افسانه غرانیق در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '</div> <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;">' به '</div>')
(۲۳ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۶ کاربر نشان داده نشد)
خط ۱: خط ۱:
{{امامت}}
{{مدخل مرتبط
<div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از زیرشاخه‌های بحث '''[[افسانه غرانیق]]''' است. "'''[[افسانه غرانیق]]'''" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:</div>
| موضوع مرتبط = افسانه غرانیق
<div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[افسانه غرانیق در قرآن]] - [[افسانه غرانیق در تاریخ اسلامی]]</div>
| عنوان مدخل = افسانه غرانیق
| مداخل مرتبط = [[افسانه غرانیق در قرآن]] - [[افسانه غرانیق در کلام اسلامی]] - [[افسانه غرانیق در تاریخ اسلامی]]
| پرسش مرتبط  =
}}


==مقدمه==
'''[[افسانه غرانیق]]''' عنوان داستانی است که در برخی متون و منابع اهل سنت نقل شده است. [[افسانه]] حکایتی بی‌اصل و [[دروغ]] است و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر [[دانشمندان اسلامی]] این داستان را بی‌پایه و دروغ دانسته‌اند. افسانه غرانیق به داستانی اشاره دارد که در آن رسول خدا هنگام نزول آیات سوره نجم تحت تسلط شیطان قرار گرفت و بدون آنکه خود متوجه گردد، برخی جملاتی که هم وزن با آیات این سوره بود و توسط شیطان به ایشان القاء شد را هنگام ابلاغ این سوره بر مردم قرائت فرمود که متضمن تعریف و تمجید از بت پرستان و بت‌های آنها بود تا آنجا که مورد اعتراض جبرئیل واقع شد. علاوه بر اینکه این داستان با [[عصمت پیامبر]] در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] بسیاری برای ردّ آن وجود دارد، اشکالات دیگری نیز همچون مخالفت با بسیاری از آیات قرآنی که مشتمل بر عدم امکان تسلط شیطان بر انبیا است نیز در پی دارد.  
در برخی [[منابع تفسیری]]،<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۹؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص ۳۸۶.</ref> [[حدیثی]] <ref>تأویل مختلف الحدیث، ص ۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص ۳۵؛ ج ۱۲، ص ۴۲.</ref> و [[تاریخی]] <ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.</ref> به داستانی بر می‌خوریم که به داستان یا [[افسانه غرانیق]] موسوم است. افسانه حکایتی بی‌اصل و [[دروغ]] است <ref>لغت‌نامه، ج ۲، ص ۲۶۲۵، «افسانه».</ref> و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر [[دانشمندان اسلامی]] این داستان را بی‌پایه و دروغ دانسته‌اند،<ref>تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۶، ۱۰۹؛ التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۲۳۶، ۲۴۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۸ ـ ۳۹۹.</ref> با این حال خاورشناسان در قرون اخیر این افسانه را دستاویز طعنه‌ایی بر [[اسلام]] و [[قرآن]] قرار داده‌اند.<ref>نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۱۴، ۱۸؛ تاریخ قرآن، ص ۱۶۵.</ref> [[غرانیق]] جمع غِرنوق، غِرنیق، غِرناق یا غُرانِق، به معنای [[جوان]] سفیدرو، [[زیبا]] و متنعم (مرفّه) است. غرنوق و غرنیق به معنای پرنده سفیدی که در آب شنا می‌کند و پاهای درازی دارد <ref> لسان‌العرب، ج ۱۰، ص ۶۱، «غرنق».</ref> و به آن کُرکی <ref>مجمع البحرین، ج۳، ص ۳۰۹، «غرنق»؛ حیاه‌الحیوان، ج۲، ص۱۱۳؛ لغت‌نامه، ج۱۰، ص۱۴۶۹۶،«غرنوق».</ref> می‌گویند نیز آمده است.


[[بت‌پرستان]] بر این [[پندار]] بودند که بتها آنان را به [[خداوند]] نزدیک و از آنان نزد او [[شفاعت]] می‌کنند، ازاین‌رو بتهای خود را به پرندگانی که در [[آسمان]] بالا می‌روند و اوج می‌گیرند [[تشبیه]] می‌کردند<ref>لسان‌العرب، ج۱۰، ص۶۱؛ النهایه، ج ۳، ص ۳۶۴؛ مجمع‌البحرین، ج ۳، ص ۳۰۹، «غرنق».</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>
== شرح ماجرا ==
{{جعبه نقل قول| عنوان =| نقل‌قول ={{وسط‌چین}}'''[[افسانه غرانیق چیست؟ و چه ارتباطی با عصمت پیامبر دارد؟ (پرسش)| افسانه غرانیق چیست؟ و چه ارتباطی با عصمت پیامبر دارد؟]]'''{{پایان}}
|تاریخ بایگانی| منبع = <small>[[عصمت (پرسش)|(پرسمان عصمت)]]</small>| تراز = راست| عرض = ۱۰۰px| اندازه خط = ۱۳px|رنگ پس‌زمینه=#F8FBF9| گیومه نقل‌قول =| تراز منبع = وسط}}
در برخی [[منابع تفسیری]]<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص۲۴۵، ۲۴۹؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۸؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص۳۸۶.</ref>، [[حدیثی]]<ref>تأویل مختلف الحدیث، ص۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص۳۵؛ ج ۱۲، ص۴۲.</ref> و [[تاریخی]]<ref>الطبقات، ج ۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص۵۵۰، ۵۵۲؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۷.</ref> اهل سنت چنین نقل شده است که وقتی [[پیامبر اکرم]]{{صل}}، در [[مکه]] [[سوره نجم]] را برای [[مردم]] قرائت می‌کردند، وقتی به این [[آیات]] رسیدند: {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى}}<ref>«آیا بت‌های "لات" و "عزّی" را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر "منات" را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> ‌شیطان این جملات را به ناگاه بر زبان حضرت نهاد: {{عربی|تلک الغرانیق<ref>غرانیق، جمع غُرنُوق، غرنیق و غُرانِق می‌باشد و به معنای پرنده‌ای است که در فارسی به آن «کلنگ» گفته می‌شود. همچنین به معنی جوان و سفیدرو نیز می‌آید. (ر.ک: الصحاح، ج۴، ص۱۳۵۷، ماده غرق و المنجد، ص۵۴۹، ماده غرن و ترجمه منجد الطلاب، ص۳۹۳‌، ماده غرنق) تشبیه بت‌ها به غرانیق به لحاظ این است که بر اساس اعتقاد بت‌پرستان، بت‌ها از مقام شفاعت نزد خداوند برخوردار بودند و از این جهت گویا همانند پرندگان در آسمان بالا می‌رفتند. (ر.ک: مجمع البحرین، ج۵، ص۲۲۲، ماده غرق؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۵) و یا اینکه استعمال، به لحاظ معنای دوم است، یعنی، بت‌ها به جوانان سفیدرو تشبیه شده‌اند.</ref> العلی و ان شفاعتهن لترتجی}}؛ آن سه [[بت]]، سفیدرویانی هستند که مقام والایی دارند و از آنها [[امید]] [[شفاعت]] می‌رود.


==ورود افسانه غرانیق در منابـع [[اسلامی]]==
[[مشرکان]] که تا آن [[روز]] از زبان [[پیامبر]]{{صل}}، جز [[مخالفت]] با بت‌هایشان نشنیده بودند، از این [[تغییر]] موضع پیامبر بسیار [[خشنود]] شدند. پیامبر{{صل}} نیز ـ شاید به شکرانه اینکه توانسته است [[دل]] مشرکان را به دست آورد ـ به [[سجده]] افتاد و مشرکان نیز چنین کردند!
از موّرخان، [[ابن سعد]] و از [[مفسران]]، [[طبری]] نخستین کسانی‌اند که روایاتی درباره این ماجرا [[نقل]]، و درباره صحت و سقم آن [[سکوت]] کرده‌اند. براساس یکی ازاین [[روایات]] [[پیامبر خدا]]{{صل}} در انجمن [[قریش]] (کنار [[کعبه]]) نشسته بود و [[آرزو]] کرد که از سوی [[خدا]] آیه‌ای فرود نیاید که قریش از او دور شوند، آنگاه [[خداوند]] [[سوره نجم]] را نازل کرد و آن [[حضرت]] [[آیات]] این [[سوره]] را (برای [[مردم]]) خواند تا به آیات {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى }}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> رسید. در این هنگام [[شیطان]] این دو جمله را [[القا]] کرد: "{{عربی|"تلك الغرانيقُ العُلى وإن شفاعَتَهن لَتُرْتجى"}} = آنها جوانانی عالی مقام‌اند (یا همانند مرغان آبی هستند که به [[آسمان]] پر می‌کشند و [[ارزش]] والایی دارند) و به [[شفاعت]] آنها [[امید]] می‌رود". آن حضرت پس از این دو جمله ادامه سوره و [[آیه]] [[سجده]] را [[تلاوت]] کرد و [[مسلمانان]] و [[مشرکان]] با آن حضرت سجده کردند. حتی [[ولید بن مغیره]] [[مشرک]] که بر اثر کهنسالی نمی‌توانست سجده کند قدری [[خاک]] از [[زمین]] برداشت و بر آن سجده کرد. مشرکان با این کلمات [[خشنود]] شده و گفتند: ما می‌دانیم که [[خدا]] زنده می‌کند و می‌میراند و اوست که می‌آفریند و روزی می‌دهد؛ ولی [[خدایان]] ما (بتها) نزد او برای ما شفاعت می‌کنند و هم‌اکنون که برای آنها نیز سهمی قائل شدی ما با تو هستیم. <ref> الطبقات، ج۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ جامع‌البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵، ۲۴۷.</ref> در این [[روایات]] آمده است که شب‌ هنگام [[جبرئیل]] برای مقابله آیات نزد [[پیامبر]] آمد و چون پیامبر به آن دو جمله رسید جبرئیل گفت: من اینها را نیاورده بودم. پیامبر{{صل}} با [[اندوه]] فراوان گفت: من بر خدا سخنی را بستم؟! و چیزی را که [[وحی]] نکرده بود گفتم؟! آنگاه خداوند (برای [[دلجویی]] از پیامبر) این آیه را فرستاد: {{متن قرآن|وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً  وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا }}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند  تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.</ref>.<ref>الطبقات، ج ۱، ص ۱۶۰ ـ ۱۶۱.</ref> [[پیامبر]]{{صل}} همچنان ناراحت بود تا اینکه [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> برای [[دلداری]] او نازل شد. آنگاه مسلمانانی که (بر اثر [[آزار]] [[مشرکان]]) به [[سرزمین حبشه]] [[مهاجرت]] کرده بودند شنیدند که همه [[اهل مکه]] (در پی این ماجرا) [[مسلمان]] شده‌اند، از همین‌رو به سوی اقوامشان (در [[مکه]]) بازگشته و گفتند: آنها را (یعنی بستگانمان را از [[مردم]] [[حبشه]]) بیشتر [[دوست]] داریم؛ اما [[مشاهده]] کردند که (با ردّ کلمات [[شیطانی]] توسط [[جبرئیل]])، مشرکان به همان مواضع پیشین بازگشته‌اند. <ref>جامع‌البیان، مج۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۵.</ref> [[ابن حجر عسقلانی]] می‌گوید: [[موسی بن عقبه]] این داستان را در [[مغازی]] از [[محمد بن شهاب زهری]] [[نقل]] کرده و نیز ابومعشر آن را در [[سیره]] از [[محمد بن کعب قرظی]] و [[محمد بن قیس]] نقل کرده و [[طبری]] از او نقل می‌کند، بنابراین، مغازی [[ابن شهاب]] و سیره ابومعشر که هیچ یک اکنون موجود نیست منبع نهایی این داستان است،<ref> فتح الباری، ج ۸، ص ۳۳۳.</ref> به هر حال [[دانشمندان شیعه]] به اتفاق این داستان را ساختگی دانسته و به [[تکذیب]] و ردّ آن از طرق گوناگون پرداخته‌اند، <ref> تنزیه‌الانبیاء، ص۱۰۶، ۱۰۹؛ الهدی الی‌دین‌المصطفی، ج۱، ص۱۶۸، ۱۷۲؛ المیزان، ج۱۴، ص۳۹۶ـ۳۹۷؛ الصحیح من سیره، ج ۳،ص ۱۳۷، ۱۴۸.</ref> چنان‌که بیشتر [[مفسران]] و [[عالمان]] [[اهل‌سنت]] نیز با [[دلایل]] گوناگون آن را ساختگی و مجعول دانسته‌اند. تنها برخی از مفسران و عالمان اهل‌سنت آن را نقل کرده و رد نکرده و گاه درصدد توجیه آن برآمده‌اند.<ref> فتح الباری، ج ۸، ص ۳۳۳؛ احکام القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۳۶۳.</ref> [[طبری]] در [[تاریخ]] الامم والملوک نیز به [[نقل]] این داستان پرداخته و آن را رد نکرده است <ref> تاریخ طبری، ج ۱، ص ۵۵۰، ۵۵۲.</ref> و این در حالی است که این ماجرا در منابع کهن‌تر گزارش نشده و [[مورخان]] بزرگی مانند [[ابن‌اسحاق]] و ابن‌هشام آن را در [[سیره]] خود نقل نکرده‌اند، از سوی دیگر طبری در جمع [[احادیث]] مختلف و متنوع حرصی فراوان داشته و از همین‌رو [[اسرائیلیات]] به کتب او [[راه]] یافته است. <ref> تفسیر قرطبی، مج ۶، ج ۱۲، ص ۵۵.</ref> در قرون بعدی شمار دیگری از نویسندگان از جمله واحدی،<ref>اسباب النزول، ص ۲۳۲ ـ ۲۳۳.</ref> ماوِردی،<ref> تفسیر ماوردی، ج ۴، ص ۳۵ ـ ۳۶.</ref> [[زمخشری]]،<ref>الکشاف، ج ۳، ص ۱۶۴ ـ ۱۶۵.</ref> [[ابن اثیر]]،<ref>الکامل، ج ۲، ص ۷۷.</ref> [[ابن حجر عسقلانی]] <ref>فتح‌الباری، ج ۸، ص ۳۳۳.</ref> و [[سیوطی]] <ref>الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۵.</ref> به تبع [[ابن سعد]] و طبری، [[داستان غرانیق]] را نقل کرده‌اند؛ ولی بیشتر [[عالمان]] [[اهل‌سنت]] از جمله فخر رازی، <ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰، ۵۴.</ref>[[محمد بن اسحاق بن خزیمه]]،<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰.</ref> [[ابن جوزی]]،<ref> زاد المسیر، ج ۵، ص ۴۴۱.</ref> [[قاضی]] [[عیاض]]،<ref>الشفاء بتعریف حقوق المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۲۱.</ref> [[بیضاوی]]،<ref>تفسیر بیضاوی، ج ۳، ص ۱۵۰.</ref> [[قرطبی]]،<ref>تفسیر قرطبی، مج ۶، ج ۱۲، ص ۵۵.</ref> ابوحیان،<ref>البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۶.</ref> [[ابن‌کثیر]]، [[محمد امین حکنی]]،<ref>اضواء البیان، ج ۵، ص ۴۹۹.</ref> [[عمادی حنفی]]،<ref>تفسیر ابی السعود، ج ۴، ص ۲۶ ـ ۲۷.</ref> [[عبدالرحمن ثعالبی]]،<ref>تفسیر ثعالبی، ج ۲، ص ۴۰۹.</ref>[[محمد جمال‌الدین قاسمی ]]<ref>تفسیر قاسمی، ج ۱۲، ص ۴۵.</ref> و [[سید قطب]] <ref>فی ظلال القرآن، ج ۴، ص ۲۴۳۲.</ref> پس از نقل این داستان، با [[صراحت]] [[سند]] این [[روایت]] را مردود و ساخته [[منکران]] [[دین]] دانسته و با [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] بر بطلان آن استناد کرده‌اند. ابن‌العربی می‌گوید: همه روایاتی که در این ماجرا [[نقل]] شده [[باطل]] است<ref>احکام القرآن، ابن عربی، ج ۳، ص ۱۳۰۳.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>


==بررسی داستان==
رسم [[جبرئیل]] بر این بود که شبِ همان روزی که آیاتی بر [[رسول خدا]]{{صل}} نازل می‌کرد، به خدمت حضرت فرود می‌آمد و از ایشان می‌خواست که [[آیات]] نازل شده در آن روز را باز گوید. آن روز به شب رسید و جبرئیل طبق معمول برای استماع [[قرائت ]]پیامبر به خدمت حضرت رسید. پیامبر شروع به [[قرائت]] [[سوره نجم]] نمود تا رسید به جملاتی که از ناحیه [[شیطان]] به حضرت القا شده بود. ناگهان رنگ جبرئیل متغیر شد و با حالت [[عصبانیت]] گفت: مَه مَه! ساکت باش! {{عربی|من این لک هذا؟}} این سخنان را از کجا آورده‌ای؟ حضرت پاسخ داد که اینها همان آیاتی است که تو بر من نازل کردی.[[ جبرئیل]] گفت: آیا چنین [[کلام]] نکوهیده‌ای را من به تو آموخته‌ام؟
بطلان و ساختگی بودن [[داستان غرانیق]] را می‌توان با [[ادله]] [[حدیث‌شناسی]]، [[قرآنی]]، [[کلامی]] و [[عقلی]] [[ثابت]] کرد.
===حدیث‌شناسی===
#[[سند]] همه [[روایات]] [[افسانه غرانیق]] منقطع است. <ref>نصب المجانیق، ص ۵، ۱۸، میقات، ش۲۴، ص۵۸، ۶۲؛ الاسرائیلیات، ص ۳۱۴ ـ ۳۱۵.</ref> [[راویان]] این داستان همگی از [[تابعان]] و طبقات بعد از آنها بوده و در [[زمان]] ادعا شده برای وقوع این داستان هنوز به [[دنیا]] نیامده بودند و از میان آنها تنها [[ابن عباس]] از [[صحابه پیامبر]]{{صل}} است؛ لکن [[تولد]] او نیز دست کم سه سال پس از زمانی است که برای وقوع افسانه غرانیق یاد کرده‌اند. <ref>الاصابه، ج ۴، ص ۱۲۲.</ref> سایر راویان افسانه جز [[ابن‌عباس]] عبارت‌اند از: [[ابوصالح]]، [[سعید بن جبیر]]، [[ابوبکر بن عبدالرحمن بن حارث]]، [[ابن‌شهاب]]، [[موسی بن عقبه]]، [[عروة ‌بن‌ زبیر]]، [[محمد بن‌ کعب قرظی]]، [[محمد بن قیس]]، [[ضحاک بن مزاحم هلالی]]، [[ابوالعالیه]]، [[قتاده]]، [[مجاهد]]، [[عکرمه]]، سُدّی<ref>جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۴۴، ۲۵۰؛ الدرالمنثور، ج ۶، ص ۶۵، ۶۹.</ref>
#[[حدیث]] [[مخالف]] [[قرآن]] هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و [[دروغ]] است <ref> الکافی، ج ۱، ص ۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص ۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص ۸۴.</ref> و روایات [[غرانیق]] با [[آیات قرآنی]] مخالف و ناسازگار است.
#متن این [[حدیث]] دارای [[اضطراب]] و تشویش است؛<ref>الهدی الی دین المصطفی۹، ج ۱، ص ۱۶۸، ۱۷۲؛ الرواشح، ص ۱۹۰؛ نصب المجانیق، ص ۱۹.</ref> یعنی اولاً در گوینده جملات {{عربی|"تلك الغرانيق العلى"}}. [[اختلاف]] است که آیا [[پیامبر]] یا یکی از [[مشرکان]] یا [[شیطان]] آنها را گفته است. ثانیاً این دو جمله نیز گوناگون [[نقل]] شده است. ثالثاً در [[زمان]] وقوع حادثه و کیفیت آن نیز [[اختلاف]] است، از همین‌رو [[اعتماد]] به چنین خبری که از جهات گوناگون تشویش دارد دشوار است. <ref>تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.</ref>
#براساس [[روایت]] [[طبری]] که در شرح این ماجرا گذشت [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> و {{متن قرآن|وَإِن كَادُواْ لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لاَّتَّخَذُوكَ خَلِيلاً  وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا }}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند  تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی. آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.</ref>. در پی همین داستان و برای فرو کاستن [[اندوه]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} که به ناروا آیاتی را به [[خداوند]] نسبت داده بود! نازل شده است؛ ولی روایت طبری مردود است، زیرا اولاً بنا به نظر مشهور [[مفسران]]، [[سوره]] حجّ [[مدنی]] است <ref>مجمع ‌البیان، ج ۷، ص ۱۰۹؛ ج ۱۰، ص ۶۱۳؛ البرهان فی علوم القرآن، ج ۱، ص ۲۸۱؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۳۸.</ref> و [[داستان غرانیق]] مربوط به [[سال پنجم بعثت]] در [[مکه]] است و ممکن نیست که حادثه‌ای نگران کننده در سال پنجم بعثت و در مکه رخ دهد و پس از چندین سال (حداقل ۸ سال) در [[مدینه]] آیاتی برای [[دلداری]] و رفع [[نگرانی]] آن [[حضرت]] نازل شود. ثانیاً اگر "تمنی" در آیه به معنای [[آرزو]] کردن باشد آیه بدین معناست که خداوند هیچ [[پیامبر]] و رسولی را نفرستاده، مگر اینکه [[شیطان]] در آرزوی او که [[پیشرفت]] [[دین]] یا [[ایمان آوردن]] [[مردم]] بود دست می‌انداخت، مردم را نسبت به [[دین]] [[وسوسه]] می‌کرد و [[کوشش]] پیامبر را بی‌نتیجه می‌ساخت؛ اما خداوند سرانجام [[وسوسه‌های شیطان]] را می‌زدود؛ اما اگر تمنی به معنای [[تلاوت]] و قرائت باشد آیه بدین معناست که وقتی [[پیامبران]] آیات را بر مردم تلاوت می‌کردند، [[شیطان]] شبهه‌هایی [[گمراه کننده]] بر دلهای مردم می‌افکند؛ اما خداوند [[شبهات]] شیطان را با رد آنها از سوی پیامبر یا فرو فرستادن آیه‌ای [[باطل]] می‌کرد؛<ref>التفسیر الکبیر، ج۲۳، ص۵۱ ـ ۵۲؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۰، ۳۹۳؛ الاسرائیلیات، ص ۳۲۲.</ref> همچنین براساس روایت طبری آیه {{متن قرآن|وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند  تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.</ref> نیز پس از [[داستان غرانیق]] برای [[دلداری]] [[پیامبر]] نازل شده است؛ اما مفاد این [[آیه]] با [[افسانه غرانیق]] [[بیگانه]] است و حتی آن را رد می‌کند. آن‌گونه که ادبا گفته‌اند {{متن قرآن|كَادُوا}} مثبت دلالت می‌کند که چنین کاری رخ نداده است،<ref>البرهان فی علوم القرآن، ج ۴، ص ۱۲۰.</ref> چنان‌که واژه {{متن قرآن|لَوْلاَ}} در آیه بعد از آن نیز دلالت می‌کند که پیامبر بر اثر [[تثبیت الهی]] هرگز به [[مشرکان]] نزدیک نشده است: {{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا}}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.</ref>.<ref>البحر المحیط، ج ۷، ص ۹۰.</ref> همانگونه که [[مفسران]] گفته‌اند [[خداوند]] در این [[آیات]]، به درخواست مشرکان از پیامبر{{صل}} برای [[سازش]] و بدگوئی نکردن از بتها و راندن [[مؤمنان]] [[ضعیف]] از خود اشاره می‌کند و [[الطاف الهی]] را مانع تأثیر وسوسه‌های آنان و لغزیدن و [[انحراف]] [[حضرت]] از [[وحی الهی]] می‌شمارد و [[مقام عصمت]] وسیله‌ای برای [[استواری]] ایشان است. <ref>مجمع‌البیان، ج۶، ص ۶۶۵ ـ ۶۶۶؛ المیزان، ج۱۳، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۳.</ref>
#[[منکران]] [[نبوّت]] پیامبر{{صل}} در [[شخصیت]] بی‌نظیر و [[هوشمندی]] آن حضرت تردید نکرده‌اند، زیرا یک [[انسان]] [[درس نخوانده]] در [[جزیرة العرب]] نمی‌تواند کتابی بیاورد که هزاران دانشمند [[جهان]] را متوجه و شیفته خود گرداند، بنابراین چگونه ممکن است چنین [[انسانی]] ناهماهنگی بلکه تناقض جمله‌هایی را که در [[ستایش]] بتهاست {{عربی|"تلك الغرانيق العلى"}} با جمله‌ای که در آیه پس از آن در [[نکوهش]] بتها آمده: {{متن قرآن|إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى}}<ref>«آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند  پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.</ref> [[درک]] نکند و چنین سخن بگوید: آیا بتهای [[لات]] و [[منات]] و [[عزی]] را دیدید؟ آنان جوانانی سفیدرو و زیبایند که [[امید]] [[شفاعت]] از آنان می‌رود. آنان چیزی جز نام‌هایی (پوچ) که شما خود گذاشته‌اید نیستند و خداوند هیچ دلیلی بر این نامگذاری‌ها فرو نفرستاده است. <ref>التمهید، ج ۱، ص ۹۴ ـ ۹۵؛ نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۶۲.</ref>
#مسلمانانی که این جملات را شنیدند با اینکه خود [[اهل]] لغت [[عرب]] بودند چگونه به تناقض آن پی نبردند؟ و اگر پی بردند چرا در [[اعتقاد]] خود [[متزلزل]] نشدند و عکس‌العمل نشان ندادند؟ (هیچ‌گونه واکنشی از [[مسلمانان]] در این رابطه گزارش نشده است). <ref>التفسیرالکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱؛ الصحیح من سیره، ج ۳، ص ۱۴۲،۱۴۵.</ref>
#[[دشمنان پیامبر]] که در [[دشمنی]] با آن [[حضرت]] از هیچ اقدامی فروگزار نمی‌کردند و برای پراکندن [[مردم]] از گرد او از انواع تهمتها همچون ساحر، شاعر و [[مجنون]] استفاده می‌کردند چگونه از این دستاویز بسیار مؤثر برای کوبیدن آن حضرت و پراکنده ساختن مسلمانان از گرد او استفاده نکردند و با توجه به اینکه برخی از آنها از فصحا و بلغا و نکته‌سنجان بودند چگونه به دو جمله‌ای که مشتمل بر [[ستایش]] [[خدایان]] آنهاست بسنده کردند، در صورتی که قبل و بعد آن سراپا [[نکوهش]] خدایان و بتهای آنهاست؟<ref>التمهید، ج ۱، ص ۹۵؛ قضایا قرآنیه، ص ۱۱۹؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۴۳ ـ ۳۴۴.</ref>
#اولین و مهم‌ترین محور [[دعوت]] و [[تبلیغ پیامبر]] اکرم{{صل}}‌وسلم [[توحید]] و [[مبارزه]] با [[بت‌پرستی]] است: {{متن حدیث|قُولُوا: لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، تُفْلِحُوا}}<ref>مسند احمد، ج ۴، ص ۵۴۷.</ref> و از سویی آن حضرت با [[پایداری]]، همه دشواریها را در [[راه]] [[هدف]] [[الهی]] خود [[تحمل]] کرد و آزارها و محاصره در [[شعب ابی‌طالب]] ذره‌ای او را از مواضعش فرود نیاورد <ref>السیره‌النبویه، ج ۱، ص ۲۸۹، ۲۹۲، ۳۵۴؛ فروغ ابدیت، ج ۱، ص ۳۵۱ ـ ۳۵۸.</ref> و گفت: اگر [[خورشید]] را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از [[تبلیغ]] دینم دست بردارم برنخواهم داشت. <ref>السیرة النبویه، ج ۱، ص ۲۶۶.</ref> چگونه ممکن است آن حضرت یکباره از اولین و مهم‌ترین محور تبلیغش دست کشیده و در حضور [[دوست]] و [[دشمن]] از بتها [[تجلیل]] و [[تمجید]] و آنها را عالی [[مقام]] و دارای [[مقام شفاعت]] معرفی کند؟<ref>نقد توطئه آیات شیطانی، ص ۶۱؛ من وحی القرآن، ج ۱۶، ص ۹۹.</ref>
#اگر چنین ماجرایی رخ داده بود می‌بایست کسانی که در [[زمان]] وقوع این حادثه حضور داشتند اعم از [[مسلمان]] و غیرمسلمان آن را به طور گسترده [[نقل]] می‌کردند، در حالی‌که هیچ‌یک از کسانی که این داستان را نقل کرده‌اند در آن زمان (ادعایی) حضور بلکه وجود نداشته‌اند. <ref>التمهید، ج ۱، ص ۸۷؛ پژوهش‌های قرآنی، ش ۱، ص ۸۸، ۹۰.</ref>
#در ذیل این داستان آمده است: هنگامی که [[مهاجران]] [[حبشه]] این ماجرا را شنیدند به [[مکه]] مراجعت کردند؛ ولی در بیرون دروازه مکه [[آگاه]] شدند که [[قریش]] [[دشمنی]] را از سر گرفته‌اند. به نقل ابن‌سعد، مهاجران در [[ماه شعبان]] [[سال پنجم بعثت]] [[هجرت]] کرده و در [[شوال]] همان سال به مکه بازگشته‌اند. همین مؤلف می‌گوید: واقعه [[غرانیق]] در [[ماه رمضان]] این سال رخ داده است. حال اگر این داستان صحیح باشد تا مسافری از مکه حرکت کند و خود را به حبشه رسانده و این خبر را به [[مسلمانان]] [[مهاجر]] [[ابلاغ]] کند و آنها نیز چندی به [[مشورت]] پرداخته و سرانجام [[تصمیم]] به بازگشت بگیرند تا آنگاه که به مکه بازگردند، [[دست]] کم ۶ ماه طول می‌کشد. این امر در تضاد با مضمون [[روایات]] است که زمان حادثه تا بازگشت [[مهاجران به حبشه]] را حدود یک ماه دانسته است. این تضاد مستلزم بی‌اعتباری روایات [[افسانه غرانیق]] است<ref>میقات حج، سال ۶، ش ۲۴، ص ۶۶ ـ ۶۷.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>


===[[ادله]] [[کلامی]]===
آن‌گاه پیامبر متوجه شد که [[اشتباه]] و [[گناه]] بزرگی مرتکب شده است و دریافت که در اثر چیرگی شیطان و اغوای او، این آیات را بر [[مردم]] خوانده است. [[ترس]] و [[اضطراب]]، سراسر وجودش را فرا گرفت و به عاقبت کار می‌اندیشید، و اینکه [[خداوند]] با او چگونه [[رفتار]] خواهد کرد. در این هنگام، برای نکوهش و [[سرزنش]] حضرت، آیاتی از [[سوره اسراء]] نازل شد: {{متن قرآن|وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.</ref>.
#به [[اجماع]] [[امت اسلام]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} از تلفظ به کلمات [[کفرآمیز]] همچون [[مدح]] بتها <ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰؛ تنزیه الانبیاء، ص ۱۷، ۲۳، ۱۵۱، ۱۵۴؛ روح المعانی، مج ۱۰، ج ۱۷، ص ۲۶۳.</ref> و در [[تبلیغ دین]] از [[تسلط]] [[شیطان]] [[معصوم]] بوده است. <ref>روح‌المعانی، مج۱۰، ج۱۷، ص۲۷۰؛ المیزان، ج۱۴، ص ۳۹۶ـ ۳۹۷؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۸.</ref>
#چنین حادثه‌ای موجب تردید در [[صداقت]] و [[حقانیت]]، و سلب [[اعتماد]] [[مردم]] از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و ره‌آورد او می‌شود، چنان که اگر در یک مورد [[القای شیطان]] [[ثابت]] شد این احتمال در همه [[آیات]] و [[روایات]] آن [[حضرت]] خواهد آمد و چگونه ممکن است [[خداوند]] که پیامبرش را برای [[تبلیغ]] فرستاده و معجزاتی در اختیارش قرار داده است چنین مجالی به [[شیطان]] دهد تا در نتیجه موجب سلب [[اعتماد]] از سخنان آن حضرت گردد<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.</ref>.
#خداوندی که پیامبرش را برای [[تبلیغ اسلام]] فرستاده و [[معجزات]] فراوانی برای پی بردن [[مردم]] به [[حقانیت]] او قرار داده چگونه ممکن است به شیطان اجازه دهد چنان سلطه‌ای بر [[پیامبر]]{{صل}} پیدا کند که موجب [[شک و تردید]] در [[صداقت]] و حقانیت آن حضرت گردد. <ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۱.</ref>
#آیا [[عقل]] پذیراست که [[خداوند متعال]] کسی را [[نماینده]] و پیامبر خویش قرار دهد؛ ولی به او [[قدرت]] بازشناسی [[فرشته وحی]] از شیطان ندهد تا او به [[اشتباه]] افتد و سخن شیطان را به جای سخن [[فرشته]] بپذیرد و آنها را به مردم [[ابلاغ]] کند و به گوش [[دوست]] و [[دشمن]] و [[مؤمن]] و [[مشرک]] برسد و سپس او را به خطایش [[آگاه]] سازند. <ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۰.</ref>
#صدور چنین کلماتی از پیامبر{{صل}} در حال [[غفلت]] و بی‌توجهی نیز پذیرفته نیست، زیرا عبارات این دو جمله موزون و هموزن با آیات قبلی است و صدور چنین عبارتی در حال غفلت ممکن نیست<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۲ ـ ۵۳.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>
===[[ادله قرآنی]]===
#[[قرآن کریم]] آنچه را پیامبر{{صل}} به عنوان [[قرآن]] بیان می‌کند [[وحی الهی]] می‌داند: {{متن قرآن| وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى  إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى }}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref>، در حالی که براساس [[افسانه غرانیق]] کلماتی [[مخالف]] آیات [[توحیدی]]، بر پیامبر{{صل}} [[القا]] و بر زبان آن حضرت جاری شده است.<ref>بحارالانوار، ج۱۷، ص۵۷؛ التمهید، ج ۱، ص ۹۱.</ref>
#به تصریح قرآن شیطان بر [[بندگان]] (خاص) [[خدا]] و [[مؤمنان]] و کسانی که بر خدا [[توکل]] می‌کنند سلطه‌ای ندارد. [[سلطه]] او بر گمراهانی است که خود در پی [[شیطان]] می‌روند: {{متن قرآن|إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغَاوِينَ}}<ref>«بی‌گمان تو بر بندگان من چیرگی نداری مگر آن گمراهان که از تو پیروی کنند» سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>، {{متن قرآن| إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُم بِهِ مُشْرِكُونَ }}<ref>«که او  را بر آنان که ایمان دارند و بر پروردگارشان توکّل می‌کنند چیرگی نیست چیرگی او تنها بر کسانی است که دوستش می‌دارند و بر کسانی که به او  شرک می‌ورزند» سوره نحل، آیه ۹۹-۱۰۰.</ref> و به تصریح [[آیات]] {{متن قرآن|قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ}}<ref>«گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد» سوره ص، آیه ۸۲.</ref>، {{متن قرآن|إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ}}<ref>«بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره حجر، آیه ۴۰.</ref>، [[شیطان]] بر [[اندیشه]] و [[جان]] [[بندگان]] مُخلَص خدا ـ که قطعا [[پیامبر]] هم از آنان است ـ نمی‌تواند [[نفوذ]] کند و تأثیر بگذارد. و در [[روایات]] [[افسانه غرانیق]] [[سخن]] از القای کلماتی [[باطل]] و [[شرک‌آلود]] به پیامبر{{صل}} از سوی شیطان است که این همان نفوذ و تأثیر در اندیشه و [[دل]] پیامبر است که در [[آیه]] فوق [[نفی]] شده است.<ref>التفسیر الکبیر، ج ۲۳، ص ۵۸؛ بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۶۲ ـ ۶۳؛ تاریخ قرآن، ص ۱۴۹.</ref>
#[[خداوند متعال]] برای رسیدن بی‌کم وکاست پیامهای [[الهی]] به [[مردم]]، نگهبانانی از [[فرشتگان]] در پیش رو و پشت سر [[پیامبران]] قرار می‌دهد: {{متن قرآن|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا }}<ref>«جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.</ref> و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که می‌گوید: شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان [[آیات الهی]] قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند.
#خداوند جمع، قرائت و [[حفظ قرآن]] را خود بر عهده گرفته است: {{متن قرآن|إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ}}<ref>«گردآوری و خواندن آن با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۷.</ref>، {{متن قرآن|إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ}}<ref>«بی‌گمان ما خود قرآن را فرو فرستاده‌ایم و به یقین ما نگهبان آن خواهیم بود» سوره حجر، آیه ۹.</ref> و نیز به پیامبر [[وعده]] داده است که [[آیات قرآن]] را بر او بخواند تا او فراموش نکند: {{متن قرآن|سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى}}<ref>«زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.</ref>، با این حال ممکن نیست شیطان خللی به [[قرآن]] وارد کند.
#آیات {{متن قرآن|وَلَوْلاَ أَن ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدتَّ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلاً  إِذَاً لَّأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لاَ تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا }}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۴-۷۵.</ref> آشکارا بر [[عصمت پیامبر]]{{صل}} دلالت دارد و با {{متن قرآن|لَوْلاَ}} ی امتناعیه کمترین [[گرایش]] آن [[حضرت]] را به [[مشرکان]] [[نفی]] می‌کند،<ref>تنزیه الانبیاء، ص ۱۰۷ ـ ۱۰۸؛ المیزان، ج ۱۴، ص ۳۹۶ ـ ۳۹۷.</ref> بنابراین بر فرض صحّت [[سند حدیث]]، [[تعارض]] متن آن با [[آیات قرآن]] [[بهترین]] [[گواه]] بر [[کذب]] آن است<ref>البحر المحیط، ج ۷، ص ۵۲۵ ـ ۵۲۶.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>


==ریشه احتمالی داستان==
با نزول این [[آیات]]، به غم‌های [[پیامبر]] افزوده شد، تا اینکه بعد از مدتی، آیاتی نازل شد که [[نشانه]] [[عفو و گذشت]] [[خداوند]] نسبت به حضرت بود: {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص۱۲۰-۱۳۱؛ [[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]].</ref>.
با در نظر گرفتن چند مطلب ریشه احتمالی [[داستان غرانیق]] روشن می‌شود:
#[[مبارزه]] با [[شرک]] و [[بت‌پرستی]] در رأس برنامه‌های [[پیامبر گرامی]]{{صل}} بود و هرگاه سخنی از بت‌ها به میان می‌آورد در جهت نفی آنها بود و مشرکان نیز از روش آن حضرت [[آگاه]] بودند.
#مشرکان به یکدیگر توصیه می‌کردند که به [[قرآن]] گوش فرا ندهند و در ضمن ([[تلاوت]]) آن [[بیهوده‌گویی]] (سر و صدا و جنجال) کنند. {{متن قرآن|وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسْمَعُوا لِهَذَا الْقُرْآنِ وَالْغَوْا فِيهِ لَعَلَّكُمْ تَغْلِبُونَ}}<ref>«و کافران گفتند: به این قرآن گوش ندهید و در (هنگام خوانده شدن) آن، سخنان بیهوده سر دهید باشد که پیروز گردید» سوره فصلت، آیه ۲۶.</ref>
#[[مشرکان قریش]] برای بتها [[احترام]] قائل بودند و از آنها [[امید]] [[شفاعت]] داشتند و در ضمن [[طواف]] [[کعبه]] این سرود را می‌خواندند: {{عربی|"واللاتِ و العُزّی و مناةِ الثالثةِ الاخری فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی"}}<ref>تاریخ قرآن، ص ۱۵۸.</ref> بنابراین، احتمال می‌رود هنگامی که پیامبر گرامی{{صل}} [[آیه]] {{متن قرآن|أَفَرَأَيْتُمُ اللاَّتَ وَالْعُزَّى وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الأُخْرَى }}<ref>«آیا بت‌های «لات» و «عزّی» را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ و آن سومین بت دیگر «منات» را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.</ref> را خواند و مشرکان براساس روش همیشگی حضرت می‌دانستند که در ادامه به نفی و [[نکوهش]] بتها خواهد پرداخت و از سویی مایل بودند هنگامی که آن حضرت، [[آیات الهی]] را می‌خواند جنجال کنند این جمله را که [[شعار]] آنان بود با صدای بلند تکرار کردند و همانجا به نظرشان رسید که در [[تجلیل]] از بتها با صدای بلند بگویند: {{عربی|"واللاتِ و العُزّی و مناةِ الثالثةِ الاخری فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی"}} و در این هنگام افرادی که در فاصله‌ای دورتر از آن [[حضرت]] بوده‌اند [[گمان]] کرده باشند که این جمله را نیز که هموزن [[آیات]] پیشین [[سوره نجم]] است ایشان فرموده یا خود همان [[مشرکان]] چنین شایع کرده باشند، افزون بر آن، این احتمال نیز به طور جدّی مطرح شده است که این داستان از [[روایات]] [[اسرائیلی]] است که برای بهره‌گیری [[تبلیغاتی]] ضدّ [[اسلام]] به دست برخی علمای [[یهود]] و [[نصارا]] ساخته و در [[روایات اسلامی]] وارد شده است<ref>الاسرائیلیات، ص۳۱۶ـ۳۲۱؛ میقات، ش۲۴، ص۷۳.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۴.</ref>


==[[روایات]] [[شان نزول]]==
==ادله قرآنی بطلان [[افسانه غرانیق]] ==
=== تضاد حدیث غرانیق با آیات عصمت پیامبر ===
[[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} را می‌توان از [[آیات]] متعددی به [[اثبات]] رساند. [[عصمت]] آن حضرت با استناد به سه دسته از [[آیات]] قابل [[اثبات]] است. نخست آیاتی که مشتمل بر [[عصمت]] تمامی [[انبیای الهی]] است. دوم آیاتی که منحصر در [[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} بوده و به نوعی [[مصونیت]] آن حضرت را از ارتکاب انواع [[معاصی]]، [[خطا]]، [[اشتباه]] و نیز [[فراموشی]] [[ ثابت]] می‌کنند و سوم: آیاتی که مشتمل بر عصمت اهل بیت یا جانشینان پیامبر هستند. در توضیح دسته نخست باید گفت: بدیهی است که پس از [[اثبات عصمت انبیا]] {{عم}}، [[اثبات]] [[عصمت رسول خدا]] {{صل}} که خود [[افضل]] از سایر [[انبیا]] و [[رسل]] است امری [[سهل]] خواهد بود.؛ چراکه شخص [[افضل]] نمی‌تواند فاقد مقامی باشد که [[مفضول]] آن را دارا است.
 
در ادامه ابتدا به [[آیات]] دسته نخست اشاره می‌نماییم و سپس [[آیات]] منحصر در [[عصمت پیامبر خاتم]]{{صل}} را [[ذکر]] می‌کنیم.
 
==== آیات مشتمل بر عصمت پیامبران ====
{{اصلی|اثبات عصمت پیامبران}}
در برخی از [[آیات قرآن کریم]] خصوصیاتی همچون اصطفای [[الهی]]، [[وجوب اطاعت]] تام و عدم [[تسلط]] [[شیطان]] بر برخی [[انسان‌های برگزیده]] و نیز [[الگو]] بودن [[انبیا]] بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، [[خطا]]، [[نسیان]] و [[اشتباه]] که همان [[حقیقت عصمت]] است، اشاره دارند.
 
===== عدم تسلط شیطان بر [[پیامبران]] =====
به عنوان نمونه [[خدای متعال]] در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: {{متن قرآن|إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ}} <ref>«قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.</ref>. فراز: {{متن قرآن|لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ}}، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از [[بندگان]] حقيقى [[خداوند]] را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از [[آیه]]، قرینه است بر اینکه مراد از «[[عبادی]]»، صرفا بندگان [[خالص]] و [[حقیقی]] خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در [[زندگی]] خویش مرتکب برخی [[گناهان]] شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از [[ارتکاب معاصی]]، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر [[وسوسه‌های ابلیس]] نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای [[نفی]] تأثیر [[وسوسه]] در [[عبادالله]] است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از [[قرآن کریم]] و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به [[خدا]] [[توکل]] می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، [[ثابت]] می‌نماید<ref>سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>
 
===== اصطفای الهی پیامبران =====
واژه «[[اصطفا]]» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است<ref>راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.</ref>. روشن است که حاصل [[گزینش الهی]] و [[خالص]] کردن برخی توسط او چیزی جز [[عصمت]] نیست.
 
به عنوان نمونه [[قرآن کریم]] در جایی می‌فرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ}}، {{متن قرآن|يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ}}<ref>«خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.</ref>. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات {{متن قرآن|أَيْدِيهِمْ}} و {{متن قرآن|خَلْفَهُمْ}} بر اساس دیدگاه برخی [[مفسران]] به {{متن قرآن|رُسُلًا}}<ref>طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.</ref> و طبق نظر برخی دیگر به {{متن قرآن|النَّاسِ}}<ref>زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...</ref> برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی [[اصطفا]]، [[تفسیر آیه]] چنین می‌شود که [[خداوند]] از میان [[مردم]] و [[فرشتگان]]، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت [[پیام]] آور تضمین نشده باشد، [[ابلاغ]] این پیام دچار آسیب شده و با غرض [[ارسال رسل]] ناسازگار خواهد بود<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>.
 
===== امر به [[اطاعت]] تام و مطلق از [[پیامبران]] =====
[[خداوند متعال]] در دسته دیگری از [[آیات]] به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[رسولان]] خود و نیز [[تأسی]] به آنان امر کرده است<ref>سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.</ref>. روشن است که بر اساس قواعد [[کلامی]] صدور چنین امری از سوی [[خدای متعال]]، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای [[حکیم]] صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام [[معاصی]]، [[نسیان]]، [[خطا]] و [[اشتباه]] است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم [[ارتکاب معاصی]] دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از [[انبیا]] {{عم}}، [[معتقد]] شویم، غرض از ارسال [[نبی]] یا [[رسول]] نقض شده و [[اطمینان]] به گفتار و [[کردار]] [[انبیا]] و [[رسل]] {{عم}} در نظر مکلفین به [[اطاعت]] به صورت کامل محقق نخواهد شد<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>.
 
===== معرفی [[پیامبران]] به عنوان الگوی حسنه =====
[[مصونیت انبیا]] {{عم}} را می‌توان از [[آیات]] دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به [[تأسی]] از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه [[قرآن کریم]] از [[رسول گرامی اسلام]] {{صل}} به عنوان اسوه‌ای [[نیکو]] یاد کرده و می‌فرماید: {{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا}}<ref>«قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. همچنین از [[حضرت ابراهیم]]{{ع}} یاد کرده و می‌فرماید: {{متن قرآن|قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..}}، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست.»<ref>سوره ممتحنه، آیه ۴.</ref>.
 
واژه «[[اسوه]]» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. [[قدوه]] نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او [[اقتدا]] می‌شود<ref>فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.</ref>. کیفیت [[استدلال]] به این آیات چنین است که [[خدای متعال]]، [[پیامبراکرم]] {{صل}} و حضرت ابراهیم{{ع}} را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان [[الگو]] و [[سرمشق]] دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا {{عم}}[[ امر]] کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با [[عصمت]] اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر [[معصوم]] و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>.
 
===== [[اتمام حجت]] [[هدف]] از [[بعثت انبیا]] =====
در دسته‌ای دیگر از آیات، [[اتمام حجت]] بر [[مردم]] به عنوان یکی از [[اهداف بعثت انبیا]] معرفی شده است. [[قرآن کریم]] در این خصوص می‌فرماید: {{متن قرآن|رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا}}<ref>«پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>
 
===== آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند =====
در [[قرآن کریم]] از [[عصمت]] و [[امانتداری]] [[فرشتۀ وحی]] [[سخن]] گفته شده است به نحوی که [[خداوند]] دربارۀ آنان فرموده است: {{متن قرآن|لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.</ref>، بنابراین اگر حاملِ اول [[وحی]] یعنی [[فرشتگان]] از جمله [[جبرئیل]] دارای [[عصمت]] باشد، حامل دیگر آن یعنی [[پیامبر]] هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن [[عصمت]] همانطور که نقض [[امانتداری]] فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض [[امانتداری]] [[پیامبران]] هم خواهد بود<ref>ر.ک: [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.</ref>.
 
==== آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم{{صل}} ====
[[آیات]] دال بر [[عصمت رسول خدا]]{{صل}} را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.
 
===== خبر از دوری حضرت از [[گمراهی]] و [[هوای نفس]] =====
[[قرآن کریم]] ضمن بیان [[اوصاف پیامبر]] خاتم{{صل}} و [[نفی]] هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های [[پیامبر]]{{صل}} را مستند به [[وحی الهی]] دانسته و می‌فرماید: {{متن قرآن|مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى ‏* وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي}}<ref>صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.‏» سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>.
 
مرحوم [[علامه طباطبائی]] در [[تفسیر]] این آیات می‌گوید: {{متن قرآن|ما يَنْطِقُ}}، مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب {{متن قرآن|صَاحِبُكُمْ}} به [[مشرکین]] است، به خاطر این قرینه مقامی باید گفت که منظور این است که سخنان آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن می‌خواند و آنچه از [[قرآن]] برایتان [[تلاوت]] می‌کند، ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب می‌گوید، وحیی است که [[خدای متعال]] به او نازل می‌کند»<ref>طباطبایی، سیدمحمد حسین، [[المیزان]]، ذیل [[سوره نجم]]، آیات ۴-۲.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص ۷۳.</ref>
 
با این وجود برخی [[مفسران]] معاصر معتقدند، از [[آیه]] {{متن قرآن|وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي}} چنین استفاده می‌شود که [[رفتار]] و [[سیره پیامبر]]{{صل}} هم علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون [[اذن]] [[وحی]] نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه [[استنباط]] کنیم از آیات دیگری مثل آیه ۵۰ سوره انعام و آیات دیگر، چنین چیزی استظهار می‌شود<ref>ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۸، ص۳۲.</ref>.<ref>[[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم]]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]].</ref>
 
===== [[ امر]] به [[اطاعت]] مطلق از آن حضرت =====
قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از [[فرامین]] [[پیامبر خاتم]]{{صل}}، امر کرده<ref>سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.</ref> و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم [[عصمت]] است. این معنا از [[آیات]] دیگری که به [[وجوب اطاعت]] مطلق از [[اوامر و نواهی]] [[رسول خدا]]{{صل}} [[امر]] فرموده نیز قابل استفاده است. {{متن قرآن|... مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا...}}<ref>آنچه رسول حق دستور دهد (و منع یا عطا کند) بگیرید و هر چه نهی کند را واگذارید» سوره حشر، آیه ۷.</ref>.
 
===== معرفی حضرت به عنوان [[اسوه حسنه]] =====
توضیح این بخش در مورد چهارم از عنوان ادله قرآنی [[عصمت انبیا]] بیان شد.
 
===== تاکید بر عدم ارتکاب [[فراموشی]] =====
آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از [[نسیان]] و فراموشی است که [[قرآن کریم]] در این باره نیز چنین می‌فرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى}}<ref>ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.</ref>.
 
==== آیات دال بر عصمت پیامبر اکرم و [[اوصیاء]] ایشان ====
دسته‌ای دیگر از آیات بر عصمت پیامبراکرم و اهل بیت یا اوصیای ایشان دلالت دارند. روشن است که با اثبات عصمت اوصیای آن حضرت، عصمت خود پیامبرخاتم{{صل}} نیز به طریق اولی ثابت خواهد شد.
# [[آیه تطهیر]]: یکی از آیاتی که به روشنی بر عصمت پیامبر اکرم {{صل}} و اوصیاء ایشان دلالت دارد، «آیه تطهیر» است. در این آیه، از [[اراده خداوند]] بر دور کردن [[پلیدی]] از [[اهل‌بیت]] {{عم}} و [[پاک]] گردانیدن ایشان سخن به میان آمده است.
# آیه {{متن قرآن|وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.</ref>؛ {{متن قرآن|وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ}}<ref>«و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.</ref>. بدون تردید این [[آیه]] بر [[عصمت]] تمام هدایت کنندگان به سوی [[حق]] دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق [[هدایت]] و بر اساس آن [[داوری]] کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست اینکه حق را کاملاً بشناسد تا هیچ گاه در تشخیص آن از [[باطل]] به [[اشتباه]] نیفتد و دوم اینکه همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای [[دادگری]]، بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت [[هدایت مردم]] به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند، به [[یقین معصوم]] است. بنابراین امتی که [[خداوند]] آنها را برای هدایت و دادگری بر اساس حق برگزیده است، [[معصوم]] هستند و می‌دانیم که تنها [[پیامبران]] و [[اوصیاء]] ایشان شأنیت هدایت و دادگری به حق را دارند. در نتیجه این آیه یقیناً بر [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}} و اوصیاء حضرتش {{عم}} دلالت دارد و بلکه از یک نگاه، به عصمت تمامی [[انبیاء]] الهی و اوصیاء ایشان نیز دلالت می‌کند.
# آیه دیگری که عصمت پیامبر اکرم {{صل}} و [[امامان]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} را بیان می‌کند، آیه یکصد و سوم [[سوره آل عمران]] است. [[خدای تعالی]] در این آیه، با امر بر اعتصام و تمسّک به حبل خویش می‌فرماید: {{متن قرآن|وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا}}<ref>«و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.</ref>. چنانکه می‌بینیم، در این [[آیه]] [[بندگان خدا]] به صورت مطلق به اعتصام بر حبل [[خداوند]] امر شده‌اند و روشن است که امر مطلق به اعتصام به کسانی که مرتکب [[خطا]] و [[عصیان]] شوند محال است. پس آیه فوق بی‌شک بر [[عصمت]] [[حبل الله]] دلالت دارد و چون در [[سنّت]] [[رسول اکرم]] {{صل}} ـ که تنها [[مفسّر]] و تبیین‌کننده کتاب است ـ [[اوصیاء]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به عنوان مصداق حبل‌الله معرفی شده‌اند<ref>ر.ک: تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۶۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۹، ح۱۷۸؛ فضائل امیرالمؤمنین {{ع}} (ابن عقدة)، ص۱۸.</ref>، پس این آیه بر [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}} و اوصیاء ایشان اشاره دارد.
# آیه دیگر، آیه [[شریف]] [[انذار]] است. خداوند در این آیه می‌فرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ}}<ref>«تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.</ref>. این آیه نیز بر عصمت پیامبر اکرم {{صل}} و [[امیرالمؤمنین]] {{عم}} دلالت دارد؛ زیرا ـ چنانکه پیش از این نیز اشاره شد ـ انذار و [[هدایت]] دیگران بدون برخورداری از عصمت ناممکن است. پس آن کس که [[وظیفه]] انذار و هدایت قومی را بر عهده دارد باید [[معصوم]] باشد. روشن است که خطاب خداوند در این آیه به پیامبر اکرم {{صل}} است و خداوند [[پیامبر]] خویش را منذر می‌خواند و بر اساس سنّت صحیح و صریح [[نبوی]]، «هاد» در این آیه را [[حضرت امیرالمؤمنین]] {{ع}} قصد کرده است<ref>ر.ک: المستدرک علی الصحیحین ۳، ص۱۲۹ - ۱۳۰؛ تفسیر ابن أبی حاتم، ج۷، ص۲۲۲۵، ح۱۲۱۵۲.</ref>. در نتیجه آیه فوق نیز به عصمت پیامبر اکرم {{صل}} و [[وصی]] ایشان نظر دارد.
# [[خدای تعالی]] در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: {{متن قرآن|بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ}}<ref>«و گفتند خداوند بخشنده (از فرشتگان) فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست؛ بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.</ref>. پر واضح است که این فقط [[معصوم]] است که هرگز در [[سخن گفتن]] بر [[خدا]] پیشی نمی‌گیرد و همواره بر اساس امر و [[فرمان خداوند]] عمل می‌کند و از آنجا که در [[سنّت نبوی]]، [[پیامبر]] و [[اهل بیت]] او {{عم}} مصداق «عباد مکرمون» معرفی شده‌اند؛ از این‌رو این [[آیه]] [[شریف]] نیز بی‌شک بر [[عصمت پیامبر اکرم]] {{صل}} و [[اوصیاء]] حضرتش دلالت دارد.
# آیه {{متن قرآن|وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا}}<ref>«و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامی‌نهیم و وی را به دوزخ می‌افکنیم و این بد پایانه‌ای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.</ref> نیز بر عصمت پیامبر اکرم {{صل}} و [[ائمه اطهار]] {{عم}} دلالت دارد.
# آیه دیگر، [[آیه مودّت]] است. از این آیه نیز می‌توان [[عصمت رسول خدا]] {{صل}} و [[امامان]] [[اهل‌بیت]] {{عم}} را استفاده نمود<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص ۸۸.</ref>.
 
==== تنافی و مخالفت با سایر آیات قرآن ====
این [[حدیث]] مخالف [[قرآن]] است و حدیث مخالف قرآن بر اساس [[قوانین]] [[علم]] [[درایه]]، هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و [[دروغ]] است<ref> الکافی، ج ۱، ص۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص۸۴.</ref>.<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]]؛ [[مهدی سازندگی|سازندگی، مهدی]]، [[عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن (کتاب)|عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن]]، ص۳۷۶.</ref>.
وجوه مخالفت این حدیث با آیات قرآن نیز متعدد است و با مروری گذرا بر [[آیات قرآن]]، تنافی این داستان با [[قرآن]] به خوبی نمایان می‌شود.
#تنافی با آیاتی که همه گفتار و رفتار پیامبر را وحی می‌دانند {{متن قرآن|مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.</ref>. این آیات با صراحت، دخالت هرگونه [[هوای نفسانی]] را از گفتار پیامبر{{صل}}، و گفتار آن حضرت را در [[تبیین آموزه‌های دینی]]، تنها برگرفته از سرچشمه زلال [[وحی]] معرفی می‌کنند و هرگونه [[انحراف]] از راه [[حق]] و گم کردن مقصد را از ساحت [[نبوی]] حضرت به دور می‌دارند، چه [[گمراهی]] و [[انحرافی]] از این بالاتر که ناخواسته در میان آیات [[توحید]]، ناگاه لب به [[ستایش]] از بتان بگشاید و چه نطقی از روی [[هوا و هوس]] از این بدتر که سخن [[شیطان]] را بر [[کلام خداوند]] بیفزاید؟!
# تنافی با آیاتی که به نکوهش بت پرستان می‌پردازند: {{متن قرآن|إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ}}<ref>«آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.</ref>. همچنین به این نکته توجه داده شده است که [[فرشتگان]]، تنها در چارچوب [[رضایت]] و [[اذن الهی]] می‌توانند [[شفاعت]] کنند؛ چه رسد به اجسام بی‌جانی چون بتان که هیچ کاری از دستشان ساخته نیست. همه [[باور]] [[مشرکان]] از سر [[جهل]] و [[ناآگاهی]] و بر پایه پندار و [[دنیاگرایی]] است: {{متن قرآن|وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى *... وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ}}<ref>«و بسا فرشته‌هایی در آسمان‌هاست که میانجیگریشان هیچ به کار نمی‌آید مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد *... و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۶-۲۸.</ref>.
# تنافی با آیاتی که بر حفظ الهی پیامبر از وسوسه‌های شیطانی دلالت دارند:{{متن قرآن|وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا}}<ref>«و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.</ref>. با توجه به اینکه [[آیه]] ۷۲ همین [[سوره]] نشان می‌دهد [[کافران]] و مشرکان می‌کوشیدند با وسوسه‌های خود، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} را از [[وحی]] آسمانی [[منحرف]] کنند، روشن می‌شود که [[خداوند]] هرگز [[اجازه]] نداده است آنان به این خواسته شوم خود دست یابند؛ {{متن قرآن|وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ}}<ref>«و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.</ref>. این [[آیه شریفه]]، نشان دهنده آن است که خداوند با [[امدادهای غیبی]]، راه نفوذ هرگونه وسوسه‌ای را از سوی [[شیاطین]] بر [[دل]] پیامبر اکرم{{صل}} بسته و حضرتش را از هر [[انحرافی]] [[امان]] بخشیده است<ref>ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۷۲.</ref>.
#تنافی با آیات دال بر عصمت پیامبر در تلقی و ابلاغ وحی: {{متن قرآن|إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ}}<ref>«و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶.</ref>؛ از این آیات چنین استفاده می‌شود که '''اولا''' پیامبراکرم در مقام ضبط وحی، فراموش کار نیست: {{متن قرآن|سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى}}<ref>«زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.</ref>؛ '''ثانیا''' آن حضرت در مقام انشا و [[ابلاغ]]، {{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید» سوره نجم، آیه ۳.</ref>، و '''ثالثا''' در مقام اجرای مأموریت، به دور از هر گونه [[بخل]] و [[کتمان]] است: {{متن قرآن|وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ}}<ref>«و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد،» سوره تکویر، آیه ۲۴.</ref>.<ref>ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۸۱.</ref>
#تنافی با آیات دال بر عصمت پیامبر از صفات رذیله: آیاتی چند، حکایت از آن دارند که [[خداوند]] پیامبرش را از اموری که در مرتبه‌ای پایین‌تر از [[گناه]] قرار دارند، مانند فظاظت ([[خشونت]])، و [[غلظت]] [[قلب]] ([[سنگ‌دلی]])<ref>ر.ک: {{متن قرآن|فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ}} «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.</ref> و [[شاعر]] بودن، [[منزه]] و [[پاک]] فرموده است. حال چسان ممکن است آن حضرت این گونه به [[ستایش]] از بتان بپردازد و عنایت الهی، حضرتش را مصون ندارد؟<ref>ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۵۳.</ref>.
# تنافی با آیاتی که بیانگر نگهبانی فرشتگان از انبیا هنگام نزول وحی است: [[خداوند متعال]] برای رسیدن بی‌کم وکاست پیام‌های [[الهی]] به [[مردم]]، نگهبانانی از [[فرشتگان]] در پیش رو و پشت سر [[پیامبران]] قرار می‌دهد: {{متن قرآن|إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}<ref>«جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.</ref> و بر این اساس برای پذیرش [[افسانه غرانیق]] که می‌گوید:[[ شیطان]] توانست کلماتی را از نزد خود در میان [[آیات الهی]] قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند<ref>[[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)| دائرة المعارف قرآن کریم ج۴]]؛ [[مهدی سازندگی|سازندگی، مهدی]]، [[عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن (کتاب)|عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن]]، ص۳۷۶.</ref>.
 
==== تناقض با [[دعوت]] همیشگی [[پیامبر]] به [[توحید]] ====
این داستان خود، [[گواه]] [[کذب]] خود است؛ زیرا [[پیامبری]] که از [[روز]] اول دعوتش ـ و حتی قبل از آن ـ سرلوحه کار او [[یکتاپرستی]] و [[مبارزه]] با [[بت‌ها]] بوده، چگونه ممکن است چنین کلماتی را بر زبان آورد؟<ref>جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۰۷.</ref>. چگونه ممکن است حتی یک شخص عادی، در یک فاصله کوتاه، سخنانی این چنین متناقض بگوید، و هیچ یک از مخاطبان پی به تناقض آشکار آن نبرد؟ جاعلان و سازندگان این قصّه، ناشیانه آن را در جریان نزول سوره‌ای ادعا کرده‌اند که در [[آیه]] ۲۳ آن در نکوهش بت‌ها آمده است<ref>الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۸-۱۹۹.</ref>: {{متن قرآن|إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى}}<ref>«آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.</ref>. شگفتا که برخی، این عقب‌نشینی از مواضع پیشین را، حتی به قبل از جریان این داستان نسبت داده، می‌گویند: چون روی‌گردانی و [[انکار]] [[قریش]]، بر حضرت گران می‌آمد، [[آرزو]] می‌کرد که چیزی از جانب [[خدا]] نازل شود که به نحوی [[دل]] [[مشرکان]] را با حضرت نرم کند؛ تا اینکه این جریان اتفاق افتاد و آرزوی حضرت تحقق یافت؟<ref>ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.</ref>.
 
==== تناقض با [[شأن نزول آیه]] ====
#ظاهر سیاق آیه حکایت از آن دارد که منظور از {{متن قرآن|أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ}} همان [[توحید]] و روش درست و نفی شرک است. برخی [[اسباب نزول]] [[آیه]] نیز این برداشت را [[تأیید]] می‌کند. [[سبب نزول]] این آیه، این سان نقل شده است که [[مشرکان]] از حضرت خواستند خدایان آنان را به بدی یاد نکند و بردگانشان را که به حضرت [[ایمان]] آورده‌اند، از خود دور سازد تا مشرکان با حضرت بنشینند و بحث را دنبال کنند. پس آیه این گونه [[تفسیر]] می‌شود: نزدیک بود مشرکان تو را بلغزانند و از آنچه به تو [[وحی]] شده است دور گردانند و در نتیجه بر ما [[افترا]] ببندی؛ چراکه [[رفتار]] تو افترا بر ما شمرده می‌شود؛ چون به ما منسوبی؛ اما با [[حفظ]] و صیانت ما از این [[لغزش]] در [[امان]] ماندی<ref>ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲.</ref>.
#در [[شأن نزول آیه]] چنین [[روایت]] شده است که مشرکان به [[پیامبر اکرم]]{{صل}} گفتند: ما [[اجازه]] نمی‌دهیم بدون دست زدن به بت‌های ما [[حجر الاسود]] را استلام کنی. [[پیامبر]]{{صل}} نیز [[عزم]] داشت تا در ظاهر، این کار را انجام دهد، اما در [[قلب]] همچنان این کار را ناپسند می‌داشت که این آیه نازل شد...<ref>ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۵، ص۸۸.</ref>.
#همچنین در روایتی آمده است [[قریش]] به حضرت پیشنهاد کردند اگر آیه [[رحمت]] را به آیه عذاب و آیه عذاب را به آیه رحمت تبدیل کنی، به تو ایمان می‌آوریم که این [[آیه شریفه]] نازل شد<ref>ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۲۸۴.</ref>. در پاره‌ای از [[روایات]]، نسبت‌های ناروایی به پیامبر{{صل}} داده شده است که [[تأویل]] پذیر نیست و حاکی از آن است که دست جعل، این روایات را ساخته و پرداخته است. پس تفسیر را نمی‌توان به این روایات پیوند داد<ref>ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۸، ص۱۲۳.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص۴۰۳-۴۰۸.</ref>
#بر پایه اخباری، آیه درباره [[امیرمؤمنان]]، علی{{ع}} است. [[حضرت رسول]]{{صل}} که می‌دانست بسیاری از همان [[مسلمانان]]، به ویژه [[منافقان]]، با علی{{ع}} [[دشمنی]] دارند - چراکه او در [[جنگ‌ها]] پدران و [[برادران]] و [[خویشان]] آنها را کشته بود- هنگامی که [[امر الهی]] درباره [[نصب]] [[امیرمؤمنان]]، علی{{ع}} بر [[خلافت]] رسید، برای اینکه آنها دست از [[اسلام]] برندارند، در [[ابلاغ]] امر الهی قدری توقف کرد. [[خداوند]] برای اینکه [[مسلمانان]] بدانند حضرتش در اجرای [[اوامر الهی]] کوتاهی نمی‌کند، این [[آیه]] را نازل فرمود و این توقف حضرت هم [[مخالفت]] با امر الهی نبود؛ زیرا وقت آن تا موقع [[غدیر خم]] که مسلمانان متفرق می‌شدند، وسعت داشت. در عبارت {{متن قرآن|وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ}}، «ان» مخففه از مثقله است و فاعل {{متن قرآن|كَادُوا}} همان جماعت مسلمانان است که نزدیک بود [[پیغمبر]]{{صل}} را تفتین کنند و منصرفش سازند. در عبارت {{متن قرآن|عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.</ref>، {{متن قرآن|الَّذِي}} امیرمؤمنان است و موضوع [[وحی]]، [[تبلیغ]] خلافت و [[نصب علی]]{{ع}} است. {{متن قرآن|لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ}}؛ بر اساس این عبارت، توقع و تقاضای آنها این بود که [[رسول خدا]]{{صل}} بر خلاف [[وحی الهی]]، غیر علی{{ع}} را بر خلافت نصب کند {{متن قرآن|وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا}}<ref>«و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.</ref> می‌گفتند اگر چنین کنی، ما تو را [[دوست]] خود می‌گیریم؛ [[غافل]] از اینکه آن حضرت، از روی [[هوای نفس]] [[سخن]] نمی‌گوید؛ بلکه آنچه می‌گوید، جز وحی نازل شده بر او نیست {{متن قرآن|مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref> و خداوند نیز می‌فرماید: {{متن قرآن|وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ}}<ref>«و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.</ref>.<ref>ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۲۸۹.</ref>.<ref>[[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|نور عصمت بر سیمای نبوت]]، ص۱۲۰-۱۳۱.</ref>
 
== [[پرسش]] مستقیم ==
{{پرسش‌های وابسته}}
# [[افسانه غرانیق چیست؟ و چه ارتباطی با عصمت پیامبر دارد؟ (پرسش)]]
{{پایان پرسش‌های وابسته}}


== منابع ==
== منابع ==
{{منابع}}
{{منابع}}
# [[پرونده:1379719.jpg|22px]] [[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|'''عصمت از منظر فریقین''']]
# [[پرونده:000055.jpg|22px]] [[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۴''']]
# [[پرونده:000055.jpg|22px]] [[حسن ضیاء توحیدی|توحیدی، حسن ضیاء]]، [[افسانه غرانیق (مقاله)|مقاله «افسانه غرانیق»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۴ (کتاب)|'''دائرة المعارف قرآن کریم ج۴''']]
# [[پرونده:1379701.jpg|22px]] [[مهدی سازندگی|سازندگی، مهدی]]، [[عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن (کتاب)|'''عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن''']]
# [[پرونده:1379703.jpg|22px]] [[جعفر انواری|انواری، جعفر]]، [[نور عصمت بر سیمای نبوت (کتاب)|'''نور عصمت بر سیمای نبوت''']]
# [[پرونده:1100840.jpg|22px]] [[محمد هادی فرقانی]] و [[محمد عباس‌زاده جهرمی]]، [[خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم (مقاله)|'''خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم''']]، [[شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی (نشریه)|دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی]]
# [[پرونده:1100767.jpg|22px]] [[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|'''عصمت امام''']]
{{پایان منابع}}
{{پایان منابع}}


خط ۵۴: خط ۱۱۹:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:مدخل]]
[[رده:عصمت پیامبر خاتم]]
[[رده:افسانه غرانیق]]

نسخهٔ ‏۱۷ فوریهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۲:۵۴

افسانه غرانیق عنوان داستانی است که در برخی متون و منابع اهل سنت نقل شده است. افسانه حکایتی بی‌اصل و دروغ است و تعبیر افسانه از آن روست که بیشتر دانشمندان اسلامی این داستان را بی‌پایه و دروغ دانسته‌اند. افسانه غرانیق به داستانی اشاره دارد که در آن رسول خدا هنگام نزول آیات سوره نجم تحت تسلط شیطان قرار گرفت و بدون آنکه خود متوجه گردد، برخی جملاتی که هم وزن با آیات این سوره بود و توسط شیطان به ایشان القاء شد را هنگام ابلاغ این سوره بر مردم قرائت فرمود که متضمن تعریف و تمجید از بت پرستان و بت‌های آنها بود تا آنجا که مورد اعتراض جبرئیل واقع شد. علاوه بر اینکه این داستان با عصمت پیامبر در مقام تلقی و ابلاغ وحی منافات دارد و ادله عقلی و نقلی بسیاری برای ردّ آن وجود دارد، اشکالات دیگری نیز همچون مخالفت با بسیاری از آیات قرآنی که مشتمل بر عدم امکان تسلط شیطان بر انبیا است نیز در پی دارد.

شرح ماجرا

در برخی منابع تفسیری[۱]، حدیثی[۲] و تاریخی[۳] اهل سنت چنین نقل شده است که وقتی پیامبر اکرم(ص)، در مکه سوره نجم را برای مردم قرائت می‌کردند، وقتی به این آیات رسیدند: أَفَرَأَيْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّى* وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَى[۴] ‌شیطان این جملات را به ناگاه بر زبان حضرت نهاد: تلک الغرانیق[۵] العلی و ان شفاعتهن لترتجی؛ آن سه بت، سفیدرویانی هستند که مقام والایی دارند و از آنها امید شفاعت می‌رود.

مشرکان که تا آن روز از زبان پیامبر(ص)، جز مخالفت با بت‌هایشان نشنیده بودند، از این تغییر موضع پیامبر بسیار خشنود شدند. پیامبر(ص) نیز ـ شاید به شکرانه اینکه توانسته است دل مشرکان را به دست آورد ـ به سجده افتاد و مشرکان نیز چنین کردند!

رسم جبرئیل بر این بود که شبِ همان روزی که آیاتی بر رسول خدا(ص) نازل می‌کرد، به خدمت حضرت فرود می‌آمد و از ایشان می‌خواست که آیات نازل شده در آن روز را باز گوید. آن روز به شب رسید و جبرئیل طبق معمول برای استماع قرائت پیامبر به خدمت حضرت رسید. پیامبر شروع به قرائت سوره نجم نمود تا رسید به جملاتی که از ناحیه شیطان به حضرت القا شده بود. ناگهان رنگ جبرئیل متغیر شد و با حالت عصبانیت گفت: مَه مَه! ساکت باش! من این لک هذا؟ این سخنان را از کجا آورده‌ای؟ حضرت پاسخ داد که اینها همان آیاتی است که تو بر من نازل کردی.جبرئیل گفت: آیا چنین کلام نکوهیده‌ای را من به تو آموخته‌ام؟

آن‌گاه پیامبر متوجه شد که اشتباه و گناه بزرگی مرتکب شده است و دریافت که در اثر چیرگی شیطان و اغوای او، این آیات را بر مردم خوانده است. ترس و اضطراب، سراسر وجودش را فرا گرفت و به عاقبت کار می‌اندیشید، و اینکه خداوند با او چگونه رفتار خواهد کرد. در این هنگام، برای نکوهش و سرزنش حضرت، آیاتی از سوره اسراء نازل شد: وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا * وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا * إِذًا لَأَذَقْنَاكَ ضِعْفَ الْحَيَاةِ وَضِعْفَ الْمَمَاتِ ثُمَّ لَا تَجِدُ لَكَ عَلَيْنَا نَصِيرًا[۶].

با نزول این آیات، به غم‌های پیامبر افزوده شد، تا اینکه بعد از مدتی، آیاتی نازل شد که نشانه عفو و گذشت خداوند نسبت به حضرت بود: وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ إِلَّا إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنْسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۷].[۸].

ادله قرآنی بطلان افسانه غرانیق

تضاد حدیث غرانیق با آیات عصمت پیامبر

عصمت پیامبر خاتم(ص) را می‌توان از آیات متعددی به اثبات رساند. عصمت آن حضرت با استناد به سه دسته از آیات قابل اثبات است. نخست آیاتی که مشتمل بر عصمت تمامی انبیای الهی است. دوم آیاتی که منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص) بوده و به نوعی مصونیت آن حضرت را از ارتکاب انواع معاصی، خطا، اشتباه و نیز فراموشی ثابت می‌کنند و سوم: آیاتی که مشتمل بر عصمت اهل بیت یا جانشینان پیامبر هستند. در توضیح دسته نخست باید گفت: بدیهی است که پس از اثبات عصمت انبیا (ع)، اثبات عصمت رسول خدا (ص) که خود افضل از سایر انبیا و رسل است امری سهل خواهد بود.؛ چراکه شخص افضل نمی‌تواند فاقد مقامی باشد که مفضول آن را دارا است.

در ادامه ابتدا به آیات دسته نخست اشاره می‌نماییم و سپس آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص) را ذکر می‌کنیم.

آیات مشتمل بر عصمت پیامبران

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت ایشان از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ [۹]. فراز: لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت می‌نماید[۱۰].[۱۱]

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۱۲]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.

به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۱۳]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات أَيْدِيهِمْ و خَلْفَهُمْ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به رُسُلًا[۱۴] و طبق نظر برخی دیگر به النَّاسِ[۱۵] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۱۶].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۱۷]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۱۸].

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۱۹]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَ الَّذِينَ مَعَهُ..، «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست.»[۲۰].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۲۱]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۲۲].

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا[۲۳].[۲۴]

آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۲۵]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۲۶].

آیات منحصر در عصمت پیامبر خاتم(ص)

آیات دال بر عصمت رسول خدا(ص) را می‌توان در چهار دسته کلی زیر خلاصه نمود.

خبر از دوری حضرت از گمراهی و هوای نفس

قرآن کریم ضمن بیان اوصاف پیامبر خاتم(ص) و نفی هر گونه گمراهی از آن حضرت، سخنان و گفته‌های پیامبر(ص) را مستند به وحی الهی دانسته و می‌فرماید: مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى ‏* وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي‏ * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي[۲۷].

مرحوم علامه طباطبائی در تفسیر این آیات می‌گوید: ما يَنْطِقُ، مطلق است و مقتضای این اطلاق آن است که هوای نفس از تمام سخنان پیامبر نفی شده باشد، اما از آن جایی که در این آیات خطاب صَاحِبُكُمْ به مشرکین است، به خاطر این قرینه مقامی باید گفت که منظور این است که سخنان آن جناب در آنچه شما مشرکین را به سوی آن می‌خواند و آنچه از قرآن برایتان تلاوت می‌کند، ناشی از هوای نفس نیست، بلکه هرچه در این باب می‌گوید، وحیی است که خدای متعال به او نازل می‌کند»[۲۸].[۲۹]

با این وجود برخی مفسران معاصر معتقدند، از آیه وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي چنین استفاده می‌شود که رفتار و سیره پیامبر(ص) هم علاوه بر گفتار آن جناب، هیچگاه بدون اذن وحی نبوده است و اگر هم فرضا چنین معنای فراگیری را نتوانیم از این آیه استنباط کنیم از آیات دیگری مثل آیه ۵۰ سوره انعام و آیات دیگر، چنین چیزی استظهار می‌شود[۳۰].[۳۱]

امر به اطاعت مطلق از آن حضرت

قرآن کریم در آیه‌ای به طور مطلق به اطاعت از فرامین پیامبر خاتم(ص)، امر کرده[۳۲] و بدیهی است، مقام آمریت مطلق مستلزم عصمت است. این معنا از آیات دیگری که به وجوب اطاعت مطلق از اوامر و نواهی رسول خدا(ص) امر فرموده نیز قابل استفاده است. ... مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا...[۳۳].

معرفی حضرت به عنوان اسوه حسنه

توضیح این بخش در مورد چهارم از عنوان ادله قرآنی عصمت انبیا بیان شد.

تاکید بر عدم ارتکاب فراموشی

آنچه باقی می‌ماند عصمت آن حضرت از نسیان و فراموشی است که قرآن کریم در این باره نیز چنین می‌فرماید: سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى[۳۴].

آیات دال بر عصمت پیامبر اکرم و اوصیاء ایشان

دسته‌ای دیگر از آیات بر عصمت پیامبراکرم و اهل بیت یا اوصیای ایشان دلالت دارند. روشن است که با اثبات عصمت اوصیای آن حضرت، عصمت خود پیامبرخاتم(ص) نیز به طریق اولی ثابت خواهد شد.

  1. آیه تطهیر: یکی از آیاتی که به روشنی بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء ایشان دلالت دارد، «آیه تطهیر» است. در این آیه، از اراده خداوند بر دور کردن پلیدی از اهل‌بیت (ع) و پاک گردانیدن ایشان سخن به میان آمده است.
  2. آیه وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۳۵]؛ وَمِمَّنْ خَلَقْنَا أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ[۳۶]. بدون تردید این آیه بر عصمت تمام هدایت کنندگان به سوی حق دلالت می‌کند؛ زیرا کسی که می‌خواهد دیگران را به حق هدایت و بر اساس آن داوری کند، لزوماً باید دو خصوصیت داشته باشد. نخست اینکه حق را کاملاً بشناسد تا هیچ گاه در تشخیص آن از باطل به اشتباه نیفتد و دوم اینکه همواره بر محور حق حرکت کند و هرگز از آن دور نگردد تا برای دادگری، بر اساس حق صلاحیت داشته باشد. روشن است که اگر کسی از حق جدا شود، صلاحیت هدایت مردم به سوی حق و دادگری بر اساس آن را نخواهد داشت و کسی که حق را بشناسد و از آن عدول نکند، به یقین معصوم است. بنابراین امتی که خداوند آنها را برای هدایت و دادگری بر اساس حق برگزیده است، معصوم هستند و می‌دانیم که تنها پیامبران و اوصیاء ایشان شأنیت هدایت و دادگری به حق را دارند. در نتیجه این آیه یقیناً بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء حضرتش (ع) دلالت دارد و بلکه از یک نگاه، به عصمت تمامی انبیاء الهی و اوصیاء ایشان نیز دلالت می‌کند.
  3. آیه دیگری که عصمت پیامبر اکرم (ص) و امامان اهل‌بیت (ع) را بیان می‌کند، آیه یکصد و سوم سوره آل عمران است. خدای تعالی در این آیه، با امر بر اعتصام و تمسّک به حبل خویش می‌فرماید: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُوا[۳۷]. چنانکه می‌بینیم، در این آیه بندگان خدا به صورت مطلق به اعتصام بر حبل خداوند امر شده‌اند و روشن است که امر مطلق به اعتصام به کسانی که مرتکب خطا و عصیان شوند محال است. پس آیه فوق بی‌شک بر عصمت حبل الله دلالت دارد و چون در سنّت رسول اکرم (ص) ـ که تنها مفسّر و تبیین‌کننده کتاب است ـ اوصیاء پیامبر اکرم (ص) به عنوان مصداق حبل‌الله معرفی شده‌اند[۳۸]، پس این آیه بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء ایشان اشاره دارد.
  4. آیه دیگر، آیه شریف انذار است. خداوند در این آیه می‌فرماید: إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ[۳۹]. این آیه نیز بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) دلالت دارد؛ زیرا ـ چنانکه پیش از این نیز اشاره شد ـ انذار و هدایت دیگران بدون برخورداری از عصمت ناممکن است. پس آن کس که وظیفه انذار و هدایت قومی را بر عهده دارد باید معصوم باشد. روشن است که خطاب خداوند در این آیه به پیامبر اکرم (ص) است و خداوند پیامبر خویش را منذر می‌خواند و بر اساس سنّت صحیح و صریح نبوی، «هاد» در این آیه را حضرت امیرالمؤمنین (ع) قصد کرده است[۴۰]. در نتیجه آیه فوق نیز به عصمت پیامبر اکرم (ص) و وصی ایشان نظر دارد.
  5. خدای تعالی در آیه‌ای دیگر می‌فرماید: بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ * لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۴۱]. پر واضح است که این فقط معصوم است که هرگز در سخن گفتن بر خدا پیشی نمی‌گیرد و همواره بر اساس امر و فرمان خداوند عمل می‌کند و از آنجا که در سنّت نبوی، پیامبر و اهل بیت او (ع) مصداق «عباد مکرمون» معرفی شده‌اند؛ از این‌رو این آیه شریف نیز بی‌شک بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و اوصیاء حضرتش دلالت دارد.
  6. آیه وَمَنْ يُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُ الْهُدَى وَيَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِيرًا[۴۲] نیز بر عصمت پیامبر اکرم (ص) و ائمه اطهار (ع) دلالت دارد.
  7. آیه دیگر، آیه مودّت است. از این آیه نیز می‌توان عصمت رسول خدا (ص) و امامان اهل‌بیت (ع) را استفاده نمود[۴۳].

تنافی و مخالفت با سایر آیات قرآن

این حدیث مخالف قرآن است و حدیث مخالف قرآن بر اساس قوانین علم درایه، هرچند سند آن صحیح باشد فاقد اعتبار بوده، قطعا ساختگی و دروغ است[۴۴].[۴۵]. وجوه مخالفت این حدیث با آیات قرآن نیز متعدد است و با مروری گذرا بر آیات قرآن، تنافی این داستان با قرآن به خوبی نمایان می‌شود.

  1. تنافی با آیاتی که همه گفتار و رفتار پیامبر را وحی می‌دانند مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۴۶]. این آیات با صراحت، دخالت هرگونه هوای نفسانی را از گفتار پیامبر(ص)، و گفتار آن حضرت را در تبیین آموزه‌های دینی، تنها برگرفته از سرچشمه زلال وحی معرفی می‌کنند و هرگونه انحراف از راه حق و گم کردن مقصد را از ساحت نبوی حضرت به دور می‌دارند، چه گمراهی و انحرافی از این بالاتر که ناخواسته در میان آیات توحید، ناگاه لب به ستایش از بتان بگشاید و چه نطقی از روی هوا و هوس از این بدتر که سخن شیطان را بر کلام خداوند بیفزاید؟!
  2. تنافی با آیاتی که به نکوهش بت پرستان می‌پردازند: إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ[۴۷]. همچنین به این نکته توجه داده شده است که فرشتگان، تنها در چارچوب رضایت و اذن الهی می‌توانند شفاعت کنند؛ چه رسد به اجسام بی‌جانی چون بتان که هیچ کاری از دستشان ساخته نیست. همه باور مشرکان از سر جهل و ناآگاهی و بر پایه پندار و دنیاگرایی است: وَكَمْ مِنْ مَلَكٍ فِي السَّمَاوَاتِ لَا تُغْنِي شَفَاعَتُهُمْ شَيْئًا إِلَّا مِنْ بَعْدِ أَنْ يَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ يَشَاءُ وَيَرْضَى *... وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ[۴۸].
  3. تنافی با آیاتی که بر حفظ الهی پیامبر از وسوسه‌های شیطانی دلالت دارند:وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا[۴۹]. با توجه به اینکه آیه ۷۲ همین سوره نشان می‌دهد کافران و مشرکان می‌کوشیدند با وسوسه‌های خود، پیامبر اکرم(ص) را از وحی آسمانی منحرف کنند، روشن می‌شود که خداوند هرگز اجازه نداده است آنان به این خواسته شوم خود دست یابند؛ وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ أَنْ يُضِلُّوكَ وَمَا يُضِلُّونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ[۵۰]. این آیه شریفه، نشان دهنده آن است که خداوند با امدادهای غیبی، راه نفوذ هرگونه وسوسه‌ای را از سوی شیاطین بر دل پیامبر اکرم(ص) بسته و حضرتش را از هر انحرافی امان بخشیده است[۵۱].
  4. تنافی با آیات دال بر عصمت پیامبر در تلقی و ابلاغ وحی: إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ[۵۲]؛ از این آیات چنین استفاده می‌شود که اولا پیامبراکرم در مقام ضبط وحی، فراموش کار نیست: سَنُقْرِئُكَ فَلَا تَنْسَى[۵۳]؛ ثانیا آن حضرت در مقام انشا و ابلاغ، وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى[۵۴]، و ثالثا در مقام اجرای مأموریت، به دور از هر گونه بخل و کتمان است: وَمَا هُوَ عَلَى الْغَيْبِ بِضَنِينٍ[۵۵].[۵۶]
  5. تنافی با آیات دال بر عصمت پیامبر از صفات رذیله: آیاتی چند، حکایت از آن دارند که خداوند پیامبرش را از اموری که در مرتبه‌ای پایین‌تر از گناه قرار دارند، مانند فظاظت (خشونت)، و غلظت قلب (سنگ‌دلی)[۵۷] و شاعر بودن، منزه و پاک فرموده است. حال چسان ممکن است آن حضرت این گونه به ستایش از بتان بپردازد و عنایت الهی، حضرتش را مصون ندارد؟[۵۸].
  6. تنافی با آیاتی که بیانگر نگهبانی فرشتگان از انبیا هنگام نزول وحی است: خداوند متعال برای رسیدن بی‌کم وکاست پیام‌های الهی به مردم، نگهبانانی از فرشتگان در پیش رو و پشت سر پیامبران قرار می‌دهد: إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا[۵۹] و بر این اساس برای پذیرش افسانه غرانیق که می‌گوید:شیطان توانست کلماتی را از نزد خود در میان آیات الهی قرار دهد جایگاهی نمی‌ماند[۶۰].

تناقض با دعوت همیشگی پیامبر به توحید

این داستان خود، گواه کذب خود است؛ زیرا پیامبری که از روز اول دعوتش ـ و حتی قبل از آن ـ سرلوحه کار او یکتاپرستی و مبارزه با بت‌ها بوده، چگونه ممکن است چنین کلماتی را بر زبان آورد؟[۶۱]. چگونه ممکن است حتی یک شخص عادی، در یک فاصله کوتاه، سخنانی این چنین متناقض بگوید، و هیچ یک از مخاطبان پی به تناقض آشکار آن نبرد؟ جاعلان و سازندگان این قصّه، ناشیانه آن را در جریان نزول سوره‌ای ادعا کرده‌اند که در آیه ۲۳ آن در نکوهش بت‌ها آمده است[۶۲]: إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَى[۶۳]. شگفتا که برخی، این عقب‌نشینی از مواضع پیشین را، حتی به قبل از جریان این داستان نسبت داده، می‌گویند: چون روی‌گردانی و انکار قریش، بر حضرت گران می‌آمد، آرزو می‌کرد که چیزی از جانب خدا نازل شود که به نحوی دل مشرکان را با حضرت نرم کند؛ تا اینکه این جریان اتفاق افتاد و آرزوی حضرت تحقق یافت؟[۶۴].

تناقض با شأن نزول آیه

  1. ظاهر سیاق آیه حکایت از آن دارد که منظور از أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ همان توحید و روش درست و نفی شرک است. برخی اسباب نزول آیه نیز این برداشت را تأیید می‌کند. سبب نزول این آیه، این سان نقل شده است که مشرکان از حضرت خواستند خدایان آنان را به بدی یاد نکند و بردگانشان را که به حضرت ایمان آورده‌اند، از خود دور سازد تا مشرکان با حضرت بنشینند و بحث را دنبال کنند. پس آیه این گونه تفسیر می‌شود: نزدیک بود مشرکان تو را بلغزانند و از آنچه به تو وحی شده است دور گردانند و در نتیجه بر ما افترا ببندی؛ چراکه رفتار تو افترا بر ما شمرده می‌شود؛ چون به ما منسوبی؛ اما با حفظ و صیانت ما از این لغزش در امان ماندی[۶۵].
  2. در شأن نزول آیه چنین روایت شده است که مشرکان به پیامبر اکرم(ص) گفتند: ما اجازه نمی‌دهیم بدون دست زدن به بت‌های ما حجر الاسود را استلام کنی. پیامبر(ص) نیز عزم داشت تا در ظاهر، این کار را انجام دهد، اما در قلب همچنان این کار را ناپسند می‌داشت که این آیه نازل شد...[۶۶].
  3. همچنین در روایتی آمده است قریش به حضرت پیشنهاد کردند اگر آیه رحمت را به آیه عذاب و آیه عذاب را به آیه رحمت تبدیل کنی، به تو ایمان می‌آوریم که این آیه شریفه نازل شد[۶۷]. در پاره‌ای از روایات، نسبت‌های ناروایی به پیامبر(ص) داده شده است که تأویل پذیر نیست و حاکی از آن است که دست جعل، این روایات را ساخته و پرداخته است. پس تفسیر را نمی‌توان به این روایات پیوند داد[۶۸].[۶۹]
  4. بر پایه اخباری، آیه درباره امیرمؤمنان، علی(ع) است. حضرت رسول(ص) که می‌دانست بسیاری از همان مسلمانان، به ویژه منافقان، با علی(ع) دشمنی دارند - چراکه او در جنگ‌ها پدران و برادران و خویشان آنها را کشته بود- هنگامی که امر الهی درباره نصب امیرمؤمنان، علی(ع) بر خلافت رسید، برای اینکه آنها دست از اسلام برندارند، در ابلاغ امر الهی قدری توقف کرد. خداوند برای اینکه مسلمانان بدانند حضرتش در اجرای اوامر الهی کوتاهی نمی‌کند، این آیه را نازل فرمود و این توقف حضرت هم مخالفت با امر الهی نبود؛ زیرا وقت آن تا موقع غدیر خم که مسلمانان متفرق می‌شدند، وسعت داشت. در عبارت وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ، «ان» مخففه از مثقله است و فاعل كَادُوا همان جماعت مسلمانان است که نزدیک بود پیغمبر(ص) را تفتین کنند و منصرفش سازند. در عبارت عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ[۷۰]، الَّذِي امیرمؤمنان است و موضوع وحی، تبلیغ خلافت و نصب علی(ع) است. لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ؛ بر اساس این عبارت، توقع و تقاضای آنها این بود که رسول خدا(ص) بر خلاف وحی الهی، غیر علی(ع) را بر خلافت نصب کند وَإِذًا لَاتَّخَذُوكَ خَلِيلًا[۷۱] می‌گفتند اگر چنین کنی، ما تو را دوست خود می‌گیریم؛ غافل از اینکه آن حضرت، از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید؛ بلکه آنچه می‌گوید، جز وحی نازل شده بر او نیست مَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى[۷۲] و خداوند نیز می‌فرماید: وَلَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنَا بَعْضَ الْأَقَاوِيلِ * لَأَخَذْنَا مِنْهُ بِالْيَمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنَا مِنْهُ الْوَتِينَ[۷۳].[۷۴].[۷۵]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. جامع البیان، مج ۱۰، ج ۱۷، ص۲۴۵، ۲۴۹؛ الدر المنثور، ج۴، ص۳۶۶-۳۶۸؛ کشف‌الاسرار، ج ۶، ص۳۸۶.
  2. تأویل مختلف الحدیث، ص۱۲۲؛ المعجم الکبیر، ج ۹، ص۳۵؛ ج ۱۲، ص۴۲.
  3. الطبقات، ج ۱، ص۱۶۰ ـ ۱۶۱؛ تاریخ طبری، ج ۱، ص۵۵۰، ۵۵۲؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۴-۳۲۷.
  4. «آیا بت‌های "لات" و "عزّی" را (شایسته پرستش) دیده‌اید؟ * و آن سومین بت دیگر "منات" را؟» سوره نجم، آیه ۱۹-۲۰.
  5. غرانیق، جمع غُرنُوق، غرنیق و غُرانِق می‌باشد و به معنای پرنده‌ای است که در فارسی به آن «کلنگ» گفته می‌شود. همچنین به معنی جوان و سفیدرو نیز می‌آید. (ر.ک: الصحاح، ج۴، ص۱۳۵۷، ماده غرق و المنجد، ص۵۴۹، ماده غرن و ترجمه منجد الطلاب، ص۳۹۳‌، ماده غرنق) تشبیه بت‌ها به غرانیق به لحاظ این است که بر اساس اعتقاد بت‌پرستان، بت‌ها از مقام شفاعت نزد خداوند برخوردار بودند و از این جهت گویا همانند پرندگان در آسمان بالا می‌رفتند. (ر.ک: مجمع البحرین، ج۵، ص۲۲۲، ماده غرق؛ السیرة الحلبیه، ج۱، ص۳۲۵) و یا اینکه استعمال، به لحاظ معنای دوم است، یعنی، بت‌ها به جوانان سفیدرو تشبیه شده‌اند.
  6. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند * و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی * آنگاه بی‌گمان دو چندان در زندگی و دو چندان پس از مرگ به تو (از عذاب) می‌چشاندیم سپس در برابر ما برای خویش یاوری نمی‌یافتی» سوره اسراء، آیه ۷۳-۷۵.
  7. «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد (که دعوتش فراگیر شود) شیطان در آرزوی وی (با وسوسه افکندن در دل مردم خلل) می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است» سوره حج، آیه ۵۲.
  8. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱؛ توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴.
  9. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  10. سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
  11. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  12. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
  13. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  14. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
  15. زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
  16. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  17. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  18. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  19. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  20. سوره ممتحنه، آیه ۴.
  21. فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
  22. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  23. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  24. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  25. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  26. ر.ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
  27. صاحب شما (محمّد مصطفی) هیچگاه در ضلالت و گمراهی نبوده است و هرگز به هوای نفس سخن نمی‌گوید. سخن او هیچ غیر وحی خدا نیست.‏» سوره نجم، آیات ۴-۲.
  28. طباطبایی، سیدمحمد حسین، المیزان، ذیل سوره نجم، آیات ۴-۲.
  29. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص ۷۳.
  30. ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن، سیره رسول اکرم در قرآن، ج۸، ص۳۲.
  31. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  32. سوره نساء، آیه ۵۹ و سوره آل عمران، آیه ۳۲.
  33. آنچه رسول حق دستور دهد (و منع یا عطا کند) بگیرید و هر چه نهی کند را واگذارید» سوره حشر، آیه ۷.
  34. ما تو را قرائت آیات قرآن چندان آموزیم که هیچ فراموش نکنی». سوره اعلی، آیه۶.
  35. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.
  36. «و از آفریدگان ما دسته‌ای هستند که به حقّ رهنمون می‌شوند و به حقّ داد می‌ورزند» سوره اعراف، آیه ۱۸۱.
  37. «و همگان به ریسمان خداوند بیاویزید و مپرا کنید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۳.
  38. ر.ک: تفسیر الثعلبی، ج۳، ص۱۶۳؛ شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۹، ح۱۷۸؛ فضائل امیرالمؤمنین (ع) (ابن عقدة)، ص۱۸.
  39. «تو، تنها بیم‌دهنده‌ای و هر گروهی رهنمونی دارد» سوره رعد، آیه ۷.
  40. ر.ک: المستدرک علی الصحیحین ۳، ص۱۲۹ - ۱۳۰؛ تفسیر ابن أبی حاتم، ج۷، ص۲۲۲۵، ح۱۲۱۵۲.
  41. «و گفتند خداوند بخشنده (از فرشتگان) فرزندی گزیده است؛ پاکا که اوست؛ بلکه (فرشته‌ها تنها) بندگانی ارجمندند * در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۶-۲۷.
  42. «و هر کس پس از آنکه به روشنی رهنمود یافت با پیامبر مخالفت ورزد و از راهی جز راه مؤمنان پیروی کند وی را با آنچه بدان روی آورده است وامی‌نهیم و وی را به دوزخ می‌افکنیم و این بد پایانه‌ای است!» سوره نساء، آیه ۱۱۵.
  43. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۸۸.
  44. الکافی، ج ۱، ص۶۸؛ امان الامة من الاختلاف، ص۶۷ ـ ۶۸؛ عمده، ص۸۴.
  45. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص۳۷۶.
  46. «که همنشین شما گمراه و بیراه نیست * و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۲-۴.
  47. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  48. «و بسا فرشته‌هایی در آسمان‌هاست که میانجیگریشان هیچ به کار نمی‌آید مگر پس از آنکه خداوند برای کسی که بخواهد و بپسندد، اجازه دهد *... و آنان را بدان دانشی نیست؛ جز از گمان پیروی نمی‌کنند و گمان برای (رسیدن به) حق، بسنده نیست» سوره نجم، آیه ۲۶-۲۸.
  49. «و اگر ما تو را پابرجا نمی‌داشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
  50. «و اگر بخشش و بخشایش خداوند بر تو نبود گروهی از ایشان به بیراه کردن تو کوشیده بودند حال آنکه جز خودشان را بیراه نمی‌کنند و به تو هیچ زیانی نمی‌رسانند و خداوند کتاب و فرزانگی بر تو فرو فرستاد و به تو چیزی آموخت که نمی‌دانستی و بخشش خداوند بر تو سترگ است» سوره نساء، آیه ۱۱۳.
  51. ر.ک: ناصر مکارم شیرازی و دیگران، پیام قرآن، ج۷، ص۱۷۲.
  52. «و بی‌گمان قرآن را از نزد فرزانه‌ای دانا به تو می‌آموزند» سوره نمل، آیه ۶.
  53. «زودا که تو را خواندن (قرآن) آموزیم و دیگر از یاد نمی‌بری،» سوره اعلی، آیه ۶.
  54. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید» سوره نجم، آیه ۳.
  55. «و او در (رساندن) وحی، تنگ‌چشمی نمی‌ورزد،» سوره تکویر، آیه ۲۴.
  56. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن، تحقیق مرتضی واعظ جوادی، ص۲۸۱.
  57. ر.ک: فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ «پس با بخشایشی از (سوی) خداوند با آنان نرمخویی ورزیدی و اگر درشتخویی سنگدل می‌بودی از دورت می‌پراکندند؛ پس آنان را ببخشای و برای ایشان آمرزش بخواه و با آنها در کار، رایزنی کن و چون آهنگ (کاری) کردی به خداوند توکل کن که خداوند توکل کنندگان (به خویش) را دوست می‌دارد» سوره آل عمران، آیه ۱۵۹.
  58. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۵۳.
  59. «جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد» سوره جن، آیه ۲۷-۲۸.
  60. توحیدی، حسن ضیاء، مقاله «افسانه غرانیق»، دائرة المعارف قرآن کریم ج۴؛ سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم در دائرةالمعارف قرآن لیدن، ص۳۷۶.
  61. جزوه راه و راهنما‌شناسی، ص۶۰۷.
  62. الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۳۳-۱۳۴؛ الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ج۲، ص۶۸-۶۹؛ تنزیه انبیا از آدم تا خاتم، ص۱۹۸-۱۹۹.
  63. «آنها جز نام‌هایی که شما و پدرانتان نامیده‌اید نیستند، خداوند بر (پرستش) آنها هیچ حجّتی نفرستاده است؛ آنها جز از گمان و هوس‌هایی که در دل دارند پیروی نمی‌کنند در حالی که به راستی از سوی پروردگارشان برای آنان رهنمود آمده است» سوره نجم، آیه ۲۳.
  64. ر.ک: تفسیر البیضاوی، ج۳، ص۱۴۹؛ دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۳.
  65. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۱۷۲.
  66. ر.ک: محمد بن جریر طبری، جامع البیان، ج۱۵، ص۸۸.
  67. ر.ک: محمود بن عمر زمخشری، الکشاف، ج۲، ص۲۸۴.
  68. ر.ک: ابوالفضل شهاب الدین محمود آلوسی، روح المعانی، ج۸، ص۱۲۳.
  69. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۴۰۳-۴۰۸.
  70. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  71. «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی و آنگاه تو را بی‌گمان دوست می‌گرفتند» سوره اسراء، آیه ۷۳.
  72. «و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.
  73. «و اگر (این پیامبر) بر ما برخی سخنان را می‌بست * دست راستش را می‌گرفتیم * سپس شاهرگش را می‌بریدیم» سوره حاقه، آیه ۴۴-۴۶.
  74. ر.ک: عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۸، ص۲۸۹.
  75. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت، ص۱۲۰-۱۳۱.