اسرائیلیات در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

اسرائیلیات، جمع اسرائیلیه و منسوب به اسرائیل، لقب یعقوب پیامبر، جدّ اعلای یهودیان است.

اسرائیل، ترکیبی از دو واژه «اسر» به معنای غلبه و «ایل» به معنای قدرت کامل است [۱] و در زبان عبری، به کسی که بر قدرت کامل، یعنی خداوند چیره شده گفته می‌شود. این لقب را از آن‌رو بر یعقوب نهاده‌اند که به گمان یهود، وی در مبارزه با خداوند بر او پیروز شد. [۲] برخی جزء نخست این واژه را به معنای «عبد» و بخش دوم را به معنای «اللّه» دانسته‌اند، بنابراین، اسرائیل به معنای عبدالله (بنده خدا) است. [۳] واژه اسرائیلیات گاهی در معنایی ویژه، فقط بر آن دسته از روایاتی اطلاق می‌گردد که صبغه یهودی دارد [۴] و از طریق فرهنگ یهودی وارد حوزه اسلامی می‌شود، [۵] و گاهی در معنایی گسترده‌تر هر آنچه را که صبغه یهودی و مسیحی دارد و در منابع اسلامی داخل شده،[۶] و گاهی در مفهومی گسترده‌تر از دو مورد پیشین به کار رفته و هر نوع روایت و حکایتی را که از منابع غیر اسلامی وارد قلمرو فرهنگ اسلامی می‌گردد شامل می‌شود. [۷]

مراوده زیاد یهودیان با مسلمانان در صدر اسلام، گسترده‌تر بودن فرهنگ یهود در مقایسه با ملّت‌های دیگر، عداوت بیشتر آنان با مسلمانان، کارآمدتر بودن حیله‌هایشان و نقش بیشتر یهود در گسترش این روایات، سبب شد جنبه یهودی و اسرائیلی بر دیگر جهات غالب، و بر همه آنها واژه «اسرائیلیات» اطلاق شود. [۸] اسرائیلیات به این معنا از اصطلاحاتی است که در قرن‌های متأخّر از عهد صحابه و تابعان بر این گونه مطالب نهاده شده است. آنچه در صدر اسلام و تا مدّت‌ها بعد از عصر صحابه و تابعان در این باره رواج داشته، تعبیراتی از قبیل «گفته‌های اهل‌کتاب»، «نقل از کتب پیشینیان» و امثال آن بوده است.

در روایتی از امام صادق (ع) از این‌گونه روایات به «احادیث یهود و نصارا» یاد شده است. [۹] قدیم‌ترین منبع موجود که اسرائیلیات را در معنای اصطلاحی آن به کار برده، از مسعودی است که در آن افزون بر اطلاق اسرائیلیات بر روایات یهودی و مسیحی، به نمونه‌هایی از این روایات نیز اشاره کرده است. [۱۰] سپس شیخ مفید این واژه را در همین معنا به کار برده است. [۱۱]

در قرن‌های بعد نیز برخی مؤلّفان، ضمن کاربرد این اصطلاح، مباحثی را درباره اسرائیلیات در مباحث تفسیری و غیر تفسیری مطرح کرده‌اند که در این میان، مفسّران، بیشتر از دیگران به این موضوع پرداخته‌اند، تا آنجا که برخی از مؤلّفان معاصر تألیفات مستقلّی را به این موضوع اختصاص داده‌اند که از مهم‌ترین آنها می‌توان به الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث از محمد حسین ذهبی، الاسرائیلیات و الموضوعات فی کتب التفسیر از محمدابوشهبه و الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر از رمزی نعناعه اشاره کرد.[۱۲]

مبدأ نفوذ اسراییلیات

آغاز ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامی به نفوذ تمدّن و فرهنگ یهودی به فرهنگ اعراب بت پرست قبل از اسلام بازمی‌گردد. پیش از ظهور اسلام، قبایل فراوانی از اهل کتاب در مجاورت مشرکان در مدینه و پیرامون آن از جمله خیبر و فدک زندگی می‌کردند. اهل کتاب چون دارای دین و کتاب آسمانی بودند، موقعیت و فرهنگ بالاتری در مقایسه با مشرکان داشتند و نزد آنان از جایگاه علمی ویژه‌ای برخوردار بودند. مشرکان برای فهم بسیاری از مسائل، از جمله مسائل مربوط به خلقت، تاریخ ملّت‌های گذشته و... به آنان مراجعه می‌کردند، افزون بر این، آنان در سال، دو کوچ زمستانی و تابستانی به یمن و شام داشتند و در این مسافرت‌ها با گروه‌های فراوانی از اهل‌کتاب که در این دو سرزمین ساکن بودند مراودت داشتند و این ارتباط‌ها نیز خود عامل دیگری در نفوذ فرهنگ یهودی در فرهنگ عرب جاهلی به شمار می‌رفت.[۱۳]

مراجعه اعراب به اهل‌ کتاب، بعد از ظهور اسلام و پذیرش آیین جدید ادامه یافت و آنان برای فهم برخی ناشناخته‌ها، اهل‌کتاب را بر دیگران ترجیح می‌دادند، به ویژه که قرآن نیز در آیاتی، مشرکان را به اهل کتاب ارجاع داده بود: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۱۴] بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۱۵]، وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُورًا[۱۶] مخاطب اصلی در این آیات، مشرکان هستند که خداوند به آنان خطاب کرده: اگر در صحّت گفته‌های قرآنشک دارید، از اهل‌ کتاب بپرسید؛ امّا برخی مسلمانان گمان کردند که این آیات مراجعه آنان به اهل‌ کتاب را مجاز شمرده است، بدین سبب برای سؤال از معارف اصلی دین به اهل‌ کتاب مراجعه می‌کردند.

رجوع به اهل‌ کتاب به همین منوال ادامه داشت، تا اینکه پیامبراکرم (ص) در روایاتی که خواهد آمد، به‌طور صریح مسلمانان را از مراجعه به آنان منع کرد؛ ولی با وجود نهی صریح پیامبر، گروهی از مسلمانان برای دستیابی به مطالبی که به گمان آنان در معارف اسلامی وجود نداشت، به اهل‌ کتاب مراجعه می‌کردند.

رحلت پیامبر (ص) و فقدان آن حضرت سبب ورود بیشتر اسرائیلیات به فرهنگ اسلامی شد؛ زیرا از طرفی حضرت مانعی برای مراجعه مسلمانان به اهل‌ کتاب به شمار می‌رفت و از سوی دیگر، با وفات وی راه کسب دانش و معارف اسلامی بر کسانی که از جانشین عالِم و دروازه علم پیامبر، علی (ع) و صحابیان دانشمندی همچون ابن‌عباس و ابن‌مسعود غافل بودند، مسدود ساخت، به همین جهت ذهبی می‌نویسد: داخل شدن اسرائیلیات در تفسیر از اموری است که به عهد صحابه بازمی‌گردد. [۱۷] نو مسلمانان اهل‌کتاب که در عهد صحابه، اسلام را پذیرفته بودند، از عوامل دیگر ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامی بودند. اینان با تظاهر به اسلام و سوء استفاده از اعتماد برخی صحابه، خرافات فراوانی را وارد حوزه فرهنگ اسلامی کردند. ورود و نفوذ این روایات در دوره تابعان نیز ادامه یافت، بلکه در این عصر بر اثر تساهل گذشتگان، شیوع پدیده داستان‌سرایی، گرویدن شمار بیشتری از اهل‌کتاب به اسلام و نیز رغبت بیشتر مسلمانان به شنیدن داستان‌های ملّت‌های پیشین، اسرائیلیّات بیشتری وارد تفسیر و حدیث اسلامی شد، افزون بر این، وجود مفسّرانی در این عصر همچون مقاتل ابن سلیمان که می‌خواستند نقص و کمبودهای تفسیر را با روایات اسرائیلی برطرف سازند، بر نفوذ بیشتر این روایات افزود [۱۸] تا اینکه عصرِ تابعانِ تابعان فرا رسید. در این عصر نیز علاقه به اخذ روایات اسرائیلی افزون‌تر شد و گروهی در مراجعه به اهل‌کتاب، راه افراط را پیش گرفتند، به‌گونه‌ای که هر روایت اسرائیلی را می‌پذیرفتند و آن را صحیح تلقّی می‌کردند. این گرایش شدید ادامه یافت تا نوبت به عصر تدوین تفسیر رسید. در این عصر، برخی مفسّران بخش اعظم این روایات اسرائیلی را وارد تفسیر کردند[۱۹].[۲۰]

زمینه‌های گسترش اسراییلیات

افزون بر عواملی که اسرائیلیات را در تفسیر و حدیث اسلامی وارد کرد، زمینه‌ها یا عواملی نیز باعث شد تا این روایات، در دایره‌ای وسیع گسترش یافته همه شئون اخلاقی، اعتقادی و مذهبی مسلمانان را فراگیرد. این زمینه‌ها عبارت است از:

  1. ضعف فرهنگی عرب : مردم جزیره‌العرب پیش از اسلام و سال‌ها پس از ظهور اسلام از نظر فرهنگ و دانش در سطح بسیار پایینی قرار داشتند، به‌طوری که افراد با سواد میان آنان کمتر یافت می‌شد، بدین سبب همواره در برابر اهل‌کتاب که موقعیّت علمی و اجتماعی برتری داشتند، خاضع و تسلیم اندیشه‌ها و افکار آنان بودند. ابن‌عباس می‌گوید: گروهی از انصار از زمانی که بت‌پرست بودند به جهت اعتقاد به جایگاه علمی والای اهل‌کتاب، در بسیاری از کارها از آنان پیروی می‌کردند و تا آمدن مهاجران به مدینه به این روش خود پایبند بودند. [۲۱] ابن‌خلدون نیز یکی از اسباب گسترش اسرائیلیات را بدوی بودن اعراب، جهالت و بی‌سوادی آنان و بهره‌مند بودن اهل‌کتاب از آیین و کتاب آسمانی دانسته است که این امر باعث شده اعراب، هر آنچه را اهل‌کتاب می‌گفته‌اند بپذیرند[۲۲].
  2. کینه و دشمنی شدید یهود: یهودیان با ظهور اسلام، موقعیّت سیاسی ـ اجتماعی و اقتصادی خود را از دست رفته می‌دیدند. از سوی دیگر پیامبر خاتم از میان آنان برانگیخته نشد، ازاین‌رو از اسلام و مسلمانان کینه بسیار شدیدی در دل داشتند و همواره درصدد نابودی و ضربه زدن به اسلام بودند و چون از طریق مقابله نظامی و همدستی با مشرکان نتوانستند به این هدف دست یابند، از درِ حیله و تزویر وارد شده، با پذیرش اسلام و تظاهر به آن و جلب اعتماد برخی مسلمانان، عقاید خرافی فراوانی را وارد فرهنگ اسلامی کردند.[۲۳].
  3. ایجاز و گزیده گویی قرآن: قرآن‌کریم طبق اسلوب ویژه خود در بازگویی داستان‌ها و نقل‌های تاریخی، فقط به ذکر آنچه با هدف و مقصود کلام ارتباط داشته، بسنده کرده و به جزئیّات این داستان‌ها کمتر پرداخته است. این امر، گروهی از صحابه را بر آن داشت تا برای به دست آوردن جزئیات، به اهل‌کتاب که این داستان‌ها در کتاب‌هایشان با تفصیل بیشتری آمده است، مراجعه کنند.[۲۴]
  4. قصه‌سرایان و همراهی دستگاه خلافت با آنان: علاقه وافر صحابه و دیگران به شنیدن داستان‌های ملّت‌های گذشته باعث شد داستان‌پردازی در صدر اسلام گسترش یابد. اینان با اهداف گوناگون، از جمله کسب مقام، شهرت، مال، بدنام کردن اسلام و فاسد کردن عقاید مسلمانان، داستان‌های خرافی فراوانی را ساخته و آنها را وارد فرهنگ اسلامی می‌کردند. طبق نقل ابوشهبه، این کار در اواخر خلافت عمر آغاز و بعد به حرفه‌ای رسمی از سوی جاهلان مبدّل شد. سپس به تدریج، ابزار دست صاحبان سیاست گردید که برای رسیدن به مقاصد خود از گسترش این پدیده پشتیبانی کردند. [۲۵] نامورترین این افراد تمیم اوس‌داری است [۲۶] که عمر به او اجازه داد پیش از خطبه‌های نماز جمعه در مسجدالنّبی به ایراد موعظه و نقل داستان بپردازد. این کار در زمان عثمان به هفته‌ای دو بار افزایش یافت. [۲۷] نیز نقل شده که عمر به کعب اجازه داد تا از کتاب‌های کهن برای او داستان نقل کند و مردم را نیز در شنیدن سخنان او آزاد می‌گذاشت. [۲۸] گرچه در روایات دیگری نقل شده که عمر از نقل روایات اهل کتاب به شدّت منع، و ناقلان این‌گونه روایات را توبیخ می‌کرده است. [۲۹] این توبیخ و تشدید او به نوشتن روایات اهل‌کتاب مربوط بود، چنان‌که در نوشتن روایات پیامبر نیز همین سرسختی را نشان می‌داد؛ امّا درباره نقل شفاهی این‌گونه نبود. این حرفه در زمان معاویه گسترش بیشتری یافت و وی نخستین زمامداری بود که داستان‌سرایان را برای اهداف سیاسی به خدمت گرفت. او برای این کار افرادی را منصوب و برای آنان کارمزد معیّنی قرار داد،[۳۰] چنان‌که از وجود برخی صحابه پیامبر نیز برای جعل حدیث بر ضدّ مخالفان خود استفاده می‌کرد. [۳۱]
  5. ممنوعیت نگارش حدیث: ممنوعیّت نگارش حدیث پیامبر که در صدر اسلام پدید آمد و تا یک قرن بعد ادامه یافت، به دستور خلفا، به ویژه خلیفه دوم بود. خلأ حاصل از نگارش حدیث و نشر آن، زمینه مناسبی را برای بدعت‌های یهودی و یاوه‌های مسیحی و افسانه‌های زردشتی، به ویژه از سوی یهود و نصارا پدید آورد تا اینان احادیث فراوانی را جعل کنند و آن را به پیامبران الهی از جمله پیامبر اسلام نسبت دهند. [۳۲] محمود ابوریه می‌نویسد: از جمله پیامدهای تأخیر تدوین حدیث تا پس از قرن اوّل، باز شدن درهای جعل حدیث و رونق گرفتن آن بود، به حدّی که احادیث موضوعه فراوانی در منابع اسلامی وارد شد. [۳۳]
  6. مسامحه در نقل و بررسی روایات: از دیگر زمینه‌های نشر و گسترش اسرائیلیات، تسامح صحابه، تابعان و دیگر مفسّران و راویان حدیث است که بدون توجه به موثّق بودن راویان این احادیث و سازگار بودن مضمون این روایات با کتاب خدا، سنّت پیامبر و عقل، آنها را برای دیگران نقل یا در کتابهای تفسیری خود ثبت می‌کردند و بدین وسیله، کتابهای تفسیری را ازاین‌روایات انباشتند[۳۴].[۳۵]

آثار و پیامدهای اسراییلیات

ورود و نفوذ اسرائیلیات به فرهنگ اسلامی، آثار سوء فراوانی را در پی داشت که عمده‌ترین آنها عبارت است از:

  1. آمیخته شدن تفسیر و حدیث صحیح اسلامی با خرافات: روایات اسرائیلی چون به‌طور عمده ساخته دست یهود و جاعلان حدیث بود، هیچ‌گونه تطبیقی با واقعیّت نداشت و این امر سبب آمیختگی روایات صحیح و غیر صحیح شد [۳۶] که خود زمینه‌های تضعیف یا از بین رفتن اعتماد عمومی به تفسیر و حدیث و دور کردن مردم از معارف صحیح اسلامی را فراهم ساخت، به‌گونه‌ای که احمد بن‌ حنبل می‌گوید: سه چیز اصل و واقعیّتی ندارد و یکی از آنها تفسیر است. [۳۷]
  2. فساد و انحراف در عقاید مسلمانان: نقل عقاید باطل اسرائیلی و انتساب آن به پیامبر اسلام و دیگران باعث شد تا برخی از مذاهب اسلامی بدون تحقیق، این روایات را پذیرفته و آنها را به‌صورت عقیده و مذهب خود برگزینند. عقیده به جسم بودن خداوند، معصوم نبودن پیامبران و... را می‌توان ره‌آورد این‌گونه روایات دانست.
  3. مشوه کردن چهره اسلام: ورود اسرائیلیات به فرهنگ اسلامی باعث شد تا عدّه‌ای اسلام را دینی خرافی جلوه دهند، و بگویند: اسلام می‌کوشد پیروانش را با تعالیم پوچ و واهی که با هیچ معیار عقلی سازگاری ندارد، سرگرم سازد، چنان‌که برخی مستشرقان، بعضی ازاین‌روایات را از منابع اسلامی استخراج کرده و با ترویج آنها درصدد بدنام کردن اسلام و ضربه زدن به آن هستند [۳۸].[۳۹]

حکم مراجعه به اهل کتاب

درباره مراجعه به اهل‌کتاب دو دیدگاه کلّی جواز و عدم جواز بین مفسران وجود دارد؛ برخی از نویسندگان متأخّر [۴۰] که مراجعه به اهل‌ کتاب را جایز می‌دانند، برای اثبات این نظریّه و توجیه رجوع برخی از صحابه به اهل‌ کتاب، به ادلّه‌ای از آیات، روایات و سیره صحابه استناد کرده‌اند؛ از جمله قرآن در آیه فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ[۴۱] پیامبر و مسلمانان را به مراجعه به اهل‌ کتاب دعوت کرده است. در آیه‌ای دیگر، به مسلمانان می‌گوید: از اهل ذکر که همان اهل‌ کتاب هستند، بپرسید: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۴۲] در آیه وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ[۴۳] می‌گوید: مقصود از کسانی که باید از آنان پرسیده شود امّت‌های گذشته و عالمان دینی آنان هستند. [۴۴]

در آیاتی نیز به صراحت، پرسش از بنی‌اسرائیل به میان آمده است: وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى تِسْعَ آيَاتٍ بَيِّنَاتٍ فَاسْأَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذْ جَاءَهُمْ فَقَالَ لَهُ فِرْعَوْنُ إِنِّي لَأَظُنُّكَ يَا مُوسَى مَسْحُورًا[۴۵]، سَلْ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَمْ آتَيْنَاهُمْ مِنْ آيَةٍ بَيِّنَةٍ وَمَنْ يُبَدِّلْ نِعْمَةَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُ فَإِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ[۴۶] آیات پیشین و آیات دیگری که در این زمینه وجود دارد، مراجعه به اهل‌کتاب را در مواردی که تحریف و تغییری در آن صورت نگرفته [۴۷] و موافق شریعت اسلام و عقل باشد، جایز شمرده است. اهل سنت روایتی از پیامبراکرم نقل کرده‌اند که فرمود: «حَدِّثُوا عَنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ لاَ حَرَجَ» «از بنی‌اسرائیل روایت کنید و مانعی ندارد»[۴۸]. این روایت نیز بر جواز مراجعه به اهل‌کتاب دلالت دارد؛ همچنین از اینکه برخی صحابه از جمله ابوهریره و ابن‌عبّاس به اهل‌کتاب تازه مسلمان مراجعه می‌کردند و در برخی از مسائل قرآنی از آنان می‌پرسیدند و عبدالله بن عمرو بن عاص در جنگ یرموک به دوبار شتر از کتب یهود دست یافت و از آنها روایت نقل کرد، می‌توان جواز مراجعه به اهل‌کتاب را به دست آورد. [۴۹] در پاسخ باید گفت حق این است که هیچ‌یک از ادلّه ارائه شده نمی‌تواند مراجعه به اهل‌کتاب را در هیچ موردی (چه تفسیر و چه تاریخ انبیای پیشین) ثابت کند؛ زیرا مخاطب آیات مورد استناد، گرچه در ظاهر شخص پیامبر (ص) و مسلمانان هستند؛ ولی مقصود اصلی، کافران و منافقانی هستند که در رسالت پیامبر شک دارند. دلیل این امر، صدر و ذیل آیه فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ[۵۰] است. مقصود از این دو جمله که بحث شک در رسالت در آن مطرح شده، به‌طور یقین شخص پیامبر و مسلمانان معتقد نیست، بلکه مقصود کافران و منافقان‌اند که خداوند برای برطرف شدن این شک، آنان را به اهل‌کتاب که نبوّت پیامبر خاتم در کتب آنان موجود بود ارجاع داده است، چنان که مخاطب در آیات وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ[۵۱]، بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ[۵۲] نیز ارشاد به اصل عقلایی رجوع به کارشناسان و اهل خبره است و بر جواز رجوع به فرد یا گروهی خاص دلالت ندارد. [۵۳] بر فرض دلالت داشتن این آیات، در مقابل آنها آیاتی هست که اهل کتاب، به ویژه عالمان آنان را اهل تزویر، مکر و تحریف کتابهای آسمانی معرّفی کرده است: أَفَتَطْمَعُونَ أَنْ يُؤْمِنُوا لَكُمْ وَقَدْ كَانَ فَرِيقٌ مِنْهُمْ يَسْمَعُونَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ يُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ مَا عَقَلُوهُ وَهُمْ يَعْلَمُونَ[۵۴][۵۵] در آیه‌ای دیگر آنان را کسانی دانسته که مطالبی را از جانب خود نوشته و برای دستیابی به متاع دنیا آن را میان مردم منتشر می‌کنند: فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ يَكْتُبُونَ الْكِتَابَ بِأَيْدِيهِمْ ثُمَّ يَقُولُونَ هَذَا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِيَشْتَرُوا بِهِ ثَمَنًا قَلِيلًا فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ[۵۶] بر همین اساس، قرآن در آیاتی دیگر به صراحت مسلمانان را از مراجعه و پرسش از آنان درباره تاریخ گذشتگان منع کرده است: سَيَقُولُونَ ثَلَاثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْمًا بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ مَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا قَلِيلٌ فَلَا تُمَارِ فِيهِمْ إِلَّا مِرَاءً ظَاهِرًا وَلَا تَسْتَفْتِ فِيهِمْ مِنْهُمْ أَحَدًا[۵۷] امّا حدیث «حدثوا عن بنی إسرائیل و لا حرج» نیز بر مدّعا دلالتی نداشته و کنایه از این است که شما در بیان زشتیها و فضاحتهای اهل‌کتاب در وسعت هستید و هرچه درباره آنان بگویید خلاف واقع نخواهد بود؛ زیرا رسوایی و پلیدی این قوم گسترده‌تر از آن است که در مورد آنان احتمال داده می‌شود. مؤیّد این مسئله روایت دیگری است که پیامبر فرمود: « تُحَدِّثُوا عَنْ بَنِي إِسْرائِيلَ وَ لا حَرَجَ فَإِنَّكُمْ لَا تُحَدِّثُونَ عَنْهُمْ بِشَيْ‏ءٍ إِلَّا وَقَدْ كَانَ فِيهِمْ أَعْجَبُ مِنْهُ» «درباره بنی‌اسرائیل سخن بگویید و ایرادی ندارد؛ زیرا شما هیچ مطلبی درباره آنان نقل نمی‌کنید جز اینکه شگفت‌انگیزتر از آن میان آنان وجود دارد»،[۵۸] افزون بر این، روایات متعدّدی در منع از مراجعه به اهل‌کتاب از پیامبر و صحابه وارد شده است؛ از جمله در روایتی نقل شده که پیامبر پس از مشاهده نسخه‌ای از تورات در دست عمر، به شدّت خشمناک شد و مسلمانان را از پرسش از اهل‌کتاب منع کرد. سپس فرمود: اگر موسی (ع) نیز اکنون زنده بود برای او پیروی جز از دین من جایز نبود. [۵۹]

در روایتی دیگر، حضرت در برابر قرائت مطالبی از اهل‌کتاب به وسیله عمر فرمود: من برانگیخته شدم، درحالی‌که آغازکننده و پایان‌دهنده بودم. به من کلمات مفید و بی‌شمار داده شده است. مبادا سخنان اهل‌کتاب شما را سرگرم سازد. [۶۰] از ابن‌عبّاس نیز روایت شده که مسلمانان را از پرسش از اهل‌کتاب منع کرده و می‌گفت: چگونه به اهل‌کتاب مراجعه می‌کنید، درحالی‌ که کتاب فرود آمده بر رسول‌خدا تازه‌ترین اخبار را دارد؟ افزون بر این، قرآن اهل‌کتاب را اهل تزویر و تحریف آیات الهی معرّفی کرده است. [۶۱] از ابن‌مسعود نیز روایت شده: درباره هیچ چیز، از اهل‌کتاب نپرسید؛ زیرا آنان هرگز شما را هدایت نخواهند کرد و اگر ناچار به این کار هستید، در آن خوب بنگرید و آنچه را موافق کتاب خداست پذیرفته، مخالف با کتاب خدا را دور افکنید. [۶۲]

برخی از جمله ابن‌ حجر روایات مانعه را مختص صدر اسلام دانسته که در آن زمان، به جهت نو پا بودن حکومت اسلامی و برای جلوگیری از وقوع فتنه، از سوی پیامبر و صحابه صادر شده است؛ امّا زمانی که احتمال فتنه از بین رفت، به مسلمانان اجازه داده شد که به اهل‌کتاب مراجعه کنند. [۶۳] در پاسخ باید گفت همان علّتی که به سبب آن، مسلمانان صدر اسلام از مراجعه به اهل‌کتاب منع شدند، در عصرهای متأخّر نیز ممکن است وجود داشته باشد. در پاسخ به دلیل سوم که عمل صحابه از جمله ابن‌عبّاس بود، باید گفت عالمان از صحابه از مراجعه به اهل‌کتاب خودداری می‌کردند؛ زیرا آنان با وجود شخص پیامبر که منبع علوم اوّل و آخر بود و امیرمؤمنان که دروازه علم حضرت به شمار می‌رفت، نیازی به مراجعه به اهل‌کتاب و ابی‌بن‌کعب و امثال او نداشتند [۶۴] و اینکه به ابن‌عبّاس نسبت داده‌اند که به اهل‌کتاب مراجعه می‌کرده یا در منابع تفسیری، اسرائیلیات فراوانی از او نقل شده، اتّهام و جعلیّاتی است که با اهداف سیاسی از جمله مخدوش کردن خاندان نبوّت به واسطه انتساب ابن‌عبّاس به آن خاندان و تقرّب به دستگاه خلافت عبّاسی به وسیله نقل حدیث از بزرگ خاندان این سلسله و نیز سوء استفاده دیگر جاعلان حدیث از اعتبار و شخصیّت ابن‌عبّاس به او نسبت داده شده است. [۶۵] نهایت چیزی که می‌توان درباره ابن‌عبّاس پذیرفت، مراجعه محدود وی به اهل‌کتاب برای شناخت برخی از لغات عبرانی است؛[۶۶] امّا مراجعه دیگر صحابه همچون عبدالله بن عمرو بن عاص، عبداللّه بن عمر و ابوهریره و امثال آنان که بضاعت و سابقه علمی نداشتند، قابل انکار نیست، بلکه این افراد افزون بر مراجعه، خود از عوامل نفوذ و گسترش اسرائیلیات در فرهنگ اسلامی بودند؛[۶۷] امّا با وجود نهی پیامبر و دیگر صحابه بلند مرتبه حضرت، عمل این عدّه نمی‌تواند مجوّزی برای رجوع به اهل‌کتاب باشد.[۶۸]

اقسام اسراییلیات

اسرائیلیات به لحاظ محتوا، درستی و نادرستی و کیفیّت نقل، به انواع متعدّدی تقسیم شده است که هر یک حکمی خاص دارد.

ابن‌تیمیه، این روایات را براساس صدق و کذب به سه دسته تقسیم می‌کند:

  1. روایاتی که درستی آنها معلوم است و شاهدی بر صدق آنها وجود دارد.
  2. روایاتی که نادرستی آنها معلوم است و شاهدی بر کذب آنها وجود دارد.
  3. روایاتی که بر درستی و نادرستی آنها دلیل وجود ندارد و اسلام درباره آنها سکوت کرده است.

وی قسم اوّل را می‌پذیرد و قسم دوم را مردود شمرده، درباره قسم سوم می‌گوید: این روایات را نه می‌پذیریم و نه رد می‌کنیم؛ ولی نقل آنها برای استشهاد جایز است. [۶۹]

ذهبی در تقسیمی این روایات را به صحیح، ضعیف و موضوع تقسیم می‌کند و در تقسیمی دیگر می‌گوید: اسرائیلیات موافق با اسلام یا مخالف با آن است، یا اسلام درباره آن سکوت کرده است. وی در تقسیم سوم آورده است: این روایات یا به عقاید یا به احکام مربوط می‌شود، یا از قبیل موعظه و حوادث تاریخی است. [۷۰] سپس درباره این اقسام می‌نویسد: آنچه با شریعت اسلام موافقت دارد، پذیرفتنی و نقل آن جایز است و آنچه با شریعت اسلام مخالفت دارد، مردود و نقل آن حرام است و آنچه اسلام درباره آن سکوت کرده، نه قابل تصدیق و نه شایسته تکذیب است؛ امّا نقل آن اشکالی ندارد؛ زیرا غالب روایات این قسم به قصص و اخبار تاریخی مربوط می‌شود و با عقاید و احکام ارتباطی ندارد تا نقل آن جایز نباشد. [۷۱]

تقسیم بهتری که می‌توان در این باره مورد توجّه قرار داد، این است که روایات اسرائیلی، یا به‌طور شفاهی نقل شده، چنان‌که بیشتر منقولات کعب‌الاحبار، ابن‌منبه، ابن‌سلام و امثال آنان چنین است، یا شفاهی نبوده، بلکه در کتابهای عهدین وجود دارد، چنان‌که بیشتر آنچه از اهل‌بیت (ع) در مقام احتجاج اهل‌کتاب به آن استناد شده، از این قبیل است. بیشتر منقولات شفاهی ـ اگر نگوییم همه آنها ـ مطالبی ساختگی است که هیچ اصل و اساسی ندارد و منشأ آن، شایعات عوام و ساختگی است، بدین جهت نمی‌توان آنها را پذیرفت؛ امّا قسم دوم به سه دسته تقسیم می‌شود: یا در اصول و فروع با شریعت اسلام موافق است که این قسم را می‌پذیریم؛ مانند آنچه در مزامیر آمده است: متوکّلان و امیدواران به پروردگار، وارث زمین خواهند شد،[۷۲] و قرآن این مطلب را تصدیق کرده است: وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ[۷۳] یا با شریعت اسلام مخالف است که آن را ترک می‌کنیم؛ مانند آنچه در سفر خروج آمده که می‌گوید: هارون، خود گوساله‌ای را برای پرستش بنی‌اسرائیل ساخت؛ نه سامری. [۷۴] این مطلب، با هدف خداوند از ارسال رسولان و آیات قرآن در تضادّ است [۷۵] که می‌گوید: قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَكَ بِمَلْكِنَا وَلَكِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَارًا مِّن زِينَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هَذَا إِلَهُكُمْ وَإِلَهُ مُوسَى فَنَسِيَ أَفَلا يَرَوْنَ أَلاَّ يَرْجِعُ إِلَيْهِمْ قَوْلا وَلا يَمْلِكُ لَهُمْ ضَرًّا وَلا نَفْعًا وَلَقَدْ قَالَ لَهُمْ هَارُونُ مِن قَبْلُ يَا قَوْمِ إِنَّمَا فُتِنتُم بِهِ وَإِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمَنُ فَاتَّبِعُونِي وَأَطِيعُوا أَمْرِي قَالُوا لَن نَّبْرَحَ عَلَيْهِ عَاكِفِينَ حَتَّى يَرْجِعَ إِلَيْنَا مُوسَى قَالَ يَا هَارُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوا أَلاَّ تَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي قَالَ يَا ابْنَ أُمَّ لا تَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَلا بِرَأْسِي إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ قَالَ بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا بِهِ فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ فَنَبَذْتُهَا وَكَذَلِكَ سَوَّلَتْ لِي نَفْسِي قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَن تَقُولَ لا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَّنْ تُخْلَفَهُ وَانظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَّنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا [۷۶]؛ امّا آنچه را اسلام درباره‌اش سکوت کرده، نه می‌پذیریم و نه رد می‌کنیم و شاید سخن پیامبر که فرمود: اهل‌کتاب را نه تصدیق کنید و نه تکذیب،[۷۷] به همین قسم ناظر باشد؛ زیرا آنان حقّ و باطل را به هم آمیخته‌اند که اگر آنان را در این امور تصدیق کنیم، ممکن است باطل باشد و اگر تکذیب کنیم، ممکن است حق باشد، بنابراین، در این‌گونه موارد، احتیاط و طبق قواعد نقل حدیث عمل می‌کنیم [۷۸].[۷۹]

معروف‌ترین چهره‌های پدیدآورنده اسراییلیات

افرادی که روایات اسرائیلی را پدید آورده یا به نشر و گسترش آن کمک کرده‌اند، فراوان‌اند؛ امّا برخی در این زمینه، بیشترین نقش را ایفا کرده‌اند، به‌گونه‌ای که بیشتر روایات و افسانه‌های اسرائیلی موجود در کتاب‌های تفسیر، حدیث و تاریخ اسلامی به این گروه ختم می‌شود. این عدّه عبارت‌اند از:

عبدالله بن سلام

کعب الاحبار

تمیم بن اوس الداری

وهب بن منبه

محمد بن کعب القرظی

عبدالله بن عمرو بن عاص

ابوهریره

ابن جریج

اسراییلیات و کتاب‌های تفسیر

با آغاز عصر تدوین تفسیر، اسرائیلیات فراوانی که وارد حوزه فرهنگ اسلامی شده بود، به تفاسیر نیز راه یافت. مجموع تفاسیر تدوین شده را می‌توان به لحاظ نقل و عدم نقل اسرائیلیات، کیفیّت نقل و نیز نقد این روایات به چند دسته تقسیم کرد:

  1. تفاسیری که اسرائیلیات فراوانی را بدون سند و بدون اینکه به نقد یا ردّ آنها بپردازند، آورده‌اند؛ مانند: تفسیر مقاتل ابن‌ سلیمان، و الدرالمنثور سیوطی. [۸۰]
  2. تفاسیری که اسرائیلیات را با سند ذکر کرده و جز در مواردی اندک، به نقد آن نپرداخته‌اند؛ مانند: جامع‌البیان طبری. [۸۱]
  3. تفاسیری که اسرائیلیات را با سند ذکر کرده و در بیشتر موارد به نقد و بررسی آنها پرداخته‌اند؛ مانند: تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر. [۸۲]
  4. تفاسیری که اسرائیلیات را بدون سند نقل کرده و بیشتر به نقد آن پرداخته‌اند؛ مانند: مجمع البیان فی تفسیر القرآن طبرسی و روض‌الجنان و روح‌الجنان ابوالفتوح رازی. [۸۳]
  5. تفاسیری که ضمن حمله شدید به اسرائیلیات و ناقلان آنها، خود در مواردی گرفتار این روایات شده و بدون نقد آنها را در تفاسیر خود آورده‌اند؛ مانند: الجامع لاحکام القرآن محمد بن احمد قرطبی و روح‌ المعانی فی تفسیر القرآن آلوسی. [۸۴]
  6. تفاسیری که از نقل اسرائیلیات احتراز و جز در موارد اندک همراه با نقد و ردّ آنها، از ذکر این روایات خودداری کرده‌اند؛ مانند: المیزان فی تفسیر القرآن [۸۵] طباطبایی که گاهی اسرائیلیات را با سند یا بدون سند و با ذکر منبع نقل کرده؛ امّا با معیارهای عرضه بر قرآن، سنّت و عقل به نقد این روایات می‌پردازد.[۸۶]

منابع

پانویس

  1. قاموس کتاب مقدس، ص۵۳، ۱۴۲.
  2. کتاب مقدس، پیدایش، ۳۲: ۲۵ ـ ۲۹.
  3. مجمع البیان، ج ۱، ص۲۰۶.
  4. دائرة المعارف مصاحب، ج ۱، ص۱۳۵؛ الاسرائیلیات فی التفسیر والحدیث، ص۱۹.
  5. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج۱، ص۱۶۵؛ الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر، ص۷۲ ـ ۷۳.
  6. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۶۵، ۱۶۹.
  7. اسرائیلیات در تفاسیر، ص۷۱ ـ ۷۷.
  8. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۶۵ ـ ۱۶۶؛ التفسیروالمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۸۰ ـ ۸۱.
  9. الخصال، ص۳۵۳.
  10. مروج الذهب، ج ۲، ص۲۴۵.
  11. الارشاد، ج ۱، ص۸.
  12. معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 220-221.
  13. الاسرائیلیات فی التفسیر والحدیث، ص۲۲ ـ ۲۳.
  14. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  15. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  16. «و به راستی به موسی نه نشانه آشکار دادیم؛ از بنی اسرائیل بپرس هنگامی را که وی نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: ای موسی! من تو را جادوزده می‌دانم؛» سوره اسراء، آیه ۱۰۱.
  17. التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۶۹.
  18. التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۷۵ ـ ۱۷۷.
  19. التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۷۵ ـ ۱۷۷.
  20. معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۳، ص 221-222.
  21. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۱، ص۲۶۸ ـ ۲۶۹.
  22. اضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۴۶؛ مقدمه ابن‌خلدون، ج ۳، ص۱۰۳۱.
  23. اضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۴۵ ـ ۱۴۶.
  24. التفسیر و المفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۶۹.
  25. الاسرائیلیات، ص۸۹ ـ ۹۰؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۳۰.
  26. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۰۳ ـ ۱۰۸.
  27. المصنف، ج ۳، ص۲۱۹؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج ۲، ص۴۴۷ ـ ۴۴۸.
  28. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۴، ص۱۹.
  29. تفسیر ابن‌کثیر، ج ۲، ص۴۸۵.
  30. فجرالاسلام، ص۱۶۰؛ التفسیر و المفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۲۵ ـ ۱۲۶.
  31. اضواء علی السنة المحمدیه، ص۲۱۶؛ شرح نهج‌البلاغه، ج ۴، ص۲۸۳.
  32. الملل و النحل، ج ۱، ص۶۸ ـ ۶۹، ۷۷.
  33. اضواء علی السنة المحمدیه، ص۱۱۸.
  34. التفسیر والمفسرون، ذهبی، ج ۱، ص۱۷۶ ـ ۱۷۸؛ المیزان، ج ۱۱، ص۱۳۳ ـ ۱۳۴.
  35. معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ج۳، ص 222-224.
  36. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۸۶.
  37. الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر، ص۲۱۴.
  38. الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر، ص۳۸۶ ـ ۳۸۷.
  39. معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ج۳، ص 225.
  40. الاسرائیلیات فی التفسیر والحدیث، ص۶۴ ـ ۶۵.
  41. «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستاده‌ایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
  42. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  43. «و از پیامبران ما که پیش از تو فرستاده‌ایم بپرس، آیا به جای (خداوند) بخشنده خدایانی را قرار داده‌ایم که پرستیده شوند؟» سوره زخرف، آیه ۴۵.
  44. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۸۹.
  45. «و به راستی به موسی نه نشانه آشکار دادیم؛ از بنی اسرائیل بپرس هنگامی را که وی نزد آنان آمد و فرعون به او گفت: ای موسی! من تو را جادوزده می‌دانم؛» سوره اسراء، آیه ۱۰۱.
  46. «از بنی اسرائیل بپرس که چه بسیار نشانه روشن به آنان دادیم و هر کس نعمت خداوند را پس از آنکه به وی رسید دگرگون سازد (بداند که) بی‌گمان خداوند سخت کیفر است» سوره بقره، آیه ۲۱۱.
  47. الاسرائیلیات فی‌التفسیر والحدیث، ص۶۳ ـ ۶۵؛ التفسیروالمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۹۰.
  48. مسند احمد، ج ۳، ص۳۸۶؛ کنزالعمال، ج ۱۰، ص۲۳۱.
  49. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۹۰ ـ ۹۱.
  50. «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستاده‌ایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را می‌خواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
  51. «و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی می‌کردیم نفرستادیم؛ اگر نمی‌دانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.
  52. «(آنان را) با برهان‌ها (ی روشن) و نوشته‌ها (فرستادیم) و بر تو قرآن را فرو فرستادیم تا برای مردم آنچه را که به سوی آنان فرو فرستاده‌اند روشن گردانی و باشد که بیندیشند» سوره نحل، آیه ۴۴.
  53. المیزان، ج ۱۲، ص۲۵۹.
  54. «آیا امید دارید که (آن یهودیان) به (خاطر دعوت) شما ایمان بیاورند با آنکه دسته‌ای از آنان سخن خداوند را می‌شنیدند و آن را پس از آنکه در می‌یافتند آگاهانه دگرگون می‌کردند؟» سوره بقره، آیه ۷۵.
  55. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۹۲.
  56. «بنابراین، وای بر کسانی که (یک) نوشته را با دست‌های خود می‌نویسند آنگاه می‌گویند که این از سوی خداوند است تا با آن بهایی کم به دست آورند؛ و وای بر آنان از آنچه دست‌هایشان نگاشت و وای بر آنان از آنچه به دست می‌آورند» سوره بقره، آیه ۷۹.
  57. «خواهند گفت: سه تن بودند چهارمین آنان سگشان بود و می‌گویند پنج تن بودند ششمین آنان سگشان بود- در حالی که تیری در تاریکی می‌افکنند- و می‌گویند: هفت تن بودند و هشتمین آنها سگشان بود؛ بگو: پروردگارم از شمار آنان آگاه‌تر است، جز اندکی (شمار) آنها را نمی‌دانند پس درباره ایشان جز با گفت و گویی سرسری بگومگو مکن و در مورد آنان از هیچ یک از آنها چیزی مپرس» سوره کهف، آیه ۲۲.
  58. مسند احمد، ج ۳، ص۳۸۶.
  59. سنن الدارمی، ج ۱، ص۱۱۵.
  60. المصنف، ج ۶، ص۱۱۲ ـ ۱۱۳؛ مجمع‌الزوائد، ج۱، ص۱۸۲.
  61. صحیح البخاری، ج ۳، ص۲۱۸؛ ج ۸، ص۲۶۱.
  62. الدرالمنثور، ج۶، ص۴۷۰؛ تقییدالعلم، ص۵۳ ـ ۵۶.
  63. فتح الباری، ج ۶، ص۳۶۱.
  64. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۲۸.
  65. نقش ائمه در احیای دین، ج ۱۲، ص۲۰.
  66. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۱، ص۲۵۲ ـ ۲۵۳.
  67. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۲۸.
  68. معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ج۳، ص 225-228.
  69. مقدمة فی اصول التفسیر، ص۹۸.
  70. الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص۴۷ ـ ۵۴.
  71. الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، ص۶۸.
  72. کتاب مقدس، مزامیر، ۳۷: ۹.
  73. «و در زبور پس از تورات نگاشته‌ایم که بی‌گمان زمین را بندگان شایسته من به ارث خواهند برد» سوره انبیاء، آیه ۱۰۵.
  74. کتاب مقدس، مزامیر، خروج ۳۲: ۲۱ ـ ۲۴.
  75. التفسیر و المفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۳۴، ۱۳۸ ـ ۱۴۰.
  76. «گفتند: ما در وعده تو به خودی خود خلاف نورزیدیم بلکه بارهایی (گران) از زیورهای قوم (فرعون) بر دوش ما نهاده شد (ه بود) که (در آتش) انداختیم آنگاه سامری (نیز) این چنین (طرح) افکند. آنگاه گوساله‌ای برای آنان برآورد، پیکری (بی‌روح) که بانگ گاو داشت و گفتند: این خدای شما و خدای موسی است که از یاد برده است. آیا نمی‌دیدند که (آن گوساله) به آنان پاسخی نمی‌دهد و هیچ زیان و سودی برای آنان در بر ندارد؟ و بی‌گمان پیش از آن هارون به آنان گفته بود که: ای قوم من! شما با این (گوساله) آزمون شده‌اید و پروردگار شما (خداوند) بخشنده است پس، از من پیروی و از دستور من فرمانبرداری کنید. گفتند: یکسره در خدمت آن (گوساله) خواهیم بود تا موسی نزد ما باز گردد. (موسی) گفت: ای هارون! چون دیدی که گمراه شده‌اند چه چیز تو را باز داشت ... از اینکه از من پیروی کنی؟ آیا از فرمان من سرپیچی کردی؟ (هارون) گفت: ای پسر مادرم! موی ریش و سرم را مگیر، من ترسیدم که بگویی میان بنی اسرائیل جدایی افکندی و گفته مرا پاس نداشتی. (موسی) گفت: ای سامری! تو چه کرده‌ای؟ (سامری) گفت: من چیزی دیدم که دیگران آن را ندیدند؛ مشتی از جای پای آن فرستاده برداشتم و آن را (در کار تندیس در آتش) افکندم و بدین‌گونه، نفس من (کارم را) در نظرم آراست. (موسی) گفت: برو که تو را در زندگی (کیفر) این است که بگویی: (به من) دست نزنید! و تو را موعدی است که در آن با تو خلاف نمی‌ورزند و (اینک) در خدایت که پیوسته در خدمتش بودی بنگر که آن را می‌سوزانیم سپس (خاکستر) آن را در دریا به هر سو می‌پاشیم» سوره طه، آیه ۸۷-۹۷.
  77. صحیح البخاری، ج ۳، ص۲۱۷.
  78. التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۱۴۱.
  79. معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ج۳، ص 228-229.
  80. الاسرائیلیات و اثرها فی کتب التفسیر، ص۲۲۲، ۳۲۹.
  81. الاسرائیلیات، ص۱۲۳؛ التفسیر والمفسرون، معرفت، ج ۲، ص۳۱۳.
  82. التفسیر و المفسرون، معرفت، ج ۲، ص۳۴۰؛ الاسرائیلیات، ص۱۲۹.
  83. روض‌الجنان، ج ۲، ص۸۲؛ مجمع‌البیان، ج ۸، ص۷۳۶.
  84. الاسرائیلیات، ص۱۳۷، ۱۴۶.
  85. المیزان، ج ۴، ص۱۴۶ ـ ۱۴۷؛ ج ۸، ص۳۷۸؛ اسرائیلیات در تفاسیر، ص۲۰۸، ۲۴۴.
  86. معرفت، محمد هادی، مقاله «اسرائیلیات»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ج۳، ص 233-234.