توحید در کلام اسلامی

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
اعتقادات شیعه
خداشناسی
توحیدتوحید ذاتیتوحید صفاتیتوحید افعالیتوحید عبادیصفات ذات و صفات فعل
فروعتوسلشفاعتتبرکاستغاثه
عدل الهی
حُسن و قُبحبداءامر بین الامرین
نبوت
عصمت پیامبرانخاتمیتپیامبر اسلاممعجزهعدم تحریف قرآن
امامت
باورهاعصمت امامانولایت تكوینیعلم غیبخلیفة‌اللهغیبتمهدویتانتظار فرجظهوررجعت
امامانامام علیامام حسنامام حسینامام سجادامام باقرامام صادقامام کاظمامام رضاامام جوادامام هادیامام عسکریامام مهدی
معاد
برزخمعاد جسمانیحشرصراطتطایر کتبمیزان
مسائل برجسته
اهل‌بیتچهارده معصومکرامتتقیهمرجعیتولایت فقیه

توحید، اعتقاد به یگانگی خداوند و ستایش خالصانه و دور از شرک است و اوّلین و مهم‌ترین اصل اعتقادی و زیربنای نظام اعتقادی و ارزشی اسلام است که بدون فهم درست آن، شناختن صفات خداوند متعال ممکن نیست. توحید دارای اقسامی است: توحید ذاتی؛ توحید صفاتی؛ توحید افعالی؛ توحید عبادی و ... . از آثار موحّد بودن، تقوی و اطاعت الهی؛ رهایی از پریشانی و تشویش؛ توکل و اعتماد به خدا؛ صبر، رضا و تسلیم و دفع و رفع بدی‌ها را می‌توان نام برد.

جایگاه و اهمیت توحید

توحید، اعتقاد به یکتایی و یگانگی خداوند، اقرار به خالقیت و ربوبیت مطلق و انحصاری او، یکتاپرستی و پرستش و ستایش خالصانه و دور از شرک است. توحید اوّلین و مهم‌ترین اصل اعتقادی و زیربنای نظام اعتقادی و ارزشی اسلام است که بدون فهم درست آن، بازشناختن صفات خداوند متعال ممکن نیست و نخستین دعوت همۀ پیامبران الهی، دعوت بشر به سوی خدای یگانه است. آیین صحیح، عقیده به خدای یکتاست که هم جهان را آفریده و هم تدبیر و ادارۀ آن به دست اوست، فرزند و شریک و همسر و همتایی ندارد. شعار توحید جملۀ ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ[۱] است. به یکتاپرستان "موحّد" گفته می‌شود. قرآن به موضوع توحید اهمیتی ویژه می‌دهد و به هیچ موضوعی بدین پایه توجه نکرده است.

توحید نام یکی از سوره‌های قرآن نیز هست که در آن از یکتایی و بی‌همتایی و بی‌فرزندی خداوند سخن به میان آمده است. پایه همۀ ادیان آسمانی بر توحید است و اگر پیروان برخی آیین‌ها به خدایان متعدّد معتقدند، انحرافی است که بعدها پدید آمده است[۲].

معناشناسی

توحید در لغت به معنای یکی ساختن چیزی و حکم به یکتایی آن[۳] و در اصطلاح، خدا را به ربوبیت شناختن و به وحدانیتش اقرار داشتن و اضداد و امثال را از او نفی کردن است[۴]. عارفان توحید را اصل علوم، سرّ معارف، مایه دین، بنای مسلمانی و فارق دوست از دشمن می‌‌دانند و هر طاعتی را بدون توحید، بی‌ارزش و سرانجام آن را تاریکی می‌‌شمارند. انسان با توحید، به بالاترین مرتبه کمال می‌رسد و درجات موحّدان در قرب و بُعد، کمال و نقص، فضیلت و رذیلت و شرافت و خسّت، به تفاوت مراتب توحید است، بنابراین مدار سعادت و شقاوت انسان، توحید و شرک است[۵].

توحید در احادیث

احادیث نیز توحید را در جایگاهی بس رفیع قرار داده است: رسول اکرم (ص) فرمودند: "هیچ بنده‌ای نیست کلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ را بر زبان جاری سازد و گناهانش همانند برگ درختان نریزد"[۶]. همچنین فرمودند: "توحید، ‌ قیمت بهشت است"[۷]؛ "خداوند به وسیله توحید، بدن‌های امّت مرا بر جهنّم حرام گردانید"[۸]. امام رضا (ع) نیز فرمود: "خداوند می‌فرماید: کلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دژ استوار من است و هر کس به دژ من پناه آورد، از عذاب من‌ ایمن است"[۹].[۱۰]

توحید یکی از اصول اعتقادی

توحید از ارکان اصول اعتقادی است، به گونه‏‌ای که در میان تمامی صفات الهی، تنها توحید در زمرۀ اصول دین قرار گرفته است. البته توحید دارای مراتبی است که ملاحظه تمام مراتب آن، توحید کامل است و موحد کامل نیز کسی است که به همه مراتب آن، اعتقاد داشته باشد. چنین توحیدی است که می‌‏تواند بستر نظام سیاسی قرار گیرد؛ زیرا کسانی که به توحید کامل معتقد شدند این اعتقاد را در تمام جنبه‌‏های زندگی، از جمله نظام سیاسی آن، باید بروز دهند؛ به این معنا که نظام اداره کنندۀ جهان را نظام واحد بدانند؛ همچنان که به مقتضای برهان عقلی، کمال انسان در این است که از کسی اطاعت کند که بر حقیقت انسان و جهان و ارتباط متقابل انسان و جهان آگاه است و او کسی نیست جز خدا، پس قهراً ولایت منحصر به او خواهد شد؛ یعنی تنها ولی حقیقی انسان خداست. بنابراین، توحید تنها یک عقیده و اندیشه خنثی نیست که تأثیری در حوزۀ رفتار و کردار انسانی نداشته باشد و در رابطه با سایر اندیشه‏‌ها و تئوری‏های وی قرار گیرد و گسسته از نظامات اجتماعی و سیاسی و ارزش‌های اخلاقی او باشد، بلکه توحید از یک سو، نظام ارزشی انسان موحد را پدید می‌‌‏آورد (اخلاق) و از سوی دیگر تنظیم کننده مناسبات اجتماعی، حقوقی و سیاسی اوست، بدین ترتیب مقوله سیاست نیز یکی از ساحت‏‌هایی است که اندیشه توحید نسبت ‏به آن تأثیرگذار است؛ یعنی اندیشه توحیدی در سه حوزه معرفت، اخلاق و سیاست دخالت می‌‏کند[۱۱].

اقسام و مراتب توحید

توحید دارای مراتبی است که ملاحظه تمام مراتب آن، توحید کامل است و موحد کامل کسی است که به همه مراتب آن، اعتقاد داشته باشد. تقسیماتی که برای توحید شده عبارت است از:

  1. توحید ذاتی: یعنی تمام موجودات، وجودشان از خداوند است، لذا برخی، توحید ذاتی را همان معنای عبارت شریف ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ دانسته‌اند. در توحید ذاتی گاه نظر به یگانگی و شریک نداشتن خداوند است و گاه نظر به احدیت اوست، یعنی یکتایی و بساطت و جزء نداشتن. از توحید در صورت نخست به "توحید واحدی" و در صورت دوم به "توحید أحدی" تعبیر می‌کنند. در توحید واحدی گاه نظر به وحدت عددی است که مستلزم محدودیت و تقابل خداوند با دیگر موجودات است و گاه نظر به وحدت حقیقی "صمدی" است که با هر محدودیتی در تعارض و مستلزم احاطۀ وجودی خداوند بر همۀ کثرات و موجودات است. امام علی (ع) فرمود: "هرچه را واحد نامند اندک و تنهاست، جز او که یگانه است و بر همگان فرمانروا"[۱۲]
  2. توحید صفاتی: مراد از "توحید صفاتی" آن است که صفات خداوند عین ذات اوست. صفات اثبات شده برای خدا، کثرت بردار نیست، بدین معنی که علم و قدرت و حیات و دیگر صفات خدا همه عبارت از ذات است و از این‌رو ذات او مرکب نبوده و بسیط صرف است؛ او وجود یگانه و یگانه وجودِ عالم است. از دیدگاه امام علی (ع)توحید، کمالی دارد که هرکسی به آن کمال نمی‌رسد. ایشان می‌فرماید: "درست باور داشتن او یگانه انگاشتن اوست و یگانه انگاشتن، او را به سزا اطاعت کردن و به سزا اطاعت کردن او، صفت‌ها را از او زدودن"[۱۳].[۱۴]
  3. توحید افعالی: مراد از "توحید افعالی" آن است که هیچ چیزی به جز از او در عالم وجود مؤثّر نیست و تمامی تأثیرها تنها از آن خداوند است. عالم با همه دقایق و تفصیلاتش، اعم از أفعالی که مستقیم به خدا منسوب‌اند و أفعال و تأثیراتی که به دیگران نسبت داده می‌شوند، در حقیقت از خدا و اراده او صادر شده‌اند و بنابر قول مشهورِ لا مؤثّر فی‏ الوجود إلّا اللّه‏‏‏‏‏، در دایره هستی کسی جز خدا اثرگذار نیست که خود به صورت‌های گوناگون تجلّی می‌یابد و عمده آنها عبارت‌اند از: توحید در خالقیت؛ توحید در مالکیت؛ توحید در حاکمیت؛ توحید در ربوبیت؛ توحید در ولایت؛ توحید در رازقیت؛ توحید در شفاعت؛ توحید در استعانت؛ توحید در محبت و توحید در خوف و رجاء.
  4. توحید عبادی: یعنی هیچ موجودی جز خداوند، شایستگی پرستیده شدن را ندارد. این سخن همان معنی عبارت ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ است که انسان تنها خدا را شایستۀ پرستش می‌‌داند[۱۵].
  5. توحید عرفانی: توحید عرفانی، عبارت است از وحدت وجود و اینکه جز خدا، شؤون، اسماء، صفات و تجلیّات او چیزی وجود ندارد. سیر و سلوک عرفانی نیز وراء زهد اسلامی است؛ زیرا در سیر و سلوک یک سلسله معانی و مفاهیم طرح می‌شود، از قبیل عشق و محبت خدا، فنا در خدا، تجلّی خدا بر قلب عارف که در زهد اسلامی مطرح نیست. طریقت عرفانی نیز امری است وراء شریعت اسلامی، زیرا در آداب طریقت مسائلی طرح می‌شود که فقه از آنها بی‌خبر است[۱۶].[۱۷] توحید عارف، یعنی موجود حقیقی منحصر به خدا است، جز خدا هر چه هست “نمود” است، نه بود. توحید عارف یعنی “جز خدا هیچ نیست”. توحید عارف، یعنی طی طریق کردن و رسیدن به مرحله جز خدا ندیدن. از نظر عرفا رسیدن به این مرحله کار عقل و اندیشه نیست، کار دل و مجاهده و سیر و سلوک و تصفیه و تهذیب نفس است[۱۸].[۱۹]
  6. توحید عملی: توحید عملی ـ اعمّ از توحید عملی فردی و توحید عملی اجتماعی ـ عبارت است از یگانه شدن فرد در جهت یگانه‌پرستی خدا و نفی هر گونه پرستش قلبی از قبیل هواپرستی، پول‌پرستی، جاه‌پرستی و غیره، و یگانه شدن جامعه در جهت یگانه پرستی حق از طریق نفی طاغوت‌ها و تبعیض‌ها و بی‌عدالتی‌ها[۲۰]. به عبارت دیگر توحید عملی یا توحید در عبادت، یعنی یگانه‌پرستی، به عبارت دیگر، در جهت پرستش حق یگانه شدن[۲۱]. توحید عملی همان است که در اصطلاح علمای اسلامی توحید در عبادت می‌گویند، که مراد توحید در عینیت خارجی است.. یعنی آنکه واقعیّت وجود انسان هم یگانه شده است[۲۲]. یعنی شناختن و فهمیدن مقدمه شدن است. یعنی باید بشناسد و بفهمد تا بشود. (توحید عملی)[۲۳]. پس توحید عملی یعنی خود را در عمل یگانه و یک جهت و در جهت ذات یگانه ساختن. یعنی یگانه شدن انسان!![۲۴].[۲۵]
  7. توحید نظری: توحید نظری مربوط به عالم شناخت و اندیشه است. یعنی خدا را به یگانگی شناختن. توحید نظری یعنی شناخت یگانه بودن خدا[۲۶]. به عبارت دیگر توحید نظری بینش کمال است. توحید نظری پی بردن به “یگانگی” خداست. توحید نظری دیدن است[۲۷].[۲۸]

فطری بودن توحید

توحید ریشه در فطرت انسان‌ها دارد. اعتقاد یا رفتار غیرتوحیدی نشانۀ انحراف از فطرت و ناشی از عوامل روانی، محیطی، جغرافیایی و تاریخی است. زراره می‌‌گوید: از امام باقر (ع) درباره آیۀ ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[۲۹] سؤال نمودم. ایشان فرمودند: "خداوند در فطرت آنان علم به اینکه او پروردگارشان است را قرار داد و اگر چنین نکرده بود، چون از آنان سؤال می‌‌شد که چه کسی پروردگار آنان است و چه کسی به آنان رزق می‌‌دهد، هیچ جوابی برای این سؤال نداشتند"[۳۰]. همچنین دربارۀ معنای آیۀ ﴿حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَيْرَ مُشْرِكِينَ بِهِ[۳۱] سؤال کرد، حضرت فرمودند: "مراد، فطرتی است که مردم بر اساس آن آفریده شده‌اند. خداوند مردمان را بر اساس شناخت خود آفریده است"[۳۲].

پیامبر اکرم (ص) می‌‌فرمایند: "هر طفلی برپایه فطرت و به همراه آن به دنیا می‌‌آید، یعنی برپایه شناخت خداوند به اینکه او خالق اوست؛ این آیه نیز اشاره به همین مطلب دارد: ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَيَقُولُنَّ اللَّهُ[۳۳].[۳۴] امام صادق (ع) نیز درباره آیۀ ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا[۳۵] فرمودند: "منظور از این فطرت، توحید است"[۳۶].[۳۷]

رهاوردهای توحید

توحید خاستگاه همه فضایل و رهآوردهای مثبت علمی و عملی و شرک، ریشه همۀ رذایل، فسادها و تباهی‌هاست و همان گونه که شرک، ظلمی بس بزرگ است: ﴿إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ[۳۸] و بنیان خوبی و فضیلت را ویران می‌‌کند، توحید عدلی است عظیم که بر پایۀ آن عقاید، اخلاق و رفتار جامعۀ انسانی سامان می‌یابند. قرآن کریم از باب تشبیه معقول به محسوس، حقیقت توحید را به درختی پاک تمثیل کرده است که ریشۀ آن به ژرفای زمین رفته و ساقه و شاخه‌هایش سر به فلک کشیده و هر دم میوه‌ای مناسب می‌دهد و آدمیان را بهره‌مند می‌سازد: ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَيَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ[۳۹]، توحید نیز حقیقت خلل ناپذیری است که اگر فهمیده شود در اعماق قلب ریشه می‌‌دواند و شاخه‌های خویش را به صورت فضایل خُلقی و اعمال صالح می‌‌گستراند و زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان را نظم بخشیده، در نهایت به سعادت ابدی می‌انجامد، زیرا صورت علمی و اعتقادی و عملی هیچ دانش و فنی مانند اعتقاد به اصول توحید و ایمان نیست که حقیقتی ثابت و پرثمر داشته باشد و رایحه‌اش در جامعۀ اسلامی و جهان انتشار یابد. اعتقاد به ارکان توحید والاترین کمال و فضیلت از کمالات و فضایل نفسانی و درخشان‌ترین صفات اکتسابی است و انسان را با ساحت کبریایی آشنا می‌سازد و او را با پروردگار و عظمت و کبریایی او پیوند می‌دهد و در نتیجه صفات آدمی به صفات قدس ربوبی تشبّه می‌یابند[۴۰].

آثار توحید همواره و برای همگان یکسان نیستند و با توجّه به انواع و مراتب توحید و استعداد موحّدان، گوناگون می‌گردند و هرکس به قدر مرتبه و استعداد خویش از برکات آنها بهره‌مند می‌شود. قرآن کریم به بسیاری از این رهاوردها اشاره کرده است که مهم‌ترین آنها عبارت‌اند از:

  1. تقوی و اطاعت الهی: نظام توحیدی ما را مکلّف می‌کند نه فقط در عبادات خویش تنها او را پرستش کنیم، بلکه در اطاعت هم تنها از او اطاعت کنیم و از هر اطاعتی جز اطاعت او بپرهیزیم. نظام توحیدی از ما تقوا می‌طلبد؛ تقوایی که محصول شناخت ذات خداوند است. امام علی (ع) فرمود: «بترسید از خدایی که شما را از موعظت خود بهره‌مند ساخت و با فرستادن پیامبرانش پند داد و با نعمت خود، رشتۀ منت بر گردنتان انداخت. پس خود را با پرستش او خوار دارید و حق اطاعتش را بگزارید»[۴۱].[۴۲]
  2. رهایی از پریشانی و تشویش: بنابر آموزه‌های قرآنی، انسان موحّد مانند کسی است که تسلیم فرمان یک نفر است که مهربان بوده، وی را به تکالیف طاقت‌فرسا وانمی دارد و مشرک مانند شخصی است که ارباب گوناگونی دارد که همه مخالف یکدیگرند و هر یک از آنها او را به کارهای سخت می‌گمارد: ﴿ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكَاءُ مُتَشَاكِسُونَ وَرَجُلًا سَلَمًا لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيَانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لَا يَعْلَمُونَ[۴۳].[۴۴]
  3. توکل و اعتماد به خدا: هنگامی که اسباب ظاهری به موحدان پشت می‌کند و همۀ درها را بر روی خویش بسته می‌بینند، امید خود را از دست نمی‌دهند و به خدای یگانه اعتماد می‌کنند که بر همۀ موجودات و سراسر هستی "عرش"سلطه دارد. توکل از لوازم و آثار توحید افعالی است، زیرا وقتی انسان یقین کند تدبیر امور و حوادث جهان به ارادۀ پروردگار است و هیچ موجودی در شئون و آثار خود مستقل نیست، زمام امور خویش را به دست خدا می‌سپرد و در عین جدّیت و تلاش، بر نیروی غیبی اعتماد می‌کند و صلاح خود را از پروردگار می‌خواهد، از این رو خداوند به پیامبر (ص) می‌فرماید: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِيَ اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ[۴۵].[۴۶]
  4. صبر، رضا و تسلیم: بر اساس توحید افعالی هیچ مصیبتی رخ نمی‌دهد مگر به اذن خدا. قرآن کریم به این حقیقت تصریح و سپس تأکید می‌کند که هرکس به خدا ایمان دارد، خداوند قلب او را هدایت می‌کند: ﴿مَا أَصَابَ مِنْ مُصِيبَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَمَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَاللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ[۴۷]. این مژده‌ای است به اهل ایمان که هرکس به اصول توحید، به ویژه توحید افعالی معتقد باشد پروردگار قلب او را هدایت می‌کند و هنگام ورود مصیبت‌ها و بروز ناملایمات، به او صبر می‌دهد. وقتی انسان ایمان می‌آورد که مصائب به اذن خدایند و درمی یابد صلاح او در چیزی است که برایش پیش می‌آید، در پیشامدهای ناگوار بی‌تابی نمی‌کند و به قضای الهی رضا می‌دهد و خدا نیز او را به مقام رضا و تسلیم راه می‌نماید[۴۸].
  5. دفع و رفع بدی‌ها: توحید حسنه‌ای است که همه بدی‌ها و پلیدی‌ها را دفع می‌کند و اگر بدی و پلیدی فرصت بروز یابد، با وجود توحید از میان می‌رود، زیرا اساس کژی‌های اخلاقی و رفتاری انسان ظلمت شرک است که با نور توحید از صحنۀ زندگی محو می‌گردد. قرآن کریم گروهی از اهل کتاب را که به اسلام گرویدند، می‌ستاید و می‌فرماید: اینان بدی را با نیکی دفع می‌کنند: ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ[۴۹].[۵۰]

توحید در دانشنامه کلام اسلامی

یگانگی خدای متعال، عنوان مباحث مربوط به خداشناسی و یکی از نام‌های علم کلام. واژه توحید در لغت به معنای حکم به یگانگی چیزی و علم به یگانگی آن[۵۱] و یگانه قرار دادن چیزی[۵۲] است. واژگان واحد و احد اگرچه ریشه مشترکی دارند، ولی احد فقط در ترکیب سلبی به کار می‌رود و گفته نمی‌شود: جَاءَنِي أَحَدٌ و وصف چیزی قرار نمی‌گیرد و گفته نمی‌شود: رَجُلٌ أَحَد، احد با چنین کاربردی، به خداوند اختصاص دارد: ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ[۵۳][۵۴]. توحید در اصطلاح سه کاربرد متفاوت دارد:

  1. به تنهایی یا با واژه صفات، نام دیگری برای علم کلام و علم اصول دین است. این نام‌گذاری از باب نامیدن چیزی به شریف‌ترین اجزای آن است[۵۵].
  2. عنوانی است برای مباحث مربوط به خداشناسی، اعم از ذات، صفات و افعال. کتاب‌های بسیاری با این عنوان توسط عالمان اسلامی نگارش یافته است. در کتاب «الذریعة إلی تصانیف الشیعة»[۵۶] ۷۱ اثر و در کتاب «معجم التراث الکلامی»[۵۷] ۱۸۶ نفر از عالمان شیعه امامیه در این باره معرفی شده است که برخی از آنها توسط اصحاب ائمه طاهرین(ع) مانند هشام بن حکم، محمد بن ابی عمیر، فضل بن شاذان، ابوسعید سهل بن زیاد آدمی و بیشتر آنها در عصر غیبت صغری و کبری نگارش یافته که کتاب «التوحید» شیخ صدوق (متوفای ۳۸۱ق) در این میان از شهرت و اعتبار ویژه‌ای برخوردار است، بدین جهت توسط عده‌ای از دانشمندان برجسته شیعه شرح شده است که مشهورترین آنها شرح قاضی سعید قمی (قرن یازدهمق) در سه مجلد است. عالمان اهل سنت نیز کتاب‌هایی با عنوان «التوحید» نگاشته‌اند که محمد بن اسحاق بن خزیمه(متوفای ۳۱۱ق)، ابومنصور ماتریدی(متوفای ۳۳۲ق)، محمد بن اسحاق بن منده اصفهانی (متوفای ۳۹۵ق) و ابوحامد غزالی (متوفای ۵۰۵ق) از آن جمله است[۵۸]. کتاب توحید ابن خزیمه، نزد اهل حدیث جایگاه ممتازی دارد و با اینکه روش وی در عقاید اخذ به ظواهر آیات و روایات است، ولی حدیث صورت: «خَلَقَ اللَّهُ آدَمَ عَلَى صُورَتِهِ‌» را تأویل کرده است[۵۹]. بنابراین کسانی که وی را بر روش سلف می‌دانند، باید روش تأویل در آیات و روایات صفات را مجاز دانسته و بدعت نشمارند، در غیر این صورت، تنها اندکی از ائمه علم و عقیده، از اتهام بدعت سالم خواهند ماند[۶۰]. با این حال برخی از عقل‌گرایان اهل سنت، کتاب توحید ابن خزیمه را که مشتمل بر احادیث تشبیه و تجسیم است - به شدت نقد کرده تا حدی که آن را کتاب شرک دانسته‌اند[۶۱].
  3. کاربرد سوم توحید، نام نخستین و مهم‌ترین اصل اعتقادی اسلامی یعنی اعتقاد به یگانگی خدای متعال است. اعتقاد به توحید در جهان‌بینی اسلامی جایگاه بسیار بالا و والایی دارد. نخستین و مهم‌ترین آموزه وحیانی به پیامبران، ایمان به یگانگی خداوند است[۶۲]. چنان که دعوت به یکتاپرستی یکی از اساسی‌ترین اغراض نبوت و سرلوحه تعالیم و دعوت پیامبران الهی بوده است[۶۳]. در طول تاریخ دین، کلامی همسنگ با ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ گفته نشده و برترین عبادت به شمار آمده است[۶۴] و هر کس آن را با اخلاص بگوید، یعنی از محرمات الهی اجتناب کند اهل بهشت خواهد بود[۶۵]. معرفت خدا به گونه درست (حقِّ معرفته) سرآمد همه معرفت‌ها[۶۶] و برترین آنهاست[۶۷] و هیچ فریضه دینی به پای آن نمی‌رسد[۶۸]. بر این اساس عده‌ای از متکلمان، معرفت خدا و اعتقاد به توحید را اولین واجب بر مکلفان دانسته‌اند[۶۹]. علاوه بر متکلمان، فلاسفه، مفسران قرآن کریم، شارحان احادیث، عالمان اخلاق و عارفان اسلامی نیز درباره توحید بحث کرده‌اند.

متکلمان برای واحد دو معنا ذکر کرده‌اند: یکی اینکه دارای اجزاء و ابعاض نبوده و قسمت پذیر نیست و دیگر این که در صفاتش بی‌مانند است و ضد و ندّ ندارد[۷۰]. به عبارت دیگر، وصف شیء به وحدت یا به لحاظ ذات آن است، یعنی در ذات شیء تکثر و تجزی راه ندارد، یا به لحاظ صفت شیء است، یعنی ذات از نظر صفاتی که دارد، کثرت‌بردار نیست[۷۱]. در روایتی از امیرالمؤمنین(ع) در تبیین توحید برای واحد، چهار معنا بیان شده که دو معنای آن در مورد خدا درست و دو معنای آن نادرست است، دو معنای نادرست عبارت است از:

  1. واحد عددی؛ زیرا وحدت عددی قابل تعدد و تکثر است و خدا دومی ندارد پس واحد عددی نیست.
  2. واحد نوعی یعنی یک نوع از جنسی که دارای انواع مختلف است، این گونه وحدت مستلزم تشبیه است و خدا از تشبیه پیراسته است. دو معنای درست عبارت است از:
    1. نداشتن مثل و مانند،
    2. احدی المعنی بودن، یعنی در وجود خارجی، عقلی و وهمی تقسیم‌پذیر نیست [واحدیت و احدیت خداوند][۷۲]. شمارش پذیری اشیاء دو گونه است، یکی اینکه چیزی با همجنس خودش شمارش شود مانند دو فرد از انسان، و دیگری شمارش چیزی با چیزی دیگر که دو نوع یا دو جنس مختلف دارند. آنچه در مورد خداوند محال است گونه اول است، اما گونه دوم محال نیست؛ زیرا مستلزم دو خدا نخواهد بود. و آیه کریمه ﴿مَا يَكُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلَاثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلَا خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ[۷۳] از این باب است[۷۴].

توحید به عنوان یکی از صفات الهی، در برخی از منابع، صفت ثبوتی[۷۵] و در برخی دیگر صفت سلبی[۷۶] به شمار آمده و در بسیاری از منابع نیز از ثبوتی یا سلبی بودن آن سخنی به میان نیامده است. منشأ این تفاوت آن است که توحید هر دو جنبه را دارد؛ زیرا وحدت ظاهر ثبوتی دارد و می‌توان مانند صفات ثبوتیهای چون علم و قدرت خدا را به آن وصف کرد، و حقیقت آن سلبی است (نفی شبیه و شریک برای خدا) و می‌توان آن را از صفات سلبیه دانست. در آیات قرآن کریم هر دو گونه کاربرد آمده است. در آیاتی وحدت، صفت ثبوتی خدا دانسته شده است: ﴿إِلَهُكُمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ[۷۷] و در آیات دیگری وجه سلبی آن مورد توجه قرار گرفته است: ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ[۷۸]، ﴿وَلَمْ يَكُنْ لَهُ كُفُوًا أَحَدٌ[۷۹]، ﴿اللَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ[۸۰] و آیات دیگر.

برای توحید اقسام و مراتب گوناگونی بیان شده است. از یک منظر توحید به نظری و عملی تقسیم شده است: توحید نظری جنبه معرفتی و عقیدتی دارد، مراحل سه‌گانه توحید ذاتی، صفاتی و افعالی در محور توحید نظری قرار دارد. توحید عملی به عمل موحدانه انسان مربوط است که توحید عبادی در رأس آن قرار دارد. توحید در حمد و دعا نیز از جلوه‌های دیگر آن است[۸۱]. آیه کریمه ﴿اعْبُدُوا اللَّهَ وَلَا تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئًا[۸۲] ناظر به توحید عملی است، یعنی انسان باید اعمال نیک خود که احسان از آن جمله است را صرفاً برای رضای خدا و پاداش اخروی انجام دهد[۸۳]. از منظری دیگر اقسام توحید در اسلام دو بخش کلی دارد: بخش اول اقسامی که شرط مسلمانی بوده و عبارتند از: توحید واجب الوجود، توحید صانع و مدیر عالم، و توحید در الوهیت یعنی استحقاق عبادت. و بخش دوم اقسامی که کمال مسلمانی به شمار می‌روند و عبارتند از: توحید در صفات، توحید در امر و نهی، توحید در مالکیت، توحید در محبت و مودت و توحید در اعمال[۸۴]. در تقسیم مشهور برای توحید چهار قسم یا مرتبه یا مرحله بیان شده است: توحید ذاتی (توحید ذات و توحید در ذات) توحید صفاتی (توحید در صفات) توحید افعالی (توحید در افعال) توحید عبادی (توحید در عبادت) کلمه ﴿لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ همه مراتب توحید را شامل است گرچه مفهوم ابتدایی آن توحید در عبادت است[۸۵]. توحید در خالقیت و ربوبیت تکوینی و تشریعی، زیر مجموعه توحید افعالی می‌باشد و در برخی از آثار به جای توحید افعالی مطرح شده است[۸۶]. توحید ذاتی نظر به دو چیز است: الف. ذات خداوند بسیط است و هیچ‌گونه کثرتی در آن راه نداد، ب. ذات خداوند در وجوب وجود و دیگر صفات ذاتی شبیه و نظیر ندارد. توحید صفاتی نیز دو معنا دارد: الف. واقعیت صفات ذاتی خداوند عین ذات او می‌باشد نه زاید بر ذات، ب. خداوند در صفات جمال و جلال بی‌مانند است. توحید افعالی به این معناست که خدا در مقام فعل (خالقیت و تدبیر عالم و آدم) مستقل بوده و شریک ندارد. توحید در عبادت یعنی جز خدا موجودی، شایستگی پرستیده شدن را ندارد[۸۷].

توحید ذاتی و توحید در عبادت، جزء اصول اولیه اعتقادی اسلامی است و اگر در اعتقاد کسی به یکی از این دو اصل، خللی باشد، مسلمان نخواهد بود؛ لذا هیچ یک از مسلمانان با این دو اصل مخالف نیستند. نزاع وهابیان با دیگر مسلمانان در این که پاره‌ای از اعتقادات مانند شفاعت و پاره‌ای اعمال مانند توسلات و استمدادات از انبیا و اولیاء را مخالف توحید در عبادت پنداشته‌اند، نزاع صغروی است نه کبروی و علمای اسلام با بیانات مبسوط و مستدل، نادرستی عقیده وهابیان در این باره را بیان کرده‌اند[۸۸]. توحید صفاتی مورد تأکید حکمای اسلامی، متکلمان شیعه و معتزله است و اشاعره و ماتریدیه که به صفات زاید بر ذات قائل‌اند (صفاتیه) منکر آنند[۸۹]. اینکه معتزله خود را اهل توحید دانسته و آن را یکی از اصول پنج‌گانه مذهب خود می‌شمارند، مقصودشان توحید صفاتی است نه توحید ذاتی یا توحید در عبادت؛ زیرا این دو قسم از توحید، مورد اختلاف نیست، و نه توحید افعالی؛ زیرا آنان توحید افعالی را قبول نداشته و در باب افعال اختیاری انسان، به تفویض قائل‌اند و از طرفی عقیده خود در باب توحید افعالی را از باب عدل که اصل دوم مذهب آنان است، بیان می‌کنند[۹۰]. توحید ذاتی، صفاتی و افعالی در منابع فلسفی جایگاه برجسته‌ای داشته و از توحید افعالی با عنوان توحید در الاهیت تعبیر شده است[۹۱]. در پاره‌ای منابع کلامی نیز توحید، در اقسام سه گانه مزبور خلاصه شده و از توحید در عبادت، ذکری به میان نیامده است[۹۲] و در برخی دیگر، از اقسام چهارگانه وحدت: وحدت در ذات، صفت، وجود و فعل، در مورد خداوند متعال سخن گفته شده است، مقصود از وحدت در وجود، وحدت در وجوب وجود است[۹۳]. برخی برای توحید سه قسم توحید در ذات، در وجوب وجود و در تأثیر و ایجاد ذکر نموده و توحید در صفات را داخل در توحید در ذات دانسته‌اند[۹۴].

برخی توحید را منحصر در توحید ذات، صفات و عبادت دانسته، و توحید افعالی را در توحید صفاتی جای داده‌اند؛ زیرا صفات را اعم از صفات ذاتیه و فعلیه گرفته‌اند[۹۵]. برخی دیگر وحدانیت خدا را به توحید ذاتی (نفی تجزی و تبعض در ذات و نفی شریک و نظیر در صفات ذاتیه) و توحید در عبادت تفسیر کرده‌اند[۹۶]. در آثار عالمان سلفی و وهابی توحید ذاتی نیامده و توحید در سه نوع: توحید در صفات، توحید در ربوبیت و توحید در الوهیت منحصر شده است[۹۷]. آنان توحید در خالقیت را در توحید ربوبی گنجانده‌اند. برخی از آنان توحید را منحصر در توحید در ربوبیت، خالقیت، رازقیت و مانند آن (توحید افعالی) و توحید در عبادت دانسته و توحید ذاتی و صفاتی را ذکر نکرده‌اند[۹۸]. یکی از مراتب یا مقامات توحید که صبغه عرفانی دارد، توحید در وجود حقیقی است، یعنی موجود فی ذاته بذاته خدا است و بس و وجود دیگران به عاریت و مجاز است. این مقام سه مرتبه دارد: اول: وحدت وجود و کثرت موجود (توحید خاص)؛ دوم: وحدت وجود و وحدت موجود (توحید خاص الخاص)، سوم: وحدت وجود و وحدت موجود در عین کثرت وجود و کثرت موجود (توحید اخصی یا اخص الخواص). در مقابل این مراتب سه‌گانه، قول به کثرت وجود و کثرت موجود است که توحید عامی یا توحید العوام است[۹۹]. گاهی نظریه اول توحید خاص الخاص و نظریه دوم توحید الخواص یا التوحید الخاص نامیده شده است[۱۰۰].

دیدگاه اول که به «ذوق تأله» (شدت توغل در خداشناسی و خداپرستی) شهرت یافته بر آن است که وجود یک حقیقت دارد و هیچ کثرتی در آن نیست، حتی کثرت بالمراتب و آن همان خداست و سایر موجودات ماهیاتی هستند که به وجود خدا انتساب یافته و دارای وجود نیستند، مانند لابن و تامر که به معنی ذات منتسب به لبن (شیر) و تمر (خرما) است و از قبیل مشتقاتی چون عالم نیست که ذات متلبس به وصف است، بلکه از مشتقاتی است که بر انتساب به ذات، دلالت می‌کند، نه تلبس ذات بر وصف، وقتی می‌گوییم آسمان یا زمین موجود است، یعنی ماهیت آسمان و زمین منتسب به وجود خدا است، ولی خود، بهره‌ای از وجود ندارند. این دیدگاه از نظر عرفانی بدترین نظریه است؛ زیرا خود نوعی شرک است و به اصالت وجود در خدا و اصالت ماهیت در ممکنات باز می‌گردد[۱۰۱]. دیدگاه دوم که مورد قبول صوفیه و عرفا است بر این باور است که حقیقت وجود واحد است و آن حقیقت، مساوی با وجوب بالذات است، پس وجود و مساوی با وجوب ذاتی یعنی خدای متعال است، ليس في الدار غيره ديار، و اگر خیلی ارفاق کنند عالم را مظهری می‌دانند که حقیقت حق در آن ظهور دارد، نه ذاتی که بتواند ظاهر باشد و تکثر در عالم پنداری است. و قدح در این طریقه بسیار است[۱۰۲] و عقل مبسوط آن را نمی‌پذیرد[۱۰۳]. دیدگاه سوم که در حکمت متعالیه صدرایی پذیرفته شده هم وحدت واقعی وجود را به رسمیت می‌شناسد و هم کثرت واقعی آن را، یعنی وجود که تنها امر عینی و اصیل است حقیقت واحدی است که دارای مراتب و درجات مختلف است. عالی‌ترین مرتبه آن واجب الوجود بالذات است، و مراتب دیگر موجودات امکانی‌اند و ماهیات متکثره و مختلفه‌ای که بر عقل و حس نمودار می‌شود، از مراتب و درجات همین موجودات انتزاع می‌شود. با ابطال دیدگاه وحدت وجود و موجود (نفی هرگونه کثرت) و دیدگاه کثرت وجود و موجود (نفی هرگونه وحدت واقعی در موجودات) درستی دیدگاه وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت اثبات خواهد شد.

دلیل بر نادرستی وحدت‌انگاری مطلق و نفی هرگونه کثرت در وجود این است که اگرچه ماهیات متکثره‌ای که بر ذهن ما نمودار می‌شوند، اموری اعتباری‌اند؛ ولی به طور قطع کثرت ذهنی، نماینده کثرت واقعی خارجی است؛ زیرا همان طور که امکان ندارد در صورت نبود واقعیت خارجی، ذهن به گزاف تصوری از واقعیت خارجی پیش خود اختراع کند، همچنین امکان ندارد که واقعیت خارجی، واحد محض باشد و ذهن به گزاف از آن واحد حقیقی، ماهیات متکثره انتزاع کند. اگر وجود که تنها حقیقت عینی است، واحد محض بود، تصورات مختلف حسی و عقلی ما گزاف بود. پس قبول نظریه وحدت وجود و نفی هرگونه کثرت در آن، مستلزم تکذیب عقل و حس و انکار یکی از بدیهی‌ترین بدیهیات است[۱۰۴]. نظریه تباین ذاتی موجودات و نفی وحدت حقیقی در موجودات از خلط حکم ماهیت و وجود ناشی شده است. در ماهیات و مفاهیم ذهنی مابه‌الاشتراک از مابه‌الامتیاز جدا است، ماهیات مناط کثرت‌اند و بین آنها «بینونت عزلی» حاکم است، ولی واقعیت عینی همه امور متباینه را در خود گنجانده است[۱۰۵]. از سوی دیگر، مفهوم وجود معنای واحدی دارد، و انتزاع مفهوم واحد از امور متباینه‌ای که جهت وحدت واقعی میان آنها نیست، امکان ندارد[۱۰۶].

بنابراین، تنها نظریه‌ای که از نظر عقلی قابل قبول است، نظریه وحدت در کثرت و کثرت در وحدت است، این نظریه هم نظام خارجی عینی موجودات را می‌تواند توجیه کند، و هم نظام ذهنی مفاهیم و ماهیات را، هم با عقل سازگار است و هم با حس. بر اساس این نظریه، حقیقت وجود هم واحد شخصی است و هم کثیر شخصی. اگر به اصل حقیقت ساری در جمیع مراتب نظر کنیم واحد بالشخص است و اگر به مراتب و درجات وجود نظر افکنیم، کثیر بالشخص است[۱۰۷].[۱۰۸]

منابع

پانویس

  1. «هیچ خدایی جز خداوند نیست» سوره صافات، آیه ۳۵.
  2. ر. ک: محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۴؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۹۹.
  3. المنجد، ص ۸۹۰؛ التعریفات، ص ۹۶، «التوحید».
  4. التعریفات، ص ۹۶.
  5. ر. ک: رمضانی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۷۲ - ۱۱۵.
  6. «مَا مِنْ عَبْدٍ یَقُولُ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ یَمُدُّ بِهَا صَوْتَهُ فَیَفْرُغُ إِلَّا تَنَاثَرَتْ ذُنُوبُهُ تَحْتَ قَدَمَیْهِ کَمَا یَتَنَاثَرُ وَرَقُ الشَّجَرِ تَحْتَهَا»؛ التوحید صدوق، ص ۱۸ ـ ۳۰.
  7. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) التَّوْحِیدُ ثَمَنُ الْجَنَّةِ»؛ بحار الأنوار، ج ۳، ص ۳.
  8. «فِی خَبَرِ أَسْمَاءِ النَّبِیِّ وَ أَوْصَافِهِ (ص):... فَبِالتَّوْحِیدِ حَرَّمَ أَجْسَادَ أُمَّتِی عَلَی النَّارِ»؛ بحار الأنوار، ج ۳، ص ۳.
  9. «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی»؛ التوحید صدوق، ص ۱۸ ـ ۳۰.
  10. ر. ک: مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۳۴۰-۳۴۱؛ رمضانی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۷۲ ـ ۱۱۵؛ فرهنگ شیعه، ص ۱۹۹ ـ ۲۰۰.
  11. ر. ک: شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص ۳۲۹ تا ۳۶۹؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۸۹.
  12. «کُلُّ مُسَمّی بِالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیل»؛ ‏نهج البلاغه، خطبه ۶۵.
  13. «کَمَالُ التَّصْدِیقِ بِهِ تَوْحِیدُهُ وَ کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْه‏»؛ نهج البلاغه، خطبه ۱.
  14. ر. ک: مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۳۲۰؛ رمضانی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۷۲ – ۱۱۵؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۱۹.
  15. ر. ک: شاهدی، غفار، توحید و حکومت دینی، فصلنامه حکومت اسلامی، ص ۳۲۹ تا ۳۶۹؛ رمضانی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۷۲ ـ ۱۱۵؛ مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۳۲۱؛ زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۸۹ ـ ۲۹۲.
  16. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۳۶.
  17. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۹۲.
  18. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص۶۳۱.
  19. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۹۱.
  20. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۱۶.
  21. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۰۵.
  22. آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۱۰۹.
  23. آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۱۰۴.
  24. آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۱۰۰.
  25. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۹۲.
  26. آشنایی با قرآن، ج۱-۲، ص۱۰۰.
  27. مجموعه آثار، ج۲، ص۱۰۴.
  28. زکریایی، محمد علی، فرهنگ مطهر، ص ۲۹۳.
  29. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.
  30. «عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ! فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا قَالَ فَطَرَهُمْ عَلَی مَعْرِفَتِهِ أَنَّهُ رَبُّهُمْ وَ لَوْ لَا ذَلِکَ لَمْ یَعْلَمُوا إِذَا سُئِلُوا مَنْ رَبُّهُمْ وَ لَا مَنْ رَازِقُهُمْ»؛ بحار الأنوار، ج ۳، ص ۲۷۹.
  31. «پاک آیینان برای خداوند باشید، نه شرک‌ورزان به او» سوره حج، آیه ۳۱.
  32. «سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ (ع) مِنْ قَوْلِ اللَّهِ حُنَفَاءَ لِلَّهِ غَیْرَ مُشْرِکِینَ بِهِ مَا الْحَنِیفِیَّةُ؟ قَالَ هِیَ الْفِطْرَةُ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها فَطَرَ اللَّهُ الْخَلْقَ عَلَی مَعْرِفَتِهِ»؛ بحار الأنوار، ج ۳، ص ۲۷۹.
  33. «و اگر از آنان بپرسی: چه کسی آسمان‌ها و زمین را آفریده است؟ می‌گویند: خداوند» سوره لقمان، آیه ۲۵.
  34. «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ یَعْنِی عَلَی الْمَعْرِفَةِ بِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَالِقُهُ فَذَلِکَ قَوْلُهُ وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ»؛ بحار الأنوار، ج ۳، ص ۲۷۹.
  35. «بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.
  36. «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ! فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْهَا قَالَ: التَّوْحِیدُ»؛ بحار الأنوار، ج ۳، ص ۲۷۷.
  37. ر. ک: مظاهری، حسین، دانش اخلاق اسلامی، ج۱، ص ۳۴۱-۳۴۲؛ دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۱۸.
  38. «شرک، ستمی سترگ است» سوره لقمان، آیه ۱۳.
  39. «آیا درنیافته‌ای که خداوند چگونه به کلمه‌ای پاک مثل می‌زند که همگون درختی پاک است، ریشه‌اش پابرجاست و شاخه‌اش سر بر آسمان دارد. به اذن پروردگارش هر دم بر خود را می‌دهد و خداوند مثل‌ها را برای مردم می‌زند باشد که پند گیرند.» سوره ابراهیم، آیه ۲۴ ـ ۲۵.
  40. ر. ک: رمضانی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۷۲ - ۱۱۵.
  41. «فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی نَفَعَکُمْ بِمَوْعِظَتِهِ وَ وَعَظَکُمْ بِرِسَالَتِهِ وَ امْتَنَّ عَلَیْکُمْ بِنِعْمَتِهِ فَعَبِّدُوا أَنْفُسَکُمْ لِعِبَادَتِهِ وَ اخْرُجُوا إِلَیْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِه»؛ ‏ نهج البلاغه، خطبه ۱۹۸
  42. ر.ک: دین‌پرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه، ج۱، ص ۲۲۰.
  43. «خداوند به مردی (برده) مثل می‌زند که چند ارباب ناسازگار در (مالکیت) او شریکند و مردی (برده) که فرمانبر یک تن است؛ آیا این دو در مثل برابرند؟ سپاس خداوند را، امّا بیشتر آنان نمی‌دانند» سوره زمر، آیه ۲۹.
  44. ر. ک: رمضانی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۷۲ - ۱۱۵.
  45. «پس اگر رو بگردانند بگو: خداوندی که خدایی جز او نیست مرا بس؛ بر او توکّل دارم و او پروردگار اورنگ سترگ (فرمانفرمایی جهان) است» سوره توبه، آیه ۱۲۹.
  46. ر. ک: رمضانی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۷۲ - ۱۱۵.
  47. «هیچ بلایی (به کسی) نمی‌رسد مگر به اذن خداوند و هر کس به خداوند ایمان آورد (خداوند) دلش را راهنمایی می‌کند و خداوند به هر چیزی داناست» سوره تغابن، آیه ۱۱.
  48. ر. ک: رمضانی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۷۲ - ۱۱۵.
  49. «بدی را با روشی که نیکوتر است دور کن؛ ما به آنچه وصف می‌کنند داناتریم» سوره مؤمنون، آیه ۹۶.
  50. ر. ک: رمضانی، حسن، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۹، ص۷۲ - ۱۱۵.
  51. جرجانی، علی بن محمد، التعریفات، ص۵۱.
  52. شرتوتی، سعید، اقرب الموارد، ج۲، ص۱۴۳۱.
  53. «بگو او خداوند یگانه است» سوره اخلاص، آیه ۱.
  54. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۱۶۶-۱۶۷.
  55. تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، ج۱، ص۱۶۴؛ عبده، محمد، رسالة التوحید، ص۶۲؛ مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، ص۱۶۰؛ مصطفی، ابراهیم، و دیگران، المعجم الوسیط، ج۲، ص۱۰۱۶.
  56. تهرانی، آقا بزرگ، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج۴، ص۴۷۷-۴۸۸.
  57. معجم التراث الکلامی، ج۲، ص۳۵۱-۳۸۳.
  58. حاجی خلیفه، مصطفی بن عبدالله، کشف الظنون، ج۲، ص۱۴۰۶.
  59. ابن خزیمه، محمد بن اسحاق، کتاب التوحید، ص۴۲.
  60. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱۱، ص۳۶۳-۳۶۴.
  61. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۷، ص۵۰؛ مقدمه شیخ زاهد کوثری بر «السیف الصقیل».
  62. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنَا فَاعْبُدُونِ «و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید» سوره انبیاء، آیه ۲۵.
  63. ﴿وَلَقَدْ بَعَثْنَا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَاجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ فَمِنْهُمْ مَنْ هَدَى اللَّهُ وَمِنْهُمْ مَنْ حَقَّتْ عَلَيْهِ الضَّلَالَةُ فَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ «و به راستی ما، در میان هر امّتی پیامبری برانگیختیم (تا بگوید) که خداوند را بپرستید و از طاغوت دوری گزینید آنگاه برخی از آنان را خداوند راهنمایی کرد و بر برخی دیگر گمراهی سزاوار گشت پس، در زمین گردش کنید تا بنگرید سرانجام دروغ‌انگاران چگونه بوده است» سوره نحل، آیه ۳۶؛ ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، من از عذاب روزی سترگ بر شما می‌هراسم» سوره اعراف، آیه ۵۹؛ ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ «و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ آیا پرهیزگاری نمی‌ورزید؟» سوره اعراف، آیه ۶۵؛ ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ «و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، این شتر خداوند است که برای شما نشانه‌ای است؛ او را رها کنید تا بر زمین خداوند بچرد و به او آسی» سوره اعراف، آیه ۷۳؛ ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بی‌گمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵؛ ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ «و به سوی (قوم) «عاد» برادرشان «هود» را (فرستادیم که به آنان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ شما جز (گروهی) دروغباف نیستید» سوره هود، آیه ۵۰؛ ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ «و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهنده‌ای است» سوره هود، آیه ۶۱؛ ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه می‌یابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر می‌هراسم» سوره هود، آیه ۸۴.
  64. ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۱۸.
  65. ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۲۷-۲۸.
  66. ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۲۸۴-۲۸۵.
  67. آمدی، عبدالواحد، الغرر و الدرر، ص۸۱.
  68. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴، ص۵۴-۵۵.
  69. فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص۱۱۳؛ طحاوی، ابن ابی العز حنفی، شرح العقیدة الطحاویة، ص۷۸.
  70. همدانی، قاضی عبدالجبار، شرح الاصول الخمسة، ص۱۸۵؛ غزالی، محمد بن محمد، الاقتصاد فی الاعتقاد، ص۱۰۳؛ فخر رازی، المطالب العالیة، ج۲، ص۵؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، نهایة الاقدام، ص۹۰؛ شعرانی، عبدالوهاب بن احمد، الیواقیت و الجواهر، ص۵۸.
  71. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۳۹۳.
  72. ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۸۳-۸۴.
  73. «هیچ رازگویی میان سه نفر رخ نمی‌دهد مگر که او چهارمین آنهاست و نه میان پنج تن مگر که او ششمین آنهاست» سوره مجادله، آیه ۷.
  74. ابن بابویه، محمد بن علی، التوحید، ص۸۶.
  75. طوسی، محمد بن حسن، قواعد العقائد، ص۶۱؛ فخر رازی، المحصل، ص۲۷۹؛ فاضل مقداد، اللوامع الالهیة، ص۲۰۳.
  76. تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱؛ فاضل مقداد، ارشاد الطالبین، ص۲۴۹؛ جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، ج۸، ص۳۹.
  77. «خدای شما خدایی یگانه است» سوره بقره، آیه ۱۶۳؛ سوره نحل، آیه ۲۲؛ سوره کهف، آیه ۱۱۰ و سوره انبیاء، آیه ۱۰۸.
  78. «چیزی مانند او نیست» سوره شوری، آیه ۱۱.
  79. «و نه هیچ کس او را همانند است» سوره اخلاص، آیه ۴.
  80. «خداوند است که هیچ خدایی جز آن زنده پایدار نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۵.
  81. جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۵۱۱، ۵۳۶ و ۵۴۱.
  82. «خداوند را بپرستید و چیزی را شریک او نکنید» سوره نساء، آیه ۳۶.
  83. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۴، ص۳۵۳.
  84. شبر، عبدالله، حق الیقین، ج۱، ص۳۶-۴۰.
  85. مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، ص۱۷۱-۱۷۲.
  86. سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، ص۴۵.
  87. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱، ص۳۹۳-۳۹۴؛ سبحانی، جعفر، محاضرات فی الالهیات، ص۴۵-۵۶؛ مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، ص۱۷۱؛ جوادی آملی، عبدالله، توحید در قرآن، ص۲۰۳-۳۷۹.
  88. مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، ص۱۷۲.
  89. مفید، محمد بن محمد، اوائل المقالات، ص۵۲؛ شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۹۲؛ جرجانی، علی بن محمد، شرح المواقف، ج۸، ص۴۴-۴۵.
  90. مطهری، مرتضی، کلیات علوم اسلامی، ص۱۷۲.
  91. صدرالدین شیرازی، محمد بن ابراهیم، الحکمة المتعالیة، ج۶، ص۹۲-۹۳؛ سبزواری، هادی، شرح المنظومة، ص۱۴۵.
  92. جسر طرابلسی، حسین بن محمد، الحصون الحمیدیة، ص۲۰.
  93. عبده، محمد، رسالة التوحید، ص۱۰۲.
  94. نراقی، محمد مهدی، جامع السعادات، ج۱، ص۱۲۸؛ نراقی، احمد، معراج السعادة، ص۱۰۲.
  95. مظفر، محمدرضا، عقائد الامامیة، ص۱۹.
  96. حمصی رازی، محمود بن علی، المنقذ من التقلید، ج۱، ص۱۲۹.
  97. طحاوی، ابن ابی العز حنفی، شرح العقیدة الطحاویة، ص۷۸؛ صالح بن فوزان، الارشاد الی صحیح الاعتقاد، ص۲۷ و ۱۴۲؛ جارالله بن ابراهیم، الجامع الفرید، ص۵۳۸.
  98. جارالله بن ابراهیم، الجامع الفرید، ص۴۹۶.
  99. سبزواری، هادی، اسرار الحکم، ص۲۵-۲۸.
  100. آملی، محمدتقی، درر الفوائد، ج۱، ص۸۸.
  101. سبزواری، هادی، اسرار الحکم، ص۲۹-۳۱؛ مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۴۶-۲۴۸.
  102. سبزواری، هادی، اسرار الحکم، ص۳۱.
  103. مطهری، مرتضی، شرح مبسوط منظومه، ج۱، ص۲۲۴.
  104. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص۴۷-۴۸.
  105. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص۴۸-۵۰.
  106. طباطبایی، محمدحسین، نهایة الحکمة، ص۱۷.
  107. مطهری، مرتضی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج۳، ص۵۳-۵۴.
  108. ربانی گلپایگانی، علی، مقاله «توحید»، دانشنامه کلام اسلامی، ج۳ ص ۴۴-۵۰.