خاستگاه مشروعیت الهی در فقه سیاسی چیست؟ (پرسش)

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خاستگاه مشروعیت الهی در فقه سیاسی چیست؟
موضوع اصلیبانک جامع پرسش و پاسخ فقه سیاسی
مدخل اصلیمشروعیت الهی
تعداد پاسخ۱ پاسخ

خاستگاه مشروعیت الهی در فقه سیاسی چیست؟ یکی از پرسش‌های مرتبط به بحث فقه سیاسی است که می‌توان با عبارت‌های متفاوتی مطرح کرد. برای بررسی جامع این سؤال و دیگر سؤال‌های مرتبط، یا هر مطلب وابسته دیگری، به مدخل اصلی فقه سیاسی مراجعه شود.

پاسخ نخست

اصغرآقا مهدوی

آقایان دکتر اصغرآقا مهدوی و حجت الاسلام سید محمد صادق کاظمی در کتاب «کلیات فقه سیاسی» در این‌باره گفته‌‌اند:

«نظریه مشروعیت الهی بر آن است که تنها ولی انسان‌ها خداست و فقط اوست که می‌تواند حاکم و ولی تعیین کند. گام بعدی در این نظریه بیان ضعف‌های انسانی در تعیین ولی برای خود است. در توضیح این دو گام، با عنوان‌های “اصل عدم ولایت” و “نص: تنها منبع مشروعیت” می‌پردازیم.

مؤلف سطور فوق پس از بحث مختصری درباره اصل عدم ولایت، ثابت می‌کند که در مقابل اصل عدم ولایت، حکم عقل مبنی بر لزوم وجود حکومت و حاکم وجود دارد؛ از این‌رو خدای متعال به دلیل وجود ضرورت حکومت و نیاز شدید انسان به وجود حاکم و حکومت، برخی افراد را از قاعده عدم ولایت استثنا کرده به آنان ولایت داده و تبعیت از این افراد را بر همگان واجب ساخته است. مصداق کامل این اعطای ولایت، ولایت نبی مکرم اسلام (ص) است. دلایل دیگر اصل عدم ولایت آیاتی از قرآن کریم است که برخی از آنها ذکر می‌شود:

  1. ﴿أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۳]؛
  2. ﴿وَلَنْ تَرْضَى عَنْكَ الْيَهُودُ وَلَا النَّصَارَى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَلَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْوَاءَهُمْ بَعْدَ الَّذِي جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ مَا لَكَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۴]؛
  3. ﴿إِنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ يُحْيِي وَيُمِيتُ وَمَا لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَلَا نَصِيرٍ[۵].

در آیات فوق، ولی مؤمنان تنها خدای متعال دانسته شده است. تقریر دیگری از اصل عدم ولایت چنین است: انسان آزاد آفریده شده است و هیچ چیزی نمی‌تواند او را محدود کند؛ اما آزادی بی‌حدوحصر انسان سبب هرج‌و‌مرج در جامعه می‌شود؛ زیرا انسان بالطبع تمایل به استخدام در آوردن دیگران دارد. حال سؤال می‌شود که چه کسی می‌تواند انسان را محدود کند؟

پاسخ منطقی سؤال فوق این است که تنها کسی می‌تواند حدود آزادی انسان را معین سازد که برای اصل هستی او حد و مرزی قرار داده و او را محدود و متناهی آفریده است؛ زیرا تنها او به مخلوق خویش آگاه است و می‌تواند آزادی متناسب با کمال را برای او مشخص سازد[۶].

حال که اصل بر عدم ولایت انسان‌ها بر یکدیگر است و تنها خداست که چنین ولایتی بر انسان دارد، اثبات ولایت فقها نیاز به دلیل برای خروج از این اصل دارد؛ از همین روست که فقها به هنگام بحث از ولایت فقها، پس از بیان این اصل، به بیان ادله‌ای می‌پردازند که نشان از نصب فقیهان به عنوان والیان بر مردم دارد. آن‌گونه که از عبارات قبل نیز برداشت می‌شود، ثمره بحث اصل عدم ولایت، طرد همه ولایت‌ها به جز مواردی است که با ادله عقلی و نقلی از این اصل خارج می‌شود. بدین شکل گام اساسی برای اثبات انحصار مشروعیت در مشروعیت الهی برداشته می‌شود.

عالمی که سخن از ولایت فقها را با مطرح کردن اصل عدم ولایت آغاز کرد، ملااحمد نراقی بود. وی در ابتدای بحث خود ولایت پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) را از این اصل خارج می‌کند و به دلیل اجماعی بودن این ادعا در میان شیعیان نیازی به بحث گسترده در آن نمی‌بیند. و تنها درباره ولایت فقها به بحث می‌پردازد:

بدان که ولایت از جانب خداوند بر بندگانش برای پیامبرش و اوصیای معصومان ایشان ثابت است...؛ اما در خصوص غیرایشان، اصل عدم ثبوت ولایت فردی بر فرد دیگر است، مگر آنکه خداوند سبحان یا پیامبرش یا وصی پیامبر [[[امامان معصوم]]] به او ولایت داده باشند که در این صورت او ولی است بر افراد و بر اموری که در آنان به وی ولایت داده شده است. این گونه اولیا بسیارند؛ مانند فقهای عادل، پدران، پدر بزرگان، وصی‌ها، مردان [بر زنان]، صاحبان بردگان، وکیلان...؛ اما ولایت ایشان بر امور خاصی محدود است...؛ در اینجا از ولایت غیرفقهیان سخن نخواهیم گفت[۷].

ملا احمد نراقی در ادامه به بحث درباره ولایت فقها می‌پردازد و با ادله‌ای آن را از این اصل خارج می‌کند و ثابت می‌کند که از جمله مأذونان در ولایت از جانب خدای متعال، فقها هستند.

علامه حلی درباره ضرورت وجود معصوم برای حفظ شریعت در ادامه می‌گوید: امام حافظ شریعت است. پس باید معصوم باشد؛ زیرا... حافظ شریعت نمی‌تواند کتاب باشد؛ چراکه احاطه به جمبع احکام تفصیلیه ندارد [همه منابع کشف احکام شرعی را مفصل بیان نکرده است و برای درک آن نیاز به تفصیل و تفسیر است].... همچنین اجماع امت هم نمی‌تواند (حافظ تربیت باشد) زیرا در صورت عدم وجود امام، امکان خطا در آن وجود دارد...”[۹].

حال که وجود معصوم چون پیامبر اکرم (ص) برای حفظ دین و همچنین هدایت مردم و نشان دادن سعادت ایشان ثابت شد، سخن از نحوه انتصاب و تعیین امام به میان می‌آید و گفته می‌شود که عصمت امری مخفی است و امکان تشخیص آن با قراین خارجیه وجود ندارد؛ بنابراین تنها خدای آگاه به همه امور می‌داند چه کسی معصوم است و تنها وی می‌تواند معصوم را انتخاب کند؛ از این‌رو رأی و نظر مردم در این انتصاب مدخلیتی نخواهد داشت.

در آثار علمای شیعه، أصل حاضر تنها از راه علم کلام اثبات نشده، بلکه ادله نقلی و تاریخی فراوان نیز در این زمینه به کار رفته است که از جمله آنها می‌توان به این موارد اشاره کرد:اعلام جانشینی امام علی (ع) توسط پیامبر اکرم (ص) در موارد متعدد تاریخی، انتصاب و انحصار لقب امیرالمؤمنین برای امام علی (ع) از جانب پیامبر خدا و دخیل نبودن رأی مردم در تعیین و تشخیص امام در روایات.

ذکر این نکته در انتهای بحث حاضر لازم است که نقش و جایگاه مردم در حکومت اسلامی از طریق عناوین دیگری چون بیعت و انتخابات در تصمیمات سیاسی اثرگذار بوده است و سلب نقش مردم در مشروعیت‌بخشی به معنای سلب نقش ایشان در تمام حکومت نیست.

  1. انتخاب مجتهدان: اگر مجتهدان وظیفه تعیین و نصب امام را داشته باشند، باید صفات امام را که در کتاب و سنت ذکر شده است، با افراد تطبیق دهند و درنهایت بر یک فرد اجماع کنند؛ اما این اجماع همگانی هیچ‌گاه روی نمی‌دهد؛ بنابراین نصب امام که عملی واجب است، با این روش هیچ‌گاه صورت نمی‌گیرد. پس یا باید اجازه داد هر گروهی امام خود را داشته باشد یا آنکه نصب امام را رها کرد که هر دو امکان‌پذیر نیست و خلاف است؛
  2. انتخاب با بیعت مردم: محقق کرکی دو اشکال بر اساس موازین شرعی متوجه روش بیعت برای تعیین امام بیان می‌کند: نخست آنکه در میان بیعت کنندگان افراد نادان نیز حضور دارند و دوم اینکه بیعت همگان بر یک نفر امکان ندارد؛ به این معنا که امکان سرپیچی حتی یک نفر هم وجود دارد؛
  3. نصب امام با رأی‌گیری از آشنایان به امور سیاسی (خبرای سیاسی): رأی‌گیری برای نصب امام مستلزم آن است که امامت را امری صرفاً دنیوی بدانیم و همان‌گونه که غیرمسلمین انتخاب سلاطین خود را به آرای افرادی که از امور سیاسی شناخت دارند، داده‌اند، ما نیز انتخاب امام را به خبرای قوم دهیم که در این صورت منصب امامت صرفاً دنیوی می‌شود و امام نمی‌تواند زکات و خمس دریافت کند و حدود شرعی را جاری کند[۱۰].

بنابراین انتخاب ولی از هر طریقی و نه تنها از طریق رأی مردمی باطل دانسته شده است»[۱۱]

منبع‌شناسی جامع فقه سیاسی

پانویس

  1. مطهری، پانزده گفتار، ص۸۱.
  2. منتظری، دراسات فی ولایة الفقیه و فقه الدولة الإسلامیة، ج۱، ص۲۷.
  3. «آیا ندانسته‌ای فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است و جز خداوند یار و یاوری ندارید؟» سوره بقره، آیه ۱۰۷.
  4. «و یهودیان و مسیحیان هرگز از تو خشنود نخواهند شد تا آنکه از آیین آنها پیروی کنی. بگو تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و اگر تو پس از دانشی که بدان دست یافته‌ای از خواسته‌های آنان پیروی کنی از سوی خداوند هیچ یار و یاوری نخواهی داشت» سوره بقره، آیه ۱۲۰.
  5. «بی‌گمان فرمانفرمایی آسمان‌ها و زمین از آن خداوند است؛ زنده می‌گرداند و می‌میراند و شما در برابر خداوند یار و یاوری ندارید» سوره توبه، آیه ۱۱۶.
  6. جوادی آملی، ولایت فقیه: ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۸.
  7. نراقی، عوائد الایام فی بیان قواعد الاحکام، ص۵۲۹.
  8. حلی (علامه)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۰.
  9. حلی (علامه)، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۳۹۱.
  10. کرکی (محقق)، نفحات اللاهوت فی لعن الجبت و الطاغوت، ص۶۵-۶۶.
  11. مهدوی، اصغرآقا و کاظمی، سید محمد صادق، کلیات فقه سیاسی، ص ۱۵۴.