حدیث ثقلین چگونه بر عصمت اهل بیت و امامان دوازده‌گانه دلالت می‌کند؟ (پرسش)

حدیث ثقلین چگونه بر عصمت اهل بیت و امامان دوازده‌گانه دلالت می‌کند؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث عصمت است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی عصمت مراجعه شود.

حدیث ثقلین چگونه بر عصمت اهل بیت و امامان دوازده‌گانه دلالت می‌کند؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ عصمت
مدخل بالاتراثبات عصمت امام - اثبات عصمت اهل بیت
مدخل اصلیاثبات عصمت امام در حدیث - اثبات عصمت اهل بیت در حدیث - حدیث ثقلین
مدخل وابستهاهل بیت - امامان دوازده‌گانه
تعداد پاسخ۸ پاسخ

پاسخ جامع اجمالی

یکی از مهم‌ترین ادلۀ روایی در مورد برتری و حقانیت اهل بیت (ع)، حدیث "ثقلین" است که مورد پذیرش دانشمندان شیعه و سنی بوده و به کثرت آن را نقل کرده اند[۱]. پیامبر اسلام (ص) در این حدیث می‌فرمایند: «إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی فَإِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْض»[۲].

ثقلین به معنای هر آن چیزی است که ارزشمند، نفیس و سنگین باشد. ثَقَلین یا ثِقلین یعنی دو چیز ارزشمند و عظیم[۳] و مراد از عترت اهل بیت و اخص نزدیکان پیامبر (ص) است. به قرآن ثقل اکبر و به عترت پیامبر ثقل اصغر می‌‌گویند، چنانکه در روایتی امیرالمؤمنین (ع) به کمیل فرمودند: «ای کمیل ما ثقل اصغر و قرآن ثقل اکبر است»[۴].[۵]

بررسی سندی

حدیث ثقلین از نظر سند قطعی الصّدور است بدین معنا که این حدیث اگر متواتر لفظی نباشد. قطعاً متواتر اجمالی و معنوی هست. ده‌ها تن از صحابه و تابعین و سایر روایات آن را نقل کرده‌اند[۶]. پیامبر اکرم (ص) به صورت مکرر و در مواضع متعدد و با الفاظ گوناگون حدیث ثقلین را بیان کرده است به طوری که محدثان شیعه در تواتر آن اجماع دارند و با هشتاد و دو سند از طریق ائمۀ اطهار آن را ذکر کرده اند[۷]؛ همچنین محدثان اهل سنت هم به صحت آن تصریح کرده‌اند، برای نمونه: حاکم نیشابوری، ابن حجر مکی، نورالدین هیثمی، ۳۴ نفر از اصحاب[۸] و ۱۹ نفر از تابعین[۹] آن را روایت کرده‌اند. صحابه‌‌ای همچون: علی (ع)، ابوذر، جابر بن عبدالله انصاری، زید بن ارقم، ابو سعید خدری و زید بن ثابت[۱۰].

بنابراین این حدیث به لحاظ سندی از احادیث متواتر و صحیح نزد فریقین است.

کیفیت استدلال

استدلال به این حدیث بر عصمت ائمه (ع) متوقّف بر چند مقدمه است:

  1. قرآن از هرگونه خطا و اشتباه و انحراف و باطلی مبرّاست. قرآن می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۱۱] به عبارت دیگر، قرآن از هر باطل و خطایی به طور مطلق معصوم و مصون است. حال عِدل قرآن ـ اهل بیت ـ نیز باید چنین باشد، تا بتواند عِدل قرآن باشد. در غیر این صورت چه چیز این دو را در یک مقام جمع می‌کند؟
  2. قرآن معصوم است و تمسّک به آن باعث می‌شود انسان هرگز گمراه نشود، اهل بیت نیز باید چنین باشند؛ زیرا این دو هیچ‌گاه از هم جدا نیستند. به عبارت دیگر، فرض عدم گمراهی بر اثر تمسک به این دو در صورتی راست می‌آید که هر دو معصوم باشند. در غیر این صورت، چه بسا خود به خطا روند و متمسّکین به خود را نیز به گمراهی کشانند.
  3. پیامبر اکرم (ص) خبر داده است که این دو تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد و این فرض در صورتی صحیح است که هر چه قرآن می‌گوید ـ کلام خدا است ـ همان را اهل بیت بگویند و تمام افعال و کردار آنها منطبق بر قرآن و کلام خدا باشد[۱۲].
  4. «مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»؛ مجموعه قرآن و عترت، با هم، باعث هدایت و مانع از فرو رفتن در چاه ضلالت می‌شوند. بی‌شک قرآن کریم کتابی است معصوم از هرگونه خطا و اشتباه. پس اینکه پیامبر اکرم (ص)، عترت خویش را کنار قرآن نشانده و تمسک به هر دو را موجب هدایت دانسته است، بهترین دلیل بر عصمت ایشان است. چه، پیروی نمودن از غیر معصوم، موج هدایت مطلق و قطعی نخواهد شد، بلکه همواره احتمال انحراف و ضلالت در آن می‌رود و این با جمله «لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً» سازگار نیست؛ زیرا معنای این جمله آن است که اگر شما به این دو تمسک کنید، در هیچ شرایط زمانی و به هیچ صورتی، گمراهی و ضلالت به سراغ شما نخواهد آمد. بنابراین، اهل‌بیت، از آنجایی که مفسران قرآن هستند، چه در تبیین و تشریح آیات الهی و چه در اعمال فردی، از هر گونه گناه و خطایی معصوم هستند.
  5. «لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»؛ یعنی اینکه عترت پیامبر هرگز از قرآن جدایی و افتراق ندارند و این معنا جز با عصمت آنان قابل توجیه نیست؛ زیرا اگر عترت پیامبر مرتکب گناه شوند و یا اشتباه و خطایی در تبیین دین از آنان سر زند، به معنای جدایی و افتراق از قرآن است[۱۳].

البته پیامبر اکرم (ص) مسأله جدایی‌ناپذیر بودن اهل‌بیت و قرآن را بارها در طول رسالت خویش گوشزد کرده است. به عنوان مثال، ام‌سلمه می‌گوید از پیامبر شنیدم که می‌فرمود: «عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ»[۱۴].[۱۵]

سیدمرتضی، استدلال خود به این حدیث را به نحو دیگری بیان کرده. او در باب لزوم وجود حجتی معصوم از اهل بیت رسول خدا (ص) در هر عصر و زمان می‌نویسد: «رسول خدا (ص) با کلام خود در روایت ثقلین در پی ارشاد به چیزی است که موجب نجات از هرگونه شک و تردید است و نیز از بین رفتن عذر مکلفان در عمل به دین و صحت احتجاج در دین بر آنان را در پی خواهد داشت[۱۶]. چنین کسی باید به همه شریعت آگاه و سخن او اطمینان بخش باشد؛ وگرنه خداوند نمی‌تواند در امر شریعت بر ما احتجاج کند»[۱۷]. از این رو این حدیث، وجود یک حجت - امام - را در هر دوره ثابت می‌کند که ویژگی ممتازش عصمت اوست.

برای بررسی برهان‌های مرحوم سید مرتضی، لازم است بار دیگر نظریات وی در بحث قلمرو عصمت را یادآوری کنیم و آن‌گاه ببینیم او کدام یک از آنها را اثبات کرده است، و کدام یک در حد ادعا باقی مانده‌اند.

مرحوم حلبی نیز پس از آنکه مصداق اهل بیت را امامان پاک (ع) می‌شمرد[۱۸]، با استفاده از این روایت نبوی به سه روش عصمت آنان را ثابت می‌کند:

  1. قرآن، حجت است؛ اهل بیت مانند و مقارن قرآن‌اند؛ اهل بیت نیز حجت‌اند، و روشن است که حجت بودن چیزی برای عمل، به معنای مصون بودن آن از اشتباه است: «پیامبر اکرم (ص) از وجود گروهی از خاندان خود خبر داده است که در وجود و حجیت قرین قرآن‌اند، و این مقارنت مقتضی عصمت آن قوم است»[۱۹]؛
  2. روش دومی که مرحوم حلبی به کار می‌گیرد، این است که امر به تمسک به کسی به طور مطلق، مستلزم عصمت او از گناهان است؛ پیامبر اکرم (ص) به تمسک به اهل بیت به طور مطلق امر کرده است؛ پس امر به تمسک به اهل بیت، مستلزم عصمت آنان از گناهان است؛ زیرا امر به اطاعت از کسی که خود ممکن است مرتکب قبیح شود، امری قبیح است[۲۰]؛
  3. روش سوم آنکه می‌توان گفت پیامبر اکرم (ص) فرمود: متمسک به اهل بیت، از گمراهی در امان است. به اعتقاد مرحوم حلبی از گمراهی مصون ماندن فردی که به اهل بیت متمسک می‌شود، نشانه عصمت آنان است[۲۱].

ظاهر عبارت مرحوم حلبی در این بخش، گویای آن است که وی با این تقریر در پی اثبات عصمت امامان پاک (ع) از گناه و اشتباه در تبیین دین است[۲۲].

مصادیق عترت پیامبر خاتم(ص)

عترت به مجموعه بستگان اطلاق می‌شود؛ در حالی که قطعاً همه بستگان رسول خدا (ص) معصوم نیستند. بنابراین پیامبر اکرم (ص) در روایت یادشده به افراد ویژه‌ای از بستگان خود نظر دارند.

برای شناختن مصداق‌های عترت در این حدیث، دو راه وجود دارد:

  1. مراجعه به کلمات رسول خدا (ص) که به طور مستقیم، عترت مورد نظر وی را معرفی کرده باشند[۲۳]؛
  2. اثبات عصمت برخی از عترت پیامبر اکرم (ص) و تطبیق آن با عترت مورد نظر حدیث.

با استفاده از ادله عصمت امامان، می‌توان ثابت کرد که مقصود از عترت، امامان پاک (ع) هستند[۲۴].

چنانچه در برخی از روایات نیز بر همین مصادیق تصریح شده است به عنوان نمونه: شیخ سلیمان حنفی قندوزی در ینابیع المودة آورده است که: شخصی از علی بن ابی طالب (ع) پرسید: کمترین چیزی که انسان را از خط صحیح خارج ساخته و او را در شمار گمراهان قرار می‌دهد چیست؟ حضرت فرمود: این که حجت الهی را فراموش کند و از او اطاعت ننماید، هر کس از حجت الهی اطاعت نکند گمراه است. آن شخص دوباره پرسید: توضیح بیشتری بفرمایید. [این حجت الهی که اشاره کردید کیست؟] حضرت فرمود: همان کس که در آیه ۵۹ سوره نساء به عنوان اولی الامر از او یاد شده است.

سوال کننده برای بار سوم پرسید: اولی الامر چه کسانی هستند؟ امام در پاسخ فرمودند: آنها کسانی هستند که رسول خدا (ص) در مواضعی، و در آخرین خطبه خود در همان روزی که خدا به قبض روح مقدس او امر کرد، فرمود: من در میان شما در امر گران‌بها به جا می‌گذارم که بعد از من هر گاه تمسک به آن دو بجویید گمراه نمی‌شوید، کتاب خدا و عترت من، خداوند لطیف خبیر به من عهد کرده که آن دو از هم جدا نشوند تا نزد حوض بر من وارد شوند...»[۲۵].

در واقع در این روایت ارتباط بین حدیث ثقلین و اولی الامر آشکارا بیان شده است[۲۶].

نقد و بررسی حدیث «کتاب الله و سنتی»

آنچه از حدیث ثقلین، متواتر و صحیح است عبارت: «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي‌» است، چنان که مسلم[۲۷] و ترمذی[۲۸] و ألبانی[۲۹] نیز آن را تصحیح کرده‌اند، ولی عبارت: «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي‌» که مالک[۳۰] آن را مرسلاً نقل کرده، ضعیف است و هیچ یک از صحاح ستّه آن را نقل نکرده‌اند!

توضیح مطلب این است که: در منابع عامّه روایتی هم به عنوان «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِي»وارد شده که از جهت سند بر طبق آنچه در رجال عامّه ذکر شده، مخدوش و مردود است. امّا روایات وارده در کتب عامّه به عنوان «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي‌» بر طبق موازین عامّه سندش صحیح بلکه متواتر است و امتیاز سند این حدیث که در او عنوان «عِتْرَتِي‌» وجود دارد این است که: تمام شرائط صحّت حدیث که همه علمای رجال عامّه بحث کرده‌اند در این روایت موجود است و به قدری سند این حدیث قوی است که حتّی اعدا عدوّ مذهب شیعه - حافظ ذهبی صاحب اعلام النبلاء - تصریح می‌کند که این روایت صحیحه است و از خصوصیات این مرد این است که تمام قدرتش را صرف می‌کند تا آن روایاتی که مشتمل بر منقبت اهل بیت (ع) است را تضعیف کند؛ لذا عمده روایاتی که حاکم نیشابوری- که از بزرگان حفاظ اهل خلاف است - در استدراک صحیحَین به شرط بخاری و مسلم آورده، ذهبی مناقشه کرده است،

پس اوّلاً: روایت «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي‌» سند ندارد ولی «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي‌» متواتر است و سندش - به اعتراف علمای عامه - موثّق و صحیح است.

ثانیاً: بین این دو حدیث تعارض و تنافی نیست؛ زیرا قوام تعارض و تنافی این است که أحد الخبرَین به وجهی نافی خبر دیگر باشد تا موضوع اختلاف محقق شود و عنوان تعارض پیدا شود. و در مثبتَین (دو حدیث مثبت که هیچ کدام دیگری را نفی نمی‌کند) تعارض ممکن نیست. و این دو روایت مثبتَین هستند. یکی اثبات می‌کند انضمام کتاب را به سنّت و دیگری هم اثبات می‌کند انضمام کتاب را به عترت (ع).

قهراً مقتضای قاعده اخذ به هر دو است. و این توهّم که یکی نافی دیگری است، منشأش عدم اطلاع بر ضوابط علم اصول است.

ثالثاً: آن روایت با این روایت نسبتش می‌شود نسبت تأکید و تثبیت. و روایت «سنّتی» با روایت «عترتی» نه این که تنافی بینشان نیست، بلکه روایت «سنّتی» مؤکّد روایت «عترتی» است؛ زیرا یکی از این دو روایت در مقام بیان کبری است، و روایت دیگر، صغرای آن کبری است، و بین کبری و صغری اختلاف محال است باشد، بلکه واجب است تعاضد بین شان باشد. مدلول آن روایت این است که: من در میان شما دو چیز می‌گذارم: یکی کتاب خدا و دیگری سنّتم را؛ بعد باید دید مصداق سنّت چیست؟ حدیث «عترتی» مصداق سنّت را محقّق می‌کند، پس هیچ گونه تهافتی بین این دو روایت نیست بلکه مؤیّد و مؤکّد هم هستند. پس آنچه بعضی عوام تصوّر کرده‌اند که حدیث «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي‌» به نفع آنها و به ضرر شیعه است، کلامی نادرست است؛ لذا بعضی از بزرگان عامّه تصریح نمودند که خلیفه باقی مانده از پیامبر خدا (ص) بعد از او سه چیز است: یکی کتاب خدا، و دیگری سنّت رسول خدا (ص)، و سوّمی، اهل بیت او (ع). بعد استدلال می‌کند که چون اهل بیت (ع) مبیّن کتاب و سنّت‌اند، بدون اهل بیت (ع)، کتاب و سنّت ناقص است. با این اعتراف، اگر انضمام اهل بیت (ع) به قرآن ضروری است، و اگر انضمام عترت به سنّت پیامبر (ص) لازم و لابدّ منه است، آیا معقول است بعد از پیامبر (ص) کسی که از عترت نیست، به جای پیامبری بنشیند که معلّم کتاب و حکمت است. اهل بیت (ع) بنا بر این بیان، متمّم کتاب و سنّت است. ادّعای شیعه و مذهبش جز این نیست که باقی مانده از پیامبر (ص)، قرآن و سنّت رسول خداست و متمّم آن دو عبارت است از اهل بیت عصمت و طهارت (ع). پس «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي‌» می‌شود مثبت «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي‌»[۳۱].[۳۲]

پاسخ‌ها و دیدگاه‌های متفرقه

1. حجت الاسلام و المسلمین علی ربانی گلپایگانی؛
حجت الاسلام و المسلمین ربانی گلپایگانی در کتاب «امامت اهل بیت» در این‌باره گفته‌‌ است:

«حدیث ثقلین از جهاتی بر عصمت اهل بیت دلالت می‌کند:

  1. اهل بیت قرین و همتای قرآن می‌باشند، قرآن کریم حق خالص است و باطل در آن راه ندارد: ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ[۳۳] بنابراین، اهل‌بیت نیز از هر گونه باطلی در گفتار، رفتار، علم و اعتقاد مصون‌اند.
  2. قرآن و اهل بیت هرگز از هم جدا نمی‌شوند، یکی از وجوه جدایی ناپذیری آن دو این است که در هدایت‌گری بشر موافق یکدیگرند، و هیچ گاه قرآن حکمی بر خلاف حکم اهل بیت ندارد، و هیچ گاه گفتار و رفتار و علم و اعتقاد اهل بیت بر خلاف قرآن نخواهد بود[۳۴].
  3. تمسّک به اهل بیت، همانند تمسّک به قرآن، انسان را از ضلالت می‌رهاند، لازمه این مطلب آن است که در اهل بیت- همانند قرآن- ضلالت راه نداشته باشد و علم و اعتقاد، قول و فعل آنان یکپارچه هدایت باشد. محمد مبین سندی در این باره گفته است: “در حدیث ثقلین با تأکیدی ویژه بیان شده است که اهل بیت، همانند قرآن، بر حق بوده و همان گونه که وحی منزل، از خطا مصون است، آنان نیز همواره از خطا مصون می‌باشند”[۳۵].
با توجه به دلایل عقلی و نقلی بر لزوم عصمت امام[۳۶]، و عدم دلیل بر عصمت غیر اهل بیت، امامت آنان ثابت می‌شود»[۳۷].
2. حجت الاسلام و المسلمین شریفی؛
آقایان دکتر یوسفیان و شریفی در «پژوهشی در عصمت معصومان» در این‌باره گفته‌‌اند:

«یکی از روایاتی که بر عصمت اهل‌بیت و عترت پیامبر دلالت دارد، حدیث معروف ثقلین است. این حدیث از احادیث متواتر شیعه و سنی می‌باشد که در مواقع متفاوت، همچون جریان غدیر خم و با الفاظ و عبارات گوناگون از زبان پیامبر اکرم (ص) نقل شده است[۳۸].

مضمون متراتری که با عبارات مختلف بیان شده، این است که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي[۳۹] مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۴۰].

پیامبر اکرم (ص) در این حدیث شریف، بقای ثمره رسالت و تلاش‌های طاقت‌فرسای خویش برای ابلاغ و تبیین دین خدا را، در تمسک به دو اصل اساسی قرآن و عترت دانسته است. با توجه به حقیقت امامت و لزوم وجود مفسران و شارحانی معصوم برای کلام الهی، وجه کنار هم آمدن عترت پیامبر با قرآن، روشن می‌شود.

توضیح آنکه: چون قرآن کریم متکفل بیان اصول و کلیّات هدایت و سعادت انسان‌هاست. قهراً بسیاری از جزئیات احکام در آن بیان نشده است. از طرفی، درک و کشف مقاصد و اهداف الهی از قرآن کریم، خارج از توانایی عامه مردم بوده، نیازمند به برخورداری از علومی است که هر کسی لیاقت بهره‌مندی از آنها را ندارد. از این رو پیامبر اکرم (ص) وظیفه داشت که امامان و مفسّران معصوم را به مردم معرفی نماید. بی‌شک آن آن حضرت نیز به بهترین وجه، این وظیفه را به انجام رسانده‌اند، که نمونه آن، همین حدیث شریف ثقلین می‌باشد.

به هر حال، این حدیث شریف حاوی نکات مهمّی است که باید در جای خود تبیین و تشریح شود. امّا آنچه مربوط به بحث عصمت اهل‌بیت (ع) می‌باشد، دو قسمت از آن است[۴۱]:

  1. «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»؛ یعنی، مجموعه قرآن و عترت، با هم، باعث هدایت و مانع از فرو رفتن در چاه ضلالت می‌شوند. بی‌شک قرآن کریم کتابی است معصوم از هر گونه خطا و اشتباه. پس اینکه پیامبر اکرم (ص)، عترت خویش را کنار قرآن نشانده و تمسک به هر دو را موجب هدایت دانسته است، خود بهترین دلیل بر عصمت ایشان است. چه، پیروی نمودن از غیر معصوم، موج هدایت مطلق و قطعی نخواهد شد، بلکه همواره احتمال انحراف و ضلالت در آن می‌رود. و این با جمله «لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً» سازگار نیست؛ زیرا معنای این جمله، آن است که اگر شما به این دو تمسک کنید، در هیچ شرایط زمانی و به هیچ صورتی، گمراهی و ضلالت به سراغ شما نخواهد آمد. بنابراین، اهل‌بیت، چه در تبیین و تشریح آیات الهی و چه در اعمال فردی، از هر گونه گناه و خطایی معصوم می‌باشند.
  2. «لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»؛ یعنی اینکه عترت پیامبر هرگز از قرآن جدایی و افتراق ندارند، و این معنا جز با عصمت آنان قابل توجیه نیست؛ زیرا اگر عترت پیامبر مرتکب گناه شوند و یا اشتباه و خطایی در تبیین دین از آنان سر زند، به معنای جدایی و افتراق از قرآن است.
البته پیامبر اکرم (ص) مسأله جدایی‌ناپذیر بودن اهل‌بیت و قرآن را بارها در طول رسالت خویش گوشزد کرده است. به عنوان مثال، ام‌سلمه می‌گوید از پیامبر شنیدم که می‌فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْقُرْآنِ وَ الْقُرْآنُ مَعَ عَلِيٍّ لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»»[۴۲].[۴۳].
3. حجت الاسلام و المسلمین محمدی؛
حجت الاسلام و المسلمین محمدی در کتاب «عصمت در قرآن» در این‌باره گفته‌‌ است:

««قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ‏ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا لَنْ‏ تَضِلُّوا أَبَداً إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۴۴]؛ یعنی پیامبر (ص) فرمود: من در بین شما دو چیز بسیار گرانقدر به یادگار گذاشتم: کتاب خدا (قرآن) و عترتم (اهل بیتم). مادامی که به این دو چنگ زنید هرگز گمراه نخواهید شد. و این دو هیچ گاه از هم جدا نخواهند شد، تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. استدلال به این حدیث بر عصمت ائمه (ع) متوقّف بر چند مقدمه است:

  1. قرآن از هرگونه خطا و اشتباه و انحراف و باطلی مبرّا است. قرآن می‌فرماید: ﴿وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ * لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ[۴۵] به عبارت دیگر، قرآن از هر باطل و خطایی به طور مطلق معصوم و مصون است. حال عِدل قرآن (اهل بیت) نیز باید چنین باشد، تا بتواند عِدل قرآن باشد. در غیر این صورت چه چیز این دو را در یک مقام جمع می‌کند؟
  2. قرآن معصوم است و تمسّک به آن باعث می‌شود که انسان هرگز گمراه نشود، اهل بیت نیز باید چنین باشند، زیرا این دو هیچ‌گاه از هم جدا نیستند. به عبارت دیگر، فرض عدم گمراهی بر اثر تمسک به این دو در صورتی راست می‌آید که هر دو معصوم باشند. در غیر این صورت، چه بسا خود به خطا روند و متمسّکین به خود را نیز به گمراهی کشانند.
  3. مخبر صادق (پیامبر (ص)) خبر داده است که، این دو تا روز قیامت از هم جدا نخواهند شد. و این فرض در صورتی صحیح است که، هر چه قرآن می‌گوید - کلام خدا است- همان را اهل بیت بگوید و تمام افعال و کردار آنها منطبق بر قرآن و کلام خدا باشد.
  4. گذشت که مراد از اهل بیت دوازده امام و حضرت زهرا (س) می‌باشد.
  5. حدیث ثقلین از نظر سند مقطوع الصّدور است. و فریفین آن را نقل کرده‌اند. این حدیث اگر متواتر لفظی نباشد. قطعاً متواتر اجمالی و معنوی هست. ده‌ها تن از صحابه و تابعین و سایر روایات آن را نقل کرده‌اند.
  6. بین ماترک پیامبر (ص) و شخص حضرت، قاعدتاً باید سنخیّتی وجود داشته باشد. به ویژه که این ماترک گران‌سنگ‌ترین چیزهایی باشد که رسول اکرم (ص) از خود به یادگار گذاشته است و چون پیامبر (ص) باشد، در حالی که هادی نمی‌تواند راه یافته نباشد»[۴۶].
4. حجت الاسلام و المسلمین علی‌احمدی؛
حجت الاسلام و المسلمین علی‌احمدی در کتاب «حقانیت در اوج مظلومیت ج۱» در این‌باره گفته‌ است:

«رسول خدا (ص) فرمودند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ إِنِّي سَأَلْتُ اللَّهَ أَنْ لَا يُفَرِّقَ بَيْنَهُمَا حَتَّى يُورِدَهُمَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۴۷]؛ من در بین شما دو چیز گرانبها به یادگار می‌گذارم یکی قرآن است و دیگری عترت من. تا زمانی که به این دو تمسّک کنید، گمراه نمی‌شوید و این دو هرگز از همدیگر جدا نمی‌شوند تا کنار حوض کوثر بر من وارد می‌شوند. من از خدا خواستم که بین این دو تا وقتی که بر سر حوض کوثر بر من وارد می‌شوند، جدایی نیاندازد.

از دو جمله «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا» و جمله «إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا» می‌توان برای عصمت، استدلال کرد؛ زیرا تمسّک به کتاب و عترت برای همیشه از گمراهی جلوگیری می‌کند و لازمه این، عصمت اهل بیت پیامبر (ص) است. و همچنین، جدا نشدن و عدم افتراق از قرآن، آن هم به صورت «لَنْ يَفْتَرِقَا» به معنای عصمت آنها است[۴۸].

حدیث ثقلین، از سویی بیانگر این است که اهل بیت (ع) عِدل قرآن هستند، همان گونه که قرآن از هر انحرافی مصون است، اهل بیت (ع) همچنین هستند. از سوی دیگر، تمسّک به اهل بیت (ع) را بدون هیچ قید و شرط همچون تمسّک به قرآن، مانع از گمراهی دانسته است. اگر در اهل بیت (ع) احتمال خطا وجود داشته باشد، تمسّک به آنان نمی‌تواند به طور کلّی و بدون قید و شرط، مانع از ضلالت و گمراهی باشد. چنان که عدم جدایی عترت (ع) از قرآن و بالعکس تا روز قیامت، دلیلی دیگر بر لزوم وجود پیشوای معصوم در همه زمان‌ها است و بر این که تا روز قیامت پیوسته در کنار قرآن یک نفر معصوم از عترت پیامبر (ص) وجود دارد.

تذکّر: آنچه از حدیث ثقلین، متواتر و صحیح است عبارت: «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي‌» است، چنان که مسلم[۴۹] و ترمذی[۵۰] و ألبانی[۵۱] نیز آن را تصحیح کرده‌اند، ولی عبارت: «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي‌» که مالک[۵۲] آن را مرسلاً نقل کرده، ضعیف است و هیچ یک از صحاح ستّه آن را نقل نکرده‌اند! با این حال، چگونه اهل خلاف بر این عبارت ضعیف اصرار دارند، با این که عمر بن خطاب در مرض موت رسول خدا (ص) اصرار داشت که ما نیاز به سنّت پیامبر نداریم و می‌گفت: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»[۵۳].

توضیح مطلب این است که: در منابع عامّه روایتی هم به عنوان «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ سُنَّتِي»وارد شده که از جهت سند بر طبق آنچه در رجال عامّه ذکر شده، مخدوش و مردود است. امّا روایات وارده در کتب عامّه به عنوان «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي‌» بر طبق موازین عامّه سندش صحیح بلکه متواتر است و امتیاز سند این حدیث که در او عنوان «عِتْرَتِي‌» وجود دارد این است که: تمام شرائط صحّت حدیث که همه علمای رجال عامّه بحث کرده‌اند در این روایت موجود است و به قدری سند این حدیث قوی است که حتّی اعدا عدوّ مذهب شیعه - حافظ ذهبی صاحب اعلام النبلاء - تصریح می‌کند که این روایت صحیحه است و از خصوصیات این مرد این است که تمام قدرتش را صرف می‌کند تا آن روایاتی که مشتمل بر منقبت اهل بیت (ع) است را تضعیف کند؛ لذا عمده روایاتی که حاکم نیشابوری- که از بزرگان حفاظ اهل خلاف است - در استدراک صحیحَین به شرط بخاری و مسلم آورده، ذهبی مناقشه کرده است، با این حال ما این روایت را از خود ذهبی - آن هم با اعتراف او به صحّت این حدیث - نقل می‌کنیم و او همه رجال سند حدیث را توثیق می‌کند.

روایت این است: «حدّثنا أبوعوانه عن سلیمان الأعمش قال: حدّثنا حبیب بن أبی ثابت عن أبی الطفیل عن زید بن أرقم قال رسول الله (ص): «... إنّی قد ترکت فیکم الثقلین أحدهما أکبر من الآخر، کتاب الله تعالی و عترتی، فانظروا کیف تخلّفونی فیهما، فإنّهما لن یتفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض». و وافقه الحافظ الذهبی علی تصحیحه»[۵۴].

باری، این حدیث را بیش از سی نفر از اصحاب رسول خدا (ص) روایت نموده‌اند، و با صرف نظر از علمای شیعه و مصنّفات معتبره آنها، بیش از دویست نفر از علمای بزرگ عامّه آن را با الفاظ مختلف روایت کرده‌اند و در متجاوز از پانصد کتاب معتبر آنان وارد شده است[۵۵].

ابن حجر با آن نصب و عداوتش با شیعه می‌نویسد: وردت عن نیّف و عشرین صحابیّاً[۵۶]؛ از بیست و چند صحابی نقل شده است.

و سمهودی تعبیر کرده: وردت عن عشرین صحابیّا[۵۷]؛ از بیست صحابی نقل شده است.

و هر دو تعبیر به صحابی دارند نه تابعین. فرق است بین این که روات از عدول طبقه تابعین باشند یا عدول از طبقه صحابی، دو عادلی که از صحابه باشند - نه از تابعین - حساب دیگری دارند؛ چون صحابه عادل، شامل این روایت متّفق علیه بین عامّه‌اند که: «أَصْحَابِي كَالنُّجُومِ بِأَيِّهِمْ اقْتَدَيْتُمْ اهْتَدَيْتُمْ‌»[۵۸] اگر یک صحابی این حدیث را از پیامبر (ص) نقل کند، همه علمای عامه باید به آن ملتزم بشوند و صدور قول رسول خدا (ص) از یک صحابی کافی است. و حال این که در مورد این حدیث آمده: وردت عن نیّف و عشرین صحابیّاً[۵۹]. یک وقت طبقه اوّل دو نفرند، امّا در صد کتاب مطرح شده است، که این یک حسابی دارد، اما یک وقت طبقه اول بیست و چند نفر از اصحاب رسول خدا (ص)آن را نقل نمودند و در پنجاه کتاب نقل کرده‌اند. و مهم در حدیث ثقلین این خصوصیت است. پس این حدیث صحیح به شرط بخاری و معتبر به شرط مسلم و هم از بیست نفر از اصحاب پیامبر (ص) نقل شده است؛ لذا اگر کسی قطع به صدور آن پیدا نکند باید مرض و انحراف فکری‌اش را معالجه کند!

خلاصه این که: آن حضرت خبر داد از مخالفت با کتاب خدا و عترت پاکش؛ لذا فرمود: «فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا» و ضمناً فهماندند که این دو خلیفه او هستند که با نبودن آن حضرت این دو، خلل وجودش را پر خواهند نمود و بیان داشتند که اهل بیت (ع) هرگز از قرآن جدا نیستند و قرآن هم هرگز از این جمع جدا نیست، تا در کنار حوض کوثر.... پس به اعتراف همه عامّه اهل بیت (ع) - که قدر متیقّن آنها امیرالمؤمنین و حضرت صدّیقه و حسنین (ع) هستند - از قرآن جدا نیستند و قرآن هم از آنها جدا نیست، یعنی حق از آنها جدا شدنی نیست و آنها هم از حق جدا شدنی نیستند. کسی که از حق جدا شدنی نیست و حق از او جدا شدنی نیست آیا مطالبه شاهد از چنین شخصی درست است یا نه؟ آیا احضار او به محکمه صحیح است یا نه؟[۶۰].

پس اوّلاً: روایت «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي‌» سند ندارد ولی «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي‌» متواتر است و سندش - به اعتراف علمای عامه - موثّق و صحیح است. ثانیاً: بین این دو حدیث تعارض و تنافی نیست؛ زیرا قوام تعارض و تنافی این است که أحد الخبرَین به وجهی نافی خبر دیگر باشد تا موضوع اختلاف محقق شود و عنوان تعارض پیدا شود. و در مثبتَین (دو حدیث مثبت که هیچ کدام دیگری را نفی نمی‌کند) تعارض ممکن نیست. و این دو روایت مثبتَین هستند. یکی اثبات می‌کند انضمام کتاب را به سنّت و دیگری هم اثبات می‌کند انضمام کتاب را به عترت (ع).

قهراً مقتضای قاعده اخذ به هر دو است. و این توهّم که یکی نافی دیگری است، منشأش عدم اطلاع بر ضوابط علم اصول است.

ثالثاً: آن روایت با این روایت نسبتش می‌شود نسبت تأکید و تثبیت. و روایت «سنّتی» با روایت «عترتی» نه این که تنافی بینشان نیست، بلکه روایت «سنّتی» مؤکّد روایت «عترتی» است؛ زیرا یکی از این دو روایت در مقام بیان کبری است، و روایت دیگر، صغرای آن کبری است، و بین کبری و صغری اختلاف محال است باشد، بلکه واجب است تعاضد بین شان باشد. مدلول آن روایت این است که: من در میان شما دو چیز می‌گذارم: یکی کتاب خدا و دیگری سنّتم را؛ بعد باید دید مصداق سنّت چیست؟ حدیث «عترتی» مصداق سنّت را محقّق می‌کند، پس هیچ گونه تهافتی بین این دو روایت نیست بلکه مؤیّد و مؤکّد هم هستند. پس آنچه بعضی عوام تصوّر کرده‌اند که حدیث «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي‌» به نفع آنها و به ضرر شیعه است، کلامی نادرست است؛ لذا بعضی از بزرگان عامّه تصریح نمودند که خلیفه باقی مانده از پیامبر خدا (ص) بعد از او سه چیز است: یکی کتاب خدا، و دیگری سنّت رسول خدا (ص)، و سوّمی، اهل بیت او (ع). بعد استدلال می‌کند که چون اهل بیت (ع) مبیّن کتاب و سنّت‌اند، بدون اهل بیت (ع)، کتاب و سنّت ناقص است. با این اعتراف، اگر انضمام اهل بیت (ع) به قرآن ضروری است، و اگر انضمام عترت به سنّت پیامبر (ص) لازم و لابدّ منه است، آیا معقول است بعد از پیامبر (ص) کسی که از عترت نیست، به جای پیامبری بنشیند که معلّم کتاب و حکمت است. اهل بیت (ع) بنا بر این بیان، متمّم کتاب و سنّت است. ادّعای شیعه و مذهبش جز این نیست که باقی مانده از پیامبر (ص)، قرآن و سنّت رسول خداست و متمّم آن دو عبارت است از اهل بیت عصمت و طهارت (ع). پس «كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّتِي‌» می‌شود مثبت «كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي‌»»[۶۱].[۶۲]
5. حجت الاسلام و المسلمین فاریاب؛
حجت الاسلام و المسلمین دکتر محمد حسین فاریاب در کتاب «عصمت امام» در این‌باره گفته‌ است:

«مرحوم مفید در برهان‌های نقلی خود، افزون بر آیات قرآن کریم، به حدیث ثقلین نیز استدلال کرده است. حدیث ثقلین، یکی از احادیث ماندگار پیامبر عظیم‌الشأن اسلام است که در متون شیعه و سنی به طور مکرر و با مضمون‌های متفاوت نقل شده است[۶۳]. شیخ مفید این حدیث را چنین نقل کرده است: «إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۶۴]؛ «همانا من در میان شما دو شیء گران‌بها خواهم گذاشت. تا زمانی که به آن دو تمسک جویید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و عترت، و این دو هرگز از هم جدا نخواهند شد تا اینکه بر من کنار حوض کوثر وارد شوند». شیخ مفید، در مقام بحث با فرقه جارودیه که عترت را به امامان منحصر نمی‌دانند، با استفاده از حدیث ثقلین و اثبات عصمت عترت، در صدد انحصار مصداق عترت به امامان است.

مرحوم شیخ در استدلال خود به حدیث ثقلین، به فقرة «لَا يُفَارِقُونَ الْكِتَابَ‌» تمسک می‌جوید که در واقع بیان دیگری از عبارت «لَنْ يَفْتَرِقَا» است. مرحوم شیخ بر این باور است که همراهی دائم عترت با قرآن، به منزله صادر نشدن گناه یا «اشتباه و فراموشی در احکام» است. به بیان دیگر، صدور گناه یا «اشتباه در احکام» نشان جدایی عترت از قرآن است؛ در حالی که رسول خدا (ص) از جدا نشدن، عترت از قرآن خبر داده است. از این رو، فقره مزبور، عصمت عترت از گناهان و «اشتباه در احکام» را ثابت می‌کند[۶۵].

تا اینجا روشن شد که عترت معصوم‌اند؛ اما ناگفته پیداست که عترت به مجموعه بستگان اطلاق می‌شود؛ در حالی که قطعاً همه بستگان رسول خدا (ص) معصوم نیستند. بنابراین پیامبر اکرم (ص) در روایت یادشده به افراد ویژه‌ای از بستگان خود نظر دارند.

برای شناختن مصداق‌های عترت در این حدیث، دو راه وجود دارد:

  1. مراجعه به کلمات رسول خدا (ص) که به طور مستقیم، عترت مورد نظر وی را معرفی کرده باشند[۶۶]؛
  2. اثبات عصمت برخی از عترت پیامبر اکرم (ص) و تطبیق آن با عترت مورد نظر حدیث. مرحوم شیخ راه دوم را برمی‌گزیند و بر این باور است که با استفاده از دلیل‌های عصمت امامان، آشکار می‌شود که مقصود از عترت، امامان پاک (ع) هستند[۶۷].

بنابراین روشن می‌شود که مقصود از عترت در حدیث ثقلین، تنها امامان پاک (ع) هستند. مرحوم شیخ درباره این مطلب که حدیث مزبور کدام قلمرو از عصمت را ثابت می‌کند، بر این باور است که با حدیث ثقلین، عصمت امام از گناهان و «سهو و نسیان در احکام» ثابت می‌شود[۶۸]. پس از بیان برهان‌های مرحوم شیخ، نوبت به این رسیده است که ببینیم آنها توانایی اثبات نظریات ایجابی ایشان در باب قلمرو عصمت را دارند یا نه؟

در بحث از قلمرو عصمت دانستیم که مرحوم شیخ معتقد است امام (ع) از گناهان کبیره و صغیره پس از تصدی منصب امامت معصوم است. این آموزه با آیاتی همچون آیه صادقین و نیز برخی از برهان‌های عقلی ایشان ثابت می‌شود. مرحوم شیخ مفید معتقد بود که امام (ع) ضرورتاً از اشتباه و فراموشی در تبیین دین و به طور کلی امور مربوط به حوزه امامت، پس از تصدی آن منصب معصوم است. این مدعا با همه برهان‌های عقلی ایشان ثابت می‌شود. با برهانی که مرحوم شیخ مفید در ابطال نظریه سهوالنبی (ص) اقامه کرد، در حقیقت در صدد اثبات این مدعای خود بود که امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه و فراموشی در عمل به دین، پیش و پس از تصدی منصب امامت معصوم است.[۶۹]

«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمْ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ». پیش از بیان استدلال مرحوم سید، توجه به این نکته لازم است که او این حدیث را دلیلی بر لزوم وجود حجتی معصوم از اهل بیت پیامبر اکرم (ص) دانسته است[۷۰]. ایشان به صراحت برای اثبات عصمت امام به این روایت تمسک نکرده است؛ ولی اگر در کلام سید، حجت را مساوق با امام دانستیم، از دیدگاه وی، می‌توانیم این حدیث را برای اثبات عصمت امام، مفید بدانیم.

با مراجعه به دیگر آثار مرحوم سید، به راحتی می‌توان گفت که مراد از حجت در این برهان، همان امامان معصوم (ع) هستند: أن قولهم [ائمة] قد ثبت أنه حجة في الشرع كقول الأنبياء (ع). مرحوم سید مرتضی استدلال خود بر لزوم وجود حجتی معصوم از اهل بیت رسول خدا (ص) را در هر عصر و زمان این‌گونه بیان می‌کند: «رسول خدا (ص) با کلام خود در روایت ثقلین در پی ارشاد به چیزی است که موجب نجات از هرگونه شک و تردید است و نیز از بین رفتن عذر مکلفان در عمل به دین و صحت احتجاج در دین بر آنان را در پی خواهد داشت[۷۱]. چنین کسی باید به همه شریعت آگاه و سخن او اطمینان بخش باشد؛ وگرنه خداوند نمی‌تواند در امر شریعت بر ما احتجاج کند»[۷۲].

مرحوم سید پس از آنکه ثابت کرد که بر اساس این حدیث، وجود حجتی معصوم در هر دوره زمانی لازم است، راه شناختن آن حجج را مراجعه به دلیل‌های ویژه می‌داند[۷۳].

با این توضیحات روشن شد که این حدیث، وجود یک حجت - امام - را در هر دوره ثابت می‌کند که ویژگی ممتازش عصمت اوست. در پایان برای بررسی برهان‌های مرحوم سید مرتضی، لازم است بار دیگر نظریات وی در بحث قلمرو عصمت را یادآوری کنیم و آن‌گاه ببینیم او کدام یک از آنها را اثبات کرده است، و کدام یک در حد ادعا باقی مانده‌اند.

مرحوم سید در بحث قلمرو عصمت به طور ایجابی این نظریات را مطرح کرد:

  1. امام (ع) ضرورتاً از گناهان کبیره و صغیره پیش و پس از تصدی منصب امامت معصوم است؛
  2. امام (ع)، ضرورتاً از اشتباه و فراموشی در شمار رکعات نماز و نیز گناه سهوی‌ای که به تنفر مردم از او بینجامد، معصوم است؛
  3. امام (ع)، ضرورتاً از هرگونه اشتباه در بیان احکام شریعت معصوم است.

حال با نگاهی کوتاه به برهان‌های مرحوم سید، می‌توان گفت که اولاً، وی مدعای نخست خود را با آیه امامت ابراهیم (ع) ثابت می‌کند؛ ضمن اینکه بخشی از این مدعا، یعنی عصمت از گناه، پس از تصدی منصب امامت با برهان امتناع تسلسل و نیز برهان پیشوایی دین نیز ثابت می‌شود؛ ثانیاً، مرحوم سید می‌تواند مدعای دوم خود را با برهان پیشوایی دین - سومین برهان عقلی ـ ثابت کند؛ ثالثاً، مرحوم سید مدعای سوم خود را با برهان‌های امتناع تسلسل، حفظ شریعت، پیشوایی مردم و حدیث ثقلین ثابت می‌کند»[۷۴].

«إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي وَ أَنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا»؛ «من در میان شما دو شیء گران‌سنگ را به جا می‌گذارم: کتاب خدا و عترت اهل بیتم، و این دو از یکدیگر جدا نخواهند شد تا اینکه در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند. تا هنگامی که به این دو متمسک شوید، هرگز گمراه نخواهید شد».

مرحوم حلبی، پس از آنکه مصداق اهل بیت را امامان پاک (ع) می‌شمرد[۷۵]، با استفاده از این روایت نبوی به سه روش عصمت آنان را ثابت می‌کند: روش اول آنکه قرآن، حجت است؛ اهل بیت مانند و مقارن قرآن‌اند؛ اهل بیت نیز حجت‌اند، و روشن است که حجت بودن چیزی برای عمل، به معنای مصون بودن آن از اشتباه است: «پیامبر اکرم (ص) از وجود گروهی از خاندان خود خبر داده است که در وجود و حجیت قرین قرآن‌اند، و این مقارنت مقتضی عصمت آن قوم است»[۷۶]؛

روش دومی که مرحوم حلبی به کار می‌گیرد، این است که امر به تمسک به کسی به طور مطلق، مستلزم عصمت او از گناهان است؛ پیامبر اکرم (ص) به تمسک به اهل بیت به طور مطلق امر کرده است؛ پس امر به تمسک به اهل بیت، مستلزم عصمت آنان از گناهان است؛ زیرا امر به اطاعت از کسی که خود ممکن است مرتکب قبیح شود، امری قبیح است[۷۷]؛

روش سوم آنکه می‌توان گفت پیامبر اکرم (ص) فرمود: متمسک به اهل بیت، از گمراهی در امان است. به اعتقاد مرحوم حلبی از گمراهی مصون ماندن فردی که به اهل بیت متمسک می‌شود، نشانه عصمت آنان است[۷۸].

ظاهر عبارت مرحوم حلبی در این بخش، گویای آن است که وی با این تقریر در پی اثبات عصمت امامان پاک (ع) از گناه و اشتباه در تبیین دین است»[۷۹]
6. حجت الاسلام صفرزاده؛
آقای صفرزاده در کتاب «عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی» در این‌باره گفته است:

«رسول الله (ص) فرمودند: «إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ، كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي، مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا أَبَداً»؛ "همانا میان شما دو چیز گران‌بها می‌گذارم، کتاب خدا و عترتم، اگر به آن دو تمسک کردید گمراه نمی‌شوید".

این حدیث شریف را حدود صد نفر از صحابه رسول اکرم (ص) نقل کرده‌اند که جناب میلانی در کتاب شریف حدیث ثقلین اسامی آنها را نقل کرده است[۸۰]. در اینجا بعضی از مشهورترین راویان این حدیث نام برده می‌شود: حضرت علی (ع)، امام حسن (ع)، ابوذر، سلمان، حذیفة بن الیمان، زید بن ثابت، جابر بن عبدالله انصاری، ابوالهیثم ابن التیهان، حذیفة بن السید، ابو سعید خدری، خزیمة بن ثابت، عبدالرحمان بن عوف، طلحه، ابوهریره، سعد بن ابی وقاص، ابو ایوب انصاری، فاطمه زهرا (س)، ام سلمه و ام هانی (خواهر علی (ع))[۸۱].لذا این حدیث از حیث سند، قطعی‌الصدور و متواتر لفظی و معنوی است.

مفردات حدیث:

الثَّقَل: صاحب قاموس المحیط می‌گوید: "الثقل محرکه، یعنی متاع مسافر و حشم او و هر چیز گران‌بها و نفیس"[۸۲].

عترت: کلمه عترت به معنای اهل بیت است، چنانکه در بعضی از نقل‌های حدیث ثقلین کلمه عترت با اهل‌بیتی بیان شده است، مثلاً قال رسول الله:

« إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ مَا إِنْ أَخَذْتُمْ بِهِ لَنْ تَضِلُّوا بَعْدِي، الثَّقَلَيْن أَحَدُهُمَا أَكْبَرُ مِنَ الْآخَرِ كِتَابُ اللَّهِ حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ وَ عِتْرَتِي أَهْلُ بَيْتِي أَلَا وَ إِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۸۳].

تمسک: بسیاری از مفسرین و محدثین، کلمه تمسک را به معنای اتباع گرفته‌اند[۸۴].

عصمت از زبان اهل سنت:

جناب قاری می‌گوید: "معنی تمسک به عترت، محبت به عترت و هدایت یافتن به واسطه هدایت آنها و سیره عملی آنهاست"[۸۵].

مناوی هم می‌گوید: "در این حدیث به این تصریح شده که قرآن و عترت بعد از رسول اکرم (ص) توأمان هستند و پیامبر (ص) امتش را به حسن و ایثار حق آن دو بر خود و تمسک به آن دو در دین توصیه کرده است"[۸۶].

جناب زرقانی مالکی می‌گوید: نبی اکرم (ص) در وصیتش به اطاعت از آن دو تأکید کرده: « فانظروا بمَ تخلفوني فيهما بعد وفاتي، هل تتبعونهما فتسرّوني أو لا فتسيئوني»[۸۷].

جناب ابن حجر مکی نیز می‌گوید: "نبی اکرم (ص) بر پیروی و تبعیت و تعلم از آنها تحریص کرده است"[۸۸].

اینها گوشه‌ای از برداشت‌ها و اقرار اهل سنت بر اعلمیت اهل بیت و عصمت علمی آنها و وجوب رجوع به آنها در تمام امور است.

نکته‌های مهم حدیث:

  1. در این حدیث شریف، قرآن و اهل بیت قرین یکدیگر قرار داده شده‌اند و با کلمه «لَنْ يَفْتَرِقَا» معیت آنها بیان شده، که اهل بیت (ع) در هیچ زمانی مخالف قرآن قرار نمی‌گیرند و این به معنای عصمت اهل بیت است.
  2. کلمه « مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا» می‌رساند که در پیمودن راه باید به هر دو تمسک کرد و اگر یکی را واگذارند به مقصد نمی‌رسند.
  3. همان‌طور که قرآن، هدایت مطلق است و در آن، باطلی راه ندارد و معصوم است، قرین آن، یعنی اهل بیت هم معصوم مطلق و مبین حقایق قرآن است. بنابراین قرآن، کتاب صامت و اهل بیت کتاب ناطق است و هر دو از حین تولد و وجود معصوم‌اند.
  4. تمسک به آنها «مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا» به قول مطلق به معنای اطاعت بی‌قید و شرط است و اطاعت مطلق، دلیل بر عصمت آن دو است.
  5. مقدمه حدیث ثقلین این است که می‌فرماید: « إِنِّي قَدْ دُعِيتُ فَأَجَبْتُ» که دلالت بر خبر دادن نبی اکرم (ص) از نزدیک بودن اجلش و توصیه آن حضرت به ثقلین است، که نشان از ارزشمندترین چیز نزد نبی اکرم (ص) در زندگانی‌اش دارد.
  6. پیامبر خدا (ص) تمسک به آن دو را مانع از ضلالت می‌داند، لذا در اهل بیت (ع) ضلالت نیست و کسی که چنین باشد معصوم است.
  7. در تفسیر آیه کریمه ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا[۸۹] امام صادق (ع) می‌فرماید: « نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ». این حدیث تفسیری از امام صادق (ع) در بسیاری از کتب اهل سنت آمده و همه آنها تصریح کرده‌اند که اعتصام به معنای تمسک، و به معنای اتباع است و بر فرض اتباع، امامت و عصمت در حق امام علی و اولادش (ع) ثابت می‌شود[۹۰].
بنابراین همان‌طور که قرآن مرجع علمی و عملی امت، و معصوم از هر خطا و اشتباهی است، به حکم حدیث ثقلین، اهل بیت و عترت پیامبر (ص) نیز مرجع علمی و عملی امت اسلامی و دارای عصمت مطلق علمی و عملی‌اند. بر این اساس، آنها مانند قرآن از زمان تولد تا لحظه مرگ معصوم‌اند»[۹۱].
7. آقای علی‌پور وحید؛
آقای حسن علی‌پور وحید در کتاب «مکتب در فرآیند نواندیشی» در این‌باره گفته‌ است: «حدیث ثقلین: «همانا میان شما در حقیقت گرانبها را به امانت می‌نهم. آگاه باشید! اگر به آن دو چنگ بزنید و اطاعتشان کنید، هرگز گمراه نخواهید شد: کتاب خدا و خاندانم. آن دو هرگز از یکدیگر جدایی نمی‌پذیرند تا روز قیامت و کنار حوض کوثر بر من وارد شوند»[۹۲]. رسول خدا (ص) اسراری را بیان داشت: اولاً هم‌شأنی و همراهی همیشگی عترت با قرآن که عین وحی و دارای عصمت است، می‌طلبد که عِدل دیگر یعنی عترت نیز دارنده عصمت باشد تا هم‌شأنی و جدایی‌ناپذیری تحقق یابد. ثانیاً تأکید به چنگ زدن به آن دو در فرض عدم عصمت، دستور به باطل و معصیت خواهد بود. ثالثاً غیرمعصوم نتوانسته خود را نجات دهد، چگونه می‌تواند دیگران را از گمراهی برهاند. رابعاً نمی‌گوید: من دستور می‌دهم که اهل بیت (ع) را عِدل قرآن بدانید، که پدیده‌ای اعتباری باشد یا حقیقتی را انشاء و تأسیس کند، بلکه می‌فرماید: اهل بیت عِدل قرآن هست؛ یعنی خبر از حقیقت و إخبار از واقعیت. همچنین شهادت به عصمت اهل بیت وحجیت سخن و سیره آنان داده؛ همان‌گونه که شهادت به عصمت و حجیت قرآن داده»[۹۳].
8. آقای دکتر ساعدی؛
آقای دکتر محمد ساعدی در کتاب «آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار» در این‌باره گفته‌ است:

«طبق این حدیث، پیامبر اکرم (ص) در واپسین لحظه‌های عمر شریف خویش فرمودند: «إِنِّي قَدْ تَرَكْتُ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَانْظُرُوا كَيْفَ تَخْلُفُونِّي فِيهِمَا فَإِنَّهُمَا لَمْ يَتَفَرَّقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ»[۹۴]؛ «من در میان شما دو چیز گران‌بها و پرارزش باقی می‌گذارم نخست کتاب خدا و دیگر اهل بیتم، پس بنگرید بعد از من چگونه با آنها رفتار می‌کنید، آن دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا نزد حوض بر من باز گردند».

ابن مردویه در کتاب خود حدیث بالا را با تفاوت‌هایی اندک در تعبیر و از ۸۹ طریق بدین گونه می‌کند: «إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي مَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا»؛ من در میان شما دو چیز گران‌بها باقی می‌گذارم نخست کتاب خدا و دیگر اهل بیتم، تا زمانی که به این دو چنگ بزنید (و در سایه آنها حرکت کنید) گمراه نمی‌شوید»[۹۵].

حدیث ثقلین در شمار احادیث بسیار مهمی است که در رابطه با ولایت و امامت ائمه اطهار (ع) کم‌نظیر یا بی‌نظیر است. این حدیث از نظر دلالت بسیار قوی و روشن است و از نظر سند، روایت متواتری است که در منابع فریقین به صورت گسترده مطرح شده و از مجموع مصادر و منابع این روایت استفاده می‌شود که پیامبر (ص) این حدیث را بارها و به مناسبت‌های مختلف بیان فرموده است. این حدیث در بسیاری از منابع فریقین - با اختلاف اندکی در تعبیر و نزدیک به همین مضمون - به طرق متعدد نقل شده است[۹۶].

جالب این که ابن تیمیه، بنیان‌گذار فرقه وهابیت - که رشید رضا از مریدان و پیروان اوست- در کتاب خویش منهاج السنة روایت ثقلین را نقل کرده است[۹۷].

دلالت این حدیث در مراد بدین گونه است که: لازمه گمراه نشدن کسانی که به قرآن تمسک می‌کنند خطا ناپذیری آن است. همچنین طبق این حدیث، اهل بیت (ع) نیز که قرین قرآن قرار گرفته‌اند، باید همانند قرآن معصوم از خطا و اشتباه باشند تا مطابق صریح حدیث، تمسک جویان به آنان هم از خطا مصون بوده و گمراه نگردند، در غیر این صورت معنا ندارد که اهل بیت (ع) معصوم نباشند اما کسی که از آنها پیروی می‌کند از خطا مصون باشد؛ از این رو این حدیث قرینه‌ای در تعیین مصداق «اولی الامر» است. پس طبق این حدیث، اهل بیت عصمت و طهارت (ع) معصوم می‌باشند[۹۸].

همان‌گونه که گفته شد «آیه اطاعت» نیز بر همین معنا دلالت دارد که اولی الامر باید فرد معصوم و برگزیده از سوی خدا باشد. بنابراین با قطع نظر از دلالت آیه اطاعت و با استناد به حدیث متواتر «ثقلین» نیز می‌توان دیدگاه شیعه را مبنی بر این که منظور از اولی الامر، ائمه معصوم (ع) یکی بعد از دیگری می‌باشد به اثبات رساند.

به سخن دیگر به وسیله «حدیث ثقلین» ثابت می‌گردد که اولی الامر، همان ائمه اطهار (ع) هستند که هر کدام در زمان خویش «واجب الاطاعه» بوده و پیروی از آنان بدون هیچ قید و شرطی لازم است.

البته درباره ارتباط حدیث ثقلین و آیه اطاعت روایات خاصی وارد شده است. برای نمونه روایتی از قندوزی می‌آید.

شیخ سلیمان حنفی قندوزی در ینابیع المودة آورده است که: شخصی از علی بن ابی طالب (ع) پرسید: کمترین چیزی که انسان را از خط صحیح خارج ساخته و او را در شمار گمراهان قرار می‌دهد چیست؟ حضرت فرمود: این که حجت الهی را فراموش کند و از او اطاعت ننماید، هر کس از حجت الهی اطاعت نکند گمراه است. آن شخص دوباره پرسید: توضیح بیشتری بفرمایید. [این حجت الهی که اشاره کردید کیست؟] حضرت فرمود: همان کس که در آیه ۵۹ سوره نساء به عنوان اولی الامر از او یاد شده است.

سوال کننده برای بار سوم پرسید: اولی الامر چه کسانی هستند؟ امام در پاسخ فرمودند: آنها کسانی هستند که رسول خدا (ص) در مواضعی، و در آخرین خطبه خود در همان روزی که خدا به قبض روح مقدس او امر کرد، فرمود: من در میان شما در امر گران‌بها به جا می‌گذارم که بعد از من هر گاه تمسک به آن دو بجویید گمراه نمی‌شوید، کتاب خدا و عترت من، خداوند لطیف خبیر به من عهد کرده که آن دو از هم جدا نشوند تا نزد حوض بر من وارد شوند.»..[۹۹].

در واقع در این روایت ارتباط بین حدیث ثقلین و اولی الامر آشکارا بیان شده است»[۱۰۰]

منبع‌شناسی جامع عصمت

پانویس

  1. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۵.
  2. ‏«من از بین شما می‌روم و دو چیز گران بها و ارزشمند از خودم به یادگار می‌گذارم، یکی کتاب خدا و دیگری عترتم را و مادامی که به هر دو آنها متوسل شوید هرگز گمراه نخواهید شد» بصائرالدرجات، ج ۱، ص ۴۱۳؛ سنن الترمذی، ج ۵، ص ۶۶۳، ح ۳۷۸۸ و... .
  3. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴.
  4. اهل البیت فی الکتاب و السّنه، ص ۱۲۰ به نقل از بشارة المصطفی، ص ۲۹. نیز ر. ک: عترت، ثقل کبیر، کمالی دزفولی.
  5. ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۷۹ و فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴؛ محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص۱۱۰؛ شکری، آرزو، حقوق اهل بیت، ص۶۴- ۶۶.
  6. محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۲۳.
  7. اعیان الشیعة، ج۱، ص۳۷۰ ـ ۳۱۰.
  8. کسانی که در حال اسلام ملاقات با پیامبر داشتند.
  9. کسانی که با اصحاب پیامبر ملاقات داشته‌اند.
  10. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۲۲۵.
  11. «و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
  12. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص۶۰.
  13. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۵؛ یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۱۹؛ محمدی، رضا، عصمت در قرآن ص ۲۳؛ علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱ ص ۱۶۵؛ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۲۳۵-۲۳۹؛ علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۳.
  14. کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۰۳، ح۳۲۹۱۲؛ فیض القدیر، ج۴، ص۳۵۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴، الصواعق المحرقه، ص۱۲۳-۱۲۴؛ نورالابصار، ص۸۰.
  15. ر.ک: یوسفیان، حسن؛ شریفی، احمد حسین، پژوهشی در عصمت معصومان، ص۳۱۹.
  16. أن الرسول (ص) إنما خاطبنا بهذا القول على طريق إزاحة العلة لنا، و الاحتجاج في الدين علينا، و الارشاد إلى ما يكون فيه نجاتنا من الشكوك و الريب؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
  17. فكيف يحتج علينا في الشريعة بمن لا نصيب عنده من حاجتنا إلا القليل من الكثير، و هذا يدل على أنه لا بد في كل عصر، من حجة في جملة أهل البيت مأمون مقطوع على قوله؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
  18. و إذا ثبتت عصمة المذكورين في الخبر ثبت توجه خطابه إلى أئمتنا (ع)، لعدم ثبوتها لمن عداهم أو دعواها له‌؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱).
  19. فأخبر (ص) بوجود قوم من آله مقارنين للكتاب في الوجود و الحجة و ذلك يقتضي عصمتهم؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱).
  20. و لأنه أمر بالتمسک بهم، والأمر بذلک یقتضی مصلحتهم، لقبح الأمر بطاعة من یجوز منه القبح مطلقا؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱).
  21. و لأنه (ع) حکم بأمان المتمسک بهم من الضلال و ذلک یوجب کونهم ممن لا یجوز منه الضلال (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱). مرحوم حلبی در این عبارت، مدعا و استدلال خود را واضح دانسته و تبیین نکرده است. به نظر می‌رسد با استفاده از این قاعده که «فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء باشد»، می‌توان نظریه حلبی را مبین کرد.
  22. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۵۱.
  23. با مراجعه به روایات روشن می‌شود که امامان پاک (ع) که در تفسیر خود از کلام خدا و کلام رسول خدا (ص) عقلاً معصوم‌اند، مقصود از عترت را خودشان دانسته‌اند، و حتی در روایتی، امیرالمؤمنین (ع)، حدیث ثقلین را به گونه‌ای نقل کرده که بنا بر آن رسول خدا (ص) در همان جا مقصود از عترت را روشن کرده بوده است. به این حدیث توجه فرمایید: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ ضَمَّ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ وَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ عِتْرَتُكَ قَالَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوقکمال الدین، ص۲۴۴-۲۴۵. نیز ر.ک: همان، ص۲۴۰؛ همو، معانی الاخبار، ص۹۰-۹۱؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۷۱).
  24. ان لفظ الخبر في ذكر العترة عموم مخصوص بما اقترن اليه من البيان من قوله (ع) انهم لا يفارقون الكتاب و ذلك موجب لعصمتهم من الآثام و مانع من تعلق السهو بهم و النسيان اذ لو وقع منهم عصيان او سهو في الاحكام لفارقوا به القرآن فيها ضمنه البرهان و اذا ثبتت عصمة امير المؤمنين والأئمة من ولده بواضح البيان ثبت انهم المرادون بالعترة من ذكر الاستخلاف؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیه، ص۴۲).
  25. سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، ینابیع المودة ج۱، ص۳۴۹، (باب ۳۸)؛ محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، ج۲، ص۳۹۵-۳۹۴، حدیث ۱، باب ۳۶۵؛ سید هاشم البحرانی، غایة المرام و حجة الخصام، ج۲، ص۳۵۵-۳۵۴، باب ۲۹.
  26. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۷۷.
  27. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳.
  28. سنن ترمذی، ج۵، ص۶۲۲.
  29. سلسلة الأحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۵۶.
  30. الموطأ، ج۲، ص۸۹۹، دار احیاء التراث العربی.
  31. هذا ممّا استفدته من شیخنا الاستاذ آیة الله الوحید الخراسانی دامت أیامه فی الدرس.
  32. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۶۵.
  33. «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۲.
  34. مرآة العقول، ج۳، ص۲۳۰.
  35. دراسات اللبیب، ص۲۳۳.
  36. در این باره به کتاب “امامت در بینش اسلامی” فصل‌های ۱۰ و ۱۱ رجوع شود.
  37. ربانی گلپایگانی، علی، امامت اهل بیت، ص ۱۶۵.
  38. برای نمونه ر.ک: احمد بن حنبل، مسند، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۷؛ سنن بیهقی، ج۲، ص۱۴۸؛ ج۷، ص۳۰-۳۱؛ ذخایر العقبی، ص۱۶؛ کنز العمال، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳ و ۱۸۵-۱۸۹ (ک۱، ب۲)؛ المستدرک، ج۳، ص۱۱۸؛ نسائی، خصائص امیرالمؤمنین، ص۲۱؛ تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۴۲؛ الریاض النظره، ج۲، ص۱۷۷ (ب۴، ف۶)؛ صحیح مسلم، ج۵، فضائل الصحابه، ص۲۶؛ اسدالغابة، ج۱، ص۴۹۰ (در ترجمه حسن بن علی (ع))؛ الدرالمنثور، ج۶، ص۷ (ذیل آیه مودت)؛ الصواعق المحرقه، ص۱۴۵-۱۵۰؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۳-۱۶۵؛ سنن ترمذی، ج۵، کتاب المناقب، ص۶۶۲-۶۶۳؛ حلیة الاولیا، ج۱، ص۳۳۵.
  39. بر اساس برخی از روایات دیگر، خود پیامبر اکرم (ص)، عترت را به اهل‌بیت خویش تفسیر نموده‌اند.
  40. «من در میان شما دو گران مایه را باقی می‌گذارم: کتاب خدا را و عترتم را. مادامی که به آن دو تمسک کنید، هرگز گمراه نخواهید شد. هیچ‌گاه این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند، تا وقتی که بر سر حوض [کوثر] بر من وارد می‌گردند».
  41. ر.ک: راهنما‌شناسی، ص۳۷۶-۳۷۷؛ شهید مطهری، امامت و رهبری، ص۷۵-۷۶؛ بررسی مسائل کلی امامت، ص۲۲۷-۲۲۸؛ تقریب المعارف، ص۱۲۵؛ لقد شیعنی الحسین، ص۳۷۴؛ ولایت و امامت، ص۱۴۶، الغدیر، ج۳، ص۲۹۷-۲۹۸؛ شیعه (قسست توضیحات)، ص۴۲۵-۴۲۷.
  42. کنزالعمال، ج۱۱، ص۶۰۳، ح۳۲۹۱۲؛ فیض القدیر، ج۴، ص۳۵۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۳۴؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۳۴، الصواعق المحرقه، ص۱۲۳-۱۲۴؛ نورالابصار، ص۸۰.
  43. شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان، ص ۳۱۹.
  44. احتجاج، ج۲، ص۳۸۰.
  45. «و به راستی آن کتابی است ارجمند * در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است» سوره فصلت، آیه ۴۱-۴۲.
  46. محمدی، رضا، عصمت در قرآن، ص ۲۳.
  47. حدیث ثقلین به طور متواتر از شیعه و مخالفین نقل شده است، مراجعه شود به: صحیح مسلم، ج ۷، ص۱۲۲؛ سنن ترمذی، ج۲، ص۳۰۷؛ سنن دارمی، ج۲، ص۴۳۲؛ مسند احمد، ج۳، ص۱۴، ۱۷، ۲۶، ۵۹؛ ج۴، ص۳۶۶، ۳۷۱؛ ج۵، ص۱۸۲، ۱۸۹؛ خصائص نسائی، ص۲۰؛ مستدرک حاکم، ج۳، ص۱۰۹، ۱۴۸، ۵۳۳، و مصادر بسیار دیگر.
  48. حدیث ثقلین از نظر سند جای هیچ‌گونه بحثی ندارد؛ زیرا بیش از سی نفر از صحابه آن را نقل کرده‌اند و برای تحقیق در مورد سند حدیث و راویان آن، به کتاب «عبقات الانوار» ج۱ و ۲، و کتاب «المراجعات» نامه شماره ۸ رجوع شود. این حدیث بر اموری دلالت دارد که از جمله آنها: وجوب پیروی از عترت رسول خدا (ص) و مرجعیت علمی آنان در معارف و احکام دینی است؛ زیرا مقصود از تمسّک به کتاب و عترت همان پیروی و عمل به آنها است و این مطلبی است که علمای عامّه نیز به آن اذعان نموده‌اند. ملا سعد تفتازانی در دلالت این حدیث می‌گوید: ألا تری أنّه (ص) قرنهم بکتاب الله تعالی فی کون التمسّک بهما منقذا عن الضلاله، و لا معنی للتمسّک بالکتاب إلا الأخذ بما فیه من العلم و الهدایه، فکذا فی العتره. شرح المقاصد، ج۵، ص۳۰۳. یعنی: آیا نمی‌بینی که رسول خدا (ص) عترت را با کتاب خدا قرین و همراه نموده در این جهت که تمسّک به آن دو نجات از ضلالت و گمراهی است. و معنی ندارد تمسّک به کتاب مگر اخذ آنچه از علم و هدایت در آن است، و تمسّک به عترت نیز چنین است».
  49. صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳.
  50. سنن ترمذی، ج۵، ص۶۲۲.
  51. سلسلة الأحادیث الصحیحه، ج۴، ص۳۵۶.
  52. الموطأ، ج۲، ص۸۹۹، دار احیاء التراث العربی.
  53. بخاری، ج۵، ص۱۳۸؛ ج۷، ص۹؛ مسلم، ج۵، ص۷۶.
  54. المستدرک، للحاکم، ج۳، ص۱۰۹. و نیز برای اطلاع از این حدیث مراجعه شود به: مسند احمد بن حنبل، ج۳، ص۲۶؛ ج۳، ص۵۹؛ الدر المنثور، ج۲، ص۶؛ فرائد السمطین، ج۳، باب ۳۳؛ ینابیع المودّه، ص۳۱؛ مناقب خوارزمی، ص۹۳ طبع تبریز؛ خصائص نسائی، ص۲۱؛ کنزالعمال، ج۱۵، ص۹۱، حیدر آباد الدکن؛ فضائل الخلفاء، ص۱۷۴؛ فردوس الاخبار، ص۹؛ الانتصار للقرآن، الباقلانی، ص۲۰۹.
  55. عبقات، مقدمه طبع، در جزء اوّل از جزء دوازدهم، در قسمت اوّل... فهرست مآخذ سند حدیث ثقلین از ص۱۱۶۵ تا ص۱۱۸۸.
  56. الصواعق، ص۷۵.
  57. فیض القدیر، شرح الجامع الصغیر، ج۳، ص۱۵، انظر: مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۳.
  58. احقاق الحق، ج۳، ص۹۳، ۹۵؛ میزان الاعتدال ذهبی، ج۱، ص۴۱۳، رقم ۱۵۱۱.
  59. احقاق الحق، ج۱۸، ص۲۸۸، از مصادر زیادی از طریق عامه نقل نموده است.
  60. اشاره به ماجرای غصب فدک و عدم قبول شهود حضرت صدیقه طاهره (س) توسط ابوبکر.
  61. هذا ممّا استفدته من شیخنا الاستاذ آیة الله الوحید الخراسانی دامت أیامه فی الدرس.
  62. علی‌احمدی، سید قاسم، حقانیت در اوج مظلومیت ج۱، ص ۱۶۵.
  63. در این باره ر.ک: مسلم قشیری نیسابوری، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۲-۱۲۳؛ احمد بن حنبل، مسند احمد، ج۴، ص۳۶۷؛ عبدالله بن بهرام دارمی، سنن الدارمی، ج۲، ص۴۳۱-۴۳۲؛ محمد بن محمد حاکم نیسابوری، مستدرک، تحقیق یوسف مرعشلی، ج۳، ص۱۰۹ و ۱۴۸؛ احمد بن حسین بیهقی، السنن الکبری، ج۷، ص۳۰ و ج۱۰، ص۱۱۴؛ احمد بن علی خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۸، ص۴۴۳؛ سید مرتضی حسینی فیروزآبادی، فضائل الخمسه، ج۲، ص۵۲-۶۴؛ سید عبدالحسین شرف‌الدین، المراجعات، ص۷۱. به گفته برخی از محققان حدیث شناس، حدیث ثقلین را ۳۳ تن از صحابه، از جمله انس بن مالک، عمر بن خطاب، عمروعاص، سعدبن ابی وقاص و عبدالرحمان بن عوف و نیز نوزده تن از تابعان نقل کرده‌اند. سیصد تن از مشاهیر اهل سنت نیز این روایت را در کتب خود نقل کرده‌اند (محمد محمدی ری‌شهری، اهل البیت فی الکتاب و السنة، ص۱۲۵-۱۲۷).
  64. محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیة، ص۴۲.
  65. در قالب یک قیاس استثنایی می‌توان گفت اگر کسی همواره با قرآن باشد، از گناه و اشتباه در احکام معصوم است. عترت همواره با قرآن هستند؛ پس عترت از گناه و اشتباه در احکام معصوم‌اند.
  66. با مراجعه به روایات روشن می‌شود که امامان پاک (ع) که در تفسیر خود از کلام خدا و کلام رسول خدا (ص) عقلاً معصوم‌اند، مقصود از عترت را خودشان دانسته‌اند، و حتی در روایتی، امیرالمؤمنین (ع)، حدیث ثقلین را به گونه‌ای نقل کرده که بنا بر آن رسول خدا (ص) در همان جا مقصود از عترت را روشن کرده بوده است. به این حدیث توجه فرمایید: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَارَةَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَنْ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): إِنِّي مُخَلِّفٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْضَ كَهَاتَيْنِ وَ ضَمَّ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ فَقَامَ إِلَيْهِ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْأَنْصَارِيُّ وَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ مَنْ عِتْرَتُكَ قَالَ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ وُلْدِ الْحُسَيْنِ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»؛ (محمد بن علی بن حسین (شیخ صدوقکمال الدین، ص۲۴۴-۲۴۵. نیز ر.ک: همان، ص۲۴۰؛ همو، معانی الاخبار، ص۹۰-۹۱؛ همو، عیون اخبار الرضا (ع)، علی بن محمد خزاز قمی، کفایة الاثر، ص۱۷۱).
  67. ان لفظ الخبر في ذكر العترة عموم مخصوص بما اقترن اليه من البيان من قوله (ع) انهم لا يفارقون الكتاب و ذلك موجب لعصمتهم من الآثام و مانع من تعلق السهو بهم و النسيان اذ لو وقع منهم عصيان او سهو في الاحكام لفارقوا به القرآن فيها ضمنه البرهان و اذا ثبتت عصمة امير المؤمنين والأئمة من ولده بواضح البيان ثبت انهم المرادون بالعترة من ذكر الاستخلاف؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیه، ص۴۲).
  68. و ذلك موجب لعصمتهم من الآثام و مانع من تعلق السهو بهم و النسيان؛ (محمد بن محمد بن نعمان (شیخ مفید)، المسائل الجارودیه، ص۴۲).
  69. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۰۲.
  70. و يمكن أيضاً أن يجعل حجة و دليلا على أنه لابد في كل عصر في جملة أهل البيت من حجة معصوم مأمون بقطع [يقطع] على صحة قوله؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۲).
  71. أن الرسول (ص) إنما خاطبنا بهذا القول على طريق إزاحة العلة لنا، و الاحتجاج في الدين علينا، و الارشاد إلى ما يكون فيه نجاتنا من الشكوك و الريب؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
  72. فكيف يحتج علينا في الشريعة بمن لا نصيب عنده من حاجتنا إلا القليل من الكثير، و هذا يدل على أنه لا بد في كل عصر، من حجة في جملة أهل البيت مأمون مقطوع على قوله؛ (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
  73. (سیدمرتضی علم الهدی، الشافی فی الامامة، ج۳، ص۱۲۷-۱۲۸).
  74. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۳۶.
  75. و إذا ثبتت عصمة المذكورين في الخبر ثبت توجه خطابه إلى أئمتنا (ع)، لعدم ثبوتها لمن عداهم أو دعواها له‌؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱).
  76. فأخبر (ص) بوجود قوم من آله مقارنين للكتاب في الوجود و الحجة و ذلك يقتضي عصمتهم؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱).
  77. و لأنه أمر بالتمسک بهم، والأمر بذلک یقتضی مصلحتهم، لقبح الأمر بطاعة من یجوز منه القبح مطلقا؛ (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱).
  78. و لأنه (ع) حکم بأمان المتمسک بهم من الضلال و ذلک یوجب کونهم ممن لا یجوز منه الضلال (ابوالصلاح حلبی، الکافی فی الفقه، تحقیق رضا استادی، ص۱۸۱). مرحوم حلبی در این عبارت، مدعا و استدلال خود را واضح دانسته و تبیین نکرده است. به نظر می‌رسد با استفاده از این قاعده که «فاقد شیء نمی‌تواند معطی شیء باشد»، می‌توان نظریه حلبی را مبین کرد.
  79. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۳۵۱.
  80. مصباح الهدایه، ص۴۳..
  81. میلانی، حدیث الثقلین، ص۱۸.
  82. قاموس المحیط، ج۳، ص۳۴۲.
  83. مسند احمد، ج۳، ص۵۹.
  84. تفسیر کبیر رازی، ج۸، ص۱۷۳؛ علی بن محمد بغدادی، تفسیر الخازن، ج۱، ص۲۷۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹؛ مسند احمد، ج۶، ص۲۳۲ و ۲۴۴؛ ابن ابی عاصم، السنه، ص۳۳۶؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۵؛ جلال الدین سیوطی، الجامع الصغیر، ج۳، ص۱۴؛ فیض القدیر، ج۳، ص۱۴.
  85. ملا علی قاری، المرقاه فی شرح المشکاه، ج۵، ص۶۰۰.
  86. فیض القدیر، ج۳، ص۱۵.
  87. ابن قیم جوزی، شرح المواهب اللدنیه، ج۷، ص۵.
  88. الصواعق المحرقه، ص۲۳۱.
  89. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپراکنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  90. تفسیر کبیر رازی، ج۸، ص۱۷۳؛ الصواعق المحرقه، ص۲۳۳؛ تفسیر الخازن، ج۱، ص۲۷۷؛ المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۰۹؛ مسند احمد، ج۶، ص۲۳۲ و ۲۴۴؛ مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۶۵؛ الجامع الصغیر، ج۳، ص۱۴؛ فیض القدیر، ج۳، ص۱۴؛ السنة، ص۳۳۶.
  91. صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی، ص ۲۳۵-۲۳۹.
  92. بصائر الدرجات، ج۱، ص۴۱۳.
  93. علی‌پور وحید، حسن، مکتب در فرآیند نواندیشی، ص ۴۳.
  94. تفسیر المنار، ج۶، ص۳۹۸.
  95. مناقب علی بن ابی طالب، ص۲۲۸، حدیث ۳۲۳.
  96. مسلم بن الحجاج القشیری، صحیح مسلم، جزء ۱۵، ص۱۷۴ - ۱۷۶، حدیث ۶۱۷۵ تا ۶۱۷۸؛ محمد بن عیسی الترمذی، سنن الترمذی، ج۵، ص۴۷۸، ۴۷۹، حدیث ۳۷۸۶ و ۳۷۸۸ (کتاب المناقب)؛ محمد بن عبدالله الحاکم النیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۳۲۳و ۳۲۴، حدیث ۴۷۳۴ و ۴۶۳۵ (کتاب معرفة الصحابه)؛ علاءالدین المتقی الهندی، کنز العمال، ج۱، ص۱۷۲ و ۱۷۳، حدیث ۸۷۰ تا ۸۷۶؛ احمد بن شعیب النسائی، سنن کبری، ج۵، باب ۴ ص۴۵، حدیث ۸۱۴۸ (کتاب المناقب)؛ سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، ینابیع المودة، ج۱، باب ۴، ص۹۳-۱۰۶ (از طرق متعدد)؛ علی بن محمد ابن مغازلی، مناقب الامام علی بن ابی طالب، ص۲۱۴ و ۲۱۵، حدیث ۲۸۱ تا ۲۸۴؛ حدیث متواتر نقلین در گستره بسیار وسیعی در منابع معروف فریقین نقل شده است. برای اطلاع بیشتر درباره منابع و طرق متعدد این حدیث ر.ک: سید علی الحسینی المیلانی، نفحات الزهار، ج۱، ۲ و ۳؛ ر.ک: شهاب الدین المرعشی النجفی، ملحقات احقاق الحق، ج۲۴، ص۱۶۱-۲۳۶؛ ر.ک: السید نور الله المرعشی التستری، احقاق الحق، ج۹، ص۳۰۹ - ۳۷۵؛ ج۱۸، ص۲۶۱-۲۸۹.
  97. احمد بن عبد الرحیم ابن تیمیه، منهاج السنة النبویة فی نقض الشیعة القدریه، ج۴، ص۱۰۴.
  98. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، آیات ولایت در قرآن، ص۱۱۶.
  99. سلیمان بن ابراهیم القندوزی الحنفی، ینابیع المودة ج۱، ص۳۴۹، (باب ۳۸)؛ محمد بن یعقوب الکلینی، اصول کافی، ج۲، ص۳۹۵-۳۹۴، حدیث ۱، باب ۳۶۵؛ سید هاشم البحرانی، غایة المرام و حجة الخصام، ج۲، ص۳۵۵-۳۵۴، باب ۲۹.
  100. ساعدی، محمد، آیات امامت و ولایت در تفسیر المنار، ص ۱۷۷.