ملت در فقه سیاسی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

«ملت» عبارت از جمعیتی از افراد بشر است که پیوندی مادی و معنوی آنها را به هم پیوسته و به زندگی مشترک در سرزمینی معین واداشته است. به عبارت دیگر، جمعیتی که با نوعی رابطه سیاسی و حقوقی (مادی و معنوی) در نظام واحدی زندگی می‌کنند، ملت نامیده می‌شوند. همین پیوند و رابطه سیاسی است که از بعد سیاسی افراد و جمعیت را به دولت مرتبط می‌سازد و از بعد حقوقی پایه تابعیت[۱] قرار می‌گیرد. بر اساس سیاسی بودن پیوند مزبور، اختیار تعیین حدود ملیت و مشخصات آن به دولت سپرده می‌شود، و از قلمروی اختیارت فردی خارج می‌شود. و به این ترتیب دولت آزادی کامل می‌یابد که «ملیت» انتخابی خود را، به فرد یا افرادی تحمیل و در مقابل درخواست ملیت فرد یا افرادی، آنها را جزو ملت خود بداند. ولی از آنجا که اعطای چنین حق بی‌حد و حصری به دولت، مفاسد زیاد و زیان‌های حقوقی دربر داشت، حق مزبور از نظر حقوقی، بر پایه یکی از دو اساس «خون» و «خاک» انحصار یافت و دو سیستم مزبور، ملاک عمل دولت‌ها شد. بنابراین ملت، اغلب به جامعه انسانی گفته می‌شود که در قلمروی معینی با حاکمیت سیاسی، زندگی می‌کند، افراد این جامعه، به وسیله همبستگی‌های مادی و معنوی به هم مربوطند. در طول تاریخ، انگیزه‌های فراوانی در پیدایش واقعیتی که امروز به نام ملت می‌شناسیم، دست‌اندرکار بوده است.

درباره خصایص و عناصری که ملیت از آنها ناشی می‌شود، نظرات مختلفی ابراز شده است که از آن جمله می‌توان اشتراک در زبان، نژاد، تاریخ، سرزمین، تمایلات و آرمان‌ها را نام برد. پیوندی که از یک یا چند عنصر مزبور در میان جمعی از انسان‌ها به وجود می‌آید، منشأ پیدایی ملت می‌شود و یک‌بار از نظر تاریخی، مورد بحث قرار می‌گیرد که تشکل ملت‌های بزرگ و کوچک در اول تاریخ، بر اساس چه عناصر و عواملی صورت گرفته است. و یک بار هم مسئله، از این نظر بررسی می‌شود که ببینیم چه عواملی می‌تواند به عنوان مؤثرترین و پایدارترین و وحدت‌بخش‌ترین بنیاد ملیت قرار گیرد. در اینجاست که می‌توان در کاربرد عوامل مادی و عناصری که از دو خصیصه انسانی آزادی (اختیار) و تفکر (عقیده) نشأت گرفته است، تردید کرد و اثر آن را ناچیز شمرد. بر اساس تعریفی که درباره «مفهوم ملت» نقل شد، ملیت یک نوع رابطه سیاسی است که از اصل حاکمیت و قدرت سیاسی دولت ناشی می‌شود. دقت در مفهوم این تعریف، به خوبی می‌رساند که تفکیک بین قدرت دولت و شخصیت و ارزش فرد، اساس این تعریف بوده است، در صورتی که علم حقوق در بحث مربوط به دولت، قدرت و شخصیت حقوقی دولت را، ناشی از قدرت و اراده و آزادی فرد در تعیین سرنوشت خود قلمداد می‌کند. بنابراین، اصالت دادن به شخصیت و آزادی مطلق دولت - به آن معنا که علم حقوق تعلیم می‌دهد - و تحکیم خواست و اراده آن بر فرد، ظالمانه و مردود است. چنان‌که پیوند ملیت را به صورت یک پیوند مکانیکی و غیر ارادی و تحمیلی قرار دادن، خود، نقض اصل آزادی فرد در تعیین سرنوشت خود محسوب می‌شود.

و از آنجا که ملیت، از نظر اصالت تکوین، سابق بر دولت است، تحکیم ملیت اجباری و سلب چنین حق طبیعی از فرد، با اصل آزادی فرد سازگار نبوده و حفظ و صیانت حق آزادی فرد ایجاب می‌کند که حق انتخاب ملیت همچنان برای فرد محفوظ باشد. اصولاً اجتماع و حالت همزیستی به شکل منظم، ناشی از قرارداد بین انسان‌هاست. و فرد، خالق چنین حالت می‌باشد و چنین قراردادی هرگز نمی‌تواند خارج از اراده و اختیار فرد باشد. بنابراین پیوند ملیت، همواره ناشی از «خواست زندگی جمعی» خواهد بود. اصولاً تشکیل «ملت» می‌تواند بر اساس یکی از جهات زیر صورت بگیرد:

  1. «ممیزات ذاتی» و آنچه که پایه تکوین شخصیت انسان است؛
  2. «عناصر و مشخصات فکری و عقیده‌ای» که اساسی‌ترین پایه توافق واقعی در زندگی اجتماعی است؛
  3. «خصوصیات و ممیزات مادی» که اساس اختلاف‌های غیر اصیل و اعتباری است؛

اگر ما در تشکیل «ملت» تنها ممیزات ذاتی را در نظر بگیریم و صرف‌نظر از اختلافات اعتباری که در میان توده واحد بشری ایجاد تفرقه و اختلاف کرده است، تنها به پایه‌های اصلی شخصیت انسان و بدان قسم از عناصری که تکوین سازمان پیچیده وجود انسان بر اساس آنها پی‌ریزی شده است، توجه کنیم، بی‌شک باید اعتراف کنیم که بشر «ملت واحدی» بیش نبوده و تشکیل دو نوع ملت بر این اساس امکان‌پذیر نیست. ممیزات ذاتی انسان در دو موهبت «تعقل» و «فطرت» خلاصه می‌شود، تعقل همان عنصری است که به انسان کرامت و احترام بخشیده و وی را برای هرگونه تعالی و ترقی و اکتساب هر نوع کمالات و ارزش‌ها آماده کرده است. و فطرت نیز، عبارت از مجموعه خصایصی است که در زندگی شایسته مقام انسانی، نقش اساسی و شالوده را داشته و به‌طور ناخودآگاه بشر را رهبری می‌کند. استفاده انسان از موهبت «تعقل» اختیاری است، در صورتی که استفاده از «فطرت» از اختیار بیرون بوده، به صورت اتوماتیک و طبیعی است و این از رموز بس شایان توجه خلقت اسرار‌آمیز به‌شمار می‌رود. واضح است که هر انسانی، چه رنگ پوست بدن او سفید باشد یا زرد و یا سرخ و سیاه، از این موهبت‌های ذاتی برخوردار است. چنان‌که بهره‌مندی از این خصائص انسانی نسبت به افرادی که در نقاط مختلف زمین زندگی می‌کنند و یا به زبان‌های مختلف سخن می‌گویند و یا از نژاد آریایی، سامی، شرقی، غربی و یا... هستند، یکسان و بی‌تفاوت است.

روی این اصل بشر می‌تواند از مجموعه افراد انسانی، خود، مجتمع واحد و ملت واحدی را تشکیل دهد و حیات اجتماعی خویش را بر پایه این اساس اصیل بنا نهد و این آخرین هدف و نهایی‌ترین آرمانی است که قانون اسلام، در سیستم تربیتی خاصش آن را تعقیب می‌کند و بشر را برای تحقق بخشیدن به آن دعوت می‌کند، و ما این مطلب را در تعلیمات درخشان اسلام به صورت لطیف‌تری می‌یابیم: اسلام «انسان» را موجود با کرامت و محترمی معرفی می‌کند و او را به عنوان جانشین خدا در زمین می‌شمارد و به او نوید می‌دهد که آفریدگار جهان، سراسر جهان آفرینش را در اختیار انسان گذارده و به وی موهبت‌ها و نیروها و استعدادهایی عنایت فرموده است تا از عهده تسخیر و بهره‌برداری از مواهب آفرینش برآید و رموز و اسرار آن را، مکشوف دارد. این حقیقت در قرآن چنین آمده است: وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قَالُوا أَتَجْعَلُ فِيهَا مَنْ يُفْسِدُ فِيهَا وَيَسْفِكُ الدِّمَاءَ وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ قَالَ إِنِّي أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ[۲]. و در جای دیگر می‌گوید: وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ وَحَمَلْنَاهُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَرَزَقْنَاهُمْ مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنَا تَفْضِيلًا[۳]. و باز انسان‌ها را چنین می‌ستاید: وَسَخَّرَ لَكُمْ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا مِنْهُ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ[۴]. و در این کرامت و شرافت ذاتی، همه را یکسان در نظر گرفته و هر فردی را که واجد معنی انسانیت است شایسته چنین کرامت باعظمتی دانسته و اختلافات اعتباری و عنصری را ملغی شمرده است. پیامبر اکرمa در یکی از پیام‌های تاریخی خود به صراحت چنین اعلام داشت: «همه شما انسان‌ها از آدم هستید و آدم از خاک آفریده شده، هیچ‌گونه برتری برای عنصر عربی بر نژاد عجمی نیست، مگر به پرهیزکاری و وارستگی معنوی».

روزی پیامبر اسلام با جمعی از یارانش نشسته بودند، ناگاه جنازه‌ای را از کنار آن حضرت عبور دادند. پیامبر به پاس احترام «انسان» به‌پاخاست. یکی از یارانش زبان به انتقاد گشود و گفت: این جنازه مردی یهودی است. رسول اکرمa فرمود: «أَ لَيْسَتْ نَفْساً؟» «آیا انسان نیست؟» بر اساس همین احترام و کرامت ذاتی، اسلام همه بشر را به عنوان یک ملت معرفی می‌کند، ملتی که مجموعه انسانیت‌ها را شامل می‌شود. قرآن این وحدت اصیل را به صراحت اعلام کرده و تفرقه‌ها و اختلاف‌ها را عرضی و ناشی از پیروی از خواهش‌های نفسانی می‌شمارد و رمز بعثت انبیاء را در حل این اختلافات و رهبری مجموعه انسان‌ها معرفی می‌کند. وَمَا كَانَ النَّاسُ إِلَّا أُمَّةً وَاحِدَةً فَاخْتَلَفُوا[۵]. باز در قرآن چنین آمده است: كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ وَأَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ[۶].

قرآن، اختلاف زبان‌ها و رنگ‌های پوست بدن‌ها را، نه‌تنها مانع از وحدت انسانیت نمی‌داند، بلکه اینگونه اختلاف‌ها را از سنن آفرینش و از مظاهر قدرت الهی می‌شمارد. و باز، در این باره این‌چنین بیان می‌کند: وَمِنْ آيَاتِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافُ أَلْسِنَتِكُمْ وَأَلْوَانِكُمْ[۷]. و نیز از اختلاف‌های قبیله‌ای و نژادی به عنوان عامل و موجب تشدید وحدت و علائق حیات اجتماعی و تعاون جامعه بشری یاد می‌کند، و در سوره حجرات می‌گوید: يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا[۸]. قرآن، حتی فلسفه اختلاف سطح زندگی طبقات مردم را توجیه و تفسیر می‌کند، تا به عنوان عامل تمایز و برتری تبعیض مورد سوءاستفاده قرار نگیرد.

نَحْنُ قَسَمْنَا بَيْنَهُمْ مَعِيشَتَهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَرَفَعْنَا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجَاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضًا سُخْرِيًّا وَرَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُونَ[۹]. و از سوی دیگر، تمایز جنسی را نیز مایه اختلاف در جنبه‌های انسانی نمی‌شمارد و کسانی را که از خبر دختردار شدن، غبار غم بر سر می‌افشاندند، مورد توبیخ قرار می‌دهد: وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلًا ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ[۱۰]. قرآن، در یک فرصت دیگر، آنجا که می‌خواهد ارزش‌های مادی و ظواهر دنیوی را در برابر زندگانی شرافتمندانه انسانی و حیات جاودانی ابدی ارزیابی کنند، یک بار دیگر این حقیقت را اعلام می‌دارد که: وَلَوْلَا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَجَعَلْنَا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمَنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِنْ فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ[۱۱].

قرآن، به هیچ وجه اجازه نمی‌دهد که موضوع تفاوت استعدادهای افراد و یا موقعیت‌های مختلف اجتماعی و یا سایر اختلاف‌های طبیعی دیگر، در جامعه انسانی به صورت دژها و مرزهایی درآید و بر اساس اینگونه امتیازها، جامعه به گروه‌های مختلف تجزیه شود، و آنگاه این دسته‌بندی‌ها و پراکندگی‌ها، مایه تمایز و تشخص و احیاناً موجب ستمگری‌ها و بی‌عدالتی‌ها شود. إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَكَانُوا شِيَعًا لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ[۱۲]. وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ[۱۳]. این فرامین و پیام‌ها، در حقیقت برای جامعه‌ای که به اصل و ریشه این فرمان‌ها و پیام‌ها گرویده و بستگی یافته است، یک نوع توان‌بخشی معنوی در تحکیم پیوندها و روابط اصیل به‌شمار می‌رود و هم هشداری می‌تواند باشد برای آگاهی و بیداری امت در برابر هر نوع تهاجم و تفرقه‌افکنی نیروهای اهریمنی دشمنان خلق و وحدت خلق‌ها، و هم تضمینی است در ادامه راه و مقاومت از هر نوع پوسیدگی و اضمحلال[۱۴].[۱۵]

ملت و تقسیم‌بندی آن

هرچند بر اساس آرمان مطلوب و نهایی، دین مبین اسلام در پی تحقق بخشیدن به ایده امت واحد جهانی است، امتی که با اعتقاد واحد دینی و تحت رهبری نظام امت، در پی حکومت واحد جهانی است، اما بر اساس واقعیت‌های موجود، جمعیت دنیا بر اساس معیارهایی به ملت‌های مختلفی تقسیم می‌شوند. فقها با طرح انواع قراردادهایی که با ملت‌ها و گروه‌های مختلف قابل امضا است، به‌طور ضمنی نوعی گروه‌بندی سیاسی را بررسی کرده‌اند؛ زیرا هر کدام از این قراردادها که در فقه عنوان خاصی چون صلح، مهادنه، محائده، ذمه، استیمان و موادعه دارند، در مورد گروه و ملت خاصی پیش‌بینی شده است و به این ترتیب ملت‌هایی که طرف این قراردادها واقع می‌شوند، به لحاظ عقیدتی و سیاسی به چند گروه تقسیم می‌شوند و پیرو این تقسیم‌بندی، سرزمین‌ها و کشورهایی که اقامتگاه این گروه‌هاست از نقطه‌نظر جغرافیای سیاسی به چند بلوک و اردوگاه، و یا قطب تقسیم می‌شوند که در اصطلاح فقهی به هر کدام از آنها «دار» گفته می‌شود. عمده‌ترین تقسیم‌بندی فقهی در مورد جمعیت و ملت عبارت است از:

  1. جمعیت و ملتی که از رابطه اخوت اسلامی برخوردارند و در صلح کامل به سر می‌برند و تفرقه در میانشان نامشروع بوده و همگی معتقد به آیین اسلام هستند. به این نوع جمعیت و ملت، «امت اسلامی» گفته می‌شود إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَأَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ[۱۶] و نیز امت میانه (وسط) نیز اطلاق شده است[۱۷]؛
  2. جمعیتی که پس از اسلام آوردن، به جمعیت مسلمانان و امت اسلامی می‌پیوندند و در سرزمین‌های اسلامی سکونت اختیار می‌کنند، و اینها مهاجرین نامیده می‌شوند لِلْفُقَرَاءِ الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ[۱۸][۱۹]؛
  3. گروه‌هایی که پس از اسلام آوردن همچنان در میان کفار به زندگی خود ادامه می‌دهند و از سرزمین‌های آنان بیرون نمی‌آیند. قرآن از این گروه به مستضعفین تعبیر می‌کند: قَالُوا فِيمَ كُنْتُمْ قَالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفِينَ فِي الْأَرْضِ قَالُوا أَلَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فِيهَا[۲۰].
  4. متدینین به ادیان آسمانی که از آنها به یهودیان، مسیحیان و مجوسیان یاد شده است، و قرآن آنها را اهل کتاب می‌نامد[۲۱]، و آنگاه که با مسلمانان قرارداد ذمه را منعقد می‌کنند، اهل ذمه[۲۲] و یا اهل جزیه[۲۳] نامیده می‌شوند؛
  5. جمعیت و ملتی که کافر به اسلام هستند، ولی هیچگونه اعمال خصمانه‌ای بر علیه اسلام و مسلمانان انجام نمی‌دهند و از عقد قرارداد با مسلمانان نیز شانه خالی می‌کنند. به این گروه اهل حیاد می‌گویند[۲۴]؛
  6. ملت‌هایی که با متارکه جنگ با مسلمانان، به رفتار خصمانه خود پایان می‌دهند، ولی از عقد قرارداد سر باز می‌زنند و به آنها اهل اعتزال گفته می‌شود: لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيَارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ[۲۵]؛
  7. ملت‌هایی که با مسلمانان قرارداد صلح بسته‌اند و به آنها اهل صلح گفته می‌شود: فَإِنِ اعْتَزَلُوكُمْ فَلَمْ يُقَاتِلُوكُمْ وَأَلْقَوْا إِلَيْكُمُ السَّلَمَ فَمَا جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ عَلَيْهِمْ سَبِيلًا[۲۶]. قسمت اول آیه گرچه در مورد اهل اعتزال است، ولی بخش دوم آن گروه دیگری را مشخص می‌کند که در حقیقت بخشی از اهل اعتزال هستند و به قرارداد صلح تن در می‌دهند؛
  8. جمعیت و گروهی که از عقد امان استفاده می‌کنند و به آنها مستأمن گفته می‌شود. فقها باب گسترده‌ای را به بحث از عقد امان و شرایط و حقوق مستأمنین اختصاص داده‌اند[۲۷]. گاه مستأمن در سرزمین‌های اسلامی و در میان امت مسلمان زندگی می‌کند، و گاه در محلی خارج از حکومت اسلامی و در قلمرو حاکمیت کفار به سر می‌برد. نوع دوم را می‌توان در مورد فراریان مکه صادق دانست که پس از مسلمان شدن از ترس آزار قریش به مناطق بین مکه و مدینه فرار می‌کردند و طبق قرارداد صلح حدیبیه، هیچ‌کدام از طرفین حق تعرض به این مناطق را نداشتند، و خواه‌ناخواه چنین افرادی مستأمن محسوب می‌شدند[۲۸]؛
  9. گروه‌ها و ملت‌هایی که بین آنها و دولت اسلامی آتش‌بس برقرار شده و به‌طور موقت در متارکه جنگ به سر می‌برند. به این گروه‌ها اهل هدنه گفته می‌شود[۲۹]؛
  10. گروه‌ها و ملت‌هایی که مسلمانان به دلیل عدم توانایی کافی برای جهاد، آنها را به حال خود رها کرده‌اند. در چنین مواردی معمولاً در فقه، از عنوان موادعه استفاده شده و به این جمعیت اهل‌الموادعه گفته می‌شود[۳۰]؛
  11. جمعیت و ملتی که بین آنها و مسلمانان نوعی قرارداد وجود دارد و آنها را اهل عهد می‌نامند. فَأَتِمُّوا إِلَيْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَى مُدَّتِهِمْ[۳۱].
  12. گروه‌ها و ملت‌هایی که مسلمین در حال جنگ با آنان هستند، که اهل حرب نامیده می‌شوند. إِنَّمَا جَزَاءُ الَّذِينَ يُحَارِبُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ[۳۲].
  13. گروه و یا افرادی که مخل نظم، و موجب ناامنی، و فساد هستند، که به آنها مفسد و اهل فساد گفته می‌شود، وَيَسْعَوْنَ فِي الْأَرْضِ فَسَادًا[۳۳].
  14. افراد و یا گروهی از مسلمانان که علیه امام و حکومت اسلامی شورش می‌کنند و در صدد برانداختن نظام اسلامی برمی‌آیند. اینگونه افراد و یا گروه‌ها را باغی می‌نامند[۳۴]؛
  15. گروهی که از اجرای احکام اسلام تمرد می‌کنند و از دین برمی‌گردند و آنها را اهل رده می‌نامند[۳۵].

این تقسیم‌بندی در مورد برخی از اقسام ملت‌ها، به لحاظ عقیدتی است، مانند تقسیم‌هایی که بر مبنای ایمان به اسلام و یا اعتقاد به یکی از ادیان رسمی (یهودیان مسیحیان، مجوسیان) انجام می‌شود و در مورد برخی دیگر، از نقطه‌نظر حقوقی است، مانند مواردی که به لحاظ قرارداد ذمه، صلح و استیمان تقسیم‌بندی می‌شود، و در مواردی نیز تنها سیاسی است، مانند گروه‌هایی که به لحاظ حالت‌هایی چون هدنه، حیاء و اعتزال متمایز می‌شوند[۳۶].[۳۷]

منابع

پانویس

  1. عمید زنجانی، حقوق اقلیت‌ها، ص۲۵؛ همو، بنیادهای اصیل ملیت، ص۹۷.
  2. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: می‌خواهم جانشینی در زمین بگمارم، گفتند: آیا کسی را در آن می‌گماری که در آن تباهی می‌کند و خون‌ها می‌ریزد در حالی که ما تو را با سپاس، به پاکی می‌ستاییم و تو را پاک می‌شمریم؛ فرمود: من چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید» سوره بقره، آیه ۳۰.
  3. «و به راستی ما فرزندان آدم را ارجمند داشته‌ایم و آنان را در خشکی و دریا (بر مرکب) سوار کرده‌ایم و به آنان از چیزهای پاکیزه روزی داده‌ایم و آنان را بر بسیاری از آنچه آفریده‌ایم، نیک برتری بخشیده‌ایم» سوره اسراء، آیه ۷۰.
  4. «و آنچه را در آسمان‌ها و در زمین است که همه از اوست برای شما رام کرد؛ بی‌گمان در این نشانه‌هایی است برای گروهی که می‌اندیشند» سوره جاثیه، آیه ۱۳.
  5. «و مردم جز امّتی یگانه نبودند که اختلاف ورزیدند و اگر سخنی از پروردگارت پیشی نگرفته بود میان آنها در آنچه اختلاف داشتند داوری می‌شد» سوره یونس، آیه ۱۹.
  6. «مردم (در آغاز) امّتی یگانه بودند، (آنگاه به اختلاف پرداختند) پس خداوند پیامبران را مژده‌آور و بیم‌دهنده برانگیخت و با آنان کتاب (آسمانی) را به حق فرو فرستاد تا میان مردم در آنچه اختلاف داشتند داوری کند و در آن جز کسانی که به آنها کتاب داده بودند، اختلاف نورزیدند (آن هم) پس از آنکه برهان‌های روشن به آنان رسید (و) از سر افزونجویی که در میانشان بود؛ آنگاه خداوند به اراده خویش مؤمنان را در حقیقتی که در آن اختلاف داشتند رهنمون شد و خداوند هر که را بخواهد به راه راست رهنمایی می‌کند» سوره بقره، آیه ۲۱۳.
  7. «و از نشانه‌های او آفرینش آسمان‌ها و زمین و گوناگونی زبان‌ها و رنگ‌های شماست؛ به راستی در این نشانه‌هایی برای دانشوران است» سوره روم، آیه ۲۲.
  8. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست، به راستی خداوند دانایی آگاه است» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  9. «آیا آنان بخشایش پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟ ماییم که توشه زندگی آنان را در زندگانی این جهان میانشان تقسیم کرده‌ایم و برخی از آنان را بر دیگری به پایه‌هایی برتری داده‌ایم تا برخی، برخی دیگر را به کار گیرند و بخشایش پروردگارت از آنچه آنان فراهم می‌آورند بهتر است» سوره زخرف، آیه ۳۲.
  10. «و چون یکی از ایشان را به آنچه برای (خداوند) بخشنده مثل می‌زند نوید بخشند، (و گویند دختردار شده‌ای) چهره‌اش سیاه می‌گردد و اندوهگین می‌شود» سوره زخرف، آیه ۱۷.
  11. «و اگر نه این بود که مردم (در تمایل به کفر) امّتی واحد می‌شدند بی‌گمان برای خانه‌های کسانی که به (خداوند) بخشنده کفر می‌ورزند بام‌هایی سیمین و نردبان‌هایی که از آنها فرا روند قرار می‌دادیم» سوره زخرف، آیه ۳۳.
  12. «تو را با کسانی که دینشان را پاره پاره کردند و گروه گروه شدند کاری نیست؛ کار آنان تنها با خداوند است سپس آنان را از آنچه می‌کردند آگاه می‌سازد» سوره انعام، آیه ۱۵۹.
  13. «و (دیگر) این که این راه راست من است از آن پیروی کنید و از راه‌ها (ی دیگر) پیروی نکنید که شما را از راه او پراکنده گرداند، این است آنچه شما را بدان سفارش کرده است باشد که پرهیزگاری ورزید» سوره انعام، آیه ۱۵۳.
  14. فقه سیاسی، ج۳، ص۱۶۸ – ۱۶۷ و ۱۸۹ – ۱۸۷؛ درآمدی بر فقه سیاسی، ص۱۸۶.
  15. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۲۴.
  16. «به راستی این امّت شماست، امّتی یگانه و من پروردگار شمایم بنابراین مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۹۲.
  17. وَكَذَلِكَ جَعَلْنَاكُمْ أُمَّةً وَسَطًا لِتَكُونُوا شُهَدَاءَ عَلَى النَّاسِ وَيَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيدًا... «و بدین گونه شما را امّتی میانه کرده‌ایم تا گواه بر مردم باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.».. سوره بقره، آیه ۱۴۳.
  18. «(بخشی از این غنیمت‌ها) برای مستمندان مهاجری است که از خانه‌ها و دارایی‌های خود، رانده شده‌اند در حالی که بخشش و خشنودی‌یی از خداوند را می‌جویند و خداوند و پیامبرش را یاری می‌کنند؛ آنانند که راستگویند» سوره حشر، آیه ۸.
  19. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۴.
  20. «از کسانی که فرشتگان جانشان را در حال ستم به خویش می‌گیرند، می‌پرسند: در چه حال بوده‌اید؟ می‌گویند: ما ناتوان شمرده‌شدگان روی زمین بوده‌ایم. می‌گویند: آیا زمین خداوند (آن‌قدر) فراخ نبود که در آن هجرت کنید؟ بنابراین، سرای (پایانی) اینان دوزخ است و بد پایانه‌ای است» سوره نساء، آیه ۹۷.
  21. قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِكَ بِهِ شَيْئًا وَلَا يَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ «بگو: ای اهل کتاب! بیایید بر کلمه‌ای که میان ما و شما برابر است هم‌داستان شویم که: جز خداوند را نپرستیم و چیزی را شریک او ندانیم و یکی از ما، دیگری را به جای خداوند، به خدایی نگیرد پس اگر روی گرداندند بگویید: گواه باشید که ما مسلمانیم» سوره آل عمران، آیه ۶۴.
  22. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۲۲۷؛ نیل الاوطار، ج۷، ص۶۳؛ المحلی، ج۷، ص۳۰۶؛ البحر الزخار، ج۵، ص۲۴۳؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۴۳۸؛ المبسوط، ج۲، ص۴۳.
  23. قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
  24. آثار الحرب، ص۱۹۷ و ۴۰۰.
  25. «خداوند شما را از نیکی ورزیدن و دادگری با آنان که با شما در کار دین جنگ نکرده‌اند و شما را از خانه‌هایتان بیرون نرانده‌اند باز نمی‌دارد؛ بی‌گمان خداوند دادگران را دوست می‌دارد» سوره ممتحنه، آیه ۸.
  26. «مگر آنان را که با گروهی وابستگی دارند که میان شما و ایشان پیمانی است یا آنکه با دلتنگی از نبرد با شما و یا نبرد با قوم خویش، نزد شما آمده‌اند- و اگر خداوند می‌خواست آنان را بر شما چیرگی می‌داد و با شما به نبرد می‌پرداختند- باری، اگر اینان از شما کناره‌جویی کردند و با شما نبرد نکردند و از در سازش درآمدند، خداوند برای شما (در تجاوز) بر آنان راهی ننهاده است» سوره نساء، آیه ۹۰.
  27. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۹۲؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۴۱۴؛ المحلی، ج۷، ص۳۰۶؛ فتح القدیر، ج۴، ص۳۵۳.
  28. تاریخ طبری، ج۲، ص۲۸۴.
  29. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۱۱۳؛ المبسوط، ج۲، ص۵۰؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۴۴۷؛ البحر الزخار، ج۵، ص۴۵۱.
  30. شیبانی، شرح السیر، ج۵، ص۱۶۸۹.
  31. «پیمان اینان را تا پایان زمانشان پاس بدارید» سوره توبه، آیه ۴.
  32. «کیفر کسانی که با خداوند و پیامبرش به جنگ برمی‌خیزند و در زمین به تبهکاری می‌کوشند جز این نیست که کشته یا به دار آویخته شوند یا دست‌ها و پاهایشان ناهمتا بریده شود یا از سرزمین خود تبعید گردند؛ این (کیفرها) برای آنان خواری در این جهان است و در جهان واپسین عذابی سترگ خواهند داشت» سوره مائده، آیه ۳۳.
  33. «و در زمین به تبهکاری می‌کوشند» سوره مائده، آیه ۳۳.
  34. جواهر الکلام، ج۲۱، ص۳۲۸؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۴۵۲.
  35. تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۴۵۷.
  36. فقه سیاسی، ج۳، ص۲۰۴ – ۲۰۰.
  37. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۲، ص ۶۲۸.