اثبات نص بر امام

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

دلائل انحصاری بودن اعتبار نص

برای اثبات انحصاری بودن راه نص برای شناخت امام و عدم اعتبار سایر راه‌های تعیین امام به وجوهی استدلال شده برخی از آنها عبارت‌اند از:

دلیل اول: نصب الهی امام

یکی از ویژگی‌های امام نصب الهی است یعنی امام باید از طرف خدا به این مقام و درجه نائل گردد. امت اسلامی موظفند از امامی متابعت کنند که منصوب از جانب خداوند تعالی باشد، حال چگونه می‌‌توانند این ویژگی مهم را احراز کنند؟ نصب امام فعل و جعل الهی است و این مطلب از راه‌های معمولی و در دسترس قابل احراز نیست و تنها راه شناخت امام منصوب، نص از جانب خداوند تعالی است[۱].

دلیل دوم: عصمت امام

امامیه از آنجا که منصب امامت را یک مقام و جایگاه ویژه می‌‌دانند و شرط امام را انصاف به عصمت می‌‌دانند و این وصف برای هیچ کس قابل تشخیص نیست، تنها راه تعیین و شناخت امام نزد آنان تنصیص است. یعنی خداوند تعالی از لسان نبی اکرم و یا امام منصوص، امامت فردی را به امت ابلاغ می‌‌فرماید و راه دیگری غیر از نص نمی‌تواند برای شناخت و معرفی امام معتبر باشد[۲].

به بیان دیگر ما مکلف به پیروی و اطاعت از امام معصوم هستیم و از سوی دیگر راهی برای شناخت او در دست نداریم پس اگر نصی در تعیین امام باشد وجوب اطاعت تکلیف به ما لا یطاق و محال خواهد شد[۳].

ملازمه بین عصمت و منصوب بودن به وضوح در کلام نورانی امام هفتم (ع) به نقل از آباء گرامی ایشان از امام زین العابدین (ع) بیان شده است: "حضرت موسی بن جعفر به نقل از پدرش از نیایش از امام سجاد (ع) فرمود: از ما خاندان جز معصوم، شخص دیگری نمی‌تواند باشد، و عصمت صفتی نیست که در ظاهر بدن باشد تا با چشم دیده شده و شناخته گردد، و به همین جهت امکان ندارد معصوم بودن کسی را به دست آورد مگر خدا به وسیله پیغمبرش آن را صریحاً فرموده باشد"[۴].

دلیل سوم: افضلیت امام

یکی از ویژگی‌های امام افضلیت است حال سخن از احراز این خصوصیت در شخص امام است آیا برای اطمینان به اینکه افضل من الکل است - با توجه به قلمرو افضلیت - راهی غیر از تنصیص وجود دارد؟

توضیح این که امام باید افضل و برتر از همه امت باشد و افضلیت هم در کثرت ثواب نزد خداوند تعالی است و هم در صفات کمال یعنی اوصافی که در انجام وظائف امامت لازم است. حال با توجه به اینکه احراز افضلیت برای هیچ یک از افراد امت مقدور نیست - زیرا نه قابل حس و مشاهده است و نه قابل استدلال - راهی غیر از نص باقی نمی‌ماند[۵].

دلیل چهارم: گستردگی علم امام

یکی از شرائط امامت، دانایی خدادادی نسبت به تمام آنچه در انجام وظائف امامت لازم است، می‌‌باشد. حال احراز این دانایی با گستردگی که دارد از راه‌های معمول و رایج ناممکن است بنابراین همان طور که در دو استدلال قبل گفته شد تنها راه احراز این شرط نص است[۶].

دلیل پنجم: تنصیص برای اتمام حجت

از روایات فراوانی که درباره نص بر امام آمده است[۷] به یک مورد که ضرورت نص را مستند به لزوم اتمام حجت کرده بسنده می‌‌شود: أبی الجارود می‌‌گوید: «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ الْبَاقِرَ (ع) بِمَ يُعْرَفُ الْإِمَامُ قَالَ بِخِصَالٍ أَوَّلُهَا نَصٌّ مِنَ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى عَلَيْهِ وَ نَصْبُهُ عَلَماً لِلنَّاسِ حَتَّى يَكُونَ عَلَيْهِمْ حُجَّةً»[۸] از امام باقر (ع) پرسیدم امام با چه نشانه‌ای شناخته می‌‌گردد؟ فرمود: با چند خصلت که در اوست و نخست آنها تصریح از جانب خداوند تبارک و تعالی بر امامت او، نشانه‌ای است بر مردم که حجّت خدا بر ایشان باشد.

دلیل ششم: وجوب معرفت و اطاعت

در نصوص دینی مردم مکلف به اطاعت و همراهی و شناخت امام شده‌اند مانند آیه اولی الامر[۹] و آیه مع الصادقین[۱۰] و حدیث معرفت امام[۱۱]. از سوی دیگر امام باید واجد شرایط و اوصافی باشد که برای مکلفان قابل احراز و شناسایی نیست. بنابراین اگر نصی نباشد وجوب اطاعت و معرفت تکلیف بما لا یطاق می‌‌شود که عقلاً قبیح است. و سپردن تعیین امام به مردم مستلزم مرگ جاهلی است برای کسانی که در طول زمان مشورت بمیرند[۱۲].

دلیل هفتم: جایگاه و منزلت امام

با بررسی جایگاه ویژه و منزلت خاص امامت سپردن تعیین و شناخت امام به دست مردم تکلیف بما لا یطاق و قبیح شمرده می‌‌شود. امام رضا (ع) در خطابه‌ای که درباره امامت ایراد فرمود به این نکته اشاره دارد: "مگر مردم مقام و منزلت امامت را در میان امت می‌‌دانند تا روا باشد که به اختیار و انتخاب ایشان واگذار شود، همانا امامت قدرش والاتر و شأنش بزرگ‌تر و منزلتش عالی‌تر و مکانش منیع‌تر و عمیقتر از آن است که مردم با عقل خود به آن رسند یا به آرائشان آن را دریابند و یا به انتخاب خود امامی منصوب کنند"[۱۳].

اشکال شده که نزد امامیه راه شناخت امام منحصر به نص نیست بلکه معجزه هم می‌‌تواند راهی برای شناخت امام باشد بلکه برای شخصی که نص را نشنیده یا برایش نقل نشده باشد راه انحصاری شناخت امام معجزه است[۱۴].

در پاسخ می‌‌توان گفت: انحصار و تعیین نص در مقابل راه دیگر یعنی بیعت و اختیار است لذا منافاتی با اعتبار معجزه ندارد. علاوه بر این که نص اعم از معجزه است و بر همین اساس است که نص را به نص قولی و نص فعلی تقسیم کرده‌اند[۱۵].[۱۶]

اثبات نص بر امام

امامت امام از چه راهی اثبات می‌شود؟ شیعه امامیه بر این باور است که اساسی‌ترین راه تعیین امام "نص" است ولی اهل سنت معتقدند امامت از طریق انتخاب و بیعت اثبات می‌شود.

تحقّق امامت تنها از راه نص امکان‌پذیر است و این نص باید از سوی پیامبر (ص) و یا امام پیشین باشد. دیدگاه شیعه دلایل متعددی دارد[۱۷] که به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

آیات جعل

امامت منصب الهی و جعل آن به دست خداست. این مهم، از آیات متعددی که در قرآن امامت را به جعل الهی می‌داند به دست می‌آید: ﴿وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ[۱۸]، ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلَاةِ وَإِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ[۱۹].

علاوه بر جعل منصب امامت جعل مناصب دیگری نیز، به خداوند نسبت داده شده است:

  1. جعل خلافت: یکی دیگر از مصادیق جعل و نصب خداوند، مقام خلافت است: ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۲۰]، ﴿يَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا نَسُوا يَوْمَ الْحِسَابِ[۲۱].
  2. جعل نبوت: مقام نبوت، یکی دیگر از مصادیق جعل و نصب خداوند است: ﴿قَالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنْتُ وَأَوْصَانِي بِالصَّلَاةِ وَالزَّكَاةِ مَا دُمْتُ حَيًّا وَبَرًّا بِوَالِدَتِي وَلَمْ يَجْعَلْنِي جَبَّارًا شَقِيًّا[۲۲]، ﴿وَوَهَبْنَا لَهُ إِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَجَعَلْنَا فِي ذُرِّيَّتِهِ النُّبُوَّةَ وَالْكِتَابَ وَآتَيْنَاهُ أَجْرَهُ فِي الدُّنْيَا وَإِنَّهُ فِي الْآخِرَةِ لَمِنَ الصَّالِحِينَ[۲۳].
  3. جعل رسالت: ﴿وَإِذَا جَاءَتْهُمْ آيَةٌ قَالُوا لَنْ نُؤْمِنَ حَتَّى نُؤْتَى مِثْلَ مَا أُوتِيَ رُسُلُ اللَّهِ اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ أَجْرَمُوا صَغَارٌ عِنْدَ اللَّهِ وَعَذَابٌ شَدِيدٌ بِمَا كَانُوا يَمْكُرُونَ[۲۴]، ﴿فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لِي رَبِّي حُكْمًا وَجَعَلَنِي مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۲۵].
  4. جعل وزارت: مقام وزارت نیز، از مصادیق جعل و نصب خداوند است: ﴿وَاجْعَلْ لِي وَزِيرًا مِنْ أَهْلِي[۲۶]، ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ وَجَعَلْنَا مَعَهُ أَخَاهُ هَارُونَ وَزِيرًا[۲۷].

نتیجه: از مجموعه آیات به‌دست می‌آید، که نه تنها امامت امری انتصابی و به جعل الهی است، بلکه نوع مقاماتی که به اداره جامعه دینی مربوط است همچون وزارت، رسالت، نبوت و مانند آن نیز، به جعل و نصب الهی است[۲۸].

عصمت

امام معصوم است و عصمت یک حالت باطنی است[۲۹]. از این رو فقط خداوند از عصمت افراد آگاه است، پس امامت و تعیین امام، کاری الهی است و مردم در آن نقشی ندارند[۳۰].[۳۱]

مصلحت[۳۲]

تبیین این دلیل بر دو مقدمه استوار است:

مقدمه نخست: جایگاه پیامبر (ص) در جامعه اسلامی‌ با پنج مسئولیت مهم همراه بوده است:

  1. تبیین و تفسیر قرآن کریم؛
  2. بیان احکام، واجبات و محرمات؛
  3. پاسخ به شبهات و سؤالات؛
  4. بیان احکام مسایل جدید و موضوعات مبتلا به؛
  5. جلو‌گیری از هرگونه انحراف و بدعت در دین.

مقدمه دوم: پس از آنکه ارتحال پیامبر (ص) نزدیک می‌شود، تصمیم پیامبر (ص) به این مسئولیت‌ها از چهار احتمال بیرون نیست:

  1. رسول خدا (ص) انجام این وظائف را پس از خود از دیگران سلب نمودند به گونه‌ای که هیچ‌کس متصدی این وظائف نباشد.
  2. رسول خدا (ص) انجام این وظائف را پس از خود، مبهم و مهمل گذاردند.
  3. رسول خدا (ص) این وظائف را به صحابه سپردند.
  4. با توجّه به ناتوانی صحابه از انجام این وظائف، رسول خدا (ص) شخصی را که بتواند عهده‌دار آنها شود از سوی خدا و به دستور او برای رهبری جامعه اسلامی‌معرفی نمودند.

از میان این احتمالات چهارگانه احتمال نخست و دوم، از نگاه عقل باطل است چرا که با دلسوزی پیامبر و مسئولیّت ایشان دست‌کم نباید مردم را در برابر این امور چهارگانه رها کنند.

احتمال سوم نیز از نگاه شیعه، باطل است چراکه صحابه به چند دلیل، شایستگی و صلاحیت اداره این امور را نداشتند.

  1. خلفای اول و دوم و سوم که برترین مردم بودند، در تفسیر قرآن، ناتوان بودند چنان‌که درباره معنای ﴿أَبًّا در آیه ﴿وَفَاكِهَةً وَأَبًّا[۳۳] از خلیفه نخست پرسیده شد، گفت نمی‌دانم[۳۴]. از امام علی (ع) پرسیدند، حضرت فرمود: ﴿وَفَاكِهَةً برای انسان‌هاست و ﴿أَبًّا برای حیوانات که همان کاه و علف است[۳۵].
  2. در بیان احکام مستحدثه و جلوگیری از تحریف نیز، نه تنها خلفا ناتوان بودند بلکه تحریفاتی به اسلام وارد کردند مانند نماز تراویح و...[۳۶].
  3. قبیله‌نشینی و تعصبّات نژادی در میان مردم شدید بود که درگیری‌های اوس و خزرج در سقیفه نمونه آن است.
  4. ایمان بیشتر مردم در جامعه آن روز، پایین بود، زیرا بسیاری از آنها، کسانی بودند که در میادین جنگ، هنگام احساس خطر، پیامبر (ص) را تنها گذاشته و فرار می‌کردند، یا به غنایم جنگی هجوم می‌بردند.
  5. شرایط سیاسی حاکم بر جامعه، به‌شدّت بحرانی بود؛ زیرا دشمنان داخلی که منافقان بودند و دو ابرقدرت ایران و روم که دشمن خارجی، به شمار می‌آمدند منتظر فرصت بودند تا کیان اسلامی‌را نابود سازند؛ در چنین شرایطی، رهبر حکیم و مدبّری همچون رسول خدا (ص) چگونه جامعه را با انتخابات، در صحنه آشوب و هرج و مرج قرار دهند؟

اگر گفته شود که با وجود این موارد و شرایط، حاکم با انتخابات، تعیین شد و بحران خاصی هم پدید نیامد. در پاسخ خواهیم گفت: نخست آنکه، بحران پدید آمد، ولی به‌واسطه درایت امیر مؤمنان (ع) گسترش پیدا نکرد، که اگر امامِ انتصابی بود همان بحران‌های جزئی نیز رخ نمی‌داد. دوم آن‌که، عقل کدام را صحیح می‌داند؟ ممکن است شخصی کار غیرعقلانی انجام دهد و ضرری هم به او نرسد ولی این کار با غیرعقلانی بودن آن ناسازگار نیست؛ مانند آنکه کسی از ظرف کثیفی آب بنوشد و مریض نشود[۳۷].

دلیل سیره

  1. سیره پیامبر (ص) در مسافرت‌ها: سیره پیامبر (ص) نشان می‌دهد، هر گاه پیامبر (ص) به بیرون از مدینه مسافرت می‌کردند، شهر را خالی از جانشین خود نمی‌گذاشتند، اگر پیامبر (ص) برای مدّت زمان کوتاهی، مردم را بی‌سرپرست نمی‌گذاشتند چگونه پذیرفتنی است که پس از خود، جانشینی معین نکرده‌اند؟
  2. سیره پیامبر (ص) در تعامل با قبایل و گروه‌ها: سیره پیامبر (ص) در تعامل و ارتباط با قبایل و گروه‌ها نشان می‌دهد که هرگاه قبیله یا شخصی در برابر حمایت کردن از حضرت، انتخاب جانشین پیامبر (ص) از قبیله و قوم خود را به پیامبر (ص) پیشنهاد می‌دادند حضرت با رد پیشنهاد آنان می‌فرمود: "امر حکومت و خلافت پس از من به دست خداست، هر کجا که بخواهد آن را قرار می‌دهد[۳۸]. برای نمونه می‌توان قبیله بنی‌عامر و درخواست پادشاه یمامه را نام برد[۳۹].
  3. سیره خلیفه نخست در انتخاب جانشین[۴۰]: در بیماری ابوبکر، که به مرگ او انجامید، روزی عثمان به عیادت او رفت، ابوبکر به او گفت: کاغذ و قلمی‌ حاضر کن تا من جانشین خود را برای مردم تعیین نمایم. پس از آوردن کاغذ و قلم، گفت، بنویس: ای مردم من در میان شما عمر بن‌ خطاب را خلیفه نهادم[۴۱].
  4. سیره خلیفه دوم در انتخاب جانشین: پس از آنکه عمر بن خطاب ترور و نشانه‌های مرگ در او نمایان شد، شورایی شش‌ نفره معین نمود تا در مدت سه روز از میان خود یک نفر را برگزینند او گروهی را مأمور نمود اگر پس از پایان سه روز، خلیفه‌ای تعیین نکردند همه آنها را گردن زنند[۴۲]؛ عایشه نیز در روزهای پایانی عمر خلیفه دوم، به عبدالله بن عمر گفت: از سوی من به پدرت بگو، هرگز امت اسلام را بی‌خلیفه رها مکن؛ زیرا در این صورت مانند آن می‌شود که شخصی گوسفندان خود را در میان بیابان بدون چوپان رها سازد[۴۳]. از این عملکرد و گفت‌و‌گو نیز، انتصابی بودن امامت استفاده می‌شود.

در شواهد یاد شده، هر خلیفه، برای خود جانشینی انتخاب نمودند و عدم تعیین جانشین را، کاری نامعقول[۴۴] می‌دانستند. پس چگونه بر این باورند که پیامبر (ص) هیچ‌کس را برای امت خود تعیین نموده است چگونه کاری نامعقول را به پیامبر (ص) نسبت داده‌اند؟![۴۵].

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص ۱۱۶.
  2. ر.ک: الاقتصاد فیما یتعلق بالاعتقاد، ص ۳۱۳ و ر.ک: الشافی فی الإمامة، ج ۲، ص ۵ و علامه در شرح کلام خواجه: و العصمه تقتضی النصّ می‌‌گوید: انا قد بینا أنه یجب أن یکون الامام معصوما و العصمه أمر خفی لا یعلمها الا الله تعالی فیجب أن یکون من قبله تعالی لانه العالم بالشرط دون غیره. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد قسم الالهیات، ص ۱۸۷ و نیز ر.ک: إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص ۳۳۷.
  3. گوهر مراد، ص ۴۶۹.
  4. «عَنْ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ (ع) قَالَ: الْإِمَامُ مِنَّا لَا يَكُونُ إِلَّا مَعْصُوماً وَ لَيْسَتِ الْعِصْمَةُ فِي ظَاهِرِ الْخِلْقَةِ فَيُعْرَفَ بِهَا وَ لِذَلِكَ لَا يَكُونُ إِلَّا مَنْصُوصاً»؛ معانی الأخبار، ص ۱۳۲ باب معنی عصمة الإمام حدیث اول.
  5. ر.ک: شافی، ج ۲، ص ۷ و، ج ۲، ص ۴۲ و الألفین، ص ۴۱ و اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، ص ۳۳۴.
  6. سید مرتضی می‌‌گوید: و قد استدل علی وجوب النص علی الامام بکونه عالما بجمیع الاحکام حتی لا یفوته شئ منها، و أن کونه عالما بها لا یمکن الوصول إلیه الا بالنص و لو امکن الوصول إلیه بالامتحان لم یجز أن یکون الممتحن له الا من هو عالم بجمیع الاحکام و قد علمنا أن من یمکنه اختیار الإمام و امتحانه من جماعات الامه لا یعلم بذلک. الشافی، ج ۲، ص ۷.
  7. ر.ک: بحار الانوار، ج ۲۳ و ۲۴ و ۲۵.
  8. معانی الأخبار، ص ۱۰۱.
  9. سوره نساء، آیه ۵۹.
  10. سوره توبه، آیه ۱۱۹.
  11. این حدیث با الفاظ گوناگون و مضمون واحد معرفت و اطاعت از امام را لازم می‌‌داند.
  12. شرح اصول کافی، ملامحمد صالح مازندرانی، ج ۵، ص ۱۹۹.
  13. «هَلْ يَعْرِفُونَ قَدْرَ الْإِمَامَةِ وَ مَحَلَّهَا مِنَ الْأُمَّةِ فَيَجُوزَ فِيهَا اخْتِيَارُهُمْ إِنَّ الْإِمَامَةَ أَجَلُّ قَدْراً وَ أَعْظَمُ شَأْناً وَ أَعْلَى مَكَاناً وَ أَمْنَعُ جَانِباً وَ أَبْعَدُ غَوْراً مِنْ أَنْ يَبْلُغَهَا النَّاسُ بِعُقُولِهِمْ أَوْ يَنَالُوهَا بِآرَائِهِمْ أَوْ يُقِيمُوا إِمَاماً بِاخْتِيَارِهِمْ»؛ کافی، ج ۱، ص ۱۹۹؛ عیون اخبار الرضا (ع)، ج ۱، ص ۲۱۷.
  14. فاضل مقداد، إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، ص ۳۳۸: اعلم أن النص لغه: الاظهار و الإبانه. و اصطلاحا: هو اللفظ الذی لا یحتمل غیر ما فهم منه، و حینئذ فی حکم المصنف أن الامام یتعین بالنص لا بغیره نظر فانه کما یتعین بالنص یتعین بخلق المعجز علی یده کما فی حق قائم زمانننا (صلوات الله علیه و سلامه) و کما فی حق من لم یسمع النص و لم ینقل إلیه فان الامام مطلقا لا یتعین عنده الا بخلق المعجز.
  15. فاضل مقداد در لوامع می‌‌گوید: واعلم أن النص هنا قد یکون قولیا و قد یکون فعلیا کخلق المعجز علی یده فإنه قد یحتاج إلیه فی بعض الاوقات فیجب أن یکون له آیات و دلالات خارقه للعاده، و هو المطلوب. اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، ص ۳۳۰.
  16. زهادت، عبدالمجید، معارف و عقاید ۵ ج۱، ص ۱۵۱-۱۵۵
  17. برای آشنایی بیشتر با راه‌های تحقق امامت و منصوص بودن امام، ر.ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۲، ص۳۳۴؛ إرشاد الطالبین إلی نهج المسترشدین، النص، ص۳۳۷؛ الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۲۰؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیه و عقیده الشیعه الإمامیه، ص۵۳؛ بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیة، ج۲، ص۹۸؛ حق الیقین فی معرفة اصول الدین، ص۱۹۱؛ دلائل الصدق، ج۴، ص۲۴۱؛ غایة المرام و حجه الخصام فی تعیین الإمام من طریق الخاص و العام، ج۱، ص۲۵؛ قواعد المرام فی علم الکلام، ص۱۸۲؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۶؛ اللوامع الإلهیة فی المباحث الکلامیة، ص۳۴۹؛ محاضرات فی الإلهیات، ص۳۳۱؛ المنقذ من التقلید، ج۲، ص۲۹۶؛ نهج الحق و کشف الصدق، ص۱۶۸.
  18. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگار ابراهیم، او را با کلماتی آزمود و او آنها را به انجام رسانید؛ فرمود: من تو را پیشوای مردم می‌گمارم. (ابراهیم) گفت: و از فرزندانم (چه کس را)؟ فرمود: پیمان من به ستمکاران نمی‌رسد» سوره بقره، آیه ۱۲۴.
  19. «و آنان را پیشوایانی کردیم که به فرمان ما راهبری می‌کردند و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  20. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
  21. «ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (خویش) کرده‌ایم پس میان مردم به درستی داوری کن و از هوا و هوس پیروی مکن که تو را از راه خداوند گمراه کند؛ به راستی آن کسان که از راه خداوند گمراه گردند، چون روز حساب را فراموش کرده‌اند، عذابی سخت خواهند داشت» سوره ص، آیه ۲۶.
  22. «(نوزاد) گفت: بی‌گمان من بنده خداوندم، به من کتاب (آسمانی) داده و مرا پیامبر کرده است و هر جا باشم مرا خجسته گردانیده و تا زنده‌ام به نماز و زکاتم سفارش فرموده است و (مرا) با مادرم نیکوکار کرده و مرا گردنکشی سنگدل نگردانیده است» سوره مریم، آیه ۳۰-۳۲.
  23. «و ما به او اسحاق و (نوه‌اش) یعقوب را بخشیدیم و در فرزندان او پیامبری و کتاب (آسمانی) را نهادیم و پاداش وی را در این جهان دادیم و او در جهان واپسین از شایستگان است» سوره عنکبوت، آیه ۲۷.
  24. «و هنگامی‌که نشانه‌ای (از سوی خداوند) نزدشان آید می‌گویند ما هرگز ایمان نمی‌آوریم تا به ما نیز همانند آنچه به پیامبران خداوند داده شده است داده شود؛ خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد؛ به زودی به گناهکاران برای نیرنگی که می‌ورزیدند نزد خداوند خواری و عذابی سخت خواهد رسید» سوره انعام، آیه ۱۲۴.
  25. «آنگاه چون از شما هراسیدم گریختم و خداوند به من داوری (راستین) ارزانی داشت و مرا از پیامبران گردانید» سوره شعراء، آیه ۲۱.
  26. «و از خانواده‌ام دستیاری برایم بگمار» سوره طه، آیه ۲۹.
  27. «و به راستی ما به موسی کتاب دادیم و برادرش هارون را وزیری همراه او گرداندیم» سوره فرقان، آیه ۳۵.
  28. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۹۹ ـ ۱۰۲.
  29. دلایل اثبات عصمت گذشت.
  30. ر.ک: إحقاق الحق و إزهاق الباطل، ج۳، ص۳۰۳؛ بدایة المعارف الإلهیة فی شرح عقائد الإمامیه ج۲، ص۱۰۰؛ تجرید الاعتقاد، ص۲۲۳؛ تکملة شوارق الألهام، ص۱۱۳؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۶۶.
  31. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۲.
  32. ر.ک: الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۴۶.
  33. «و میوه و علف» سوره عبس، آیه ۳۱.
  34. تفسیر القرآن العظیم (ابن کثیر)، ج۱، ص۱۲.
  35. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۲۰، ص۲۱۲.
  36. صحیح بخاری، ج۱، ص۳۴۲، ر.ک: نماز تراویح، نجم‌الدین طبسی.
  37. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۳-۱۰۵.
  38. «الْأَمْرُ إِلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ»
  39. ر.ک: سیره ابن هشام، ج۲، ص۴۲۴؛ السیرة الحلبیة، ج۲، ص۱۵۴؛ الغدیر، ج۵، ص۵۹۳؛ معالم المدرستین، ج۱، ص۲۲۴؛ الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۶۶؛ الإمامة فی أهم الکتب الکلامیة و عقیدة الشیعة الإمامیة، ص۴۸.
  40. بیان سیره خلفا در این بحث، جدلی است نه برهانی.
  41. ر.ک: الامامه و السیاسه، ج۱، ص۱۸؛ طبقات ابن سعد، ج۳، ص۲۰۰؛ الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۶۸؛ امام‌شناسی، ج۸، ص۲۳۸؛ شرح المواقف، ج۸، ص۳۶۵؛ شرح نهج‌البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱، ص۱۶۵؛ عبقات الأنوار فی إثبات إمامة الأئمة الأطهار، ج۲۲، ص۸۷۵؛ الغدیر، ج۵، ص۵۶۹؛ نفحات الأزهار، ج۳، ص۲۹۹.
  42. الکامل لابن الأثیر، ج۳، ص۳۵.
  43. ر.ک: الامامه و السیاسة، ج۱، ص۳۲؛ الإلهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۶۹؛ عبقات الأنوار فی إثبات إمامة الأئمة الأطهار، ج۱۴، ص۷۰۰؛ الغدیر، ج۵، ص۵۷۴؛ نفحات الأزهار، ج۳، ص۱۹۶.
  44. الامامه و السیاسة، ج۱، ص۳۲؛ الالهیات علی هدی الکتاب و السنة و العقل، ج۴، ص۶۹؛ عبقات الأنوار فی إثبات إمامة الأئمة الأطهار، ج۱۴، ص۷۰۰؛ الغدیر، ج۵، ص۵۷۴: لا تدعهم بعدك هملا، فإنی أخشی علیهم الفتنة.
  45. مقامی، مهدی، درسنامه امام‌شناسی، ص۱۰۵-۱۰۷.