تفسیر عصر صحابه در تاریخ اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

سیوطی ده نفر از صحابه: ابو بکر، عمر، عثمان، امام علی (ع)، ابن مسعود، ابن عباس، ابی بن کعب، زید بن ثابت، ابو موسی اشعری و عبد الله بن زبیر را به‌عنوان کسانی که به تفسیر مشهورند، نام برده است، ولی تنها دربارۀ چهار نفر آنان: امام علی (ع)، ابن عباس، ابن مسعود و ابی بن کعب توضیح داده و روایاتی را در بیان علم آنان به معانی قرآن و مفسر بودن آنان آورده است و برای مفسر بودن سایر آنان هیچ دلیل و روایتی ذکر نکرده است، بلکه در مورد سه نفر از آنان ابو بکر، عمر و عثمان تصریح کرده است که روایت تفسیری از آنان بسیار کم است و از ابو بکر در تفسیر، جز آثار اندکی که از ده عدد تجاوز نمی‌کند، چیزی را به خاطر ندارم و پس از ذکر اخبار و روایاتی دربارۀ آن چهار نفر (امام علی (ع)، ابن عباس، ابن مسعود و ابیّ بن کعب) گفته است: از جماعتی از صحابه غیر ایشان نیز اندکی از تفسیر وارد شده است؛ مانند انس، ابو هریره، ابن عمر، جابر، و ابو موسی اشعری، و از عبد الله بن عمر و عاص چیزهایی مربوط‍ به قصه‌ها و اخبار فتنه‌ها و آخرت و شبیه آنها وارد شده است[۱]. در جمع‌بندی کلام وی، از پانزده صحابی به‌عنوان کسانی که به تفسیر مشهورند یا تفسیری از آنان رسیده، یاد شده است، ولی در بیان ایشان دو اشکال وجود دارد:

  1. با اینکه تصریح کرده که از ابو بکر و عمر و عثمان روایت تفسیری بسیار کم است، ذکر آنان در صدر ده نفر اول مفسران صحابی وجه صحیحی ندارد و مناسب بود آنان را در ردیف کسانی که گفته است تفسیر اندکی از آنان وارد شده، ذکر کند.
  2. در نظر وی معیار مفسر بودن چیست‌؟ اگر معیار، شهرت و کثرت روایات و آرای تفسیری نقل شده از آنان است، بسیاری از آن پانزده نفر و حتی بسیاری از آن ده نفری که وی در آغاز کلامش نام برده، فاقد آن می‌باشند و اگر معیار، رسیدن روایات و آرای تفسیری از آنان است، هرچند اندک باشد، قطعاً شمار صحابه‌هایی که روایات و آرای تفسیری از آنان نقل شده، بیش از آن پانزده نفری است که سیوطی نام می‌برد. بی‌تردید امام حسن و امام حسین (ع) از صحابۀ رسول خدا (ص) و از مفسران قرآن بوده‌اند؛ زیرا هم مطالب تفسیری از آنان نقل شده[۲] و هم حدیث ثقلین و غیر آن بر علم آنان به همۀ معانی قرآن و توانایی آنان بر تفسیر همۀ قرآن و مفسر برگزیدۀ خدا بودن آنان دلالت دارد.

افزون بر آن دو بزرگوار، از افراد دیگری مانند حضرت فاطمه زهرا (س)، سلمان، ابوذر، مقداد، ابوسعید خدری، محمد بن حنفیه و... روایات و مطالبی تفسیری نقل شده است؛ برای مثال، میبدی در ذیل آیۀ ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِينَ * لَهَا سَبْعَةُ أَبْوَابٍ...[۳] از حضرت فاطمه (س) چنین روایت کرده است: «فاطمه گفت: «یا رسول الله، اخبرنی عن باب مِنْ أَبْوَابِ جَهَنَّم»؛ مرا خبر ده از دری از آن درهای دوزخ که چون است و عذاب آنچه مایه است‌؟ گفت: ای فاطمه، چه پرسی آنچه طاقت شنیدن آن نداری و وهم و فهم هیچ‌کس به آن نرسد؟ اما آنچه آسان‌تر است و حوصلۀ تو برتابد، بدان‌که در هر دری از درهای دوزخ یعنی در هر درکی از آن درکات دوزخ هفتاد هزار وادی است، در هر وادی هفتاد هزار شارستان، و در هر شارستانی هفتاد هزار سرای، و در هر سرایی هفتاد هزار خانه و در هر خانه‌ای هفتاد هزار صندوق و در هر صندوقی هفتاد هزار گونه عذاب.»..[۴].

کلینی در کافی و صدوق در خصال روایتی را آورده‌اند که می‌رساند از زبان سلمان، مقداد و ابو ذر نیز تفسیر قرآن شنیده شده و تفسیر آنان مورد تصدیق امیر مؤمنان علی (ع) بوده است[۵].

از ابو سعید خدری در تفسیر قول خدای متعال: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۶] روایت کرده‌اند که گفت: «جَمَعَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) عَلِيّاً وَ فَاطِمَةَ وَ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ، ثُمَ أَدَارَ عَلَيْهِمُ الْكِسَاءَ- فَقَالَ: هَؤُلَاءِ أَهْلُ بَيْتِي اللَّهُمَّ أَذْهِبْ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهِّرْهُمْ تَطْهِيراً»[۷]؛ تردیدی نیست که این روایت تفسیری است؛ زیرا «اهل البیت» در آیه را تفسیر می‌کند. بنابراین؛ روشن است صحابه‌ای که روایت یا سخنی در تفسیر قرآن از آنان نقل شده، بسیار بیش از آن پانزده نفری هستند که سیوطی نام برده است، ولی چون نقل چند روایت یا مطالب تفسیری از شخص آن هم با سند غیرقابل اعتماد، دلیل مفسر بودن وی نیست، نمی‌توان همۀ آنان را از مفسران صحابی به شمار آورد؛ افرادی را می‌توان از مفسران صحابی دانست که با یکی از دلایل ذیل مفسر بودن آنان ثابت باشد:

  1. دلیل قطعی یا نصّ معتبری بر مفسّر بودن آنان دلالت کند؛ مانند آنچه در مورد مفسر برگزیده بودن دوازده امام معصوم (ع) بیان شد[۸].
  2. کتابی تفسیری از آنان بجا مانده باشد و یا دست‌کم از داشتن کتابی تفسیری گزارش شده باشد.
  3. روایات و آثار تفسیری فراوانی از آنان نقل شده باشد، به حدی که از شهرت و کثرت آن به مفسر بودن آنان اطمینان حاصل شود، یا اگر آثار تفسیری نقل شده از آنان در این حد نباشد، جمع زیادی از دانشمندان از مفسر بودن آنان خبر داده باشند.

در مورد امیر مؤمنان علی (ع) هرسه دلیل و در مورد امام حسن و امام حسین (ع) دلیل اول ثابت است، ولی چون ایشان از مفسران برگزیدۀ خدا هستند و در اینجا نیز با این عنوان معرفی شدند و ضمن آن، به دو دسته از شواهد مفسر بودن‌شان اشاره شد، از آوردن آنان در شمار مفسران صحابه صرف‌نظر و به نقل آثار و آرای اهل تسنن در خصوص دانش تفسیری امام علی (ع) با عنوان «جایگاه تفسیری امیر مؤمنان علی (ع) در آثار و منظر اهل تسنن» اکتفا می‌شود. در مورد عبد الله بن عباس (معروف به ابن عباس) دلیل دوم و سوم و در مورد عبد الله بن مسعود (معروف به ابن مسعود) و ابیّ بن کعب و جابر بن عبد الله انصاری دلیل سوم ثابت است و ازاین‌رو، آنان را به‌عنوان مفسران صحابی معرّفی و برخی روایات و کلمات را که معرّف شخصیت تفسیری آنان است، یادآور می‌شویم؛ همچنین عایشه را چون برخی از اهل تسنن داناترین زنان مسلمان به تفسیر دانسته و برخی آثار نقل شده از وی را با عنوان «تفسیر ام المؤمنین عایشه» به چاپ رسانده‌اند، با اختصار در شمار مفسران صحابی آورده و در پاورقی به دیدگاه شیعه در مورد وصف یادشده، اشاره می‌شود. زید بن ثابت نیز به لحاظ‍ اینکه کارهای قرآنی متعددی برایش ذکر کرده‌اند و ممکن است برخی با توجه به آن کارها تصور کنند وی از مفسران برجسته و شخصیت‌های اثرگذار در تفسیر بوده است، با اختصار معرفی می‌شود تا وضعیت تفسیری وی آشکار گردد، و از ترجمه و شرح‌حال افراد دیگری که از مفسران صحابی به شمار آمده‌اند[۹]، صرف‌نظر می‌گردد؛ زیرا نه کتاب تفسیری داشته‌اند و نه آثار تفسیری قابل اعتنایی از آنان نقل شده است[۱۰] و نه نص معتبری بر مفسر بودن آنان وجود دارد[۱۱]

امام علی

جایگاه تفسیری امیر مؤمنان علی (ع) در آثار و منظر اهل تسنن

شیعه براساس دلایلی اعتقاد دارد که امیر مؤمنان علی (ع) دومین مفسر برگزیدۀ خداست که تفسیر و تأویل تمام آیات قرآن را از رسول خدا (ص) فراگرفته و مانند آن حضرت، به همۀ معانی ظاهر و باطن قرآن آگاه و بر تفسیر تمام معانی و مقاصد قرآن تواناست و با هیچ‌یک از صحابه قابل مقایسه نمی‌باشد[۱۲].

اهل تسنن او را مفسر برگزیده خدا نمی‌دانند، ولی در کتاب‌های آنان روایات و آثاری آمده است که دلالت دارند آن حضرت به همۀ معانی قرآن آگاه و داناترین صحابه به معانی قرآن بوده است و برخی دانشمندان آنان نیز به جایگاه تفسیری ممتاز و برجستۀ ایشان تصریح کرده‌اند که در اینجا قسمتی از آنها آورده می‌شود:

حاکم نیشابوری با سندی که آن را صحیح دانسته و ذهبی - رجال‌شناس معروف اهل تسنن - نیز صحت آن را تقریر کرده[۱۳]، از رسول خدا (ص) چنین آورده است: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۱۴]؛ علی با قرآن و قرآن با علی است؛ هرگز از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند».

روشن است که منظور، جدا نشدن جسم حضرت علی (ع) از کاغذ و مرکب قرآن نیست، بلکه معنای «علی با قرآن است» این است که آن حضرت از نظر علم و عمل همیشه با قرآن، و دانش و کردار وی پیوسته مطابق قرآن است و معنای «قرآن با علی است» این است که تمام علوم و معارف قرآن نزد علی است؛ زیرا اگر قسمتی از قرآن و معارف آن را نداند، آن قسمت از علی (ع) جداست و این کلام آن را نفی می‌کند؛ پس این روایت دلالت می‌کند که علی (ع) به همۀ معانی و معارف قرآن آگاه بوده و تا روز قیامت نیز این علوم برای آن حضرت باقی است و با فراموشی و امثال آن از آن حضرت جدا نمی‌شود.

ابونعیم از پیامبر اعظم (ص) روایت کرده است: «إِنَّ الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى سَبْعَةِ أَحْرُفٍ مَا مِنْهَا إِلَّا وَ لَهُ ظَهْرٌ وَ بَطْنٌ وَ إِنَّ عَلِيَّ بْنَ أَبِي طَالِبٍ عَلِمَ الظَّاهِرَ وَ الْبَاطِنَ»[۱۵]؛ «همانا قرآن بر هفت حرف نازل شده است و هر حرف آن ظاهر و باطنی دارد؛ به‌راستی علم ظاهر و باطن قرآن تنها[۱۶] در نزد علی بن ابی طالب است».

حاکم حسکانی - از دانشمندان معروف اهل تسنن -[۱۷] در کتاب شواهد التنزیل فصلی در «یگانه بودن علی (ع) در شناخت قرآن و معانی آن و علم به نزول قرآن و آنچه در آن است» باز کرده و در آن بیست و دو روایت با سند متصل آورده است[۱۸] که برخی از آنها را یادآور می‌شویم:

از ابو الطفیل - صحابی رسول خدا (ص) - روایت کرده است: در محضر علی (ع) درحالی‌که خطبه می‌خواند، حاضر بودم [ضمن آن خطبه] فرمود: «از من بپرسید؛ به خدا قسم! دربارۀ هرچیزی‌که تا روز قیامت به وجود می‌آید، از من بپرسید، شما را از آن خبر می‌دهم؛ دربارۀ کتاب خدا از من بپرسید، به خدا قسم! هیچ آیه‌ای از آن نیست مگر آنکه می‌دانم کجا نازل شده است، در شب یا در روز، در دشت یا در کوه[۱۹].

از عایشه روایت کرده است: «علی نسبت به آنچه بر محمد (ص) نازل شده، داناترین اصحاب او است»[۲۰].

از ابن عمر روایت کرده است: «علی داناترین مردم است به آنچه خدا بر محمد (ص) نازل کرده است»[۲۱].

از شعبی روایت کرده است: «هیچ‌کس از این امت به آنچه ما بین دو لوح است قرآن کریم و به آنچه بر محمد (ص) نازل شده، از علی (ع) داناتر نیست[۲۲].

از عبدالملک بن ابی سلیمان روایت کرده است: «به عطاء بن ابی رباح گفتم: آیا در میان اصحاب پیامبر کسی داناتر از علی بوده است‌؟ گفت: نه؛ به خدا قسم! کسی را که از او اعلم باشد، سراغ ندارم»[۲۳].

ابن عساکر - دانشمند معروف و مورد اعتماد اهل تسنن - و ابو جعفر اسکافی - از دانشمندان معتزله - نیز روایاتی را با این مضمون نقل کرده‌اند که حضرت علی (ع) تفسیر و تأویل تمام آیات قرآن را از رسول خدا (ص) فراگرفته است که برخی از آنها در ذیل عنوان برترین دانشجوی تفسیر در عصر رسالت آورده شد.

ابن عطیه[۲۴] با عبارت "فاما صدر المفسرین و المؤید فیهم فعلی بن ابی طالب" به منزلت تفسیری وی اشاره کرده[۲۵] و از ابن عباس (که ذهبی - رجال‌شناس معروف اهل تسنن - او را «امام تفسیر» دانسته)[۲۶] نقل کرده که گفته است: «آنچه از تفسیر قرآن فراگرفته‌ام، از علی بن ابی طالب است»[۲۷].

فخر رازی در بیان اینکه آن حضرت اعلم صحابه بوده، گفته است: از جملۀ علوم، علم تفسیر می‌باشد و ابن عباس - رئیس مفسران - شاگرد علی بوده است[۲۸].

ابن جزی نیز در مقدمۀ تفسیر خود آورده که ابن عباس گفته است: «آنچه از تفسیر قرآن در نزد من است، از علی بن ابی طالب می‌باشد»[۲۹].

ابن ابی الحدید در بیان اینکه آن حضرت سرچشمه همۀ فضیلت‌هاست، می‌گوید: از جمله دانش‌ها، دانش تفسیر قرآن است که از آن حضرت گرفته شده و از وی انشعاب یافته است و با رجوع به کتاب‌های تفسیر به صحت این مدعا آگاه می‌شوی؛ زیرا بیشتر تفسیر از او و از عبد الله بن عباس است و حالت ابن عباس در ملازمتش با وی و انقطاعش به سوی او بریدنش از دیگران و آمدنش به نزد او و شاگرد و تربیت شده او بودنش را مردم می‌دانند. به وی ابن عباس گفتند: علم تو نسبت به علم پسر عمویت در چه مرتبه‌ای است‌؟ گفت: نسبت قطره‌ای از باران به اقیانوس پهناور»[۳۰].

زرکشی گفته است: «در صدر مفسران صحابه نخست علی بن ابی طالب، سپس ابن عباس است که خود را برای این کار فارغ ساخته بود و آثار تفسیری حفظ‍ شده از وی، بیش از آثار تفسیری حفظ‍ شده از علی (ع) است، ولی ابن عباس مطالب تفسیری‌اش را از علی (ع) فراگرفته است»[۳۱].

سیوطی نیز او را از ده صحابه‌ای که به تفسیر مشهورند، به شمار آورده و به کثرت روایات تفسیری وی اشاره و روایاتی را در بیان گستردگی دانش تفسیری وی نقل کرده است[۳۲].

ذهبی نیز در منزلت تفسیری آن حضرت گفته است: «علی علم به کتاب خدا و فهم اسرار و معانی پنهان آن را با مهارت در قضاوت و فتوا در خود جمع کرده و اعلم صحابه به جایگاه تنزیل و شناخت تأویل آیات بوده است»[۳۳] و از سعید بن جبیر روایت کرده است که ابن عباس گفت: هرگاه چیزی مطلبی از علی (ع) برای ما ثابت شود، از آن به غیر آن عدول نمی‌کنیم[۳۴].[۳۵]

ابی بن کعب

ابن مسعود

زید بن ثابت

عایشه

ابن عباس

جابر بن عبدالله انصاری

منابع

پانویس

  1. ر. ک: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۲۲۷-۱۲۳۳ النوع الثمانون فی طبقات المفسرین.
  2. نمونه‌هایی از آن در بحث تفسیرهای مأثور از امامان معصوم (ع) آورده شد. ر. ک: همین کتاب، ص۶۱-۶۵.
  3. «و به یقین دوزخ وعده‌گاه همه آنان است * که هفت دروازه دارد و هر دروازه از آن را بخشی جداست» سوره حجر، آیه ۴۳-۴۴.
  4. میبدی، کشف الاسرار و عدّة الابرار، ج۵، ص۳۳۱.
  5. ر. ک: کلینی، اصول الکافی، ج۱، ص۱۱۴ (باب اختلاف الحدیث)، ح۱؛ صدوق، الخصال، ص۲۵۵ (باب الاربعة)، ح۱۳۱). قسمتی از آن حدیث چنین است: «... عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (ع) إِنِّي سَمِعْتُ مِنْ سَلْمَانَ وَ الْمِقْدَادِ وَ أَبِي ذَرٍّ شَيْئاً مِنْ تَفْسِيرِ الْقُرْآنِ وَ أَحَادِيثَ عَنْ نَبِيِّ اللَّهِ (ص) غَيْرَ مَا فِي أَيْدِي النَّاسِ ثُمَّ سَمِعْتُ مِنْكَ تَصْدِيقَ مَا سَمِعْتُ مِنْهُمْ...».
  6. «جز این نیست که خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  7. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۳۸، ح۶۵۷ و ۶۵۸؛ همچنین ر. ک: همان، ص۳۹-۴۱، ح۶۵۹-۶۶۱.
  8. ر. ک: همین کتاب، ص۵۷-۵۸، ۸۶-۹۴.
  9. حاج خلیفه در کتاب خود، ذهبی و برخی دیگر نیز همه یا بعضی از افراد یادشده در کلام سیوطی را از مفسران صحابی به شمار آورده‌اند (ر. ک: کشف الظنون، ج۱، ص۴۲۸ و ۴۲۹؛ ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۶۳؛ نویهض، عادل، معجم المفسرین، ج۱، ص۱۹۷، ۱۹۸، ۳۰۷، ۳۰۸، ۳۱۷، ۳۱۸ و ۳۱۹).
  10. برخی با گردآوری آثار نقل شده از عمر بن خطاب کتابی را با عنوان التفسیر المأثور عن عمر بن الخطاب تهیه و منتشر کرده‌اند، ولی همان‌گونه که در بررسی آن کتاب بیان می‌کنیم (همین کتاب؛ ص۲۷۹-۲۸۰)، بسیاری از آثاری که در آن کتاب جمع‌آوری شده، تفسیری نیست و آثار تفسیری نقل شده از عمر در آن کتاب از نظر کمیت و کیفیت به مقداری نیست که بتوان او را از مفسران به شمار آورد و همان‌گونه که گذشت، سیوطی نیز به اندک بودن روایات تفسیری وی تصریح کرده است. عبارت سیوطی چنین است: اما الخلفاء فاکثر من روی عنم منهم علی بن ابی طالب و الروایة عنهم الثلاثة نزرة جدّا، (الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۲۲۷).
  11. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۱۳-۱۱۷.
  12. برای توضیح بیشتر ر. ک: بابایی، «امام علی (ع) دومین مفسر قرآن»، فصلنامۀ حوزه و دانشگاه، ش۲۷، ص۲۵-۴۹.
  13. ر. ک: حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴.
  14. حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۲۴.
  15. ابو نعیم، حلیة الاولیاء، ج۱، ص۶۵.
  16. تقدیم «عنده» بر «عَلِمَ الظَّاهِرَ وَ الْبَاطِنَ» که تقدیم خبر بر مبتداست، بر حصر دلالت دارد و ازاین‌رو در ترجمه، کلمۀ «تنها» ذکر شده است.
  17. ذهبی - رجال‌شناس معروف اهل تسنن - او را با عبارت "شیخ متقن ذو عنایة تامة بعلم الحدیث" وصف کرده است (تذکرة الحفاظ، ج۳، ص۲۵۸، رقم ۱۰۳۲).
  18. ر. ک: حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۹-۵۱، ح۲۸-۴۹.
  19. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۲، ح۳۱.
  20. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۷، ح۴۰.
  21. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۳۹، ح۲۹.
  22. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۸، ح۴۳.
  23. حاکم حسکانی، شواهد التنزیل، ج۱، ص۴۹-۵۰، ح۴۴-۴۵.
  24. ابن عطیّه، عبد الحق بن ابی بکر متوفای ۵۴۳ یا ۵۴۶ ق مؤلف تفسیر المحرّر الوجیز فی تفسیر القرآن العزیز است.
  25. قرطبی در مقدمه تفسیرش سخن ابن عطیّه را آورده است (ر. ک: الجامع لاحکام القرآن، ط‍، دارالکتب العلمیّة، ج۱، ص۲۷) و نیز ر. ک: مرکز الثقافة و المعارف القرآنیّة، علوم القرآن عند المفسرین، ج۳، ص۴۲۶.
  26. ر. ک: ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۱۴، رقم ۴۵.
  27. ر. ک: جفری، آرتور، مقدمتان فی علوم القرآن، ص۲۶۳؛ الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ص۲۷؛ مرکز الثقافة و المعارف القرآنیّة، علوم القرآن عند المفسرین، ج۳، ص۴۳۱. ذهبی و زرقانی نیز این روایت را آورده‌اند (ر. ک: ذهبی، محمد حسین، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۸۹ و ۹۰؛ زرقانی، مناهل العرفان فی علوم القرآن، ج۲، ص۲۱.
  28. فخر رازی، الاربعین فی اصول الدین، ص۳۰۵، ج۱، ص۱۳.
  29. ابن جزی، التسهیل لعلوم التنزیل، ج۱، ص۱۳.
  30. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱، ص۱۹.
  31. زرکشی، البرهان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۵۷.
  32. ر. ک: سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، ج۲، ص۱۲۲۷.
  33. ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۸۹.
  34. ذهبی، التفسیر و المفسرون، ج۱، ص۸۹.
  35. بابایی، علی اکبر، تاریخ تفسیر قرآن، ص ۱۱۷-۱۲۰.

جستارهای وابسته