ضوابط آزادی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

هر آینه در ذهن پرسش‌گری ممکن است این سوال پیش آید که ضابطه، حد و مرز آن تا کجاست. آیا می‌توان به بهانه آزادی، هرگونه ارزش، هنجار و مطلوبیت‌های جامعه اسلامی را زیر سؤال برد؟ آیا هیچ عقل سلیمی، رهابودن و بی‌قیدی آزادی را می‌پذیرد؟ آیا می‌توان بی‌ضابطه و اندازه، آزادی سیاسی را تجربه کرد؟ این دغدغه‌ها بوده است که هماره در کنار بحث از قلمرو آزادی در جامعه، بحث از ضوابط، قیود و محدودیت‌های آن نیز طرح شده است، امری که سرآغاز چالش‌های متعددی نیز گردیده است. با لحاظ این امر و بایستگی پردازش آن، تلاش می‌گردد در این فصل، ضوابط و حد و مرزهای آزادی سیاسی، بررسی گردد. در نگرشی کلی، آزادی، فردی باشد یا سیاسی- اجتماعی، مطلق نیست؛ به بیان جوادی آملی، نباید غافل بود که آزادی به معنای رهایی و اطلاق و در هم شکستن همه حدود و مرزها، مستلزم نفی آزادی است، جهان‌بینی مادی می‌پندارد که همه وجود و حقیقت انسان در همین عالم ماده خلاصه شده و هیچ حقیقتی جز آن نیست و حیات انسان محدود به میلاد و مرگ است: ﴿إِنْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا[۱]. اندیشه مادی رهایی از همه قیود دینی را معنای آزادی می‌داند؛ اما در جهان‌بینی توحیدی، آزادی به معنای رهایی است؛ و انجام دادن هر عمل حیوانی، به معنای بردگی؛ زیرا در این صورت، انسان از قید خرد، رها و در مقابل آن به زنجیر اسارت هوای نفس گرفتار می‌شود. چنین انسانی آزاد و وارسته نیست، بلکه اسیر و وابسته است[۲]: «عَبْدُ الشَّهْوَةِ أَذَلُّ مِنْ‏ عَبْدِ الرِّقِّ»[۳]. بنده شهوت فرومایه‌تر از بنده برده است. بنابراین آزادی سیاسی نیز مانند هر نوع دیگر از آزادی، رها و مطلق نیست؛ آن گونه که در فرایند تجربه آزادی بیان، به عنوان یکی از جلوه‌های مهم آزادی سیاسی، مواردی هست که موجب محدودیت آزادی و مقیدشدن آن می‌گردد و البته با ژرف‌نگری، این چارچوب‌ها و قیدها، در حقیقت، مانع آزادی نیستند، بلکه به نوعی حفظ آزادی به شمار می‌آیند؛ زیرا آزادی برای نگاه داشتن کرامت انسانی، حفظ ارزش‌های جامعه، بسترسازی برای طرح معقول و سنجیده هنجارها و تعامل و تضارب منطقی دیدگاه‌ها، همراه با ادب بحث و مذاکره است، اما اگر به بهانه آن، بزرگ‌منشی و مکرمت انسانی، ارزش‌ها و شخصیت افراد نادیده انگاشته شود و فضایی آلوده برای کینه‌کشی، توهین‌پراکنی، تهمت و مباحث صرفاً احساسی، به وجود آید، زمینه نابودی خود را فراهم کرده و این گونه آزادی‌ای قابل دفاع نخواهد بود. در این موقعیت‌ها، غالباً قدرت‌های نامطلوب به بهانه ایجاد امنیت، آزادی ناقص شهروندان را نیز به یغما برده و همه امور را به نفع فراگیرکردن قدرت خویش، مصادره می‌کنند. در این بسترهای مسموم، نخستین قربانی، آزادی است. آزادی سیاسی اگر بر اساس معیارها و حدود، مباحثات معقول و گفت‌وگوی صحیح و به تعبیر قرآن “جدال احسن” باشد، همه از آن استقبال می‌کنند و جوامع علمی می‌پذیرند و قدرت و حاکمیت نیز باید لوازم آن را بپذیرد. به تعبیر محمدتقی جعفری، اگر رفتار به اصل و قانون و اراده برانگیخته از تمایل‌های طبیعی قانونی مستند بوده باشد، آزادی در چنین رفتاری معقول است و اگر رفتار به هیچ اصل و تمایل‌های طبیعی قانونی مستند نباشد، نامعقول است[۴]؛ بنابراین حدودی که برای آزادی، یادآور خواهیم شد، برای استفاده بهتر از آن است و عدم رعایت آنها، بستری نامیمون فراهم می‌آورد تا آزادی را به مقوله ضد آن تبدیل کرده و دستاویزی گردد به دست قدرت‌پرستان تا شرایط را به نفع خود رقم زنند و آزادی را به بهانه امنیت، ارزش‌ها و عدالت، به قربانگاه فرستند.[۵]

آن‌گاه که خداوند منبع اعطای آزادی به انسان باشد و همو آن را به چارچوبی در آورد تا به سر منزل مقصود، رسد، می‌توان باور کرد انسان متشرع با گردن نهادن به قوانین و دستورهای شرع، نه آزادی خود را به یکه‌تازان و قدرت‌طلبان وانمی‌نهد و نه به آزادی دیگران، آسیب می‌رساند؛ بلکه با رفتار در حیطه‌ای معقول و سنجیده، مقدمات رسیدن خویش و جامعه اسلامی را به آزادی فراهم کرده تا بستر حرکت در مسیر اجتماعی رستگار آماده گردد. آزادی، ارمغانی خدایی است که بنا بر حکمت و رحمت او، به انسان داده شده است؛ این آزادی، مفروض و پیش‌فرض احکام و دستورهای الهی است و از آنجا که بر مبنای قرآن کریم، انسان به سوی رستگاری راه می‌پوید، پس آزادی حیوانی، نمی‌تواند یاری‌گر انسان در این مسیر باشد و دارای قیدوبندهایی خواهد بود، آن گونه که زنجیرها و اسارت‌های قدرت‌های ظالم نیز مانع رشد انسان می‌گردد. آن‌سان که همه جوامع، مذاهب، مکتب‌ها و ادیان، دارای محدودیت‌هایی در آزادی هستند؛ بنابراین می‌کوشیم آن حدود را از نگاه قرآن بیابیم، حدودی که در سازگاری با بندگی خداوند و روحیه فطری اجتماعی او می‌باشد. بر اساس آنچه در قرآن کریم آمده است که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا[۶]. ﴿وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا[۷].

توجه به این مسئله مهم است؛ زیرا که انسان، دارای خصلت طغیان‌گری و زیاده‌خواهی است و لذا هیچ قانونی در هیچ جای دنیا، انسان را مطلق و رها نکرده است، چنین نیست تا انسان، آزاد مطلق باشد و هر کاری را که خواستی انجام دهد. آزادی به معنای بی‌بندوباری و رهایی مطلق را نه عقل می‌پذیرد، نه فطرت، نه دین، و نه جوامع انسانی. انسان در عین آزادبودن، در ابعاد اخلاقی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و نظامی، حدّو مرزهایی دارد که باید آنها را رعایت کند و اگر نکند، در همه جای دنیا برای او تنبیه و مجازاتی وجود دارد و اگر چنین نباشد، هرج‌و‌مرج و فساد، همه جوامع را به نابودی می‌کشد[۸]. با توجه به چنین رویکردی است که به تعبیر امام خمینی در اسلام آزادی به طور مطلق است مگر آنچه به حال ملت و کشور ضرر داشته باشد و موجب مفسده‌ای باشد[۹]. با وجود به ضرر و فسادانگیزی است که بحث حدود و قیود آزادی سیاسی طرح می‌شود.

به تعبیر سید محمد حسین فضل الله، اینکه فقها بر حرمت حفظ کتب ضلال و پخش آن بین مردم اجماع کرده‌اند برای آن است که این کار جامعه را در معرض رواج فساد و گمراهی قرار می‌دهد. آنان چنین استدلال می‌کنند این مسئله از مسائلی است که عقل، مستقلاً به قبح آن حکم می‌کند و با توجه به ملازمه بین حکم عقل و شرع در حکمی که علت آن را عقل به طور قطعی دریافته است، بر این استدلال اضافه می‌کنند که ما از ذوق شارع حکیم در می‌یابیم که او با گشودن دریچه‌های کفر و گمراهی به روی مردم موافق نیست؛ زیرا حکمت او بر تحکیم پایه‌های حق به عنوان ستون استوار انسان و زندگی تأکید دارد، چنان که از این دو آیه در می‌یابیم: ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ[۱۰] و ﴿مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ[۱۱].

با توجه به اینکه خداوند، بنای آسمان‌ها و زمین را بر حق نهاده و اراده کرده است که حق بر باطل هجوم برد و آن را در هم بشکند و ریشه‌کن کند، چگونه ممکن است به مردم اجازه دهد که در باطل غوطه‌ور گردند و در تقویت و تثبیت و ترفیع آن بکوشند، چندان که باطل در دل‌ها و افکارشان وارد شود؟[۱۲].

با توجه به همین امر است که برخی نویسندگان، محدودیت‌های دین اسلام برای آزادی بیان را در چند مورد بیان کرده‌اند، مواردی چون توهین به مقدّسات؛ البته آنچه اسلام در مورد مقدسات به عنوان محدودیّت بیان می‌کند، توهین و برخورد غیر منطقی با مقدّسات است، نه انتقادهای منطقی آنها؛ هتک حرمت افراد؛ اقدام به توطئه؛ سرپیچی از مقررات و تعهدات جامعه اسلامی؛ اغوا و اغفال دیگران[۱۳][۱۴]

ضوابط عقلی

یکی از دیگر حدو مرزهای استواری که برای آزادی سیاسی، لحاظ شده است، در نظر گرفتن ضوابط و معیارهای عقلی است؛ واقعیت انکارناپذیر آن است که آزادی باید در چارچوب ضوابط عقلی و مطابق با قوانین عقل سلیم باشد، نمی‌توان از همه قوانین و قواعدی که عقل برای ما معرفی می‌کند، به بهانه آزادی گذر کرد. ضوابط عقلی و استلزامات آن، به همه انسان‌های خردورز حکم می‌کند که آزادی باید در چارچوبی مشخص و معین باشد. در مفهوم اسلامی آزادی، عنصر عقلانی کاملاً دخیل است و انسان هرگز نسبت به اعمال و افکار غیرعقلانی آزاد نیست و اسلام هرگز این نوع آزادی را احترام نمی‌گذارد. اسلام در عین اینکه با بیان اصل ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۱۵]احترام به فکر و آزادی عقیده را بیان می‌کند، ولی هرگز عقایدی را که از راه تقلید کورکورانه و از طرق غیرعقلانی بر انسان‌ها تحمیل شده، مورد تأیید قرار نمی‌دهد و برای آن احترامی قائل نمی‌شود. ابراهیم (ع) بت‌ها را می‌شکند و پیامبر اسلام (ص) بت‌ها را به بدی یاد می‌کند و سرانجام دستور سرنگونی آنها را صادر می‌کند و هرگز خرافات متکی به اوهام و تقلید و تحمیل را نمی‌پسندد، زیرا این نوع آزادی و احترام به چنین عقایدی در حقیقت اغراء به جهل و نگهداشتن انسان‌های در بند، در اسارتشان است. دستورهای قرآن در زمینه تفکر و تعقل و تدبر کلاً بر آزادی فکر و عقیده دلالت دارد؛ زیرا این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، چنان که هر دو مستلزم آزادی بیان و فکر و عقیده نیز هستند؛ ولی انتقال فکر و عقیده به دیگران تا چه حد می‌تواند آزاد باشد؟ حتی تا آنجا که قدرت تفکر را از دیگری سلب و فکر و عقیده‌ای را بر او تحمیل یا او را گمراه نماید؟ در شرایط نابرابر وعدم توازن فکری، وقتی القای عقیده به صورت غیر علمی و به دور از اختیار و به گونه‌ای انجام می‌گیرد که امکان اعمال اراده و آزادی را از دیگری سلب می‌کند، آیا آزادی بیان و مطبوعات و احزاب و ادیان می‌تواند قابل قبول باشد؟[۱۶]

برای نمونه کسی نمی‌تواند بگوید من چون آزادم می‌خواهم اموال جامعه را به دست سفیهان و نابخردان بسپارم، نهی از این امر، محدودکننده آزادی است، اما کمتر کسی است که به آن اعتراض کند، قرآن کریم در این موارد به طور خاص از این کار نهی کرده است: ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا[۱۷].

همان طور که دست و پا و گردن انسان تا آزاد نباشد نمی‌تواند حرکت کند، عقل و فکر نیز همین طور است. گرفتاری و اسارت دست و پا و گردن به این است که با طناب و زنجیر و غل آنها را ببندند، و اسارت عقل به این است که خواهش‌های دل طغیان کند و زنجیرهایی از هوا و هوس‌ها، از تعصب و تقلیدها برای عقل بسازد[۱۸].

عقلی که گرفتار تعصب شود، از توان راهبری خود به سوی آزادی خارج می‌شود، بلکه فرد متعصب همه امور و افراد را در خدمت مرام متعصبانه و نامعقول خویش می‌خواهد؛ به نظر می‌رسد این مهم در عرصه قدرت، اهمیتی دوچندان می‌یابد و قدرتمندگویی را حق خود می‌پندارد تا باور خویش را به دیگران تحمیل کند؛ در حالی که عقل سلیم حکم می‌کند انسان به دور از تعصب و تقلید، از آزادی خویش بهره گیرد و البته اعمال حاکمیت را به کسی بسپارد که جامعه را به پرتگاه هرج‌و‌مرج و ناامنی و تضییع حقوق دیگران نکشاند.

محمدتقی جعفری درباره آزادی بیان و ضابطه‌ای که عقل به رعایت آن حکم می‌کند، به این امر اشاره دارد که آزادی بدون لحاظ پیامدهای مادی و معنوی آن، آزادی به دور از عقلانیت خواهد بود؛ آزادی بیان در دیدگاه اسلام همراه با سفارش‌ها و توصیه‌هایی است که از آن کشف می‌شود، هر آزادی بیان که به ضرر مادی یا معنوی انسانی مورد بهره‌برداری قرار بگیرد، آزادی نامعقول خواهد بود[۱۹].

باری اگر جوامع بشری به رشدی بالا دست می‌یافتند که همه از شناخت کافی و عقلانیتی وافر برخوردار بودند و هر آنچه را که بیان می‌کردند، بهره‌ای از حقیقت و واقعیت را می‌داشت، امکان داشت که به آزادی بی‌قید و بند باور داشت، امری که در حد محال به نظر می‌رسد. ضمن آنکه این امر را نیز باید به یاد داشت که عدم رعایت ضوابط عقلی در نگارش و گفتار و بیان، امری غیراخلاقی خواهد بود.[۲۰]

رعایت مصلحت و عزت جامعه اسلامی

مصالح و منافع ملت‌ها، یکی از دیگر حدودی است که آزادی بیان در همه عرصه‌ها و بیش از امر دیگر در عرصه سیاسی را قید می‌زند، عقلا و خردمندان هر جامعه این نکته را می‌پذیرند که نباید با آزادی بیان، زمینه شورش‌های اجتماعی و فتنه‌های قومی و جدال‌های سیاسی ویرانگر را در جامعه به وجود آورد که در این وضعیت، اولین کسانی که به مسلخ فرستاده می‌شوند، خود آزادی است. به بیان علامه طباطبایی، انسان با ورود به جامعه، محدودیت‌هایی دارد، زیرا جامعه تشکیل نمی‌شود و دوام نمی‌یابد، مگر آنکه درش قوانین و سنت‌هایی جاری گردد که افراد اجتماع یا اکثریت، به آن قوانین تسلیم شده باشند، قوانینی که منافع فراگیر اجتماع را تأمین می‌کند، حال پیشرفته باشد یا عقب‌مانده و با آنها، مصالح عالی اجتماعی، حفظ می‌گردد. آشکار است که احترام به قوانین، بخشی از حریت را در مواردی که قانونگذاری شده، از افراد می‌گیرد، تا بخشی دیگر از آن حفظ گردد. انسان، در مقایسه با هم‌نوعانش، آزاد است همان‌گونه که میل اوست رفتار کند، اما نسبت به آنچه مصالح لازمه او است و به طور اخص آنچه مصلحت عام اجتماعی است، بر اساس آنچه به سوی آن هدایت می‌شود و علل و اسبابی که او را به سوی مقتضیات خاص هدایت می‌کند، در این صورت، دیگر آزادی نیست و اگر دعوت به قانون یا عملی که موافق مصالح انسانی است، انجام شود یا ناصحی با حجتی آشکار، امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، نمی‌تواند او را به زورگویی و سلب آزادی مشروع متهم کرد[۲۱].

از همین نظرگاه است که خداوند در قرآن کریم درباره آزادی بیان به ویژه در عرصه سیاسی، تصریح دارد مسلمانان نباید از کلماتی استفاده کنند که موجب بهره نادرست دشمن گردد و آن کلمات را چماقی سازد بر سر مسلمانان؛ خداوند می‌فرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ[۲۲].

خداوند می‌فرماید به جای ما را مراعات کن بگویید ﴿انْظُرْنَا که در فضایی متفاوت بدون امکان سوء برداشت همان معنا را می‌رساند. در آیه نهی شدیدی برای عدم به‌کارگیری کلمه ﴿رَاعِنَا است، این واژه در آیه‌ای دیگر نیز آمده است که معنای آن را اجمالاً بیان می‌کند: ﴿مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا[۲۳]. از آیه معلوم می‌شود که منظور یهود از این گفتار که به پیغمبر (ص) می‌گفتند ﴿رَاعِنَا نوعی دشنام و ناسزا بود و به معنی بشنو! خدا تو را ناشنوا کند هرچند مسلمانان به معنی حال ما را رعایت کن به کار می‌بردند، اما خداوند مسلمانان را از کاربرد این گونه کلمات باز می‌دارد. آنان هنگامی که پیامبر (ص) آیات را برایشان می‌خواند، ایشان را خطاب قرار می‌دادند که ای رسول خدا! رعایت ما کن؛ یعنی به ما مهلت بده آنچه را می‌گویی دریابیم؛ در حالی که این کلمه در زبان عبری، نوعی دشنام بود، یهودیان، فرصت را غنیمت شمرده، پیامبر اسلام (ص) را خطاب قرار می‌دادند، به ظاهر ادب می‌کردند، اما به واقع ناسزا منظورشان بود؛ پس آیه نازل شد و خداوند به مسلمانان امر کرد جای کلمه ﴿رَاعِنَا، ﴿انْظُرْنَا را به ببرند[۲۴].

یعنی آزادی بیان نباید به گونه‌ای باشد که دشمن از کلمات و واژگانی که مؤمنین به کار می‌برند، سوء استفاده کنند و موجب سرافکندگی جامعه اسلامی گردد. مسلمانان رها و بی‌خیال نیستند که هر گفتار، جمله یا نقدی را به کار ببرند تا به ریشخند جامعه اسلامی از سوی دیگر ملت‌ها و هواداران مکتب‌های دیگر بینجامد.

از این آیه به خوبی استفاده می‌شود که مسلمانان باید در برنامه‌های خود مراقب باشند که هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتی از یک جمله کوتاه که ممکن است سوژه‌ای برای سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جویند، قرآن با صراحت برای جلوگیری از سوء استفاده مخالفان به مؤمنان توصیه می‌کند که حتی از گفتن یک کلمه مشترک که ممکن است دشمن از آن معنی دیگری قصد کند و به تضعیف روحیه مؤمنان بپردازد پرهیز کنند، دامنه سخن و تعبیر وسیع است چه لزومی دارد انسان جمله‌ای را به کار برد که قابل تحریف و سخریه دشمن باشد[۲۵].

همه این دقت‌ها و امر و نهی الهی، به مسلمانان هشدار می‌دهد که آنان نمی‌توانند هرگونه که دوست دارند سخن گویند، بلکه باید عزت جامعه و نظام اسلامی، مصلحت دولت و کشور اسلامی را نیز رعایت کنند. این امر را امروزه بیش از هر زمان دیگر می‌توان دریافت که هر کلمه‌ای بار معنایی خاصی دارد، به ویژه آن گاه که یک کلمه می‌تواند جامعه‌ای را آشوب‌زده کند یا آن را به سامان رساند.[۲۶]

منابع

پانویس

  1. «هیچ (زندگی دیگر) جز همین زندگی نزدیک‌تر ما (در این جهان)، نیست» سوره انعام، آیه ۲۹.
  2. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، جامعه در قرآن (تفسیر موضوعی)، ج۱۷، ص۴۷۳.
  3. عبدالواحد آمدی، غررالحکم و دررالکلم ص۳۰۴، شماره ۶۹۶۵.
  4. محمدتقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۳۹۲.
  5. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۸۹.
  6. «اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید» سوره بقره، آیه ۲۹.
  7. «و آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۳.
  8. عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۹.
  9. سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۱۹.
  10. «بلکه، راستی را بر ناراستی می‌افکنیم که آن را درهم می‌شکند؛ و خود ناگهان از میان می‌رود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف می‌کنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸.
  11. «و ما آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریده‌ایم» سوره دخان، آیه ۳۸.
  12. سید محمدحسین فضل الله، آزادی و دموکراسی، قرائتی اسلامی، ص۲۲.
  13. محمدهاشم کمالی، آزادی بیان در اسلام (مجموعه مقالات)، ص۶۲.
  14. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۹۴.
  15. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  16. عباسعلی عمید زنجانی، فتنه سیاسی ج۱، ص۶۰۱.
  17. «و دارایی‌هایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کم‌خردان نسپارید» سوره نساء، آیه ۵.
  18. مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص۱۹۸.
  19. محمدتقی جعفری، حقوق جهانی بشر، ج۱، ص۴۰۸.
  20. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۲۱۷.
  21. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۷۲.
  22. «ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.
  23. «برخی از یهودیان کلمات را از جایگاه (راستین) آن جابه‌جا می‌کنند و با پیچاندن زبانشان و از سر طعنه بر دین می‌گویند: شنفتیم و نپذیرفتیم و (یا): بشنو و باور مکن و (یا) راعنا و اگر می‌گفتند: شنیدیم و فرمان بردیم و بشنو و ما را بنگر برای آنان بهتر و استوراتر می‌بود اما خداوند آنان را برای کفرشان لعنت کرده است پس جز اندکی، ایمان نخواهند آورد» سوره نساء، آیه ۴۶.
  24. سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۴۶.
  25. ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۳۸۵.
  26. سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم، ص ۲۱۹.