از نکات بسیار مهم و دقیق بحث مهدویت، تطبیق نشانههای ظهور با وقایع و اتفاقات است. این تطبیقها باید با شواهد و دلایل کافی باشد که معمولاً مورد غفلت قرار میگیرد و لذا بعد از آشکار شدن اشتباه در تطبیق، کمترین آسیب آن، از بین بردن امید و نشاندن یأس به جای آن میباشد که بسیار خطرناکتر است.
در ذیل، پاسخ جامع اجمالی به این پرسش و دیدگاههای متفرقه برخی از نویسندگان و دانشمندان، در این باره، به طور مفصلتری قابل بررسی است.
یکی از نکات بسیار مهمی که در باب علائم ظهور باید به آن توجه داشت بحث تطبیق علائم مطرح شده در روایات با اتفاقات واقع شده است، بدین معنی که با تطبیق دادن یک حادثه خارجی با آنچه در روایات ذکر شده، آن حادثه همان علامتی دانسته شود که امام خبر داده است. تطبیق دادن در صورتی که با دلایل کافی و مستند باشد، اشکالی ندارد، ولی تطبیق علائم با وقایع خارجی بدون شواهد قطعی کار درستی نیست[۱] به دلیل آنکه:
منابع اصلی و قدیمی شیعه معمولاً از نشانههایی محدود نام بردهاند و برخی از این نشانههایی که مطرح میشود، در این منابع ذکر نشده است.
معلوم نیست این واقعۀ خارجی واقعاً و حقیقتاً همان پیشگوییامام باشد، شاید مراد امام واقعۀ خارجی دیگری باشد.
در مواردی که سخن از وقوع یک نشانه و فرج بعد از آن شده است، گویا مراد، فرج و ظهور امام زمان (ع) نیست، بلکه یک گشایش و آرامش و راحتی برای مؤمنان مورد نظر است[۲].
بنابراین اظهار نظر قطعی در رابطه با اینکه برخی از علائم، تحقق یافته کار صحیحی نیست. ممکن است کسی بگوید: در این صورت بیان علائم چه فایدهای دارد؟ زیرا ما نیاز به علائم داشتیم تا ظهور را بتوانیم تشخیص دهیم در حالی که به وقایع خارجی به عنوان علامت نمیتواند تکیه کرد.
در پاسخ باید گفت: شباهت یک واقعه خارجی با یک علامت این احتمال را در ذهن ایجاد میکند که شاید این واقعه همان علامتی باشد که امام خبر داده است و لذا انسان به دنبال کسب آمادگی بیشتر برای ظهور خواهد بود. و از طرفی چون صرف احتمال است لذا اگر ظهور واقع نشد انسان دچار سرخوردگی نمیشود و روحیۀ خود را از دست نمیدهد[۳]. تطبیق بدون دلیل، باعث ایجاد امید کاذب در جامعه میشود و به دنبال اتفاق نیفتادن ظهور بعد از این تطبیق، یأس و ناامیدی جای آن را میگیرد و چه بسا انسانهایی که این تطبیق را باور کردهاند، نسبت به اصل ظهور، دلسرد و ناامید و نسبت به روایتهای اهل بیت (ع) دچار شک و تردید شوند[۴].
«نکته بسیار مهم در تطبیق علامتهای ظهور آن است که نمیتوان به صرف احتمال مطابقت یک واقعه خارجی با یکی از علائم ظهور، به پیشبینی وقت ظهور یا قیام متصل بدان پرداخت. البته کنار هم قرار گرفتن شماری از نشانهها بهویژه آنهایی که در احادیث معتبر آمدهاند و محتوم توصیف شدهاند، موجب اطمینان به نزدیک بودن ظهور میگردد. اشتباه اصلی در تطبیقهای نادرست پیشین آن بوده است که تنها با دیدن یک واقعه خارجی و بدون توجه به دیگر علائم، آن را علامت ظهور شمرده و نزدیکی ظهور را پیشبینی کردهاند. حتی گاه با این که هیچ یک از علامتهای حتمی و مشهور پدید نیامدهاند، تنها پیشرفتی علمی و صنعتی همچون تلگراف- که گونهای اطلاعرسانی از دور است- بر علامت ظهور تطبیق شده و زمان ظهور، نزدیک دانسته شده است. ناصواب بودن تمامی تطبیقهای پیشین علائم ظهور، این نکته مهم را به ما یادآوری میکند که دقت و احتیاط فراوان در این زمینه، فوق العاده مهم و ضروری است. در این میان، احتمال جعل و تحریف لفظی و معنوی را به انگیزههای مختلف هم نمیتوان از نظر دور داشت. لذا دقت در احادیثعلائم ظهور و شناخت دقیق آنها در بازشناسی ادعاهای دروغین از ادعای واقعی، بسیار مهم و نقشآفرین است.
گروههایی از شیعیان در دورههایی، با امید به گشایش و فرج در کارشان و گاه با اغراض خاصی، به تطبیق علائم ظهور بر وقایع اقدام کردهاند. برای نمونه میتوان از تطبیقهای زیر- که شهرت تاریخی دارند- نام برد. مهمتر ومؤثرتر از همه این گروهها اسماعیلیه و حکومت آنان یعنی فاطمیان مصر است که گوی سبقت را از همگان ربوده و تطبیق نشانه طلوع خورشید از مغرب- که در صفحات پیشین بدان اشاره کردیم- از این جمله است. قاضی نعمان مغربی که از داعیان اسماعیلی است، نمونههای دیگری از نشانهها را بر فاطمیان و مهدی آنان تطبیق کرده است[۶]. برخی معتقد بودند که نفس زکیه- که کشته شدن او را یکی از نشانههای ظهور دانستهاند- همان محمد بن عبد الله بن حسن مثنی است که در ابتدای حکومتعباسیانقیام کرد و در مدینه به شهادت رسید. استدلالهایی را هم برای اثبات این مطلب آوردهاند که در اثبات این مطلب، کافی نیست[۷]. نمونه دیگر تطبیقهای علامه مجلسی در بحار الأنوار است. وی ضمن بیان احادیثنشانههای ظهور، آنها را توضیح داده و گاه تطبیق کرده است. برای مثال در حدیثی از عمار یاسر چنین نقل شده است: «"يَأْتِي هَلَاكُ مُلْكِهِمْ مِنْ حَيْثُ بَدَأ"»[۸]. گویا مرحوم مجلسی ضمیر "هم" در "ملکهم" را به عباسیان برگردانده و نوشته است: «مِنْ حَيْثُ بَدَأ»؛ یعنی از سوی خراسان؛ چون هلاکو از آن جا وارد شد، همانگونه که شروع حکومتشان از خراسان وبه دست ابومسلم بود، که البته در حدیث، به عباسیان تصریح نشده است [۹]. یا در جای دیگری از الغیبةنعمانی[۱۰] حدیثی آورده که در آن آمده است: «"إِذَا قَامَ الْقَائِمُ بِخُرَاسَانَ ... َ وَ قَامَ مِنَّا قَائِمٌ بِجِيلَان... وَ قَتَلَ الْكَبْش..."». [۱۱]. همچنین در جای دیگر، حدیثی را بر دولتصفویه تطبیق کرده و میگوید: بعید نیست که این حکومت، متصل به دولتقائم شود[۱۲]»[۱۳].
حجت الاسلام و المسلمین محسن قرائتی در کتاب «جهتنما» در اين باره گفته است:
«در بعضی روایات نام افرادی برده میشود که قبل از ظهور دست به کارهایی میزنند، مثل سید خراسانی، دجال، سفیانی و... در این میان برخی کارهای آنان را با کارهای زمان خود، آن افراد را با افراد زمان خود و آن مکانها را با مکانهایی که خود میپسندند، تطبیق میدهند. این تطبیقها نیز جایز نیست؛ زیرا این انطباقها روزنههایی برای سوء استفاده صاحبان سلیقه و بدعت و نیز افراد جاهل و قاصر یا رندان شیاد خواهد شد. در این موارد تنها راه نجات آن است که تمام این تطبیق به وسیله فقیهانعادل بیهوس و بصیر شناسایی شود و افرد آگاه اجازه ندهند موجی از بشارتها یا تهدیدها جامعه را به اضطراب بکشاند. خدا در این باره در سوره نساء میفرماید: ﴿وَإِذَا جَاءَهُمْ أَمْرٌ مِّنَ الأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذَاعُواْ بِهِ وَلَوْ رَدُّوهُ إِلَى الرَّسُولِ وَإِلَى أُولِي الأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِينَ يَسْتَنبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَلَوْلاَ فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشَّيْطَانَ إِلاَّ قَلِيلاً﴾[۱۴]. در این آیهخداوند متعال به افرادی که با انگیزههای خاصی، مانند انتقام، ضربه زدن، طمع مادّی، خودنمایی، اظهار اطلاعات، مرید بازی، چپاول اموالمردم، یا ایجاد تفرقه و امثال آن خبرهایی ناخوشایند در جبهه یا غیر جبهه پخش میکنند؛ به شدت انتقاد کرده و میفرماید: امت اسلامی باید دارای سازمان و تشکیلاتی باشد تا اخبار مختلف در یک مرکز ویژه گردآوری شود و سپس این اخبار به وسیله اسلام شناسانی که اهل استنباط هستند، ارزیابی شده و صحیح یا باطل بودن آن روشن گردد؛ سپس مصلحت انتشار یا کتمان آن شناسایی شود و پس از این تمهیدات، همه اخبار یا برخی از آنها به اطلاع جامعه برسد. هرچند این آیه در مورد اخبار جبهه و جنگ است؛ رجوع به کارشناس و اهل استنباط که در این آیه مطرح شده اصلی عقلایی برای همه کارهای مشکوک و شبههدار است. اگر ما در مورد امام زمان (ع) و مسائل قبل و بعد از ظهورروایت مشکوکی شنیدیم، باید آن را به فقیهان بصیر، ارجاع دهیم تا این روایات ارزیابی و بررسی و عدم تضاد آن با قرآن روشن شود و در معنای آن دقت گردد و پس از گذران این مراحل به آن اعتقاد پیدا کنیم. با شعر، خواب، تخیلات، حدسیات، قیاس، استحسان و این گونه موارد نمیتوان به چیزی معتقد شد. ما در اعتقادات دینی جز به دلایل عقلی، آیاتقرآن و روایات محکم نمیتوانیم به چیزی دیگر تکیه کنیم؛ بنابراین حق تطبیق قطعی روایات با پیشفرضهای خود را نداریم. و اگر جز این عمل کنیم، به هشدارهای بسیار سخت قرآن گرفتار میشویم.
قرآن کریم در آیه ۷۹ سوره بقره در یک آیه سه مرتبه میفرماید: ﴿فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ لِيَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَنًا قَلِيلاً فَوَيْلٌ لَّهُم مِّمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ﴾[۱۵]. تنها آیهای که در آن سه بار کلمه ﴿فَوَيْلٌ﴾ به کار رفته، همین آیه است که خطر علما و دانشمندان دنیاپرست را مطرح میکند.
دینسازی، در طول تاریخ جریانی خطرناک بوده است: ﴿يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ﴾.
بدعت، دینسازی، دینفروشی و استحمار مردم، از جمله خطراتی است که از ناحیهدانشمندان فاسد، جامعه را تهدید میکند: ﴿يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ﴾.
مواظب قلمها، کتابها، مقالات زهرآلود، تحریفگر و بدعتگزار باشید و به هر عالمی اعتماد نکنید: ﴿يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ﴾.
مردم به صورت فطری به مذهب علاقه دارند؛ بنابراین بسیاری از شیّادان، سخنان خود را به نام دین و مذهب به مردم ارائه میکنند: ﴿يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِندِ اللَّهِ﴾.
یکی از انگیزههای بدعت و افترا، رسیدن به متاع ناچیز دنیاست: ﴿ثَمَنًا قَلِيلاً﴾.
از بدترین درآمدها، درآمدِ دینفروشی است: ﴿وَيْلٌ لَّهُمْ مِّمَّا يَكْسِبُونَ﴾
شدیدترین عذابها متوجّه کسانی است که به تفکر و اعتقادمردمخیانت میکنند. تکرار کلمه ﴿وَيْلٌ﴾ گویای این هشدار است.
گناه هر انحرافی که در طول تاریخ در اثر بدعتی به وجود آید، به گردن بدعت گزار است: ﴿يَكْسِبُونَ﴾ دلالت بر استمرار دارد و گویای آن است که به زمان خاصی محدود نیست»[۱۶].
«یکی از نکات بسیار مهمی که در باب علائم ظهور باید به آن توجه داشت بحث تطبیق علائم مطرح شده در روایات با اتفاقات واقع شده است، بدین معنی که با تطبیق دادن یک حادثه خارجی با آنچه در روایات ذکر شده، آن حادثه همان علامتی دانسته شود که امام خبر داده است. به نظر میآید تطبیق علائم با وقایع خارجی بدون شواهد قطعی کار درستی نباشد. در این زمینه توجه به نکات زیر مهم است:
منابع اصلی و قدیمی شیعه معمولاً از نشانههایی محدود نام بردهاند. و برخی از این نشانههایی که مطرح میشود، در این منابع ذکر نشده است.
اسناد برخی از احادیث در این زمینه دارای اشکال بوده و لذا اعتبار آنها را پائین میآورد. ممکن است کسی بگوید: در این صورت چرا در کتب روایی نقل شده است؟ در پاسخ میتوان گفت: شاید علت ذکر این روایات دو مطلب باشد؛ اول: اصل روایات باقی بماند و دیگران بتوانند پیرامون آن تحقیق و تأمل کنند. دوم: روشن شود که همه گروهها چه مخالفین و چه موافقی اهل بیت (ع) در اصل ظهورحضرت مهدی (ع) اتفاق دارند. مرحوم مجلسی در ذیل روایتی طولانی در مورد نشانههای ظهور میگوید: این روایت را با آن که متن آن تغییر یافته و اشتباه دارد و سند آن به بدترین خلق خداعمر بن سعد منتهی میشود آوردم تا دانسته شود پیرامون ظهورامام مهدی (ع) اتفاق نظر وجود دارد[۱۷].
معلوم نیست که این واقعه خارجی واقعاً و حقیقاً همان پیشگوییامام باشد، شاید مراد امام واقعه خارجی دیگر باشد.
در مواردی که سخن از وقوع یک نشانه و فرج بعد از آن شده، گویا مراد، فرج و ظهورامام زمان (ع) نیست، بلکه یک گشایش و آرامش و راحتی برای مؤمنان مورد نظر است. از امام باقر (ع) نقل شده: «تَوَقَّعُوا الصَّوْتَ يَأْتِيكُمْ بَغْتَهً مِنْ قِبَلِ دِمَشْقَ، فِيهِ لَكُمْ فَرَجُ عَظِيمٌ»؛ منتظر صدایی باشید که از طرف دمشق ناگهان به شما میرسد و در آن گشایشی بزرگ برای شما خواهد بود[۱۸]. اینکه کلمه "فرج" به صورت نکره آمده که معنای آن گشایشی است نه گشایش خاص و ویژه، نشان میدهد این فرج معلوم نیست مربوط به قیامامام زمان (ع) باشد.
بنابراین اظهار نظر قطعی در رابطه با اینکه برخی از علائم تحقق یافته کار صحیحی نیست ممکن است کسی بگوید: در این صورت بیان علائم چه فایدهای دارد؟ زیرا ما نیاز به علائم داشتیم تا ظهور را بتوانیم تشخصیص دهیم در حالی که به وقایع خارجی به عنوان علامت نمیتواند تکیه کرد. در پاسخ باید گفت: شباهت یک واقعه خارجی با یک علامت این احتمال را در ذهن ایجاد میکند که شاید این واقعه همان علامتی باشد که امام خبر داده است و لذا انسان به دنبال کسب آمادگی بیشتر برای ظهور خواهد بود. و از طرفی چون صرف احتمال است لذا اگر ظهور واقع نشد انسان دچار سرخوردگی نمیشود و روحیۀ خود را از دست نمیدهد»[۱۹].
«عدّهای با خواندن یا شنیدن چند حدیث از نشانههای ظهور، آن را بر افراد یا حوادثی تطبیق میدهند. تطبیق دادن در صورتی که با دلایل کافی و مستند باشد، اشکالی ندارد؛ ولی این کار، نیاز به تخصص حدیث شناسی از جهت سند و دلالت روایات، شناختتاریخ و آشنایی با افراد و حوادث روز دارد و اینکه نگاه انسان بر اساس آگاهی باشد نه بر پایه خواستههای نفسانی. به عبارت دیگر، عدّه ای چون میخواهند ظهور هر چه زودتر واقع شود، برخی افراد و حوادث را بدون نگاه عالمانه و با اندک شباهتی به برخی از نشانههای ظهور، تطبیق میدهند. به عنوان مثال اگر فردی از منطقه شام خروج کرد سریع نمیتوان گفت او سفیانی است؛ بلکه باید منتظر ماند و ویژگیهای او را سنجید. اگر تمام خصوصیات و حوادث مربوط به او، چون تسلط بر مناطق شام، فرستادن لشکر به عراق و حجاز، دشمنی با اهل بیت (ع) و کشتارشیعیان و خسفسپاه او در سرزمین بیداء رخ داد، آن وقت میتوان این مورد را بر سفیانی تطبیق داد. تطبیق بدون دلیل، باعث ایجاد امید کاذب در جامعه میشود و به دنبال اتفاق نیفتادن ظهور بعد از این تطبیق، یأس و ناامیدی جای آن را میگیرد و چه بسا انسانهایی که این تطبیق را باور کردهاند، نسبت به اصل ظهور، دلسرد و ناامید و نسبت به روایتهای اهل بیت (ع) دچار شک و تردید شوند [۲۰]»[۲۱].
«از آسیبهای مهدویت که که قابل ذکر است، تطبیق ناصواب است. به این توضیح که عدهای با خواندن یا شنیدن چند روایت در علایم ظهور، آنها را بر افراد یا حوادثی تطبیق میدهند. البته خود تطبیق روایات بر حوادث، آفت و آسیب نیست، بلکه آفت، مطالب و ادعاهایی است که افرادی به صرف خواندن یک یا دو روایت و بدون بررسی آیات و روایات و مطالب تاریخی و قدرت تشخیص صحیح و سقیم روایات مطرح میکنند، یعنی بدون داشتن تخصص به اظهار نظر میپردازند. این تذکر لازم است که در روایات، تشخیص مؤلفهها و علایم سپاه حق و باطل به عهده علمای راستین گذاشته شده است؛ همانها که در عصر غیبت کبرا به عنوان "نواب عام" عهدهدار امور گشتهاند.
«یکی از آسیبهای جدی مباحث مهدویت، تطبیق است؛[۲۳] لذا تطبیق علایم ظهور بر حوادث و وقایع و ادعا نمودن تحقق علایم به صورت قطعی، نه تنها قابل پذیرش و دفاع نیست، بلکه تولید آسیب نیز مینماید.
چندی پیش شخصی ادعا نمود که از علایم ظهور فقط پنج نشانه که حتمی هستند باقی مانده است[۲۴] که موجب نارضایتی و نگرانی فراوانی شد تا جایی که برخی به تأمل، نقدی بر آن نوشتند[۲۵].
بنابراین این سؤال با توجه به تطبیق، قابلیت پاسخ صریح و روشن ندارد؛ زیرا هیچ عالمی علم ندارد که این حادثه واقعاً همان علامت ظهور باشد، مثل روایت کشته شدن عبد الله که برخی آن را به پادشاه فعلی عربستان تطبیق دادهاند[۲۶]. و تطبیق آن هیچ گاه صحیح نیست. مثلاً علامه مجلسی در ذیل روایتی مینویسد: این روایت که متن آن تغییر یافته و اشتباه دارد، سند آن به بدترین خلق خدا یعنی عمر بن سعد میرسد. من آن را ذکر کردم تا دانسته شود همه حضرت مهدی (ع) را قبول دارند[۲۷]. ضمن آن که برخی از علامتها نشانه برای فرج و گشایشمؤمنان ویا خبر از یک اتفاق و واقعه است و ربطی به ظهورحضرت ندارد؛ مانند و قوع گرمای شدید[۲۸]. یا روایاترایات سود که به بنی العباس اشاره دارد[۲۹]»[۳۰].
«عدهای بر این باورند که بسیاری از علایم غیر حتمی ظهور اتفاق افتاده است و فقط علایمِ حتمی نزدیک ظهور، باقی مانده است. به نظر میآید در این باره سخن قطعی و کاملی نمیتوان گفت؛ زیرا منابع اصلی و قدیمی شیعه، معمولاً از نشانههای خاص و محدود نام بردهاند و بسیاری از این نشانههایی که به عنوان علایمِ اتفاق افتاده، مطرح میشوند یا اصولاً در این منابع ذکر نشده یا بسیار کم رنگ بیان شده است. این امر، نشانه آن است که اخباری که این گونه نشانهها را بیان کردهاند، چندان مورد اعتنای علمای گذشته نبوده است. همچنین اسناد برخی از روایات، اشکال دارد و نقل آنها در کتب روایی جامع؛ مانند بحارالانوار به دو علت میتواند باشد:
حفظ اصل نقلها برای تأمل و تدبر دیگران درباره آنها؛
روشن شود که همه گروهها _ چه موافق و چه مخالف اهل بیت (ع) _ در اصل ظهورحضرت مهدی (ع) اتفاق نظر دارند. مرحوم علامه مجلسی در ذیل روایتی میگوید: "این روایت را که متن آن تغییر یافته و اشتباه دارد و سند آن به بدترین خلق خدا؛ یعنی عمر بن سعد منتهی میشود، آوردم تا دانسته شود همه حضرت مهدی (ع) را قبول دارند.[۳۱]
همچنین، این سؤال زمانی قابل پاسخ است که ما تطبیق را بپذیریم. مراد از تطبیق آن است که علامتی را با حادثه خارجی تطبیق داده و بگوییم این حادثه همان نشانه گفته شده در روایات است؛ اما باید توجه داشت که اولاً ما از لحاظ علم محدود میباشیم، و نمیدانیم آیا واقعاً این حادثه، همان نشانه است یا نه، و ثانیاً بعضی از علامتها، دارای سند معتبر و قابل قبولی نیست، تا خود نشانه را بپذیریم و بخواهیم از وقوع آن سخن بگوییم.
بله؛ اگر قراین و شواهد قطعی وجود داشته باشد، میتوان گفت نشانهای از نشانهها واقع شده است و این، بسیار مشکل است. البته، باید توجه داشت که شباهت حادثه با یک علامت، این احتمال را ایجاد میکند که شاید این واقعه، همان علامت ظهور باشد؛ لذا حالت آمادگی را در فرد منتظر ایجاد میکند»[۳۲].
↑هنگامی که قائم در خراسان قیام کند ... و قائمی از ما در گیلان قیام کند ... و سرکرده کشته شود .... سپس میگوید: قیام کننده در خراسان، هلاکو خان یا چنگیزخان است و قیام کننده در گیلان، شاه اسماعیل و شاید مراد از کبش، شاه عباس اول باشد؛ بحار الأنوار، ج ۵۲، ص ۲۳۶، ح ۱۰۴.
↑ و هنگامی که خبری از ایمنی یا بیم به ایشان برسد آن را فاش میکنند و اگر آن را به پیامبر یا پیشوایانشان باز میبردند کسانی از ایشان که آن را در مییافتند به آن پی میبردند و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر شما نمیبود (همه) جز اندکی، از شیطان پیروی میکردید؛ سوره نساء، آیه: ۸۳.
↑ بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دستهای خود مینویسند آنگاه میگویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند؛ و وای بر آنان از آنچه دستهایشان نگاشت و وای بر آنان از آنچه به دست میآورند؛ سوره بقره، آیه: ۷۹.