اصحاب صفه در قرآن

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت

مقدمه

مورخان و محدثان نخستین که بنا به مناسبت، یاران پیامبراکرم(ص) را به مکان یا رخدادی نسبت می‌دادند،[۱] به پیروی از پیامبر،[۲] برخی از یاران آن حضرت را به صفّه مسجد نبوی نسبت داده‌اند و این گروه را "اصحاب صفّه"، "اهل‌الصفّه" یا "اهل المَظَلّه" (سایبان) خوانده‌اند. [۳] صفّه اصطلاحی است که بر نوعی خاص از معماری در یثرب عهد پیامبر اطلاق می‌شود، از این‌رو اطلاعاتی که لغت‌شناسان ارائه کرده‌اند نمی‌تواند ویژگی‌های این نوع بنا را بیان کند، به ویژه که غالب آنها در قرون متأخر و در شهرهای دیگری می‌زیسته‌اند و ازاین‌رو نمی‌توان برای تعاریف آنان اعتباری قائل بود؛ امّا عمدتا مفهوم صفّه را به بنایی شبیه سقیفه تعریف کرده‌اند. [۴] با توجه به تعاریف لغت‌شناسان، صفّه سایبان خنکی در تابستانهای گرم و محل تجمع، پذیرایی یا استراحت افراد بوده است.

با تغییر قبله از سمت شمال به جنوب (سال دوم هجری)، بخشی از قسمت مسقف شمال مسجد نبوی صفّه نام گرفت. [۵] به همین دلیل بعدها صفّه را انتهای مسجد دانسته‌اند.[۶] صفّه در مسجد نبوی کاربردی ثابت و محدود نداشت و به عنوان مهمانپذیر، مسکن دائم یا موقت، محل آموزش یا عبادت و... مورد استفاده قرار می‌گرفت؛ اما در یک نگاه کلی صفّه با پدیده مهاجرت پیوندی مستقیم دارد. مسلمانان اولیه که قبل از پیامبر به یثرب آمده بودند توانستند در منازل انصار به ویژه در مسجد قبا سکنا بگیرند؛ امّا محلی که پیامبر برای ساختن مسجد و استقرار خود برگزید، از قبا فاصله داشت و بسیاری از مهاجران به ویژه مهاجران مجرد که جوار پیامبر را ترجیح می‌دادند در مسجد مستقر شدند. در دوره‌های بعدی مهاجرت، چون مهاجران آشنایی در یثرب نداشتند به مسجد پناه می‌بردند،[۷] ازاین‌رو ساکنان صفّه را مهاجرانی بی‌سرپناه و مجرد [۸] یا مهمانان اسلام خوانده‌اند. [۹] برخی از بت‌پرستان قبایل اطراف هم مدتی در صفه مانده و سپس مسلمان شدند [۱۰]. اسرای مشرک قریش نیز شب‌ها در مسجد می‌خوابیدند. [۱۱] درباره اطلاق واژه "اهل صفّه" بر مهاجران ساکن در آن، معیار و ضابطه‌ای مشخص ارائه نشده، ازاین‌رو این صفت به هرکسی که مدتی را در صفّه می‌گذرانید اطلاق می‌شد. صحابه شناسان حتی برخی صحرانشینان را که تنها شبی در ماه مبارک رمضان را در صفّه می‌گذرانیدند جزو اهل صفّه دانسته‌اند. این عده روزها از این سایبان برای رهایی از آفتاب سوزان استفاده می‌کردند؛ امّا در شب، می‌توانستند در هر جای مسجد بخوابند،[۱۲] ازاین‌رو فقهای متعددی درباره جواز خوابیدن در مسجد بحث کرده[۱۳] و برخی خوابیدن در مسجد را تنها برای غیر بومیان مجاز دانسته‌اند[۱۴].[۱۵]

صفه نشینان

طبیعتاً فرودستان مهاجر از مکه، چون بلال بن رباح، خباب بن الارت، صهیب بن سنان، ابن مسعود، مقداد و عمار یاسر جزو نخستین ساکنان صفّه بوده‌اند. [۱۶] با بازگشت ابوذر به مدینه در سال سوم یا پنجم[۱۷] و خریداری و آزاد شدن سلمان در سال پنجم این دو به دیگر صفّه‌نشینان پیوستند. [۱۸]سکوت یا ابهام منابع اسلامی درباره محل سکونت یا زمان ازدواج و شمار فرزندان این دسته از ساکنان صفّه، حضور دراز مدت برخی از آنها را در صفّه در زمان حیات پیامبر تقویت می‌کند. به مرور زمان که حکومت پیامبر استحکام و دین اسلام گسترش بیشتری می‌یافت مهاجران بیشتری به مدینه پناه می‌آوردند؛ امّا پیامبر از تعبیر مهاجر برای کسانی که پس از فتح مکه (سال هشتم هجری) به مدینه آمدند امتناع ورزید. پیوستن ابوهریره، واثلة بن اسقع و برخی دیگر از صفّه‌نشینان مورد توجه اهل سنت به صفّه به همین مقطع متأخر تعلق دارد.

صحابه‌نگاران، بسیاری از انصار را نیز به صفّه منتسب کرده‌اند. در جمع‌بندی برخی گزارش‌ها می‌توان نتیجه گرفت که بسیاری از جوانان انصاری، به سبب دوری بسیاری از محلّه‌های یثرب با مسجد نبوی و برای ملازمت با پیامبر(ص)، از صفّه به عنوان محلی برای عبادت، آموزش، استراحت یا خدمت به آن حضرت بهره برده‌اند. وجود تعابیر متفاوتی چون "اهل صفّه" و "اصحاب صفّه" هم به این تمایز کمک می‌کند. "اهل" معمولاً به ساکنان گفته می‌شود،[۱۹] در حالی ‌که "اصحاب" به معنای معاشران است. بعدها در منابع تاریخی و روایی کمتر به تفاوت این دو واژه توجه شده است، در نتیجه به مهاجران صفّه‌نشین "اهل صفّه" گفته می‌شد و انصاریانی که به رغم برخورداری از دارایی و خانه و کاشانه به صفّه می‌رفتند اصحاب صفّه نام داشتند. از معروف‌ترین انصاریان صفّه می‌توان به جابر بن عبدالله انصاری، ابوسعید خدری و حنظله غسیل الملائکه اشاره کرد.

برخی به اشتباه، عمده ساکنان صفّه را مهاجران قریشی دانسته‌اند،[۲۰] درحالی ‌که بررسی نام و نسب آنان نشان می‌دهد که غالباً از مهاجران غیر قرشی بوده‌اند. نو مسلمانان قبایل صحرانشین منطقه، بر اثر تهدیدهای موجود، موقعیت، دارایی و خانه‌های خود را رها کرده بودند، تا در سایه امنیتی که در مدینه برای مسلمانان فراهم آمده بود، در کنار دیگر مسلمانان، همنشین پیامبر اکرم(ص) باشند [۲۱] و ازاین‌رو بدانان "أوفاض" گفته‌اند،[۲۲] زیرا اوفاض به معنای جمعی است که متشکل از اعضای قبایل گوناگون باشند. [۲۳] اعضایی از بنی‌غفار،[۲۴] بنی‌سلیم،[۲۵] جُهینه،[۲۶] اسلم [۲۷] و دیگر قبایل منطقه در میان اهل صفّه حضور داشتند. در مجموع، منابع در ضبط نام ساکنان صفّه، اطلاعات پراکنده و ناچیزی را ثبت کرده‌اند. به دلایلی در منابع اهل سنت بر صفّه‌ای‌های متأخر به ویژه ابوهریره، بیشتر تأکید شده است و از نخستین ساکنان صفّه کمتر یاد می‌شود.

با توجه به کاربردهای متعدد صفّه نمی‌توان آمار ثابتی برای ساکنان آن در نظر گرفت. ساکنان صفّه به تناوب و به ناچار در آنجا بودند و همان‌گونه که روند مهاجرت بر آمارشان می‌افزود، اموری چون مرگ و میر، شرکت در جنگ‌ها، شهادت، مسافرت، اشتغال به کار و ازدواج از شمار آنان می‌کاست. [۲۸] آمار نقل شده در متون روایی عمدتا در زمان‌های متفاوتی ارائه شده است؛ آماری چون ۲۰،[۲۹] ۳۰،[۳۰] ۵۰،[۳۱] بیش از ۷۰، [۳۲] ۸۰ [۳۳] و.... در دوره‌های بعد تألیفاتی درباره ساکنان صفّه نوشته شد. زبیدی نام ۹۲ تن از آنها را در کتابچه‌ای به نام تحفة اهل الزلفة فی‌التوسل باهل الصّفه جمع کرد. [۳۴] ابونعیم نیز به ۹۰ و اندی از آنان اشاره کرده است. [۳۵] منابع متأخرتر برآیند اصحاب صفه را بدون آنکه از آنها نام ببرند ۴۰۰ تن دانسته‌اند [۳۶].[۳۷]

مستمندی اصحاب صفه

مورخان و راویان هر جا که از عنوان "اهل صفّه" یاد کرده‌اند، فقر و وضعیت أسف بار معیشتی جمعی از آنها را گزارش کرده و آنان را تهیدستان جامعه نبوی تصور کرده‌اند [۳۸] و هنگامی که گزارش از تعلیم و تزکیه یا از دلاوری‌ها و حضور آنها در میادین جنگ با کافران است، دیگر عنوان جمعی اهل صفّه مشاهده نمی‌شود و عمدتا به نام افراد اشاره شده است، درحالی‌ که فقر در دوره پیامبر در میان عموم مهاجران و برخی انصار گزارش شده [۳۹] و به اصحاب صفّه اختصاص نداشت، چنان‌که اهل صفّه نیز به فقیران محدود نمی‌شد و در میان آنها، اغنیایی هم وجود داشت. [۴۰] شاید یکی از دلایل عمده این امر به نقش راویان بازگردد. [۴۱] بنابر همین روایات، اهل صفّه که لباسشان ناکافی و خوراکشان ناچیز بود در مسجد ساکن بودند. آنان در مواقع بحرانی گاه در هر وعده دو عدد خرما بیشتر نمی‌خوردند و گاه مدتهای طولانی از بی‌غذایی به اجبار سنگ بر شکم بسته یا روزه می‌گرفتند[۴۲]. گفته شده: برخی اوقات اهل صفّه بر اثر ضعف بدنی نمی‌توانستند در نماز به درستی بایستند و طناب‌هایی را که در مسجد (احتمالاً از سقف) آویخته بودند به دست می‌گرفتند. [۴۳] مهاجرت این گروه و تحمل چنین شرایطی موجب شده بود برخی صحرانشینانی که به جهتی به مدینه می‌آمدند اینان را دیوانه بخوانند.

یکی از مهاجران قریشی صفّه‌نشین گفته است: ما معمولاً تا فتح خیبر (سال ششم هجری) سیر نمی‌شدیم. [۴۴] این روایت وضع اهل صفّه را بهتر روشن می‌کند، هرچند انتساب چنین گزارشی به دیگر مهاجران نیز می‌تواند صادق باشد.

هرچند اطلاعات چندانی درباره سبد غذایی ساکنان صفّه وجود ندارد؛ اما به نظر می‌رسد عمده‌ترین محصول زراعی مدینه، یعنی خرما بیشتر به انفاق در اختیارشان قرار می‌گرفت. چنانچه خرمای کافی در اختیار بود، به هر دو نفر روزانه یک مُدّ خرما می‌رسید.[۴۵] در غیر این‌صورت مجبور بودند با چند خرما، روز خود را سپری کنند.[۴۶] برخی اعتراض‌ها حکایت از دلزدگی برخی از آنان از خوردن مداوم خرما دارد.[۴۷] شاید به همین سبب بوده که یکی از آنان از اینکه پیرزنی انصاری هفته‌ای یک‌بار غذایی برایش تهیه می‌کرد خرسند بود.[۴۸] یکی از اهل صفّه بعدها با مشاهده نان بر سر سفره، تکبیر می‌گفت و خدا را شکر می‌کرد که دوره آب و خرما سپری شده‌است. [۴۹] پیامبراکرم(ص) یک بار در پاسخ به این‌گونه اعتراض‌ها فرمود: اگر می‌توانستم به شما نان و گوشت می‌دادم [۵۰] و از ناچیز و کم ارزش بودن غذای خودش طی ۱۲ روز گذشته خبر داد. [۵۱] درباره وضعیت لباس اهل صفّه روایات محدودی، از محدودیت‌های اهل صفّه در این زمینه حکایت می‌کند. به گفته واثله، نداشتن لباس، گرد و غبار آمیخته با عرق را بر تنمان خشک می‌کرد. [۵۲] در مقطع دیگری ۷۰ تن از اصحاب صفّه لباسی کمتر از متعارف داشتند، به‌گونه‌ای که در نماز دائماً نگران ستر عورت خویش (احتمالاً از ناف تا زانو) بودند. [۵۳] در روایتی دیگر ۳۰ تن از ساکنان صفّه با بالا تنه عریان پشت سر پیامبر(ص) نماز می‌گزاردند [۵۴] و گاه با حضور پیامبر(ص) خود را پشت سر دیگران مخفی می‌کردند. [۵۵] پیامبر قبل از هر چیز ساکنان صفّه و عموم تهیدستان را از گدایی منع کرده بود. آیه ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ[۵۶] در همین زمینه نازل شده است. خداوند در این آیه از مؤمنان می‌خواهد تا در کمک کردن کوتاهی نکنند و گمان نکنند کسی که درخواست نمی‌کند نیازمند نیست[۵۷].[۵۸]

مشکلات اصحاب صفه و تدابیر پیامبر(ص)

درباره تأمین پوشاک اهل صفّه جز چند گزارش محدود، اطلاعات چندانی در دست نیست. برخی مستمندان صفّه برای حل مشکل سرما در فصل زمستان به حفره‌ها پناه می‌بردند. [۵۹] بنا به گزارشی حضرت زهرا(ع) پارچه‌ای را به پیامبر بخشید و ایشان آن را در میان چند تن توزیع کرد تا با آن پایین تنه خود را بپوشانند (ِازار). [۶۰] پارچه کتانی محدود و نامرغوبی که یک بار پیامبر به برخی از آنها داده بود و پوستشان را می‌آزرد مایه اعتراضشان شده بود. [۶۱] پیامبر برای رفع نگرانی اهل صفّه در نماز، به ویژه آنکه بانوان پشت سر مردان به نماز می‌ایستادند، از زنان خواستند دیرتر از مردان سر از سجده بردارند و زودتر از آنان به سجده روند. [۶۲] برای بهبود وضع معیشت صفّه نشینان راهکارهای متعددی چون تشویق به صدقه و انفاق، تشویق به ازدواج، استفاده از غنایم و درآمدهای ناشی از جنگ‌ها دنبال شده است. هرگاه غذایی به پیامبر می‌رسید میان اهل صفّه توزیع می‌شد و چنانچه هدیه بود پیامبر(ص) خود نیز از آن می‌خورد. [۶۳] ایشان برای اطعام اصحاب صفّه از نمازگزاران نماز عشا مدد می‌جست و برخی را نیز، خود به خانه می‌برد. [۶۴] او می‌فرمود: هرکس غذایش برای دو نفر کافی است یک نفر، و هرکس برای ۴ نفر، دو نفر از اصحاب صفّه را اطعام کند. [۶۵] با این همه، باز گاهی برخی از اهل صفّه مدتها گرسنه می‌ماندند و به ناچار به پیامبر پناه می‌بردند.

داستان‌های کرامت‌آمیز متعددی درباره اطعام شماری از اصحاب صفّه با غذای اندکی که پیامبر خود تهیه می‌کرد نقل شده است. [۶۶] با ملاحظه سیر تاریخی به نظر می‌رسد در آغاز، کمک و انفاق به مهاجران صفّه‌نشین عمدتاً از سوی انصار صورت می‌گرفت، ازاین‌رو می‌‌توان بسیاری از گزارش‌هایی را که در این زمینه از انصار روایت شده مربوط به این دوره دانست، هرچند این کمک‌ها تا پایان حیات پیامبر ادامه داشت.

گروهی از انصار در فصل برداشت محصول، مقداری خرما به مسجد می‌آوردند و شاخه‌های آن را در آنجا می‌آویختند[۶۷] و برخی هم از این فرصت برای انفاق شاخه‌های آفت‌زده خرماهایشان استفاده کردند که آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَنْفِقُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا كَسَبْتُمْ وَمِمَّا أَخْرَجْنَا لَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَلَا تَيَمَّمُوا الْخَبِيثَ مِنْهُ تُنْفِقُونَ وَلَسْتُمْ بِآخِذِيهِ إِلَّا أَنْ تُغْمِضُوا فِيهِ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ[۶۸] نازل گردید [۶۹] خداوند در این آیه محصولات کشاورزی را عطای الهی به بندگان دانسته و از آنها خواسته از محصولات مرغوب خود انفاق کنند.

به روایتی از امام باقر(ع) یکی از انصار در برابر ثواب اخروی ذکری که از پیامبر آموخت، محصول باغ خود را به اهل صفّه اختصاص داد و در این هنگام آیات ﴿ فَأَمَّا مَن أَعْطَى وَاتَّقَى وَصَدَّقَ بِالْحُسْنَى فَسَنُيَسِّرُهُ لِلْيُسْرَى[۷۰] نازل شد.[۷۱]

در داستان دیگری روزی پیامبر یکی ازاصحاب صفّه را برای اطعام به نزد یکی از انصار فرستاد؛ اما چون در خانه آن انصاری غذایی اندک بود، انصاری از همسرش خواست فرزندش را بخواباند تا درخواست غذا نکند و خود نیز چراغ را خاموش کرد تا آن مهمان متوجه غذا نخوردن صاحب خانه نشود که بنا به روایتی در این هنگام آیه ﴿وَالَّذِينَ تَبَوَّءُوا الدَّارَ وَالْإِيمَانَ مِنْ قَبْلِهِمْ يُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَيْهِمْ وَلَا يَجِدُونَ فِي صُدُورِهِمْ حَاجَةً مِمَّا أُوتُوا وَيُؤْثِرُونَ عَلَى أَنْفُسِهِمْ وَلَوْ كَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ وَمَنْ يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ[۷۲]. نازل گردید. [۷۳] با توجه به نزول این آیه درباره غنایم غزوه بنی‌نضیر و جمع بودن سیاق آن چنین شأن نزولی ضعیف به نظر می‌رسد؛ امّا به اصل حادثه آسیب نمی‌زند.

برخی از جوانان انصاری هم درآمدهای حاصل از خارکنی را به مستمندان صفّه می‌بخشیدند [۷۴] و اگر می‌توانستند گوسفندی خریده و برای پیامبر و خانواده‌اش می‌چرانیدند. [۷۵] به احتمال، چَرا و تهیه هیزم در اراضی خصوصی صورت می‌گرفت و گرنه مهاجران فقیر نیز قادر به این امر بودند.

برخی از انصار متکفل فرد خاصی از اصحاب صفّه شده بودند. [۷۶] داستانهایی هم ازاطعام برخی از زنان انصار از جمله ام سلیم یا ام مالک وجود دارد. [۷۷] درباره سعد بن عباده، از بزرگان خزرج نیزگزارش شده که هر شب ۸۰ تن از اصحاب صفّه را اطعام می‌کرد. [۷۸] افزون بر انصار، برخی از مهاجران نیز به مدد اهل صفّه می‌آمدند. پس از تولد امام حسن و امام حسین(ع) فاطمه(س) می‌خواست برایشان گوسفندی عقیقه کند که پیامبر وی را منصرف کرد. ایشان به وزن موهای آن دو نقره صدقه داد، تا برای اصحاب صفّه هزینه شود. [۷۹] گاهی رفتار پیامبر باعث می‌شد تا فاطمه(س) آنچه را که همسرش از جنگ به غنیمت آورده بود نیز صدقه دهد. [۸۰] به روایت ابن‌عباس نیز آیه ﴿إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[۸۱] از صدقات مخفیانه علی بن ‌ابی‌‌طالب به اصحاب صفّه حکایت می‌کند. [۸۲] کمک‌های همزمان او و عبدالرحمن بن عوف به اصحاب صفّه با نزول آیه ﴿الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَالنَّهَارِ سِرًّا وَعَلَانِيَةً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ[۸۳] همراه شد. در روایت ابن عباس آمده که از میان صدقات فراوان و علنی عبدالرحمن و صدقه مخفیانه و ناچیز علی(ع)، خداوند صدقه علی(ع) را ترجیح داد. [۸۴] روایت‌هایی هم از انفاق جعفر بن ابی‌طالب وجود دارد. خباب نیز که پیش‌تر در صفّه بود، پس از ازدواج تنها یک گوسفند داشت و سفارش کرده بود برای دوشیدن آن، گوسفند را نزد اهل صفّه ببرند. [۸۵] با توجه به فقر نسبتا زیاداهل صفّه برخی صفّه را "خانه صدقه گیران" تعریف کرده‌اند،[۸۶] در نتیجه تمامی آیات مدنی که در آنها به صدقه، مساکین، فقرا و انفاق اشاره شده است به نحوی با ساکنان صفّه مربوط است، هرچند، شأن نزول نگاران به جهت کمبود اطلاعات، گزارشی ذیل آن آیات ارائه نکرده باشند. از معدود شأن نزولهای گزارش شده دراین زمینه که اشاره‌ای روشن به اصحاب صفّه دارد روایاتی است که ذیل آیات ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ[۸۷]، ﴿إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقَاتِ فَنِعِمَّا هِيَ وَإِنْ تُخْفُوهَا وَتُؤْتُوهَا الْفُقَرَاءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ وَيُكَفِّرُ عَنْكُمْ مِنْ سَيِّئَاتِكُمْ وَاللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ[۸۸] نقل شده است. در این آیات صدقه‌ها به تهیدستان مهاجری اختصاص یافته که به سبب ایمانشان در موطن خود ایمن نبودند و به مدینه مهاجرت کرده بودند و نمی‌توانستند کار کنند. [۸۹] راهکار دیگری که پیامبر برای سامان گرفتن وضع اصحاب صفّه دنبال می‌کرد، تشویق آنان به ازدواج بود. در این زمینه می‌توان به ازدواج بلال حبشی با خواهر عبدالرحمن بن عوف اشاره کرد که از توان مالی خوبی برخوردار بود؛[۹۰] اما این گزینه‌ها همواره فراهم نبود. برخی از اصحاب صفّه با مشاهده بی‌میلی مردان یثرب به ازدواج با زنان متمکنی که سابق بر این در یثرب به روسپی‌گری اشتغال داشتند، ازدواج با آنها را مطرح کردند. احتمالاً این عده، بر خلاف دیگر زنان مدینه شرایط دشواری برای ازدواج تعیین نکرده بودند. در پی همین درخواست، آیه ﴿الزَّانِي لَا يَنْكِحُ إِلَّا زَانِيَةً أَوْ مُشْرِكَةً وَالزَّانِيَةُ لَا يَنْكِحُهَا إِلَّا زَانٍ أَوْ مُشْرِكٌ وَحُرِّمَ ذَلِكَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ[۹۱] نازل شد و آنان را از این کار منصرف ساخت[۹۲]

یکی دیگر از منابع تأمین کننده هزینه‌های اهل صفّه، به ویژه در ۵ سال دوم حکومت پیامبر(ص) در مدینه، غنایم به دست آمده در جنگ‌ها و درآمدهای حاصل از اموال خالصه پیامبر (مانند اموال بنی‌نضیر) بود. بر اساس آیات سوره حشر خداوند جنگجویان را بر اثر نقش ناچیزشان در جنگ بنی‌نضیر از غنایم محروم کرد و همه اموال به دست آمده را به‌صورت خالصه در اختیار پیامبر نهاد: ﴿ وَمَا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْهُمْ فَمَا أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَلا رِكَابٍ وَلَكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلَى مَن يَشَاء وَاللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ مَّا أَفَاء اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأَغْنِيَاء مِنكُمْ وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ لِلْفُقَرَاء الْمُهَاجِرِينَ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِن دِيَارِهِمْ وَأَمْوَالِهِمْ يَبْتَغُونَ فَضْلا مِّنَ اللَّهِ وَرِضْوَانًا وَيَنصُرُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ أُوْلَئِكَ هُمُ الصَّادِقُونَ[۹۳][۹۴] پیامبر بخشی از اموال به دست آمده را بنا به درخواست انصار در میان مهاجران مستمند توزیع کرد و مانده آن را در تملک خود باقی نهاد. (بنی نضیر) مخالفت پیامبر با ارتقای ناچیز وضع زندگی خود پس از غزوه خیبر ـ که غنایم فراوانی به همراه داشت ـ با اعتراض همسران آن حضرت مواجه شد [۹۵] و حاکی از آن است که وضعیت نابسامان مهاجران تا سال ششم ادامه داشته است. ایشان حتی از پرداخت بخشی از غنایم به بستگان مستمندش همچون فاطمه و علی(ع) پرهیز کرد. در مقابل، تسبیح حضرت زهرا(س) را به آن حضرت آموخت[۹۶].[۹۷]

اصحاب صفه و اشراف

ساکنان صفّه چنان با پیامبر مأنوس بودند که چون به مسجد می‌آمد اطرافش حلقه می‌زدند، [۹۸] درحالی‌که اشراف براساس سنت طبقاتی عرب پیش از اسلام، از همنشینی با ساکنان صفّه انزجار داشتند، به ویژه که غالب آنها بردگان آزاد شده و مسلمانان پایین دست بودند. رابطه اشراف با اهل صفّه از منظر اجتماعی ـ اقتصادی قابل تحلیل است، درحالی‌که رابطه اشراف با پیامبر بیشتر سیاسی ـ مذهبی است. پیامبر با توجه به واقعیتهای جامعه جاهلی، می‌کوشید از بزرگان قبایل برای گسترش اسلام و نیز تحکیم وضعیت سیاسی دولت مدینه بهره ببرد. روابط پیامبر با اشراف در دو مقطع با رشد چشمگیری همراه بود: نخست در آغاز ورود ایشان به یثرب که بزرگان شاخه‌های متعدد قبایل یثرب با آن حضرت ملاقات می‌کردند و دوم در عام‌الوفود (سال نهم هجری) که بسیاری از سران و بزرگان قبایل شبه جزیره برای بیعت با پیامبر و به رسمیت شناختن دین و حاکمیتش به مدینه می‌آمدند. برخورد اشراف با اصحاب صفّه که در مسجد و کنار پیامبر روی می‌داد، سبب نزول آیاتی شد. در منابع تفسیری داستانها و شأن نزولهای متنوعی در این زمینه نقل شده است که برخی از آنها با تردیدهایی مواجه است.

نخستین و بارزترین رویارویی که میان طبقات بالای جامعه مدینه و فرودستان مسلمان گزارش شده تحقیر و تمسخر اشراف یهودی و منافق مدینه نسبت به اهل صفّه است که به روایتی آیه ﴿زُيِّنَ لِلَّذِينَ كَفَرُوا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا وَيَسْخَرُونَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَالَّذِينَ اتَّقَوْا فَوْقَهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَاللَّهُ يَرْزُقُ مَنْ يَشَاءُ بِغَيْرِ حِسَابٍ[۹۹] در این مورد نازل گردید[۱۰۰]. بر اساس این آیه زندگی دنیایی برای کافران آراسته شده و آنها مؤمنان را مسخره می‌کنند، درحالی ‌که توزیع روزی به خواست خداست و در قیامت برتری از آنِ مؤمنان خواهد بود.

تحقیر اهل صفّه به سبب فقرشان، آنان را وا می‌داشت تا آرزو کنند همچون اشراف و بزرگان مدینه ثروتمند باشند؛ اما این آرزو با نزول آیه ﴿وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِي الْأَرْضِ وَلَكِنْ يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِيرٌ بَصِيرٌ[۱۰۱] همراه شد. خداوند در این آیه از بندگانش می‌خواهد درباره فقر و غنای خود حکمت الهی را در نظر گیرند و نسبت به اراده الهی رضایت داشته باشند[۱۰۲] با حضور پیامبر در مدینه و به رغم میل آن حضرت، ملاقات‌ها و دیدارهای خصوصی اشراف شاخه‌های مختلف اوس و خزرج با پیامبر افزایش یافته بود و فقرا و فرودستان از جمله ساکنان صفّه کمتر فرصت ملاقات می‌یافتند، تا آنکه آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذَا نَاجَيْتُمُ الرَّسُولَ فَقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيْ نَجْوَاكُمْ صَدَقَةً ذَلِكَ خَيْرٌ لَكُمْ وَأَطْهَرُ فَإِنْ لَمْ تَجِدُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۰۳] نازل شد و از دیدارکنندگان خواست پیش از ملاقات خود، صدقه‌ای بپردازند. این امر افزون بر محدود کردن ملاقات‌ها می‌توانست کمکی مالی برای مستمندان صفّه باشد. پس از نزول این آیات، تهیدستان از روی فقر و توانگران بر اثر بخل خود از نجوا با پیامبر خودداری کردند و تنها علی ‌بن‌ابی‌طالب برای هر گفت‌وگوی خصوصی درهمی می‌پرداخت.[۱۰۴] پس از اندی که از این حادثه گذشت، آیه ۱۳ همین سوره‌نازل شد و حکم پیشین نسخ گردید.[۱۰۵] ذیل آیه ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۰۶] شأن نزول‌های متعددی روایت شده است. بنا به گزارش‌ها یکی از بزرگان انصار[۱۰۷] یا برخی سران قبایل صحرانشین خواستار همنشینی پیامبر با خود و کناره‌گیری او از ساکنان صفّه بودند که این آیه نازل شد.[۱۰۸] ابن‌عباس نزول این آیه را به درخواست اشراف برای ایستادن در صف اول نماز مرتبط دانسته است[۱۰۹]. برخی مفسران، قائل به نزول دفعی سوره انعام در مکه‌اند،[۱۱۰] از این‌رو چنین شأن نزول‌هایی با تردید روبه‌روست، هرچند این امر به صحت وقوع چنین حوادثی آسیب نمی‌زند.

در ماجرایی دیگر برخی از اشراف قبایل صحرانشین، با مشاهده همنشینی پیامبر با یارانش، از او خواستند با نشستن در صدر مجلس و دوری از تهیدستان صفّه، زمینه ملاقات و گفت‌وگو با آنان را فراهم کند. چون به درخواست پیامبر(ص) آن عده به صفّه رفتند و پیامبر با بزرگان قبایل مشغول گفت‌وگو شد آیه ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا[۱۱۱] نازل شد و از پیامبر خواست تا خواسته‌های غافلان را برآورده نکند و چشم از اصحاب صفّه برندارد[۱۱۲] پس از نزول این آیه پیامبر هرگاه نزد اصحاب صفّه می‌رفت صبر می‌کرد تا از اطراف او پراکنده شوند و آنگاه آنها را ترک می‌کرد.[۱۱۳] برخی بزرگان قبایل صحرانشینی که برای بیعت با پیامبر، در مدینه به حضورش می‌رسیدند، از روی خود بزرگ‌بینی، فقیران صفّه را به سخره تحقیر می‌کردند که بنا به برخی روایات آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَلَا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ وَلَا تَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَمَنْ لَمْ يَتُبْ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۱۱۴] نازل گردید[۱۱۵] پس از فتح مکه جمعی از اصحاب صفّه ابوسفیان را درمیان مسلمانان دیدند و او را دشمن خدا خوانده و از آنکه در نبردهای پیشین کشته نشده بود، حسرت خوردند. ابوبکر که همراه ابوسفیان بود در پاسخ ضمن آنکه ابوسفیان را سرور منطقه بطحاء خواند از رفتار آنها شگفت‌زده شد. سخنان ابوبکر خشم آنان را برانگیخت و به پیامبر گلایه بردند و ایشان ابوبکر را ملزم ساخت تا از آنها عذر خواسته و رضایت آنان را جلب کند[۱۱۶].[۱۱۷]

تعلیم، تزکیه و جهاد یاران صفه

به مرور تعلیم و تزکیه به کارکردهای صفّه افزوده شد. پیامبر برای اهل صفّه برنامه‌های آموزشی ویژه در نظر گرفته بود،[۱۱۸] هرچند سایبان صفّه در مسجد پیامبر محل مناسبی برای تعالیم عمومی پیامبر به شمار نمی‌آمد. درحالی‌که بسیاری از انصار و مهاجران گرفتار مشاغل روزمره خود بوده‌اند،[۱۱۹] پیامبر از حضور مهاجران مجرد، در مسجد برای گسترش فرهنگ و ثبت آموزه‌های اسلامی بهره برد.[۱۲۰] به نظر می‌آید علاقه‌مند کردن صفّه‌ایها به علم و کتابت در آغاز، امری دشوار بوده است؛ زیرا عرب منطقه در آن عصر کمتر به این امر علاقه داشت و بیشتر به بهبود وضعیت اقتصادی خویش می‌اندیشید، ازاین‌رو طبیعی بود که شخص صفّه‌ای در پاسخ به سؤال پیامبر اقرار کند که فعالیت‌های اقتصادی را ترجیح می‌دهد؛ اما پیامبر با تکیه بر ایمان و وعده‌های اخروی، از آنان خواست آموختن تعالیم دینی را بر هر امر دیگری مقدم شمارند. ایشان آموختن هر آیه از قرآن در مسجد را از کسب یک شتر دوکوهانه پروار و بسیار مرغوب برتر دانست،[۱۲۱] ازاین‌رو می‌توان انتظار داشت که اصحاب صفّه مورد نظر، نقشی در نقل و تدوین احادیث و قرائت و حفظ قرآن داشته باشند. به روایتی، صفّه‌ایها هر آنچه از پیامبر می‌شنیدند می‌نوشتند.[۱۲۲] بدین منظور قبلاً عبادة بن صامت خواندن و نوشتن را به آنها آموخته بود.[۱۲۳] ظهور راویان حدیث، قاریان و مفسران شناخته شده از میان اصحاب صفّه چون ابوسعید خدری انصاری، ابن مسعود، عبدالله بن عمر و... و شهرت جمعی از جوانان انصار به "قاری"[۱۲۴] ناشی از همین امر بود و از این‌رو هرگاه نومسلمانی نزد پیامبر می‌آمد او را به یکی از انصاریان می‌سپرد تا او را با دین و قرآن آشنا کند،[۱۲۵] به‌گونه‌ای که هریک از اینان می‌توانست مبلّغ آیین جدید اسلام در قبیله خود باشد یا در مأموریت‌هایی از جانب پیامبر چنین کاری را بر عهده گیرد. زمانی که در سال چهارم سران بنی‌عامر از پیامبر درخواست کردند تا جمعی را به عنوان مبلّغ دین اسلام به منطقه نجد بفرستد پیامبر جمعی از آنها را به آنجا فرستاد.[۱۲۶] گزارش‌هایی از حضور ۶ جوان غیر مسلمان در صفّه خبر می‌دهد که مدتی را در آنجا گذراندند و آنگاه مسلمان شدند و بازگشتند؛[۱۲۷] همچنین از گزارش حضور بیست و چند روزه تنی چند از جوانان بنی لیث که به گفته خودشان در این مدت نزد پیامبر بودند، احتمال می‌رود که آنان نیز در صفّه سکونت داشتند.[۱۲۸] آنان پس از این مدت که آموزش‌های مورد نیاز را از پیامبر دیدند مأمور شدند در میان قوم خود نماز را اقامه و آنها را با دین اسلام آشنا کنند[۱۲۹] ازاین‌رو می‌توان آنان را مشمول آیه ﴿وَمَا كَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِيَنْفِرُوا كَافَّةً فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ[۱۳۰] دانست. دلایل کافی برای حضور این گروه در صفّه وجود ندارد؛ امّا مکانی مناسب‌تر از صفّه برای آموزش یا اقامت آنها نمی‌توان در نظر گرفت؛ زیرا بعید می‌نماید که پیامبر آموزش‌هایی اختصاصی برای این عده در نظر گرفته باشد و احتمالاً از یاران صفّه‌ای خود برای تعلیم این جماعت بهره برده است.

از سوی دیگر گزارش‌هایی حاکی از آن است که بسیاری از جوانان انصاریِ شیفته پیامبر، آن‌گونه در کنارش بودند که زمانی که به خانه نمی‌آمدند والدین آنان گمان داشتند آنها در مسجداند.[۱۳۱] در گزارش همسویی آمده که ۷۰ تن از انصاریان چنان قرآن آموخته بودند که به قاریان (القراء) شهرت یافتند.[۱۳۲] تأثیرپذیری معنوی اصحاب صفّه از پیامبر کمتر در گزارش‌های تاریخی منعکس شده است. عبادت شبانه پیامبر در مسجد، بی‌توجهی او به دنیا، نوع معیشت و تأکیدش بر تزکیه نفس و تقرب به خداوند، بر تنی چند از اصحاب تأثیر عمیقی نهاد و این امر باعث شد در دوره‌های بعد، صاحبان گرایش‌های اخلاقی و عرفانی در جهان اسلام، عملکرد خود را به صفّه مسجد پیامبر نسبت دهند [۱۳۳] و اهل آن را "اولیاءاللّه" بخوانند.[۱۳۴] اگر بپذیریم که علاقه‌مندی و روحیات اصحاب بر حفظ سخنان پیامبر و روایت آن تأثیر داشته است، می‌توان روایاتی با مضامین سلوکی عرفانی را از جانب برخی اصحاب صفّه، دلیلی بر گرایشات آنها دانست. در این روایات بر مجلس ذکر،[۱۳۵] سجود طولانی،[۱۳۶]خواندن نمازهای روزانه همچون نماز وداع،[۱۳۷] رقت قلب، تفکر،[۱۳۸] گریه،[۱۳۹] اهتمام به روز جمعه،[۱۴۰] بسنده کردن به پایین‌ترین سطح زندگی،[۱۴۱] توجه به حقیقت ایمان و رضایت از خواست خدا[۱۴۲] و... تأکید شده است.

جمعی از اصحاب پیامبر که عمده آنها از میان یاران صفّه بودند تحت تأثیر سخنان پیامبر درباره زهد و توجه به آخرت تصمیم گرفتند با نخوابیدن بر جای نرم، پوشیدن لباس خشن، نخوردن گوشت، سیر و سیاحت، ترک روابط جنسی، استفاده نکردن از بوی خوش همچون راهبان مسیحی از دنیا روی گردانند. آنان تصمیم داشتند روزها را روزه بدارند و شب‌ها را به عبادت سپری کنند. چون پیامبر متوجه این امر شد، آنان را از این کار منصرف کرد و سیره عملی خودش را معیار و الگوی رفتاری آنها دانست. در همین راستا آیه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَيِّبَاتِ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَكُمْ وَلَا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ[۱۴۳] نازل شد.[۱۴۴]

بر اساس روایاتی استغفار کنندگان سحرگاهان در آیه ﴿الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ[۱۴۵] گروهی، از جمله شماری از اصحاب صفّه‌اند.[۱۴۶] بنا به روایت دیگری صالحان در آیه ﴿وَمَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُولَئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مِنَ النَّبِيِّينَ وَالصِّدِّيقِينَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِينَ وَحَسُنَ أُولَئِكَ رَفِيقًا[۱۴۷] بر جمعی از اصحاب صفّه، از جمله سلمان، ابوذر، صهیب، بلال، خباب و عمّار تطبیق شده است.[۱۴۸] درباره مقام و منزلت برخی از سالکان ساکن صفّه روایت‌های گوناگونی نقل شده است. پیامبر بهشت را مشتاق برخی از آنها دانست.[۱۴۹] بنا بر روایتی دیگر خداوند از پیامبر خواسته بود به برخی از آنها عشق بورزد.[۱۵۰] در گزارشی دیگر غضب برخی از آنان، با غضب الهی برابر دانسته شده که از بلندی مقام و مهار نفس اماره آنها خبر می‌دهد[۱۵۱]. در جایی دیگر پیامبر برخی انصاریان صفّه‌ای را برگزیده (خیار) نامید.[۱۵۲] رضایت برخی از یاران صفّه از وضع معیشتی خود که حاکی از عمق ایمان آنهاست به پیامبر این فرصت را می‌داد تا هرگاه امکانات محدودی به دستش می‌رسید، آن را در میان دیگرانی که از وضعیت خود در صفّه ناراضی بودند توزیع کند. پس از توزیع، پیامبر از این عده عذر می‌خواست[۱۵۳] و در برابر رضایتشان، بدانها وعده می‌داد که در آخرت همنشین آنان خواهد شد.[۱۵۴] با توجه به پیشگویی پیامبر(ص) از رفاه اصحاب پس از او، و تصریح ایشان که امروزتان بهتر از فردایتان است[۱۵۵] برمی‌آید که ایشان نگران تعلق اصحابش به دنیا بوده است، همان‌گونه که در گزارشی از ابوذر، پیامبر از وضع معنوی و بی‌توجهی آنان به دنیا اعلام رضایت کرد و تنها کسانی را در آخرت به خود نزدیک دانست که پس از او نیز این حالت را حفظ کنند.[۱۵۶] ابوذر در دوره خلافت عثمان بااستناد به همین امر، به اعتراض علیه برخی از یاران با سابقه پیامبر پرداخت.[۱۵۷] زمانی که یکی از اصحاب صفّه ابراز داشت بدانجا رسیده‌ام که طلا و سنگ برایم یکسان است پیامبر او را آزاد شده دانست.[۱۵۸] ابن‌ ابی‌الحدید صفّه‌ایها را عابدانی دانسته که زهد و شجاعت، شاخصه اصلی آنها بود.[۱۵۹] دل نبستن به دنیا در دوره پیامبر که هنوز عموم مسلمانان در فقر نسبی به سر می‌بردند، بیشتر در حضور فعال در جنگ‌ها، شجاعت و شهادت‌طلبی نمایان می‌شد، به‌گونه‌ای که برخی منابع در تعبیر از شجاعتشان بدانها شیر گفته‌اند.[۱۶۰] درباره حضور اصحاب صفّه در نبرد با دشمنان، گزارشهای جامعی وجود ندارد و می‌بایست در مورد یکایک آنها بررسیهای جداگانه‌ای صورت گیرد. مشهور است که در حادثه بئر معونه در سال چهارم هجری، ۷۰ تن به شهادت رسیدند که برخی از آنان از اصحاب صفّه بودند[۱۶۱]. با شهادت این گروه آیه ﴿وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ[۱۶۲] نازل گردید.

جمع زیادی از صفّه‌نشینان، خواهان حضور در سریّه ذات‌ السلاسل بودند که بنا به قرعه ۸۰ نفرشان در این جنگ شرکت کردند.[۱۶۳] در گزارشی از حضور آنها در غزوه ذات‌الرقاع سخن به میان آمده که ۶ تن از آنها که پای‌افزار نداشتند، پاهای برهنه خود را با پارچه بسته بودند.[۱۶۴] در غزوه تبوک (سال نهم هجری) که پیامبر با کمک و انفاق مسلمانان توانست سپاه خود را مهیا کند بسیاری از اهل صفّه در برابر سهم غنایم خود، از دیگران توشه و تجهیزات گرفتند و با سپاه همراه شدند؛[۱۶۵] اما برخی که بانی بر این امر نیافتند و فقر آنان مانع حضورشان در جهاد می‌شد، غم‌زده می‌گریستند.[۱۶۶] آیات ﴿لَيْسَ عَلَى الضُّعَفَاءِ وَلَا عَلَى الْمَرْضَى وَلَا عَلَى الَّذِينَ لَا يَجِدُونَ مَا يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلَّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَى الْمُحْسِنِينَ مِنْ سَبِيلٍ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ[۱۶۷]، ﴿وَلَا عَلَى الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لَا أَجِدُ مَا أَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوْا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَنًا أَلَّا يَجِدُوا مَا يُنْفِقُونَ[۱۶۸] حکایت از همین امر دارد شواهدی از ادامه حیات صفّه تا اوایل سده دوم هجری وجود دارد[۱۶۹].[۱۷۰]

صفه و تصوف

در سده‌های چهارم و پنجم هجری تصویر دیگری از صفّه از سوی مشایخ تصوف ارائه شده است. به عقیده مونتگمری وات این تصویر از اوایل سده سوم رواج یافته و در گزارشهای پیش از آن سابقه ندارد.[۱۷۱] بر اساس چنین تصویری، اهل صفّه ۴۰۰ تن بودند که در صفّه مسجد پیامبر سکونت داشتند و برای عبادت، جهاد و آموزش فراغت یافته بودند. آنان افرادی تهیدست و خوش قلب بودند که دست از دنیا شسته و از کسب و کار اعراض کرده بودند.[۱۷۲] سهروردی تجمع ۴۰۰ تن از یاران پیامبر را در مسجد به حضور صوفیه در خانقاه‌ها برای ذکر و عبادت و تعلم تشبیه کرده است.[۱۷۳] مؤلفان صوفی منش در تشابه اوصاف صوفیه و اصحاب صفّه فراوان سخن گفته‌اند. میبدی ترس، علم، اخلاص و صداقت، شوریده حالی و باطنی آسوده و سازگاری با درویشی و تهیدستی را از عناصر مشترک این دو گروه برمی‌شمرد.[۱۷۴] کلاباذی هم ترک وطن، ترک دنیا، سیاحت، اکتفا به حداقل خوراک و پوشاک و ترک مالکیت را به عنوان بارزترین وجوه مشابهت این دو گروه بیان کرده است،[۱۷۵] ازاین‌رو آنان اصحاب صفّه را از برخی دیگر یاران پیامبر بالاتر دانسته و موقعیت بهتری برایشان تصویر می‌کنند. آنان رفتار محبت‌آمیز پیامبر با اصحاب صفّه را نشانی بر اهمیت ایشان دانسته‌اند[۱۷۶] و در تأیید این مدعا آیه ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ[۱۷۷] را عتابی می‌دانند که خداوند به خاطر آنان بر پیامبر روا داشت.[۱۷۸] این امر اعتراض ابن‌تیمیه را که به برتری عَشَره مبشّره معتقد است برانگیخته و چنین باوری را ضلالت و گمراهی دانسته است.[۱۷۹] درباره وجه تسمیه "صوفیه" و "تصوف" برخی این واژه را برگرفته از صفّه مسجد پیامبر گرفته‌اند که از نظر ادبی با اشکالاتی مواجه است و خود صوفیه نیز بدان اشاره کرده‌اند.[۱۸۰] بر اثر توجه فرقه‌های صوفی به اهل صفّه، آیاتی را که در شأن آنان نازل شده نیز مورد تحلیل خود قرار داده‌اند؛ از جمله در تفسیر آیه ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ[۱۸۱] دیدگاه‌های متعددی ارائه کرده‌اند. برخی این ۴۰۰ نفر را کسانی دانسته‌اند که بر اثر اشتغال به جهاد نمی‌توانستند به فعالیت اقتصادی بپردازند. دیگران سبب این امر را اشتغال به عبادت خدا دانسته‌اند.[۱۸۲] برخی صوفیه که خود باوری به کسب و کار ندارند[۱۸۳] نیز اشتغال اهل صفّه به کسب و کار را مخل به توکل آنان دانسته‌اند.

واضح است که صوفیه از عملکرد اصحاب صفّه به عنوان محملی برای هنجارهای خود استفاده کرده‌اند، از این‌رو دسته‌ای از گزارشها چون اعتراض اصحاب صفّه به وضعیت معیشتی خود، کارکردهای متعدد صفّه، نوسان آمار صفّه، آرزوی معیشتی بهتر، حضور آنها در جنگ به عنوان فعالیت سیاسی نظامی و... و گرایشات دنیاطلبانه برخی از آنها به ویژه پس از رحلت پیامبر و... را نادیده گرفته‌اند و به‌صورت نمادین به همه اهل صفّه به عنوان انسان‌هایی برگزیده توجه کرده‌اند، درحالی‌که صفّه بستری برای ظهور افرادی برجسته، عالم و جهادگر بوده و نمی‌توان تزکیه و ایمانی عمیق را در میان همه آنان جست؛ زیرا نقلها حاکی از آن است که برخی از اهل صفّه زندگی زاهدانه خود را قدر نمی‌دانستند. ابن‌عربی نیز در توجه به یاران صفّه بیشتر بر سلمان فارسی تأکید کرده و ارتقای او را به مقام اهل‌بیت(ع) در همین راستا تحلیل کرده است.[۱۸۴]بشارت به بهشت هم تنها به چند تن از اهل صفّه داده شده است. وجود گرایشهای عرفانی صوفیه به دیگر اصحاب چون اویس قرنی هم نشان از آن دارد که ملازمتی میان صفّه و تصوّف وجود ندارد[۱۸۵].

پیامبر و اصحاب صفه

منظور گروهی از مهاجران بودند که درمانده و بی‌سرو سامان بودند و جای و مکانی نداشتند و در نزدیک مسجد پیامبر در سکویی سقف دار معروف به صُفه سکونت گزیده بودند. در این آیات موضع پیامبر و شیوه واکنش دیگران و تعلیم قرآن را نسبت به این گروه نادار یادآوری می‌شود. این دسته از آیات نیز نوعی جهان‌بینی تبلیغ وحیانی را نشان می‌دهد که معیار مخاطب تبلیغ پول نیست.

  1. ﴿لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُمْ بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَإِنَّ اللَّهَ بِهِ عَلِيمٌ[۱۸۶]
  2. ﴿وَلَا تَطْرُدِ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ مَا عَلَيْكَ مِنْ حِسَابِهِمْ مِنْ شَيْءٍ وَمَا مِنْ حِسَابِكَ عَلَيْهِمْ مِنْ شَيْءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَكُونَ مِنَ الظَّالِمِينَ[۱۸۷]
  3. ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَكَ مَعَ الَّذِينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِيِّ يُرِيدُونَ وَجْهَهُ وَلَا تَعْدُ عَيْنَاكَ عَنْهُمْ تُرِيدُ زِينَةَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا[۱۸۸].

نکات:

در این دسته از آیات به پیامبر گوشزد می‌شود که اصحاب مثلا صفه، حامیان واقعی او کسانی از این طبقات هستند که در تنگناها و سختی‌ها در کنار پیامبر قرار می‌گیرند و با اخلاص در عبادت و یاد پروردگار همچنان به دفاع از آرمان‌های وی بر می‌آیند. لذا خداوند به پیامبر می‌فرماید که درماندگان و فقرا را از خودت دور نکن و با آنها که خدا را صبح و شام می‌خوانند صبرکن و چشمان خودت را از آنان مگردان[۱۸۹].

منابع

پانویس

  1. المختصر فی اخبار البشر، ج ۱، ص۱۵۴.
  2. الکافی، ج ۳، ص۵۵۰؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص۳۵۸.
  3. الطبقات، ج ۱، ص۱۹۶، ۲۳۲.
  4. مجمع‌البحرین، ج ۲، ص۶۱۷؛ تاج العروس، ج ۱، ص۲۲۴؛ الصحاح، ج ۴، ص۱۳۹۶؛ لسان العرب، ج ۵، ص۵۵.
  5. المصنف، ابن ابی‌شیبه، ج ۱، ۳۷۲؛ عون‌المعبود، ج ۴، ۲۳۰؛ وفاءالوفاء، ج۲، ص۴۵۳ ـ ۴۵۴.
  6. فتح‌الباری، ج ۶، ص۴۳۶؛ عون‌المعبود، ج ۴، ص۲۳۱؛ وفاء الوفاء، ج ۲، ص۴۵۳.
  7. الطبقات، ج ۱، ص۱۹۶؛ اسدالغابه، ج ۵، ص۷۷.
  8. الطبقات، ج ۱، ص۱۹۶.
  9. المستدرک، ج ۳، ص۱۷.
  10. صحیح البخاری، ج۱، ص۱۳۰؛ صحیح مسلم، ج ۶، ص۹۸ ـ ۱۰۱.
  11. الام، ج ۱، ص۷۱؛ العمده، ص۱۷۷؛ الطرائف، ص۶۲.
  12. قرب‌الاسناد، ص۱۴۸؛ المصنف، صنعانی، ج ۱، ص۴۲۱، ۴۲۳.
  13. روضة الطالبین، ج ۱، ص۱۹۸؛ البحرالرائق، ج ۲، ص۶۳؛ نیل الاوطار، ج ۲، ص۱۶۲.
  14. المجموع، ج۲، ص۱۷۳.
  15. اسماعیلی، مهران، مقاله «اصحاب صفه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۴۱۹-۴۲۰.
  16. المستدرک، ج ۳، ص۲۰.
  17. الاستیعاب، ج۱، ص۳۲۱؛ الطبقات، ج ۴، ص۱۶۸.
  18. الطبقات، ج ۱، ص۱۹۷.
  19. مقاییس‌اللغه، ج۱، ص۱۵۰؛ ترتیب‌العین، ۶۲، "اهل".
  20. الکشاف، ج ۱، ص۳۱۸؛ مبهمات القرآن، ص۲۶۸.
  21. الطبقات، ج ۱، ص۱۹۶.
  22. السنن‌الکبری، ج ۱۴، ص۲۶۳؛ مسند احمد، ج ۷، ص۵۳۷.
  23. غریب الحدیث، ج ۱، ص۸۱.
  24. اسدالغابه، ج ۳، ص۹۷ ـ ۹۸.
  25. المستدرک، ج ۱، ص۱۷۵.
  26. المستدرک، ج ۳، ص۲۰.
  27. الطبقات، ج ۴، ص۲۲۳.
  28. فتح‌الباری، ج ۱۱، ص۲۴۵.
  29. معجم الکبیر، ج ۲۲، ص۹۰؛ کنزالعمال، ج ۱۲، ص۳۸۰.
  30. الطبقات، ج۱، ص۲۵۵؛ عیون‌الاثر، ج ۲، ص۴۰۳.
  31. مجمع الزوائد، ج ۸، ص۳۰۷.
  32. صحیح‌البخاری، ج ۱، ص۱۳۰؛ السنن الکبری، ج۲، ص۲۴۱.
  33. صحیح البخاری، ج ۴، ص۲۰۶ ـ ۲۰۷.
  34. الاعلام، ج ۸، ص۹۷.
  35. حلیة الاولیا، ج ۱، ص۴۲۵؛ ج ۲، ص۴۳.
  36. الکشاف، ج ۱، ص۳۱۸؛ عوارف العارف،، ص۲۵؛ مجمع البیان، ج۲، ص۶۶۶.
  37. اسماعیلی، مهران، مقاله «اصحاب صفه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ۴۲۰-۴۲۲.
  38. فتح‌الباری، ج ۱۱، ص۲۴۴.
  39. الطبقات، ج ۳، ص۴۷۱؛ فتوح البلدان، ج ۱، ص۲۱.
  40. الاصابه، ج۴، ص۲۹۰ـ۲۹۳؛ ج۷، ص۲۸۹ـ۲۹۰.
  41. شیخ المضیره، ص۵۲.
  42. جامع البیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص۵۲.
  43. المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۱، ص۳۷۲.
  44. صحیح البخاری، ج ۵، ص۸۳؛ فتح الباری، ج ۹، ص۴۳۵.
  45. مسند احمد، ج۴، ص۵۴۰؛ اسدالغابه، ج۳، ص۸۹.
  46. مسند اسحاق، ج ۱، ص۲۰۱؛ موارد الظمآن، ص۶۳۰؛تاریخ دمشق، ج ۶۷، ص۳۱۹ ـ ۳۲۰.
  47. السنن الکبری، ج ۳، ص۴۷۲؛ تاریخ المدینه، ج ۲، ص۴۸۶.
  48. صحیح البخاری، ج ۷، ص۱۳۱؛ المعجم الکبیر، ج ۶، ص۱۷۳.
  49. تهذیب الکمال، ج ۷، ص۳۹۰ ـ ۳۹۱؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۲، ص۶۱۰؛ الموطا، ج ۲، ص۹۳۳.
  50. المستدرک، ج ۳، ص۱۶؛ السنن الکبری، ج ۳، ص۴۷۲؛ ترکة النبی، ص۵۸.
  51. مستدرک الوسائل، ج ۱۲، ص۵۶؛ تاریخ المدینه، ج ۲، ص۴۸۶ ـ ۴۸۷.
  52. تاریخ دمشق، ج ۶۲، ص۳۵۹؛ سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص۳۸۵؛ المعجم الکبیر، ج ۲۲، ص۷۰.
  53. صحیح البخاری، ج ۱، ص۱۳۰.
  54. الطبقات، ج ۱، ص۱۹۶؛ عیون الاثر، ج ۲، ص۳۸۵.
  55. سیر اعلام النبلاء، ج ۳، ص۱۷۱.
  56. «(این بخشش‌ها) برای نیازمندانی است که در راه خداوند به تنگنا در افتاده‌اند (و برای کسب و کار) سفر نمی‌توانند کرد، نادان آنان را- از بس که خویشتندارند- توانگر می‌پندارد، ایشان را به چهره باز می‌شناسی، آنها از مردم با پافشاری چیزی نمی‌خواهند؛ و آنچه از دارایی (خود) ببخشید بی‌گمان خداوند به آن داناست» سوره بقره، آیه ۲۷۳.
  57. جامع‌البیان، مج ۳، ج ۳، ص۱۳۶؛ مجمع البیان، ج ۲، ص۲۰۲ ـ ۲۰۳؛ زادالمسیر، ج ۱، ص۳۲۷.
  58. اسماعیلی، مهران، مقاله «اصحاب صفه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۴۲۲-۴۲۴.
  59. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص۵۲؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۸، ص۱۵.
  60. مکارم‌الاخلاق، ص۹۴؛ بحارالانوار، ج ۴۳، ص۸۴.
  61. مسند احمد، ج ۴، ص۵۴۰؛ تاریخ المدینه، ج ۲، ص۴۸۶.
  62. مکارم الاخلاق، ص۹۴؛ صحیح ابن خزیمه، ج ۱، ص۳۷۵.
  63. الطبقات، ج ۱، ص۲۹۶.
  64. سنن ابن ماجه، ج ۱، ص۲۴۸؛ اسدالغابه، ج ۳، ص۹۸.
  65. تاریخ دمشق، ج ۳۵، ص۲۵؛ البدایة والنهایه، ج ۶، ص۸۶.
  66. المستدرک، ج ۴، ص۱۱۸؛ مجمع‌الزوائد، ج ۸، ص۳۰۵ ـ ۳۰۹؛ مسند احمد، ج ۴، ص۵۴۴.
  67. تاریخ دمشق، ج ۶۷، ص۳۱۹.
  68. «ای مؤمنان! از دستاوردهای پاکیزه خود و آنچه ما از زمین برای شما بر می‌آوریم ببخشید و بر آن نباشید که از نامرغوب‌های آنها ببخشید در حالی که خود نیز آنها را جز با چشم‌پوشی نسبت به آنها نمی‌ستاندید؛ و بدانید که خداوند بی‌نیازی ستوده است» سوره بقره، آیه ۲۶۷.
  69. سنن الترمذی، ج ۴، ص۲۸۷؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۳، ص۱۱۵؛ الدرالمنثور، ج ۱، ص۵۸.
  70. «امّا آنکه بخشش کند و پرهیزگاری ورزد، و آن وعده نیکوترین (بهشت) را راست بشمارد زودا که او را در راه (خیر و) آسانی قرار دهیم» سوره لیل، آیه ۵-۷.
  71. الامالی، صدوق، ص۲۷۰.
  72. «و (نیز برای) کسانی است که پیش از (آمدن) مهاجران، در خانه (های مدینه) و (پایگاه) ایمان، جای داشته‌اند؛ کسانی را که به سوی آنان هجرت کرده‌اند، دوست می‌دارند و در دل به آنچه به مهاجران داده‌اند، چشمداشتی ندارند و (آنان را) بر خویش برمی‌گزینند هر چند خود نیازمند باشند. و کسانی که از آزمندی جان خویش در امانند، رستگارند» سوره حشر، آیه ۹.
  73. اسباب‌النزول، ص۳۵۶؛ المستدرک، ج ۴، ص۱۴۵.
  74. المغازی، ج ۱، ص۳۴۷؛ صحیح البخاری، ج ۴، ص۴۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۸، ص۶۹.
  75. مسند احمد، ج ۳، ص۵۹۸؛ المعجم الصغیر، ج ۱، ص۱۹۴؛ کنزالعمال، ج ۱۰، ص۵۶۷ ـ ۵۶۸.
  76. کنزالعمال، ج ۱۲، ص۴۴۰.
  77. مجمع الزوائد، ج ۸، ص۳۰۹؛ الاحادیث الطوال،، ص۱۳۰.
  78. تاریخ دمشق، ج۲۰، ص۲۶۲؛ الاصابه، ج۳، ص۵۶.
  79. مسند احمد، ج ۷، ص۵۳۷؛ مناقب امیرالمؤمنین، ج ۲، ص۲۷۳؛ السنن الکبری، ج ۱۴، ص۲۶۳.
  80. مستدرک الوسائل، ج ۶، ص۵۱۲؛ مکارم‌الاخلاق، ص۹۴.
  81. «اگر صدقات را آشکار کنید خوب کاری است (اما) اگر پنهان دارید و به تنگدستان بدهید، برایتان بهتر است و (خداوند) از برخی گناهان شما چشم می‌پوشد؛ و خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است» سوره بقره، آیه ۲۷۱.
  82. شواهد التنزیل، ج ۱، ص۱۴۸.
  83. «آنان که دارایی‌های خود را در شب و روز پنهان و آشکار می‌بخشند پاداششان نزد خداوند است و نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین می‌گردند» سوره بقره، آیه ۲۷۴.
  84. المناقب، ج۲، ص۸۵؛ عمده، ص۳۵۰؛ شواهدالتنزیل، ج ۱، ص۱۴۸.
  85. الطبقات، ج ۸، ص۲۲۶.
  86. تاریخ دمشق، ج ۶۷، ص۳۲۰.
  87. «(این بخشش‌ها) برای نیازمندانی است که در راه خداوند به تنگنا در افتاده‌اند (و برای کسب و کار) سفر نمی‌توانند کرد، نادان آنان را- از بس که خویشتندارند- توانگر می‌پندارد، ایشان را به چهره باز می‌شناسی، آنها از مردم با پافشاری چیزی نمی‌خواهند؛ و آنچه از دارایی (خود) ببخشید بی‌گمان خداوند به آن داناست» سوره بقره، آیه ۲۷۳.
  88. «اگر صدقات را آشکار کنید خوب کاری است (اما) اگر پنهان دارید و به تنگدستان بدهید، برایتان بهتر است و (خداوند) از برخی گناهان شما چشم می‌پوشد؛ و خداوند از آنچه می‌کنید آگاه است» سوره بقره، آیه ۲۷۱.
  89. الکشاف، ج ۱، ص۳۱۸؛ غررالتبیان، ص۲۲۲.
  90. تفسیر قرطبی، ج ۵، ص۲۵۳.
  91. «مرد زناکار جز زن زناکار یا مشرک را به همسری نگیرد و زن زناکار را نیز جز مرد زناکار یا مشرک به همسری نگزیند و این بر مؤمنان حرام شده است» سوره نور، آیه ۳.
  92. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۸، ص۹۴؛ اسباب النزول، ص۲۶۳؛ مجمع البیان، ج ۷، ص۱۹۷.
  93. «و آنچه خداوند به پیامبرش از (دارایی) آنان (به غنیمت) بازگرداند چیزی نبود که شما برای (به دست آوردن) آن، اسبان و شترانی دوانده باشید ولی خداوند پیامبرانش را بر هر کس بخواهد چیره می‌گرداند و خداوند بر هر کاری تواناست. آنچه خداوند از (دارایی‌های) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد و آنچه پیامبر به شما می‌دهد بگیرید و از آنچه شما را از آن باز می‌دارد دست بکشید و از خداوند پروا کنید که خداوند، سخت کیفر است. (بخشی از این غنیمت‌ها) برای مستمندان مهاجری است که از خانه‌ها و دارایی‌های خود، رانده شده‌اند در حالی که بخشش و خشنودی‌یی از خداوند را می‌جویند و خداوند و پیامبرش را یاری می‌کنند؛ آنانند که راستگویند» سوره حشر، آیه ۶-۸.
  94. جامع‌البیان، مج ۱۴، ج ۲۸، ص۴۶، ۵۴.
  95. الحدائق، ج ۲۳، ص۹۹؛ مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص۳۱۰.
  96. مسند احمد، ج۱، ص۱۷۱؛ الغارات، ج۲، ص۷۳۹.
  97. اسماعیلی، مهران، مقاله «اصحاب صفه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۴۲۴-۴۲۸.
  98. مجمع‌البیان، ج ۴، ص۶۲؛ تاریخ دمشق، ج ۲۴، ص۲۲۳ ـ ۲۲۵؛ البدایة والنهایه، ج ۶، ص۴۴.
  99. «زندگانی این جهان برای کافران آراسته شده است و (آنان) مؤمنان را به ریشخند می‌گیرند اما پرهیزگاران در روز رستخیز از آنان فراترند و خداوند به هر کس بخواهد بی‌شمار روزی می‌رساند» سوره بقره، آیه ۲۱۲.
  100. اسباب النزول، ص۱۷۸؛ مجمع البیان، ج ۲، ص۵۴۰ ـ ۵۴۱؛ زادالمسیر، ج ۱، ص۲۲۸.
  101. «و اگر خداوند روزی را برای (همه) بندگانش فراخ می‌داشت در زمین سرکشی می‌ورزیدند اما هر چه را بخواهد به اندازه‌ای فرو می‌فرستد که او به بندگانش آگاهی بیناست» سوره شوری، آیه ۲۷.
  102. جامع البیان، مج ۱۳، ج ۲۵، ص۳۹ ـ ۴۰؛ اسباب النزول، ص۲۵۱؛ مبهمات القرآن، ج ۱، ص۴۶۶.
  103. «ای مؤمنان! چون می‌خواهید با پیامبر رازگویی کنید پیش از رازگویی‌تان صدقه‌ای بپردازید، این برای شما بهتر و پاکیزه‌تر است ولی اگر (چیزی) نیابید بی‌گمان خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره مجادله، آیه ۱۲.
  104. اسباب النزول، ص۳۵۱؛ زادالمسیر، ج ۸، ص۱۹۵؛ الدرالمنثور، ج ۸، ص۸۴.
  105. مجمع البیان، ج ۹، ص۳۸۰؛ شواهد التنزیل، ج ۲، ص۳۱۱ ـ ۳۱۷؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۴، ص۳۴۹.
  106. «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده‌دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی می‌خوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
  107. تفسیر قمی، ج۱، ص۲۳۰؛ نورالثقلین، ج۱، ص۷۲۱.
  108. اسباب‌النزول، ص۱۷۹؛ المعجم‌الکبیر، ج۴، ص۷۹؛ التبیان، ج ۴، ص۱۴۴.
  109. زادالمسیر، ج۳، ص۴۶؛ الدرالمنثور، ج۳، ص۲۷۵.
  110. الدرالمنثور، ج ۳، ص۲۴۳ ـ ۲۴۶؛ نورالثقلین، ج ۱، ص۶۹۶.
  111. «و با آنان که پروردگار خویش را سپیده‌دمان و در پایان روز به شوق لقای وی می‌خوانند خویشتنداری کن و دیدگانت از آنان به دیگران دوخته نشود که زیور زندگی این جهان را بجویی و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کرده‌ایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش تباه است پیروی مکن» سوره کهف، آیه ۲۸.
  112. مجمع‌البیان، ج ۶، ص۳۳۷؛ نورالثقلین، ج ۳، ص۲۵۸؛ الدرالمنثور، ج ۵، ص۳۸۳.
  113. جامع‌البیان، مج۹، ج۱۵، ص۲۹۳ـ۲۹۴؛ تفسیرقرطبی، ج ۶، ص۲۷۹.
  114. «ای مؤمنان! هیچ گروهی گروه دیگر را به ریشخند نگیرد، بسا آنان از اینان بهتر باشند؛ و نه زنانی زنانی دیگر را، بسا آنان از اینان بهتر باشند و از یکدیگر عیبجویی مکنید و (همدیگر را) با لقب‌های ناپسند مخوانید! پس از ایمان، بزهکاری نامگذاری ناپسندی است و آنان که (از این کارها) بازنگردند ستمکارند» سوره حجرات، آیه ۱۱.
  115. تفسیر قرطبی، ج ۱۶، ص۲۱۳؛ فتح القدیر، ج ۵، ص۶۶.
  116. مسنداحمد، ج ۶، ص۵۷؛ سیر اعلام‌النبلاء، ج ۱، ص۵۴۰؛ ج ۲، ص۲۵.
  117. اسماعیلی، مهران، مقاله «اصحاب صفه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۴۲۸-۴۳۰.
  118. فتح الباری، ج ۶، ص۴۳۰.
  119. حلیة الاولیاء، ج ۱، ص۳۷۷.
  120. فتح الباری، ج ۶، ص۴۳۰.
  121. صحیح مسلم، ج ۳، ص۱۴۶؛ الامالی، طوسی، ص۳۵۷.
  122. فتح الباری، ج ۶، ص۸؛ الحدالفاصل، ص۳۷۸؛ الکامل، ج۱، ص۲۲.
  123. مسند احمد، ج۶، ص۴۳۰؛ المستدرک، ج۲، ص۴۸؛ المصنف، ابن ابی شیبه، ج ۵، ص۹۸؛ تاریخ دمشق، ج۶۰، ص۴.
  124. الطبقات، ج ۲، ص۵۲.
  125. تاریخ مدینه، ج ۲، ص۴۸۷.
  126. زادالمسیر، ج ۲، ص۲۸؛ المغازی، ج ۱، ص۳۴۷.
  127. صحیح البخاری، ج ۱، ص۱۳۰، صحیح مسلم، ج ۶، ص۱۰۱.
  128. صحیح البخاری، ج۱، ص۱۷۵؛ الطبقات، ج ۷، ص۳۱.
  129. فتح الباری، ج ۱، ص۳۶۶.
  130. «و مؤمنان نباید همگی رهسپار (جهاد یا آموختن دانش) شوند؛ اما چرا از هر گروه ایشان دسته‌ای رهسپار نمی‌گردند تا دین آگاه شوند و چون نزد قوم خود باز آمدند آنها را بیم دهند باشد که بپرهیزند» سوره توبه، آیه ۱۲۲.
  131. المغازی، ج ۱، ص۳۴۷.
  132. الطبقات، ج ۳، ص۳۹۰.
  133. حلیه الاولیا، ج ۱، ص۳۳۷.
  134. تاریخ دمشق، ج ۵۶، ص۱۶۲.
  135. تاریح دمشق، ج ۱۳، ص۳۱۷، کنزالعمال، ج ۱۵، ص۸۳۸؛ اسدالغابه، ج ۵، ص۱۹۳.
  136. سبل السلام، ج۲، ص۳؛ صحیح مسلم، ج ۲، ص۵۲؛ الدعوات، ص۳۹.
  137. مسند احمد، ج۶، ص۵۷۳؛ الامالی طوسی، ص۵۰۸.
  138. جامع الصغیر، ج ۲، ص۲۹۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص۱۸۳.
  139. جامع‌الصغیر، ج ۲، ص۲۹۸؛ تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص۱۸۳.
  140. الخصال، ص۳۱۵؛ سنن ابن ماجه، ج ۱، ص۳۴۴.
  141. سنن ابن ماجه، ج ۲، ص۱۳۷۳ ـ ۱۳۷۴؛ المصنف، ابن‌ابی‌شیبه، ج ۸، ص۱۲۶.
  142. حلیة الاولیاء، ج ۲، ص۸، ۱۵، ۱۸.
  143. «ای مؤمنان! چیزهای پاکیزه‌ای را که خداوند برای شما حلال کرده است حرام مشمارید و تجاوز نکنید که خداوند تجاوزکاران را دوست نمی‌دارد» سوره مائده، آیه ۸۷.
  144. جامع‌البیان، مج ۵، ج ۷، ص۱۴ ـ ۱۷؛ اسباب‌النزول، ص۱۶۹؛ مجمع البیان، ج ۳، ص۳۶۴.
  145. «(همان) شکیبایان و راستگویان و فرمانپذیران و بخشندگان و آمرزش‌خواهان در سحرگاهان» سوره آل عمران، آیه ۱۷.
  146. جامع‌البیان، مج ۳، ج ۳، ص۲۸۳؛ تفسیر قرطبی، ج ۴، ص۲۶؛ الدرالمنثور، ج ۲، ص۱۶۴.
  147. «و آنان که از خداوند و پیامبر فرمان برند با کسانی که خداوند به آنان نعمت داده است از پیامبران و راستکرداران و شهیدان و شایستگان خواهند بود و آنان همراهانی نیکویند» سوره نساء، آیه ۶۹.
  148. شواهد التنزیل، ج ۱، ص۱۹۷.
  149. سنن الترمذی، ج ۵، ص۳۳۲؛ مسند ابی‌یعلی، ج ۵، ص۱۶۶؛ الخصال، ص۳۰۳.
  150. تاریخ دمشق، ج ۶۰، ص۱۷۷؛ معجم الاوسط، ج ۷، ص۳۰۵؛ کنزالعمال، ج ۱۳، ص۲۵۶ ـ ۲۵۷.
  151. صحیح مسلم، ج ۷، ص۱۷۳؛ سنن النسائی، ج ۵، ص۷۵؛ بحارالانوار، ج ۲۲، ص۳۹۱.
  152. محجم الزوائد، ج ۶، ص۱۲۸؛ المعجم‌الکبیر، ج ۲۰، ص۳۵۷.
  153. الکافی، ج ۳، ص۵۵۰؛ مسند ابی‌داوود، ص۱۶۱؛ صحیح البخاری، ج ۴، ص۷۰.
  154. کنزالعمال، ج ۶، ص۴۶۷؛ تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص۲۷۶.
  155. السنن الکبری، ج ۳، ص۴۷۲.
  156. تاریخ بغداد، ج ۱۳، ص۲۷۶.
  157. سیراعلام النبلاء، ج۲، ص۷۴؛ الاصابه، ج۷، ص۱۰۸؛ مسنداحمد، ج ۶، ص۲۱۲ ـ ۲۱۳.
  158. شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۱۵.
  159. شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۹۶.
  160. الکامل، ج ۵، ص۸۰؛ اسباب النزول، ص۱۳۰.
  161. مجمع‌البیان، ج۲، ص۴۴۰؛ زادالمسیر، ج۲، ص۵۵.
  162. «و کسانی را که در راه خداوند کشته شده‌اند مرده مپندار که زنده‌اند، نزد پروردگارشان روزی می‌برند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۹.
  163. الارشاد، ج۱، ص۸۶ ـ ۸۷؛ تأویل الایات الظاهره، ص۸۱۱.
  164. المناقب، ج ۱، ص۲۴۹.
  165. اسد الغابه، ج ۵، ص۳۹۹.
  166. السیره النبویه، ج ۴، ص۵۱۸.
  167. «بر ناتوانان و بیماران و آنان که چیزی برای بخشیدن (به راه و راهیان جهاد) نمی‌یابند چون خیرخواه خداوند و پیامبرش باشند گناهی نیست؛ (آری) بر نیکوکاران ایرادی نیست و خداوند آمرزنده‌ای بخشاینده است» سوره توبه، آیه ۹۱.
  168. «و نه بر کسانی که چون نزد تو آمدند تا آنان را سوار کنی گفتی چیزی نمی‌یابم تا بر آن سوارتان کنم؛ بازگشتند در حالی که چشم‌هاشان لبریز از اشک بود از غم اینکه چیزی نمی‌یافتند تا (در این راه) ببخشند» سوره توبه، آیه ۹۲.
  169. الاغانی، ج ۱۹، ص۱۸۸.
  170. اسماعیلی، مهران، مقاله «اصحاب صفه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۴۳۰-۴۳۵.
  171. . EmcycloPedia of Islam، ۲، I، P ۲۶۷
  172. کشف المحجوب، ص۲۲.
  173. عوارف المعارف، ص۸۴.
  174. کشف الاسرار، ج ۳، ص۳۶۹.
  175. الشرح التعرف، ج ۳، ص۱۱۰۳ ـ ۱۱۰۵.
  176. اللمع، ص۱۸۳.
  177. «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده‌دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی می‌خوانند از خود مران» سوره انعام، آیه ۵۲.
  178. کشف المحجوب، ص۹۷.
  179. مجموع الفتاوی، ج ۱۱، ص۵۶ ـ ۵۷.
  180. عوارف المعارف، ص۸۴.
  181. «(این بخشش‌ها) برای نیازمندانی است که در راه خداوند به تنگنا در افتاده‌اند (و برای کسب و کار) سفر نمی‌توانند کرد، نادان آنان را- از بس که خویشتندارند- توانگر می‌پندارد، ایشان را به چهره باز می‌شناسی، آنها از مردم با پافشاری چیزی نمی‌خواهند؛ و آنچه از دارایی (خود) ببخشید بی‌گمان خداوند به آن داناست» سوره بقره، آیه ۲۷۳.
  182. اتحاف السلاة المتقین، ج ۹، ص۲۷۲.
  183. کشف المحجوب، ص۲۲، ۹۷؛ الشرح التعرف، ج ۳، ص۱۱۰۳ ـ ۱۱۰۵.
  184. الفتوحات المکیه، ج ۳، ص۳۶۱.
  185. اسماعیلی، مهران، مقاله «اصحاب صفه»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۳، ص۴۳۵-۴۳۶.
  186. «(این بخشش‌ها) برای نیازمندانی است که در راه خداوند به تنگنا در افتاده‌اند (و برای کسب و کار) سفر نمی‌توانند کرد، نادان آنان را- از بس که خویشتندارند- توانگر می‌پندارد، ایشان را به چهره باز می‌شناسی، آنها از مردم با پافشاری چیزی نمی‌خواهند؛ و آنچه از دا» سوره بقره، آیه ۲۷۳.
  187. «و کسانی را که پروردگارشان را در سپیده‌دمان و در پایان روز در پی به دست آوردن خشنودی وی می‌خوانند از خود مران، نه هیچ از حساب آنان بر گردن تو و نه هیچ از حساب تو بر گردن آنهاست تا برانیشان و از ستمگران گردی» سوره انعام، آیه ۵۲.
  188. «و با آنان که پروردگار خویش را سپیده‌دمان و در پایان روز به شوق لقای وی می‌خوانند خویشتنداری کن و دیدگانت از آنان به دیگران دوخته نشود که زیور زندگی این جهان را بجویی و از آن کس که دلش را از یاد خویش غافل کرده‌ایم و از هوای (نفس) خود پیروی کرده و کارش ت» سوره کهف، آیه ۲۸.
  189. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم ج۱، ص ۱۲۷.