عدهای بر این باورند که بسیاری از علایم غیر حتمی ظهور اتفاق افتاده و فقط علایمِ حتمی نزدیک ظهور، باقی مانده است. به نظر میآید در این باره سخن قطعی و کاملی نمی توان گفت؛ زیرا منابع اصلی و قدیمی شیعه، معمولاً از نشانههای خاص و محدود نام بردهاند و بسیاری از این نشانههایی که به عنوان علایمِ اتفاق افتاده، مطرح میشوند یا اصولاً در این منابع ذکر نشده یا بسیار کم رنگ بیان شده است. این امر، نشانۀ آن است، اخباری که این گونه نشانهها را بیان کردهاند، چندان مورد اعتنای علمای گذشته نبوده است.[۱۳]
باید توجه داشت علامتی را که انسان میبیند، آیا میتواند تطبیق داده و بگوید این حادثه همان نشانۀ گفته شده در روایات است؟[۱۴] تطبیق علایم ظهور بر حوادث و وقایع و ادعا نمودن تحقق علایم به صورت قطعی، نه تنها قابل پذیرش و دفاع نیست، بلکه تولید آسیب نیز مینماید.[۱۵] زیرا:
اولاً ما از لحاظ علم، محدود هستیم و نمی دانیم آیا واقعاً این حادثه همان نشانه است یا نه؟
ثانیاً بعضی از علامتها، دارای سند معتبر و قابل قبولی نیست، تا خود نشانه را بپذیریم و بخواهیم از وقوع آن سخن بگوییم. بله؛ اگر قراین و شواهد قطعی وجود داشته باشد، میتوان گفت نشانهای از نشانهها واقع شده است و این بسیار مشکل است. البته باید توجه داشت شباهت حادثه با یک علامت، این احتمال را ایجاد میکند که شاید این واقعه، همان علامت ظهور باشد؛ لذا حالت آمادگی را در فرد منتظر ایجاد میکند.[۱۶]
ثالثاً برخی از علامتها، نشانه برای فرج و گشایشمؤمنان و یا خبر از یک اتفاق و واقعه است و ربطی به ظهورحضرت ندارد؛ مانند وقوع گرمای شدید،[۱۷] بنابراین یکی از آسیبهای جدی مباحث مهدویت، تطبیق است.[۱۸]
«امر اول: انحرافرهبری اسلامی پس از رسول خدا (ص): از آن جمله، روایتی است که مسلم[۱۹] از رسول خداروایت کرده که آن حضرت فرمود: به زودی سستیها و ناتوانیها خواهد بود. و نیز فرمود: بزودی فرمانروایانی خواهند بود، پس میشناسید و انکار میکنید. آن کس که بشناسد بر کنار میماند و آن کس که انکار کند سالم میماند.[۲۰] و نیز فرمود: بر شما فرمانروایانی به کار گماشته خواهند شد پس شما میشناسید و انکار میکنید.[۲۱]حذیفهیمانی در ضمن حدیثی که از او نقل شده است، میگوید: عرض کردم: آیا بعد از این بدی خوبی وجود دارد؟ فرمود: آری و در آن تیرگی و فسادی است. عرض کردم: فسادش در چیست؟ فرمود: مردمی هستند که به غیر از سنت و روش من رفتار خواهند کرد و به جز هدایت و راهنمائی من و راهی که من نشان دادهام راهنمائی خواهند کرد، کارهای معروف و منکر از آنها سر میزند (کارهای بدشان خوب و خوبشان بداست). عرض کردم: آیا بعد از آن خیر و خوبی شری خواهد بود؟ فرمود: آری، دعوتکنندگانی هستند بر درهای جهنم هر کس آنان را اجابت کند به جهنم میاندازندشان.[۲۲] و نیز از آن حضرتروایت کرده است: «بعد از من پیشوایانی خواهند بود که به راهنمائی من رهنمون نخواهند بود و به رفتار من عمل نخواهند کرد، و بزودی در بین آنان مردانی بپا خواهند خاست که دلهایشان دلهای شیطان و ابدانشان پیکرهای انسانی است.»[۲۳] کتب صحاح دیگر، همچون ترمذی و ابن ماجه و دیگر نویسندگان کتب حدیث، همچون احمد و حاکم روایاتی به همین مضمون را نقل کردهاند، ولی ما هر آنچه را که صحیحین (صحیح مسلم و بخاری) نقل کنند در اینجا میآوریم گرچه دیگران هم همان مضمون را نقل کرده باشند. و اینها همان چیزهایی بود که در جامعه اسلامی بعد از رسول خدا بوقوع پیوست، در آن هنگام که حکومت بر محور سودجوئی و انتخاب و گزینش مردمی دور میزد، که جزئیاتش نیازی به گفتن ندارد و واضح و روشن است و دست بهدست گشتن پیالهها و جامهای می در بساط و سفره خلفا از واضحات و مسلمیات تاریخ است، و در بسیاری از مدارک و مصادر حدیثی و تاریخی از آنها اسم برده شده است[۲۴] (و نمونههای کافی از آنها را در کتاب تاریخغیبت صغری نگاشتهایم[۲۵]).
سبک و روش اول: رسواسازی بنی عباس و خردهگیری از آنان از جهت انحراف و فسادشان و بیرون رفتن آنها از راه حق. تا آنجا که میدانیم کتب و مدارک شیعهامامیه اختصاص به نقل این روایات دارد. از آن جمله روایتی است که نعمانی در کتاب غیبت خود آن را از حضرت رسولنقل کرده است که حضرت روی به عباس نموده و فرمود: ای عمو آیا تو را از آن چه که جبرئیل به من خبر داد با خبر کنم؟ عرض کرد: آری ای رسول خدا. فرمود: جبرئیل به من گفت: وای به حال فرزندان و ذریه تو از فرزندان عباس. عباس عرض کرد: یا رسول الله؛ پس آیا از زنان دوری نگزینم؟ رسول خدا فرمود: خداوند از آن چه که میبایست بشود فارغ شده (و کارها را تقدیر کرده است).[۲۶]
آنچه که در زمان ما پدید آمده است و از جنگ جهانی دوم تاکنون با آن دست به گریبان هستیم که دو دولت بزرگ در دنیا زمام امور جهان را بهدست گرفته، و جهان را به دو بلوک شرق و غرب تقسیم کردهاند. و اگر ما به اساس و پایه تشکیل این دو قدرت بزرگ بنگریم میبینیم که بر دو پایه فکری عمیق و ریشهدار که تا حدود دو قرن امتداد و کشش دارد استوار است: یکی فکر سرمایهداری و دیگری سوسیالیستی. و به هر حال این دو تفکر زائیده تمدن جدید اروپا است که بر پایه مادی محض که با ادیان الهی تناقض و مخالفت همه جانبه دارد استوار است (چنانکه در بحثهای اعتقادی مطرح است) به هر حال این اختلاف به هر یک از دو معنی که باشد، از نشانههای ظهور قرار داده شده، از این جهت که پدیدهای است مهم و جالب نظر و از جهت دیگر در انحرافی که نتیجهاش تمحیص و خودسازی است اثری بسیار دارند.
امر ششم: جنگهای صلیبی: ابو داوود و ابن ماجه در کتابهای صحیح خود با لفظی نزدیک به هم از رسول خدانقل کردهاند - ما عبارت ابو داوود را میآوریم[۳۹] - که فرمود: «بزودی با رومصلح و سازش خواهید کرد، و سازشی امنیتآور، و شما با آنها با دشمنانتان که از پشت سر شما هستند خواهید جنگید و پیروز میشوید و غنیمت بهدست میآورید و به سلامت بیرون میآیید و سپس برمیگردید تا اینکه به مرتع ذی تلول میرسید؛ مردی از مسیحیانصلیب را بلند میکند و میگوید: «پیروز باد صلیب!» و مردی از مسلمین خشمگین میشود و به سوی آن برخاسته، آن را در هم میکوبد. در این هنگام رومیها نیرنگ زده و برای انتقامگیری با هم جمع میشوند.» ابو داوود با سندی دیگر این مطلب را بر آن افزوده است: «و مسلمانها دست به شمشیرهایشان برده و میجنگند و خداوند آن گروه را به شهادت گرامی میدارد.»[۴۰] و اما ابن ماجه به حدیث اول با سند دیگری این جمله را افزوده است: «پس در زیر هشتاد پرچم میآیند؛ زیر هر پرچم دوازده هزار نفر میباشند»[۴۱] این حدیث شریف با دوران شکست و سستی تاریخ اسلامی کاملا مطابق است، و ما گفتهایم که بهتریندلیل بر صحت یک روایت همان است که آنچه که خبر دادهاند واقع شده باشد و این حدیث از روشنترین مصادیق آن میباشد، زیرا بهطور قطع و یقین مضمون آن اتفاق افتاده و رخ داده است.
امر هفتم: جنگ با ترکها: از نشانههایی که در تاریخ بوقوع پیوسته است جنگ با ترکان است. بخاری در کتاب جهاد از کتاب صحیحش از رسول خدا (ص) روایت کرده است که آن حضرت فرمود: «ساعت برپا نمیشود تا اینکه با ترکها جنگ کنید؛ ترکان چشم کوچک و سرخرو و با بینی کوچک که گویا صورتهایشان همچون سپرهای کوبیده شده است ...»[۴۲]ترمذی و ابو داوود و ابن ماجه در کتب صحاح خود ابوابی را به این عنوان اختصاص دادهاند. این روایت از رسول خدا به احتمال قوی مربوط است به رسیدن فتوحات اسلامی به کشورها و شهرهای ترکها که بعد از رحلترسول اکرم، در سال بیست و دو به فرماندهیعبد الرحمن بن ربیعه[۴۳] اتفاق افتاد. و از ابن ماجه در جلد ۸ صفحه ۱۷۵ از فتوحات اسلامیه نقل شده است که در آنجا اسمی از ترکها برده نشده، و فقط به کلمه «چشمان کوچک و صورتهای پهن» از آنها تعبیر شده است. مسلم نیز احادیثی را به همین مضمون نقل کرده و اسم ترک را نیاورده، و میتوانیم آنچه را که بخارینقل کرده که اسم ترک در متن حدیث آمده است قرینهای بر این روایات بگیریم. پس این مورد از جمله رویدادهائی است که در تاریخ اسلام اتفاق افتاده است.
امر هشتم: فتح قسطنطنیه: مسلم از حضرت رسول (ص) روایت کرده است که فرمود: «ساعت برپا نخواهد شد تا اینکه رومیها به اعماق و یا به دابق برسند. در این هنگام لشکری از مدینه از بهترین مردمان روی زمین آن روز به سویشان میرود ... پس قسطنطنیه را فتح میکنند ...» و این پیشگوئی همان است که بعد از گذشت چندین قرن از نوشتن این حدیث در مجموعههای حدیثی اتفاق افتاده با اینکه چند قرن از زمان این پیشگوئی از سوی حضرت رسول گذشته است، و از این جهت در ردیف معجزات آن حضرت قرار میگیرد. فاتح قسطنطنیهسلطانمحمد دوم فرزندسلطان مراد از نخستین پادشاهان عثمانی است که مدت زمانی را به نام اسلام بر کشورهای اسلامی حکومت کردند. فتح این شهر در سال ۸۵۷ هجری به پایان رسید[۴۴] و از آن روز به نام اسلامبول نامیده شد؛ زیرا بعد از مدتی مسیحی بودن، به اسلام گرائید و پایتخت حکومتعثمانی شد[۴۵].
«ظهورحضرت مهدی (ع) به عنوان عظیمترین حادثهای که در دوران زندگی انسان رخ خواهد داد، بدون تردید دارای نشانههایی است که از آنها در سخنان معصومین (ع) فراوان به آنها اشاره شده است. آنچه از کلام این بزرگان استفاده میشود اینکه آنها عبارتند از: آن رخدادهایی که در آستانه ظهور، یا همزمان و یا پس از ظهورحضرت مهدی (ع) پدید میآیند و تحقّق هریک از آن نشانهها، نویدی از ظهورحضرت مهدی (ع) و نزدیکتر شدن قیام جهانی آن حضرت است.
بنابراین از یک نگاه میتوان گفت: نشانههای ظهور از نگاه وقوع زمانی به چهار دسته تقسیم میشود:
نشانههایی که با فاصله زمانی پیش از ظهور رخ میدهند.
در مراجعه به روایات مربوط در خواهیم یافت که از انبوهی از رخ دادهای طبیعی و غیر طبیعی و دگرگونیهای سیاسی- اجتماعی، به عنوان نشانههای ظهور یاد شده است. روشن است که میزان اعتبار و درستی همه این نشانهها یکسان نخواهد بود. برخی در منابع معتبر آمده و از جهت سند و دلالت استوار است. بعضی نیز در کتابهای غیر معتبر و به وسیله افراد غیر موثق یاد شده است. برخی از این نشانهها، فقط نشانه ظهور است و بعضی هم نشانه ظهور و هم نشانه برپایی قیامت میباشد. برخی نشانهها، کلی و محوری است و بعضی بیانگر مسائل ریز و جزئی است که گاه، همه آنها را میتوان در عنوان واحدی گرد آورد. اگرچه در کتابهای مفصل به بسیاری از این نشانهها بدون اینکه روشن شود چه مقدار دارای اعتبار است، پرداخته شده است. امّا در اینجا به خاطر اینکه پرداختن به انبوه آنها خالی از فائده است، فقط به بررسی اجمالی نشانههای حتمی میپردازیم. از اینرو نخست لازم است توضیح کوتاهی درباره نشانههای حتمی و غیر حتمی داده شود.
نشانههای حتمی: مقصود از "نشانههای حتمی"- در مقابل نشانههای غیر حتمی- آن است که پدیدار شدن آنها- بدون هیچ قید و شرطی- قطعی و الزامی خواهد بود. البته باید توجه کرد که حتمی و یا مسلم و قطعی بودن وقوع این نشانهها، به این معنا نیست که پدید نیامدن آنها، محال است؛ بلکه به حسب فراهم بودن شرایط و مقتضیات و نبودن بازدارندهها، پدید آمدن آنها- اگر خداونداراده کند- قطعی خواهد بود.
نشانههای غیر حتمی: در برابر نشانههای حتمی، نشانههای انبوهی در شمار نشانههای غیر حتمی قرار دارد؛ یعنی، مقید و مشروط به اموری است که در صورت تحقق آنها، به عنوان نشانه پدید میآید. به عبارت دیگر نشانههای غیر حتمی شاید پدید آید و شاید پدید نیاید و امام زمان (ع) ظهور کند. پارهای از نشانههایی که به حتمی بودن آنها تصریح نشده، از این قرار است:
در پایان گفتنی است که حدیثهای فراوانی درباره نشانههای غیر حتمی ظهور، در منابع روایی وجود دارد. اسناد این روایات، بیشتر ضعیف و غیر قابل اعتماد است. از نگاه دلالت نیز، هماهنگی و انسجام لازم بین آنها نیست و پارهای از آنها دارای اعتبار لازم نیست.
ذکر آن لازم است که اهمیت بسیار مسأله "مهدویت" از یک سو و علاقهمندی شدید مسلمانان به آگاهی از چگونگی رخدادهای آینده و پدیدار شدن نشانههای ظهورمهدی (ع)، از سوی دیگر، سبب شده تا دشمنان و بدخواهان- به ویژه حاکمان ستمگر- وسوسه شوند و در جهت برآوردن منافعسیاسی خویش، تغییراتی در روایات پدید آورند[۴۷]
تأکید بر این مسئله ضروری است که در کتابها با انبوهی از روایات صحیح و غیر صحیح در زمینه نشانههای ظهور، روبهرو هستیم که دستکم شماری از آنها از آفت جعل و تحریف مصون نمانده است. بدبختانه کتابهایی نیز وجود دارد که در آنها از سر جهل و یا دلسوزی و یا به عمد و از روی غرض، به این امر دامن زده شده است.
«یکی از آسیبهای جدی مباحث مهدویت، تطبیق است؛[۵۱] لذا تطبیق علایم ظهور بر حوادث و وقایع و ادعا نمودن تحقق علایم به صورت قطعی، نه تنها قابل پذیرش و دفاع نیست، بلکه تولید آسیب نیز مینماید.
چندی پیش شخصی ادعا نمود که از علایم ظهور فقط پنج نشانه که حتمی هستند باقی مانده است[۵۲] که موجب نارضایتی و نگرانی فراوانی شد تا جایی که برخی به تأمل، نقدی بر آن نوشتند[۵۳].
بنابراین این سؤال با توجه به تطبیق، قابلیت پاسخ صریح و روشن ندارد؛ زیرا هیچ عالمی علم ندارد که این حادثه واقعاً همان علامت ظهور باشد، مثل روایت کشته شدن عبد الله که برخی آن را به پادشاه فعلی عربستان تطبیق دادهاند[۵۴]. و تطبیق آن هیچ گاه صحیح نیست. مثلاً علامه مجلسی در ذیل روایتی مینویسد: این روایت که متن آن تغییر یافته و اشتباه دارد، سند آن به بدترین خلق خدا یعنی عمر بن سعد میرسد. من آن را ذکر کردم تا دانسته شود همه حضرت مهدی (ع) را قبول دارند[۵۵]. ضمن آن که برخی از علامتها نشانه برای فرج و گشایشمؤمنان ویا خبر از یک اتفاق و واقعه است و ربطی به ظهورحضرت ندارد؛ مانند و قوع گرمای شدید[۵۶]. یا روایاترایات سود که به بنی العباس اشاره دارد[۵۷]»[۵۸].
«عدهای بر این باورند که بسیاری از علایم غیر حتمی ظهور اتفاق افتاده است و فقط علایمِ حتمی نزدیک ظهور، باقی مانده است. به نظر میآید در این باره سخن قطعی و کاملی نمیتوان گفت؛ زیرا منابع اصلی و قدیمی شیعه، معمولاً از نشانههای خاص و محدود نام بردهاند و بسیاری از این نشانههایی که به عنوان علایمِ اتفاق افتاده، مطرح میشوند یا اصولاً در این منابع ذکر نشده یا بسیار کم رنگ بیان شده است. این امر، نشانه آن است که اخباری که این گونه نشانهها را بیان کردهاند، چندان مورد اعتنای علمای گذشته نبوده است. همچنین اسناد برخی از روایات، اشکال دارد و نقل آنها در کتب روایی جامع؛ مانند بحارالانوار به دو علت میتواند باشد:
حفظ اصل نقلها برای تأمل و تدبر دیگران درباره آنها؛
روشن شود که همه گروهها _ چه موافق و چه مخالف اهل بیت (ع) _ در اصل ظهورحضرت مهدی (ع) اتفاق نظر دارند. مرحوم علامه مجلسی در ذیل روایتی میگوید: "این روایت را که متن آن تغییر یافته و اشتباه دارد و سند آن به بدترین خلق خدا؛ یعنی عمر بن سعد منتهی میشود، آوردم تا دانسته شود همه حضرت مهدی (ع) را قبول دارند.[۵۹]
همچنین، این سؤال زمانی قابل پاسخ است که ما تطبیق را بپذیریم. مراد از تطبیق آن است که علامتی را با حادثه خارجی تطبیق داده و بگوییم این حادثه همان نشانه گفته شده در روایات است؛ اما باید توجه داشت که اولاً ما از لحاظ علم محدود میباشیم، و نمیدانیم آیا واقعاً این حادثه، همان نشانه است یا نه، و ثانیاً بعضی از علامتها، دارای سند معتبر و قابل قبولی نیست، تا خود نشانه را بپذیریم و بخواهیم از وقوع آن سخن بگوییم.
بله؛ اگر قراین و شواهد قطعی وجود داشته باشد، میتوان گفت نشانهای از نشانهها واقع شده است و این، بسیار مشکل است. البته، باید توجه داشت که شباهت حادثه با یک علامت، این احتمال را ایجاد میکند که شاید این واقعه، همان علامت ظهور باشد؛ لذا حالت آمادگی را در فرد منتظر ایجاد میکند»[۶۰].