سیاست در معارف و سیره علوی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

نسخه‌ای که می‌بینید نسخه‌ای قدیمی از صفحه‌است که توسط Jaafari (بحث | مشارکت‌ها) در تاریخ ‏۲۸ آوریل ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۰۶ ویرایش شده است. این نسخه ممکن است تفاوت‌های عمده‌ای با نسخهٔ فعلی بدارد.

اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث سیاست است. "سیاست" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

مقدمه

نگاه امیرالمؤمنین(ع) به سیاست، نگاهی توحیدی و الهی است؛ نگاهی که با نگاه دنیامدارانه و قدرت‌محورانه به سیاست، تفاوت جوهری و ماهوی دارد. پیش از این اشاره شد که منشأ اختلاف در تعریف سیاست، تفاوت جهان‌بینی‌ها و تلقی‌های متفاوت متفکران و فلاسفه سیاست است. اکنون بر این نکته تأکید می‌ورزیم که بین دو عرصه حکمت نظری و حکمت عملی، در حقیقت و نفس الامر بینش و کنش آدمی، پیوند محکمی برقرار است. این حقیقت از چشم پایه‌گذاران حکمت و فلسفه در تاریخ اندیشه بشری، پنهان نمانده است و تقسیم حکمت به نظری و عملی، در فلسفه یونان باستان، و تلقی «سیاست مدن» در جای سومین بخش حکمت عملی، نشان دهنده باوری عمیق به پیوند شاخه‌های گوناگون حکمت است[۱]. این امر نشان می‌دهد که حکیمان به نظام اندیشه‌ای و عملی واحد و به هم پیوسته‌ای معتقد بوده‌اند و رفتار فردی، خانوادگی و جمعی انسان را جدای از اندیشه و بینش او درباره عالم و آدم نمی‌دانسته‌اند.

روشن است که این پیوند، در حقیقت امر جریان دارد؛ بدین معنا که نگرش و بینش انسان ریشه و مبنای عمل او می‌شود، نه آن‌چه ادعا می‌کند یا آرزو دارد. امام علی بن ابی طالب(ع) جهان را آفریده حضرت حق، و خدا را مالک و حاکم مطلق هستی می‌داند. بنابراین، انسان را مخلوق الهی و سرنوشت حقیقی و تکوینی او را در دست خداوند حکیم و رحیم و قادر می‌بیند؛ خداوندی که خلق را به حال خود رها نساخته است، بلکه برای فراهم ساختن زمینه هدایت و راهیابی‌اش به کمال حقیقی و تعالی وجودی، پیامبران را مبعوث کرده و آیات هدایت را فرو فرستاده است[۲]. پیامبران، عهده‌دار ابلاغ وحی الهی و نجات انسان از سرگشتگی و گمراهی بوده‌اند؛ عهده‌دار رسالتی جامع و همه جانبه که همه ابعاد وجودی انسان را در بر می‌گیرد. از این دیدگاه، اطاعت خدا و پذیرش هدایت او، حقی است که از خالقیت، قدرت و عدالت الهی سرچشمه می‌گیرد: «وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ...»[۳].

هدایت حقیقی انسان و شرف‌یابی او به عبودیت و خلافت الهی ایجاب می‌کند که لوازم و شرایط ضروری آن فراهم باشد. از بزرگ‌ترین لوازم تحقق این هدف در سطحی گسترده، وجود محیط و شرایط مساعد اجتماعی برای رشد و تعالی است؛ محیطی که شکل‌گیری آن بدون ولایت و حاکمیتی صلاحیت‌داران، فراهم نخواهد شد: «وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِيماً لِلْإِمَامَةِ»[۴] از نگاه حضرت علی(ع) سیاست و ساختار حکومت، نه صرفاً به دلیل نقش آن در مدیریت امور اقتصادی و اجتماعی، و تأمین امنیت و آبادانی و رفاه مردم، بلکه مهم‌تر از این به دلیل نقش اساسی سیاست در شکل‌گیری رفتار و اخلاق جامعه، و سرشت و سرنوشت معنوی مردم، جایگاه برجسته و مهمی پیدا می‌کند؛ چرا که: «النَّاسُ بِأُمَرَائِهِمْ أَشْبَهُ مِنْهُمْ بِآبَائِهِمْ‌»[۵].

از دیدگاه حضرت علی(ع) نفس حکومت و نظام سیاسی برای جامعه، یک ضرورت قطعی است؛ تا جایی که حاکمیت غیرعادلانه و زمامداری غیر حق، از هرج و مرج و فقدان حکومت، برتر است[۶]. با این حال نوع حاکمیت آن قدر مهم و اساسی است که «إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَانُ‌»[۷].

جایگاه سیاست از نظر امام علی(ع) بسیار فراتر و برتر از یک قرارداد اجتماعی بین مردم و حکومت است. مبنای اساسی نظام سیاسی از دیدگاه آن بزرگوار، تلاش و مجاهدت مشترک امام و امت برای اعتلای کلمه حق و اعتلای همه جانبه امت است؛ مجاهدتی که برخاسته از بینش الهی و نظام ارزشی واحدی است و امام و امت آن را با جان و دل پذیرفته‌اند و ضرورت آن را باور دارند.[۸]

راهبردهای سیاسی

در عرصه سیاست و حاکمیت، راهبردهای جامعه آرمانی علوی بر چهار رکن استوار است:

نخست، هدایت جامعه به سوی حق و میراندن باطل: به تصریح امام علی(ع) یکی از مهم‌ترین دلایل وی برای به عهده گرفتن زمام حکومت، اقامه حق و عدل بوده است[۹]، و بالاترین بندگان نزد خداوند، پیشوای صالحی است که در راه اقامه موازین حق و نابودی باطل بکوشد و جامعه را هدایت کند[۱۰].

دوم، رعایت موازین عدالت و در نتیجه، ایجاد مودت و دوستی میان مردم: از نظر امام علی(ع) بیش‌ترین فضایل حاکمان، در توسعه عدالت و نفی تبعیض است و چنین روشی، موجب همدلی مردم با یکدیگر می‌شود[۱۱]. سیره امام نیز نشان می‌دهد که وی بر رعایت موازین عدل در امور حکومت تأکید فراوان داشت و به اندازه‌ای در این زمینه سخت می‌گرفت که همواره قدرتمندان و ثروت‌اندوزان از وی می‌هراسیدند.

سوم، ترغیب و تشویق مردم به مشارکت در ساماندهی امور عمومی جامعه: امام علی(ع) همواره مردم را به حضور در عرصه‌های سیاسی ترغیب می‌کرد و با بلیغ‌ترین سخنان مردم را به عرصه‌های اجتماعی می‌کشاند. وی دائماً به مردم گوشزد می‌کرد که از مجاهدت در راه خدا باز نایستند و بدانند که اگر طریق الهی را در پیش گیرند و استقامت ورزند، همواره پیروز و سربلند خواهند بود و خداوند آنان را یاری خواهد کرد[۱۲]. خود نیز مادامی که مردم او را یاری می‌کردند، با ظلم و فساد و تبعیض مقابله کرد و با اصحاب صفین و جمل جنگید. هنگامی هم که مردم از گرد او پراکنده شدند، همچنان راه حق را ادامه داد و تنها به شکوه از رفتار مردم اکتفا کرد[۱۳].

چهارم، رعایت موازین اخلاق و پرهیز از تبانی و توطئه در عرصه سیاست و حکومت: امام علی(ع) در واقعه قتل عثمان، در عزل معاویه از فرمانداری شام، در مقابله با سهم‌خواهی طلحه و زبیر از حکومت و به راه انداختن جنگ جمل، هر گونه تبانی با دیگر سیاست‌مداران را مطلقاً نفی می‌کرد و تأکید می‌ورزید که حاکمان باید با هوای نفس مبارزه کنند، تا بتوانند مسیر حق و عدالت را در جامعه بگشایند و همواره توجه داشته باشند که در زمامداری خویش، با خدا معامله کرده‌اند. نیز به روز جزا بیندیشند؛ زیرا از جمله حقوقی که بر گردن زمامداران است، «حفظ پاکی خویش»[۱۴] است.[۱۵]

سلوک سیاسی امام علی(ع) پیش از خلافت

مقصود ما از دوران پیش از خلافت، همان بیست و پنج سالی است که امام از حق خود، محروم گشته و خانه‌نشین شده، بود. در این دوران، امام علی(ع) غیر از فعالیت‌های مختلفی که در زمینه‌های علمی، تربیتی، عبادی و... داشت؛ کردارهای سیاسی نمونه‌ای هم از خود نشان داد. نخست این که در همان آغاز شروع فتنه به بیان‌های گوناگون برتری و شایستگی خود را برای خلافت، اظهار داشت و فرمود: «ای گروه مهاجر! حکومتی را که حضرت محمد، اساس آن را پی‌ریزی کرد، از دودمان او خارج نسازید و وارد خانه‌های خود نکنید. به خدا سوگند، خاندان پیامبر به این کار سزاوارترند؛ زیرا در میان آنان کسی است که به مفاهیم قرآن و فروع و اصول دین، احاطه کامل دارد و به سنت‌های پیامبر گرامی آشناست و می‌تواند جامعه اسلامی را به خوبی اداره کند و جلو مفاسد را بگیرد و غنائم را عادلانه میان آنان قسمت کند، با وجود چنین فردی نوبت به دیگران نمی‌رسد، زنهار، از هوا و هوس پیروی کنید که از راه خدا گمراه شوید و از حقیقت دوری می‌گزینید»[۱۶].

و در بیان دیگر فرمود: «من در حیات پیامبر و هم پس از مرگ او به مقام و منصب او سزاوارترم، من وصی و وزیر و گنجینه اسرار مخزن علوم او هستم، منم صدیق اکبر و فاروق اعظم، من نخستین فردی هستم که به او ایمان آورده و او را در این راه تصدیق نموده‌ام، من استوراترین شما در جهاد با مشرکان و اعلم شما به کتاب و سنت پیامبر، آگاهترین شما به فروع و اصول دین و فصیح‌ترین شما در سخن و قوی‌ترین و استوراترین شما در برابر ناملایمات هستم، چرا در این میراث، با من به جنگ و نزاع برخاستید»[۱۷].

و دیگر این که: امیر مؤمنان علی(ع) در باز ستاندن حق خویش تنها به پند و اندرز و تذکر و یادآوری اکتفا نکرد، بلکه بنا به نوشته بسیاری از تاریخ نویسان در برخی از شب‌ها همراه دخت گرامی پیامبر و نوردیدگان خود حسنین با سران انصار تماس برقرار کرد تا خلافت را به مسیر واقعی خود بازگرداند، ولی متأسفانه پاسخ مساعدی از آنان دریافت نکرد و آنان عذر آوردند که اگر علی پیش از دیگران به فکر خلافت افتاده بود و از ما تقاضای بیعت می‌کرد ما هرگز او را رها نکرده و با دیگری بیعت نمی‌کردیم! اما چه کنیم که کار از کار گذشته و ما با دیگری دست بیعت داده‌ایم.

امیر مؤمنان در پاسخ آنان گفت: آیا صحیح بود که من جسد مطهر پیامبر را در گوشه خانه ترک می‌کردم و به فکر خلافت و رأی‌گیری می‌افتادم. دخت گرامی پیامبر در تأیید سخنان حضرت فرمود: علی به وظیفه خود از دیگران آشناتر است، حساب این گروه که علی را از حق خویش باز داشته‌اند با خداست»[۱۸].

با این اسناد و مدارک روشن است که امام، در مقابل غصب خلافت، بی‌تفاوت نبود. ولی تلاش‌های آن حضرت برای بازگرداندن مسیر حکومت اسلامی به جایگاه واقعی خود، در اولین گام، نتیجه‌ای نداد.

برخی که می‌پندارند امام می‌توانست با کمک یارانش، به قیام مسلحانه بپردازد، از یک اصل مهم و اساسی که همان «وحدت جامعه اسلامی» است، غافلند. اما حضرت به این مطلب بسیار معتقد بود و بر آن مصرانه پافشاری می‌کرد؛ چنان که می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَمَّا قَبَضَ نَبِيَّهُ اسْتَأْثَرَتْ عَلَيْنَا قُرَيْشٌ بِالْأَمْرِ وَ دَفَعَتْنَا عَنْ حَقٍّ نَحْنُ أَحَقُّ بِهِ مِنَ النَّاسِ كَافَّةً فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى ذَلِكَ أَفْضَلُ مِنْ تَفْرِيقِ كَلِمَةِ الْمُسْلِمِينَ وَ سَفْكِ دِمَائِهِمْ وَ النَّاسُ حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْإِسْلَامِ وَ الدِّينُ يُمْخَضُ مَخْضَ الْوَطْبِ يُفْسِدُهُ أَدْنَى وَهْنٍ وَ يَعْكِسُهُ أَقَلُّ خَلَقٍ»؛ هنگامی که خداوند پیامبر خود را قبض روح کرد، قریش با خودکامگی، خود را بر ما مقدم داشتند و ما را از حق خود بازداشتند، من دیدم که در برابر این کار، صبر از ایجاد شکاف و تفرقه میان مسلمین و ریختن خون آنان بهتر است؛ زیرا مردم، تازه اسلام را پذیرفته بودند و دین، مانند مشک پر از شیری است که کف کرده باشد و کمترین سستی آن را فاسد می‌سازد و کمترین و ضعیف‌ترین افراد، آن را وارونه می‌کند»[۱۹].

و در جای دیگر می‌فرماید: «... وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ لَا مَخَافَةُ الْفُرْقَةِ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ‌، وَ أَنْ يَعُودَ الْكُفْرُ، وَ يَبُورَ الدِّينُ، لَكُنَّا عَلَى غَيْرِ مَا كُنَّا لَهُمْ عَلَيْهِ...»؛ سوگند به خدا؟ اگر بیم اختلاف در بین مسلمانان نبود و ترس از این نبود که دوباره کفر و بت‌پرستی به جامعه اسلامی باز گردد و دین، نابود شود، وضع ما غیر از این بود که اکنون می‌بینید.»..[۲۰]. وقت دیگر هم، هنگامی که فاطمه زهرا(س) او را به قیام علیه حکومت ابوبکر دعوت کرد همین که صدای «أَشْهَدُ أَنَ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ‌» از مؤذن شنیده شد، فرمود: «یا فاطمه، آیا می‌خواهی این صدا خاموش شود؟، فاطمه گفت: خیر، بلکه می‌خواهم این نام بماند. فرمود: پس صبر کن، همان که گفتم؛ یعنی اگر قیام کنم این صدا هم از بین می‌رود»[۲۱].

از آنچه که گذشت چنین برمی‌آید که امام، سلوک سیاسی‌اش مبتنی بر معیارهای حق بود و هیچ چیز را جز از راه حق نمی‌پذیرفت، حتی هنگامی که عبدالرحمان بن عوف در شورا، به او پیشنهاد داد که اگر به قرآن و سنت پیغمبر و اجتهاد شیخین (ابوبکر و عمر) عمل کنی با تو بیعت می‌کنم که خلیفه مسلمانان بشوی آن امام بزرگوار می‌توانست در ظاهر موافقت کند و حکومت اسلامی را بگیرد و بعد هم به اجتهاد و رأی خود عمل کند، اما علی حکومت را برای خود نمی‌خواهد، بلکه برای بقای صداقت و پاکی می‌خواهد تا راستی و حق و عدالت بماند. از این رو به عبدالرحمان فرمود: به کتاب خدا و سنت رسولش عمل می‌کنم، اما به اجتهاد شیخین نه، اگر علی جواب رد نمی‌داد، یازده سال زودتر به حکومت می‌رسید، اما علی، هدفش رسیدن به حکومت نبود، بلکه عمل به حق و رفتار بر طبق موازین شرع بود.

علی(ع) کسی نبود که برای رسیدن به حکومت از راه کج وارد شود و کجی را عقل و درایت و کیاست بداند، اگر تمام دنیا را به کام علی می‌ریختند تا لختی به انحراف برود ممکن نبود، و این روند را ادامه داد تا در زمان خلافتش در ذیل خطبه‌ای که داستان «عقیل و آهن تفتیده» را بازگو می‌کند به این حقیقت اشاره دارد آنجا که می‌فرماید: «وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ‌»؛ «به خدا سوگند اگر هفت اقلیم با آنچه در زیر آسمان‌هاست به من دهند تا خداوند را در گرفتن پوست جوی از دهان مورچه‌ای نافرمانی کنم هرگز نخواهم کرد».

و در دنباله‌اش فرمود: «وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ وَ قُبْحِ الزَّلَلِ وَ بِهِ نَسْتَعِينُ‌»؛ «همانا این دنیای شما از برگ جویده‌ای که در دهان ملخی باشد نزد من خوارتر و بی‌ارزش‌تر است. علی را با نعمت‌های فناپذیر و لذت‌های نابودشدنی دنیا چه کار! از خواب رفتن عقل و لغزش‌های قبیح به خدا پناه می‌برم و از او یاری می‌جویم»[۲۲].

علی همان است که پس از قتل عثمان وقتی که مردم با او بیعت کردند، مغیره پسر شعبه از روی نصیحت و خیرخواهی به او گفت: «اگر فرصت‌ها را از دست بدهی فردا کارها از دستت در می‌رود! پس معاویه و سایر فرمانداران را در کارهایشان باقی بگذار و پس از محکم شدن پایه‌های حکومتت هر که را خواستی برکنار کن». حضرت زیر بار مصلحت‌اندیشی او نرفت و فرمود: «من لحظه‌ای در کار دین سستی نمی‌کنم و دون فطرتان را در کارم شریک نمی‌سازم». مغیره گفت: «اگر پیشنهاد مرا بپذیری هر کسی را می‌خواهی عزل کن، اما معاویه را باقی بگذار؛ زیرا او در شام پایگاهی دارد. ضمناً دلیلی هم برای ابقای او داری؛ چراکه عمر او را نصب کرده است؟» فرمود: «لا و اللّه لا أستعمل معاوية يومين‌»؛ «نه به خدا سوگند او را برای دو روز هم به کار نمی‌گیرم»[۲۳].[۲۴]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. ر.ک: عمید زنجانی، عباسعلی، مبانی اندیشه سیاسی اسلام، ص۷۲-۷۳.
  2. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  3. لکن خداوند حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داده و پاداش آن را دو چندان کرده است، از روی بخشندگی... (نهج البلاغه، خطبه ۲۱۶).
  4. (خداوند) امامت را برای سامان یافتن امور امت، و فرمانبرداری از امام را برای بزرگداشت مقام رهبری، واجب کرد. این عبارت طبق نقل فیض الاسلام، آورده شد، ولی در نقل صبحی صالح، تعظیما للامانه آمده است، البته در معنای روایت، در صورتی که امامت را بزرگ‌ترین امانت الهی بدانیم، خللی وارد نمی‌شود. (ر.ک: نهج البلاغه، حکمت ۲۵۲).
  5. شباهت مردم به زمامدارانشان از پدرانشان بیش‌تر است. (حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، ص۱۴۴).
  6. نهج البلاغه، خطبه ۴۰.
  7. دگرگونی زمامدار حکومت، موجب تغییر اوضاع کلی زمان می‌شود، (نهج البلاغه، نامه ۳۱).
  8. ذوعلم، علی، مقاله «امام علی و سیاست»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۶.
  9. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲، ص۱۸۵.
  10. «أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ هُدِيَ وَ هَدَى فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۹، ص۲۶۱.
  11. «وَ لْيَكُنْ أَحَبَّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَوْسَطُهَا فِي الْحَقِّ وَ أَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ وَ أَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ... إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَادِ وَ ظُهُورُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ»؛ موسوعة الامام علی(ع)، ج۴، ص۲۲۵.
  12. وَأَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَاللَّهُ مَعَكُمْ وَلَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ «در حالی که شما برترید و خداوند با شماست و هرگز از (پاداش) کردارهایتان نمی‌کاهد» سوره محمد، آیه ۳۵؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۵، ص۱۶۸.
  13. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۲۹.
  14. «وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ‌»؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۷، ص۱۴۵، و نیز ر.ک: موسوعة الامام علی(ع)، ج۴، ص۱۲۷.
  15. نبوی، سید عباس، مقاله «جامعه آرمانی»، دانشنامه امام علی ج۶، ص ۱۸۴.
  16. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۱، به نقل از: جعفر سبحانی، پژوهشی پیرامون زندگانی امام علی(ع)، ص۲۰۶.
  17. طبرسی، الاحتجاج، ج۱، ص۹۵، به نقل از: همان، ص۲۰۷.
  18. ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، ج۱، ص۱۲؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۲، ص۴۷، به نقل از همان، ص۲۰۸ و ۲۰۹.
  19. شرح ابن ابی الحدید، ج۸، ص۳۰.
  20. شرح ابن ابی الحدید، ج۸ ص۳۰.
  21. شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۱۱۳.
  22. ر.ک: شرح ابن ابی الحدید، ج۱۰، ص۲۴۵؛ نهج البلاغه، خطبه ۲۲۴.
  23. عباس عقاد، عبقریة الامام، ص۱۲۲؛ مسعودی، مروج الذهب ج۲، ص۳۶۳.
  24. ناظم‌زاده، سید اصغر، تجلی امامت ص ۱۳۵.