مردمسالاری در کلام اسلامی
ادعای ناسازگاری امامت با دموکراسی
مخالفان و منتقدان اصل امامت و مکتب تشيع که از راهکارهای مختلف به جرح و تضعیف این اصل و مکتب میپردازند، یکی از مستمسکهای خود را ادعای تعارض اصل امامت با دموکراسی (اکثریت مردم) وصف کردند، به این معنا که چون امام یعنی حاکم و رهبر سیاسی و اجتماعی مردم توسط یک مقام قدسی به نام پیامبر (ص) یا خداوند انتخاب و تعیین میشود، لذا رأی مردم و دموکراسی مغفول و نادیده انگاشته شده و بدینسان با دموکراسی ناخواناست. یک روشنفکر به اصطلاح مسلمان در سخنرانی دو ساعته دانشگاه سوربن پاریس در سال ۱۳۸۵ تحت عنوان مردمسالاری و تشيع آن دو را ناسازگار معرفی کرد[۱]. البته پیشینه این شبهه به حدود یک قرن پیش برمیگردد که روشنفکران اهل سنت مانند احمد امین مصری نظریه شیعه در باب امامت را با دموکراسی متعارض انگاشتند[۲]
نقد و بررسی
در نقد شبهه فوق نکات ذیل قابل تأمل است.
نقد اول: تعدد مدلهای دموکراسی: طرفداران تعارض امامت با دموکراسی متأسفانه بدون تبیین و ترسیم دو طرف نسبت "امامت و دموکراسی" به ناسازگاری آن دو حکم دادند، در حالیکه سیر منطقی بحث اقتضا میکرد نخست ضمن تعریف امامت و دموکراسی چگونگی تعارض و عدم جمعشان را توضیح میدادند. در اینجا ما برای رعایت سیر منطقی بحث به توضیح آن دو میپردازیم. معنای لغوی دموکراسی حکومت مردم است که از ترکیب دموس "Demos" به معنای مردم و کراتئین "Kratein" به معنای حکومت کردن به دست میآید، در اصطلاح نیز به حکومت مردم یا اکثریت تعریف و ترجمه میشود، جامعهشناسان و فلاسفه سیاسی به این تعریف اشکالاتی وارد کردهاند که در جای خود باید بررسی شود [۳].
علاوه آنکه دموکراسی به اعتبارات مختلف مانند نحوه مشارکت مردم "مستقیم و غیرمستقیم"، سیر تاریخی "کلاسیک و معاصر"، هدف "لیبرال، سوسیالیستی، نخبهگرایانه و روش یا ارزش" به اقسام و مدلهای مختلف تقسیم میشود[۴] که موجب دشواری تعریف دموکراسی شده و لذا به تبیین مدلهای مختلف آن میپردازیم.
- دموکراسی به مثابه ارزش: مهمترین مدل دموکراسی دو مدل آن است که "به مثابه ارزش" و "به مثابه روش" معروف است. قسم اول خود دموکراسی و آرای مردم و اکثریت را فی نفسه ارزش میانگارد، به گونهای که انتخاب اکثریت را درست، عقلی و کاشف از خیر واقعی و مصلحت عمومی میداند، این مدل بر یک سری مبانی و مفروضاتی تأکید دارد. مانند لیاقت مردم بر حکومت خویش، پیروی بشر از عقل و منطق و اخلاق، توانایی بشر برای نیل به پیشرفت مادی و معنوی. این مدل خود به خردهای مختلف مانند پلوارالیستی تقسیم میشود که آن معرفتهای بشری اعم از درست و نادرست، حق و باطل را به دیده احترام نگریسته و هیچ ایدئولوژی را بر نمیتابد.
- دموکراسی قانون و نخبگان: تعریف مشهور و کلاسیک دموکراسی مشارکت اکثریت مردم در انتخاب حاکم و اداره حکومت است. لکن در یکصد ساله اخیر برخی از فلاسفه سیاست دو مدل دیگر را پیشنهاد و طرح کردند. به موجب مدل دموکراسی قانونی: جوهر دموکراسی نه حکومت اکثریت بلکه حکومت قانون است. از این دیدگاه قدرت خطرناک و لذا با قانون میتوان کنترل کرد. حداکثر این است که این مدل از دموکراسی نه حکومت مستقیم تودهها بلکه وسیلهای برای مشورت با اکثریت است. مدل دیگر دموکراسی، دموکراسی نخبگان است. طراحان آن بر این باورند که اصولاً دموکراسی به معنای انتخاب و مشارکت اکثریت در حکومت ناممکن و توهمی بیش نیست، بلکه اصل حکومت در دست اقلیت جامعه به عنوان "نخبگان" قرار دارد. نخبهگرایان کلاسیک مانند پارتو و موسکا و نوین مانند شومپیتر رابرت دال منشعب شدند. نخبه گرایان معاصر یا نوین بر خلاف کلاسیک معتقدند که قواعد دموکراسی به نظر معتبرند اما در عمل حکومت دموکراسی در دست نخبگان قرار دارد[۵]
- دموکراسی به مثابه روش: مدل دوم دموکراسی "به مثابه روش" است، چنانکه از اسمش پیداست، انتخاب اکثریت را به مثابه یک روش و راهکار برای حکوم تمی انگارد، این مدل نسبت به مدلها و قرائتهای مختلف دیگر انعطافپذیر میباشد و لذا مدل لیرالیستی و سوسیالیستی از زیر مجموعههای آن به شمار میآیند [۶] به جهت اهمیت ویژه دو مدل اخیر ما به تعریف آن دو میپردازیم.
- دموکراسی لیبرال: دموکراسی لیبرال بر اولویت و تقدم آزادی شهروندان بر دیگر ارزشها مانند: برابری، فضیلت مدنی و رفاه تأکید میکند؛ امروزه نولیبرالهایی مانند هایک آَشکارا تصریح می کنند که این لیبرالیسم است که برای دموکراسی خط و نشان میکشد و انتخاب اکثریت نمیتواند ارزشهای لیبرالیسم مانند آزادی شهروندان را سلب یا تحدید کند.
- دموکراسی سوسیالیستی: دموکراسی سوسیالیستی به جای «آزادی شهروندان، بر اصل برابری و حقوق اقتصادی آنان اهتمام میورزد و بر این اعتقاد است که دولت باید بر امور اقتصادی دخالت داشته و برای تأمین اصل برابری و حقوق اقتصادی میتواند آزادیهای مردم را سلب یا تحدید نماید.
نسبت اسلام و تشيع با دموکراسی: بعد از توضیح مدلهای مختلف دموکراسی اینک به تحلیل نسبت اسلام و دموکراسی میپردازیم. با توضیحی که دربره مدلهای دموکراسی داده شد، خواننده آگاه در برابر این سؤال که آیا اسلام با دموکراسی سازگار است؟ بالفور پاسخ میدهد که نخست باید مقصود و مراد خود را از دموکراسی و مدل آن به وضوح و شفاف بیان کرد، آنگاه پاسخ آن را از اسلام طلبید.
الف. ناسازگاری اسلام و تشيع با دموکراسی به مثابه ارزش: اگر طرف نسبت اسلام با دموکراسی به مثابه ارزش باشد، باید گفت، از آنجا که اسلام و تشيع خود بر یک سری مبانی و اصولی تغییر ناپذیر تأکید دارد، مانند اصل حاکمیت الهی، ابزارانگاری دنیا برای سعادت اخروی، ضرورت اجرای احکام دین در جامعه، لذا نمیتواند با این دموکراسی و مبانی آن تلائم و سازگاری داشته باشد، مثلاً اینکه انتخاب اکثریت فینفسه ارزش و درست و منطقی است، این اصلا با عقل سلیم سازگار نیست؛ چراکه موارد خطای اکثریت در تاریخ بسیار است. اینکه رأی اکثریت در هر زمینه ولو موارد مخالفت با دین و آموزههای آن، اصل مطاع و لازمالاجراء است، اسلام آن را بر نمیتابد و تنها اکثریت را در موارد و مسائل متلائم با دین، خرد و فطرت میپذیرد. از اینجا میتوان به صورت احتمالی به دفاع از طرفداران نسبت ناسازگاری اسلام و دموکراسی پرداخت و متذکر سد که مقصود آنان از اصطکاک و مخالفت اسلام با دموکراسی مدل ارزش آن است که عالمان دین بیشتر آن را دموکراسی غربی مینامند.
ب. سازگاری اسلام و تشيع با دموکراسی به مثابه روش: اما اگر طرف نسبت اسلام و تشيع با دموکراسی به مثابه روش باشد، اینجا نمیتوان به ضرس قاطع از تعارض و یا سازگاری سخن راند، بلکه باید گفت چون اصل این مدل انتخاب اکثریت را نه به مثابه یک ارزش بلکه به منزله یک روش و راهکار میپذیرد، اسلام نیز به رأی اکثریت ارج مینهد، البته برای آن یکسری شرایط و محدودیتهایی قائل است، که مهمترین شرط آن است که بر رأی اکثریت جهت و سویه تعیین میکند. رأی و نقش اکثریت در زمان غیبت معصوم بارزتر است، مردم میتوانند با لحاظ ارزشها و صفات دینی خود به صورت مستقیم یا غیر مستقیم حاکم و رهبر خود را انتخاب و در اداره کشور و نظارت بر امور نقش خود را ایفا نمایند. بر این دموکراسی میتوان "دموکراسی دینی"، "قدسی" و "مردمسالاری دینی" اطلاق کرد. اینکه چنین مدل دموکراسی دینی در غرب وجود ندارد، باید گفت اولاً دموکراسی به مثابه روش با دموکراسی دینی و مصاف انعطافپذیر است و سخن در اصل انطباق معیارهای دموکراسی است. اما اینکه چنین مدلی که در غرب تا حال وجود نداشته این دلیل بر ضعف یا بطلان نمیشود. ثانیاً: چگونه لیبرالها دموکراسی و انتخاب اکثریت را فقط در حریم اصول مکتب لیبرالی خود میپذیرند و در موارد تعارض اصل لیبرال با دموکراسی، اصول خود را مقدم و حاکم میدانند و در این صورت، کسی یا کسانی از جرح و محکومیت دموکراسی دفاع نمیکنند، اما وقتی ارزشهای دینی، دموکراسی را به منطقهای - که بالمآل مصلحت مردم ملحوظ است - محدود کند، همه از تعارض دین و دموکراسی سخن میرانند؟! عین این سخن در دموکراسی سوسیالیستی نیز تکرار میشود. حاصل آنکه به صورت مطلق نمیتوان از سازگاری اسلام و دموکراسی طرفداری کرد، بلکه باید به تبیین و کالبدشکافی معنا و نوع دموکراسی پرداخت، آنگاه اسلام را باز ستاند.
ج: سازگاری اسلام و تشيع با دموکراسی قانونی: یکی از مدلهای دموکراسی دفاع از اصل حاکمیت قانون و قانونمندی و نه رأی اکثریت بود، نهایت طرفداران، این مدل دموکراسی قانون را بر حسب فرهنگ و مبانی پذیرفته خود مانند اصل لیبرالیسم و منافع دینی و اقتصادی معنا و تفسیر نموده و مدل دلخواه دموکراسی را بر این مبانی پیریزی کردند. چنین قرائتی از دموکراسی را میتوان در اسلام و تشيع نیز اجرا و تفسیر نمود، اسلام و تشيع در عرصه سیاست و حکومت دارای نظام سیاسی و اقتصادی خاص میباشد و بر این اعتقاد است که در جامعه قانونی و مبانی خاص باید حاکم باشند، شخص حاکم در واقع مجری و متولی این قوانین و امین مردم است. در این فرض میتوان از سازگاری اسلام با این مدل دموکراسی سخن گفت. لکن قانون و مبانی چنین مدلی از دموکراسی از مبانی دموکراسی غرب مانند لیبرالیسم متفاوت خواهد بود.
د. سازگاری اسلام و تشيع با دموکراسی نخبگان: دموکراسی نخبگان از مدلهای جدید و معاصر غرب است که طرفداران آن بیشتر نه به رأی اکثریت بلکه بر وجود نخبگان جامعه در اداره حکومت با تعامل با رقابت گروهها و احزاب تأکید میکنند. این نوع دموکراسی را نیز فیالجمله میتوان بر اسلام انطباق داد. اسلام چهارده سده پیش مقام امامت و امامت را به دلیل کمالات ذاتی اشخاص خاص به آنان تفویض نمود و به نوعی به وجود نخبگان خاص - از نوع الهی - در رأس امور مردم تأکید نمود و در عصر غیبت نیز اسلام برای تصدی رهبری جامعه صفات و ویژگیهای خاص مانند علم، عدالت و مدیریت تعیین نموده است. بعد از تعریف دموکراسی و مدلهای آن به توضیح بیشتر عدم تعارض تشيع با دموکراسی میپردازیم و برای این منظور به نقش مردم در حوزه سیاست و حکومت از نگاه تشيع اشاره میشود:
نقد دوم: مشارکت مردم در عرصه سیاست در نگاه شیعه: امامیه هر چند اصل نصب حکومت و خلافت علی (ع) توسط پیامبر (ص) و خداوند را قبول دارند، لکن معتقدند حکومت آن حضرت باید با مقبولیت و رضایت مردم تحقق یابد و نمیتوان با زور و اکراه حکومتی را - هر چند مشروع - بر مردم تحمیل کرد. به دیگر سخن حکومت در اسلام ومکتب تشيع از دو مؤلفه تشکیل مییابد: مؤلفه اول دینی بودن حکومت و رهبر آن است که رهبر حکومت با وجود معصوم به غیر معصوم نمیرسد که آن حکومت پیامبر و دوازده امام معصوم است. مؤلفه دوم مشارکت مردم در امر حکومت و مقبولیت حکومت دینی نزد مردم است. از آنجا که برخی از روشنفکران امروزه میکوشند دیدگاه شیعه در حکومت را ناسازگاری با مشارکت مردم "دموکراسی" توصیف کنند، ما به ناچار به تقریر مؤلفه دوم میپردازیم.
نکته نخست اینکه نگارنده مبانی قرآنی نقش مردم در امر حکومت را در مجال دیگر به تفصیل روشن کرده[۷] و اینک به عناوین آن اشاره میشود:
- انسان خلیفه خدا: بر این مطلب آیاتی دلالت میکنند[۸] لازمه خلافت، بر عهده گرفتن حقوق و مسئولیتهای خداوندی مانند حکومت، حکمرانی و تصویب قوانین لازم اجتماعی - در صورت فقدان نص - میباشد[۹].
- اصل شورا: شورا و مشورت در حکومت و اداره آن مورد تأکید قرآن قرار گرفته است [۱۰] و اندیشوران شیعی نیز آن را تقریر نمودهاند.
- ولایت تامامی مؤمنان: قرآن کریم مؤمنان را ولیّ، متولی و سرپرست امور یکدیگر توصیف میکند[۱۱] و به انسانهای مؤمن حق حاکمیت و تولی امور جامعه اعطا میکند[۱۲].
- جامعه مسئول تشکیل حکومت و صیانت از آن: از منظر قرآن تشکیل حکومت دینی و پاسداری از آن از وظایف و شئون مردم به شمار میآید[۱۳]. علاوه آنکه قرآن حاوی احکام اجتماعی و جزایی است که اجرای آنها را نه از شخص حاکم - بلکه از کل جامعه و شهروندان خواسته است. روشن است مردم بدون تشکیل حکومت و گرفتن زمان قدرت بر انجام این خواست الهی قدر نخواهند بود.
- حکومت امانت و حاکم امین مردم: از نگاه قرآن حکومت امانت مردم نزد زمامداران و آنان امین و نگهبانان حقوق مردماند[۱۴].
- نهی از استکبار: قرآن کریم در آیات متعدد، استکبار و حکومت جور و ستم را نهی و یکی از وظایف پیامبران را مبارزه با حکومتهای سرکش و آزاد ساختن شهروندان از طوق ظلم برشمرده است [۱۵]. یکی از مصادیق حکومت جور و استکبار، حکومت با اکراه و زور بر مردم است [۱۶].
بعد از ذکر عناوین قرآنی مثبت مشارکت مردم در امر حکومت اینک به چند روایت در این حوزه میپردازیم[۱۷]: در روایت معروف پیامبر اسلام (ص) به اصل حکومت و حاکمیت الهی حضرت علی (ع) تأکید ورزیده و لکن اعمالِ چنین حکومتی را به پذیرش و رویکرد مردم منوط میداند: "ای پسر ابوطالب اصل ولایت و حاکمیت الهی از آن توست. اگر مردم در کمال عافیت و رضایت به تو روی آورند. زمام حکومت را به دست گیر، اما اگر راه اختلاف و مناقشه را پیش گرفتند، مردم و حکومتشان را واگذار کن"[۱۸]. پیامبر (ص) در روایت دیگر حکومت با اکراه و بدون مشورت را نهی کرد: "هر کس در صدد ایجاد تفرقه در صفوف جماعت مسلمانان برآید و قصد غضب امور امت و تولی آن بدون مشورت را داشته باشد، او را بکشید که خداوند به آن اذن داده است"[۱۹]
امام علی (ع) در تصدی حکومت که حق الهی خویش بود. به شیوه زور و اکراه روی نیاورد، بلکه آن را با درخواست مردم و بیعت آنان پذیرفت و بیعت مردم و دیگران را به رضایت و به صورت علنی منوط نمود: "بيعت من با شما پنهانى نيست و جز با خشنودى مسلمانان، صورت نگيرد"[۲۰]. بیعت مردم با حاکم در مرحله بیعت و انتخاب آزاد و از روی اختیار است، اما بعد از بیعت مردم باید به میثاق خود مستلزم شوند: "تا مردم با كسى بيعت نكردهاند اختياردار و آزادند"[۲۱]. از منظر حضرت حکومت امانت و حاکم امین مردم است، چنانکه حضرت در نامهای به یکی از استانداران خود نوشت: "حكمرانى براى تو طعمه نيست، بلكه امانتى است بر عهدهات، و از تو خواستهاند دستور مافوق خود را رعايت نمايى، تو را حقّى نيست كه در امور رعيّت به دلخواهت رفتار كنى"[۲۲]. حضرت در نامه دیگر به فرماندهان خود آنان را نگهبانان و وکیل مردم توصیف نمود: "شما خزانهداران رعيّت، و وكلاى ملّت هستيد"[۲۳]. آن حضرت حکومت و حاکمیت را از آن مردم اعلام میدارد: "ای مردم! تعیین حاکم جز حقوق شماست و کسی نمیتواند بر مسند حکومت بنشیند مگر آنکه شما او را انتخاب کنید، من به عنوان حاکم تنها امین و کلیددار شما هستم" [۲۴]. حضرت تعیین حاکم از طریق شورا را حق مهاجرین و انصار توصیف میکند: "همانا شورا حق گروه مهاجر و انصار است. اگر آنان بر شخصی مجتمع شده و او را امام و رهبر نامیدند، خداوند نیز بر آن راضی است"[۲۵]. حضرت انتخاب حاکم توسط مردم را امر واجب در حکم الهی و اسلام بر مسلمانان یاد میکند و آن را در عین اینکه از مقوله "حقوق" است، تکلیف نیز وصف نمده است: "واجب در حکم خدا و حکم اسلام بر مسلمانان بعد از موت یا قتل امامشان این است که عملی را انجام نداده و بر کاری اقدام ننموده و دست و پایی را به طرف کاری دراز نکنند پیش از آنکه برای خودشان امامی را اختیار کنند"[۲۶]. ما به دلیل خوف از اطاله بحث به همین روایات بسنده میکنیم و از ذکر روایات ائمه دیگر و گزارش آرای علمای شیعه صرفنظر میکنیم و همین میزان امید است کافی باشد که مکتب تشيع و اصل امامت در صدد تحمیل حکومت معصوم خود با زور و اکراه بر مردم نیست بلکه چهارده سده پیش این امامان شیعه بودند که از اصل شورا، بیعت و انتخاب مردم در عرصه سیاست و حکومت دفاع نمودند و حکومت خود حضرت علی (ع) نیز بیانگر این مدعاست. اگر قرار باشد نسبت اسلام و دموکراسی در صدر اسلام سنجیده شود، باید خلافت عمر توسط نصب و توصیه خلیفه اول و تعیین عثمان توسط هیئت پنج نفره منصوب عمر کالبدشکافی و روشن شود که اسلام اهل تسنن نه تشيع با دموکراسی عملاً ناسازگار است.
نکته دیگر اینکه خواننده فاضل از این همه تأکید و اهتمام بر نقش مردم در عرصه سیاست و حکومت، مؤلفه دوم حکومت دینی را حس و درک میکند، اما مؤلفه اول حکومت دینی یعنی اصل دینی حکومت و تعیین حاکم معصوم توسط خداوند و پیامبر اسلام (ص)، جزء مؤلفه اول حکومت دینی است که مردم و شهروندان نه به اجبار و اکراه بلکه به دلیل باورهای دینی و اعتقادیشان باید آن را بپذیرند و چنانکه گفته شد، اگر از پذیرفتن آن استنکاف نمودند، از جهت دینی مرتکب معصیت شده و در عین حال حکومت دینی معصوم تحقق نخواهد یافت و معصوم نیز با اکراه و زور بر مسند حکومت نمینشیند. پس هیچ نوع تضادی بین نظریه سیاسی شیعه با دموکراسی - به معنای روشی - وجود ندارد.
نقد سوم: تمایز امامت و حکومت: منتقدان امامت با تفسیر ناقص و یک بعدی امامت یعنی تفسیر آن به مسئله حکومت و زعامت سیاسی از طریق نصب پیامبر اسلام، امامت را مساوی حکومت منصوب انگاشته و آن را به دلیل تعارض با دموکراسی مورد هجمه قرار دادند. لکن منتقدان با حذف برخی از مدعای شیعه و به تعبیر دقیقتر حذف ارکان اصلی نظریه شیعه یعنی وجود امام معصوم دارای علم لدنی و صاحب الهام - که بحث آن گذشت - و تکیه بر قسمت تاریخی یعنی حکومت در صدد تضعیف و جرح تشيع از طریق مغالطه "حذف" برآمدند. چراکه آنچه شیعه بر تنصیصی بودن آن اصرار میورزد صرف تعیین حاکم و والی مسلمین بعد از حیات پیامبر نیست. مسئله مورد بحث فراتر از مقولهٔ حکومت و تعیین حکمران است، بلکه شیعه امامت را در دایرهٔ گستردهای میبیند و آن را والا و برتر از حکومت میداند که مشتمل بر مرجعیت دینی و علمی است. به این معنا کمه امام و جانشین پیامبر همانند وی دارای عصمت و مسئولیت الهی در بیان و حراست از دین است و رأی وی مانند رأی پیامبر در همهٔ زمینههای دینی، سیاسی و اجتماعی فصل الخطاب امت خواهد بود. این شأن امام والاتر و مقدم بر شأن حکومتی است. استاد مرتضی مطهری در اینباره میگوید: "در مورد مسئله امامت، آنچه که در درجهٔ اول اهمیت است مسئلهٔ جانشینی پیغمبر است... آیا بعد از پیغمبر انسانی وجود داشت که واقعاً مرجع احکام دین باشد آنطوری که ایشان مرجع و مبین و مفسر بودند[۲۷]. اگر امامت را به این شکل ساده و در سطح حکومت طرح کنیم و بگوییم امامت یعنی حکومت، آن وقت میبینیم جاذبهٔ آنچه اهل تسنن میگویند بیشتر از جاذبهٔ آن چیزی است که شیعه میگوید[۲۸]. ایشان چنین شیوهٔ بحث را اشتباه بزرگ میداند که بعضی از قدمای متکلمان هم مرتکب آن شدهاند[۲۹]: "به دیگر سخن، اگر با ادلّهٔ متقن شایستگی امام علی (ع) بر نیابت و تصدی مقام مرجعیت دینی پیامبر (ص) ثابت شود، نیابت ایشان در امر حکومت هم خود به خود ثابت میشود"[۳۰]
نقد چهارم: امامان نخبگان انحصاری حاکمان شایسته: در مباحث عصمت و علم و الهام امامان روشن شد که دارا بودن مقام امامت و زعامت و تعیین آن بر حسب لیاقت و شایستگی انجام گرفته است. و چون چنین شایستگی و به بیان دقیق علت مقتضیّه در صدر اسلام منحصر در وجود مبارک حضرت علی (ع) بود، از آن بر میآید که آن حضرت در مقام واقع و ثبوت، امام و جانشین حقیقی پیامبر بود و در همین حدّ هم نیازی به تنصیص پیامبر نبود و لذا نصبهایی که از پیامبر در خصوص امامت حضرت علی (ع) وارد شده همه جنبهٔ کاشفیت و ارشادی دارند. اینگونه نیست که حضرت علی (ع) با این نصوص مثلاً حدیث غیر به مقام امامت نائل گشته است. بلکه چون در واقع مقام و شایستگی امامت را داشته است این نصوص وارد شده است. بنابراین مقام امامت حضرت علی (ع) با تنصیص صورت نگرفته است تا اشکال شود که شیعه مسئله حکومت را از چهرهٔ دموکراسی و عقلانی خارج و آن را به صورت موروثی تبدیل کرده است. به دیگر سخن، امامان در عصر خودشان شایستگان و نخبگان واقعی و منحصر برای تصدی مقام امامت و حکومت بودند و شیعه نیز مدعی زعامت نخبگان واقعی بر امور سیاسی، اجتماعی، علمی و دینی است که آن با دموکراسی به مدل نخبهگرایی مطابق است. علاوه آنکه نظریه امامت ضمن تأکید بر اصل نصب امام شرط اعمال حاکمیت آن را مقبولیت و رضایت مردم اعلام کرده و در آن هیچ اکراه و اجباری نیست، پس نظریه امامت در هیچ بخشی با دموکراسی تعارض ندارد.
نقد پنجم: نیاز دموکراسی حقیقی به بستر لازم: شاید اینجا این سؤال مطرح شود که چرا پیامبر یافتن امام و رهبر حقیقی را بر عهدهٔ خود مردم نگذاشت و با روایات مختلف مردم را به بیعت با امامان ملزم کرد؟ پاسخ این سؤال روشن است. چراکه یکی از وظایف پیغمبر ارشاد و راهنمایی امت خود و تبیین اصول شریعت است، و در سوی دیگر چون مردم صدر اسلام به خاطر شبهات مختلف مانند سوء تبلیغات امویان و منافقان و قدرت طلبان در حدی از رشد سیاسی نبودند که امام واقعی خویش را خود تعیین و پیدا کنند، لذا مسئله "تنصیص" ضروری بود، استاد مرتضی مطهری در اینباره میگوید: " از اینجا معلوم میشود که مردم آن وقت صلاحیت نداشتند که خلیفه یعنی ولی امر را انتخاب کنند و فرضاً اگر قبول کنیم که اصل حکومت اسلامی بر انتخاب است نه بر انتصاب، در آن روزها و بلکه تا سالها و قرنها میبایست که حاکم انتصابی باشد"[۳۱]. به تقریر دیگر، دموکراسی حقیقی انتخاب و گزینش مردم، حاکم و شایسته و واجد شرایط لازم برای تصدی امر حکومت است که آن در بستری خاص مانند قدرت تشخیص مردم، عدم تبلیغات سوء علیه کاندیدای شایسته، قدرت و زمینه معرفی برای کاندیدای شایسته عملیاتی میشود. اگر چنین شرایطی تحقق نیابد، حکمت و عقل مقتضی است که برای اداره بهینه امور و کمک به مردم زمینه لازم معرفی و یا انتخاب کاندیدای منحصره صلاحیتدار را ایجاد کرد و چنین امری منطقی و شایستهسالاری است. جای تعجب از برخی روشنفکران است که خود را طرفدار فلسفه سیاسی مغرب زمین مانند فلسفه پوپر میدانند. پوپری که برای جهان سوم به دلیل عدم رشد مردم آن دموکراسی را بر نمیتابد و به راحتی دموکراسی را فدای خواستههای غرب میکند، اما یکی از روشنفکران به اصطلاح مسلمان در مسئله دموکراسی از غربیها هم غربیتر شده و شیعه و نظریه امامت را به دلیل توهم تعارض با دموکراسی به جرح آن میپردازد، اما به این نکته فکر نمیکند که آیا در آن عصر واقعاً با اینهمه هجمهها و شایعات درباره شخصیت علی (ع) "مانند اینکه حضرت نماز نمیخواند" آیا بستر و مجال مناسبی برای انتخاب شایسته مردم و به اصطلاح دموکراسی وجود داشت؟. اگر خداوند و پیامبر (ص)، حضرت علی (ع) را به عنوان رهبر و امام مردم معرفی و نصب نمیکرد چه قضاوتی نسلهای امروزه در اینباره میکردند؟ آیا - العیاذ بالله - خداو پیامبرش را به کتمان حقیقت و نادیده انگاشتن اصل نخبهگرایی متهم نمیکردند؟ آیا نمیگفتند خدا و رسولش در مقابل امثال معاویه، منافقان و دیگر فرصت و قدرتطلبان چرا علی (ع) را تنها گذاشتند؟
نقد ششم: تقدیم حکم الهی بر دموکراسی : اگر از مطالب پیشین غمض عین شود و بپذیریم که اصل امامت و حکومت منصوب الهی با دموکراسی غربیها یا هر نظریه انسانی دیگر متعارض باشد، آیا در تعارض حکم الهی با حکم غربی و به ظاهر انسانهای متمدن، کدام یک را باید ترجیح و مقدم داشت؟ اگر اصل نصب حکم الهی باشد، چنان که شیعه بر آن اعتقاد دارد، چه لزومی دارد که حکم الهی را فدای حکم غیر الهی نمود، آیا انسان نباید در برابر حکم آفریدگار هستیبخش خود کرنش نشان دهد؟ یا اینکه به صرف اتکا به پیشرفت علمی در مقابل آن موضع مخالفت بگیرد؟ روشن است انسان متأله و خداباور حکم الهی را بر جان خود هم مقدم میدارد. علاوه آنکه دموکراسی ادعا شدهٔ غربیها دارای کاستیهای حقوقی و انسانی مختلف است که اشاره خواهد شد و به صرف توهم تقابل مکتب تشيع با آن نباید دموکراسی را بر تشيع ترجیح داد.
نقد هفتم: کاستیهای دموکراسی: این نظریه - که برخی آن را به صورت مطلق تقدیس و گرامی داشته و در تقابل آن با امامت به ترجیح آن روی آوردند - از اشکالات حقوقی و کاستیهای عقلی فراوانی رنج میبرد که بازیابی سلامتی و کمال آن در گرو ترمیم آن است که اینجا به برخی اشاره میشود.
- عدم مشارکت اکثریت: تجربه انتخابهای پیشین غرب نشان داده است که اکثریت شهروندان در انتخابات شرکت نمیکنند. پس جوهر اساسی دموکراسی تحقق نمییابد.
- عدم انتخاب حاکم توسط اکثریت: ممکن است به ندرت در بعضی انتخابات اکثریت نسبی شهروندان در انتخابات شرکت کنند ولی به دلیل تکثر کاندیدای ریاست قوه مجریه، به جرئت میتوان مدعی شد که هیچ حاکمی در انتخابات توسط اکثریت انتخاب نشدهاند. بر این دو کاستی فیلسوف علمی معروف قرن بیستم یعنی کارل ریموند پوپر اعتراف کرده است[۳۲].
- فقدان مبنای قانونیت در نسل بعدی: بین دو انتخابات هزاران بلکه میلیونها انسان با رسیدن به سنّ قانونی به جامعه اضافه میشوند که مجبورند از حکومت و حاکمی که انتخاب نکردهاند تبعیت و اطاعت کنند، مبنای این لزوم اجبار از جهت حقوقی چیست؟
- حاکمیت جو مسموم در انتخابات: در اکثر انتخابات این تبلیغات است که راه را برای انتخاب شدن کاندیدای خاص هموار میکند. روشن است که تبلیغات نیز در گرو هزینههای میلیونی بل میلیاردی است که کاندیدای خاص باید با وعدههای پیشین به اشخاص و احزاب از عهده آن برآید.
- تنزیل کارآمدی دولت: ممکن است از راهکار انتخابات شخص فاقد صلاحیت یا انتخاب مفضول به جای فاضل به دلایل گوناگون مثل بومی بودن کاندیدای خاص؛ کشور با کاستی مدیریت و در نتیجه ناکارآمدی دولت مواجه گردد. بکله چه بسا جامعه را به سوی بحران پیش برد. همچنین ممکن است با انتخابات زودهنگام و تغییر دولت نتواند برنامههای دراز مدت و ثابت برای بهینه اداره کردن کشور ساماندهی نماید.
اعتراف اندیشوران غربی:کاستیهای فوق از دید خود فلاسفه سیاسی غرب پنهان نمانده و منصفانشان به نقد دموکراسی پرداختند، بلکه به دلیل تکثر مدل های مختلف دموکراسی پرداختند، بلکه به دلیل تکثر مدلهای مختلف دموکراسی طرفداران هر کدام مدل دیگر را غیر منطقی و ناکارآمد وصف کردهاند؛ که اینجا مجال گزارش اعترافات آنان نیست [۳۳]
نقد هشتم: جواب نقضی: برای برخی روشنفکران به اصطلاح مسلمان که به دلیل توهم تعارض امامت با دموکراسی به جرح امامت و ترجیح دموکراسی روی آوردند و چهبسا ممکن است با این شیوه نیز برخی از اهل سنت امامت را زیر سؤال ببرند، به عنوان جواب نقضی میتوان گفت پاسخ این منقدان درباره حاکمیت پیامبر اسلام (ص) چیست؟ آیا حکومت آن حضرت نیز با دموکراسی تعارض داشته است؟ روشن است با این شیوه و رویکردی که منتقدان امامت به نسبت امامت و دموکراسی دارند، قطعاً به تعارض نبوت و حکومت پیامبر اسلام (ص) با دموکراسی باید ملتزم شوند. حال پاسخ آنان چیست؟ آیا آنان در این عرصه نیز دموکراسی را بر نبوت ترحیج میدهند؟
- یکی از روشنفکران به ظاهر مسلمان در سخنرانی پاریس خود که در صدد جرح تشيع بر آمده تنها تشيع را مخالف دموکراسی وصف میکند و به عللی که برای نگارندهٔ مجهول است نسبت دموکراسی با اصل اسلام و حکومت پیامبر اسلام (ص) را بیان نمیکند، لکن وی سالها پیش هر نوع حکومت الهی را به دلیل تقابل با حق انتخاب مردم و دموکراسی رد و منکر شده است[۳۴]. آیا در موضع وی تغییری حاصل شده است؟ یا اینکه وی در مخاطبان خود زمینه طرح نظریه خود را نمییافت؟ امید است در آینده وی به صورت شفاف موضع خود را بیان دارد.
ارزیابی کلی:
- در تحلیل و تبیین دموکراسی روشن شد که دموکراسی رایج در غرب نه یک مدل مورد اتفاق اکثریت فلاسفه سیاسی بلکه مدلهای مختلفی میباشد که طرفداران هر مدل، به نقد و جرح مدل دیگر پرداخته اند و جدیدترین مدل دموکراسی "نخبگان" جوهره دموکراسی یعنی رأی اکثریت را نادیده انگاشته است.
- اصل دموکراسی و تأکید بر رأی اکثریت مردم بدون لحاظ مبانی دینی دارای کاستیهای فراوان و ابهامات حقوقی میباشد که به نظر میرسد بدون دخالت دادن نقش خداوند قابل توجیه نباشند.
- با تأمل در مدلهای مختلف دموکراسی روشن میشود مجموع طرفداران آنها بر سه اصل و محور "اکثریت مردم، قانون و نخبگان" تأکید میکنند، لکن به نظر میرسد، بهترین مدل دموکراسی جمع هر سه اصل میباشد که نگارنده با استقرای ناقص خود به طرح و معتقد آن در غرب دست نیافته است.
- با تأمل دوباره در نظام سیاسی اسلام و تشيع روشن میشود که خوشبختانه اسلام و امامان شیعه چهارده سده پیش هر سه اصل فوق را ملحوظ داشته است. اسلام با اصل انتصابی انگاری مقام امامت و امامت به نوعی به اصل شایستهسالاری و نخبهگرایی توجه داشته است و در ضمن نیز تأکید میکند که حاکم منصوب در مقابل قانون و شریعت مانند یک شهروند عادی میباشد و از این ناحیه دارای هیچ امتیازی نیست "قانونمندی".
از سوی دیگر با راهکارهای مختلف مانند جلب رضایت مردم در انتخاب حکومت دینی و حاکم و اصل شورا و امر به معروف و نهی از منکر میکوشد آرای شهروندان را در انتخاب حکومت و حاکم و اداره دولت محترم شمرده و به آن بهای لازم را مبذول دارد. در عصر غیبت دخالت و نقش مردم در تعیین حاکم دینی بیش از عصر حضور معصوم نمایان است. نگارنده معتقد است دموکراسی دینی و "حکومت مردمسالاری دینی" جامع کمالات سه عنصر دموکراسی غربی "اکثریت، قانون و نخبهگرایی" است. در عین حال به دلیل ارتباط با آفریدگار جهان و تأمین یک سوی مشروعیت خود از خداوند، از کاستیهای دموکراسی غربی مصون است[۳۵]
ادعای ناسازگاری مهدویت با دموکراسی
یکی از آموزههای شیعه اعتقاد به اصل مهدویت است که بنابر آن در زمانی - که وقت آن نامشخص است - حضرت مهدی موعود امام دوازدهم ظهور و جهان را پر از عدل نموده و حکومت واحد جهانی تشکیل میدهد[۳۶]. این امام همام مانند پیامبر اسلام (ص) و دیگر امامان حجت خدا و اطاعت از آن برای همه واجب است. برخی اصل مهدویت را با دموکراسی ناسازگار توصیف کردهاند[۳۷]، یک به اصطلاح روشنفکر مسلمان در اینباره میگوید:اگر قرار باشد یک مهدی بیاید که همان اتوریته پیامبر را داشته باشد، ما از فواید خاتمیت بیبهره میمانیم... فلذا این سؤال از شیعیان باقی است که مهدویت را چگونه با اندیشه رهایی و دموکراسی میتوان جمع کرد؟[۳۸].
نقد و بررسی
در تحلیل این شبهه نکات ذیل اندر تأمل است: ۱. نادیده انگاشتن فضایل جامعه مهدوی: آقای روشنفکر به اصلاح مسلمان در بحث مهدویت نیز تصویر ناقص و چهبسا تصویر خشن و مخالف دموکراسی ارائه داده است، در حالی که انصاف و منطق اقتضا میکند وقتی یک نظریهای مورد تحلیل و نقد قرار میگیرد، مخصوصاً یک نظریه دینی که میلیونها انسان آن را مقدس میشمارند، نباید از آن یک تصویر ناقص و چهبسا تحریف شده ارائه شود و بدون پرداختن به زوایا و ویژگیهای مثبت بالفور آن را جرح و تضعیف نمود، "مغالطه حذف". ما در اینجا به صورت مختصر به فضایل و محسنات جامعه مهدوی اشاره میکنیم تا خواننده فاضل ابتدا با جامعه مهدوی و زوایای آن آشنا شود تا اگر فرضاً در آن با اصل دموکراسی نیز مخالفتی شده باشد، نسبت به ترجیح یکی از آن دو با علم و درایت اقدام کند.
اشارهای به ویژگیهای حکومت جهانی مهدوی: با نگاهی به روایات، ویژگیها و خصوصیات عصر ظهور و حکومت جهانی اسلام - که از آن میتوان به "جهانی شدن اسلامی" نام برد - مشخص میشود که اینجا اشاره میشود:
- نگاه خوش بینانه به آینده: اولین مشخصه عصر ظهور، امیدبخشی به آینده بشریت است. برخلاف بعضی مکاتب که آینده تاریخ را شر و فساد و بدبختی توصیف میکنند، اسلام آینده بشر را امیدوار کننده معرفی میکند که در پرتو تشکیل جکومت جهانی (عج) یک حکومت و جامعه ایدئال تأسیس خواهد شد.
- تعالی اخلاق و معنویت: در پرتو ایمان مردم و راهنمایهای حضرت حجت اکثریت مردم از اخلاق متعالی و معنویت برخوردار میشوند، پیامبر اسلام (ص) و امام علی (ع) یکی از ویژگیهای آن جامعه را نبود کینهها در دل مردم و زدودن دشمنی وصف میکنند[۳۹] در جامعه مهدوی فساد اخلاقی و جنسی، حرص و طمع از بین میرود[۴۰].
- ایجاد عدالت فردی و اجتماعی: در پرتو قیام حضرت و رشد و بلوغ عقلی، انسانها اکثراً از ارتکاب گناهان امتناع کرده و در جامعه نیز عدالت اجتماعی ایجاد خواهد شد.
- شکوفایی اقتصاد و رفاه مادی: از ویژگیهای جامعه مهدوی، رفع فقر مادی است، به گونهای که هر شهروندی یک زندگی آبرومندانه و بینیاز از دیگران خواهد داشت. در روایات از این ویژگی چنین تعبیر شده است که زمین و درختان برکات خودشان را خارج خواهند کرد و در جامعه شخص مستحق صدقه و انفاق پیدا نخواهد شد[۴۱] و برای مصرف زکات و خمس مستحقی پیدا نمیشود[۴۲]. کشاورزی[۴۳]، دامداری[۴۴] و بازرگانی[۴۵] به نقطه اوج خود میرسند.
- تکامل دانش بشری: در عصر ظهور علوم نظری و تجربی به حد تکامل خود میرسند. در روایات تعبیر شده است که علم بیستو هفت شیعه دارد که تا امروز تنها دو شعبه آن برای بشر منکشف شده و بیستو پنج شاخه دیگر آن در عصر ظهور کشف خواهد شد[۴۶] همچنین در روایات آمده است که تصویر و صدای حضرت و هر انسان دیگر در همه زمین دیده و شنیده میشود [۴۷].
- امنیت: در جامعه مهدوی امنیت بشری در عرصههای مختلف برقرار میشود. در روایات از این اثل به مسافرت افراد سالخورده در دل شب به تنهایی به مدت طولانی تعبیر شده است[۴۸]. امنیت قضایی و ستاندن حقوق مظلومان از ظالمان یکی دیگر از عرصههای امنیت مهدوی میباشد[۴۹].
- حکومت واحد جهانی: از مؤلفههای اصلی حکومت حضرت، حکومت واحد و بسط آن در همه زمین است. در روایات از آن به بسط حکومت حضرت به مشرق و مغرب تعبیر شده است. در پرتو این ویژگی، مردم دیگر مشکلی به نام حد و مرز در رفت و آمدها نخواهند داشت و بدون هیچ منع و مشکلی میتوانند به دورترین نقاط جهان مسافرت نمایند.
- رضایت شهروندان: از ویژگیهای مطلوب هر حکومت رضایت شهروندان از حکومت و حاکم است. این اصل در حکومت جهانی حضرت کاملاً مشهور خواهد بود [۵۰].
- پایان جنگ و برقراری صلح: در حکومت جهانی اسلام، با حاکمیت اسلام و تشکیل حکومت واحد دیگر انسانها شاهد جنگ و خونریزی نخواهند شد و جامعه در کمال صلح و صفا زندگی خواهد کرد.
- سازگاری انسان و طبیعت: یکی دیگر از خصوصیات عصر مهدویت ایجاد یک نوع رابطه سازگارانه انسان با طبیعت اعم از جماد، ثبات و حیوان است. در روایات از زندگی مسالمتآمیز حیوانات مختلف وحشی در کنار یکدیگر و همچنین انسانها نقل شده است[۵۱] که این کار با ولایت امام (ع) و توجه الهی امکانپذیر میگردد[۵۲].
- جامعه بهداشتین و تندرست: در جامعه مهدوی شهروندان نوعاً از سلامت تن و روان برخوردار و به دور از بیماریهای مختلف زندگی خود را میگذرانند[۵۳] وعمرهای مردم طولانی خواهد شد [۵۴].
حاصل آنکه در روایات متعدد و متواتر جامعه مهدوی یک جامعه ایدنال برای بشر از هر حیث (مادی و معنوی) توصیف شده که فلاسفه از آن به مدینه فاضله و امروزه به جامعه آرمانی تعبیر میشود. حال سؤال این است که آیا با این وصف از جامعه مهدوی کسی پیدا میشود که چنین جامعهای را نخواهد و از متولی آن یعنی حضرت حجت (ع) روی برگرداند؟ قطعاً جواب منفی است، امام ممکن است سؤال شود شاید چنین جامعهای محقق نگردد. در پاسخ باید گفت ما بنابر فرض و حسب روایات بحث میکنیم، چنانکه آن روشنفکر به اصطلاح مسلمان اتوریته امام عصر (ع) و ناسازگاری آن با دموکراسی را از روایات استفاده میکند. باید تحلیل و توصیف و داوری خود را کامل کند و بیان دارد که جامعه مهدوی بر حسب روایات خصوصیات فوق را دارد، اما با دموکراسی - که من اراده میکنم - ناسازگار است.
۲. رضایت همه شهروندان از حکومت مهدوی: یکی از ویژگیهای حکومت مهدوی رضایت و خشنودی مردم از حکومت مهدوی و شخص حضرت مهدی (عج) است، چنانکه در روایات آمده است: " اهل آسمان و زمین از او راضی میشوند"[۵۵]. در روایت دیگر پیامبر (ص) میفرماید مردم آن حضرت را دوست میدارند: "ساکنان آسمان و زمین او را دوست میدارند... زندگان آرزوی برگشت مردگان را دارند به دلیل خیر و برکاتی که خداوند به اهل زمین از ناحیه آن حضرت متوجهشان میکند"[۵۶]
۳. دموکراسی مقدمه و ابزار نه هدف: اگر از اشکالات و کاستیهای دموکراسی - که در نقد ناسازگاری امامت و دموکراسی اشاره شد - صرفنظر شود و وجود و تحقق دموکراسی (انتخاب حاکم توسط مردم و نظارت بر آن) را قبول کنیم، بلکه از آن اتفاق همه مردم بر یک حکومت و حاکم را نیز بپذیریم، اینجا این سؤال را مطرح میکنیم که آیا نفس حکومت و تعیین حاکم غایت و هدف مردم است یا اینکه مردم برای تأمین حقوق خود یک حکومت و حاکمی را انتخاب میکنند؟ قطعاً پاسخ دوم صحیح است. دموکراسی و انتخاب مردم در حکومتهای غیرمعصوم بهترین گزینه موجود برای احقاق حقوق مردم و کنترل حکومت و حاکم است. نکته ظریف و مهم در جامعه مهدوی اینکه آن یک جامعه آرمانی و مدینه فاضله برای مردم است، به گونهای که حقوق اساسی مردم مانند عدالت فردی و اجتماعی و رفع ظلم و جور، امنیت در عرصههای مختلف، زندگی سالم و تأمین نیازهای مادی، اخلاق و درستکاری، همزیستی مسالمتآمیز گروهها و مذاهب مختلف همه به نحو احسن و کامل توسط حکومت مهدوی تأمین و تضمین میشود. در آن حاکم و دیگر دولتمردان همه بر عدل و عدالت رفتار میکنند و هیچ تخلفی از آن صورت نمیگیرد. در این فرض آیا خواسته اصلی مردم از حکومت خود به خود تأمین نمیشود؟ دیگر مردم به دنبال چه هدفی هستند تا به اصل انتخاب و دموکراسی روی آورند؟ دموکراسی ابزار و روشی بیش نبود که هدف یا اهداف آن پیشاپیش توسط حکومت جهانی مهدی موعود حاصل شده است. پس با این نگاه و تحلیل میتوان مدعی شد که اصلاً در حکومت مهدوی برای طرح دموکراسی مجالی وجود ندارد، چرا که: آنچه عیان است چه حاجت به بیان است. باری درباره نوع خاص آزادیهای سیاسی مردم مانند تشکیل حزب، گروه، آزادی بیان و قلم، باید گفت با ویژگیهایی که جامعه مهدوی از آن برخوردار است، چنین فعالیتهایی نیز منتفی است، برای اینکه هدف از تشکیل حزب، میتینگ، آزادی مطبوعات، نظارت بر دولتمردان، سهیم شدن در قدرت یا گرفتن اصل قدرت است، با توجه به این پیشفرض که حاکم و هرم قدرت در حکومت مهدوی معصوم است و زمین را از عدالت پر خواهد نمود و اخلاق و معنویت مردم از رشد بالایی برخوردار خواهد شد، و شهروندان به همه آمال و اهداف خود دست یافتهاند، شهروندان هیچ نیازی به عضویت در حزب و تشکیل آن احساس نخواهند کرد و لذا این نوع آزادیهای سیاسی نیز خود به خود غیرضروری و از باب تحصیل حاصل خواهد بود؛ چراکه احزاب و فعالیت سیاسی نوعاً به منظور تأمین عدالت، امنیت، ایجاد شغل و رفاه اجتماعی و اهداف دیگر تشکیل میشود که حسب فرض چنین اهدافی پیشاپیش در حکومت مهدوی تحقق یافته است.
۴. مسلمانان اکثریت شهروندان جامعه مهدوی: شاید اینجا این سؤال و شبهه مطرح شود که حکومت حضرت مهدی به عنوان حکومت اسلامی هر چند نسبت به مسلمانان میتواند از باب دموکراسی و رضایت مردم باشد، اما پیروان سایر ادیان بر حاکمی غیر همکیش خود نمیتوانند رضا بدهند و در نتیجه برخلاف دموکراسی خواهد بود. خصوصاً دیگر مسلمانان اکثریت را تشکیل میدهند. در پاسخ این شبهه باید گفت: مطابق روایات مهدویت و آیات قرآن کریم آیین اسلام بر ادیان دیگر - البته با استدلال و احتجاج - غالب خواهد شد و ادیان دیگر و پیروان آنان در اقلیت به سر خواهند برد. بر این اساس خود دموکراسی مقتضی است که اکثریت بر اقلیت حکومت کند. لکن در حکومت اکثریت اسلامی نیز تمامی حقوق اقلیتها رعایت خواهد شد.
۵. رعایت حقوق اقلیتها: از آنجا که مسلمانان در آینده - حسب آیات و روایات که اشاره شد - اکثریت شهروندان را تشکیل خواهند داد، حکومت حاکم آن نیز مسلمانان خواهد بود. در جامعه مهدوی حقوق اقلیتها - چنانکه در حکومت پیامبر اسلام (ص) و امام علی (ع) رعایت شده بود - به نحو کامل و احسن رعایت خواهد شد. مزایا و ویژگیهایی که بر جامعه مهدوی اشاره شد، مانند: عدالت، امنیت، آزادی و برخورداری از رفاه مادی، همگی بر اقلیتها نیز شامل و جاری است. مطابق روایات حضرت قائم با وجود قدرت مطلق و حقانیت منحصره اسلام، علاوه بر اجازه همزیستی مسالمتآمیز بر پیروان ادیان دیگر در موارد اختلاف با کتاب خودشان قضاوت خواهد کرد[۵۷] امری که امروزه در کشورهای به ظاهر دموکراسی در حق اقلیتها رعایت نمیشود، بلکه به عناوین مختلف حقوق اولیه انسانی و دینی آنان مانند آزادی تعیین نوع لباس مانند حجاب بر زنان مسلمان، سلب میشود. در روایات وارد شده آن حضرت، بیتالمال را بالسویه بین مردم تقسیم میکند[۵۸]و آن حضرت وسیله رفع اختلاف و پریشانی و عامل اتحاد آنان است: "سلام بر مهدی که خداوند بر امتها وعده داده با وی اتحاد کلمه را جمع و پریشانی را مرتفع سازد"[۵۹]. بر نکات گفته شده میتوان نکاتی که در رفع شبهه ناسازگاری امامت با دموکراسی ذکر شد، مانند پاسخ تقدیم حق الهی بر انسانی، امامان نخبگان واقعی جامعه را افزود. به نظر میرسد نکات مزبور در رفع شبهه تعارض مهدویت با دموکراسی کافی باشد و خواننده محترم با این نگاه درمییابد که حکومت مهدوی واقعاً حکومت آرماین و مدینه فاضله همه جهانیان اعم از مسلمانان و غیرمسلمان است[۶۰]
پرسشهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ دکتر عبدالکریم سروش پاسخ اول به بهمنپور، سایت سروش، نکته قابل ذکر اینکه نسبت تنافی دموکراسی و اسلام به آقای مصباح قابل بحث است که اولاً: آقای سروش میبایست منبع نسبت خود را ذکر میکرد و ثانیاً: مقصود کدام مدل از مدلهای دموکراسی است.
- ↑ احمد امین، ضحی الاسلام، ص ۶۵۵.
- ↑ ر. ک: داریوش آشوری، دانشنامه سیاسی، ص ۱۵۷۲.
- ↑ ر. ک: عبدالرسول بیات و دیگران، فرهنگ واژهها، مقاله «دموکراسی»، صص ۲۷۰ - ۲۸۵.
- ↑ ر. ک، نی، بی، باتورمو، نخبگان و جامعه، ترجمهٔ علیرضا طیب، صص ۷و ۱۲۲ به بعد.
- ↑ ر. ک: کلایمرودی و دیگران، آشنایی با علم سیاست، ج۱، صص ۱۱۰ - ۱۱۵.
- ↑ ر. ک: نگارنده، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، فصل ۶.
- ↑ سوره بقره، آیه:۳۰؛ سوره اعراف، آیه:۶۹؛ سوره فاطر، آیه:۳۹؛ سوره ص، آیه:۲۶؛ سوره قصص، آیه:۵؛ سوره نور، آیه:۵۵.
- ↑ برای توضیح بیشتر ر. ک: شهید صدر، الاسلام یقود الحیاه، صص ۱۳۴، ۱۱؛ المجموعه الکامله لمؤلفات الصدر، ج ۱۲؛ جعفر سبحانی، مفاهیم القرآن، ج ۴، ص ۱۹۱؛ معالم الحکومه الاسلامیه، ص ۲۱۱؛ حسینعلی منتظری، دراسات فی ولایه الفقیه، ج ۱، ص ۵۰۱؛ سید محمد حسین شیرازی، الفقه، کتاب الحکم فی الاسلام، ص ۳۴،
- ↑ سوره آل عمران، آیه:۱۵۹؛ سوره شوری، آیه:۳۸.
- ↑ سوره توبه، آیه:۷۱.
- ↑ شهید صدر، الاسلام یقود الحیاة، ص۱۷۱؛ تفسیر المیزان، ج۹، ص۱۴۱ و ۳۳۸.
- ↑ آل عمران، ۱۴۴ - برای توضیح بیشتر: ر، ک: علامه طباطبایی، بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، صص ۸۱ و ۸۲؛ محقق نائنی، حاشیه ی کتاب المکاسب، ج ۱، ص ۲۱۴؛ آیت الله اراکی، المکاسب، ج ۱، ص ۹۴.
- ↑ سوره نساء، آیه: ۵۸.
- ↑ سوره طه، آیه:۴۳؛ سوره قصص، آیه:۸۳.
- ↑ ر. ک: جعفر سبحانی، مبانی حکومت اسلامی، ص ۱۷۰.
- ↑ ذکر روایات نبوی به عنوان مبانی شیعی دو جهت دارد: یک: حجیت روایات نبوی در نزد امامیه. دو: نقل آن روایات در منابع حدیثی شیعی که منبع شیعی تلقی میشود.
- ↑ " يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَكَ وَلَاءُ أُمَّتِي فَإِنْ وَلَّوْكَ فِي عَافِيَةٍ وَ أَجْمَعُوا عَلَيْكَ بِالرِّضَا فَقُمْ بِأَمْرِهِمْ، وَ إِن اخْتَلَفُوا عَلَيْكَ فَدَعْهُمْ وَ مَا هُمْ فِيهِ فَإِنَّ اللَّهَ سَيَجْعَلُ لَكَ مَخْرَجاً"؛ مستدرک الوسایل، ج۱۱، ص ۷۸: نهج السعاده، ج۵، ص ۲۱۸.
- ↑ " مَنْ جَاءَكُمْ يُرِيدُ أَنْ يُفَرِّقَ الْجَمَاعَةَ وَ يَغْصَبَ الْأُمَّةَ أَمْرَهَا وَ يَتَوَلَّى مِنْ غَيْرِ مَشُورَةٍ فَاقْتُلُوهُ فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ قَدْ أَذِنَ ذَلِك"؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۶۲، ب ۳۱، ج ۲۵۴.
- ↑ " فَإِنَّ بَيعَتي لا تَكونُ خَفِيّا، ولا تَكونُ إلّا عَن رِضا المُسلِمينَ"؛ تاریخ طبری، ج۳، ص ۴۵۶؛ مؤسسه الأعلمی، انساب الأشراف، ج۲، ص ۲۱۰.
- ↑ " إِنَّمَا الْخِيَارُ إِلَى النَّاسِ قَبْلَ أَنْ يُبَايِعُوا "؛ ارشاد مفید، ص ۱۱۶؛ بحار، ج ۳۲، ص ۳۳.
- ↑ " وَ إِنَ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لَكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ "؛ نهج البلاغه، نامه ۵.
- ↑ " فَإِنَّكُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ وَ وُكَلَاءُ الْأُمَّةِ "؛ نهج البلاغه، نامه:۴۱
- ↑ " أَيُّهَا النَّاسُ عَنْ مَلَإٍ وَ إِذْنٍ إِنَّ هَذَا أَمْرُكُمْ لَيْسَ لِأَحَدٍ فِيهِ حَقٌّ إِلَّا مَنْ أَمَّرْتُمْ... وَ إِنَّهُ لَيْسَ لِي دُونَكُمْ إِلَّا مَفَاتِيحُ مَا لَكُمْ مَعِي "؛ تاریخ کامل طبری، ج ۳، ص ۱۹۳.
- ↑ " إِنَّمَا الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كَانَ ذَلِكَ لِلَّهِ رِضًا"؛ نهج البلاغه، نامه:۶
- ↑ " وَ الْوَاجِبُ فِي حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ الْإِسْلَامِ عَلَى الْمُسْلِمِينَ بَعْدَ مَا يَمُوتُ إِمَامُهُمْ أَوْ يُقْتَل... أَنْ لَا يَعْمَلُوا عَمَلًا وَ لَا يُحْدِثُوا حَدَثاً وَ لَا يُقَدِّمُوا يَداً وَ لَا رِجْلًا وَ لَا يَبْدَءُوا بِشَيْءٍ قَبْلَ أَنْ يَخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ إِمَاماً " کتاب سلیم بن قیس، صص ۱۶۱ و ۷۵۲؛ بحار الانوار، ج ۸۶، ص ۱۹۶.
- ↑ امامت و رهبری، صص ۷۱ و ۷۲.
- ↑ امامت و رهبری، ص۶۹.
- ↑ امامت و رهبری، صص ۷۱.
- ↑ امامت و رهبری، صص ۸۰ و ۹۶.
- ↑ حماسه حسینی، ج ۳، ص ۲۴.
- ↑ ر، ک: جامعه باز و دشمنانش، ج ۴، ص ۱۳۳۵؛ درس این قرن، صص ۱۲۰، ۱۱۵ و ۱۵۱؛ زندگی سراسر حل مسئله است، ص ۱۶۲.
- ↑ ر. ک: آنتونی گیدنز، جامعه شناسی، ترجمه منوچهر صبوری، صص ۳۳۲ و ۳۳۳؛ جوزف، شومپیتر، کاپیتالیسم، سوسیالیسم و دموکراسی، ترجمه حسن منصور، صص ۳۱۴ و ۳۱۵؛ تی، بی، باتارمو، نخبگان و جامعه، ترجمعه علیرضا طیب، صص ۷، ۱۲۲ به بعد و صص ۱۲۸ - ۱۳۶؛ کارلتون کلایمرودی، آشنایی با علم سیاست، ج ۱، صص ۱۲۷ - ۱۳۰؛ لستر تارو، آینده سرمایهداری، ترجمه عزیز کیاوند، صص ۳۱۳ و ۳۱۵؛ رنه کنون، بحران دنیای متجدد، ترجمه ضیاءالدین دهشیری، صص ۱۱۳ و ۱۱۵؛ پوپر، جامعه باز و دشمنانش، ج ۴، ص ۱۳۳۵؛ درس این قرن، صص ۱۲۰، ۱۱۵ و ۱۵۱؛ زندگی سراسر حل مسئله است.
- ↑ «حق حکومت در همه حال از آن مردم است، حکومت بندگان حکومتی است در خور بندگان نه خدایان که با آرای آدمیان بر مینشیند و با آرای آنان بر میافتد»؛ مدارا و مدیریت، کیان، شماره ۲۱، ص ۱۲ و نیز، فربهتر از ایدئولوژی، ص ۵۲.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۰۸ - ۱۲۷.
- ↑ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۰۲.
- ↑ ر. ک: اقبال لاهوری، احیای فکر دینی، آخر فصل پنجم - توضیح اینکه نسبت فوق (تعارض مهدویت با دموکراسی) با آب و تاب بیشتر از سوی برخی روشنفکران به اصطلاح مسلمان مطرح و تبلیغ میشد - لکن با رجوع به متن کتاب اقبال مشاهده شد که وی به دلیل اعتقاد مذهبی خود (سنی بودن) از اصل منکر امامان و مهدویت بود که تعیین آنها از طریق انتصاب پیامبر ص صورت میگرفت - وی به ناحق آن را به نظریه زرتشت (وجود خدایان متعدد اعم از خیر و شر) تشبیه و ظهور منجی در عالم اسلام را تحت تأثیر تفکر مجوسی وصف نموده است - پس بحث و نقد دکتر اقبال درباره نظریه وجود منجی در آینده بشریت است و خود وی تأکید میکند که آن در عالم مسیحیت و یهودیت نیز وجود دارد و به بحث تعارض مهدویت و دموکراسی مستقیماً ربطی ندارد - علاوه آنکه - چنانکه ذکر شد - در عبارت وی به تعارض مهدویت و دموکراسی هیچ اشارهای نشده است؛ ر. ک: محمد اقبال، تجدید التکفیر الدینی فی الاسلام، ص ۱۷۷، ترجمه عربی عباس محمود؛ و نیز؛ سید غلامرضا سعیدی، مفخر شرق سید جمالالدین اسدآبادی؛ اقوال لاهوری، ص ۴۳۲، به کوشش سید هادی خسروشاهی.
- ↑ سخنرانی در دانشگاه سورین پاریس، سال ۸۵، سایت سروش، وی در پاسخ اول خود به آقای بهمنپور نیز نوشت: «باری نظریه مهدویت، حق باشد یا باطل در عرصه سیاست یا به بی عملی سیاسی یا سفاکی و مردم فریبی صفوی صفتانه یا به ولایت مطلقه فقیه و یا اسلحه سازی ایدنولوژیک میانجامد که علی أیّحال با دادگری دموکراتیک پاک بیگانهاند» - (سایت سروش).
- ↑ الخصال، ج ۲، ص ۲۵۴، ج ۱۰۵۱؛ ابن طاوس، الملاحم، ص ۱۵۲.
- ↑ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۲۴.
- ↑ بحارالانوار، ج ۵۱، صص ۱۰۴، ۸۴و ۷۵ و ج ۵۲، ص ۳۸۴.
- ↑ بحارالانوار، ج ۵۲، صص ۳۹۰، ۳۵۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۵۲، صص ۳۱۶ و ۳۴۵؛ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۰۴؛ ابن طاووس، الملاحم، ص ۱۵۲.
- ↑ بحارالانوار، ج ۵۱، ص ۸۱، احقاق الحق، ج ۱۳، ص ۲۱۵.
- ↑ الدرالمنثور، ج ۵، ص ۳۵۴.
- ↑ موسوعه احادیث المهدی، ج ۴، ص ۵۳.
- ↑ بحارالانوار، ج ۵۷، صص ۳۹۱ و ۲۳۶.
- ↑ المعجم الکبیر، ج ۴، ص ۷۲؛ سنن بیهقی، ج ۹، ص ۱۸۰؛ بحار، ج ۵۲، ص ۳۴۵.
- ↑ بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۲۲۴؛ ابن طاوس، الملاحم، ص ۶۸.
- ↑ اثبات الهداه، ج ۳، ص ۵۲۴؛ بحار،؛ ج ۵۱، صص ۱۰۴ و ۷۴.
- ↑ عقد الدرر، صص ۱۳۷ و ۱۴۹، به نقل از: سید صدرالدین الصدر، المهدی، ج ۷، ص ۲۲۶؛ ابن طاوس، الملاحم، صص ۱۵۲ و ۹۷.
- ↑ ویژگیهای فوق به صورتهای مختلف در روایات و پژوهشهای علمی تدوین شده است - از جمله: شهید مطهری، قیام و انقلاب مهدی، ص ۶۰.
- ↑ ابن طاووس، الملاحم، ص ۹۷.
- ↑ عقدر الدرر، ص۱۵۹؛ القول المختصر، ص۲۰؛ در پارهای از منابع بحث ویژگی حکومت مهدوی از کتاب چشم اندازی به حکومت مهدی از نجم الدین طبسی استفاده شده است.
- ↑ " يَرْضَى بِهِ سَاكِنُ السَّمَاءِ، وَ سَاكِنُ الْأَرْض"؛ اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۲۴؛ ینابیع الموده، ص ۴۳۱؛ بحار، ج۵۱، صص ۷۴، ۸۰، ۱۰۱.
- ↑ " يحبه ساكن السماء و ساكن الأرض... يتمنى الاحياء الأموات بما صنع اللّه بأهل الأرض من خيره"؛ احقاق الحق، ج۱۹، ص ۶۶۳.
- ↑ ر. ک: نعمانی، الغیبه، ص ۱۲۵؛ ملحقات احقاق الحق، ج۲۹، ص ۱۲۰.
- ↑ اثبات الهداه، ج۳، ص ۵۲۴؛ ینابیع الموده، ص ۴۳۱؛ بحار، ج۵۱، ص ۸۱.
- ↑ " السَّلَامُ عَلَى الْمَهْدِيِ الَّذِي وَعَدَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ بِهِ الْأُمَمَ أَنْ يَجْمَعَ بِهِ الْكَلِمَ وَ يَلُمَ بِهِ الشَّعَثَ "؛ بحارالانوار، ج۸۹، ص ۲۶۴.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۱۳۳ - ۱۴۲.