آزادی عقیده در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

آزادی عقیده در دو حوزه قابل بحث است؛ اول عقیده به عنوان ایمان، دوم عقیده به معنای هرگونه اعتقاد، بینش و اندیشه‌های مختلف. در درون دین تفاوت و تمایز آزادی عقیده و تفکر از همین نقطه نشأت می‌گیرد،؛ چراکه آزادی عقیده بیشتر جهت دینی و ایمانی را برمی‌تابد و آزادی تفکر شامل حوزه‌های مختلف اعم از اعتقادی، اجتماعی و سیاسی است. شهید مطهری آزادی عقیده و آزادی فکر را از هم جدا می‌کند. به باور این اندیشمند، آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که می‌تواند در مسایل بیاندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد[۱]،؛ چراکه موجب رشد و سعادت انسان خواهد بود و اما عقیده به معنای اول یعنی ایمان و اعتقاد با توجه به اینکه منشأ بسیاری از عقاید یک سلسله عادت‌ها، تقلیدها و تعصب‌ها است نه تنها راه‌گشا نیست، بلکه بر عکس نوعی انعقاد اندیشه به حساب می‌آید[۲]. اسلام آزادی عقیده به این معنا را رد می‌کند معنی آیه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۳] این است که در هیچ وضعیتی نباید برای تحمیل عقیده از فشار و جبر استفاده کرد. همان‌گونه که امام خمینی معتقدند اسلام مکتب تحمیل نیست، اسلام آزادی را به تمام ابعادش ترویج می‌کند[۴]. باید از روش‌های بهتر و درست‌تری استفاده نمود نه اینکه آزادی هر نوع عقیده‌ای درست است. یکی آزاد باشد بت‌پرستی کند، دیگری شیطان‌پرست باشد و یکی... ؛ چراکه آزادی عقیده موجب حالتی در انسان می‌شود که اندیشه انسان اسیر، بسته و غیر فعال می‌شود و این‌گونه آزادی نه تنها مفید نیست، بلکه پیامدهای زیانباری خواهد داشت. البته توجه شود که با اظهار عقیده اشتباه گرفته نشود،؛ چراکه آن آزاد است. امام خمینی معتقدند هر کسی آزاد است که اظهار عقیده کند[۵]. قرآن کریم بعد از بیان بت‌شکنی حضرت ابراهیم (ع) و توجه دادن اتهام به سوی بت بزرگی که تبر روی دوش آن انداخته بود می‌فرماید: ﴿فَرَجَعُوا إِلَى أَنْفُسِهِمْ[۶] بعد از این مناظره مردم به خود آمدند. از منظر قرآن کریم خود واقعی انسان عقل و اندیشه ناب، خالص و منطقی و صحیح است[۷]. امام خمینی در خصوص آزادی فکر این گونه قائل‌اند که انسان در فکرش آزاد است و بدون اینکه متمایل به یک طرف باشد فکر می‌کند؛ در مسایل علمی هم همین‌گونه است، مسایل علمی را اگر چنانچه انسان آزادانه فکر کند یک طور برداشت می‌کند؛ اگر چنانچه ذهنش سیاه و انگل باشد نسبت به قضیه کذایی همان‌گونه فکر می‌کند که ذهنش همان صبغه را دارد؛ یک جور دیگر برداشت می‌کند. ایشان معتقد بود امروزه برداشت‌های علمی آزاد نیست[۸]. در این رهنمود به دو جنبه اشاره می‌شود آزاداندیشی در مسایل سیاسی و آزاداندیشی در مسائل علمی، نقطه مقابل آن تعصب و تصلب فکری و طفیلی‌گری است که آفت زاست؛ چراکه گرایش به جناح و گروه مورد علاقه، خود باعث می‌شود که انسان افکار خود را منطبق با اندیشه آن گروه خلاصه نماید و این مقابل آزاد اندیشی است. همچنین است در مسایل علمی که به صورت بسته می‌اندیشند بدون نقادی و نکته سنجی و اجتهاد علمی نظر می‌دهند؛ این اسارت فکر است نه آزاداندیشی[۹].

آزادی عقیده

عقیده در زندگی بشر امری بسیار مهم است. عقیده جنبه‌ای قداست برای معتقدان دارد و پایه‌ای برای نظام روانی و رفتاری آنان است. برای معتقدان دفاع از عقیده امری حیثیتی بوده و برای این دفاع حاضر به پرداخت هزینه‌اند. شاید بتوان گفت که در مؤلفه‌های هویتی انسان، عقیده مهمترین جایگاه را دارد. با توجه به اهمیت عقیده در زندگی انسان، هدف پیامبر اکرم(ص) این بود که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد این بذر سبز خواهد شد[۱۰].

عقیده امری شخصی و درونی است. بنابر این، ممکن است که به نظر برسد مسأله آزادی درباره آن اساساً قابل طرح نباشد. اما چنان‌که آمد، عقیده از مؤلفه‌های هویتی انسان‌هاست و هر انسانی با عقیده‌اش خود را در جامعه معرفی می‌کند. بنابراین، عقیده ظهور اجتماعی پیدا می‌کند و از این جهت، مسأله آزادی درباره آن قابل طرح است[۱۱].

دولت وظیفه ندارد در عقیده حتی اگر عقیده گمراهی باشد، محدودیت ایجاد کند؛ هر چند عقیده گمراه نزد خدا قابل مؤاخذه است و پیش خدا و پیش انسان‌های مؤمن عیب دارد؛ چنان که در جامعه اسلامی پیروان ادیان گوناگون مانند یهودی و زرتشتی نیز آزادانه زندگی می‌کنند[۱۲]. اما در عین حال، شالوده‌شکنی و هرج و مرج عقیدتی نیز قابل پذیرش نیست[۱۳]. بنابراین از نظر اسلام گمراه کردن مردم با عقاید فاسد آزاد نیست[۱۴]. شاید به نظر برخی که چشم به غرب دارند، این محدودیت برای آزادی قابل قبول نباشد؛ اما همان‌ها نیز باید متوجه باشند که آزادی عقیده در غرب محدودیت‌های شدیدی دارد. وقتی به مقدسات ادیان وقیحانه فحاشی می‌شود، آنان درباره آزادی بیان و عقیده داد سخن می‌دهند؛ اما ابراز عقیده درباره صهیونیزم را جرم می‌شمرند و اجازه نمی‌دهند زن یا دختر بچه مسلمان بر طبق عقیده مذهبی خود لباس بپوشد[۱۵].

حوزه مهمی از آزادی عقیده که مورد توجه حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است، حوزه عقاید مذهبی است. مسأله اساسی این حوزه مسأله وحدت است. آزادی عقیده برای ایجاد وحدت است. دو عقیده که همه فِرَق اسلامی آزادانه قبول کرده‌اند، می‌تواند محور وحدت مسلمانان شود: محبت اهل بیت(ع) و حدیث ثقلین[۱۶]. اساساً آزادی عقیده نباید موجبات اختلاف را فراهم کند. اختلاف عقیدتی به خودی خود مشکل ندارد[۱۷]؛ اما نباید مستلزم و مستوجب تنافس و تعارض و درگیری و جدال بین مسلمین شود[۱۸]. همچنین، نباید آزادی عقیده مستمسک کسانی باشد که بر ضد اعتقادات مردم قلم‌فرسایی‌های اغواگر می‌کنند[۱۹].[۲۰]

آزادی عقاید

  • «راهکارها و مقدمات عقیده بر دو قسم است:
  1. مقدمات و اسبابی که منجر به حصول عقیده شده، مقدمات خطئی و اشتباه بوده است و در حقیقت شخص صاحب عقیده در چینش و ارزیابی آنها مرتکب خطا و غفلت گردیده است. چنین عقیده‌ای را در اصطلاح «عقیده باطل” یا خطئی گویند و به مقدمات و عللی که موجب چنین عقیده‌ای شده، «علت یا علل” اطلاق می‌شود؛
  2. مقدمات و اسبابی که در واقع نیز نقش مقدمه‌ای دارند و از حیث منطقی حصول عقیده از این مقدمات درست و صحیح بوده است و صاحب عقیده عمداً و به خطا مرتکب هیچ‌گونه اشتباهی نشده است. چنین عقیده‌ای را «عقیده صحیح و حق” و در اصطلاح «آزادی فکر” یا «اندیشه” می‌گویند که مطابق واقع است و از مقدمات آن به «دلیل یا ادله” تعبیر می‌شود.

پس آزادی اندیشه با دلیل و علم و برهان همراه و قرین است؛ اما آزادی عقیده با تقلید، دلیل نما، تعصب و چه بسا عناد و لجاجت.

شهید مطهری در این باره می‌نویسد: فرق است میان آزادی تفکر و آزادی عقیده. آزادی تفکر ناشی از همان استعداد انسانی بشر است که می‌تواند در مسائل بیندیشد. این استعداد بشری حتماً باید آزاد باشد، پیشرفت و تکامل بشر در گرو این آزادی است؛ اما آزادی عقیده خصوصیت دیگری دارد. می‌دانید که هر عقیده‌ای ناشی از تفکر صحیح و درست نیست، منشأ بسیاری از عقاید، یک سلسله عادت‌ها و تقلیدها و تعصب‌هاست؛ عقیده به این معنا نه تنها راه‌گشا نیست که به عکس نوعی انعقاد اندیشه به حساب می‌آید، یعنی فکر انسان در چنین حالتی، به عوض این باز و فعال باشد، بسته و منعقد شده است و در این جاست که آن قوه مقدس تفکر، به دلیل این انعقاد و وابستگی، در درون انسان اسیر و زندانی می‌شود. آزادی عقیده، در معنای اخیر نه تنها مفید نیست، بلکه زیان بارترین اثرات را برای فرد و جامعه به دنبال دارد[۲۱].

ایشان در ادامه به داستان بت‌شکنی حضرت ابراهیم اشاره می‌کند[۲۲] که بی‌اعتنایی به عقاید یک مردم بود، اما چون آن عقاید از تقلید و تعصب و گمراهی نشأت گرفته بود، مقابله با آن مشروعیت داشت. حال این سؤال مطرح است که آیا نباید بین آزادی «عقیده” و «اندیشه” فرق گذاشت و کوشید تا انسان را از اسارت عقیده آزاد کرد و اندیشه را جایگزین آن ساخت یا این که به بهانه آزادی عقیده، در مقابل عقاید باطل دیگران هیچ‌گونه واکنشی نشان نداد و در صدد تغییر عقاید باطل از راهکارهای مناسب آن برنیامد.

به نظر نمی‌رسد، وقتی مسأله آزادی عقیده به این شکل مطرح شود و مورد پرسش قرار گیرد، انسان سکوت کند و خواهان هدایت و راهنمایی نباشد؛ پس نکته خلاف و مناقشه در کجاست؟ اولین نکته خلاف، در تعیین و تطبیق عقیده و اندیشه است؛ به این معنا که اکثریت صاحبان اعتقاد، عقیده خود را مطابق واقع و صواب دانسته و چه بسا عقیده دیگران را بر خطا و انحراف توصیف می‌کنند؛ برای مثال پیروان مسیحیت معتقدند که دین آنان ناسخ ادیان مختلف از جمله یهودیت بوده و تنها راه رستگاری در ایمان به حضرت عیسی منحصر شده است و مسلمانان نیز چنین اعتقادی در مورد اسلام دارند[۲۳].

دومین نکته خلاف، در کیفیت واکنش در برابر عقاید دیگران است. بعد از شناخت و تفکیک عقیده از اندیشه، ممکن است بعضی بر بی‌تفاوتی مطلق و عدم اتخاذ موضع مثبت یا منفی رو آورند، برخی دیگر تنها قائل به تذکر و نصیحت باشند و عده‌ای دیگر از سر دلسوزانه و توجه به اهمیت و عمق خطا و عاقبت آن در موارد ضروری به راهکار‌های فیزیکی رو آورند. بنابراین در بحث آزادی عقیده باید محل بحث را دقیقاً روشن کرد.

ترجیح آزادی اندیشه بر عقیده

برای پاسخ به این سؤال که آیا فقه اسلامی معتقد به آزادی اندیشه است یا عقیده، باید در اصل و گوهر انسانیت تأمل کرد. پیشتر گفته شد که انسان مرکب از دو عنصر مادی و فرامادی است و هدف آفرینش انسان، تعالی و تکامل عنصر معنوی «روح” است و حیات و سعادت اصلی و جاودانه انسان در عالم دیگر تأمین خواهد شد. آفریدگار متعال برای رسیدن مخلوق خویش به غایت خود، دو حجت و نیرو در اختیار او قرار داده که از آن به پیامبر بیرونی (انبیا) و پیامبر درونی (عقل و فطرت) یاد می‌شود. ارسال رسل از سوی خداوند در واقع به این معناست که او راضی به اتخاذ و عقیده صواب یا ناصواب از سوی بندگان نیست، بلکه با فرستادن سفیران، مردم را از دایره عقاید خود به سوی حوزه اندیشه‌های صواب رهنمون می‌کند.

بر این اساس، هر امر و راهکاری که موجب دوری انسان از غایت نهایی‌اش گردد، محکوم و غیرمشروع خواهد بود؛ از این رو انتخاب عقیده‌ای باطل، مثلاً بت‌پرستی، ستاره‌پرستی یا تحریف در دین الهی، به دلیل اینکه موجب دوری انسان از غایت نهایی می‌شود، با مخالفت و مقابله پیامبران روبه‌رو می‌شد، زیرا اصل حرمت انسانیت انسان و سعادت جاودانگی او بر هر امری، هر چند عقیده خود انسان، ترجیح دارد. به تقریر دیگر، برگزیدن دین الهی و اصل توحید یکی از حقوق طبیعی و فطری انسانی است و انتخاب عقیده منافی آن در حقیقت به معنای تعدی به حق طبیعی انسانی بوده و محکوم است و هرگونه مقابله با چنین عقیده‌ای مشروع است. تا با زوال آن، اندیشه بتواند جایگزین آن شود. «دیو چو بیرون رود فرشته درآید”. در این خصوص دیدگاه دو متفکر مسلمان علامه طباطبائی و استاد مطهری را ذکر می‌کنیم.

شهید مطهری به شدت از تقدم اندیشه بر عقیده جانب‌داری می‌کند و معتقد است: اعتقادهایی که کوچک‌ترین ریشه فکری ندارد فقط یک انعقاد و یک انجماد روحی است که نسل به نسل آمده است، آنها عین اسارت است و جنگیدن برای از بین بردن این عقیده‌ها جنگ در راه آزادی بشر است، نه جنگ علیه آزادی بشر... آن‌که ما طرفداریم به حکم آیه ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۲۴]آزادی فکر است، نه آزادی عقیده[۲۵].

شهید مطهری تفاوت نگرش فلاسفه غربی و اسلامی به مسأله آزادی و دین را در نوع تفسیر آنان از دین می‌داند و تأکید می‌کند که غربی‌ها به دلیل اینکه اعتقادات دینی را از حقوق شخصی و سلیقه‌ای و ذوقی افراد می‌دانند، معتقدند انسان در انتخاب یا عدم انتخاب آن کاملاً آزاد است، اما در باور اسلامی، مسأله دین و توحید، جزء حقوق انسانیت است که حتی خود فرد نیز مجاز به تعدی آن نیست[۲۶]. با توجه به مطالب گذشته روشن می‌شود که اسلام طرفدار آزادی فکر و اندیشه است، اما عقیده‌ای را که منافی با فکر و اندیشه باشد، نه تنها جزء حقوق انسان برنمی‌شمارد، بلکه آن را منافی فکر و اندیشه تلقی می‌کند و در مرحله اول از صاحبان چنین عقایدی می‌خواهد که از آن دست بردارند و در مرحله بعد به انسان‌های دیگر اجازه می‌دهد با راهکارهای مختلف و مناسب درصدد رفع عقاید باطل برآیند و زمینه جایگزینی اندیشه به جای عقیده را فراهم آورند.

مبنای این دیدگاه در فقه، بعضی مبانی کلامی است، مانند فلسفه بعثت و قاعده لطف که از آنها در فقه به عنوان اصل موضوعه استفاده می‌شود. علاوه بر آن، آیات و روایات مختلفی درباره دعوت کفار به اسلام و مشروعیت جنگ با آنان وجود دارد که حاکی از تقدم اندیشه بر عقیده است- تفصیل و تحلیل این آیات و روایات در بحث بعدی و همچنین بحث «جهاد ابتدایی” خواهد آمد[۲۷].

عدم تحمیل اندیشه بر عقیده

در صفحات پیشین به تفاوت اندیشه و عقیده و همچنین ترجیح اولی بر دومی اشاره شد، لکن لازمه آن تحمیل اندیشه بر عقیده نیست، به گونه‌ای که صاحب عقیده، هر چند عقیده باطل، با اجبار و اکراه از عقیده خود دست بردارد، بلکه این تفاوت مربوط به وعاء نظر و واقعیت است و از آن، تحمیل عقیده، هر چند با فشار و سیطره استنتاج نمی‌شود. مبانی این دیدگاه به تفصیل خواهد آمد، در این جا به رأی دو فقیه معاصر در این خصوص بسنده می‌کنیم.

امام خمینی فلسفه سیاسی و اجتماعی مکتب فقهی امامیه را بر آزاد گذاشتن پیروان همه ادیان و مسالک معرفی می‌کند که آن با عدم مشروعیت جهاد محقق می‌شود: اگر حکومتی با قانون اسلام پیش بیاید و مذهب تشیع آن را پیش ببرد، بنابر آن است که همین رویه (دفاع از حق) را پیش ببرد، هیچ انسانی را براساس مسلک مذهبی تحت فشار و سلب آزادی قرار ندهد. تمامی انسان‌ها در مذهب تشیع - آزادند، مستقل هستند[۲۸].

ایشان درباره آزادی گروه‌های مسلمانی که به مکاتب چپ و مارکسیستی پیوسته بودند می‌فرمودند: از نظر آزادی عقاید، بنابر آن است [که] اشخاص منحرف همیشه حرف‌های خود را می‌زده‌اند، اگر آنها از اصل اسلام خبردار شده باشند، این حرف‌ها را نمی‌زدند و در عین حال ما از اظهار عقیده جلوگیری نکرده و نمی‌کنیم... ما آزادی به همه مسالک و عقاید می‌دهیم[۲۹].

شهید مطهری هر چند از طرفداران سرسخت تفکیک اندیشه و عقیده است، اما به اعتقاد ایشان باید با عقاید باطل دیگران با منطق و گفت وگو برخورد کرد و مقابله خشونت‌آمیز و اجباری چه بسا به ضرر اسلام و اندیشه نیز منجر شود. اگر در جامعه ما محیط آزاد برخورد آرا و عقاید به وجود بیاید، به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرف‌هایشان را مطرح کنند و ما هم در مقابل، آرا و نظریات خودمان را مطرح کنیم، تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هر چه بیشتر رشد می‌کند... به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مخالف همین است و الا، اگر جلو فکر را بخواهیم بگیریم، اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده‌ایم[۳۰].

در جای دیگر درباره آزادی طرفداران عقاید غیر اسلامی می‌گوید: در حکومت اسلامی احزاب آزادند و هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد، آزاد است، اما ما اجازه توطئه‌گری نمی‌دهیم. احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً می‌گویند و با منطق خود به جنگ ما می‌آیند، آنها را می‌پذیریم[۳۱].

شهید مطهری در دوران کوتاه عمر خود پس از پیروزی انقلاب اسلامی، درباره آزادی مطالب عمیق و بدیعی را مطرح کرده که در دو کتاب جمهوری اسلامی و پیرامون انقلاب اسلامی آمده است[۳۲]»[۳۳]

منابع

پانویس

  1. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۷.
  2. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۸.
  3. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  4. صحیفه امام، ج۱، ص۱۵۶.
  5. صحیفه امام، ج۳، ص۳۷۱.
  6. «به خود آمدند» سوره انبیاء، آیه ۶۴.
  7. مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص۹.
  8. صحیفه امام، ج۱۱، ص۱۸۰.
  9. حسن‌زاده، علی، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص ۸۰۴.
  10. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در خطبه‌های نماز جمعه تهران، ۱۳۸۰.
  11. ظهور روشن‌تر عقیده در آزادی فکر و بیان است که در عنوان بعد به آن پرداخته خواهد شد.
  12. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ‌التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  13. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با دانشجویان، ۱۸/۸/۱۳۸۵.
  14. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در مراسم فارغ‌التحصیلی گروهی از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس، ۱۲/۶/۱۳۷۷.
  15. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیام به گردهمایی سراسری فرماندهان بسیج، به مناسبت سالروز انتشار پیام رهبر فقید انقلاب برای تشکیل بسیج مستضعفان و گرامیداشت هفته بسیج، ۲/۹/۱۳۶۸ و پیام به کنگره عظیم حج، ۲۹/۱۰/۱۳۸۳.
  16. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با میهمانان و شرکت کنندگان کنفرانس جهانی اهل بیت(ع)، ۴/۳/۱۳۶۹.
  17. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران نظام، ۸/۸/۱۳۸۴.
  18. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با مسئولان کشوری و لشکری و میهمانان شرکت‌کننده در کنفرانس وحدت اسلامی، ۱۶/۷/۱۳۶۹.
  19. حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، بیانات در دیدار با کارگزاران نظام، ۸/۸/۱۳۸۴.
  20. حسنی، ابوالحسن، مقاله «آزادی اسلامی»، منظومه فکری آیت‌الله العظمی خامنه‌ای ج۲ ص ۱۱۵۱.
  21. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۶؛ کتاب جهاد، ص۵۴.
  22. ر.ک: پیرامون انقلاب اسلامی، ص۷.
  23. برای آگاهی از اثبات انحصار دین حق به اسلام و نسخ شرایع پیشین، ر.ک: محمد حسن قدردان قراملکی، کندوکاوی در سویه‌های پلورالیزم و قرآن و پلورالیزم.
  24. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  25. کتاب جهاد، ص۵۵.
  26. کتاب جهاد، ص۴۶ و ۵۴.
  27. برای توضیح بیشتر ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکی، قرآن و پلورالیزم.
  28. صحیفه امام، ج۵، ص۵۳۲ و ۵۳۳ (تاریخ ۶ بهمن ۵۷).
  29. صحیفه امام، ج۵، ص۵۳۳ و ۵۳۴.
  30. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۴۹ و ۵۰.
  31. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۴.
  32. برای توضیح بیشتر از آرای استاد ر.ک: محمدحسن قدردان قراملکی، حکومت دینی از منظر شهید مطهری، ص۱۳۳-۱۳۹.
  33. قدردان قراملکی، محمد حسن، آزادی در فقه و حدود آن، ص ۱۰۲-۱۰۹.