ضوابط آزادی در فقه سیاسی
مقدمه
آنگاه که خداوند منبع اعطای آزادی به انسان باشد و همو آن را به چارچوبی در آورد تا به سر منزل مقصود، رسد، میتوان باور کرد انسان متشرع با گردن نهادن به قوانین و دستورهای شرع، نه آزادی خود را به یکهتازان و قدرتطلبان وانمینهد و نه به آزادی دیگران، آسیب میرساند؛ بلکه با رفتار در حیطهای معقول و سنجیده، مقدمات رسیدن خویش و جامعه اسلامی را به آزادی فراهم کرده تا بستر حرکت در مسیر اجتماعی رستگار آماده گردد. آزادی، ارمغانی خدایی است که بنا بر حکمت و رحمت او، به انسان داده شده است؛ این آزادی، مفروض و پیشفرض احکام و دستورهای الهی است و از آنجا که بر مبنای قرآن کریم، انسان به سوی رستگاری راه میپوید، پس آزادی حیوانی، نمیتواند یاریگر انسان در این مسیر باشد و دارای قیدوبندهایی خواهد بود، آن گونه که زنجیرها و اسارتهای قدرتهای ظالم نیز مانع رشد انسان میگردد. آنسان که همه جوامع، مذاهب، مکتبها و ادیان، دارای محدودیتهایی در آزادی هستند؛ بنابراین میکوشیم آن حدود را از نگاه قرآن بیابیم، حدودی که در سازگاری با بندگی خداوند و روحیه فطری اجتماعی او میباشد. بر اساس آنچه در قرآن کریم آمده است که فرمود: ﴿هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا﴾[۱]. ﴿وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا﴾[۲].
توجه به این مسئله مهم است؛ زیرا که انسان، دارای خصلت طغیانگری و زیادهخواهی است و لذا هیچ قانونی در هیچ جای دنیا، انسان را مطلق و رها نکرده است، چنین نیست تا انسان، آزاد مطلق باشد و هر کاری را که خواستی انجام دهد. آزادی به معنای بیبندوباری و رهایی مطلق را نه عقل میپذیرد، نه فطرت، نه دین، و نه جوامع انسانی. انسان در عین آزادبودن، در ابعاد اخلاقی، حقوقی، اقتصادی، سیاسی و نظامی، حدّو مرزهایی دارد که باید آنها را رعایت کند و اگر نکند، در همه جای دنیا برای او تنبیه و مجازاتی وجود دارد و اگر چنین نباشد، هرجومرج و فساد، همه جوامع را به نابودی میکشد[۳]. با توجه به چنین رویکردی است که به تعبیر امام خمینی در اسلام آزادی به طور مطلق است مگر آنچه به حال ملت و کشور ضرر داشته باشد و موجب مفسدهای باشد[۴]. با وجود به ضرر و فسادانگیزی است که بحث حدود و قیود آزادی سیاسی طرح میشود. به تعبیر سیدمحمدحسین فضل الله، اینکه فقها بر حرمت حفظ کتب ضلال و پخش آن بین مردم اجماع کردهاند برای آن است که این کار جامعه را در معرض رواج فساد و گمراهی قرار میدهد. آنان چنین استدلال میکنند این مسئله از مسائلی است که عقل، مستقلاً به قبح آن حکم میکند و با توجه به ملازمه بین حکم عقل و شرع در حکمی که علت آن را عقل به طور قطعی دریافته است، بر این استدلال اضافه میکنند که ما از ذوق شارع حکیم در مییابیم که او با گشودن دریچههای کفر و گمراهی به روی مردم موافق نیست؛ زیرا حکمت او بر تحکیم پایههای حق به عنوان ستون استوار انسان و زندگی تأکید دارد، چنان که از این دو آیه در مییابیم: ﴿بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَكُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ﴾[۵]
و ﴿مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَيْنَهُمَا لَاعِبِينَ﴾[۶]. با توجه به اینکه خداوند، بنای آسمانها و زمین را بر حق نهاده و اراده کرده است که حق بر باطل هجوم برد و آن را در هم بشکند و ریشهکن کند، چگونه ممکن است به مردم اجازه دهد که در باطل غوطهور گردند و در تقویت و تثبیت و ترفیع آن بکوشند، چندان که باطل در دلها و افکارشان وارد شود؟[۷]. با توجه به همین امر است که برخی نویسندگان، محدودیتهای دین اسلام برای آزادی بیان را در چند مورد بیان کردهاند، مواردی چون توهین به مقدّسات؛ البته آنچه اسلام در مورد مقدسات به عنوان محدودیّت بیان میکند، توهین و برخورد غیر منطقی با مقدّسات است، نه انتقادهای منطقی آنها؛ هتک حرمت افراد؛ اقدام به توطئه؛ سرپیچی از مقررات و تعهدات جامعه اسلامی؛ اغوا و اغفال دیگران[۸]. میتوان گفت اول ضابطه کلان آزادی، حتی در آزادی سیاسی، آن است که انسان بنده شیطان درون خود نباشد؛ زیراکه بر رهایی بیرونی او به جد اثرگذار است؛ بر پایه آنچه در آزادی معنوی و اخلاقی در فصل دوم بیان شد، در چارچوب آموزهها و مفاهیم قرآن، حصه بزرگی از آزادی سیاسی انسان با رهایی او از بندهای درونی و خواستههای شهوانی و جاهپرستی است.
آنچه در ادامه میآید، برخی ضوابط آزادی سیاسی است که از منظر قرآن کریم به آنها توجه شده است:
رعایت احکام شریعت و قوانین
در راستای همین مرز، انسان آزادی که قرآن ترسیم میکند، آن است که در چارچوب قوانین و احکام شریعت، باید آن را تجربه کند و حق الهی نادیده انگاشته نشود، شهید صدر بر این باور است که در اندیشه اسلامی مبنای اینکه فرد همه گونه آزاد است، پذیرفته نمیشود؛ زیرا که بر پایه باور بر بندگی انسان استوار است و اینکه تنها خداوند است که مالک و مربی انسان و صاحب حق در تنظیم روش زندگی اوست و نه اربابهای پراکنده انسانی که فرمود: ﴿أَأَرْبَابٌ مُتَفَرِّقُونَ خَيْرٌ أَمِ اللَّهُ الْوَاحِدُ الْقَهَّارُ﴾[۹]. و سپس در ادامه، به این امر تصریح میکند: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ أَمَرَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِيَّاهُ﴾[۱۰]. پس هیچ فردی یا جمعی نباید که حکمی به جز حکم خداوند برگیرد و همه زندگی اجتماعی، روشها و دستورها باید از او باشد. بر این اساس، در مییابیم که رهایی و رَستن انسان در قلمرو سیاسی، تنها بر پایه ایمان و باور به برابری همه افراد جامعه است که همه در خلقت برابرند: ﴿ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ﴾[۱۱]. سپس در کنار تذکر به خلقت، امر میکند که پس او را بپرستید: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ اعْبُدُوا رَبَّكُمُ الَّذِي خَلَقَكُمْ﴾[۱۲]. آن گونه که همه انسانها، در سطحی برابر شایستگی آن را یافتهاند برای تحمل بار امانت الهی: ﴿إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا﴾[۱۳]. و همگی نیز در تطبیق عمل بر اساس احکام خدا، مسئولیت دارند که فرمود: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ»[۱۴]. از دستاوردهای این برابری و مسئولیت، آزادسازی انسان در جوامع سیاسی از سیطره دیگران و خط بطلان کشیدن بر انواع در بندکشیدن و بندهسازی سیاسی است. بر همین اساس میبینیم در قرآن کریم، حکم کردن فرعون و جامعهای که بر آن حکم میکرد، تقبیح و سرزنش شده است؛ زیراکه او نماد سلطه یک فرد و سیطره یک طبقه بر دیگر طبقات است: ﴿إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلَا فِي الْأَرْضِ وَجَعَلَ أَهْلَهَا شِيَعًا يَسْتَضْعِفُ طَائِفَةً مِنْهُمْ﴾[۱۵].
پس هر ترکیب و سامانه سیاسی که به فرد یا طبقهای اجازه استضعاف افراد یا دیگر طبقات را داده باشد، مورد تأیید اسلام نیست؛ زیرا که این امر با برابری افراد جامعه که اشاره شد، منافات دارد[۱۶]. ساحتی دیگر از این حد را میتوان در قالب، رعایت احکام شریعت و سبقت نجستن بر خدا و رسول او پیگیری کرد، خداوند در سوره حجرات میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۱۷]. علامه طباطبایی ذیل این آیه اشاره دارد که در کنار هم قرارگرفتن “الله” و “رسوله”، دلیل بر آن است که امر و حکمی مشترک میان آن دوست و آن مقام حکم و حاکمیتی است که اختصاص به خداوند و پیامبر او دارد؛ همچنان که در سوره یوسف فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلَّا لِلَّهِ﴾[۱۸]. در سوره نساء هم آمده است: ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطَاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾[۱۹]. با این بیان آشکار میشود مراد از این کلام خداوند که فرمود ﴿لَا تُقَدِّمُوا﴾، منظور آن است که هیچ حکمی را بر حکم خداوند و رسولش مقدم نگردد، حال سبقت گرفتن در گفتار باشد، پیش از آنکه کلام خدا و رسولش را گرفته باشد، یا سبقت در فعل و کار باشد، قبل از آنکه دستوری از سوی خدا و پیامبرش صادر شود. حاصل آنکه در هر چه خداوند و رسولش برای آن حکمی دارد، داوری نکنید مگر به حکم خداوند و همواره پیرو باشید و تبعیت کنید. این تبعیتی که در آیه به آن دعوت میشود، ورود به ولایت و حاکمیت خدا و وقوف در ایستگاه بندگی است و حرکت در مسیری است به گونهای که بنده، در مرحله تشریح پیر و خداوند گردد، آن سان که در مرحله تکوین[۲۰] لذا فرمود: ﴿وَمَا تَشَاءُونَ إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ﴾[۲۱].
با توجه به همین نکته باید توجه داشت انسان همانگونه که محدودیّت طبیعی و تکوینی دارد، هنگامی که در محیط اجتماعی خود زندگی میکند، محدودیت قانونی، حقوقی و اجتماعی نیز جلوی رهایی مطلق و آزادی بیقید و حصر او را میگیرد. چگونه ممکن است که هر فردی در اجتماع، از آزادی نامحدود برخوردار باشد و در عین حال چنین جامعهای دچار هرجومرج نگردد و به سعادت و کمال شایسته خویش نائل گردد؟[۲۲] پس برای آنکه هدف متعالی در زندگی اجتماعی فراموش نشود، “انسان در زندگی اجتماعی حقوقی دارد که آزادی در ابعاد مختلف آن مورد توجه اسلام قرار گرفته است. آزادی عقیده، آزادی بیان، آزادی مسکن، آزادی شغل، آزادی فعالیتهای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی از جمله اموری است که مسلمانان در جامعه اسلامی از آن برخوردارند. انسان در حیات اجتماعی اسلام، افزون بر محدودیتهای طبیعی دارای برخی محدودیتهای قانونی است. محدودیت طبیعی او این است که اگر به تنهایی هم بخواهد زندگی کند، نمیتواند به شکل دلخواه بر اساس خواست شخصی خود عمل کند یا اراده گزاف داشته باشد. محدودیت قانونیاش آن است که چون بهرهبرداری از مواهب طبیعی برای همگان است، اگر کسی بخواهد به دلخواه خود آزادانه از آن استفاده کند، طوری که به حقوق دیگران تعدی ورزد یا مزاحمتی برای دیگران ایجاد کند، قانون به او اجازه چنین آزادی و تجاوزی را نمیدهد[۲۳]. از دیگر سو باید توجه داشت هر کشوری و دولتی دارای قانون خاص خود است و هر کس که میخواهد در آن قلمرو زندگی کند، باید آن قوانین را رعایت کند، شرعی باشد یا عرفی. هیچ حکومتی آزادی سیاسی را خارج از قوانین آن کشور برنمیتابد. افراد، احزاب، گروهها و انجمنها خود را محدود و پایبند به قوانین کشورها میدانند و اگر کسی آن را رعایت نکند، نمیتواند انتظار داشته باشد که از حقوق شهروندی برخوردار گردد. طبعاً در کشور اسلامی، قوانین تنظیم شده بر اساس شریعت، محور آزادی و رفتارهاست.
پس انسان موجودی است که سرشتی اجتماعی دارد، زندگی اجتماعی لوازمی دارد و یکی از لوازم حتمی آن، تن دادن به قوانینی است تا امور جامعه سامان یابد، پس به ناچار باید در برابر قانونی که مقداری از آزادی انسان را محدود میکند، سر خم کرد تا بتوان به درصدی معقول از آزادی دست یافت، این امر را بیش از ساحتهای دیگر در جریان سیاست، باید رعایت کرد، کارورزی سیاسی و باور به آزادی سیاسی بدون حضور قانون سر از آشفتهبازاری در میآورد که اولین پیامد آن ناامنی و عدم آسایش است، بنابراین همان قدرتی که به انسان بستر امن میدهد، برای کاربست آزادی و اعمال أراده، همان قدرت اراده و عمل سیاسی را در چارچوب قانون، محدود و مقیّد میکند؛ بنابراین “اگر بپذیریم که انسان علاوه بر دارا بودن حقوق، در مقابل مردم و در پیشگاه خداوند دارای تکالیف است، طبیعی خواهد بود که او باید حقالناس و حقالله را رعایت نماید. در این حالت، آیا صحیح است که بگوییم: آزادیهای انسان مثل آزادی بیان، مطلق است؟ آیا با آزادی مطلق، حقالناس و حقالله رعایت میگردد؟ آزادی هیچگاه نمیتواند فوق قانون و فوق دین باشد. اصلاً فلسفه دین و قانون چیست؟ مگر قانون غیر از این است که دستور میدهد برنامهای را در یک چارچوب خاص اجرا کنید، فلان کار را انجام دهید یا ندهید؟ قانون تصریحاً یا تلویحاً میگوید: باید رفتارهای انسان محدود گردد و اصلاً شأن قانون محدودساختن آزادی است. اگر قانون و دین اجازه محدودساختن آزادی را نداشته باشند، وجودشان لغو است. دین از آن جهت که مشتمل بر قوانین اجتماعی و سیاسی است، به رفتارهای اجتماعی و سیاسی انسان جهت میدهد و حکم میکند که آن رفتارها در چارچوب خاص خود انجام پذیرند[۲۴].[۲۵]
آزادی مسئولانه
انسان بر اساس آیات صریح قرآن کریم، موجودی مسئول است و در مقابل تکتک رفتارها، گفتارها، اندیشهها و حتی نگاه و شنیدههای خویش باید پاسخگو باشد[۲۶]. این نکته کلیدی موجب میگردد تا در اندیشه سیاسی برآمده از قرآن کریم، آزادی مسئولانه و ضابطهمند طرح گردد و انسان، در برابر خداوند و نعمتهای او و جامعه خویش مسئولیت یابد. با شناخت و آگاهی از این ویژگی و شاخصه انسانی، فرد به طور خودکار میپذیرد که آزادی او محدود به شروطی است. رهاورد اصل آزادی با مسئولیت معنادار میشود، با این شاخصه است که همه رفتارها و گفتارهای شهروندان در انتخاب، فعالیتهای حزبی، مشارکت سیاسی و امور جامعه، سامان میگیرد و آنان آزادی خود را در چارچوب احکام اسلامی و اخلاق دینی تعریف میکنند، آنسان که حاکمان نیز با توجه به این ویژگی، به بهانههای مختلف حق ندارند که فعالیت آزادانه و مشارکت فعالانه و منتقدانه مردم را محدود سازند. “آزادی بیان در دیدگاه اسلام همراه با سفارشها و توصیههایی است که از اینها کشف میشود هر آزادی بیان که به ضرر مادی یا معنوی انسانی، مورد بهرهبرداری قرار بگیرد، آزادی نامعقول خواهد بود[۲۷]، این نوع آزادی را میتوان آزادی غیرمسئولانه نامید. آزادی سیاسی آن گاه که همراه با مسئولیت گردد، فرد به طور خودکار میپذیرد که رفتار و گفتار ناشایست نداشته باشد. به بیان شهید مطهری، با توجه به عنصر مسئولیت، انسان نمیتواند به بهانه آزادی در برابر جهالتسازی و اغراء به جهل، تثبیت جهالت مردم و تحکیم عقاید سخیف و خرافی نظیر بتفروشی و صلیبفروشی، ساکت و بیخیال بود. بعضی این کارها را به نام آزادی و احترام به عقیده تأیید میکنند و میگویند حیثیت ذاتی بشر او را لازم الاحترام کرده و لازمه احترام به بشر، احترام به عقاید و مقدسات اوست، هر چه باشد ولو بت باشد؛ اما در واقع، احترام به بشر و حیثیت ذاتی او ایجاب میکند تا این زنجیرها را که به دست خود بسته است، باز کنیم نه اینکه چون دست خود را بسته است، پس لازم الاحترام است؛ با این رویکرد است که قرآن کریم، عمل ابراهیم بتشکن و موسی(ع) که گوساله سامری را آتش زد، تأیید میکند، آنگاه که حضرت موسی(ع) خطاب به سامری فرمود: ﴿قَالَ فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ وَإِنَّ لَكَ مَوْعِدًا لَنْ تُخْلَفَهُ وَانْظُرْ إِلَى إِلَهِكَ الَّذِي ظَلْتَ عَلَيْهِ عَاكِفًا لَنُحَرِّقَنَّهُ ثُمَّ لَنَنْسِفَنَّهُ فِي الْيَمِّ نَسْفًا﴾[۲۸].
یا آنکه عمل رسول خدا(ص) که بتها را شکست و دور ریخت، تصویب میگردد، سپس ایشان به کارهایی اشاره میکند که برای نمونه گفته میشود ملکه انگلستان یا دولت انگلیس، به بتپرستها اجازه بتخانه میدهد و نام آن را آزادیخواهی و دموکراسی میگذارد و بر این امر تأکید دارد که این امور از لحاظ سیاست به مفهوم امروز صحیح است، اما از لحاظ بشریت، غلط است[۲۹] به نظر میرسد عامل اصلی همه این امور عدم توجه انسان به نقش مسئولیتدار اوست؛ اما اگر به معنی واقعی کلمه، دولت یا صاحب قدرتی، خود را در برابر اعمال دیگران، مسئول شناسد، چو میبیند که نابینا و چاه است، به نام آزادی منتظر نمیماند تا فرد در چاه گمراهی سقوط کند. همین مسئله درباره خرید و فروش کتب ضلال نیز مطرح است، در اسلام شکستن سکه تقلبی و از بین بردن کتاب تقلبی واجب است؛ البته خرید و فروش آنها برای کسانی که قدرت تفکر و تجزیه و تحلیل دارند مانعی ندارد، اما برای کسانی که فاقد این قدرتند صحیح نیست. امروز به نام آزادی عقیده و فکر، نشر هر کتابی و خرید و فروش هر کتابی را صحیح میدانند، اما اسلام این راه درآمد را به روی پیروان خود بسته است. اموری دیگر مانند تدلیس ماشِطه، نجش[۳۰]، مدح من لا یَستَحِقّ المدح و کهانت نیز از این قبیل است[۳۱]؛ پس در کنار آزاداندیشی باید با توجه به مسئولیت انسان، حدود آزادی را نیز در نظر داشت.
در عرصه سیاسی- اجتماعی، تضارب آرا در بستری آرام غیر از گمراهسازی و غفلتاندازی باید قرار گیرد، به بیان دیگر، اغفال یعنی کاری توأم با دروغ و تبلیغات نادرست؛ بر همین مبناست که خرید و فروش کتب ضلال در اسلام تحریم شده است، کتابهای ضد اسلام دو دستهاند: برخی بر اساس یک منطق و تفکر، عرضه میشود، اینجا محل آزادی است و مبارزه با اینها باید در قالب ارشاد، هدایت و عرضه منطق صحیح باشد؛ اما گاه مسئله دروغ و اغفال در میان است؛ مثلاً اگر کسی درباره رئیس حکومت دروغهایی بنویسد آیا آزادی ایجاب میکند اجازه پخش آنها را بدهیم؟ یا اگر کسی آیهای یا مطلب تاریخی را به صورت تحریف شده در کتابش آورد تا نتایج دلخواهش را بگیرد، آیا ممانعت از نشر این کتاب، ممانعت از آزادی بیان است؟ آزادی ابراز نظر و عقیده، یعنی آنچه کسی واقعاً بدان معتقد است بگوید، نه اینکه به این نام، دروغگویی کند و مثلاً زیر پوشش اسلام، افکار مارکسیستی را نشئت گرفته از اسلام قلمداد نماید، بلکه استادی که واقعاً خود، مارکسیست است، بیاید، ما هم منطق خودمان را عرضه میکنیم و هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد؛ اما اینکه به نام آزادی بیان، افکار ضد دین را در پوشش اسلام، عرضه کنند ممنوع است؛ پس هم خود افراد موظفند غذای روح خود را کنترل کنند و هم مسئولان اجتماع از آن نظر که مدیر و مسئول جامعهاند وظیفه دارند مراقب اغذیه روحی اجتماع باشند[۳۲]. با توجه به همین نکته بنیادین است که شهید مطهری از افرادی که احترام به خرافهها را احترام به آزادی بیان و عقیده، میدانند، انتقاد میکند؛ زیرا در واقع این نوع حرکت، احترام به اسارت است نه احترام به آزادی. احترام به آزادی این است با این عقاید که فکر نیست، بلکه عقیده است، یعنی صرفاً تقلید است، مبارزه شود[۳۳]. باری همه این موارد به ما گوشزد میکند که آزادی به ویژه در ساحت سیاسی، ضابطهای به نام مسئولیت دارد، آزادی مسئولانه، انسان را از تحریف حقیقت، فریب و تقلب، ارائه دیدگاه باطل، مدح ناشایستگان، دور میسازد، به بهانه آزادی به گمراهی دیگران اقدام نمیکند و انجام این امور را حق خود نمیشناسد.[۳۴]
منع انتشار دیدگاههای فتنهآور
یکی از مشکلات جوامع انسانی، نشر دیدگاههای فتنهانگیز، کینهجویانه، اهانتآمیز، انتقادهای غیرمنصفانه و نابخردانه است که غالباً از سوی صاحبان قدرت سیاسی یا منتقدان آنان انجام میشود. گاه نشر مطالب توهینآمیز به رهبران، نمادها، ارزشها و هنجارهای یک جامعه یا حزب که همراه با سودجویی سیاسی است، یک جامعه را به آشوب میکشاند و آن را به سوی ناآرامی، بیثباتی و شورشهای پی در پی میبرد و بهانه لازم برای جلوگیری از آزادی سیاسی را به دست سودپرستان سیاسی میدهد. آزادی قلم، عقیده و بیان در عرصه سیاسی، برای سوق دادن انسان به سمت کمالات انسانی، حق و صدق است و نشر آن در مسیر گمراهی برای ایجاد انحراف در نظام اسلامی، باطل و کذب است، اما این امر به معنای ممنوعیت نقد و تحلیل افکار توحیدی نیست، در محافل علمی که صاحبنظران و اندیشمندان در آن حضور دارند، بیان شبهات و طرح سؤالات اعتقادی آزاد، بلکه لازم و سودمند است. همه افراد جامعه اسلامی میتوانند با داشتن هرگونه عقایدی آزادانه زندگی کنند و از حقوق شهروندی یکسان برخوردار باشند؛ اما ایجاد هرگونه دسیسه ضد حقایق دینی و عقاید توحیدی ممنوع است. اندیشمندان نامسلمان در مجالس علمی برای طرح دیدگاهها و نقد تفکر دینی آزادند؛ اما برای بیان آن نزد افکار عمومی منع شدهاند؛ زیرا چه بسا مغالطاتی در گفتارشان به کار رفته باشد که سبب فریب افکار عمومی گردد، پس در نظام اسلامی ضوابط آزادی تعیین شده است و چنین نیست که گستره آن موجب انحراف دیگران را فراهم سازد. در جامعه اسلامی حدّ اعتدال به خوبی رعایت شده است؛ نه افراطی هست و نه تفریطی؛ نه تفتیش عقایدی در آن هست و نه انتشار عقاید نیهلیستی (پوچگرایی) آزاد است. این بدان جهت است که هر وصفی از اوصاف انسانی همانند خود انسان محدود است؛ زیرا ممکن نیست موصوف، محدود باشد؛ ولی صفت آن بیمرز آزادی از اوصاف انسان محدود است که قطعاً باید محدود باشد[۳۵]. یکی از دشوارههای چالش برانگیز در آزادی که رُویهای سیاسی- اجتماعی پیدا کرده و میکند، بحث از ارتداد است که میتواند یکی از مصادیق اظهار عقیده با چاشنی فتنهانگیزی و چالشزایی برای جامعه اسلامی باشد. ارتداد که در لغت به معنی بازگشت است، در اصطلاح به معنی انکار ضروری دین و بازگشت از اسلام و گرایش به کفر است، “ارتداد در اصطلاح، حالت جدید اعتقادی و تحول عقیدتی است که با انکار یکی از اصول سه گانه دین اسلام (توحید، نبوت، معاد) یا نفی اصلی از اصول ضروری دین که رد آن به انکار اصول سه گانه منتهی شود به شخص مسلمان رخ میدهد[۳۶].
هرچند این بحث در آغاز شکلی اعتقادی دارد، اما چون اصل اجرا، اعمال و مسائل درباره این بحث، سیاسی بوده و هماره پیامدهای اجتماعی چندگانهای در بحث آزادی را به همراه خود آورده است؛ لذا با حوزه آزادی سیاسی، پیوندی نزدیک مییابد. اصل پرسش ارتداد و ارتباطش با آزادی از آن است که پنداشته میشود که افراد در هر حال و وضعی در اظهار عقیده خویش آزادند و چنین مطرح میشود که با حکم ارتداد که در فقه آمده است، عملاً جلوی آزادی افراد گرفته میشود و چنین طرح میشود که اگر انسان در انتخاب دین آزاد است، پس چرا در برابر این رفتار، این مقدار شدت عمل نشان داده شده است و این عمل، به معنای اعمال زور در عقیده به شمار میآید. اما آنچه در این راستا مهم میباشد آن است که اصل مجازات ارتداد برای جلوگیری از فتنهگری و تضعیف جامعه اسلامی و روحیه مسلمانان بوده است، چه بسا منافقان و یهودیانی که در مدینه، صبح ایمان میآوردند و شب برای تخریب روحیه مسلمانان، اظهار کفر میکردند؛ لذا این مجازات، سازوکاری هوشمندانه بوده است تا حصاری محکم و استوار برای ایمان مسلمانان ایجاد کند و از آنجا که ارتداد مصداق تبلیغات مفسدانه و بیان گمراهکننده به شمار میرفته، این مجازات وضع گردیده است[۳۷]؛ پس چون نیک بنگریم، همان گونه که قبلاً بیان شد، عقیده و باور را نمیتوان بر کسی تحمیل کرد، پس در ارتداد بحث از تحمیل عقیده مطرح نیست که اصولاً امری نامعقول به شمار میآید، امر مهم آن است که افراد در صدر اسلام، ایمان آوردن ظاهری و بازگشت پرطمطراق به کفر را دستاویزی برای تضعیف اجتماع مسلمانان قرار داده بودند و در واقع از آن بهرهبرداری سیاسی میکردند، پس برای این گونه افراد، نوعی سختگیری به وجود آمد تا ایمان مردم حفظ گردد.
افراد با ارتداد و برگشت از اسلام، در پی لطمه زدن به حیثیت کیان اسلامی بودند و گاه به دلیل سیاسیکاری، تبلیغات سوء، جاذبههای مادی، برآوردن خواستههای نفسانی، دست به اموری میزدند، به بیان دیگر، همه بحث، تغییر عقیده نبوده که عقیده، امری درونی است و نمیتوان برای تغییر یا عدم تغییر آن زنجیر مشخص کرد، بلکه این امر، بیشتر وجهی سیاسی داشته و طبیعی است که باید با این تاکتیک دشمن برخورد شود؛ بنابراین انتخاب یا عدم انتخاب باور از حیث تکوینی برای افراد آزاد است، اما اگر باوری انتخاب شد و با تغییر آن فرد در پی بهرهچینی سیاسی باشد یا آنکه افراد با فریبگری و خدعه بخواهند ایمان مردم را با پرسشهای ویرانگر و سست کننده همراه کنند، در این وضعیت، دیگر بحث از آزادی نیست، بلکه بحث از نقشه و سیاستی است که میخواهد به وسیله آن، جامعه اسلامی را دچار فترت و فرسودگی کند. با توجه به همین نکته بوده است که به باور برخی، هر چند در مورد ارتداد، به اجماع فریقین، حد قتل باید جاری شود، ولی تحمل و بردباری اسلام و حکومت اسلامی به گونهای است که در طول تاریخ، اجرای این حد نسبت به کسانی که صرفاً به تشخیص شخصی خود، تغییر دین داده و از اسلام خارج شدهاند، ولی هیچگونه اقدام عملی فردی و گروهی توطئهآمیز علیه نظام اسلامی نداشتند، بسیار کم بوده است. قانون مجازات اسلامی جمهوری اسلامی ایران نیز که مجازاتها را بر اساس مقررات جزایی اسلام و حدود اسلامی تعیین نموده، از حد ارتداد سخنی به میان نیاورده است[۳۸]. ارتداد، تغییر عقیده و در بوق و کرنا کردن آن، ابزاری برای آسیب رساندن به کیان اسلامی بوده است و لذا در این حیطه آزادی افراد، محدود شده است؛ پس اسلام و دستورهای دینی به چنین افرادی اجازه نمیدهد با رویکرد فریبجویانه و هوسپرستی و سودانگاری، به راهزنی ایمان مردم بپردازند و عقاید افراد سادهدل و ضعیف را با چالش مواجه کنند. باید توجه داشت “آزادی بیان به این معنا نیست که هر کس هرچه را صلاح دید بتواند در جامعه مطرح کند، اعم از اینکه به حال جامعه مفید باشد یا مضر یا سبب گمراهی و فساد اخلاق و فتنه و آشوب شود؛ بنابراین آزادی بیان حدودی دارد که قانون باید آن را تعیین کند. در اسلام، ادله عدم جواز امر به منکر و نهی از معروف و حرمت فساد در ارض شاهد این مدعاست”[۳۹].
پس یکی از محدودههایی که در بحث آزادی سیاسی مطرح میشود آن است که آزادی تا هنگامی است که افراد نخواهند از فرصت ایجاد شده علیه دولت اسلامی و مسلمانان، سوء استفاده و توطئهگری کنند و فریبگرانه در میان مسلمانان فتنهای به وجود آورند. آزادی سیاسی اگر به هرج و مرج، تخریب و تضعیف جبهه داخلی کشور اسلامی و نفوذ بیگانگان و منافقان گردد، دیگر از رسالت اصیل خود دور شده است. ضمن آنکه توجه به این واقعیت نیز باید داشت که حکم ارتداد، مربوط به کسانی است که میخواهند عقیدهای خلاف باورهای قطعی و ضروری جامعه اسلامی را در جامعه اظهار و تبلیغ کنند و به واقع، ضد رژیم مستقر اسلامی، شورش فکری کنند. در هیچ جای دنیا، حکومتی به این امر ملتزم نمیشود که فردی به بهانه آزادی سیاسی و آزادی بیان، بخواهد جامعه را به آشوب کشاند، آتش فتنهها و کشمکشهای قومی - قبیلهای را بیفروزد. چون به فراست نگریسته شود، میبینیم که اموری اینچنین، دیگر مصداق آزادی بیان به شمار نمیروند، بلکه اموری است در جهت آزادی عمل و فراتر از بهرهمندی از آزادی سیاسی و آزادی بیان. لحاظ همین امور است که به تعبیر یکی از مفسران معاصر، اسلام به کافران و گمراهان اجازه نمیدهد تا در سایه دولت اسلامی و درون جامعه اسلامی از آزادی سیاسی و آزادی فکری استفاده کنند و مسلمانان را به گمراهی بکشانند یا موقعیت غیر مسلمانان را در کفر و گمراهی تثبیت نمایند و بکوشند به جایگاههای قدرت در درون جامعه اسلامی دست یازند؟ وقتی که صورت مسئله چنین باشد که حزبی بخواهد برای از بین بردن حکومت اسلامی به سوی دستیابی به قدرت خیز بردارد، چگونه ممکن است که اسلام مجال ساقط کردن حکومت اسلامی را به هر طرح فکری یا سیاسیای بدهد. مسئله ارتداد نیز با مسئله گرایش عملی با هویت اسلامی اصطکاک دارد؛ به این صورت که رد و انکار این هویت از سوی مرتد در نظم عمومی خلل ایجاد میکند؛ زیرا هویت جامعه و دولت اسلامی، تابع عقیده است. این امر سبب میشود که ارتداد نوعی سرکشی و عصیان بر هویت عمومی جامعه به شمار آید که موجب اخلال در آرامش جامعه میشود و شورش بر جامعه در دایره خیانت بزرگ قرار میگیرد. با توجه به همین امر است که مسلمان از سرکشی و شورش بر عقیده با اعلان خروج از آن منع میشود و به او فرصت گستردهای داده میشود که به طور مفصل وارد بحث و گفتوگو درباره تمام پرسشها و نقاط مبهم فکری شود. مسئله مرتد از دید شرع، فتنه علنی و سرکشی آشکار است که گاه دیگران را نیز به طغیان و تمرد بر نظم عمومی وا میدارد. آنچه از دید شرع محکوم است همین حالت است نه طرح اندیشه مخالف درباره موضوعات[۴۰].[۴۱]
احترام به حقوق دیگران
بعد از ورود انسان به جامعه و حرکت او در مسیر همکاری و تعامل برای رسیدن به جامعه، به ناچار در مییابد که از جهاتی، از موهبت آزادی محروم میشود، یکی آن است که اجتماع وقتی کامل میشود که فرد با توجه به همکاری دیگران با او، حاضر میشود، حقوق متقابلی را به دیگران واگذارد که آنها نیز حقوقی به او دادهاند، همانگونه که مردم با او رفتار میکنند، او نیز با مردم رفتار کند و سود ببرد آن گونه که به آنان نفع میرساند، و خود را از آزادی و رهایی محروم کند، آنسان که مردم را محروم میداند، پس او نمیتواند هرگونه که میخواهد، عمل نماید و هر جور که اراده میکند، رفتار کند، بلکه او آزاد است تا جایی که مزاحم آزادی دیگران نشود و این محرومیت نسبی از آزادی برای دستیابی به بخشی دیگر از آن است[۴۲]؛ بنابراین یکی از دیگر حدو مرزهای آزادی سیاسی آن است که آزادی افراد نباید مانع آزادی دیگران گردد؛ به واقع در این بخش، علاوه بر منافع فردی؛ مصالح و حقوق دیگران مطرح میشود، همان مرزی که در بسیاری از مکتبها از جمله لیبرالیسم بر آن تأکید میشود؛ اما چون نیک نگریسته شود، تفاوتی جوهرین میان تلقی و برداشت مکتب اسلام با لیبرالیسم وجود دارد. به بیان شهید صدر، تمدن جدید غربی بیش از هر چیز بر آزادی شخصی افراد در زندگی، تأکید دارد و معیار آن تا جایی است که با آزادی دیگران، برخورد نکند، پس آزادی فردی پایانی ندارد مگر آنجا که آزادی دیگر افراد باشد. برای آنان، روش بهکارگیری آن آزادی و نتایجی که از آن بر میآید، مهم نیست؛ برای نمونه شخص شرابخوار، منعی ندارد که هر آنچه میخواهد، شراب بنوشد و فهم و درک خویش را نابود سازد؛ زیرا تا زمانی که این فرد متعرض دیگران نشود و برای زندگی آنان خطری نداشته باشد، حق دارد از آزادی خود در رفتارهای شخصیاش بهره گیرد. وی سپس به این مهم اشاره میکند که اما آهسته آهسته انسان دارد هوشیار میشود که آن نوع آزادی خود به قیدوزنجیرهای بزرگی میانجامد، به این نحو که اگر آزادی در تمدن غربی با رَستن و رهایی آغاز میشود، اما در نهایت به اشکال و انواع بندگی، قیدوزنجیرها منتهی میگردد، اما در اسلام بر عکس است؛ زیراکه آزادی از عبودیت خالصانه خداوند آغاز میشود و سپس به رهایی و دوری از هر نوع بندگی تحقیرآمیز میانجامد[۴۳].
پس آنچه در احترام به آزادی و حقوق دیگران مهم است، رهایی انسان از شهوات و خواستههای نفسانی است. آیا میتوان باور داشت کسی اسیر شهوت، خشم، حرص و آز خود باشد، ولی در عین حال آزادی دیگری را محترم بشمارد؟ محمدتقی جعفری مینویسد: فقط مزاحم حقوق دیگران نباش و گرنه هرچه میخواهی بکن، مانند این است که به کوه آتشفشان توصیه فرمایند که در درون خود تمام فعل و انفعالات را انجام بده و سرتاسر مواد گداخته باش؛ ولی لطفاً به مزارع و خانهها و کلبههای مردم تعدی نفرما، شخصی که از درون فاسد است، محال است برای انسانهای دیگر حق حیات و حق کرامت و حق آزادی قائل شود. در حقیقت این اشخاص فاسد، تجسمی از تزاحم، تعدی، خیانت و جنایت بالقوهای هستند که کمترین انگیزهای برای به فعلیت رسیدن پلیدیهای آنان کفایت میکند. وی در ادامه به سرچشمه این پندار اشاره میکند و میافزاید به نظر میرسد این بیماری مهلک “هرچه میخواهی بکن، فقط مزاحم دیگران نباش”، از تفکیک نابخردانه مذهب، اخلاق، حقوق و سیاست از یکدیگر ناشی شده است که مدتی با بیمار ساختن ارواح و مردم جوامع، آنان را به تبعیدگاه پوچگرایی میراند و تا زمانی که تفکیک فوق در میان جوامع رواج داشته باشد، محال است برای مردم از حق، عدالت، آزادی معقول، خرد، وجدان، عشق اعلای انسانی و هدف اعلای زندگی سخنی به میان آورد[۴۴]. آن گونه که فرد مست، اگر هم بخواهد حرمت و آزادی دیگران را حفظ کند، نمیتواند. حقیقت احترام به آزادی دیگران، آنگاه رخ مینماید و عملی میشود که فرد از هوای نفس خویش آزاد شده باشد. پس از گذراندن این مرحله، انسان در آزادی بیان خویش نیز باید مصالح جامعه و دیگر شهروندان را لحاظ کند: وقتی اوضاع و شرایطی که عقاید در آن ابراز میگردد، چنان باشد که بیان عقیده، نوعی تحریک برای انجام کارهای مخل مصالح دیگران در آورد آن وقت حتی اظهار عقیده هم مصونیت خود را از دست میدهد، آزادی فرد تا این اندازه باید محدود گردد که اعمال وی، مستوجب زحمت و زیان دیگران نشود[۴۵].
بخش مهمی از رعایت حقوق دیگران همراه با رعایت ارزشهای اخلاقی است، شاید برخی که به اخلاق اجتماعی اسلامی آراسته نیستند، چنین پندارند که غیبت و تهمت و رواج دروغ در جامعه، ربطی به آزادی دیگر شهروندان ندارد، آن گونه که عملشان معرف چنین باوری است، اما واقعیت به ما بیان میدارد بخش مهمی از آزادی سیاسی، امنیت روانی و احساس آزادی روانی در جامعه میباشد، امری کلیدی است که باید در تجربه آزادی لحاظ گردد. با لحاظ همین مهم، اموری که وارد حوزه عمل میشوند مانند گفتار غلوآمیز[۴۶]، تهمتزنی به دیگران[۴۷]، غیبت و بدگویی[۴۸]، سخن ناسنجیده و از روی ظن و گمان[۴۹]، تمسخر دیگران[۵۰] و تحریف سخنان[۵۱] در دایره آزادی بیان قرار نمیگیرند؛ زیرا که این مصادیق، به واقع، در جستوجوی حقیقت نیستند و وارد حوزه خلاف اخلاق شدهاند و مزاحمت برای دیگران میسازند. در همین راستا، یکی از حدود و قیود که برای آزادی سیاسی و بیان دیدگاههای سیاسی وجود دارد، احترام متقابل است، نمیتوان به بهانه آزادی بیان، آزادی دیگران را به زیر پا گذاشت و به آنان، تهمت زد، آنان را به سخره گرفت و به باورها و مقدساتشان توهین کرد، قرآن کریم بر این امر سفارش دارد که مبادا حتی به باورها و خدایان کافران، دشنام دهید تا آنان نیز مقابله به مثل کنند: ﴿وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[۵۲].
در کلام خداوند، مؤمنان از ریشخند دیگران نهی میشوند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ﴾[۵۳]. و در ادامه میفرماید: ﴿وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ﴾[۵۴]. این امر به ویژه در عرصه سیاسی که با عنصری به نام قدرت در برخورد است و منافع گوناگونی را به همراه خود میآورد، اهمیتی دوچندان مییابد، زیراکه عرصه اعمال قدرت، همیشه همراه با انبوهی از انتقادها و چالشهای نظری و عملی است، حال اگر این انتقادها با تمسخر دیگرانی همراه باشد که با فرد همرأی نیستند یا همانند او فکر نمیکنند، میتواند آزادی دیگران را با چالشهایی اساسی همراه سازد. آنسان که به بهانه آزادی نمیتوان علیه حاکمان و صاحبان قدرت، تهمت، غیبت و بر چسبهای ویرانگر زد که طبعاً میتواند پیامدهای ناگواری برای حکومت اسلامی داشته باشد و گاه میتواند به شورشها، ناآرامیها و خسارتهای جبرانناپذیری انجامد، قرآن کریم، خطاب به مؤمنین تأکید میکند: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا... لَا تَقُولُوا لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلَامَ لَسْتَ مُؤْمِنًا﴾[۵۵].
آزادی بیان محدود به حفظ کرامت انسان، حفظ آبرو و حیثیت، چشمپوشی از عیوب و حرمت غیبت و افشاگری از مسائل خصوصی است، بنابراین در منابع دینی برای تجویز آزادی بیان در این موارد دلیلی وجود ندارد. اگر بنا شود عیوب اظهار گردد یک روح بدبینی بر سراسر جامعه سایه میافکند و همکاری آنها را با یکدیگر مشکل میسازد. کسی حق نفرین، مذمت یا غیبت از کسی را ندارد مگر کسی که مظلوم واقع شده که فقط در همان موردی که به او ظلم شده، حق دفاع دارد[۵۶]. یکی دیگر از ساحتهایی که ارزشهای اخلاقی در ارتباط با حقوق دیگران؛ آزادی انسان و گفتار و بیان او را محدود میکند، آن است که نباید به مقدسات دیگران توهین کرد: ﴿وَلَا تَسُبُّوا الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَيْرِ عِلْمٍ﴾[۵۷]. آنسان که بر نهی از توهین به دیگران، پرهیز از سخنان باطل، دروغ و ناشایست تأکید شده است: ﴿وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ﴾[۵۸]. با این رویکرد، آزادی بیان با رویگردانی از سخنان بیهوده نیز محدود میشود: ﴿وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ﴾[۵۹].
همچنان که از گفتار لغو و گمراه کننده نیز باید دوری کرد: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَيَتَّخِذَهَا هُزُوًا﴾[۶۰]. و اینکه گفتارها باید عادلانه باشد: ﴿وَإِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا﴾[۶۱]. همه این موارد، ارزشها و محدودیتها به ما هشدار میدهد که بیان و گفتار فرد مسلمان نباید آزاردهنده، غیر منصفانه و خارج از دایره حقوق باشد و موجب هتک حرمت و آبروی مؤمنان گردد، این دستورها هنگامی وارد عرصه سیاسی میگردد، پیامدهای چند برابر دارد؛ برای نمونه حرمت مؤمن گاه فردی یا به چند فرد محدود است و اما گاه مسئلهای اجتماعی - سیاسی است و با میلیونها انسان در ارتباط است و یک تهمت یا توهین، ممکن است فرد را به پرتگاهی هولناک بیاندازد، طبیعی است که دقت در واژگان در این گونه مسائل، باید صدچندان گردد و نمیتوان به بهانه آزادی سیاسی، هرگونه که دوست دارد به رقیب و صاحبان قدرت، بتازد و هیچ محدودیتی را در نظر نگیرد.[۶۲]
رعایت ضوابط عقلی
یکی از دیگر حدو مرزهای استواری که برای آزادی سیاسی، لحاظ شده است، در نظر گرفتن ضوابط و معیارهای عقلی است؛ واقعیت انکارناپذیر آن است که آزادی باید در چارچوب ضوابط عقلی و مطابق با قوانین عقل سلیم باشد، نمیتوان از همه قوانین و قواعدی که عقل برای ما معرفی میکند، به بهانه آزادی گذر کرد. ضوابط عقلی و استلزامات آن، به همه انسانهای خردورز حکم میکند که آزادی باید در چارچوبی مشخص و معین باشد. “در مفهوم اسلامی آزادی، عنصر عقلانی کاملاً دخیل است و انسان هرگز نسبت به اعمال و افکار غیرعقلانی آزاد نیست و اسلام هرگز این نوع آزادی را احترام نمیگذارد. اسلام در عین اینکه با بیان اصل ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۶۳]احترام به فکر و آزادی عقیده را بیان میکند، ولی هرگز عقایدی را که از راه تقلید کورکورانه و از طرق غیرعقلانی بر انسانها تحمیل شده، مورد تأیید قرار نمیدهد و برای آن احترامی قائل نمیشود. ابراهیم(ع) بتها را میشکند و پیامبر اسلام(ص) بتها را به بدی یاد میکند و سرانجام دستور سرنگونی آنها را صادر میکند و هرگز خرافات متکی به اوهام و تقلید و تحمیل را نمیپسندد؛ زیرا این نوع آزادی و احترام به چنین عقایدی در حقیقت اغراء به جهل و نگهداشتن انسانهای در بند، در اسارتشان است. دستورهای قرآن در زمینه تفکر و تعقل و تدبر کلاً بر آزادی فکر و عقیده دلالت دارد؛ زیرا این دو لازم و ملزوم یکدیگرند، چنان که هر دو مستلزم آزادی بیان و فکر و عقیده نیز هستند؛ ولی انتقال فکر و عقیده به دیگران تا چه حد میتواند آزاد باشد؟ حتی تا آنجا که قدرت تفکر را از دیگری سلب و فکر و عقیدهای را بر او تحمیل یا او را گمراه نماید؟ در شرایط نابرابر وعدم توازن فکری، وقتی القای عقیده به صورت غیر علمی و به دور از اختیار و به گونهای انجام میگیرد که امکان اعمال اراده و آزادی را از دیگری سلب میکند، آیا آزادی بیان و مطبوعات و احزاب و ادیان میتواند قابل قبول باشد؟[۶۴] برای نمونه کسی نمیتواند بگوید من چون آزادم میخواهم اموال جامعه را به دست سفیهان و نابخردان بسپارم، نهی از این امر، محدودکننده آزادی است، اما کمتر کسی است که به آن اعتراض کند، قرآن کریم در این موارد به طور خاص از این کار نهی کرده است: ﴿وَلَا تُؤْتُوا السُّفَهَاءَ أَمْوَالَكُمُ الَّتِي جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِيَامًا﴾[۶۵].
همان طور که دست و پا و گردن انسان تا آزاد نباشد نمیتواند حرکت کند، عقل و فکر نیز همین طور است. گرفتاری و اسارت دست و پا و گردن به این است که با طناب و زنجیر و غل آنها را ببندند، و اسارت عقل به این است که خواهشهای دل طغیان کند و زنجیرهایی از هوا و هوسها، از تعصب و تقلیدها برای عقل بسازد[۶۶]. عقلی که گرفتار تعصب شود، از توان راهبری خود به سوی آزادی خارج میشود، بلکه فرد متعصب همه امور و افراد را در خدمت مرام متعصبانه و نامعقول خویش میخواهد؛ به نظر میرسد این مهم در عرصه قدرت، اهمیتی دوچندان مییابد و قدرتمندگویی را حق خود میپندارد تا باور خویش را به دیگران تحمیل کند؛ در حالی که عقل سلیم حکم میکند انسان به دور از تعصب و تقلید، از آزادی خویش بهره گیرد و البته اعمال حاکمیت را به کسی بسپارد که جامعه را به پرتگاه هرجومرج و ناامنی و تضییع حقوق دیگران نکشاند. محمدتقی جعفری درباره آزادی بیان و ضابطهای که عقل به رعایت آن حکم میکند، به این امر اشاره دارد که آزادی بدون لحاظ پیامدهای مادی و معنوی آن، آزادی به دور از عقلانیت خواهد بود؛ آزادی بیان در دیدگاه اسلام همراه با سفارشها و توصیههایی است که از آن کشف میشود، هر آزادی بیان که به ضرر مادی یا معنوی انسانی مورد بهرهبرداری قرار بگیرد، آزادی نامعقول خواهد بود[۶۷]. باری اگر جوامع بشری به رشدی بالا دست مییافتند که همه از شناخت کافی و عقلانیتی وافر برخوردار بودند و هر آنچه را که بیان میکردند، بهرهای از حقیقت و واقعیت را میداشت، امکان داشت که به آزادی بیقید و بند باور داشت، امری که در حد محال به نظر میرسد. ضمن آنکه این امر را نیز باید به یاد داشت که عدم رعایت ضوابط عقلی در نگارش و گفتار و بیان، امری غیراخلاقی خواهد بود.[۶۸]
رعایت مصلحت و عزت جامعه اسلامی
مصالح و منافع ملتها، یکی از دیگر حدودی است که آزادی بیان در همه عرصهها و بیش از امر دیگر در عرصه سیاسی را قید میزند، عقلا و خردمندان هر جامعه این نکته را میپذیرند که نباید با آزادی بیان، زمینه شورشهای اجتماعی و فتنههای قومی و جدالهای سیاسی ویرانگر را در جامعه به وجود آورد که در این وضعیت، اولین کسانی که به مسلخ فرستاده میشوند، خود آزادی است. به بیان علامه طباطبایی، انسان با ورود به جامعه، محدودیتهایی دارد؛ زیرا جامعه تشکیل نمیشود و دوام نمییابد، مگر آنکه درش قوانین و سنتهایی جاری گردد که افراد اجتماع یا اکثریت، به آن قوانین تسلیم شده باشند، قوانینی که منافع فراگیر اجتماع را تأمین میکند، حال پیشرفته باشد یا عقبمانده و با آنها، مصالح عالی اجتماعی، حفظ میگردد. آشکار است که احترام به قوانین، بخشی از حریت را در مواردی که قانونگذاری شده، از افراد میگیرد، تا بخشی دیگر از آن حفظ گردد. انسان، در مقایسه با همنوعانش، آزاد است همانگونه که میل اوست رفتار کند، اما نسبت به آنچه مصالح لازمه او است و به طور اخص آنچه مصلحت عام اجتماعی است، بر اساس آنچه به سوی آن هدایت میشود و علل و اسبابی که او را به سوی مقتضیات خاص هدایت میکند، در این صورت، دیگر آزادی نیست و اگر دعوت به قانون یا عملی که موافق مصالح انسانی است، انجام شود یا ناصحی با حجتی آشکار، امر به معروف و نهی از منکر میکند، نمیتواند او را به زورگویی و سلب آزادی مشروع متهم کرد[۶۹]. از همین نظرگاه است که خداوند در قرآن کریم درباره آزادی بیان به ویژه در عرصه سیاسی، تصریح دارد مسلمانان نباید از کلماتی استفاده کنند که موجب بهره نادرست دشمن گردد و آن کلمات را چماقی سازد بر سر مسلمانان؛ خداوند میفرماید: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَقُولُوا رَاعِنَا وَقُولُوا انْظُرْنَا وَاسْمَعُوا وَلِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۷۰]. خداوند میفرماید به جای “ما را مراعات کن” بگویید ﴿انْظُرْنَا﴾ که در فضایی متفاوت بدون امکان سوء برداشت همان معنا را میرساند. در آیه نهی شدیدی برای عدم بهکارگیری کلمه ﴿رَاعِنَا﴾ است، این واژه در آیهای دیگر نیز آمده است که معنای آن را اجمالاً بیان میکند: ﴿مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا﴾[۷۱]. از آیه معلوم میشود که منظور یهود از این گفتار که به پیغمبر(ص) میگفتند ﴿رَاعِنَا﴾ نوعی دشنام و ناسزا بود و به معنی “بشنو! خدا تو را ناشنوا کند” هرچند مسلمانان به معنی “حال ما را رعایت کن” به کار میبردند، اما خداوند مسلمانان را از کاربرد این گونه کلمات باز میدارد. آنان هنگامی که پیامبر(ص) آیات را برایشان میخواند، ایشان را خطاب قرار میدادند که “ای رسول خدا! رعایت ما کن”؛ یعنی به ما مهلت بده آنچه را میگویی دریابیم؛ در حالی که این کلمه در زبان عبری، نوعی دشنام بود، یهودیان، فرصت را غنیمت شمرده، پیامبر اسلام(ص) را خطاب قرار میدادند، به ظاهر ادب میکردند، اما به واقع ناسزا منظورشان بود؛ پس آیه نازل شد و خداوند به مسلمانان امر کرد جای کلمه ﴿رَاعِنَا﴾، ﴿انْظُرْنَا﴾ را به ببرند[۷۲]. یعنی آزادی بیان نباید به گونهای باشد که دشمن از کلمات و واژگانی که مؤمنین به کار میبرند، سوء استفاده کنند و موجب سرافکندگی جامعه اسلامی گردد. مسلمانان رها و بیخیال نیستند که هر گفتار، جمله یا نقدی را به کار ببرند تا به ریشخند جامعه اسلامی از سوی دیگر ملتها و هواداران مکتبهای دیگر بینجامد. از این آیه به خوبی استفاده میشود که مسلمانان باید در برنامههای خود مراقب باشند که هرگز بهانه به دست دشمن ندهند، حتی از یک جمله کوتاه که ممکن است سوژهای برای سوء استفاده دشمنان گردد احتراز جویند، قرآن با صراحت برای جلوگیری از سوء استفاده مخالفان به مؤمنان توصیه میکند که حتی از گفتن یک کلمه مشترک که ممکن است دشمن از آن معنی دیگری قصد کند و به تضعیف روحیه مؤمنان بپردازد پرهیز کنند، دامنه سخن و تعبیر وسیع است چه لزومی دارد انسان جملهای را به کار برد که قابل تحریف و سخریه دشمن باشد[۷۳]. همه این دقتها و امر و نهی الهی، به مسلمانان هشدار میدهد که آنان نمیتوانند هرگونه که دوست دارند سخن گویند، بلکه باید عزت جامعه و نظام اسلامی، مصلحت دولت و کشور اسلامی را نیز رعایت کنند. این امر را امروزه بیش از هر زمان دیگر میتوان دریافت که هر کلمهای بار معنایی خاصی دارد، به ویژه آن گاه که یک کلمه میتواند جامعهای را آشوبزده کند یا آن را به سامان رساند.[۷۴]
جمعبندی و نتیجهگیری
یکی از مباحث پرچالش در آزادی سیاسی، حدود آن است، این امر آنگاه حساستر میشود که شهروندان و جویندگان فعالیت سیاسی آزادانه، با قدرت سیاسی و محدودیتسازیهای متعدد آن روبهرو میشوند. ویژگی قدرت آن است که به دنبال خود مخالف و منتقد میآورد، خاصه آنکه اگر بخواهد آزادیها را محدود سازد. حدودی که حاکمیت در نظام اسلامی به وجود میآورد، گاه عقلی است که هر فرد خردمندی میپذیرد که آزادی نمیتواند آزادی مطلق و ولنگارانه باشد و گاه شرعی که جامعه اسلامی نمیتواند و نمیخواهد خارج از چارچوب شریعت، کار سیاسی کند یا به دور از دستورهای قرآنی - دینی، تجربه آزادی ورزد. برخی حدود را با توجه به آیات قرآن کریم پژوهیدیم که شامل مواردی چون التزام به دستورها و احکام شرعی، ضوابط عقلی، منع انتشار دیدگاههای فتنهآور، رعایت مصلحت و عزت کشور اسلامی و حفظ آزادی دیگران میگردید. این امر به معنای آن نیست که دیگر مکتبها هیچ کدام از این حدود را نمیپذیرد؛ بلکه حتی بخشی از این محدودیتها را میپذیرند؛ برای نمونه قانونی که در یک جامعه لیبرال وجود دارد با آنچه در یک جامعه اسلامی است، تفاوتی کلیدی دارد؛ اما مهم رویکردی است که مکتبها بر میگیرند، بر اساس مکتب اسلام، آزادی در قلمرو دستورها و قوانین الهی و در چارچوب دین است و نه آزادی از دین؛ این نگره با آنچه در مکتب لیبرال وجود دارد، از اساس، متفاوت است. با توجه به آنچه آمد، در مییابیم بر اساس آیات الهی، آزادی چه در عرصه فردی و چه در حوزه سیاسی- اجتماعی، ضوابط و محدودیتهایی چندگانه دارد. با در نظر گرفتن محدودیتها، رفتارها و گفتارهای حاکمان، کارگزاران، سیاستمداران و شهروندان، معیارمند میگردد و مسیری هموار فراهم میآید به سوی حقیقت آزادی سیاسی. با درک این دغدغهها میتوان گفت “آنگاه که نخبگان ما نقطه تعادل میان هرج و مرج و دیکتاتوری را شناسایی و تثبیت کنند، دوران جدید آغاز شده است”[۷۵].[۷۶]
منابع
پانویس
- ↑ «اوست که همه آنچه را در زمین است برای شما آفرید» سوره بقره، آیه ۲۹.
- ↑ «و آنچه را در آسمانها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد» سوره جاثیه، آیه ۱۳.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۹.
- ↑ سیدروح الله موسوی خمینی، صحیفه امام، ج۵، ص۴۱۹.
- ↑ «بلکه، راستی را بر ناراستی میافکنیم که آن را درهم میشکند؛ و خود ناگهان از میان میرود و وای بر شما! از آنچه (در چگونگی خداوند) وصف میکنید» سوره انبیاء، آیه ۱۸.
- ↑ «و ما آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریدهایم» سوره دخان، آیه ۳۸.
- ↑ سید محمدحسین فضل الله، آزادی و دموکراسی، قرائتی اسلامی، ص۲۲.
- ↑ محمدهاشم کمالی، آزادی بیان در اسلام (مجموعه مقالات)، ص۶۲.
- ↑ «آیا خدایان پراکنده بهتر است یا خداوند یگانه دادفرما؟» سوره یوسف، آیه ۳۹.
- ↑ «داوری جز از آن خداوند نیست، فرمان داده است که جز وی را نپرستید» سوره یوسف، آیه ۴۰.
- ↑ «این است خداوند پروردگار شما، خدایی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید» سوره انعام، آیه ۱۰۲.
- ↑ «ای مردم! پروردگارتان را بپرستید که شما و پیشینیانتان را آفرید» سوره بقره، آیه ۲۱.
- ↑ «ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.
- ↑ محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، ج۷۵، ص۳۸.
- ↑ «بیگمان فرعون در زمین (مصر) گردنکشی ورزید و مردم آنجا را دستهدسته کرد. دستهای از آنان را به ناتوانی میکشاند» سوره قصص، آیه ۴.
- ↑ ر.ک: سیدمحمدباقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۱۰۵.
- ↑ «ای مؤمنان! از خداوند و پیامبرش پیش نیفتید و از خداوند پروا کنید که خداوند شنوایی داناست» سوره حجرات، آیه ۱.
- ↑ «داوری جز با خداوند نیست» سوره انعام، آیه ۵۷.
- ↑ «و ما هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر برای آنکه به اذن خداوند از او فرمانبرداری کنند» سوره نساء، آیه ۶۴.
- ↑ ر.ک: سیدمحمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۸، ص۳۰۷.
- ↑ «و جز آنچه خواست خداوند است، مخواهید» سوره انسان، آیه ۳۰.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، ص۲۶.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن، جامعه در قرآن، ص۴۷۱.
- ↑ ر. ک. محمدتقی مصباح یزدی، نظریه سیاسی اسلام، ص۲۰۸.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۱۹۸.
- ↑ ر.ک: ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾ «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.
- ↑ محمدتقی جعفری، حقوق جهانی بشر، ص۴۰۸.
- ↑ «(موسی) گفت: برو که تو را در زندگی (کیفر) این است که بگویی: (به من) دست نزنید! و تو را موعدی است که در آن با تو خلاف نمیورزند و (اینک) در خدایت که پیوسته در خدمتش بودی بنگر که آن را میسوزانیم سپس (خاکستر) آن را در دریا به هر سو میپاشیم» سوره طه، آیه ۹۷.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۵۵۴.
- ↑ «نَجْش» در اصطلاح فقها آن است که کسی بدون قصد خرید، وارد معاملهای شود و با پیشنهاد قیمتی بالاتر، خریدار را بفریبد تا متاع را با قیمت گرانتر بخرد، چه با فروشنده از پیش هماهنگ کرده باشد یا نکرده باشد (ر.ک: ناصر مکارم شیرازی، دایرةالمعارف فقه مقارن، ج۲، ص۲۴۷).
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۰، ص۵۵۴.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج۲۲، ص۹۶؛ یا. ر.ک: مرتضی مطهری، حکمتها و اندرزها، ص۵۰.
- ↑ ر.ک: مرتضی مطهری، سیری در سیره نبوی ص۱۵۲.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۰۲.
- ↑ عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی (جامعه در قرآن)، ج۱۷، ص۴۷۹.
- ↑ عباسعلی عمید زنجانی، فقه سیاسی اسلام، ج۳، ص۳۱۹.
- ↑ ضمن توجه به این نکته که حکم مرتد بیشتر جنبه سیاسی داشته است تا اعتقادی، باید در نظر داشت که صدور آن حکم دارای شرایطی چندگانه است و چنین نیست که به سادگی صادر شود، بلکه باید همراه با بیان علنی باشد؛ انکار ضروری دین باشد که به انکار خدا یا رسول خدا(ص) بینجامد و شخص نیز بر این انکار، التفات داشته باشد. آن گونه که در حکومت اسلامی باید در دادگاه صالحی این امر ثابت شود و کسی مجاز نیست که خود مجری حکم ارتداد باشد.
- ↑ حسین مهرپور، دیدگاههای جدید در مسائل حقوقی، ص۱۶۷.
- ↑ دفتر همکاری حوزه و دانشگاه، درآمدی بر حقوق اسلامی، ص۲۴۸.
- ↑ سیدمحمدحسین فضلالله؛ آزادی و دموکراسی، قرائتی اسلامی، ص۲۲.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۰۶.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۷۲.
- ↑ سیدمحمدباقر الصدر المدرسة الإسلامیة (موسوعة الشهید الصدر)، ج۵، ص۹۵ و لئن كانت الحرية في الحضارات الغربية تبدأ من التحرر لتنتهي إلى ألوان من العبودية و الأغلال فإن الحرية الرحيبة في الإسلام على العكس؛ لأنها تبدأ من العبودية المخلصة للّه تعالى لتنتهي إلى التحرر من كل أشكال العبودية المهينة.
- ↑ ر.ک: محمدتقی جعفری، حکمت اصول سیاسی اسلام، ص۱۷۹؛ ر.ک: محمدتقی جعفری، تحقیق در در نظام حقوق جهانی بشر (از دیدگاه اسلام و غرب) و تطبیق آن دو بر یکدیگر، ص۱۵۶.
- ↑ ر.ک: محسن عباسنژاد و همکاران، قرآن و حقوق، ص۶۲۲.
- ↑ ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لَا تَغْلُوا فِي دِينِكُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلَّا الْحَقَّ﴾ «ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید» سوره نساء، آیه ۱۷۱.
- ↑ ﴿وَالَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ ثُمَّ لَمْ يَأْتُوا بِأَرْبَعَةِ شُهَدَاءَ فَاجْلِدُوهُمْ ثَمَانِينَ جَلْدَةً وَلَا تَقْبَلُوا لَهُمْ شَهَادَةً أَبَدًا وَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ «و به کسانی که به زنان پاکدامن تهمت (زنا) میزنند سپس چهار گواه نمیآورند هشتاد تازیانه بزنید و دیگر هرگز گواهی آنان را نپذیرید و آنانند که نافرمانند» سوره نور، آیه ۴؛ ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ «به راستی آنان که به زنان پاکدامن بیخبر مؤمن، تهمت (زنا) میزنند، در این جهان و در جهان واپسین لعنت شدهاند و آنان را عذابی سترگ خواهد بود» سوره نور، آیه ۲۳.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا كَثِيرًا مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا يَغْتَبْ بَعْضُكُمْ بَعْضًا أَيُحِبُّ أَحَدُكُمْ أَنْ يَأْكُلَ لَحْمَ أَخِيهِ مَيْتًا فَكَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَحِيمٌ﴾ «ای مؤمنان! از بسیاری از گمانها دوری کنید که برخی از گمانها گناه است و (در کار مردم) کاوش نکنید و از یکدیگر غیبت نکنید؛ آیا هیچ یک از شما دوست میدارد که گوشت برادر مرده خود را بخورد؟ پس آن را ناپسند میدارید و از خداوند پروا کنید که خداوند توبهپذیری بخشاینده است» سوره حجرات، آیه ۱۲.
- ↑ ﴿وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا﴾ «و آنچه تو را بدان دانشی نیست، پی مگیر که از گوش و چشم و دل، هر یک، خواهند پرسید» سوره اسراء، آیه ۳۶.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ «ای مؤمنان! هیچ گروهی گروه دیگر را به ریشخند نگیرد، بسا آنان از اینان بهتر باشند؛ و نه زنانی زنانی دیگر را، بسا آنان از اینان بهتر باشند و از یکدیگر عیبجویی مکنید و (همدیگر را) با لقبهای ناپسند مخوانید! پس از ایمان، بزهکاری نامگذاری ناپسندی است و آنان که (از این کارها) بازنگردند ستمکارند» سوره حجرات، آیه ۱۱.
- ↑ ﴿مِنَ الَّذِينَ هَادُوا يُحَرِّفُونَ الْكَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ وَيَقُولُونَ سَمِعْنَا وَعَصَيْنَا وَاسْمَعْ غَيْرَ مُسْمَعٍ وَرَاعِنَا لَيًّا بِأَلْسِنَتِهِمْ وَطَعْنًا فِي الدِّينِ وَلَوْ أَنَّهُمْ قَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا وَاسْمَعْ وَانْظُرْنَا لَكَانَ خَيْرًا لَهُمْ وَأَقْوَمَ وَلَكِنْ لَعَنَهُمُ اللَّهُ بِكُفْرِهِمْ فَلَا يُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِيلًا﴾ «برخی از یهودیان کلمات را از جایگاه (راستین) آن جابهجا میکنند و با پیچاندن زبانشان و از سر طعنه بر دین میگویند: «شنفتیم و نپذیرفتیم» و (یا): «بشنو و باور مکن» و (یا) «راعنا» و اگر میگفتند: «شنیدیم و فرمان بردیم» و «بشنو و ما را بنگر» برای آنان بهتر و استوارتر میبود اما خداوند آنان را برای کفرشان لعنت کرده است پس جز اندکی، ایمان نخواهند آورد» سوره نساء، آیه ۴۶.
- ↑ «و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) میخوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند» سوره انعام، آیه ۱۰۸.
- ↑ «ای مؤمنان! هیچ گروهی گروه دیگر را به ریشخند نگیرد» سوره حجرات، آیه ۱۱.
- ↑ «و از یکدیگر عیبجویی مکنید و (همدیگر را) با لقبهای ناپسند مخوانید! پس از ایمان، بزهکاری نامگذاری ناپسندی است و آنان که (از این کارها) بازنگردند ستمکارند» سوره حجرات، آیه ۱۱.
- ↑ «ای مؤمنان... به کسی که به شما ابراز اسلام میکند نگویید: تو مؤمن نیستی» سوره نساء، آیه ۹۴.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۴، ص۱۸۴.
- ↑ «و به آنهایی که مشرکان به جای خداوند (به پرستش) میخوانند دشنام ندهید تا آنان (نیز) از سر دشمنی به نادانی خداوند را دشنام ندهند» سوره انعام، آیه ۱۰۸.
- ↑ «و از گفتار دروغ (نیز) بپرهیزید» سوره حج، آیه ۳۰.
- ↑ «و آنان که از یاوه رویگردانند» سوره مؤمنون، آیه ۳.
- ↑ «و از مردم کسی است که خریدار گفتار بیهوده است تا بی(پشتوانه) دانشی، (مردم را) از راه خداوند، بیراه کند و آن را به ریشخند گیرد» سوره لقمان، آیه ۶.
- ↑ «و چون سخن میگویید با دادگری بگویید» سوره انعام، آیه ۱۵۲.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۱۱.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ عباسعلی عمید زنجانی، فتنه سیاسی ج۱، ص۶۰۱.
- ↑ «و داراییهایتان را که خداوند (مایه) پایداری (زندگی) شما گردانیده است به کمخردان نسپارید» سوره نساء، آیه ۵.
- ↑ مرتضی مطهری، بیست گفتار، ص۱۹۸.
- ↑ محمدتقی جعفری، حقوق جهانی بشر، ج۱، ص۴۰۸.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۱۷.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۳۷۲.
- ↑ «ای مؤمنان! (به پیامبر) نگویید با ما مدارا کن، بگویید: در کار ما بنگر، و سخن نیوش باشید و کافران عذابی دردناک خواهند داشت» سوره بقره، آیه ۱۰۴.
- ↑ «برخی از یهودیان کلمات را از جایگاه (راستین) آن جابهجا میکنند و با پیچاندن زبانشان و از سر طعنه بر دین میگویند: “شنفتیم و نپذیرفتیم” و (یا): “بشنو و باور مکن” و (یا) “راعنا” و اگر میگفتند: “شنیدیم و فرمان بردیم” و “بشنو و ما را بنگر” برای آنان بهتر و استوارتر میبود اما خداوند آنان را برای کفرشان لعنت کرده است پس جز اندکی، ایمان نخواهند آورد» سوره نساء، آیه ۴۶.
- ↑ سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۲۴۶.
- ↑ ناصر مکارم شیرازی و همکاران، تفسیر نمونه، ج۱، ص۳۸۵.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۱۹.
- ↑ سیدعلی خامنهای، پاسخ به نامه جمعی از فضلای حوزه علمیه قم، به تاریخ، ۱۶/۱۱/۱۳۸۱.
- ↑ سیدباقری، سید کاظم، آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم ص ۲۲۲.