بزرگتر و ناگوارتر و تلختر (از مصیبت کربلا) است.»...
صفدری مینویسد: «همانا عمر در روز بیعت چنان برشکم فاطمه(س) زد که محسن را سقط کرد»[۵۹]. مسعودی مینویسد: بهترین زنها را پشت در چنان فشار دادند که فرزندش محسن را سقط نمود[۶۰]. همچنین آمده است: هنگامی که فاطمه زهرا(س) پشت در آمد تا عمر و یارانش را برگرداند، او فاطمه(س) را پشت در چنان فشار داد که جنینش سقط شد و میخ در به سینهاش نشست[۶۱].
پس از این آلام و مصیبتها بود که: «قَالَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ(س): يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ...»[۶۲]؛ «فاطمه زهرا(س) فرمود: ای پیامبر خدا اینگونه با جگرگوشه و دخترت رفتار میشود».
ابن ابی الحدید در مورد این رفتار با فاطمه(س) میگوید: هنگامی که بر استاد خود جعفر نقیب ماجرای زینب و هبار اسود را نقل کردم، نقیب گفت: اگر رسول خدا خون هبار اسود را به سبب اینکه زینب را ترساند و سبب سقط جنین او شد مباح کرد، بسیار روشن است که اگر پیامبر زنده بود، خون آن کس که فاطمه(س) را چنان ترساند که فرزندش سقط گردید نیز مباح اعلام میکرد»[۶۳].
بیشتر تاریخنگاران شیعه و برخی از سنیها بر این عقیده هستند که حضرت فاطمه زهرا(س) پنج فرزند داشت که پنجمین آنها پس از رحلت پیامبر در قضایای حمله به خانه فاطمه(س) سقط گردید. ابن صباغ مالکی[۶۴] از اهل سنت، سبط ابن الجوزی[۶۵] و محب الدین طبری[۶۶] اشاره به پسر سومی به نام محسن دارند، ولی میگویند وی در دوران کودکی از دنیا رفته است. برخی دیگر، رحلت این فرزند را در زمان حیات پیامبر میدانند[۶۷]، ولی ابن شهر آشوب از معارف ابن قتیبه نقل کرده است: «أَنَّ مُحَسِّناً فَسَدَ مِنْ زَخْمِ قُنْفُذٍ الْعَدَوِيِّ»[۶۸]؛ «به درستی که محسن بر اثر زخمی که قنفذ ستمکار بر فاطمه(س) وارد کرد، از بین رفت».
متأسفانه همین کتاب «المعارف» هم اکنون تحریف شده و به جای آن عبارت آمده: و أما محسن بن علی فهلک و هو صغیر؛ «محسن بن علی در کودکی از دنیا رفته است»[۶۹]. در کتاب سلیم بن قیس، اثبات الوصیه، امالی صدوق، الاحتجاج طبرسی و صراط المستقیم و دهها کتاب دیگر به نقل چگونگی این سقط پرداختهاند. مجلسی میگوید: امیرالمؤمنین بیرون آمد و جامه نرمی را بر فاطمه(س) افکند و طفل شش ماههای را که آن حضرت در رحم داشت، سقط شد[۷۰]. برای نمونه ابن شهر آشوب به نقل ماجرا پرداخته و از امام صادق(ع) روایت کرده است که به مفضل فرمود: کشته شدن محسن به وسیله لگد عظیمتر و تلختر است[۷۱].
ابراهیم بن سیار نظم معتزلی مینویسد: إن عمر ضرب بطن فاطمة یوم البیعة حتی ألقت الجنین من بطنها و کان یصیح احرقوا دارها بمن فیها[۷۲]؛ عمر در روز اخذ بیعت برای ابوبکر، بر شکم فاطمه(س) زد و او فرزندی را که در رحم داشت سقط کرد و فریاد میزد خانهاش را با کسانی که در آن هستند به آتش بکشید». علامه بیاضی هم ضمن نقل این ماجرا مینویسد: بین شیعه مشهور است که فاطمه(س) را بین درب و دیوار فشار دادند تا محسن خود را سقط کرد. در حالی که همه کس میدانستند که پیامبر دربارهاش فرموده بود: «فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي فَمَنْ آذَاهَا فَقَدْ آذَانِي»[۷۳].
مرحوم محدث قمی میگوید: در معنی فرموده پیامبر اکرم که به مولی امیرالمؤمنین فرمودند: « إِنَّ لَكَ كَنْزاً فِي الْجَنَّةِ وَ أَنْتَ ذُو قَرْنَيْهَا»؛ «همانا برای تو (ای علی) در بهشت گنجی میباشد و تو صاحب آن هستی». شیخ صدوق میگوید: یکی از استادانم میگفت: این گنج همان حضرت محسن فرزند علی(ع) است؛ همان کودک حضرت زهرا(س) است که بر اثر فشار درب و دیوار کشته شد[۷۴]. همچنین مرحوم محدث قمی در ادامه روایت میگوید: استادم (مرحوم محدث نوری) برای این سخن به روایتی استناد کرده که میگوید: این کودک شش ماهه حضرت محسن بن علی(ع) بغض آلود و خشمگین بر آستانه بهشت میایستد. به او میگویند: وارد بهشت بشوید. آن بزرگوار میگوید نه، تا پدرم و مادرم پیش از من داخل نگردند، وارد نمیشوم[۷۵].
«مفضل» به امام صادق(ع) عرضه داشت: ای مولای من! برای گریستن چه مقدار ثواب است؟
حضرت فرمودند: در صورتی که بر فردی که حق از آن اوست اشک ریخته شود، ثوابی بیشمار دارد. پس مفضل به گریه افتاد- آن هم گریستنی طولانی – آنگاه گفت: ای زاده رسول خدا! روز انتقام گرفتن شما از روز غم و اندوهتان بس بزرگتر است. امام صادق(ع) به او فرمود ولی هیچ روزی همچون روز محنت و اندوه ما در کربلا نیست. هر چند روز سقیفه و سوزاندن در خانه امیرالمؤمنین حضرت علی(ع)، حسنین(ع)، فاطمه(س)، زینب، ام کلثوم، فضه و کشتن محسن با ضرب لگد بزرگتر و موحشتر است؛ چراکه اصل و ریشه روز عذاب است[۷۶].
آنگاه حضرت فرمود: در روز حشر جدات محسن، حضرت خدیجه و فاطمه بنت اسد او را در حالی که خونآلود است با خود میآورند و به همراه آناناند ام هانی و جمانه عمههای او که دختران ابوطالباند و اسماء بنت عمیس خثعمیه که فریادزنان و شیوهکنان دستهایشان را بر صورت کوبیده موهای سر را پریشان میکنند؛ فرشتگان آنان را با بالهای خود میپوشانند و مادرش فاطمه زهرا(س) میگرید و فریاد میزند که: ﴿هَذَا يَوْمُكُمُ الَّذِي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ﴾[۷۷].
جبرئیل هم از جانب محسن فریاد برمیآورد: من ستمدیدهام و یاری میطلبم. رسول خدا در حالی که محسن را روی دست گرفته و به سمت آسمان بالا برده میفرماید: ای خدای من، ای مولای من! ما به خاطر تو در دنیا بردباری کردیم و امروز روزی است که هرکس کار خوب یا بدی انجام داده آن را حاضر مییابد و آرزو میکند که ای کاش بین او و کار بدی که از او سر زده فاصلهای بس دور میبود[۷۸].[۷۹]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۵، ص۳۷۲.
- ↑ «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند:* که به کدام گناه او را کشتهاند؟» سوره تکویر، آیه ۸-۹.
- ↑ «يَا مُفَضَّلُ وَ الْمَوْؤُدَةُ وَ اللَّهِ مُحَسِّنٌ لِأَنَّهُ مِنَّا لَا غَيْرُ فَمَنْ قَالَ غَيْرَ هَذَا فَكَذِّبُوهُ» بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۵۳، ص۲۳.
- ↑ نوائب الدهور فی علائم الظهور، سید محمد حسن میرجهانی، ص۱۹۴.
- ↑ کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، ص۳۳۸.
- ↑ «ما از آن خداوندیم و به سوی او باز میگردیم» سوره بقره، آیه ۱۵۶.
- ↑ کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، ص۳۳۳.
- ↑ معانی الأخبار، شیخ صدوق، ص۲۰۶.
- ↑ «این همان روزی است که به شما وعده میدادند» سوره انبیاء، آیه ۱۰۳.
- ↑ «روزی که هر کس هر کار نیکی انجام داده است پیش رو مییابد و هر کار زشتی کرده است آرزو دارد کاش میان او و آن (کار زشت) فاصلهای دور میبود و خداوند شما را از خویش پروا میدهد و خداوند به بندگان مهربان است» سوره آل عمران، آیه ۳۰.
- ↑ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۵۳، ص۲۳.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ج۵ ص ۱۶۹۸.
- ↑ انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بلاذری، ص۱۶.
- ↑ مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، ابن طلحه شافعی، ص۴۶؛ مناقب آل ابی طالب، ابن صباغ مالکی، ج۱، ص۶۴۷.
- ↑ البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر، ج۵، ص۲۰.
- ↑ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۵.
- ↑ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، شیخ مفید، ج۱، ص۳۵۶؛ کشف الغمة فی معرفة الأئمة، علی بن عیسی بن ابی الفح الإربلی، ج۱، ص۴۴۰ و ۴۴۱.
- ↑ الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۷۷.
- ↑ تثبیت دلائل النبوه، عبدالجبار بن احمد، قاضی عبدالجبار اسد آبادی، قاهره - دار المصطفی، ج۱، ص۲۳۹ و ج۲، ص۵۹۴.
- ↑ امالی الصدوق: «الدَّقَّاقُ عَنِ الْأَسَدِيِّ عَنِ النَّخَعِيِّ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ ابْنِ الْبَطَائِنِيِّ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ جُبَيْرٍ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ فِي خَبَرٍ طَوِيلٍ قَدْ أَثْبَتْنَاهُ فِي بَابِ مَا أَخْبَرَ النَّبِيُّ(ص) بِظُلْمِ أَهْلِ الْبَيْتِ قَالَ(ص) وَ أَمَّا ابْنَتِي فَاطِمَةُ فَإِنَّهَا سَيِّدَةُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ وَ هِيَ بَضْعَةٌ مِنِّي وَ هِيَ نُورُ عَيْنِي وَ هِيَ ثَمَرَةُ فُؤَادِي وَ هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيَّ وَ هِيَ الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ مَتَى قَامَتْ فِي مِحْرَابِهَا بَيْنَ يَدَيْ رَبِّهَا جَلَّ جَلَالُهُ زَهَرَ نُورُهَا لِمَلَائِكَةِ السَّمَاءِ كَمَا يَزْهَرُ نُورُ الْكَوَاكِبِ لِأَهْلِ الْأَرْضِ وَ يَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِمَلَائِكَتِهِ يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ سَيِّدَةِ إِمَائِي قَائِمَةً بَيْنَ يَدَيَّ تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا مِنْ خِيفَتِي وَ قَدْ أَقْبَلَتْ بِقَلْبِهَا عَلَى عِبَادَتِي أُشْهِدُكُمْ أَنِّي قَدْ آمَنْتُ شِيعَتَهَا مِنَ النَّارِ وَ إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُهَا ذَكَرْتُ مَا يُصْنَعُ بِهَا بَعْدِي كَأَنِّي بِهَا وَ قَدْ دَخَلَ الذُّلُّ بَيْتَهَا وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهَا وَ غُصِبَتْ حَقَّهَا وَ مُنِعَتْ إِرْثَهَا وَ كُسِرَ جَنْبُهَا وَ أَسْقَطَتْ جَنِينَهَا وَ هِيَ تُنَادِي يَا مُحَمَّدَاهْ فَلَا تُجَابُ وَ تَسْتَغِيثُ فَلَا تُغَاثُ فَلَا تَزَالُ بَعْدِي مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً بَاكِيَةً تَتَذَكَّرُ انْقِطَاعَ الْوَحْيِ عَنْ بَيْتِهَا مَرَّةً وَ تَتَذَكَّرُ فِرَاقِي أُخْرَى وَ تَسْتَوْحِشُ إِذَا جَنَّهَا اللَّيْلُ لِفَقْدِ صَوْتِيَ الَّذِي كَانَتْ تَسْتَمِعُ إِلَيْهِ إِذَا تَهَجَّدْتُ بِالْقُرْآنِ ثُمَّ تَرَى نَفْسَهَا ذَلِيلَةً بَعْدَ أَنْ كَانَتْ فِي أَيَّامِ أَبِيهَا عَزِيزَةً فَعِنْدَ ذَلِكَ يُؤْنِسُهَا اللَّهُ تَعَالَى ذِكْرُهُ بِالْمَلَائِكَةِ فَنَادَتْهَا بِمَا نَادَتْ بِهِ مَرْيَمُ بِنْتُ عِمْرَانَ فَتَقُولُ يَا فَاطِمَةُ ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاءِ الْعَالَمِينَ﴾ يَا فَاطِمَةُ ﴿اقْنُتِي لِرَبِّكِ وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ﴾ ثُمَّ يَبْتَدِئُ بِهَا الْوَجَعُ فَتَمْرَضُ فَيَبْعَثُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَيْهَا مَرْيَمَ بِنْتَ عِمْرَانَ تُمَرِّضُهَا وَ تُؤْنِسُهَا فِي عِلَّتِهَا فَتَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ يَا رَبِّ إِنِّي قَدْ سَئِمْتُ الْحَيَاةَ وَ تَبَرَّمْتُ بِأَهْلِ الدُّنْيَا فَأَلْحِقْنِي بِأَبِي فَيُلْحِقُهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِي فَتَكُونُ أَوَّلَ مَنْ يَلْحَقُنِي مِنْ أَهْلِ بَيْتِي فَتَقْدَمُ عَلَيَّ مَحْزُونَةً مَكْرُوبَةً مَغْمُومَةً مَغْصُوبَةً مَقْتُولَةً فَأَقُولُ عِنْدَ ذَلِكَ اللَّهُمَّ الْعَنْ مَنْ ظَلَمَهَا وَ عَاقِبْ مَنْ غَصَبَهَا وَ ذَلِّلْ مَنْ أَذَلَّهَا وَ خَلِّدْ فِي نَارِكَ مَنْ ضَرَبَ جَنْبَيْهَا حَتَّى أَلْقَتْ وَلَدَهَا فَتَقُولُ الْمَلَائِكَةُ عِنْدَ ذَلِكَ آمِينَ» أمالی الصدوق، شیخ صدوق، ص۹۹؛ بشارة المصطفی الشیعة المرتضی، أبوجعفر محمد بن أبی القاسم محمد بن علی طبری، ص۱۹۷؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۳۹؛ فرائد السمطین، ابراهیم بن محمد جوینی خراسانی، ج۲، ص۳۴؛ زندگانی حضرت زهرا(س)، محمدباقر مجلسی، ص۵۹۵ - ۵۹۸.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳، ص۳۴۱.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۸۲، ص۲۶۶.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۲، ص۲۱.
- ↑ تاریخ الطبری، أبوجعفر محمد بن جریر الطبری، ج۳، ص۲۰۲.
- ↑ الإمامة والسیاسة، ابن قتیبة الدینوری، ج۱، ص۳۰.
- ↑ الإحتجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۱، ص۲۱۰-۲۱۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، أحمد بن أبی الیعقوب، ج۲، ص۲۱۳؛ ینابیع المودة، سلیمان بن ابراهیم قندوزی حنفی، ج۱، ص۱۷۴؛ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبدالله طبری، ص۵۵.
- ↑ الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبدالکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ آتش به خانه وحی، ناصر مکارم شیرازی، ص۴.
- ↑ «قَالَ جَبْرَئِيلُ خِطَاباً لِلنَّبِيِّ... وَ أَمَّا ابْنَتُكَ... وَ تَطْرَحُ مَا فِي بَطْنِهَا مِنَ الضَّرْبِ وَ تَمُوتُ مِنْ ذَلِكَ الضَّرْبِ» کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، ص۳۳۴.
- ↑ در کربلا چه گذشت (ترجمه نفس المهموم)، مرحوم محدث قمی، ص۵۱۴.
- ↑ رنجهای حضرت زهرا(س)، سید جعفر مرتضی عاملی، ص۴۵۶.
- ↑ مدینة المعاجز، سید هاشم بحرانی، ج۱، ص۳۶۹.
- ↑ کامل بهایی، عمادالدین طبری، ج۱، ص۳۱۲.
- ↑ تلخیص الشافی، أبوجعفر طبرسی، ج۳، ص۱۵۶ و ۱۵۷.
- ↑ سیرة الأئمة الاثنی عشر، هاشم معروف الحسنی، ج۱، ص۱۳۲.
- ↑ الصوارم المهرقه فی نقد الصواعق المحرقه، قاضی نورالله التستری، ص۵۶.
- ↑ النقص، عبدالجلیل بن ابوالحسن قزوینی الرازی، ص۲۹۸.
- ↑ إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب، أبو الحسن علی بن حسین بن علی هذلی مسعودی، ص۱۴۳.
- ↑ الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۲، ص۶۰.
- ↑ المصباح، ابراهیم بن علی عاملی کفعمی، ص۵۲۲.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق و تخریج: شیخ محمد باقر انصاری، ص۵۹.
- ↑ حدیقة الشیعة، أحمد بن محمد معروف به مقدس اردبیلی، ص۲۶۵ و ۲۶۶.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۳، ص۲۹۴ و ۲۹۵.
- ↑ دلائل الإمامة، محمد بن جریر بن رستم طبری، ص۲۶ و ۲۷؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۵۰۴.
- ↑ «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند:» سوره تکویر، آیه ۸.
- ↑ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۵۳، ص۱۴؛ الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص۳۹۲؛ حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۲، ص۶۵۲.
- ↑ بحارالأنوار، ج۵۳، ص۱۹.
- ↑ «... ثُمَّ يُنَادِي مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ وَ الْأُفُقِ الْأَعْلَى نِعْمَ الْأَبُ أَبُوكَ يَا مُحَمَّدُ وَ هُوَ إِبْرَاهِيمُ وَ نِعْمَ الْأَخُ أَخُوكَ وَ هُوَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ(ع) وَ نِعْمَ السِّبْطَانِ سِبْطَاكَ وَ هُمَا الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ نِعْمَ الْجَنِينُ جَنِينُكَ وَ هُوَ مُحَسِّنٌ وَ نِعْمَ الْأَئِمَّةُ الرَّاشِدُونَ مِنْ ذُرِّيَّتِكَ...» تفسیر قمی، علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، ص۱۶۷؛ بحارالانوار، ج۲۳، ص۱۳۱.
- ↑ کامل الزیارات، أبوالقاسم جعفر بن محمد بن جعفر بن موسی بن قولویه، ص۳۳۲؛ جلاء العیون، شبر، ص۱۸۴؛ مأساة الزهراء، سید جعفر مرتضی عاملی، ج۲، ص۱۴۰.
- ↑ کتاب سلیم بن قیس الهلالی، تحقیق و تخریج: شیخ محمدباقر انصاری، ج۲، ص۶۷۵.
- ↑ «فَضَرَبَتْ فَاطِمَةُ يَدَيْهَا مِنَ الْبَابِ تَمْنَعُنِي مِنْ فَتْحِهِ فَرُمْتُهُ فَتَصَعَّبَ عَلَيَّ فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَاءً، فَكِدْتُ أَنْ أَلِينَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَكَرْتُ أَحْقَادَ عَلِيٍّ وَ وُلُوعَهُ فِي دِمَاءِ صَنَادِيدِ الْعَرَبِ، وَ كَيْدَ مُحَمَّدٍ وَ سِحْرَهُ، فَرَكَلْتُ الْبَابَ وَ قَدْ أَلْصَقَتْ أَحْشَاءَهَا بِالْبَابِ تَتْرُسُهُ، وَ سَمِعْتُهَا وَ قَدْ صَرَخَتْ صَرْخَةً حَسِبْتُهَا قَدْ جَعَلَتْ أَعْلَى الْمَدِينَةِ أَسْفَلَهَا، وَ قَالَتْ: يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ، آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ، وَ سَمِعْتُهَا تَمْخَضُ وَ هِيَ مُسْتَنِدَةٌ إِلَى الْجِدَارِ، فَدَفَعْتُ الْبَابَ وَ دَخَلْتُ» بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۳؛ الهجوم علی بیت الفاطمیة، عبدالزهرا مهدی، ص۲۸۴ ۔ ۲۸۶، به نقل از: مثالب النواصب او الصوالب القواصب فی مطاعن النواصب، ابن شهر آشوب مازندرانی، ص۳۷۱ - ۳۷۴؛ درسنامههای فاطمیه، علی لباف، ص۴۳۱.
- ↑ کنزالفوائد، أبوالفتح محمد بن علی الکراجکی، ج۱، ص۱۵۰.
- ↑ «فَقَالَتْ وَ هِيَ بَاكِيَةٌ اللَّهُمَّ إِلَيْكَ نَشْكُو فَقْدَ نَبِيِّكَ وَ رَسُولِكَ وَ صَفِيِّكَ وَ ارْتِدَادَ أُمَّتِهِ عَلَيْنَا وَ مَنْعَهُمْ إِيَّانَا حَقَّنَا الَّذِي جَعَلْتَهُ لَنَا فِي كِتَابِكَ... وَ هِيَ تَجْهَرُ بِالْبُكَاءِ وَ تَقُولُ وَا أَبَتَاهْ وَا رَسُولَ اللَّهِ ابْنَتُكَ فَاطِمَةُ تُكَذَّبُ وَ تُضْرَبُ وَ يُقْتَلُ جَنِينٌ فِي بَطْنِهَا...» حلیة الأبرار، سید هاشم بحرانی، ج۲، ص۶۵۲؛ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۵۳، ص۱۹؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن نورالله بحرانی اصفهانی، ج۱۱، ص۴۴۱؛ نوائب الدهور فی علائم الظهور، سید محمد حسن میرجهانی، ج۳، ص۱۴۹.
- ↑ «و آنگاه که از دختر زنده در گور نهاده، بپرسند: * که به کدام گناه او را کشتهاند؟» سوره تکویر، آیه ۸-۹.
- ↑ بحارالانوار، محمد باقر مجلسی، ج۵۳، ص۲۳.
- ↑ الهدایة الکبری، حسین بن حمدان خصیبی، ص۴۱۷؛ مأساة الزهراء، سید مرتضی عاملی، ص۱۴۱، نوائب الدهور، ص۱۹۴.
- ↑ «إِنَّ عُمَرَ ضَرَبَ بَطْنَ فَاطَمَةَ(س) يَوْمَ الْبَيْعَةِ، حَتَّى أَلْقَتْ الْمُحَسِّنَ مِنْ بَطْنِهَا» الوافی بالوفیات، خلیل بن أیبک صفدی، ج۵، ص۳۴۷.
- ↑ إثبات الوصیة للإمام علی بن أبی طالب، ابوالحسن علی حسین بن علی هذلی مسعودی، ص۱۴۳.
- ↑ الامامه والخلافه، ابن عطیه، ص۱۶۰.
- ↑ بحارالانوار، ج۳۰، ص۲۹۴؛ عوالم العلوم، شیخ عبدالله بن البحرین اصفهانی، ج۱۱، ص۴۰۹؛ مجمع النورین و ملتقی، أبوالحسن مرندی نجفی، ص۱۱۰؛ بیت الأحزان، شیخ عباس قمی، ص۱۲۱.
- ↑ شرح نهج البلاغة، ابن ابی الحدید معتزلی، ج۱۴، ص۱۹۳.
- ↑ الفصول المهمة فی معرفة أحوال الأئمة، ابن صباغ مالکی، ص۱۲۴.
- ↑ تذکرة الخواص، سبط ابن جوزی، ص۵۷ و ۲۸۸.
- ↑ ذخائر العقبی فی مناقب ذوی القربی، محب الدین أحمد بن عبدالله طبری، ص۱۵۵.
- ↑ نیل الأوطار، محمد بن علی بن محمد الشوکانی، ج۴، ص۱۵۱؛ فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، شهاب الدین بن حجر عسقلانی، ج۳، ص۱۲۴.
- ↑ مناقب آل أبی طالب، ابن شهر آشوب مازندرانی، ج۳، ص۳۵۶.
- ↑ المعارف، ابن قتیبة دینوری، ص۹۲.
- ↑ بحارالانوار، محمدباقر مجلسی، ج۸، ص۲۳۱.
- ↑ الإحتجاج، أبومنصور أحمد بن علی بن أبی طالب طبرسی، ج۱، ص۱۰۸.
- ↑ الملل و النحل، أبوالفتح محمد بن عبد الکریم بن أبی بکر شهرستانی، ج۱، ص۵۷؛ ترجمة الفرق بین الفرق در تاریخ مذاهب اسلام، ابومنصور عبد القاهر بغدادی، ص۱۴۷.
- ↑ الصراط المستقیم إلی مستحقی التقدیم، زین الدین ابی محمد علی بن یونس عاملی بناطی بیاضی، ج۳، ص۱۲.
- ↑ غم فاطمه زهرا(س)، (ترجمه بیت الاحزان، محدث قمی)، ص۱۶۴؛ شیخ صدوق، ص۲۰۵.
- ↑ غم فاطمه زهرا(س)، (ترجمه بیت الاحزان، محدث قمی)، ص۱۶۴.
- ↑ نوائب الدهور فی علائم الظهور، سید محمد حسن میرجهانی، ج۳، ص۱۹۲.
- ↑ «این همان روزی است که به شما وعده میدادند» سوره انبیاء، آیه ۱۰۳.
- ↑ نوائب الدهور فی علائم الظهور، سید محمد حسن میرجهانی، ج۳، ص۱۹۴.
- ↑ اسحاقی، سید حسین، فرهنگنامه فاطمی ج۵، ج۵ ص ۱۷۰۰-۱۷۱۲.