امامت عامه در فقه سیاسی
مقدمه
به جز معنای خاص امامت بر محور عصمت که مخصوص رسولان و امامان (ع) است، اصولاً در متون اسلامی، امامت در مفهوم عامی نیز به کار برده شده که رهبری غیرمعصوم را هم شامل میشود.
با دقت در مفهوم عام امامت، در موارد و نصوص زیر، میتوان دو مرحلهای بودن امامت را استنباط کرد: مرحلهای در هنگام حضور امام معصوم که امامت اصلی است و مرحلهای در هنگام عدم دسترسی به امام معصوم که امامت اضطراری و غیابی است.
- علی (ع) میفرماید: «وَ الْإِمَامَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ»[۱]. «وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ وَ يُبَلِّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَيْءُ وَ يُقَاتَلُ بِهِ الْعَدُوُّ وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ وَ يُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيِّ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ»[۲]. همچنین آن حضرت میفرمایند: «إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمِّلَ مِنْ أَمْرِ رَبِّهِ الْإِبْلَاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ الِاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقِّيهَا وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا»[۳]؛
- امام هشتم (ع) فرمود: «أَنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ مِنْهُ وَ لَا قِوَامَ لَهُمْ إِلَّا بِهِ فَيُقَاتِلُونَ بِهِ عَدُوَّهُمْ وَ يَقْسِمُونَ فَيْئَهُمْ وَ يُقِيمُ لَهُمْ جَمَّهُمْ وَ جَمَاعَتَهُمْ وَ يَمْنَعُ ظَالِمَهُمْ مِنْ مَظْلُومِهِمْ»[۴]. امت ناگزیر باید امام داشته باشد و جز با امام برای آنها استقراری نیست تا با دشمن بجنگند و درآمد عمومی را با وجود امام بالا برند و با او وحدت یابند و جماعتشان تشکیل شود و او ستمکاران را سرکوب کند و مظلومان را داد دهد. «إِنَّ الْإِمَامَ زِمَامُ الدِّينِ وَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ وَ صَلَاحُ الدُّنْيَا وَ عِزُّ الْمُؤْمِنِينَ الْإِمَامُ أُسُّ الْإِسْلَامِ النَّامِي وَ فَرْعُهُ السَّامِي»[۵] یعنی: امام چون رشته پیوند دین و نظام اجتماعی و سیاسی مسلمین است و امامت اساس و سربلندی اسلام و فرع و نتیجه سرافراز آن است؛
- امام صادق (ع) فرمود: «لَا يَصْلُحُ الْحُكْمُ وَ لَا الْحُدُودُ وَ لَا الْجُمُعَةُ إِلَّا بِإِمَامٍ عَدْلٍ»[۶] یعنی: حکومت و اقامه حدود و جماعت سیاسی عبادی مسلمانان جز با امام عادل برپا نمیشود؛
- امام حسین (ع) فرمود: «فَلَعَمْرِي مَا الْإِمَامُ إِلَّا الْحَاكِمُ بِالْكِتَابِ الْقَائِمُ بِالْقِسْطِ وَ الدَّائِنُ بِدِينِ اللَّهِ الْحَابِسُ نَفْسَهُ عَلَى ذَاتِ اللَّهِ»[۷] یعنی: سوگند به جانم، امام جز کسی که براساس کتاب خدا حکومت کند و قسط و عدالت را برپا نماید و متعهد به دین خدا و نگهدارنده خویش برخواست خدا باشد، نیست.
- پیامبر اکرم (ص) فرمود: «لَا تَصْلُحُ الْإِمَامَةُ إِلَّا لِرَجُلٍ فِيهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ»[۸] یعنی: امامت جز برای کسی که در او سه خصلت باشد شایسته و سزاوار نیست؛
در تاریخ سیاسی پیامبر اکرم (ص) و امامان (ع) تعیین دو گونه نمایندگی و نیابت دیده میشود: نوعی به صورت شخصی و به نام افراد خاص و نوعی دیگر به طور عام و به شکل تعیین ضوابط و صفات.
در مورد اول (نیابت خاص) میتوان نمونههایی از قبیل افرادی که توسط پیامبر اکرم (ص) به هنگام مسافرتهای آن حضرت در مدینه به عنوان جانشینی و نیابت تعیین میشدند، یا اشخاصی چون مالک اشتر و قیس بن عباده و محمد بن ابیبکر که از طرف علی (ع) به نیابت از امام برای حکومت مصر تعیین شدند را ذکر کرد.
در مورد دوم (نیابت عام) نیز فقیه جامعالشرائط، که موضوع بحث در ولایت فقیه است، در روایات اسلامی به صورت یک عنوان توصیفی معرفی شده است. با مقایسه ماهیت کار و مسئولیتهای ناشی از آن در دو مورد فوق، جای تردیدی باقی نمیماند که اشخاص و خصوصیتهای فردی گرچه در انتخاب مؤثر بودهاند ولی در کیفیت نیابت تأثیر چندانی نداشتهاند.
علامه نراقی در کتاب عوائدالایام میگوید: «از بدیهیاتی که تردیدی در آن نمیتوان داشت این است که وقتی پیامبر (ص) به هنگام مسافرت و یا وفات گفت فلانی «وارث» و «خلیفه» و «امین» و «حجت» و «حاکم از طرف من» و «مرجع امور در حوادث» است و «مجاری امور» در دست اوست برداشتی که از این سخن میشود جز این نیست که اختیارات و مسئولیتهای حکومتی پیامبر به وی تفویض شده است»[۹].
با فرض اینکه تمامی این عناوین در مورد فقیه جامعالشرائط نیز آمده است، به سهولت میتوان این نتیجه منطقی را به دست آورد که اختیارات و مسئولیتها، در «نیابت خاص» و «نیابت عام»، یکسان و مشترک و همگونه است.
باید با بررسی فرامینی که جهت تعیین وظائف، مسئولیتها و اختیارات نائبان خاص، مانند مالک اشتر، صادر شده حدود ولایت و مسئولیتهای فقیه عادل را که نائب عام امام معصوم است، به دست آورد. در این مورد ما به عنوان نمونه، به نقل چند فراز اکتفا میکنیم:
- کسی که از طرف امام معصوم نیابت دارد، دارای سمت ولایت و حق حاکمیت و سلطه شرعی است: «فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ»[۱۰]؛
- او دارای حق تشکیل دولت و انتخاب وزراء است: «إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً» و «أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلَى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ»[۱۱].
- او باید به تشکیل و تجهیز ارتش همت گمارد و فرماندهی ارتش را به عهده گیرد: «فَوَلِّ مِنْ جُنُودِكَ أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِكَ وَ أَنْقَاهُمْ جَيْباً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً»[۱۲]؛
- نظام شورایی صحیح را بنیانگذاری و مستقر کند: «وَ لَا تُدْخِلَنَّ فِي مَشُورَتِكَ بَخِيلًا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُكَ الْفَقْرَ وَ لَا جَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ وَ لَا حَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ»[۱۳]؛
- تشکیلات قضایی صالحی را برای برپایی عدالت اجتماعی به وجود آورد: «ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ... ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ وَ أَفْسِحْ افْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيلُ عِلَّتَهُ»[۱۴]؛
- نیروهای مسلح نظامی و انتظامی نباید بین او و مردم فاصله ایجاد کنند و این دستور به طور ضمنی نشاندهنده وجود نیروهای انتظامی و تشکیلاتی است که امروز به نام شهربانی نامیده میشود: «وَ تُقْعِدُ عَنْهُمْ جُنْدَكَ وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ»[۱۵]؛
- لزوم مراعات اصل سرداری در نظام اداری و اطلاعات کشور که نیاز به افراد و تشکیلات خاصی دارد: «وَ اخْصُصْ رَسَائِلَكَ الَّتِي تُدْخِلُ فِيهَا مَكَايِدَكَ وَ أَسْرَارَكَ بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صَالِحِ الْأَخْلَاقِ»[۱۶]؛
- بازرسی مخفی از جریان اداری کشور و نظارت استتار شده بر حسن انجام وظائف اداری: «ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَكَ فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ... فَإِنْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَكَ أَخْبَارُ عُيُونِكَ...»[۱۷]؛
- نظام استخدامی و مراعات اصول و ارزشها و جایگزین کردن ضابطهها بجای رابطهها: «ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِك، فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً، ولا تُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً، وأَثَرَةً فَإِنَّهُما جِمَاعٌ مِن شُعَبِ الْجَوْرِ والْخِيَانَةِ، وتَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ والْحَيَاءِ مِن أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ»[۱۸]؛
- عقد قرارداد صلح با دشمن از وظائف ولی نائب امام است: «وَ لَا تَدْفَعَنَ صُلْحاً دَعَاكَ إِلَيْهِ عَدُوُّكَ و لِلَّهِ فِيهِ رِضًا فَإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِكَ وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِكَ وَ أَمْناً لِبِلَادِكَ»[۱۹]؛
- اجتناب از شیوه خودمحوری و خودبینی و خودستائی و تبعیض: «وَ إِيَّاكَ وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِكَ وَ الثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُكَ مِنْهَا وَ حُبَّ الْإِطْرَاءِ» «وَ إِيَّاكَ وَ الِاسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ»[۲۰]؛
- ایجاد تحولات اساسی برای رسیدن به خیر و صلاح جامعه و تثبیت امور کشور: «وَ أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ وَ مُنَاقَشَةَ الْحُكَمَاءِ فِي تَثْبِيتِ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلَادِكَ وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَكَ»[۲۱]؛
این موارد نمونه مسئولیتها و وظائفی است که نماینده و نائب امام باید در اداره کشور و اجرای عدالت برعهده بگیرد و متناسب با شرایط زمان و امکانات موجود انجام دهد. بیشک هر وظیفه و مسئولیت هم بدون داشتن اقتدار و اختیار متناسب با آن لغو و بیاثر است و اثبات مسئولیتهای سنگین اداره کشور و ایجاد عدالت اجتماعی و اجرای احکام الهی، یک سلسله ولایتها و اختیارات لازم را ایجاب خواهد کرد. این بیان را میتوان استدلال دیگری بر اثبات ولایت فقیه شمرد.
در نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه گرچه فقیه به عنوان ولی امر از تمامی اختیارات و مسئولیتهای ناشی از اداره جامعه اسلامی و اجرای احکام الهی که برای پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) ثابت است، برخوردار است، ولی در مقایسه دو نظام امامت فقیه با امامت بالاصاله معصومین (ع) (امامت اصلی) تفاوتهای نیز وجود دارد:
- ویژگی نظام «امامت اصلی» صفات برجسته و فوقالعاده رهبری معصوم است که او را نه تنها به عنوان رهبر، بلکه به صورت یک نمونه کامل انسانی و اسوه و الگو مطرح میکند؛
- اختیارات و قدرتهای اختصاصی رهبری در نظام «امامت اصلی» که فقیه از آن محروم است، مانند ولایت تکوینی و هدایت به امر یهدون بامرنا و نظائر آنکه با دلیل خاص تنها در مورد پیامبر (ص) و امام معصوم (ع) ثابت میشود؛
- براساس تفکر توحیدی در مراحل قوس نزولی ولایت، اختیارات و آزادیهای مردم بیشتر تجلی میکند؛ زیرا در مرحله نخست ولایت که انسان در برابر قدرت مطلق و حاکمیت بیچون و چرای خدا قرار میگیرد جای اظهار وجودی برای او نمیماند این التراب و رب الارباب ولی در مرحله دوم که ولایت به رسولان یا امامان تنزل مییابد بشر در پذیرفتن آن آزادی مییابد و بعد فطری اختیار و آزادی انسان تجلی مییابد و میدان چونوچرا پیدا میکند که راه ایمان بپیماید یا راه کفر و شرک ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ﴾[۲۲]، ولی این آزادی محدود است؛ زیرا در صورت ایمان، در تعیین شخص پیامبر و امام معصوم نمیتوانند از خود اختیاری داشته باشند. در سومین مرحله نزولی ولایت، آزادی مردم بیشتر میشود و میتوانند از میان چند فقیه جامعالشرائط، بهترین آنان را انتخاب کنند و به این ترتیب مردم از آزادی و حق انتخاب در هر دو مرحله برخوردار میشوند و اعمال حق حاکمیت الهی و حق حاکمیت مردم از یک طریق و به صورت همگون و کامل امکانپذیر میشود[۲۳].[۲۴]
منابع
پانویس
- ↑ غررالحکم و دررالکلم، ج۴، ص۴۵۷.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۴۰.
- ↑ نهجالبلاغه، خطبه ۱۰۵.
- ↑ عیونالاخبار، ص۱۰۱؛ بحار، ج۲۳، ص۳۲.
- ↑ سفینهالبحار، ج۱، ص۳۲.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۱۳.
- ↑ ارشاد مفید، ص۲۱۰.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۰۷.
- ↑ عوائد الایام، ص۱۸۸.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ نهجالبلاغه، نامه ۵۳.
- ↑ «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
- ↑ فقه سیاسی، ج۱، ص۲۶۹-۲۶۲.
- ↑ عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی ج۱، ص ۲۹۰.