علم‌آموزی در اخلاق اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

صفات طالب علم

صفت‌هایی مورد بحث قرار می‌گیرد که برای یک دانشور - خواه آموزگار و خواه دانش‌آموز - ضروری است.

اخلاص

اخلاص به معنی پاک‌سازی نیت از شائبه‌های غیر الاهی، چیزی است که در همه کارها به تأكید و تکرار از ما خواسته شده است. قرآن کریم می‌فرماید: وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ[۱].

خالص کردن نیت بر عمل، مقدم از عمل و ضروری‌تر و ارزشمندتر است؛ چرا که نیت، معیار ارزش اعمال آدمی است. رسول اعظم (ص) می‌فرماید: "و انسان محصولی جز بازتاب نیت خویش نخواهد داشت"[۲]. پیامبر گرامی اسلام (ص) می‌فرماید: "هرکس فقط همان را دارد که نیت می‌کند"[۳].

بنابراین، تعلیم و تعلم و به طور کلی هرگونه فعالیت علمی، در صورتی جایگاه و ارزش واقعی خود را پیدا می‌کند و بهترین نتیجه را می‌بخشد که از پشتوانه نیت خالص برخوردار باشد.... على (ع) می‌فرماید: "برترین دانش، آن است که در آن اخلاص مراعات شود"[۴] و رسول گرامی اسلام (ص) می‌فرماید: "دانشمندی که برای خدا علم میآموزد، هیبتش همه چیز را فرا میگیرد و عالمی که بخواهد به وسیله علمش ثروت اندوزی کند، از همه چیز خواهد ترسید"[۵].

اخلاص نه تنها علم را اثرگذار و نتیجه بخش می‌کند، بلکه آموزش آن را تسهیل و روند فراگیری را سرعت می‌بخشد.رسول گرامی اسلام (ص) می‌فرماید: "هرکس چهل روز خالصانه برای خدا کار کند، چشمه‌های حکمت از قلبش بر زبانش جاری می‌شود"[۶]. امام على (ع) می‌فرماید: "هنگام تحقق اخلاص، بصیرت روشن می‌شود"[۷].[۸]

عمل به مقتضای علم

علوم دینی از طرفی با باور انسان‌ها در ارتباط است و از طرفی عالم دینی وظیفه دارد دانسته‌های خود را به دیگران آموزش داده، آنها را به کسب فضیلت‌هایی که دانشش اقتضا می‌کند، فرا بخواند؛ بنابراین، در صورتی می‌تواند در باور مخاطبان خود اثرگذار باشد که خود به مقتضای آنچه می‌داند عمل کند. قرآن کریم بدون عمل و دعوت بدون التزام را به سختی نکوهش کرده، می‌فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ[۹].

قول بدون عمل چنان در منطق دین اسلام ناشایسته است که برخی مفسران باور نکرده‌اند این آیه خطاب به مسلمانان باشد. هم از این رو نوشته‌اند در این آیه منافقان به لحاظ اقرار ظاهری به اسلام اهل ایمان نامیده شده‌اند[۱۰]. همراهی آگاهی با عمل چنان طبیعی است که اگر کسی به رغم آگاهی و دعوت دیگران به کار نیک خود، به آن پایبند نباشد، از نظر قرآن، خود را فراموش کرده است: أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۱۱].

در منطق دین اسلام، فایده دانستن عمل کردن است. علم کامل علمی است که به مقتضای آن عمل شود[۱۲]؛ چرا که وظیفه دانش، نمایاندن راه است؛ و برای رسیدن به مقصد، عمل لازم است[۱۳]. عمل به مقتضای علم به مثابه یک امر آسمانی ارزشمند از جانب خدا به انسان الهام می‌شود و نشانه خوشبختی است و عدم آن از نشانه‌های بدبختی انسان است[۱۴]. از آنجاکه طبیعت دانستن، کاربست آن را اقتضا می‌کند، سخن گفتنی که ناشی از آگاهی است، بدون عمل به آن، سفاهت است[۱۵]؛ چون عمل به دانسته‌ها مقتضای عقل انسان است و نیازمند دستوری دینی نیست، یکی از پرسش‌های اولیه در روز قیامت، کیفیت عمل به دانسته هاست[۱۶].

علم بی‌عمل در نگاه پیامبر اکرم (ص) بی‌فایده[۱۷] است؛ چونان گنجی که صاحبش جز زحمت اندوختنش بهره دیگری از آن ندارد[۱۸]. می‌فرمود: "راوی دانش نباشید به آن عمل کنید"[۱۹].

امیرالمؤمنين (ع) علم بی‌عمل را در خت بی‌میوه[۲۰] وكمان بی‌زه[۲۱] نامیده است. که نه ثمری دارد و نه کاری از آن ساخته می‌شود.

عالم بی‌عمل از نظر قرآن کریم اصلاً عالم نیست. امام صادق (ع)در تفسیر آیه کریمه إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ[۲۲]، می‌فرماید: "مقصود از عالم کسی است که فعلش گفتارش را تصدیق کند، کسی که چنین نباشد عالم نیست"[۲۳].

رسول خدا (ص) عالم بی‌عمل را گاهی به چراغی تشبیه می‌کند که خود را می‌سوزاند و به دیگران روشنی می‌بخشد[۲۴]. این در صورتی است که علمش به دیگران سودی برساند و گاهی به سنگی که بر دهانه نهری افتاده، کشتزار را از آب محروم می‌کند و خود نیز از آن نمی‌نوشد[۲۵] چرا که دیگران نیز با مشاهده حال او به گفتارش اعتنایی نمی‌کنند و از آن بهره‌ای نمی‌برند. علی (ع) نیز او را انسان سرگردانی می‌داند که هرگز از جهل خود سر برنمی‌دارد[۲۶] و چون تیرانداز بی‌کمانی است که کاری از پیش نمی‌برد[۲۷].[۲۸]

حسن خلق

حسن خلق یا اخلاق نیکو به دو معنی اطلاق می‌شود: نخست مرتبه کمال نفسانی انسان که همه غرایز در حالت اعتدال قرار گرفته، صفت‌های ناپسند، کنترل شده و سجایای پسندیده و بروز رسیده است. به این معنی است که اخلاق پیامبر گرامی اسلامی (ص)، بشکوه و بزرگ است: وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِيمٍ[۲۹].

معنی دیگر، برخورد خوش و مهربانی با دیگران است که با برخی رذیلت‌ها نیز قابل جمع است و در بعضی روایات، حسن خلق به این معنی به کار رفته است.

امام صادق (ع) در جواب کسی که از او تعریف حسن خلق را خواسته، می‌فرماید: "حسن خلق آن است که فروتن و خوش کلام باشی و با برادرت با گشاده رو به رو شوی"[۳۰].

طبق این معنی ممکن است کسی خوش اخلاق نامیده شود که دارای برخی صفت‌ها و سجایای ناپسند نیز باشد. از نظر قرآن کریم، این صفت، عامل موفقیت رسول خداست: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ[۳۱].

حسن خلق به معنی دوم یکی از عواملی است که در تحقق معنی اول مؤثر از اخلاق است. دانشور به هر دو معنی، محتاج حسن خلق است؛ به معنی اول نیازمند است، چون بسیاری از اخلاق ناپسند یا کسب دانش را مشکل می‌کنند یا کارآمدی آن را و هم از این رو با عنوان خود در عداد زذیلت‌های عالمان شمرده شده‌اند؛ به معنی دوم نیز به حسن خلق محتاج است؛ زیرا:

اولاً، خوش‌اخلاقی نه تنها از صفت‌های اهل ایمان، بلکه معیار سنجش ایمان است. امام باقر (ع) می‌فرماید: "کسی ایمان کاملتر دارد که اخلاق بهتر دارد"[۳۲].

حسن خلق سنگین‌ترین چیزی است که در میزان عمل بند نهاده می‌شود. امام سجاد (ع) از رسول خدا (ص) نقل می‌کند: "روز قیامت چیزی سنگین‌تر از حسن خلق در میزان عمل انسان نهاده نمی‌شود"[۳۳].

بهترین پیشکی است که بنده به درگاه پروردگارش می‌برد؛ امام صادق (ع) می‌فرماید: "مؤمن بعد از واجبات، عملی محبوب‌تر از اینکه مردم را با اخلاق خوش خود بهره مند کند، به پیشگاه خدا نمی‌برد"[۳۴].

فضیلتی است که هر گناهی را جبران می‌کند. امام صادق (ع) می‌فرماید: "چهار چیز است که اگر در هرکس جمع شود، ایمانش کامل است و اگر سر تا قدمش گناه باشد، ایمانش را ناقص نمی‌کند: راستگویی، امانت‌داری، حیا و حسن خلق"[۳۵].

فضیلتی است که در نهایت راه به بهشت می‌برد. رسول خدا (ص) می‌فرماید: "خوش خلق باشید که خوش خلق حتما به بهشت می‌رود"[۳۶].

پروردگار تعالی نیز علاوه بر ستایش خوش خلقی، بندگان مؤمن خویش را به اخلاق خوش سفارش کرده، می‌فرماید: وَقُلْ لِعِبَادِي يَقُولُوا الَّتِي هِيَ أَحْسَنُ[۳۷].

چراکه شیطان از منفذ بداخلاقی قلوب انسان‌ها را پر کینه می‌کند؛ إِنَّ الشَّيْطَانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ[۳۸].

منظور از سخن بهتر در این آیه کریمه، دعای خیری است که از مهربانی برخیزد[۳۹] یا سخنی عاری از خشونت و بدگویی که با رعایت ادب القا شود[۴۰]؛ یا سخن نرم آمیخته با مهربانی که موجب ارشاد مخالفان باشد، که در غیر این صورت فقط آنها را به مقابله وامی دارد[۴۱].

ثانياً، بداخلاقی ناسازگار با ایمان است، چنانکه سرکه با عسل. امام صادق (ص) می‌فرماید:"بدخلقی عمل را فاسد می‌کند چنان‌که سرکه عسل را"[۴۲].

رذیله‌ای است که خداوند توبه صاحبش را نمی‌پذیرد. رسول خدا (ص) می‌فرماید: "خداوند ابا دارد از اینکه توبه انسان بداخلاق را بپذیرد. گفتند: چرا این چنین است یا رسول الله؟ فرمود: چون هرگاه از گناهی توبه کند در گناهی بزرگ‌تر می‌افتد[۴۳].

در دنیا جان انسان را عذاب می‌دهد. امام صادق می‌فرمود: "هرکس اخلاقش بد است جانش در عذاب است"[۴۴] و در آخرت ره به جهنم می‌برد. رسول خدا (ص) می‌فرمود: "از بدخلقی بپرهیزید که بدخلق حتمأ به جهنم می‌رود"[۴۵].

از آنچه گذشت نتیجه می‌گیریم، حسن خلق شرط رسیدن به هر کمال و بدخلقی مانع كمال است؛ بنابراین دانشوری که در پی دستیابی به کمال دانش و آگاهی است، بدون این شرط اساسی، ره به جایی نمی‌برد. از این رو علی (ع) تشخیص سجایای نیک و بد را ریشه علم می‌داند[۴۶].[۴۷]

فروتنی

تواضع و دانش، رابطه‌ای تعاملی دارند. علم با تواضع به دست می‌آید و خود باعث تواضع می‌شود. علی (ع) تكبر به دانش را سبب خواری عالم می‌دانست: "هرکس به خاطر دانش خود تکبر ورزد خدا به خاطر عملش خوارش می‌کند"[۴۸] و امام جواد (ع) تواضع را زینت علم می‌شمرد، می‌فرمود: "افتاده بالی زینت دانش است"[۴۹].

در روایت آمده است: حضرت عیسی روزی به حواری‌ها گفت: من از شما خواسته‌ای دارم. گفتند: خواسته‌ات را برآورده می‌کنیم. حضرت بر خواست و پاهایشان را شست. گفتند ای روح الله، ما باید پای تو را بشوییم. فرمود سزاوارترین کس برای خدمت به جمع عالم‌ترین آنهاست. من با شما چنین تواضع کردم تا پس از من برای مردم به این صورت تواضع کنید. آنگاه فرمود: "حکمت با تواضع آبادان می‌شود نه با تكبر، همان طور که کشت در دشت میروید نه در کوه"[۵۰].

قرآن کریم از پیامبری اولوالعزم خبر می‌دهد که به دستور پروردگار برای یادگیری متواضعانه در جستجوی استاد بر می‌آید و با ادب از او پیروی می‌کند[۵۱] تا علاوه بر فراگیری دانش جدید با تکیه بر دانسته‌های خویش، راه تکبر نرود[۵۲].[۵۳]

حلم و بردباری

حلم از صفت‌های پسندیده انسانی است که از ذات اقدس الاهی سرچشمه می‌گیرد[۵۴]؛ از این رو انسان‌های بزرگ الاهی بدان آراسته‌اند[۵۵] و دانشمندان به اقتضای دانش خود، باید از آن بهره‌مند باشند، بین دانش و بردباری چنان ملازمتی تصویر شده که تفکیک بین آن دو و فرض دانشمندی که از موهبت حلم بی‌بهره باشد، از نظر وقوعی محال می‌نماید. مطابق احادیثی که به دست ما رسیده، دانش و بردباری دو پدیده به هم پیوسته‌اند. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: "برای حلم، دانش خوب همراهی است"[۵۶].

حلم أساس علم و علم ريشه حلم است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: "ریشه دانش، بردباری است"[۵۷] و در بیان دیگری می‌فرماید: "دانش پیشوای حلم است"[۵۸].

«اَلْعِلْمُ قَائِدُ اَلْحِلْمِ»[۵۹] و در همان حال مقدمه وجودی آن؛ چراکه هدف و نتیجه دانش بردباری است. علی (ع) می‌فرماید: "نتیجه دانش، آرامش (وقار) و بردباری است"[۶۰]. و می‌فرمود: «اَلْحِلْمُ ثَمَرَةُ اَلْعِلْمِ»[۶۱].

دانش، چون مرکبی است که بر دوش خود بردباری را به حیطۀ جان آدمی می‌آورد: «اَلْعِلْمُ مَرْكَبُ اَلْحِلْمِ»[۶۲]. حلم، رکن[۶۳]، نشانه [۶۴]، وزير[۶۵]، كمال[۶۶] و زینت علم[۶۷] و لباس عالم[۶۸] است و علم بدون حلم، علم نیست[۶۹]؛ چرا که خود محتاج[۷۰] و مقدمة[۷۱] حلم است[۷۲].

عفت نفس و علو همت

علمای اخلاق اسلامی در ذیل این عنوان به تحذیر دانشوران از دنیاطلبی، به ویژه بارزترین مصداق آن یعنی پیروی و معاشرت با اهل سلطه و ستم و حل تعارض روایات این باب بسنده کرده‌اند [۷۳]؛ چرا که اولاً، دنیاطلبی به معنی اخص، خطر ساز‌ترین رذیله و منشأ هر خطیئه و لغزش[۷۴] است و به همین دلیل در روایات مورد توجه ویژه قرار گرفته است؛ ثانياً، روی ایشان در این سخن به عالمان دینی است که مبلغ زندگی زاهدانه و مقابله با ظلم و نابرابری هستند. شهید ثانی در کتاب منية المريد نوشته است: بر اهل دانش است که برای نگاهداری دانش از آنچه پیشینیان نیکوکارمان نگاهش داشته‌اند، تا می‌توانند از شاهان و اهل دنیا کناره بگیرند و از روی طمع به نزد ایشان نروند که هرکس با ایشان بپیونند، خویشتن را در معرض قرار داده و به امانتش خیانت کرده است. با اعتراف به اینکه سلف صالح به پیروی از روایات[۷۵] بر اساسی‌ترین نقطه انگشت تاکید نهاده‌اند، متذکر می‌شودد که نباید در سایه اهمیت در مورد، سایر موارد را از نظر دور داشت؛ چون مقام رفیع دانشوری با هرگونه پستی و دون همتی منافات دارد. اگر فقیه طمع‌کار، دین را در پای صاحبان ثرورت و قدرت فدا می‌کند. ریاضی‌دان و پزشک دنیا پرست نیز مصالح جامعه انسانی را به بهای یک زندگی مرفه می‌فروشد و زورمداران را برای بستن راه سعادت بشر تجهیز می‌کند. هنگامی که خریدار دانش اهل سلطه و ستم باشد، تفاوتی ندارد که در این معامله باطل غرری، کالا از علوم دنیا باشد یا از علوم آخرت؛ چون هر چه باشد برای زمین گیر کردن طایر قدسی روح آدمی به کار خواهد رفت[۷۶].

حق پذیری

خودداری از پذیرش حق ممکن است ناشی از تکبر، تعصب یا تقلید باشد. درک حقیقت پیش از تطهير قلب از همه این ناپاکی‌ها ممکن نیست. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: "کسی که هدف باطلی دارد، حق را درنمی‌یابد اگرچه از خورشید واضح باشد"[۷۷].

از این رو قرآن کریم با همه این عوامل در زمينه عقاید و باورها به شدت مقابله کرده است. از نظر قرآن کریم، تكبر عاملی است که موجب مخالفت ناآگاهانه با حق می‌شود: ثَانِيَ عِطْفِهِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ لَ[۷۸]، إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ[۷۹]. از این آیه کریمه استفاده می‌شود که تعصب در کفر و انکار این گروه مؤثر بوده است[۸۰].

زهد و قناعت

از ضرورت طبع بلند و عفت نفس در دانشوران سخن گفتیم. یکی از آثار این فضیلت بزرگ، زهد و پاکی از حرص و طمع است. از این رو در روایات اسلامی بر این نکته تأکید فراوان شده است. زهد موجب علم بدون تعلم[۸۱] و به بار نشستن درخت حکمت می‌شود. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: "حکمت با زهد ثمر می‌دهد"[۸۲].

دانش بدون زهد، ثمری جز دوری از خدا ندارد. رسول خدا می‌فرماید: "آن کس که بر علمش بیفزاید و بر زهدش نیفزاید، جز دوری از خدا بهره‌ای نبرد"[۸۳].

طمع لغزشگاهی است که اگر عالمی بر آن پا نهد، جز سقوط سرنوشتی ندارد. از رسول خدا (ص) روایت است: "سنگ صاف لغزنده‌ای که پای دانشمندان بر آن می‌لغزد، طمع است"[۸۴] و امام حسین (ع) حرص در عالم را از زشت‌ترین چیزها شمرده است[۸۵]. خوردن حلال موجب نور[۸۶] و صفای قلب[۸۷] می‌شود و چشمه‌های حکمت را از قلب جاری می‌کند[۸۸] و خداوند عالمی را دوست دارد که برای امرار معاش، حرفه‌ای انتخاب کند تا دانشش را وسیله کسب و ارتزاق نکند[۸۹].

یکی از مظاهر زهد که در روایات بر تأثیر آن در کسب دانش تأکید شده، رعایت اعتدال در خوردن است که به منظور تأكید بلیغ در نهی از پرخوری و شکمبارگی در قالب مدح گرسنگی وارد شده است[۹۰].[۹۱]

سکوت

از اخلاق دانشوری است که امیرالمؤمنین (ع)از آن به عنوان زینت علم و عالم نام برده، می‌فرماید:"سکوت زینت عالم است"[۹۲]. در بیانی دیگر می‌فرماید: "سکوت زینت علم است"[۹۳]. همچنین آن را یکی از علائم سه گانه دانشمند شمرده است[۹۴].[۹۵]

پرهیز از خودرأیی

از عواملی که دانش انسان را از خطا پاکیزه می‌کند، بهره‌وری از آرای صاحب‌نظران است. اکتفا و اعتماد بر دستاوردهای شخصی انفرادی، انسان را در معرض اشتباه[۹۶]، لغزش، گمراهی[۹۷] و سقوط قرار می‌دهد. محصول عقل و اندیشه دیگران، روزی بی‌رنجی است که هیچ دانشوری خود را از آن محروم نمی‌کند. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: "هرکس خودرأیی کند، هلاک می‌شود و هرکس با دیگران مشورت کند، در عقول آنها شریک شده است"[۹۸] و می‌فرماید: "هرکس خودرأیی کند، گمراه می‌شود و هرکس با اتکا به عقل خویش خود را از دیگران بی‌نیاز ببیند، می‌لغزد"[۹۹].[۱۰۰]

تأنی

رسیدن به حقیقت، با شتاب ممکن نیست. کسی که در نتیجه‌گیری شتاب می‌کند به ندرت به پاسخی صحیح دست می‌یابد. * علی (ع) می‌فرماید: "کم اتفاق می‌افتد که نظر انسان عجول درست باشد"[۱۰۱] و از او جز پاسخی ناپخته نمی‌توان انتظار داشت.

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: "رأی صحیح با تأنی به دست می‌آید و چه بد پشتیبانی است رأی نپخته"[۱۰۲].

قرآن کریم رشد دانش را منوط به خودداری از عجله کرده، می‌فرماید: وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۱۰۳]. از این آیه مبارکه استفاده می‌شود که عجله حتی اگر منبعث از مبدأیی مقدس چون عشق به دانستن یا ظهور حقیقت باشد، با دانش سازگار نیست[۱۰۴].

ظلم‌ستیزی

یکی از وظایفی که برای عالمان دینی شمرده شده و در آیات و روایات بر آن تأکید فراوان شده است. مقابله با ناهنجاری‌های اجتماعی است. قرآن کریم عالمان بنی اسرائیل را به دلیل سکوت در برابر سخنان گناه آلود و حرام خواری مردم سرزنش کرده است. لَوْلَا يَنْهَاهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ عَنْ قَوْلِهِمُ الْإِثْمَ وَأَكْلِهِمُ السُّحْتَ لَبِئْسَ مَا كَانُوا يَصْنَعُونَ[۱۰۵].

امام حسین (ع) می‌فرماید: آنها با آنکه از ستمگران زمان خودکارهای ناروا می‌دیدند، به خاطر ترس و طمع، آنها را بازنمی داشتند[۱۰۶]. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: خدا از دانشمندان تعهد گرفته است که بر گرسنگی مظلومان و پرخوری ظالمان آرام نگیرند[۱۰۷].

ولی به نظر می‌رسد این وظیفه اخلاقی همه دانشوران است و به عالمان دینی اختصاص ندارد؛ چرا که مقام دانش، رفیع است و با ذلت سازش با ستم سازگار نیست[۱۰۸].

نقادی

از اخلاق دانشور است که هر سخنی را پیش از پذیرفتن مورد نقد و بررسی قرار دهد. از حضرت عیسی (ع) نقل شده است: "سخن را نقد کنید چه بسیار گمراهی‌ها که با آیه‌ای از کتاب خدا تزیین می‌شود مانند سکه مسسین که نقره اندودش کنند با سکه سالم در نظر یکسان است؛ ولی اهل بصیرت می‌دانند"[۱۰۹].

خودانتقادی

هدف دانشور کشف حقیقت است، به دست خودش یا دیگری. پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: حقیقت، گم شده انسان حکیم است. هرجا بر آن دست یابد، از هر کس دیگر به آن سزاوارتر است؛ «اَلْكَلِمَةُ اَلْحَكِيمَةُ ضَالَّةُ اَلْحَكِيمِ؛ حَيْثُمَا وَجَدَهَا فَهُوَ أَحَقُّ بِهَا»[۱۱۰]. * کسی که به دنبال گم‌شده خویش می‌گردد و در هر کوی و برزن سراغ او را می‌گیرد، وقتی آن را پیدا کند اهمیتی نمی‌دهد در دست کیست؛ چون تنها به گرفتنش می‌اندیشد. وجه دیگر این سخن این است که چنین شخصی مال خود را می‌جوید؛ پس اگر مال دیگری را در راه ببیند با خود به خانه نمی‌برد. انسان حکیم نیز حقیقت را می‌خواهد، پس اگر سخنی نادرست در یافته‌های خود ببیند، چون مال غریبه‌ای که باید از اموال خود جداکنی، کنارش می‌نهد. از این رو امام حسین (ع) می‌فرماید: "یکی از نشانه‌های عالم این است که سخن خود را نقد می‌کند"[۱۱۱].

بنابراین، یکی از اخلاق دانشوری این است که پیوسته يافته‌های خود را مورد نقد و بررسی قرار دهد[۱۱۲].

پرهیز از مجادله

ستیز و مجادله یکی از آفات دانش است. امام علی (ع) می‌فرماید: "هرکس فراوان برای اثبات سخن نادرست ستیزه کند؛ پیوسته از دریافت حق محروم می‌شود"[۱۱۳].

ستیز و مجادله منشأ شک و موجب لغزش علمی است. امام علی (ع) می‌فرماید: "از مجادله بپرهیزید که شک به جا می‌گذارد"[۱۱۴] و می‌فرماید: "هر کس زیاد مجادله کند از اشتباه مصون نیست"[۱۱۵].

دانشمند یا دانش پژوهی که دل در گرو تکالیف خود دارد فرصت مجادله پیدا نمی‌کند. امام صادق (ع) می‌فرماید: "بنده‌ای که مشغول تكاليف الاهی خود باشد برای مجادله و فخرفروشی با مردم فرصت پیدا نمی‌کند"[۱۱۶].

علاوه بر اینکه به فرمایش امام صادق (ع)، ترک مجادله حتی اگر محق باشی نشانه تواضع است[۱۱۷] و تواضع از آرایه‌های ضروری عالمان[۱۱۸].

منابع

پانویس

  1. «و فرمانی نیافته بودند جز این که خدا را در حالی که دین خویش را برای او ناب داشته‌اند، با درستی آیین، بپرستند» سوره بینه، آیه ۵.
  2. «إِنَّمَا اَلْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ».
  3. « وَ إِنَّمَا لاِمْرِئٍ مَا نَوَى»؛ محمد بن حسن طوسی، تهذیب الأحکام، ج۱، ص۸۳.
  4. «أفضل العلم ما أخلص فيه».
  5. «العالم إذا أراد بعلمه وجه الله عزوجل هابه كل شئ، وإذا أراد بعلمه أن يكنز به الكنوز هاب من كل شئ».
  6. «مَا أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً إِلاَّ جَرَتْ يَنَابِيعُ اَلْحِكْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ».
  7. «عِنْدَ تَحَقُّقِ اَلْإِخْلاَصِ تَسْتَنِيرُ اَلْبَصَائِرُ».
  8. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷.
  9. «ای مؤمنان! چرا چیزی می‌گویید که (خود) انجام نمی‌دهید؟» سوره صف، آیه ۲.
  10. فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۹، ص۴۵۹؛ محمد بن عبدالله بن أبی‌زمنین، تفسیر، ج۴، ص۳۸۲.
  11. «آیا مردم را به نیکی فرا می‌خوانید و خود را از یاد می‌برید با آنکه کتاب (خداوند) را می‌خوانید؟» سوره بقره، آیه ۴۴.
  12. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۹۹.
  13. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۲.
  14. محمد بن حسن طوسی، امالی، ص۴۸۸؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۱، ص۳۲.
  15. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج۲، ص۶؛ قرطبی، تفسیر، ج۱، ص۴۱.
  16. عبدالله بن بهرام دارمی، سنن، ج۱، ص۱۳۵؛ سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۲۰، ص۶۱.
  17. خطیب بغدادی، اقتضاء العلم العمل، ص۲۰؛ ابن عبدالبر، جامع بیان العلم وفضله، ج۲، ص۶؛ عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۵۱۰.
  18. ذهبی، میزان الاعتدال، ج۲، ص۵۳؛ ابن‌حجر، لسان المیزان، ج۲، ص۴۶.
  19. «كونوا للعلم رعاة ولا تكونوا له رواة»؛ علی بن حسین صدوق، خصال، ص۱؛ عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۲، ص۲۹۸.
  20. على بند محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۴۰.
  21. على بند محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۴۰.
  22. «از بندگان خداوند تنها دانشمندان از او می‌هراسند» سوره فاطر، آیه ۲۸.
  23. «يَعْنِي بِالْعُلَمَاءِ مَنْ صَدَّقَ فِعْلُهُ قَوْلَهُ وَ مَنْ لَمْ يُصَدِّقْ فِعْلُهُ قَوْلَهُ فَلَيْسَ بِعَالِمٍ»؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۸، ص۲۴۲.
  24. ابن عبدالبر، جامع بیان العلم و فضله، ج۱، ص۱۹۵؛ متقی هندی، کنز العمال، ج۱۰، ص۲۱۰.
  25. مناوی، فیض الغدیر، ج۴، ص۲۰۶.
  26. ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص۲۴۴؛ شهید ثانی، منیة المرید، ص۱۴۷.
  27. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۱۱۱.
  28. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۶۷-۲۶۹.
  29. «و به راستی تو را خویی است سترگ» سوره قلم، آیه ۴.
  30. «تُلِينُ جَنَاحَكَ وَ تُطِيبُ كَلاَمَكَ وَ تَلْقَى أَخَاكَ بِبِشْرٍ حَسَنٍ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۳.
  31. «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  32. «إِنَّ أَكْمَلَ اَلْمُؤْمِنِينَ إِيمَاناً أَحْسَنُهُمْ خُلُقاً»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۹۹.
  33. «مَا يُوضَعُ فِي مِيزَانِ اِمْرِئٍ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ أَفْضَلُ مِنْ حُسْنِ اَلْخُلُقِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۹۹.
  34. «مَا يَقْدَمُ اَلْمُؤْمِنُ عَلَى اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَمَلٍ بَعْدَ اَلْفَرَائِضِ أَحَبَّ إِلَى اَللَّهِ تَعَالَى مِنْ أَنْ يَسَعَ اَلنَّاسَ بِخُلُقِه»؛محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۰.
  35. «أَرْبَعٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ كَمَلَ إِيمَانُهُ وَ إِنْ كَانَ مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ ذُنُوباً لَمْ يَنْقُصْهُ ذَلِكَ قَالَ وَ هُوَ اَلصِّدْقُ وَ أَدَاءُ اَلْأَمَانَةِ وَ اَلْحَيَاءُ وَ حُسْنُ اَلْخُلُقِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۱۰۰.
  36. «عَلَيْكُمْ بِحُسْنِ اَلْخُلُقِ فَإِنَّ حُسْنَ اَلْخُلُقِ فِي اَلْجَنَّةِ لاَ مَحَالَةَ»؛ ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الأخبار، ص۳۹۴.
  37. «و به بندگانم بگو تا گفتاری که نیکوتر است بر زبان آورند» سوره اسراء، آیه ۵۳.
  38. «شیطان میان آنان را می‌شوراند» سوره اسراء، آیه ۵۳.
  39. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ج۴، ص۴۸۹؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۰ ۲۶.
  40. سید محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۲، ص۱۰۴.
  41. سبزواری نجفی، الجدید فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۶۹.
  42. «إِنَّ سُوءَ اَلْخُلُقِ لَيُفْسِدُ اَلْعَمَلَ كَمَا يُفْسِدُ اَلْخَلُّ اَلْعَسَلَ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۲۱.
  43. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۲۱.
  44. «مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ عَذَّبَ نَفْسَهُ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۲۱.
  45. «اَلْخُلُقِ فَإِنَّ حُسْنَ اَلْخُلُقِ فِي اَلْجَنَّةِ لاَ مَحَالَةَ وَ إِيَّاكُمْ وَ سُوءَ اَلْخُلُقِ فَإِنَّ سُوءَ اَلْخُلُقِ فِي اَلنَّارِ لاَ مَحَالَةَ»ابوالفضل علی طبرسی، مشکاة الانوار فی غرر الاخبار، ص۳۹۴.
  46. «رَأْسُ اَلْعِلْمِ اَلتَّمْيِيزُ بَيْنَ اَلْأَخْلاَقِ وَ إِظْهَارُ مَحْمُودِهَا وَ قَمْعُ مَذْمُومِهَا»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۶۴.
  47. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۶۹-۲۷۲.
  48. «من ترفع بعلمه وضعه الله بعمله»؛ محمد ری‌شهری، العلم و الحکمة فی الکتاب و السنة، ص۴۰۴.
  49. «خَفْضُ اَلْجَنَاحِ زِينَةُ اَلْعِلْمِ»؛ ابن ‌صباغ مالکی، الفصول المهمه، ج۲، ص۱۰۵۴.
  50. «بِالتَّوَاضُعِ تُعْمَرُ اَلْحِكْمَةُ لاَ بِالتَّكَبُّرِ وَ كَذَلِكَ فِي اَلسَّهْلِ يَنْبُتُ اَلزَّرْعُ لاَ فِي اَلْجَبَلِ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۳۷.
  51. کهف؛ ۸۲-۶۰.
  52. زحیلی، وهبة التفسیر المنیر، ج۸، ص۲۲۴.
  53. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۷۲-۲۷۳.
  54. بقره: ۲۲۵، ۲۳۵ و ۲۶۳؛ آل عمران: ۱۵۵؛ نساء: ۱۲ و....
  55. توبه: ۱۱۴؛ هود: ۷۵.
  56. «نِعْمَ قَرِينُ اَلْعِلْمِ اَلْحِلْمُ»؛ جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث، ج۶، ص۱۵۹.
  57. «رَأْسُ اَلْعِلْمِ اَلْحِلْمُ»علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۶۴. .
  58. «اَلْعِلْمُ أَصْلُ اَلْحِلْمِ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۱.
  59. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۳.
  60. «غَايَةُ اَلْعِلْمِ اَلسَّكِينَةُ وَ اَلْحِلْمُ»؛ جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث، ج۴، ص۳۷۵.
  61. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۳.
  62. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۰.
  63. علی بن حسین صدوق، امالی، ص۷۱۱؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۱۰، ص۲۱۸.
  64. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۲۸.
  65. حمیری قمی، قرب الاسناد، ص۶۸؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۴۸.
  66. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۹۷.
  67. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۲۷۶؛ ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۲۰، ص۲۶۷.
  68. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۵۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۶۶۲.
  69. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۴۱.
  70. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۵۳.
  71. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۳۹.
  72. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۷۳-۲۷۴.
  73. ر. ک: شهید ثانی، منیة المرید، ص۱۶۳-۱۶۵؛ فاضل قطیفی، السراج الوهاج، ص۲۲.
  74. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۱۵.
  75. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۴۶.
  76. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۷۵.
  77. «مَنْ كَانَ غَرَضُهُ اَلْبَاطِلَ لَمْ يُدْرِكِ اَلْحَقَّ وَ لَوْ كَانَ أَشْهَرَ مِنَ اَلشَّمْسُ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۲۷.
  78. «(در حالی که از تکبّر) شانه بالا می‌اندازد تا (مردم را) از راه خداوند گمراه کند» سوره حج، آیه ۹.
  79. «(یاد کن) آنگاه را که کافران به ننگ - ننگ جاهلی- دل نهادند» سوره فتح، آیه ۲۶.
  80. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۷۵-۲۷۶.
  81. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۶۰.
  82. «بِالزُّهْدِ تُثْمِرُ اَلْحِكْمَةُ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۸۶.
  83. «مَنِ اِزْدَادَ عِلْماً وَ لَمْ يَزْدَدْ هُدًى لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اَللَّهِ إِلاَّ بُعْداً»؛ ابن‌ واضح یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۱۰۲.
  84. «إِنَّ اَلصَّفَاةَ اَلزُّلاَلَ اَلَّذِي لاَ تَثْبُتُ عَلَيْهِ أَقْدَامُ اَلْعُلَمَاءِ اَلطَّمَعُ»؛ عبدالرحمان بن ابی‌بکر سیوطی، الجامع الصغیر، ج۱، ص۳۱۴.
  85. محمد ری‌شهری، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۴۰۶.
  86. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۵، ص۱۵۳؛ محمد ری‌شهری، موسوعة العقائد الاسلامیه، ج۲، ص۱۵۰.
  87. محمد ری‌شهری، العلم و الحکمة فی الکتاب و السنة، ص۱۵۱.
  88. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۲۵، ص۱۵۲؛ محمد ری‌شهری، موسوعة العقائد الاسلامیه، ج۲، ص۱۵۰.
  89. زمخشری، ربیع الابرار، ج۲، ص۵۴۳.
  90. محمد بن حسن حر عاملی، الجواهر السنیه، ص۱۹۲.
  91. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۷۶-۲۷۷.
  92. «اَلصَّمْتَ زِينَةُ اَلْعَالِمِ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۱۹۲.
  93. «اَلصَّمْتُ زَيْنُ اَلْعِلْمِ»؛ جمال‌الدین محمد خوانساری، شرح فارسی غرر و درر آمدی، تصحیح سید جلال‌الدین محدث.
  94. محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۱، ص۳۷۱-۳۷۲.
  95. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۷۷.
  96. علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۶.
  97. علی بن محمد لیئی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۲۹.
  98. «مَنِ اِسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ وَ مَنْ شَاوَرَ اَلرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا»؛ نهج البلاغه، ترجمه فیض‌الاسلام، حکمت ۱۵۲، ص۱۱۶۵؛ محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۲، ص۱۰۵.
  99. «مَنْ أُعْجِبَ بِرَأْيِهِ ضَلَّ وَ مَنِ اِسْتَغْنَى بِعَقْلِهِ زَلَّ»؛ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۸، ص۱۹؛ محمد ری‌شهری، العلم والحکمة فی الکتاب والسنة، ص۱۷۴.
  100. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۷۷-۲۷۸.
  101. «قَلَّمَا يُصِيبُ رَأْيُ اَلْعَجُولِ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۳۶۹.
  102. «اَلرَّأْيُ مَعَ اَلْأَنَاةِ وَ بِئْسَ اَلظَّهِيرُ اَلرَّأْيُ اَلْفَطِيرُ»؛ محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج۷۵، ص۸۱.
  103. «در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  104. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۷۸-۲۷۹.
  105. «چرا دانشوران ربانی و دانشمندان (تورات‌شناس) آنان را از گفتار گناه‌آلود و رشوه‌خواری باز نمی‌دارند؟ به راستی زشت است آنچه می‌کردند!» سوره مائده، آیه ۶۳.
  106. حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۳۷.
  107. نهج البلاغه، ج۱، ص۳۶.
  108. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۷۹.
  109. «كُونُوا نُقَّادَ اَلْكَلاَمِ فَكَمْ مِنْ ضَلاَلَةٍ زُخْرِفَتْ بِآيَةٍ مِنْ كِتَابِ اَللَّهِ كَمَا زُخْرِفَ اَلدِّرْهَمُ مِنْ نُحَاسٍ بِالْفِضَّةِ اَلْمُمَوَّهَةِ اَلنَّظَرُ إِلَى ذَلِكَ سَوَاءٌ وَ اَلْبُصَرَاءُ بِهِ خُبَرَاءُ»؛ احمد بن محمد بن خالد برقی، المحاسن، ج۱، ص۲۳۰.
  110. سید رضی، المجازات النبویه، ص۱۹۸؛ ابن عدی، کامل، ج۱، ص۲۳۱.
  111. «مِنْ دَلاَئِلِ اَلْعَالِمِ اِنْتِقَادُهُ لِحَدِيثِهِ »؛ حسن بن علی ابن‌شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، ص۲۴.
  112. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۸۰.
  113. «مَنْ كَثُرَ مِرَاؤُهُ بِالْبَاطِلِ دَامَ عَنَاهُ عَنِ اَلْحَقِّ»؛ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۴۵۷.
  114. «إِيَّاكُمْ وَ اَلْجِدَالَ فَإِنَّهُ يُورِثُ اَلشَّكَّ»؛ علی بن حسین صدوق، خصال، ص۶۱۵.
  115. «مَنْ كَثُرَ مِرَاؤُهُ لَمْ يَأْمَنِ اَلْغَلَطَ»؛ علی بن محمد لیثى واسطی، عیون الحکم و المواعظ، ص۴۴۲.
  116. «إِذَا اِشْتَغَلَ اَلْعَبْدُ بِمَا أَمَرَهُ اَللَّهُ تَعَالَى وَ نَهَاهُ لاَ يَتَفَرَّغُ مِنْهُمَا إِلَى اَلْمِرَاءِ وَ اَلْمُبَاهَاةِ مَعَ اَلنَّاس»؛ میرزا حسن نوری، نفس الرحمن فی فضائل سلمان، ص۲۳۸.
  117. محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۱۵، ص۲۷۴.
  118. تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج۱، ص۲۸۰-۲۸۱.