توحید در معارف و سیره علوی
شیعه |
---|
توحید و عدل و معاد
امام (ع) پیرامون إثبات وجود خدای متعال فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الدَّالِ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَا شَبَهَ لَهُ»؛ ستایش خدایی را میسزد که آفرینش مخلوقاتش دلیل وجود وی و حادث بودن آنها دلیل أزلیّت اوست. و نیز فرمود: در شگفتم از کسی که در خدا شک و تردید میکند در حالی که آفریدههای خدا را میبیند... او با نشانههای تدبیر و نظام محکمی که به ما ارائه داده عظمت خویش را در برابر اندیشهها، آشکارا جلوهگر ساخته است.
و آنگاه که از آن بزرگوار سؤال شد آیا پروردگار خود را دیدهای؟ پاسخ داد: و کیف أعبد ربّا لم أره؟؛ چگونه میسزد، پروردگاری را که ندیدهام پرستش نمایم. سپس فرمود: «لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ وَ لَكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمَانِ... عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ»؛ چشمها هرگز او را آشکارا نمیبیند، اما دلها با نیروی حقیقت ایمان، وی را درک میکنند...
در دعای آن حضرت معروف به دعای صباح آمده است: ای آنکه خود بر ذات مقدس خویش دلالت دارد و از مشابهت با آفریدگانش پیراسته و از نزدیک بودن به چگونگیهای آفریدگانش برتر است، ای کسی که به نهاد دلها نزدیک و از گردش چشمها دور است و به هرآنچه بود قبل از به وجود آمدنش آگاهی داشت.
امام (ع) خطبه علوی خویش را سرشار از نشانههای آسمانی و زمینی قدرت الهی ایراد فرمود و آگاهانه و با بصیرت در آنها به تفصیل سخن گفت. نشانههای قدرت و عظمت خدا را به گونهای تشریح کرد که مطالعهکننده را در برابر عظمت او، ایمان و خضوع بخشید به نحوی که هرکس به خطبههای آن بزرگمرد گوش بسپارد، ملاحظه خواهد کرد که حضرت همانگونه است که خود فرمود: به خدا سوگند! اگر پردهها نیز کنار رود، بر یقین من چیزی افزوده نمیشود.
امیر مؤمنان (ع) در مورد صفات خدای متعال تصویری دقیق ارائه داده است که در مباحث دقیق فلسفی معار تلقی شده و به منزله کلیدی است برای ورود به چنین مباحثی که اگر هدایت جهت دهنده الهی وجود نداشته باشد اندیشهها در آن به گمراهی و انحراف گرفتار میشوند.
امام (ع) فرمود: کمال توحید و شهادت بر یگانگی خدا، اخلاص است و کمال اخلاصش آن است که وی را از صفات ممکنات پیراسته دارند، چه اینکه هر صفتی گواهی میدهد، غیر از موصوف و هر موصوفی گواهی میدهد که غیر از صفت است. آنکس که خدا را به (صفات ممکنات) توصیف کند وی را به چیزی مقرون دانسته و آنکه وی را مقرون به چیزی قرار دهد، در ذات او تعدّد قائل شده است و هرکس در ذات مقدس او قائل به تعدد شود، اجزایی برایش تصور کرده است و آنکس که اجزایی برای او قائل شود وی را نشناخته است، و کسی که او را نشناسد به سوی او اشاره میکند و آن کس که به سوی او اشاره کند، برایش حدّ و مرزی تعیین کرده است و کسی که او را محدود بداند وی را به شمارش آورده است... او همواره بوده است و از چیزی به وجود نیامده و وجودی است که سابقه عدم ندارد، با همه چیز هست امّا قرین آنها نیست و مغایر با همه چیز است ولی از آنها بیگانه نیست.
امام (ع) با استدلال بر یگانگی خدا میفرماید: پسرم بدان! اگر پروردگارت شریکی داشت، رسولان آن شریک نیز به سوی تو میآمدند و آثار ملک و قدرتش را میدیدی و افعال و صفاتش را میشناختی، پسرم بدان! هیچکس مانند رسول اکرم (ص) در مورد یگانگی خدا سخن نگفته است، رهبریاش را پذیرا باش. حضرت درباره عدل خداوند فرمود: خداوند برتر از آن است که نسبت به بندگانش ستم روا دارد، درباره آفریدگانش به عدل و داد رفتار میکند و در اجرای احکام میان آنها به عدالت حکم میکند.
و نیز فرمود: خداوند تو را جز به نیکی امر نکرده و جز از قبیح و زشتی باز نداشته است. حکم خداوند در مورد اهل آسمانها و زمین یکسان است، خداوند هیچگاه انسانی را به خاطر عملی وارد بهشت نمیکند که در اثر همان کار فرشتهای را از آن بیرون کرده باشد.[۱]
فطری بودن توحید
درباره فطری بودن توحید، نکات بسیاری قابل طرح و پیگیری است. در اینجا به بررسی چند نکته میپردازیم.
گواهی سرشت الهی انسان به توحید
مطالعه قرآن کریم و روایات اسلامی، اعتقاد به سرشت توحیدی را در انسان قطعی و آشکار میکند. از جمله: او کسی است که شما را در خشکی و دریا میگرداند؛ تا وقتی که در کشتیها باشید و آنها با بادی خوش، آنان را ببرند و ایشان بدان شاد شوند [به ناگاه] در بادی سخت بر آنها وزد و موج از هر طرف بر ایشان تازد و یقین کنند که در محاصره افتادهاند. در آن حال خدا را پاکدلانه میخوانند که «اگر ما را از این [ورطه] برهانی، قطعاً از سپاسگزاران خواهیم شد». پس چون آنان را رهاند، ناگهان در زمین به ناحق سرکشی میکنند[۲].
آیه فوق و آیاتی دیگر از این دست، نشانگر آنند که در وجود انسان، ارتباطی جدی با خدای رحمان نهفته است و در شرایط خاص، مانند هنگام مواجهه آدمی با خطر - که همه پردههای ظاهری از مقابل چشم او کنار میرود - این ارتباط به حالتی شهودی مبدل میشود و خلوص جای تردید و غفلت را میگیرد. ولی چون از مهلکه نجات مییابد، دوباره از خداوند غافل میشود و آن ارتباط و شهود را فراموش کرده، به راهی دیگر میرود. اما درباره فطری بودن توحید در انسان، سه گونه سخن گفتهاند:
- انسان فطرتاً خدا آشنا و خداشناس است؛
- انسان فطرتاً و در سرشت خویش، خداجو و خداگرا است؛
- انسان فطرتاً و در سرشت خویش، خداپرست است.
آیا انسان، خداشناس آفریده شده است؟ یا خداگرا؟ یا خدا پرست؟ حقیقت آن است که این هر سه تصور درباره فطرت توحیدی صحیح بوده، قابل جمعند و بلکه لازم و ملزوم یکدیگرند. به این معنا که وجود شهود و معرفت قلبی به عظمت و جلالت حق، گرایش و جذبه را به دنبال خواهد داشت؛ زیرا آدمی هر جا جلوهای از کمال و جمال بیابد، خواه ناخواه مجذوب آن شده، بدان میگراید و محبت آن را در دل خود جای میدهد. البته گرایش به جمال و جلال نیز فطری انسان است و به همین دلیل نسبت به قهرمانان آزادیخواه تاریخ - از هر قوم و ملتی - همگان احساس محبت و دلبستگی میکنند. از این رو برای پیدایش محبت و گرایش به سوی خدای رحمان، تنها مشاهده جلوهای از ساحت عظمت و جلالت او کفایت میکند و جلوهای از معرفت، دنیایی از محبت را در پی خواهد داشت. آنگاه نوبت به عبودیت میرسد که لازمه و پیامد محبت است آدمی، بنده چیزی است که نسبت بدان تعلق قلبی دارد. از همین رو است که اخلاص در بندگی بدون قطع تعلق از ماسوا امری ناممکن مینماید؛ چنانکه در مناجات شعبانیه میخوانیم: خدایا، در من توش و توانی نیست که بدان وسیله از معصیت تو رویگردان شوم؛ مگر آن هنگام که به محبت خویش مرا بیدار گردانی.
قرآن کریم درباره کسانی که خواستههای نفسانی خویش را محور همه تلاشهای خود قرار میدهند، میفرماید: ﴿أَفَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلَهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَى عِلْمٍ...﴾[۳]. پس آن کس که هوسهای خود را محور دلبستگیهایش قرار میدهد و بر گرد آن میچمد، به حقیقت آن را میپرستد؛ خواه مال یا مقام یا هوسهای نفسانی باشد. پیامبران و اولیای الهی به دلیل بهرهمندی از درجهای عظیم از معرفت حق، از تعلق به غیر او وارستند تا آنجا که حکومت و خلافت بزرگ اسلامی در دیدگاه والایشان از کفش مندرسی کم ارزشتر مینمود؛ مگر اینکه وسیلهای باشد برای اقامه حق و یا دفع باطل[۴]. خالق یکتا در جان ایشان عظمت یافت؛ در نتیجه هر چه غیر او، در چشمشان کوچک شد[۵]. این عدم تعلق - به غیر ذات احدیت - موجب میشود که آنان در مقام بندگی تا درجه اخلاص پیش روند؛ تا آنجا که قرآن کریم آنان را «مخلص» میخواند[۶]. بنابراین همه لطایف و حقایق توحیدی ریشه در معرفت دارد، و به دیگر سخن، معرفت به خدای رحمان، نخستین گام برای نیل به همه خصیصههای توحیدی و کمالات انسانی است.[۷]
فطری بودن معرفت
از روایات اسلامی و احادیث امام علی(ع) چنین بر میآید که خداوند، خویشتن را به انسانها نمایانده و شناسانده است و همگان همراه معرفت ربوبی پا به دایره زندگی دنیایی میگذارند. امام علی(ع) در پاسخ به این سؤال که پروردگارت را چگونه شناختی، فرمودند: «به معرفی خودش او را شناختم»[۸]. نیز از امام باقر(ع) ذیل آیه میثاق نقل شده است: «خدای سبحان خودش را به ایشان شناساند و نمایاند، و اگر این امر صورت نمیگرفت، هیچ کس پروردگارش را نمیشناخت»[۹]. در حدیث دیگری اصبغ بن نباته نقل میکند که شخصی از حضرت علی(ع) درباره کسی که خداوند با او سخن گفته باشد - پیش از حضرت موسی کلیم الله - سؤال کرد. حضرت فرمود: «خداوند با تمام خلقش سخن گفته است؛ چه مؤمن و چه فاسق، و همه به ندای الهی جواب دادهاند». این سخن امام تعجب سائل را برانگیخت. از این رو درباره کیفیت آن سؤال کرد. امام باز در جواب فرمود: «آیا تا به حال در قرآن آیه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَى أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَى﴾[۱۰] را نخواندی؟ همانا خداوند، کلام خود را به آنان شنوانید و جواب دادند؛ همانگونه که تو میشنوی. به آنان گفت: ﴿إِنَّنِي أَنَا اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا﴾[۱۱] «وَ أَنَا الرَّحْمَنُ». سپس آنان به طاعت و ربوبیت خداوند گواهی دادند»[۱۲]. در همین باره از پیامبر اکرم(ص) روایت شده است که هر مولودی بر فطرت زاده میشود، و مراد از فطرت، معرفت به خالقیت خدا است. این آیه شریفه، به همین نکته اشاره دارد: «اگر از آنها بپرسی که چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است، خواهند گفت: خدا»[۱۳] بنابراین میتوان گفت که از قرآن کریم و روایات اسلامی چنین بر میآید که معرفت فطری در عالمی پیش از این دنیا که «عالم ذر» نامیده میشود، به انسان ارزانی شده و انسان در آنجا ربوبیت پروردگار خویش را شهود کرده است. اما به واقع عالم ذرچیست؟ «ذر» در لغت، یعنی مورچههای بسیار کوچک و یا ذرات پراکنده در فضا[۱۴]. حال باید دید که چگونه و چرا این واژه با چنین معنایی، به حوزه معارف دینی راه یافته است.[۱۵]
عالم «ذر» در روایات
این نامگذاری از آنجا است که روایات، بدنهای بسیار کوچک و ابتدایی انسانها را که از گِل زمین خلق شدهاند، به «ذر» تشبیه کردهاند؛ چنانکه در روایتی از امام صادق(ع) میخوانیم: «... فَأَخَذَ طِيناً مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ فَعَرَكَهُ عَرْكاً شَدِيداً فَإِذَا هُمْ كَالذَّرِّ يَدِبُّونَ»[۱۶]؛ «[[[خداوند]]] از سطح زمین، گلی را برگرفت و آن را سخت ورزید. به ناگاه مانند ذرات و یا مورچههای بسیار ریز در آمدند». در حدیثی از امیرالمؤمنین(ع) آمده است: «پس خداوند جبرئیل را فرستاد؛ پس، از سطح زمین مشتی خاک برگرفت و آن را با آب در آمیخت»[۱۷]. بنابراین خداوند قبل از وارد نمودن انسان به زندگی دنیا، او را در قالب بدنی ذرهای - که از خاک برگرفته - متجلی ساخته است؛ به گونهای که همه حقیقت و هویت انسانی او در آن به نمایش درآمد و به آن اطلاق انسان میشد؛ چنانکه اکنون به مجموعه روح و بدن انسان گفته میشود. روایات اسلامی این بدن بسیار کوچک را طینت نامیده و آن را از تغییر و تبدیل به دور دانستهاند. حدیث زیر از امام صادق(ع) در این زمینه، قابل توجه است: از امام صادق(ع) درباره مرده سؤال شد که آیا بدنش میپوسد و از بین میرود. فرمودند: آری؛ تا آنجا که نه گوشتی از او بر جا میماند و نه استخوانی، مگر طینت او که آن از بین نمیرود، بلکه در قبر همچنان باقی میماند تا اینکه یکبار دیگر [همان انسان] از آن آفریده شود؛ همچنانکه بار اول از آن ذره خلق شد[۱۸].
این مضمون - که انسان ابتدا در قالب بدنهای ذرهای و برگرفته از خاک پدیدار شده است - در روایات اسلامی فراوان به چشم میخورد؛ تا آنجا که پژوهشگران، حدود دویست روایت را در این زمینه گرد آوردهاند[۱۹]. البته این روایات در بابهای مختلف اعتقادی همچون توحید، نبوت، امامت، معاد و نیز در ابوابی از فقه و اخلاق مانند دعا و یا احادیثی در باب خلقت روح و نفس، به صورت پراکنده آمده است. آقابزرگ تهرانی مینویسد: فقیه و مورخ بزرگ، علامه امینی صاحب کتاب الغدیر، رسالهای بالغ بر ۱۵۰ صفحه در تفسیر آیه میثاق نگاشته و در آن نوزده آیه و ۱۳۰ حدیث دال بر وجود «عالم ذر» را عنوان کرده است. جالبتر اینکه ایشان پس از بررسی اسناد این احادیث، چهل حدیث را - که راویان آنها همگی عادل و دوازده امامی هستند - صحیح دانسته است[۲۰]. بدین ترتیب وجود «عالم ذر» از نظر روایات قطعی است و چون هر امر مهم و مسلم در حوزه معارف دینی، به حتم در قرآن کریم ریشه دارد، ضروری مینماید که نظری دقیقتر به جانب قرآن بیفکنیم.[۲۱]
عالم «ذر» در قرآن
خلقت انسانها از خاک یا گل - در قالب بدنهای ذرهای - نکتهای است که به روشنی در قرآن کریم مورد توجه قرار گرفته است؛ از جمله در آیه زیر: ﴿وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ *ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَامًا فَكَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِينَ﴾[۲۲]. در این آیه، نکات زیر، درخور تأمل است:
۱. «سلاله» به معنای عصاره و اصل چیزی است که از جایی استخراج شود؛ مانند سل السيف که در بیرون آوردن شمشیر از نیام به کار میرود. قرآن کریم، این واژه را درباره کسانی به کار برده است که در مجلس رسول اکرم(ص) - که موضوع گفتوگو جهاد بود - با مخفی شدن در پناه دیگران، به تدریج خود را از جمعیت بیرون کشیده، آنجا را ترک گفتند: ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الَّذِينَ يَتَسَلَّلُونَ مِنْكُمْ لِوَاذًا﴾[۲۳]. بنابراین ﴿سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ﴾ عبارت است از عصارهای برگرفته از گل که بر حسب ظاهر باید به معنای گل خالص باشد؛ گلی که از هر ناخالصی - اعم از املاح و شن و یا هر چیز دیگری -مبرا است و جز خاک، ماده دیگری در آن راه ندارد. البته خاک هنگامی که از شن و املاح خالص گردد، چسبندگی خاصی پیدا میکند و از حالت شکنندگی خارج میشود. از این رو گل کوزهگری را از خاک خالص تهیه میکنند. قرآن کریم میفرماید: ﴿إِنَّا خَلَقْنَاهُمْ مِنْ طِينٍ لَازِبٍ * بَلْ عَجِبْتَ وَيَسْخَرُونَ﴾[۲۴].
گویا قرآن کریم در صدد بیان این نکته است که آفرینش اولیه انسانها از گل، امری است که با نگاه اول درک نمیشود؛ تا آنجا که حتی شخص رسول اکرم(ص) را نیز شگفتزده میکند و دیگران را به استهزا وامیدارد. پس اولین نمونه انسان در پیکره خاک، آفریده شد؛ پیکرهای بسیار کوچک و ذرهگونه و از گلی چسبنده؛ همچون گِل کوزهگران[۲۵]. آری مایه اولیه آفرینش انسانها، گلی این چنین بوده و بدنهای ذری افراد از آن آفریده شده است[۲۶]. گویا خداوند با عنایتی ویژه به هر ذره از ذرات مشتی خاک، شمایلی انسانی بخشیده و هویت انسانی بدو ارزانی داشته و انسان با حالتی ویژه از ادراک و احساس پدیدار گشته است. خداوند همین خاک خالص را به «سلالهای از گل» نیز تعبیر کرده است.
۲. ظهور عبارت ﴿خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ﴾[۲۷] در این است که همه افراد بشر چنین خلقتی دارند؛ نه فقط حضرت آدم(ع)؛ زیرا پس از عبارت فوق میفرماید: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ﴾[۲۸]. اگر منظور از انسان در این آیه حضرت آدم(ع) باشد، در این صورت باید پس از تکوین پیکرش از خاک، مجدداً به صورت نطفه در آمده باشد. در حالی که میدانیم چنین نیست؛ مگر اینکه تقدیر بسیار بعیدی را بر آیه تحمیل کنیم؛ یعنی تقدیر «نَسْلَه» را؛ بدین قرار ثم جعلنا [نسله] من نطفة. روشن است چنین تقدیری که به کلی موجب تغییر معنا میگردد، خلاف بلاغت است و از ساحت قرآن به دور. آری، آیه دیگری در قرآن هست که ممکن است حاوی چنان مضمونی باشد: ﴿الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ وَبَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسَانِ مِنْ طِينٍ * ثُمَّ جَعَلَ نَسْلَهُ مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ﴾[۲۹]
آیه پیشگفته میتواند درباره آفرینش حضرت آدم باشد؛ زیرا در ادامه عبارت به مسئله «نسل» تصریح شده است؛ هر چند در این آیه نیز به احتمال قویتر، منظور آفرینش همه انسانها است؛ یعنی همان مطلب سورۀ مؤمنون. لکن به هر حال آیه سوره مؤمنون را نمیتوان مربوط به حضرت آدم(ع) دانست. دیگر آنکه قرآن کریم در خلال آیاتی دیگر نیز آفرینش همه انسانها را از خاک دانسته است؛ از جمله آیات زیر: ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ...﴾[۳۰]. بدین ترتیب همه انسانها مخاطب قرار گرفتهاند. پس همه از خاک آفریده شدهاند. توجه به آیه زیر مطلب را بهتر روشن میسازد؛ زیرا مخاطب فردی از افراد بشر است و گوینده، مردی الهی. در سوره کهف، مردی الهی در حین گفتوگو با انسانی دنیادوست، بدو میگوید: ﴿أَكَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرَابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا﴾[۳۱].
۳. خلقت انسان از گل، نمیتواند به این معنا باشد که «عناصر بدن انسان از جنس گل است»؛ زیرا در این صورت صدر و ذیل آیه با یکدیگر تطبیق نخواهند کرد. در عبارت قرآنی آمده است: «انسان را از عصارهای، از گل آفریدیم، و سپس او را به صورت نطفهای قرار دادیم». بنابراین از گل چیزی به نام انسان آفریده شده و سپس آن انسان آفریده شده از گل، به صورت نطفه در آمده است. در حالی که فرض فوق با این عبارت هرگز تطبیق نکرده، عبارت متناسب با آن چنین است: و لقد خلقنا نطفة الانسان من سلالة من طين. پس به واقع آیه شریفه، به آفرینش همه انسانها نظر دارد. این آفرینش میتواند با بحث عالم «ذر» و آفرینش بدنهای ذری انسانها، به کمال منطبق باشد. از این رو میتوان گفت مسئله عالم «ذر» غیر از روایات، ریشه قرآنی نیز دارد.
۴. در آیه سوره مؤمنون، پس از بیان خلقت انسان از عصارهای از گل، میفرماید: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ﴾[۳۲]. با توجه به مسئله عالم «ذر» و بدنهای ذری، به این باور نزدیک میشویم که انسان در قالب بدنی ذری آفریده شده، سپس با مقدماتی وارد بدن پدر میگردد سپس و در صُلب[۳۳] او جای میگیرد؛ تا آنگاه که خداوند مقدر فرماید که از بین صلب و ترائب[۳۴] خارج گردد و سپس به دستگاههای مربوط در بدن پدر منتقل شده، به سلول نطفه تبدیل شود. به آیات زیر توجه کنید: ﴿فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسَانُ مِمَّ خُلِقَ * خُلِقَ مِنْ مَاءٍ دَافِقٍ * يَخْرُجُ مِنْ بَيْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ﴾[۳۵]
در برخی از تفاسیر فاعل «یخرج» را «ماء» دانستهاند[۳۶]؛ در حالی که اگر چنین باشد، در تطبیق با واقع دچار مشکل بزرگی خواهیم شد؛ زیرا ﴿مَاءٍ دَافِقٍ﴾ به هیچ عنوان از میان صلب و ترائب خارج نمیگردد و از محوطه قفسه سینه عبور نمیکند. شاید بتوان گفت که فاعل «یخرج» انسان است. بنابراین انسان از ﴿مَاءٍ دَافِقٍ﴾ آفریده شده است[۳۷]؛ ولی - پیش از آن - از بین صلب و ترائب و از محوطه سینه پدر خارج میشود. این بحث نیز دقیقاً با مسئله عالم ذر منطبق است. ذره وجودی انسان - و بدن ذری - پس از جای گرفتن در صُلب پدر، در موقع مقدر، از منطقهای بین صلب و ترائب، خارج میگردد و پس از عبور از مسیری مشخص، وارد دستگاه تناسلی شده، به سلولی تبدیل میگردد؛ سلولی که در آبی جهنده- یعنی منی – غوطهور است. قرآن میفرماید: ﴿أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدًى * أَلَمْ يَكُ نُطْفَةً مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَى * ثُمَّ كَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّى﴾[۳۸].
در این آیه، نطفه از منی دانسته شده است ﴿مِنْ مَنِيٍّ يُمْنَى﴾ حرف «من» در اینجا میتواند «تبعیضیه» باشد که در آن صورت حتی بر یک سلول (اسپرم) نیز اطلاق میشود. مؤید این احتمال آن است که قرآن کریم آنچه را در رحم مستقر میشود نیز نطفه نامیده است: ﴿ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِي قَرَارٍ مَكِينٍ﴾[۳۹]. روشن است نطفهای که در رحم مستقر میگردد، سلولی است مرکب از دو سلول «اسپرم» و «اوول» و همه ﴿مَاءٍ دَافِقٍ﴾[۴۰] که در رحم ریخته میشود و ممکن است حاوی چندصد میلیون اسپرم باشد، در تشکیل نطفه نقش ندارد؛ بلکه یک اسپرم از آن، ترکیب مییابد و نطفه نیز باید به همان یک فرد اطلاق شود. پس آن بدن ذری آفریده شده از خاک است که به «اسپرم» تبدیل میشود و ژنهایی از پدر دریافت میکند و ترکیب حاصله از این دو، رشد میکند و پس از طی مراحل در قالب بدن معمول انسانها پدیدار میشود. قرآن کریم، نطفه را «امشاج» نیز خوانده است؛ آنجا که میفرماید: ﴿إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا * إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾[۴۱]. «امشاج» جمع «مشیج» یا «مشج» به معنای آمیخته است.
با توجه به این که نطفهای که در رحم قرار میگیرد و انسان از آن به وجود میآید، از ترکیب دو سلول مرد و زن فراهم میشود - و نیز ادامه آیه که به مسئله آزمایش انسانها اشاره میکند- مناسبترین معنایی که برای آمیخته بودن نطفه به نظر میرسد، این است که نطفه آدمی آمیختهای از دو سلول مرد و زن و نیز استعدادها و گرایشهای مختلف است. و این امر خود وسیله ابتلا و آزمون او است؛ زیرا اگر گرایشهای مثبت در انسان ظهور نیابد، گزینش و انتخاب برای او ممکن نیست و مانند حیوانات محکوم به اجرای حکم غریزه خواهد بود. همچنین اگر حیات حیوانی در او نمیبود و بر سر دو راهی قرار نمیگرفت، هرگز در معرض گزینش نمیبود و پیمودن راه حق برای او زحمتی نمیداشت و در آن صورت، زمینه مبارزه با نفس برای خدا در وی پدیدار نمیگشت و رشد و تعالی از آن حاصل نمیشد. از این رو است که میبینیم خدای حکیم از طرفی گرایشهای ملکوتی را به انسان ارزانی داشته و از سوی دیگر گرایشهای حیوانی را نیز در وی به ودیعت گذاشته است؛ تا آدمی همواره بر سر دو راهی قرار گیرد و دو دسته کشش و دو گونه جاذبه او را فرا خوانند تا او خود تصمیم گیرد و از بین «هوای نفس» و «رضوان الله» یکی را برگزیند، و همین گزینش است که میتواند آدمی را به اوج عزت و یا ورطه ذلت بکشاند. در قرآن، برای انسان دو دسته خصال و صفات ذکر شده است: الف. منفی؛ مانند ظلوم، جهول، کفور، عجول، کنود و هلوع؛ ب. مثبت؛ مانند عواطف انسانی و رحم و عطوفت، عدالتخواهی و تنفر از ظلم. این دوگانگی صفات و خصلتها، زمینه را برای بِه گزینی و انتخاب، فراهم میکند.[۴۲]
منابع
پانویس
- ↑ حکیم، سید منذر، پیشوایان هدایت ج۲ ص ۳۲۵.
- ↑ ﴿هُوَ الَّذِي يُسَيِّرُكُمْ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ حَتَّى إِذَا كُنْتُمْ فِي الْفُلْكِ وَجَرَيْنَ بِهِمْ بِرِيحٍ طَيِّبَةٍ وَفَرِحُوا بِهَا جَاءَتْهَا رِيحٌ عَاصِفٌ وَجَاءَهُمُ الْمَوْجُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ أُحِيطَ بِهِمْ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ لَئِنْ أَنْجَيْتَنَا مِنْ هَذِهِ لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرِينَ * فَلَمَّا أَنْجَاهُمْ إِذَا هُمْ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّمَا بَغْيُكُمْ عَلَى أَنْفُسِكُمْ مَتَاعَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ثُمَّ إِلَيْنَا مَرْجِعُكُمْ فَنُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ «اوست که شما را در خشکی و دریا میگرداند تا چون در کشتیها باشید و آنها سرنشینان خود را با بادی سازگار پیش برند و (سرنشینان) بدان شادمان شوند (ناگهان) بادی تند بر آن کشتیها وزد و موج از هر جا به ایشان رسد و دریابند که از هر سو گرفتار شدهاند، خداوند را با پرستش خالصانه بخوانند که اگر ما را از این غرقاب برهانی از سپاسگزاران خواهیم بود * و چون رهاییشان دهد ناگاه به ناحقّ بر زمین، ستم میورزند، ای مردم! ستم شما به زیان خودتان است، (چند روزی) بهره زندگانی این جهان را میبرید سپس به سوی ما باز میگردید و شما را از آنچه انجام میدادید آگاه میگردانیم» سوره یونس، آیه ۲۲-۲۳. همین مضمون را در آیات ﴿فَإِذَا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذَا هُمْ يُشْرِكُونَ﴾ [«و چون در کشتی سوار میشوند خداوند را میخوانند در حالی که دین (خویش) را برای او ناب میگردانند و چون آنان را رهاند (و) به خشکی (رساند) ناگاه شرک میورزند» سوره عنکبوت، آیه ۶۵] و ﴿وَإِذَا غَشِيَهُمْ مَوْجٌ كَالظُّلَلِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ فَمِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَمَا يَجْحَدُ بِآيَاتِنَا إِلَّا كُلُّ خَتَّارٍ كَفُورٍ﴾ [«و چون موجی سایهبانآسا آنان را فراگیرد خداوند را در حالی که دین (خود) را برای وی ناب داشتهاند میخوانند امّا همین که آنان را رهانید و به خشکی رسانید آنگاه (تنها) برخی از ایشان میانهرو هستند و نشانههای ما را جز هر فریبکار ناسپاس انکار نمیکند» سوره لقمان، آیه ۳۲] میتوان بازدید.
- ↑ «آیا آن کس را دیدی که هوای (نفس) خود را، خدای خویش گرفته است و خداوند او را از روی آگاهی به حال وی در گمراهی واگذاشته؟.».. سوره جاثیه، آیه ۲۳.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳۳؛ مفید، ارشاد، ترجمه محمد باقر ساعدی، ص۲۳۷؛ «وَ اللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلَّا أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلًا».
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۳.
- ↑ ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَى إِنَّهُ كَانَ مُخْلَصًا وَكَانَ رَسُولًا نَبِيًّا﴾ «و در این کتاب از موسی یاد کن که ناب و فرستادهای پیامبر بود» سوره مریم، آیه ۵۱؛ ﴿إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِينَ﴾ «مگر بندگان ناب خداوند» سوره صافات، آیه ۴۰ و....
- ↑ میرباقری، سید محسن، مقاله «فطرت و معرفت فطری»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۰۳.
- ↑ الکافی، ج۱، ص۸۶. نیز ر.ک: همان، ص۱۶۴ و ۱۶۲، ح۴ و ۱.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۱۳.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زادههای آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی میدهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
- ↑ «بیگمان این منم خداوند که هیچ خدایی جز من نیست، مرا بپرست و نماز را برای یادکرد من بپا دار» سوره طه، آیه ۱۴.
- ↑ بحار الانوار، ج۵، ص۲۵۸، ح۶۲.
- ↑ صدوق، التوحید، ص۳۳۱، ح۹.
- ↑ ر.ک: جوهری، صحاح، ماده ذر. نیز ر.ک: مجمع البحرین، ج۳، ص۳۰۶.
- ↑ میرباقری، سید محسن، مقاله «فطرت و معرفت فطری»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۰۶.
- ↑ الکافی، ج۲، ص۶. ح۱.
- ↑ بحار الانوار، ج۵۴، ص۹۴.
- ↑ الکافی، ج۳، ص۲۵۱.
- ↑ ر.ک: برنجکار، رضا، معرفت فطری خدا، ص۴۰؛ همو، مبانی خداشناسی در فلسفه یونان و ادیان الهی، ص۱۲۹ - ۱۲۲.
- ↑ آقابزرگ تهرانی، الذریعة إلی تصانیف الشیعه، ج۴، ص۳۲۳.
- ↑ میرباقری، سید محسن، مقاله «فطرت و معرفت فطری»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۰۷.
- ↑ «و بیگمان ما انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم * سپس او را نطفهای در جایگاهی استوار نهادیم *سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپارهای و گوشتپاره را استخوانهایی آفریدیم پس از آن بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۲-۱۴.
- ↑ «پیامبر را میان خویش چنان فرا نخوانید که یکدیگر را فرا میخوانید؛ بیگمان خداوند کسانی از شما را که در پناه کسان دیگر، پنهانی بیرون میآیند میشناسد پس کسانی که از فرمان وی سرمیپیچند از اینکه به آنان آزمونی یا عذابی دردناک رسد باید بپرهیزند» سوره نور، آیه ۶۳.
- ↑ «اینک از ایشان بپرس آیا آنها در آفرینش سختترند یا آنان که ما آفریدهایم؟ ما آنها را از گلی چسبناک آفریدهایم * بلکه تو (از کفر آنها) در شگفتی افتادی و آنان (تو را) به ریشخند میگیرند» سوره صافات، آیه ۱۱-۱۲.
- ↑ ر.ک: ﴿خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ صَلْصَالٍ كَالْفَخَّارِ﴾ «آدمی را از گلی خشک چون سفال آفرید» سوره الرحمن، آیه ۱۴؛ ﴿وَإِذْ قَالَ رَبُّكَ لِلْمَلَائِكَةِ إِنِّي خَالِقٌ بَشَرًا مِنْ صَلْصَالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ﴾ «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بر آنم بشری از گلی خشک برآمده از لایی بویناک، بیافرینم» سوره حجر، آیه ۲۸.
- ↑ توضیح کامل این بحث را میتوانید در «بازنگری تاریخ انبیاء» نوشته استاد محمد باقر بهبودی، در مجله پژوهشهای قرآنی، شماره ۱۴ - ۱۱ مطالعه کنید.
- ↑ «و بیگمان ما انسان را از چکیدهای از گل آفریدیم» سوره مؤمنون، آیه ۱۲.
- ↑ «سپس او را نطفهای در جایگاهی استوار نهادیم» سوره مؤمنون، آیه ۱۳.
- ↑ «اوست که هر چه آفرید نیکو آفرید و آفرینش آدمی را از گلی آغازید * سپس نسل او را از چکیده آبی خوارمایه پدید آورد» سوره سجده، آیه ۷-۸.
- ↑ «ای مردم! اگر در رستخیز تردیدی دارید (بنگرید که) ما شما را از خاکی آفریدیم آنگاه از نطفهای سپس از دلمه خونی سرانجام از گوشتپارهای به اندام یا بیاندام تا (حق را) برایتان روشن داریم و در زهدانها آنچه را بخواهیم تا زمانی معیّن استوار میداریم سپس شما را که کودکی شدهاید بیرون میآوریم سپس تا به برنایی برسید؛ و جان برخی از شما را میگیرند و برخی دیگر را به فرودینترین سالهای زندگانی باز میگردانند تا آنجا که پس از دانستن، چیزی نداند و زمین را سترون میبینی و چون بدان آب فرو فرستیم فرا میجنبد و برمیآید و هر گونه گیاه شادابی میرویاند» سوره حج، آیه ۵.
- ↑ «همراه وی که با او گفت و گو میکرد گفت: آیا به کسی که تو را از خاکی سپس از نطفهای آفرید آنگاه تو را مردی باندام برآورد کفر میورزی؟» سوره کهف، آیه ۳۷.
- ↑ «سپس او را نطفهای در جایگاهی استوار نهادیم» سوره مؤمنون، آیه ۱۳.
- ↑ منظور از «صلب»، استخوان ستون فقرات است که از آن به «ظهر» هم تعبیر میشود.
- ↑ «ترائب» جمع «تریبه» به معنای استخوانهای قفسه سینه است.
- ↑ «پس انسان باید بنگرد که او را از چه آفریدهاند * از آبی جهنده آفریده شده است * که از میان (استخوانهای) پشت و پیش بیرون میآید» سوره طارق، آیه ۵-۷.
- ↑ ر.ک: مجمع البیان، ذیل آیات یاد شده.
- ↑ واژه خلقت به دو معنا به کار میرود: اول به معنای ایجاد، مانند ﴿خَالِقُ كُلِّ شَيْءٍ﴾ «این است خداوند پروردگار شما، خدایی جز او نیست، آفریننده هر چیزی است پس او را بپرستید و او بر هر چیزی نگهبان است» سوره انعام، آیه ۱۰۲، و دوم به معنای تبدیل از وضعیتی به وضعیت دیگر، مانند ﴿ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً﴾ «سپس نطفه را خونی بسته و آنگاه خون بسته را گوشتپارهای و گوشتپاره را استخوانهایی آفریدیم پس از آن بر استخوانها گوشت پوشاندیم سپس آن را آفرینشی دیگر دادیم؛ پس بزرگوار است خداوند که نیکوترین آفریدگاران است» سوره مؤمنون، آیه ۱۴.
- ↑ «آیا آدمی میپندارد که بیهوده وانهاده میشود؟* آیا نطفهای نبود از آبی که فرو ریخته میشود؟* سپس خون بستهای بود که (خداوندش) آفرید و استوار داشت» سوره قیامه، آیه ۳۶-۳۸.
- ↑ «سپس او را نطفهای در جایگاهی استوار نهادیم» سوره مؤمنون، آیه ۱۳.
- ↑ «از آبی جهنده آفریده شده است،» سوره طارق، آیه ۶.
- ↑ «ما انسان را از نطفهای برآمیخته آفریدیم، او را میآزماییم از این رو شنوا و بینایش گردانیدهایم * ما به او راه را نشان دادهایم خواه سپاسگزار باشد یا ناسپاس» سوره انسان، آیه ۲-۳.
- ↑ میرباقری، سید محسن، مقاله «فطرت و معرفت فطری»، دانشنامه امام علی ج۱ ص ۱۰۸.