حمران بن ابان
نسبشناسی
ابوزید[۱] حُمران بن أبان بن خالد از موالیان عثمان[۲] و به نقلی از منتسبان قبیله بنی نمر بن قاسط است[۳] که نسب از أبان بن خالد بن عمرو بن عقیل بن عامر بن جَنْدَلة بن جَذِیمة بن کعب بن سعد بن أسلم بن أوس مناة بن نمِر بن قاسط بن هِنْب بن أفصی نمِری میبرد[۴]. قائلین این نسب - که ابن کلبی[۵]، خلیفة بن خیاط[۶]، ابن عبد ربه[۷]، ابن حزم[۸] و دیگران[۹] از جمله آناناند، - حمران را از عرب برشمردند. اما برخی دیگر از بزرگان، حمران را از عجم و از نسل یهود دانستهاند. ایشان، از پدر حمران با نام عبری «ابیّ»[۱۰] یا «ابّا»[۱۱] یاد کرده، به ادلهای در اثبات غیر عرب بودن حمران بن ابان دست یازیدند که از جمله آن، خطاب مصعب بن زبیر به او در «یوم الجفره» (سال ۷۱ هجری) است. مصعب در این روز، در شماتت حمران، او را یهودیزادهای خواند که در عین التمر به اسارت در آمده است[۱۲]. قول حجاج بن یوسف ثقفی در تهدید حمران، به اینکه اگر خود را منتسب به عرب کند و خود را غلام عثمان و به نقل بلاذری، «پسر ابیّ» معرفی نکند، گردنش را خواهد زد[۱۳] و نیز مجادله عامر بن قیس با حمران و سخن او به حمران بن ابان، از دیگر ادله قائلین به یهودی بودن او معرفی شده است. عامر بن قیس در خطابش به حمران، در پاسخ به سخنان وی که از خدا خواسته بود، امثال عامر را زیاد نکند، گفت: «بلکه خدا امثال تو را در بین ما زیاد کند». چون به او گفتند: «آیا مردم را علیه خود و به نفع حمران میخوانی؟» با این سخن که: «بله؛ جادههای ما را جارو میکنند، صندلهایمان را بخیه میزنند و لباسهایمان را میبافند»[۱۴]، ضمن اشاره به مشاغل یهودیان در آن زمان، با کنایه، از حمران در شمار یهودیان یاد کرده است. علاوه بر آن، اقوال بزرگانی چون ابن قتیبه[۱۵] و ابن حجر[۱۶] و نیز تصریح برخی دیگر از علما بر یهودی بودن حمران بن ابان، از دیگر ادلهای است که دلالت بر یهودی بودن او دارد.
ابن عساکر در این باره مینویسد: «سپاهیان اسلام در کنیسه یهود نوجوانانی را یافتند که در روستایی از روستاهای عین التمر به نام نقیره کتابت میآموختند که جمله آنان حمران بن ابان مولی عثمان بود»[۱۷]. کتاب «وضوء النبی» هم به نقل از ابن خلدون و ابن کثیر آورده است که: «پدر و مادر حمران یهودی بودند و خانوادهاش از متعصبان این دین و بر نشر تعالیم آن حریص. آنان پسرشان طویدا (نام اصلی حمران) را به کنیسه یهود فرستادند تا در آن تعلیمات دینی بیاموزد»[۱۸]. ختنه بودن حمران در زمان اسارت[۱۹]، اشتغال به تحصیل علوم یهود پیش از اسارت[۲۰] و نیز به اسارت در آمدن در اطراف شهر «عین التمر» - که محل اجتماع مدارس یهود در آن زمان بود - هم، از دیگر دلایلی است که بر یهودی بودن حمران تأکید دارند[۲۱].
در مقابل قائلین به یهودی بودن حمران، برخی دیگر نیز، با استناد به مدارکی، از جمله اشتغال ورزی حمران و سی و نه تن دیگر از نوجوانان به آموزش انجیل، پیش از اسارت[۲۲]، بر نصرانی بودن حمران بن ابان تأکید ورزیده، از انتساب او به عرب حمایت کردند. آنان با این استدلال که یهود بر خلاف نصرانیها -که عهد قدیم (تورات) و عهد جدید (انجیل) را با هم میآموزند،-انجیل نمیآموزند، این امر را تأکیدی بر مسیحی بودن این نوجوانان، - از جمله حمران بن ابان - در زمان اسارت تلقی کردهاند. بر دیانت نصرانی بودن عرب هم، دیگر دلیلی است که این دسته، بر مسیحی بودن حمران ارائه کردهاند. این دسته، با این اعتقاد که عرب، - خصوصاً قبیله نمر بن قاسط، - غالباً بر دیانت نصرانی بودند، به این نتیجه دست یافتند که اگر حمران عرب بود و از نمر بن قاسط، میبایست بر دین نصرانی باشد نه یهودی[۲۳].
علاوه بر اقوالی که از علماء در اثبات یهودی بودن حمران بن ابان، نقل شد، سخنانی از برخی بزرگان در دست است که ضمن تصریح بر عرب نبودن حمران، انتساب وی به بنی نمر بن قاسط را، صرفاً، ادعای حمران و فرزندانش برشمردهاند. از جمله این بزرگان، ابن قتیبه[۲۴] و ابن سعداند[۲۵]. بلاذری نیز، ضمن برشمردن حمران از اسرای عین التمر، از ادعای او در انتساب به نمر بن قاسط گفته، سپس در ادامه، به نقل ماجرای حجاج بن یوسف ثقفی و تهدید حمران از سوی او، پرداخته است[۲۶]. برخی هم، پا فراتر نهاده، حمران را نه از ملیت عرب، بلکه از تبار مردمان فارس[۲۷] یا روم[۲۸] معرفی کردهاند.
حمران و غلامی برای عثمان
در ادامه ذکر شرح حال حمران بن ابان، برخی منابع، نام اصلی او را «طویدا»[۲۹] ملقب به «طورط»[۳۰] دانستهاند و آوردهاند که وی در سال ۱۲ هجری و در پی فتوحات اسلامی در عراق، همراه با ۳۹ تن دیگر از نوجوان[۳۱]، در کنیسهای در «عین التمر»[۳۲] به اسارت سپاه خالد بن ولید در آمد[۳۳]. این گروه، اولین اسرایی بودند که بعد از رحلت رسول خدا(ص) وارد مدینه شدند[۳۴]. پس از ورود آنان به مدینه، عثمان، حمران را که در سهم مسیّب بن نجبه فزاری قرار داشت[۳۵]، از مسیب خرید[۳۶] و او را کاتب خود قرار داد[۳۷]. مدتی بعد، کار حمران بن ابان در دستگاه عثمان بالا گرفت و توانست تا مقام حاجب مخصوص عثمان ارتقا یابد[۳۸]؛ او مورد [اعتماد عثمان قرار گرفت چندان که عثمان، انگشتر خود را به او سپرد و وی در اوقات نماز، آن را برای عثمان حاضر میکرد[۳۹]. لکن دیری نپایید که حمران مغضوب عثمان واقع شد و به بصره فرستاده شد.
در بیان علت خشم گرفتن عثمان بر حمران بن ابان، دلایلی در منابع مطرح شده که از جمله آن، ازدواج وی با زنی در ایام عدهاش است[۴۰]. برخی هم، علت خشم عثمان را آن دانستهاند که عثمان او را جهت تفحص از حال فرماندار خود در کوفه - ولید بن عقبه - به این شهر فرستاد اما او به عثمان گزارش دروغ داد و با برملا شدن این دروغ، عثمان او را از جوار خود راند و به بصره فرستاد[۴۱]. در برخی نصوص هم، آمده، عثمان او را جهت پیگیری مسألهای نزد ولید فرستاد اما حمران با دریافت رشوه از ولید، گفتههای علیه ولید را تکذیب کرد و چون عثمان از صحت آن گفتهها مطلع شد او را از خود راند و وی را مخیر کرد که هر جا غیر از مدینه ساکن شود و او هم بصره را انتخاب کرد[۴۲]. اما آنچه که در این باره، صحیحتر به نظر میرسد، اخراج او به بصره به جهت افشای برخی اسرار است[۴۳]. گفته شده که عثمان، به بیماری سختی مبتلا شد و چون بیماریاش شدّت گرفت، حُمران بن اَبان را فرا خواند و عهدنامهای برای جانشین پس از خود نوشت و از حمران خواست تا جای نام [خلیفه پس از خود] را خالی بگذارد. سپس نامه را از وی گرفت و با دست خود، نام «عبد الرحمان بن عوف» را نوشت و آن را بست و برای امّ حبیبه - دختر ابو سفیان - فرستاد. حمران، نامه را در میانه راه خواند. پس نزد عبد الرحمان رفت و او را از مضمون نامه باخبر کرد. عبدالرحمان از این عمل عثمان به شدّت برافروخت و گفت: «من او را آشکارا به خلافت میرسانم و او مرا پنهانی بر این کار میگمارد!» خبر در مدینه پخش شد و به همگان رسید و موجب عصبانیت بنی امیّه شد. عثمان پس از بهبودی، حمران را فرا خواند و بر او صد تازیانه نواخت و به بصره تبعید نمود[۴۴].
حمران و صلح امام حسن (ع)
از شرح حال حمران بن ابان در ایام حکومت امام علی(ع) اطلاعی نداریم. اما گزارشهایی وجود دارد که از تسلط او بر بصره در سال ۴۱ هجری در پی صلح امام حسن(ع) با معاویه حکایت دارد[۴۵]. در توجیه این عمل وی روایات متفاوتی نقل شده است. ابن اعثم در گزارشی عجیب، در شرح ماوقع مینویسد: «چون خبر صلح امام حسن(ع) با معاویه به بصره رسید، مردم بسیار از این امر ناخشنود شدند و گفتند: راضی نمیشویم که حکومت دست معاویه بیفتد. پس مردی از آنان به نام حمران بن ابان برجست و بر بصره مسلط شد و از امام حسین(ع) جهت به دست گرفتن حکومت دعوت کرد. خبر به معاویه رسید و او عمرو بن ابی ارطاة - برادر بسر بن ارطاة - را فرا خواند و همراه با لشکری سوی بصره فرستاد. پس عمرو، همراه سپاهش رو سوی بصره آورد و چون به این شهر رسید، معترضان متفرق شدند و به خانههایشان خزیدند»[۴۶]. این امر با توجه به انتساب حمران به بنی امیه و حمایت او از امویان و نیز جایگاه ویژه حمران بن ابان نزد این قوم - همانگونه که ذکر خواهد شد - بسیار بعید مینماید. بعض دیگر از منابع هم، - بدون اینکه علت دقیقی برای این عمل حمران ذکر کنند، - آوردهاند که پس از صلح امام حسن(ع) با معاویه، حمران بن ابان به پا خاست و بر بصره مسلط شد. خبر به معاویه رسید و او، بسر بن ارطاة را فرا خواند و همراه با لشکری، سوی بصره فرستاد. حمران [ظاهراً از ترس عقوبت و اظهار اطاعت خود از معاویه] بر منبر رفت و به بدگویی از علی(ع) پرداخت[۴۷]. به نقل دیگر، معاویه سپاهی را فرستاد تا او و یارانش را از بین ببرند که با وساطت ابوبکره ثقفی از آنها گذشت و آزادشان کرد[۴۸]. از نکات جالب توجه در ایام ولایت حمران بن ابان بر بصره، ضرب سکه به نام خود است[۴۹].
حمران و امویان
حمران بن ابان در زمان تصرف بصره توسط زبیریان در این شهر بود. وی که از طرفداران شناخته شده بنی امیه در بصره بود، پس از تصرف بصره در سال ۷۱ هجری به دست مصعب بن زبیر، بمانند برخی دیگر از بزرگان اموی بصره، نزد مصعب خوانده شد و مورد شماتت و مؤاخذه قرار گرفت[۵۰]. پس از قتل مصعب در سال ۷۷ هجری، حمران که از صاحب نفوذان این شهر بود، بار دیگر بر بصره تسلط یافت[۵۱] و مردم را به بیعت عبدالملک بن مروان فرا خواند[۵۲]. او در راستای اجرای این امر، نخست، با عبیدالله بن ابی بکره به رقابت پرداخت و چون در منازعه با او، تاب مقاومت در خود نمیدید، به پیشنهاد برخی از نزدیکان، از عبدالله بن اهتم مدد طلبید و با یاری او، بر بصره تسلط یافت[۵۳]. عبدالملک پس از ورود به کوفه، خالد بن عبدالله بن خالد بن أسید قسری را به بصره فرستاد. خالد، پس از عزل حمران[۵۴]، به پاس خدمات او، وی را بر ولایت شاپور گماشت[۵۵]. پس از عزل خالد بن عبدالله قسری از فرمانداری عراق و امارت یافتن حجاج بن یوسف ثقفی بر این منطقه، حجاج، حمران بن ابان را به جهت برخی ملاحظات و به بهانه پذیرش امارت ولایت شاپور، به زندان انداخت[۵۶] و به نقلی، ضمن آزرده ساختن او، صد هزار درهم غرامت از وی گرفت[۵۷]. حمران که نزد بنی امیه[۵۸] - بهویژه عبدالملک بن مروان - [۵۹]، جایگاهی وافر داشت، نامهای به عبدالملک نوشت و از این امر به او شکایت کرد. عبدالملک هم، به حجاج نامه نوشت و در آن نامه، حمران بن ابان را برادر درگذشتگان [یعنی مروان یا عثمان] و عموی بازماندگان[یعنی خودش] و ربع ارباع بنی امیه خواند و به حجاج در حسن مجاورت با حمران و رد مالش سفارش کرد[۶۰]. حجاج نیز چنین کرد و غلامانی را همراه با هدایا و صد هزار درهم غرامت بدو تقدیم کرد[۶۱]. همچنین، برخی از منابع، از اقطاع شهر «عبادان» (آبادان فعلی) به حمران از سوی عبدالملک بن مروان خبر دادهاند[۶۲]. نقل است که در پی ادعای حمران بن ابان در منتسب کردن خود به بنی نمر بن قاسط، خبر به حجاج بن یوسف ثقفی رسید و او، روزی، در حالی که عباد بن حصین حبطی نزدش نشسته بود، گفت: «اگر حمران بر ادعایش که نسبش به عرب میرسد، پافشاری کند و خود را غلام عثمان نداند، گردنش را خواهم زد». عباد، خبر را به حمران رساند. پس حمران به پاس این خدمت، بخش غربی رود را به عباد بخشید و بخش شرقی آن را وقف کرد. از این رو، این منطقه به جهت انتسابش به عباد بن حصین به «عباد» معروف گردید[۶۳].
علاوه بر عبدالملک بن مروان، حمران بن ابان نزد عثمان و دیگر امویان نیز جایگاهی ویژه داشت؛ چندان که نقل است که شیخی اعرابی، حمران را دید و گفت: «او کیست؟» گفتند: «حمران بن ابان». گفت: «خود دیدم که روزی عبایش کج شده بود و مروان بن حکم و سعید بن عاص برای درست کردن عبایش از هم پیشی میگرفتند»[۶۴]. نیز گفته شده که روزی حمران پایش را دراز کرده بود، پس معاویه و عبدالله بن عامر برای ماساژ آن از هم سبقت میگرفتند[۶۵][۶۶]. به نظر میرسد وی حتی پس از اخراجش از دربار عثمان هم، از هدایای عثمان متنعم و برخوردار بود. وی خانهای در بصره مشرف بر رحبه مسجد جامع داشت که از جمله هدایای عثمان به او بود[۶۷]. عثمان همچنین زمینی از زمینهای «اُبلّه» در نزدیک دریا که طولی بالغ بر چند فرسخ داشت به او اقطاع کرد[۶۸]. برخی هم از اقطاع زمین دیگری کنار نهر «أزّی» در بصره به او از سوی عثمان خبر دادهاند[۶۹]. برخی از اخبار هم، حمران را عامل عثمان در شهر بصره پس از اخراج از مدینه، معرفی کردهاند[۷۰]. او علاوه بر بصره، مدتی را هم در کوفه و دمشق به سر برد[۷۱] و خانهای در دمشق داشت[۷۲].
فرزندان
وی، علاوه بر برخورداری از اموال و املاک در بصره، اعقابی نیز در این شهر داشت[۷۳]. از جمله این فرزندان که نامی از ایشان در تاریخ به ثبت و ضبط رسیده است، عبدالله بن حمران بن عبدالله بن حمران بن ابان - از راویان معروف اهل سنت - است[۷۴]. ابوعلی محمد بن عبدالوهاب بن سلام بن خالد بن حمران بن ابان جُبّائی از ائمه مکتب معتزله[۷۵] و پسرش ابوهاشم عبدالسلام بن محمد بن عبدالوهاب از متکلمین شهیر معتزله و اهل سنت نیز، دو تن دیگر از فرزندان حمران بن اباناند[۷۶]. از موالیان بنام این خاندان هم میتوان به نام اشعث بن عبدالملک حمرانی - از محدثان اهل سنت - اشاره کرد[۷۷].
مرگ حمران
در زمان مرگ حمران بن ابان که پس از عمری طولانی[۷۸] اتفاق افتاد، اختلاف است. ابن حجر، مرگ او را پس از سال ۷۰ هجری و به نقلی سالهای ۷۱، ۷۵، ۷۶ هجری دانسته است[۷۹]. دیگر علما نیز، از مرگ او در سالهای ۷۵[۸۰] یا ۸۰ هجری[۸۱] خبر دادهاند.
شخصیت حدیثی
از حمران در شمار تابعین[۸۲] و از فقها[۸۳] و علمای بزرگ و اهل وداعه و اندیشه و شرف[۸۴] یاد شده است. وی با بسیاری از اصحاب و تابعین معاصر بود، اما علیرغم این معاصرت، او جز از عثمان و معاویة بن ابوسفیان روایت نقل نکرده است[۸۵]. او روایاتی را از آنها در موضوعات نماز[۸۶]، وضو[۸۷]، اهمیت ذکر شریف لا اله الا الله[۸۸]، حق انسان[۸۹] روایت کرده است. برخی نیز، عبدالله بن عمر را هم در شمار مروی عنه او ذکر کردند[۹۰]. از راویان و محدثان روایات حمران بن ابان نیز میتوان به نام بزرگانی از محدثان اهل سنت همچون عروة بن زبیر، ابوسلمة بن عبدالرحمن، عطاء بن یزید لیثی، جامع بن شداد بجلی، حسن بصری، محمد بن منکدر، ابوبشر ولید بن مسلم عنبری، مسلم بن یسار و جمعی دیگر، اشاره کرد[۹۱].
او را از حیث نقل حدیث با اختلاف قلیل الحدیث[۹۲] و کثیر الحدیث[۹۳] گفتهاند. حمران از سوی بزرگانی چون ابن حبان[۹۴]، دار قطنی[۹۵] و ذهبی[۹۶] توثیق شده است. ضمن این که بخاری[۹۷] مسلم نیشابوری[۹۸] احمد بن حنبل[۹۹] و دیگران هم[۱۰۰]، با درج روایاتی از او در کتب خود، به نوعی او را توثیق کردهاند. در مقابل برخی هم از عدم توثیق او خبر دادهاند چندان که گفتهاند بخاری - در کنار نقل روایت او در صحیح خود، - وی را در شمار ضعفاء محدثین برشمرده است[۱۰۱]. ابن سعد هم، ضمن بر شمردن او در شمار راویان «کثیر الحدیث»، از عدم استناد به روایات او از سوی علما خبر داده است[۱۰۲].[۱۰۳]
منابع
پانویس
- ↑ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۴۳۵؛ نووی از او با کنیه «ابویزید» نام برده است. (نووی، شرح مسلم، ج۱، ص۲۱۸).
- ↑ ابن ابیحاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۲۶۵؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۳، ص۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۵.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۹۷؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۰۱؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۲.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۲؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۱.
- ↑ ابن کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۱، ص۹۷.
- ↑ خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۳۴۳.
- ↑ ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۱۰.
- ↑ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۰۱.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستذکار، ج۱، ص۱۹۶؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۲؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۱؛ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۱۵۳.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۲؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۱.
- ↑ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۱؛ ر.ک: ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۳.
- ↑ يابن اليهودية إنما أنت علج نبطي سُبيت من عين التمر؛ ای یهودی زاده، تو یک کافر نبطی بودی که در عین التمر به اسارت گرفته شدی». بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۰؛ طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۵۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۳۰۸.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۶؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۷۴.
- ↑ نعم؛ يكسحون طرقنا، و يخرزون خفافنا، و يحوكون ثيابنا... ابن عبد ربه، العقد الفرید، ج۳، ص۳۶۱-۳۶۲.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۴۳۵.
- ↑ ابن حجر، نزهه الالباب فی الالقاب، ج۱، ص۴۴۸.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲، ص۸۷؛ حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۰۱.
- ↑ سید علی شهرستانی، وضوء النبی، ج۴، ص۱۲۴.
- ↑ قول ابن عساکر و المزی و ابن خلکان و... که ولید چهل نوجوان را در عین التمر در حالی که ختنه شده بودند، به اسارت گرفت، دال بر یهودی بودن حمران بن ابان است؛ چراکه ختان سنت یهود است به خلاف نصارا که به آن معتقد نیستند.
- ↑ آقای شهرستانی بر این اعتقاد است که، نقل برخی منابع به این که این نوجوانان در حال تحصیل انجیل به اسارت در آمدند، حمل بر تسامح میشود. چون انجیل بواسطه در بر داشتن عهد قدیم(تورات) و عهد جدید(انجیل) بر کتاب یهود هم اطلاق میشود. (سید علی شهرستانی، وضوء النبی، ج۴، ص۲۴۲).
- ↑ سید علی شهرستانی، وضوء النبی، ج۴، ص۲۴۰-۲۴۲.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۳، ص۳۷۷؛ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۳۹۵؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۳۵۰؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۴، ص۱۰۷.
- ↑ سید علی شهرستانی، وضوء النبی، ج۴، ص۲۴۳. آقای شهرستانی در ادامه، به رد این دلایل و اثبات یهودی بودن حمران، پرداخته است. (ر.ک: سید علی شهرستانی، وضوء النبی، ج۴، ص۲۴۳-۲۴۴).
- ↑ ابن قتیبه در کتابش، از ازدواج حمران با زنی عرب از تبار بنی سعد و در پی آن ازدواج فرزندانش در عرب سخن به میان آورده است. (ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۴۳۶).
- ↑ ابن سعد، انتساب به قبیله نمر بن قاسط بن ربیعه را ادعای فرزندان حمران ذکر کرده است. (ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۶).
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۶.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ ابن عبدالبر، الاستذکار، ج۱، ص۱۹۶.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۴۳۶.
- ↑ ابن حجر، نزهة الالباب فی الالقاب، ج۱، ص۴۴۸؛ سید علی شهرستانی، وضوء النبی، ج۴، ص۲۲۴.
- ↑ ابن اثیر، الکامل، ج۲، ص۳۹۵؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۳. یعقوبی این تعداد را ۲۰ نوجوان برشمرده است. (یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۳۳).
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۴۴؛ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۳۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲، ص۸۷.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۲، ص۸۷؛ حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۰۱.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۵؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۱۰۳؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۳.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۴۳۵؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۱.
- ↑ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۱؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۴۳۶؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۳.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۷۳؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۱۲؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۳.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۵۵.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۴، ص۳۲۷؛ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۱۴۵.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۲.
- ↑ بلاذری، فتوح البلدان، ص۳۴۲-۳۴۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۰۹.
- ↑ یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۶۹. نیز با اختلاف ر.ک: ابن شبه النمیری، تاریخ المدینه، ج۳، ص۱۰۲۹-۱۰۳۰.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، ص۵۲.
- ↑ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۴، ص۲۹۶.
- ↑ ابن اثیر، الکامل، ج۳، ص۴۱۴؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۵، ص۱۸۶.
- ↑ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۲۲.
- ↑ سید علی شهرستانی، وضوء النبی، ج۴، ص۱۸۴. نمونه این سکه در حال حاضر در کتابخانه حاج ملک حسین در تهران موجود است.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۰؛ طبری، تاریخ، ج۹، ص۱۵۴؛ ابن اثیر، الکامل، ج۴، ص۳۰۸.
- ↑ طبری، تاریخ، ج۵، ص۱۶۷؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۰۰.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۸.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۲؛ طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۶۵.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۴۳۶.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۲.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۲؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۵.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۴۳۶.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۲؛ طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۶۵.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۳.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۴۳۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۲-۴۷۳.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۳.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۷۴.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۴، ص۷۴.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۲؛ طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۶۵.
- ↑ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۴۷۲؛ طبری، تاریخ، ج۶، ص۱۶۵.
- ↑ به نظر میرسد موارد ذکر شده در ایامی که او حاجب عثمان بود اتفاق افتاده است و بنی امیه - با توجه به نفوذ بسیار حمران و نیز اجر و قربی که او نزد عثمان داشت، - سعی داشتند از قبل این امور به الاف و الوف بیشتری در دستگاه عثمان دست یابند.
- ↑ سید علی شهرستانی، وضوء النبی، ج۴، ص۲۵۶.
- ↑ سید علی شهرستانی، وضوء النبی، ج۴، ص۲۵۶.
- ↑ یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۳۱۷.
- ↑ ابن قتیبه دینوری، المعارف، ص۴۳۶.
- ↑ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۱۰۳.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۰۹.
- ↑ ابن ابیحاتم، الجرح و التعدیل، ج۵، ص۴۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۸، ص۳۳۲-۳۳۳.
- ↑ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۴، ص۲۶۷؛ خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۵۶؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۱۳، ص۱۶۴.
- ↑ ابن خلکان، وفیات الاعیان، ج۳، ص۱۸۳؛ سمعانی، الانساب، ج۳، ص۱۸۷.
- ↑ خلیفة بن خیاط، طبقات، ص۳۷۷؛ ابن جوزی، المنتظم، ج۸، ص۹۷.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۳.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۱۵۳.
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۹؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۹، ص۱۲.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۳.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۶؛ ابن حجر، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۲۱ به نقل ازابن معین.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ ابن حجر، الاصابه، ج۲، ص۱۵۳.
- ↑ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۱؛ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ بخاری، صحیح، ج۱، ص۱۴۶؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۱، ص۳۵۸ و ج۲، ص۴۵۲. نیز: احمد بن حنبل، ج۱، ص۵۸.
- ↑ احمد بن حنبل، ج۱، ص۶۱؛ بیهقی، السنن الکبری، ج۱، ص۵۶.
- ↑ احمد بن حنبل، ج۱، ص۶۳؛ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۱، ص۷۲.
- ↑ حاکم نیشابوری، المستدرک، ج۴، ص۳۱۲
- ↑ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۲؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۳۹۵.
- ↑ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۳، ص۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۵، ص۱۷۲؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۷، ص۳۰۲.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۶؛ صفدی، الوافی بالوفیات، ج۱۳، ص۱۰۳. این گفته ابن سعد و صفدی در حالی است که کل روایات حمران بن ابان از چهار عدد تجاوز نمیکند.
- ↑ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۱۷۹.
- ↑ دار قطنی، ذکر اسماء التابعین و من بعدهم ممن صحت روایته من الثقات عند البخاری و مسلم، ج۱، ص۱۱۸.
- ↑ ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۴، ص۱۸۲.
- ↑ بخاری، صحیح، ج۱، ص۱۴۶.
- ↑ مسلم نیشابوری، صحیح، ج۱، ص۱۴۳.
- ↑ احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص۵۸-۷۴.
- ↑ ابن ابی شیبه کوفی، المصنف، ج۲، ص۲۴۵ و ۲۸۰؛ ابن اشعث سجستانی، سنن ابی داود، ج۱، ص۳۱ و...
- ↑ سید علی شهرستانی، وضوء النبی، ج۴، ص۱۲۰ به نقل از تحریر تقریب التهذیب.
- ↑ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۲۱۶.
- ↑ حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت.