مأمون عباسی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
(۷ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۳ کاربر نشان داده نشد) | |||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{ | {{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = مأمون عباسی | |||
| عنوان مدخل = مأمون عباسی | |||
| مداخل مرتبط = [[مأمون عباسی در تاریخ اسلامی]] - [[مأمون عباسی در معارف و سیره رضوی]] | |||
| پرسش مرتبط = | |||
}} | |||
==[[شناخت]] [[مأمون]]== | == [[شناخت]] [[مأمون]] == | ||
او [[ابوجعفر عبدالله مأمون بن هارونالرشید قریشی هاشمی]] بود. [[مادر]] او کنیزی به نام مراجل بادغیسی بود. در [[سال ۱۷۰ ق]]./۷۸۶ م. متولد شد. سیزده ساله بود که پدرش او را [[ولیعهد]] کرد. در [[سال ۱۹۸ ق]]/۸۱۳م. در [[شهر]] [[ری]] با او برای [[خلافت]] [[بیعت]] شد و در [[سال ۲۰۴ ق]]./۸۱۹م. وارد [[بغداد]] شد<ref>تاریخ ابنکثیر، ج۱، ص۲۷۴ – ۲۷۵.</ref>. | او [[ابوجعفر عبدالله مأمون بن هارونالرشید قریشی هاشمی]] بود. [[مادر]] او کنیزی به نام مراجل بادغیسی بود. در [[سال ۱۷۰ ق]]. /۷۸۶ م. متولد شد. سیزده ساله بود که پدرش او را [[ولیعهد]] کرد. در [[سال ۱۹۸ ق]]/۸۱۳م. در [[شهر]] [[ری]] با او برای [[خلافت]] [[بیعت]] شد و در [[سال ۲۰۴ ق]]. /۸۱۹م. وارد [[بغداد]] شد<ref>تاریخ ابنکثیر، ج۱، ص۲۷۴ – ۲۷۵.</ref>. | ||
مأمون با اوصافی متفاوت از دیگر [[خلفای عباسی]] مشهور بود، از آن جمله: [[تمایل]] به گذشت و [[نفرت]] از [[انتقام]]، بخششی سرآمد همه خلفای عباسی، توان قانع کردن مخاطب، حاضر جوابی، ادیب و شناخت [[شعر]] خوب را از بد و علاقه به شنیدن آواز<ref>در خصوص اخبار و صفات مأمون، ر.ک: تاریخ طبری، ج۸، ص۶۱۵ - ۶۶۶.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۳۱.</ref> | مأمون با اوصافی متفاوت از دیگر [[خلفای عباسی]] مشهور بود، از آن جمله: [[تمایل]] به گذشت و [[نفرت]] از [[انتقام]]، بخششی سرآمد همه خلفای عباسی، توان قانع کردن مخاطب، حاضر جوابی، ادیب و شناخت [[شعر]] خوب را از بد و علاقه به شنیدن آواز<ref>در خصوص اخبار و صفات مأمون، ر. ک: تاریخ طبری، ج۸، ص۶۱۵ - ۶۶۶.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۳۱.</ref> | ||
==اوضاع داخلی در دوران مأمون== | == اوضاع داخلی در دوران مأمون == | ||
===اوضاع بغداد در آغاز دوران مأمون=== | === اوضاع بغداد در آغاز دوران مأمون === | ||
[[فضل بن سهل]] که میخواست میوه [[پیروزی]] خویش را بچیند، پیش از رسیدن خبر [[قتل]] [[امین]] به [[مرو]]، به [[خلیفه]] توصیه کرد متناسب با اوضاع جدید، تغییراتی در اداره بدهد. | [[فضل بن سهل]] که میخواست میوه [[پیروزی]] خویش را بچیند، پیش از رسیدن خبر [[قتل]] [[امین]] به [[مرو]]، به [[خلیفه]] توصیه کرد متناسب با اوضاع جدید، تغییراتی در اداره بدهد. | ||
[[هدف]] او دور کردن دو [[فرمانده]] [[طاهر بن حسین]] و [[هرثمة بن اعین]] از [[عراق]] و در انحصار در آوردن [[حکومت]] بود. | [[هدف]] او دور کردن دو [[فرمانده]] [[طاهر بن حسین]] و [[هرثمة بن اعین]] از [[عراق]] و در انحصار در آوردن [[حکومت]] بود. | ||
خط ۱۷: | خط ۲۰: | ||
این [[اقدام]] [[مأمون]] موجب [[خشم]] عناصر [[عربی]] و [[ناخشنودی]] [[بنیهاشم]] و سران [[مردم]] شد و [[آشوب]] در [[بغداد]] بالا گرفت و ساکنان آنجا با [[منصور بن مهدی]]، عموی مأمون، [[بیعت]] کردند، ولی او از قبول بیعت خودداری کرد؛ زیرا موافق بود که کار بغداد به نام مأمون باشد<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۵۴۶.</ref>. | این [[اقدام]] [[مأمون]] موجب [[خشم]] عناصر [[عربی]] و [[ناخشنودی]] [[بنیهاشم]] و سران [[مردم]] شد و [[آشوب]] در [[بغداد]] بالا گرفت و ساکنان آنجا با [[منصور بن مهدی]]، عموی مأمون، [[بیعت]] کردند، ولی او از قبول بیعت خودداری کرد؛ زیرا موافق بود که کار بغداد به نام مأمون باشد<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۵۴۶.</ref>. | ||
[[ناراحتی]] مردم از این درگیری و نتایج آن، به نا آرامی اوضاع کمک کرد، تا اینکه خواستار [[رهایی]] شدند و آنچه مسأله را پیچیدهتر و خطرناکتر کرد، کوتاه کردن دست نیرومند [[طاهر]] از [[عراق]] و [[ضعف]] [[حکومت]] [[حسن بن سهل]] و [[تمایل]] مأمون به [[علویان]] بود که آن مسأله به صورت ناگهانی و برای نخستین بار پدید آمد و در بیعت با [[علی بن موسی الرضا]]{{ع}} نمایان شد. | [[ناراحتی]] مردم از این درگیری و نتایج آن، به نا آرامی اوضاع کمک کرد، تا اینکه خواستار [[رهایی]] شدند و آنچه مسأله را پیچیدهتر و خطرناکتر کرد، کوتاه کردن دست نیرومند [[طاهر]] از [[عراق]] و [[ضعف]] [[حکومت]] [[حسن بن سهل]] و [[تمایل]] مأمون به [[علویان]] بود که آن مسأله به صورت ناگهانی و برای نخستین بار پدید آمد و در بیعت با [[علی بن موسی الرضا]] {{ع}} نمایان شد. | ||
بدینگونه [[جنگ]] خانگی در بغداد شعلهور و کارهای [[حکومتی]] و [[اداری]] متوقف شد. روستاهای جنوب عراق در معرض دستبرد مرتزقه ([[سپاهیان]] جیرهخوار) قرار گرفت و اوضاع بغداد بعد از پرشدن خیابانها از [[راهزنان]]، تحملناپذیر شد؛ اما مأمون از این [[شورشها]] که بر [[ضد]] حکومتش بود، خبر نداشت؛ زیرا وی در [[مرو]] بود و [[فضل بن سهل]] مانع رسیدن [[اخبار]] بغداد به او بود و [[کارها]] را از او مخفی میکرد.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۳۱.</ref> | بدینگونه [[جنگ]] خانگی در بغداد شعلهور و کارهای [[حکومتی]] و [[اداری]] متوقف شد. روستاهای جنوب عراق در معرض دستبرد مرتزقه ([[سپاهیان]] جیرهخوار) قرار گرفت و اوضاع بغداد بعد از پرشدن خیابانها از [[راهزنان]]، تحملناپذیر شد؛ اما مأمون از این [[شورشها]] که بر [[ضد]] حکومتش بود، خبر نداشت؛ زیرا وی در [[مرو]] بود و [[فضل بن سهل]] مانع رسیدن [[اخبار]] بغداد به او بود و [[کارها]] را از او مخفی میکرد.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۳۱.</ref> | ||
===بیعت با علی بن موسی الرضا{{ع}}=== | === بیعت با علی بن موسی الرضا {{ع}} === | ||
مأمون هنگام اقامت در مرو، به علویان متمایل شد و [[لباس سیاه]] را که [[شعار]] [[عباسیان]] بود، در آورده [[لباس]] سبز که شعار علویان بود، پوشید. او دخترش را به ازدواج علی بن موسی بن جعفر صادق{{ع}}<ref>مأمون یک دخترش به نام امحبیب را به نکاح امام رضا{{ع}} و دختر دیگرش ام فضل را به نکاح محمد بن علی، فرزند امام رضا{{ع}} درآورد؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۵۶۶.</ref>، [[هشتمین امام]] [[شیعیان]] [[امامیه]] [[اثنی عشریه]]، در آورد و در [[رمضان]] ۲۰۱ ق. /نیسان ۸۱۷ م. او را [[ولیعهد]] خود کرده وی را «رضا» نامید؛ زیرا [[حاکم]] [[مؤمنان]] او را برای [[ولایتعهدی]] [[انتخاب]] کرده بود<ref>مصحح: روایات درباره نامیده شدن امام علی بن موسی{{ع}} به رضا، متفاوت است: موافق روایاتی مأمون امام را «رضای آل محمد» نامید و در عهدنامه ولایتعهدی نیز به آن تصریح کرد. اما بر پایه روایت سلیمان مروزی، امام کاظم{{ع}} وی را رضا نامید و به دیگران نیز سفارش میفرمود که وی را رضا بخوانند. بر پایه روایت بزنطی نظر نخست مبان مردم شایع بوده که امام جواد{{ع}} آن را نفی کرده است. ر.ک: باقر شریف القریشی، حیاة الامام الرضا{{ع}}، ج۳، ص۲۳؛ جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا{{ع}}، ص۲۳۴. اربلی هر دو نظر را آورده و بر اساس روایت بزنطی گفته است مأمون نخستین فردی نبود که امام{{ع}} را رضا نامید؛ کشف الغمه، ج۳، ص۸۹. شاید مأمون به این لب رسمیت حکومتی بخشید، همانگونه که لقب همای مرضی و مرتضی برای ابراهیم و منصور دو فرزندان مهدی تلاشی برای مقابله با مأمون بود تا «رضای آل محمد» را در خاندان عباسی استمرار دهند.</ref>. | مأمون هنگام اقامت در مرو، به علویان متمایل شد و [[لباس سیاه]] را که [[شعار]] [[عباسیان]] بود، در آورده [[لباس]] سبز که شعار علویان بود، پوشید. او دخترش را به ازدواج علی بن موسی بن جعفر صادق {{ع}}<ref>مأمون یک دخترش به نام امحبیب را به نکاح امام رضا {{ع}} و دختر دیگرش ام فضل را به نکاح محمد بن علی، فرزند امام رضا {{ع}} درآورد؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۵۶۶.</ref>، [[هشتمین امام]] [[شیعیان]] [[امامیه]] [[اثنی عشریه]]، در آورد و در [[رمضان]] ۲۰۱ ق. /نیسان ۸۱۷ م. او را [[ولیعهد]] خود کرده وی را «رضا» نامید؛ زیرا [[حاکم]] [[مؤمنان]] او را برای [[ولایتعهدی]] [[انتخاب]] کرده بود<ref>مصحح: روایات درباره نامیده شدن امام علی بن موسی {{ع}} به رضا، متفاوت است: موافق روایاتی مأمون امام را «رضای آل محمد» نامید و در عهدنامه ولایتعهدی نیز به آن تصریح کرد. اما بر پایه روایت سلیمان مروزی، امام کاظم {{ع}} وی را رضا نامید و به دیگران نیز سفارش میفرمود که وی را رضا بخوانند. بر پایه روایت بزنطی نظر نخست مبان مردم شایع بوده که امام جواد {{ع}} آن را نفی کرده است. ر. ک: باقر شریف القریشی، حیاة الامام الرضا {{ع}}، ج۳، ص۲۳؛ جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا {{ع}}، ص۲۳۴. اربلی هر دو نظر را آورده و بر اساس روایت بزنطی گفته است مأمون نخستین فردی نبود که امام {{ع}} را رضا نامید؛ کشف الغمه، ج۳، ص۸۹. شاید مأمون به این لب رسمیت حکومتی بخشید، همانگونه که لقب همای مرضی و مرتضی برای ابراهیم و منصور دو فرزندان مهدی تلاشی برای مقابله با مأمون بود تا «رضای آل محمد» را در خاندان عباسی استمرار دهند.</ref>. | ||
این [[بیعت]] بدون اینکه اثر برجای بگذارد، ادامه نیافت؛ از اینرو نیازمند مطالعه ژرف و درنگ برای بررسی [[انگیزهها]] و نتایج آن است. | این [[بیعت]] بدون اینکه اثر برجای بگذارد، ادامه نیافت؛ از اینرو نیازمند مطالعه ژرف و درنگ برای بررسی [[انگیزهها]] و نتایج آن است. | ||
از جنبه انگیزهها ناچاریم برای ورود به مجالس قصر در دوران هارون، اندکی به عقب بازگردیم و [[شاهد]] درگیریهای [[فکری]] و [[سیاسی]] [[متکلمان معتزلی]] و [[شیعی]] باشیم؛ مجالسی که به [[تشویق]] [[برمکیان]] برگزار میشد و مسأله [[خلافت]] از برجستهترین موضوعهای آن بود. | از جنبه انگیزهها ناچاریم برای ورود به مجالس قصر در دوران هارون، اندکی به عقب بازگردیم و [[شاهد]] درگیریهای [[فکری]] و [[سیاسی]] [[متکلمان معتزلی]] و [[شیعی]] باشیم؛ مجالسی که به [[تشویق]] [[برمکیان]] برگزار میشد و مسأله [[خلافت]] از برجستهترین موضوعهای آن بود. | ||
به علت دیدگاه مشترک در خصوص خلافت، میان [[معتزله]] و [[شیعه]] [[قرابت]] حاصل شد. بیشتر [[علمای معتزله]] [[برتری]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} را به خلافت [[باور]] داشتند و این نظر شیعه بود. [[مأمون]] در سایه این درگیریهای فکری [[رشد]] کرد و از [[مفاهیم آن]] متأثر شد؛ از این رو از نظریات معتزله، به ویژه در موضوع خلافت و [[خلق]] [[قرآن]] [[جانبداری]] کرد<ref>بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۵۷.</ref>. ملاحظه میشود کسانی که [[پیمان]] [[ولایتعهدی]] رضا{{ع}} را [[گواهی]] کردند، معتزلیهای معروف به [[گرایش]] [[علوی]]<ref>آنان، بشر بن معتز و یحیی بن اکثم و حماد بن نعمان بودند.</ref> و بزرگان [[شیعه]] بودند<ref>مثل فضل بن سهل و عبدالله بن طاهر.</ref>. | به علت دیدگاه مشترک در خصوص خلافت، میان [[معتزله]] و [[شیعه]] [[قرابت]] حاصل شد. بیشتر [[علمای معتزله]] [[برتری]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} را به خلافت [[باور]] داشتند و این نظر شیعه بود. [[مأمون]] در سایه این درگیریهای فکری [[رشد]] کرد و از [[مفاهیم آن]] متأثر شد؛ از این رو از نظریات معتزله، به ویژه در موضوع خلافت و [[خلق]] [[قرآن]] [[جانبداری]] کرد<ref>بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۵۷.</ref>. ملاحظه میشود کسانی که [[پیمان]] [[ولایتعهدی]] رضا {{ع}} را [[گواهی]] کردند، معتزلیهای معروف به [[گرایش]] [[علوی]]<ref>آنان، بشر بن معتز و یحیی بن اکثم و حماد بن نعمان بودند.</ref> و بزرگان [[شیعه]] بودند<ref>مثل فضل بن سهل و عبدالله بن طاهر.</ref>. | ||
در کنار این پدیده، [[مأمون]] در محیطی [[ایرانی]] پرورش یافت. به علت اینکه مادرش ایرانی بود و به [[حقانیت]] و [[خلافت]] [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} و فرزندانش بعد از او، [[ایمان]] داشت و ارتباطی تنگاتنگ با [[خراسان]] داشت؛ از این رو مأمون [[اعلان]] [[تشیع]] کرد و به [[علویان]] متمایل شد<ref>مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۳۰.</ref>. | در کنار این پدیده، [[مأمون]] در محیطی [[ایرانی]] پرورش یافت. به علت اینکه مادرش ایرانی بود و به [[حقانیت]] و [[خلافت]] [[علی بن ابی طالب]] {{ع}} و فرزندانش بعد از او، [[ایمان]] داشت و ارتباطی تنگاتنگ با [[خراسان]] داشت؛ از این رو مأمون [[اعلان]] [[تشیع]] کرد و به [[علویان]] متمایل شد<ref>مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۳۰.</ref>. | ||
مأمون از اوضاع [[سیاسی]] خاصی که به هنگام درگیری با برادرش، [[امین]] در آن به سر میبرد، متأثر شد؛ به ویژه وقتی که میدانیم این درگیری رنگ [[نژادپرستی]] داشت و [[فضل بن سهل]] که [[مظهر]] آرمانهای ایرانی بود، به شدت در پشت او ایستاد تا اینکه [[پیروزی]] را برای او ضمانت کرد؛ از این رو مأمون جز ارضای [[احساسات]] ایرانیها - که از [[خاندان]] علی بن ابی طالب{{ع}} [[حمایت]] و با آنان [[همدردی]] میکردند - چارهای نمیدید. به همین سبب با [[خدا]] [[پیمان]] بست که اگر بر برادرش [[پیروز]] شود، خلافت را به یکی از [[برترین]] افراد خاندان علی{{ع}} بسپارد. سرانجام پیروزی وی به این منجر شد که به [[وعده]] خویش [[وفا]] کند؛ لذا [[امام رضا]]{{ع}} را بنابر پیشنهاد فضل بن سهل، به عنوان [[جانشین]] خود تعیین کرد<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۵۴؛ ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۲۱۷؛ مسند، عبد الله بن علی، العلویون فی الحجاز، ص۲۳۵-۲۴۱. مصحح: در واقع مؤلف به سه مطلب اشاره دارد: نذر مأمون، ر.ک: عیون اخبارالرضا، ج۱، ص۱۶۳، رأی فضل بن سهل و غلبه وی بر مأمون و تشیع ادعایی مأمون که به گفته وی، آن را از پدرش هارون آموخته بود؛ زیرا او امام کاظم{{ع}} را امام حقیقی وصف کرده بود. هاشم معروف حسنی، با تکیه بر برخورد مأمون با امین و...، نذر مأمون و گفتارش را در باب ولایتعهدی، تنها برای گمراهسازی شیعیان و توده مردم دانسته که به منظور ابراز حسن نیت خود در واداشتن امام به پذیرش ولایتعهدی بیان میکرده است. سیرة الأئمة الاثنی عشر، ج۲، ص۳۸۰.</ref>. | مأمون از اوضاع [[سیاسی]] خاصی که به هنگام درگیری با برادرش، [[امین]] در آن به سر میبرد، متأثر شد؛ به ویژه وقتی که میدانیم این درگیری رنگ [[نژادپرستی]] داشت و [[فضل بن سهل]] که [[مظهر]] آرمانهای ایرانی بود، به شدت در پشت او ایستاد تا اینکه [[پیروزی]] را برای او ضمانت کرد؛ از این رو مأمون جز ارضای [[احساسات]] ایرانیها - که از [[خاندان]] علی بن ابی طالب {{ع}} [[حمایت]] و با آنان [[همدردی]] میکردند - چارهای نمیدید. به همین سبب با [[خدا]] [[پیمان]] بست که اگر بر برادرش [[پیروز]] شود، خلافت را به یکی از [[برترین]] افراد خاندان علی {{ع}} بسپارد. سرانجام پیروزی وی به این منجر شد که به [[وعده]] خویش [[وفا]] کند؛ لذا [[امام رضا]] {{ع}} را بنابر پیشنهاد فضل بن سهل، به عنوان [[جانشین]] خود تعیین کرد<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۵۴؛ ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۲۱۷؛ مسند، عبد الله بن علی، العلویون فی الحجاز، ص۲۳۵-۲۴۱. مصحح: در واقع مؤلف به سه مطلب اشاره دارد: نذر مأمون، ر. ک: عیون اخبارالرضا، ج۱، ص۱۶۳، رأی فضل بن سهل و غلبه وی بر مأمون و تشیع ادعایی مأمون که به گفته وی، آن را از پدرش هارون آموخته بود؛ زیرا او امام کاظم {{ع}} را امام حقیقی وصف کرده بود. هاشم معروف حسنی، با تکیه بر برخورد مأمون با امین و... ، نذر مأمون و گفتارش را در باب ولایتعهدی، تنها برای گمراهسازی شیعیان و توده مردم دانسته که به منظور ابراز حسن نیت خود در واداشتن امام به پذیرش ولایتعهدی بیان میکرده است. سیرة الأئمة الاثنی عشر، ج۲، ص۳۸۰.</ref>. | ||
پیدا است که او ناچار بود پیشنهاد فضل را برای [[دلجویی]] خراسانیها [[اجرا]] کند. این مسأله از خلال سخنان او با [[امام رضا]]{{ع}} دریافت میشود؛ وقتی امام{{ع}} از قبول پیشنهاد وی خودداری کرد، امام را [[تهدید]] کرد و گفت: «به ناچار آنچه را میخواهم باید بپذیری؛ زیرا راه گریزی از آن نمییابم.»..<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۵۴ – ۴۵۵.</ref>. | پیدا است که او ناچار بود پیشنهاد فضل را برای [[دلجویی]] خراسانیها [[اجرا]] کند. این مسأله از خلال سخنان او با [[امام رضا]] {{ع}} دریافت میشود؛ وقتی امام {{ع}} از قبول پیشنهاد وی خودداری کرد، امام را [[تهدید]] کرد و گفت: «به ناچار آنچه را میخواهم باید بپذیری؛ زیرا راه گریزی از آن نمییابم.»..<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۵۴ – ۴۵۵.</ref>. | ||
اما از جنبه نتایج، شاید آشکارترین آن، انتقال [[خلافت اسلامی]] از [[خاندان عباسی]] به [[خاندان]] [[علوی]] و واکنش شدید در [[بغداد]] و برخی از شهرهای بزرگ باشد که [[گرایش]] منفی در مقابل این رخداد داشتند؛ به گونهای که [[مردم]] محله [[حربیه]] بغداد با [[ابراهیم بن مهدی]] [[بیعت]] کردند<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۵۵۴ – ۵۵۵.</ref>. قابل توجه است که [[فضل بن سهل]] رخدادهای بغداد را از چشم [[مأمون]] پنهان میکرد تا اینکه امام رضا{{ع}} او را بدان [[آگاه]] نمود<ref>ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۲۱۸ - ۲۱۹.</ref>. | اما از جنبه نتایج، شاید آشکارترین آن، انتقال [[خلافت اسلامی]] از [[خاندان عباسی]] به [[خاندان]] [[علوی]] و واکنش شدید در [[بغداد]] و برخی از شهرهای بزرگ باشد که [[گرایش]] منفی در مقابل این رخداد داشتند؛ به گونهای که [[مردم]] محله [[حربیه]] بغداد با [[ابراهیم بن مهدی]] [[بیعت]] کردند<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۵۵۴ – ۵۵۵.</ref>. قابل توجه است که [[فضل بن سهل]] رخدادهای بغداد را از چشم [[مأمون]] پنهان میکرد تا اینکه امام رضا {{ع}} او را بدان [[آگاه]] نمود<ref>ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۲۱۸ - ۲۱۹.</ref>. | ||
اما در شهرهای بزرگ، [[استاندار]] [[عباسی]] [[بصره]]، [[اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی]]، [[اقدام]] [[خلیفه]] را مردود شمرد و آن را به منزله خروج از خاندان عباسی تلقی کرد و از [[پوشیدن لباس]] سبز خودداری و برکناری مأمون را [[اعلان]] کرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۰۲ – ۴۰۳.</ref>. مردم [[مکه]] با امام رضا{{ع}} بیعت کردند و [[مردم مدینه]] هنگامی که خلیفه متن بیعت را ارسال کرد تا برای آنان خوانده شود، هیچگونه مخالفتی نکردند<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۵۶.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۳۳.</ref> | اما در شهرهای بزرگ، [[استاندار]] [[عباسی]] [[بصره]]، [[اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی]]، [[اقدام]] [[خلیفه]] را مردود شمرد و آن را به منزله خروج از خاندان عباسی تلقی کرد و از [[پوشیدن لباس]] سبز خودداری و برکناری مأمون را [[اعلان]] کرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۰۲ – ۴۰۳.</ref>. مردم [[مکه]] با امام رضا {{ع}} بیعت کردند و [[مردم مدینه]] هنگامی که خلیفه متن بیعت را ارسال کرد تا برای آنان خوانده شود، هیچگونه مخالفتی نکردند<ref>ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۵۶.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۳۳.</ref> | ||
==حرکتهای مخالف با [[حکومت]]== | == حرکتهای مخالف با [[حکومت]] == | ||
===حرکتهای [[علویان]]=== | === حرکتهای [[علویان]] === | ||
====[[حرکت ابوالسرایا]]==== | ==== [[حرکت ابوالسرایا]] ==== | ||
====حرکت محمد بن جعفر صادق{{ع}}==== | ==== [[حرکت محمد بن جعفر صادق]] {{ع}} ==== | ||
===حرکتهای غیر [[علوی]]=== | === حرکتهای غیر [[علوی]] === | ||
==== | ==== [[حرکت نصر بن شبث]] ==== | ||
==== [[حرکت زط]] ==== | |||
[[ | ==== [[ناآرامیها]] در [[مصر]] ==== | ||
اوضاع [[سیاسی]] در [[سرزمینهای اسلامی]] از درگیری میان [[امین]] و [[مأمون]] متأثر و اثر آن به شکلی ویژه در مصر آشکار شد. شواهدی بیانگر حرکتی [[استقلال]] طلبانه به [[رهبری]] [[سری بن حکم]] بود که از [[سال ۲۰۶ ق]]. /۸۲۱ م. در نتیجه [[ظلم و ستم]] [[عباس بن موسی]]، [[استاندار]] مأمون در مصر، در افق سیاسی پدید آمد. این مرد از درگیریهای داخلی میان قیسیها و یمنیها برای [[سرکوب]] گروههای متنازع با هم به وسیله یکدیگر استفاده کرد تا صحنه سیاسی برای او خالی شود، در نتیجه جو نا آرام و بیثبات در مصر [[حاکم]] شد. | |||
[[قبایل]] [[عربی]] در مصر سفلی در [[سال ۲۱۴ ق]]. /۸۲۹ م. به علت [[سیاست]] [[خشونتبار]] [[استانداران]] [[عباسی]] [[قیام]] کردند و [[نایب]] استاندار را کشتند. مأمون به مقابله این حرکت خصمانه برخاست و برادرش [[معتصم]] را به [[جنگ]] با آن قبایل فرستاده ایشان را سرکوب کرد؛ اما در پی ترک مصر، مجدداً نا آرامیها بروز کرد. [[خلیفه]] [[فرمانده]] ترک، افشین، را در [[سال ۲۱۵ ق]]. /۸۳۰ م. اعزام و بر او [[غلبه]] کرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۲۳.</ref>. | |||
اوضاع داخلی در مصر کاملاً آرام نشد. در [[سال ۲۱۶ ق]]. / ۸۳۱ م. قبطیها و [[عربها]] به حرکت انقلابی بزرگی دست زدند. مأمون ناچار شد برای آرام کردن اوضاع، شخصاً به مصر برود که آنان را سرکوب و عده بسیاری از قبطیها را [[اسیر]] کرد و [[رهبران]] حرکت، همراه او به [[بغداد]] آمدند. وی [[مسئول]] [[خراج]] را - که مسبب ناآرامیها بود - برکنار کرد<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۲۳ - ۴۲۵.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۵۳.</ref> | |||
====[[ | ==== [[حرکت بابک خرمی]] ==== | ||
== [[علم]] در دوران مأمون == | |||
==[[علم]] در دوران مأمون== | |||
نام مأمون با آن [[نهضت علمی]] که به طور کلی در دوران اول عباسی و به ویژه در عصر مأمون شکوفا شد، قرین است. دوران این [[خلیفه]] از پیشرفتهترین دورانهای [[علمی]] عصر اول عباسی به حساب میآید، به گونهای که تلاشهای [[فرهنگی]] به اوج خود رسید. این مسأله عللی داشت که شاید بارزترین آنها عبارت باشند از: | نام مأمون با آن [[نهضت علمی]] که به طور کلی در دوران اول عباسی و به ویژه در عصر مأمون شکوفا شد، قرین است. دوران این [[خلیفه]] از پیشرفتهترین دورانهای [[علمی]] عصر اول عباسی به حساب میآید، به گونهای که تلاشهای [[فرهنگی]] به اوج خود رسید. این مسأله عللی داشت که شاید بارزترین آنها عبارت باشند از: | ||
# مأمون از [[کودکی]] شیفته خواندن بود و [[علم فقه]]، [[تاریخ]]، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و زبان را فراگرفت. او [[دانش]] را [[دوست]] داشت و به گسترش آن علاقهمند بود؛ درگیریهای [[فکری]] را مجاز میدانست و شخصاً در آنها شرکت میکرد؛ همه امکانات را به [[خدمت]] گرفت و هرگونه شیوهای را برای دستیابی به گنجینههای فکری در کتابخانههای [[قسطنطنیه]] و قُبرس پیشه کرد<ref>ابنندیم، الفهرست، ص۳۵۳ - ۳۵۴.</ref>. | # مأمون از [[کودکی]] شیفته خواندن بود و [[علم فقه]]، [[تاریخ]]، [[حدیث]]، [[تفسیر]] و زبان را فراگرفت. او [[دانش]] را [[دوست]] داشت و به گسترش آن علاقهمند بود؛ درگیریهای [[فکری]] را مجاز میدانست و شخصاً در آنها شرکت میکرد؛ همه امکانات را به [[خدمت]] گرفت و هرگونه شیوهای را برای دستیابی به گنجینههای فکری در کتابخانههای [[قسطنطنیه]] و قُبرس پیشه کرد<ref>ابنندیم، الفهرست، ص۳۵۳ - ۳۵۴.</ref>. | ||
#دوران [[مأمون]] به علت مشغول شدن [[مردم]] به تحقیق [[علمی]] و روی آوردن به [[معارف]] قدیمی و افزایش عده [[دانشمندان]] در شهرهای بزرگ، [[شاهد]] [[نهضت علمی]] برد. | # دوران [[مأمون]] به علت مشغول شدن [[مردم]] به تحقیق [[علمی]] و روی آوردن به [[معارف]] قدیمی و افزایش عده [[دانشمندان]] در شهرهای بزرگ، [[شاهد]] [[نهضت علمی]] برد. | ||
# [[رشد]] [[روابط]] میان حکومتهای آن [[روزگار]] و تلاشهایی که [[عباسیان]] در راه [[برقراری صلح]] و [[آرامش]] انجام دادند، علاوه بر مبادلات [[تجاری]]، به [[شکوفایی]] حرکت تعریب ([[عربی]] کردن) - که به اوج خود رسید - کمک کرد و باعث ایجاد فضایی مناسب برای پرداختن به دانش شد. | # [[رشد]] [[روابط]] میان حکومتهای آن [[روزگار]] و تلاشهایی که [[عباسیان]] در راه [[برقراری صلح]] و [[آرامش]] انجام دادند، علاوه بر مبادلات [[تجاری]]، به [[شکوفایی]] حرکت تعریب ([[عربی]] کردن) - که به اوج خود رسید - کمک کرد و باعث ایجاد فضایی مناسب برای پرداختن به دانش شد. | ||
# [[حکومت عباسیان]] از دوران [[منصور]]، به بستن [[قراردادهای تجاری]]، به ویژه خرید کتاب و دستیابی به آن [[اقدام]] کرد و در این راه بهای گزافی پرداخت. این پدیده در دوران مأمون افزایش یافت. وی در ارتباطی پیوسته با امپراتور [[روم]]، لیوی ارمنی هیأتهایی را برای [[گزینش]] کتابهای علمی قدیمی [[ذخیره]] شده در آنجا اعزام کرد. | # [[حکومت عباسیان]] از دوران [[منصور]]، به بستن [[قراردادهای تجاری]]، به ویژه خرید کتاب و دستیابی به آن [[اقدام]] کرد و در این راه بهای گزافی پرداخت. این پدیده در دوران مأمون افزایش یافت. وی در ارتباطی پیوسته با امپراتور [[روم]]، لیوی ارمنی هیأتهایی را برای [[گزینش]] کتابهای علمی قدیمی [[ذخیره]] شده در آنجا اعزام کرد. | ||
#حرکت تعریب، حرکتی فردی به حساب نیامده است، بلکه حرکتی رسمی بوده که [[حکومت]] به آن اعتنا و آن را [[تشویق]] نموده و [[یاری]] رسانده است و اموالی را برای آن هزینه کرده است<ref>محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۲۷۱ - ۲۷۲.</ref>. | # حرکت تعریب، حرکتی فردی به حساب نیامده است، بلکه حرکتی رسمی بوده که [[حکومت]] به آن اعتنا و آن را [[تشویق]] نموده و [[یاری]] رسانده است و اموالی را برای آن هزینه کرده است<ref>محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۲۷۱ - ۲۷۲.</ref>. | ||
در [[حقیقت]] آن حرکت، مأمون را توانا کرد تا از خلال [[زندگی سیاسی]] و توجهات شخصی خویش، به جمعآوری تراث ملتهای قدیمی، به ویژه [[میراث]] یونانی - که شیفته آن بود - به [[فرهنگ اسلامی]] خدمت کند. او هیأتهایی علمی را در جستجوی کتابهای یونانی و انتقال آنها به «[[بیت]] الحکمه» که در [[سال ۲۱۵ ق]]. /۸۳۰ م. تأسیس کرد- اعزام نمود. این «بیت» به مثابه بنیادهای [[علمی]] به حساب میآید که در برگیرنده کتابخانهای برای نسخههای کتب خارجی و محلی برای تعریب (ترجمه به [[عربی]]) و تحقیق آنها و نیز رصدخانه بوده است. [[مأمون]] گروهی مصحح (به عربی) ایجاد کرد و از [[بیتالمال]] برای آنان مقرری قرار داد. این [[بیت]]، تراث [[فرهنگی]] [[اسلامی]] را در کنار تراث فرهنگی خارجی جمعآوری کرد. | در [[حقیقت]] آن حرکت، مأمون را توانا کرد تا از خلال [[زندگی سیاسی]] و توجهات شخصی خویش، به جمعآوری تراث ملتهای قدیمی، به ویژه [[میراث]] یونانی - که شیفته آن بود - به [[فرهنگ اسلامی]] خدمت کند. او هیأتهایی علمی را در جستجوی کتابهای یونانی و انتقال آنها به «[[بیت]] الحکمه» که در [[سال ۲۱۵ ق]]. /۸۳۰ م. تأسیس کرد- اعزام نمود. این «بیت» به مثابه بنیادهای [[علمی]] به حساب میآید که در برگیرنده کتابخانهای برای نسخههای کتب خارجی و محلی برای تعریب (ترجمه به [[عربی]]) و تحقیق آنها و نیز رصدخانه بوده است. [[مأمون]] گروهی مصحح (به عربی) ایجاد کرد و از [[بیتالمال]] برای آنان مقرری قرار داد. این [[بیت]]، تراث [[فرهنگی]] [[اسلامی]] را در کنار تراث فرهنگی خارجی جمعآوری کرد. | ||
خط ۱۰۵: | خط ۷۲: | ||
از [[فرهنگ]] یونانی و هلنی (یونانی مآبی) به لحاظ شکلی و موضوعی متأثر شد؛ به لحاظ شکل، [[منطق]] یونانی به اندیشه اسلامی در راههای [[جدل]]، تحقیق، بیان و [[برهان]] جهت داد. شیوههای [[متکلمان]] از این روشها، به ویژه منطق ارسطو تأثیر پذیرفت؛ به لحاظ موضوع، تأثیر آنها بر آموزههای متکلمان بسیار بود و بر نوافلاطونیان در تصوف اثر گذاشت<ref>امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. | از [[فرهنگ]] یونانی و هلنی (یونانی مآبی) به لحاظ شکلی و موضوعی متأثر شد؛ به لحاظ شکل، [[منطق]] یونانی به اندیشه اسلامی در راههای [[جدل]]، تحقیق، بیان و [[برهان]] جهت داد. شیوههای [[متکلمان]] از این روشها، به ویژه منطق ارسطو تأثیر پذیرفت؛ به لحاظ موضوع، تأثیر آنها بر آموزههای متکلمان بسیار بود و بر نوافلاطونیان در تصوف اثر گذاشت<ref>امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۱، ص۲۷۷.</ref>. | ||
اندیشه اسلامی از فرهنگ [[هندی]] از طریق [[فتوحات]] و [[تجارت]] تأثیر پذیرفت. فرهنگ هندی از طریق آمد و شد هندیها - که حامل [[افکار]] و فرهنگ خود بودند - به شهرهای مختلف اسلامی انتقال یافت؛ بعضی از اندیشههای هندی نیز از طریق ایرانیها [[نفوذ]] کرد. تأثیر [[هند]] بر [[الهیات]] و مقولههای ادبی، ریاضیات و ستارهشناسی گسترش یافت<ref>محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۲۷۷.</ref>. فرهنگ هندی در ریاضیات و ستارهشناسی اثر عمیقی بر جای گذاشت. محمد خوارزمی برای مأمون کتاب السرهنتا را در باب اخترشناسی هند - که ابراهیم فزاری آن را به عربی ترجمه کرده بود- خلاصه کرد. چه بسا این کتاب وسیله انتقال اعداد عربی و نقطه از [[سرزمین]] هند به [[سرزمین اسلام]] شد. در [[سال ۱۹۸ ق]]./۸۱۴م. خوارزمی عددهای هندی را در جدولهای ریاضی به کار گرفت، سپس در [[سال ۲۱۰ ق]]./۸۲۵ م. رسالهای را منتشر کرد که به الخوارزمی عن ارقام الهنود معروف شد<ref>عمران، محمود، محاضرات فی معالم التاریخ الاسلامی الوسیط، ص۲۴۳.</ref>. | اندیشه اسلامی از فرهنگ [[هندی]] از طریق [[فتوحات]] و [[تجارت]] تأثیر پذیرفت. فرهنگ هندی از طریق آمد و شد هندیها - که حامل [[افکار]] و فرهنگ خود بودند - به شهرهای مختلف اسلامی انتقال یافت؛ بعضی از اندیشههای هندی نیز از طریق ایرانیها [[نفوذ]] کرد. تأثیر [[هند]] بر [[الهیات]] و مقولههای ادبی، ریاضیات و ستارهشناسی گسترش یافت<ref>محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۲۷۷.</ref>. فرهنگ هندی در ریاضیات و ستارهشناسی اثر عمیقی بر جای گذاشت. محمد خوارزمی برای مأمون کتاب السرهنتا را در باب اخترشناسی هند - که ابراهیم فزاری آن را به عربی ترجمه کرده بود- خلاصه کرد. چه بسا این کتاب وسیله انتقال اعداد عربی و نقطه از [[سرزمین]] هند به [[سرزمین اسلام]] شد. در [[سال ۱۹۸ ق]]. /۸۱۴م. خوارزمی عددهای هندی را در جدولهای ریاضی به کار گرفت، سپس در [[سال ۲۱۰ ق]]. /۸۲۵ م. رسالهای را منتشر کرد که به الخوارزمی عن ارقام الهنود معروف شد<ref>عمران، محمود، محاضرات فی معالم التاریخ الاسلامی الوسیط، ص۲۴۳.</ref>. | ||
فرهنگ [[ایرانی]] نیز در [[زبان عربی]] و به شکل ویژه در [[ادبیات عرب]] اثر گذاشت، الفاظ [[فارسی]] بسیاری به این زبان رخنه کرد و کتابهای [[فارسی]] در موضوعات اخترشناسی، هندسه، جغرافیا، [[ادبیات]] و [[تاریخ]] به [[عربی]] برگردانده شد<ref>محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۲۷۸-۲۷۹.</ref>. | فرهنگ [[ایرانی]] نیز در [[زبان عربی]] و به شکل ویژه در [[ادبیات عرب]] اثر گذاشت، الفاظ [[فارسی]] بسیاری به این زبان رخنه کرد و کتابهای [[فارسی]] در موضوعات اخترشناسی، هندسه، جغرافیا، [[ادبیات]] و [[تاریخ]] به [[عربی]] برگردانده شد<ref>محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۲۷۸-۲۷۹.</ref>. | ||
خط ۱۱۳: | خط ۸۰: | ||
مأمون گروهی از اخترشناسان را به کار گرفت تا اجرام آسمانی را رصد کنند و نتیجه آن را به ثبت برسانند، همچنین اکتشافات بطلمیوس را به کار بندند و [[کسوف]] [[خورشید]] را مطالعه نمایند<ref>عمران، محمود، محاضرات فی معالم التاریخ الاسلامی الوسیط، ص۲۴۴.</ref>. او بدین وسیله تمام [[میراث علمی]] عظیمی را که دانشمندان یونان برجای گذاشته بودند، به [[جهان اسلام]] منتقل کرد.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۵۷.</ref> | مأمون گروهی از اخترشناسان را به کار گرفت تا اجرام آسمانی را رصد کنند و نتیجه آن را به ثبت برسانند، همچنین اکتشافات بطلمیوس را به کار بندند و [[کسوف]] [[خورشید]] را مطالعه نمایند<ref>عمران، محمود، محاضرات فی معالم التاریخ الاسلامی الوسیط، ص۲۴۴.</ref>. او بدین وسیله تمام [[میراث علمی]] عظیمی را که دانشمندان یونان برجای گذاشته بودند، به [[جهان اسلام]] منتقل کرد.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۵۷.</ref> | ||
==[[روابط خارجی]] در دوران مأمون== | == [[روابط خارجی]] در دوران مأمون == | ||
===رابطه با [[روم]]=== | === رابطه با [[روم]] === | ||
در دوران مأمون نزدیک بود [[جنگ]] میان [[مسلمانان]] و رومیها فروکش کند؛ زیرا خلیفه به خلأ حاصل از درگیری میان او و برادرش، مأمون، سرگرم بود و این مسأله به رومیهای متلاشی شده [[فرصت]] داد تا خود را بازیابند؛ از این رو [[جبهه]] [[اسلامی]] - رومی، به استثنای اندک زمانی [[شاهد]] رکود کامل بود. این اوضاع شبه آرام تا [[سال ۲۰۵ ق]]./ ۸۲۰م. یعنی تا هنگام دوران امپراتور میخائیل دوم - که [[فعالیت نظامی]] نسبی از سرگرفته شد- ادامه یافت. مأمون و میخائیل از [[آشوبها]] و شورشهای ایجاد شده در مقابل هر یک، برای [[استوار]] کردن موضع خود استفاده کردند. [[مأمون]] با توماس سیسیلی - که [[شورشی]] مسلحانه را در برابر [[نظام]] [[روم]] به راه انداخته بود- همداستان شد و میخائیل با [[خرمیه]]- که در مقابل مأمون [[شورش]] کرده بودند- وارد [[گفتوگو]] شد. | در دوران مأمون نزدیک بود [[جنگ]] میان [[مسلمانان]] و رومیها فروکش کند؛ زیرا خلیفه به خلأ حاصل از درگیری میان او و برادرش، مأمون، سرگرم بود و این مسأله به رومیهای متلاشی شده [[فرصت]] داد تا خود را بازیابند؛ از این رو [[جبهه]] [[اسلامی]] - رومی، به استثنای اندک زمانی [[شاهد]] رکود کامل بود. این اوضاع شبه آرام تا [[سال ۲۰۵ ق]]. / ۸۲۰م. یعنی تا هنگام دوران امپراتور میخائیل دوم - که [[فعالیت نظامی]] نسبی از سرگرفته شد- ادامه یافت. مأمون و میخائیل از [[آشوبها]] و شورشهای ایجاد شده در مقابل هر یک، برای [[استوار]] کردن موضع خود استفاده کردند. [[مأمون]] با توماس سیسیلی - که [[شورشی]] مسلحانه را در برابر [[نظام]] [[روم]] به راه انداخته بود- همداستان شد و میخائیل با [[خرمیه]]- که در مقابل مأمون [[شورش]] کرده بودند- وارد [[گفتوگو]] شد. | ||
در [[حقیقت]] حملات [[اسلامی]] فعال به سرزمینهای روم از [[سال ۲۱۵ ق]]. /۸۳۰ م. آغاز شد. این تهاجم پاسخی به [[حمله]] امپراتور ثیوفیل به زبَطْرَه با کمک نیروهای خرمیه بود<ref>عرینی، الدولة البیزنطیه، ص۲۷۹. مصحح: زبطره از شهرهای رومی است که در ترکیه امروزی، میان ملطیة، سمیساط و دژ حدث قرار دارد و به نام بانی آن زبطره دختر روم بن یفز بن سام بن نوح خوانده میشود.</ref>. مأمون و پسرش، [[عباس]]، چند حمله نظامی را [[فرماندهی]] و دژهایی را در منطقه کبادوکیا<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۶۲۳ – ۶۲۴.</ref> [[فتح]] کردند و هِرقله و لؤلؤه را پس گرفتند<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۶۲۹؛ فازیلییف، العرب و الروم، ص۱۰۷ - ۱۰۸ و ۱۱۱.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۵۹.</ref> | در [[حقیقت]] حملات [[اسلامی]] فعال به سرزمینهای روم از [[سال ۲۱۵ ق]]. /۸۳۰ م. آغاز شد. این تهاجم پاسخی به [[حمله]] امپراتور ثیوفیل به زبَطْرَه با کمک نیروهای خرمیه بود<ref>عرینی، الدولة البیزنطیه، ص۲۷۹. مصحح: زبطره از شهرهای رومی است که در ترکیه امروزی، میان ملطیة، سمیساط و دژ حدث قرار دارد و به نام بانی آن زبطره دختر روم بن یفز بن سام بن نوح خوانده میشود.</ref>. مأمون و پسرش، [[عباس]]، چند حمله نظامی را [[فرماندهی]] و دژهایی را در منطقه کبادوکیا<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۶۲۳ – ۶۲۴.</ref> [[فتح]] کردند و هِرقله و لؤلؤه را پس گرفتند<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۶۲۹؛ فازیلییف، العرب و الروم، ص۱۰۷ - ۱۰۸ و ۱۱۱.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۵۹.</ref> | ||
==[[مرگ]] مأمون== | == [[مرگ]] مأمون == | ||
مأمون قبل از مرگش و بعد از برکناری برادرش، قاسم و نادیده گرفتن فرزندش، عباس، برادرش، [[معتصم]]، را [[ولیعهد]] خود کرد. او در «بَدَندون» - در حالی که مشغول حمله به روم بود- در [[دوازده]] شب مانده به پایان [[رجب]] ۲۱۸ ق./آب ۸۳۳ م. مرد. او را به طرسوس حمل کرده، در آنجا [[دفن]] کردند. [[مسلمانان]] ناچار شدند مواضع خود را در آن سوی کوههای طوروس ترک کنند<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۶۵۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۶۰.</ref> | مأمون قبل از مرگش و بعد از برکناری برادرش، قاسم و نادیده گرفتن فرزندش، عباس، برادرش، [[معتصم]]، را [[ولیعهد]] خود کرد. او در «بَدَندون» - در حالی که مشغول حمله به روم بود- در [[دوازده]] شب مانده به پایان [[رجب]] ۲۱۸ ق. /آب ۸۳۳ م. مرد. او را به طرسوس حمل کرده، در آنجا [[دفن]] کردند. [[مسلمانان]] ناچار شدند مواضع خود را در آن سوی کوههای طوروس ترک کنند<ref>تاریخ طبری، ج۸، ص۶۵۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۱۶۰.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == | ||
خط ۱۳۲: | خط ۹۷: | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} | ||
[[رده: | [[رده:عباسیان]] | ||
نسخهٔ کنونی تا ۷ مهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۱:۴۷
شناخت مأمون
او ابوجعفر عبدالله مأمون بن هارونالرشید قریشی هاشمی بود. مادر او کنیزی به نام مراجل بادغیسی بود. در سال ۱۷۰ ق. /۷۸۶ م. متولد شد. سیزده ساله بود که پدرش او را ولیعهد کرد. در سال ۱۹۸ ق/۸۱۳م. در شهر ری با او برای خلافت بیعت شد و در سال ۲۰۴ ق. /۸۱۹م. وارد بغداد شد[۱]. مأمون با اوصافی متفاوت از دیگر خلفای عباسی مشهور بود، از آن جمله: تمایل به گذشت و نفرت از انتقام، بخششی سرآمد همه خلفای عباسی، توان قانع کردن مخاطب، حاضر جوابی، ادیب و شناخت شعر خوب را از بد و علاقه به شنیدن آواز[۲].[۳]
اوضاع داخلی در دوران مأمون
اوضاع بغداد در آغاز دوران مأمون
فضل بن سهل که میخواست میوه پیروزی خویش را بچیند، پیش از رسیدن خبر قتل امین به مرو، به خلیفه توصیه کرد متناسب با اوضاع جدید، تغییراتی در اداره بدهد. هدف او دور کردن دو فرمانده طاهر بن حسین و هرثمة بن اعین از عراق و در انحصار در آوردن حکومت بود. مأمون به توصیه وزیرش، طاهر بن حسین را از عراق برکنار و برادر او، حسن بن سهل، را جایگزین کرد و هرثمة بن اعین را نیز به خراسان فرستاد[۴]. دور کردن این دو فرمانده از عراق، موجب گسترش نا آرامیها در آنجا شد.
خلیفه لقب جدید «ذوالریاستین»، به معنای رئیس کشوری و لشکری، را به عنوان پاداش به وزیرش هدیه کرد. این ویژگی دلالت بر نفوذی گسترده دارد که این مرد ایرانی به آن رسید. در کنار این ویژگی، فضل از خاصیت امارت هم بهرهمند بود. او نخستین وزیری بود که لقب گرفت و نخستین وزیری بود که همزمان لقب و امارت گرفت؛ به او «وزیر امیر» گفته میشد، همچنین اداره امور حکومت به او تفویض شد[۵]. این اقدام مأمون موجب خشم عناصر عربی و ناخشنودی بنیهاشم و سران مردم شد و آشوب در بغداد بالا گرفت و ساکنان آنجا با منصور بن مهدی، عموی مأمون، بیعت کردند، ولی او از قبول بیعت خودداری کرد؛ زیرا موافق بود که کار بغداد به نام مأمون باشد[۶].
ناراحتی مردم از این درگیری و نتایج آن، به نا آرامی اوضاع کمک کرد، تا اینکه خواستار رهایی شدند و آنچه مسأله را پیچیدهتر و خطرناکتر کرد، کوتاه کردن دست نیرومند طاهر از عراق و ضعف حکومت حسن بن سهل و تمایل مأمون به علویان بود که آن مسأله به صورت ناگهانی و برای نخستین بار پدید آمد و در بیعت با علی بن موسی الرضا (ع) نمایان شد. بدینگونه جنگ خانگی در بغداد شعلهور و کارهای حکومتی و اداری متوقف شد. روستاهای جنوب عراق در معرض دستبرد مرتزقه (سپاهیان جیرهخوار) قرار گرفت و اوضاع بغداد بعد از پرشدن خیابانها از راهزنان، تحملناپذیر شد؛ اما مأمون از این شورشها که بر ضد حکومتش بود، خبر نداشت؛ زیرا وی در مرو بود و فضل بن سهل مانع رسیدن اخبار بغداد به او بود و کارها را از او مخفی میکرد.[۷]
بیعت با علی بن موسی الرضا (ع)
مأمون هنگام اقامت در مرو، به علویان متمایل شد و لباس سیاه را که شعار عباسیان بود، در آورده لباس سبز که شعار علویان بود، پوشید. او دخترش را به ازدواج علی بن موسی بن جعفر صادق (ع)[۸]، هشتمین امام شیعیان امامیه اثنی عشریه، در آورد و در رمضان ۲۰۱ ق. /نیسان ۸۱۷ م. او را ولیعهد خود کرده وی را «رضا» نامید؛ زیرا حاکم مؤمنان او را برای ولایتعهدی انتخاب کرده بود[۹].
این بیعت بدون اینکه اثر برجای بگذارد، ادامه نیافت؛ از اینرو نیازمند مطالعه ژرف و درنگ برای بررسی انگیزهها و نتایج آن است. از جنبه انگیزهها ناچاریم برای ورود به مجالس قصر در دوران هارون، اندکی به عقب بازگردیم و شاهد درگیریهای فکری و سیاسی متکلمان معتزلی و شیعی باشیم؛ مجالسی که به تشویق برمکیان برگزار میشد و مسأله خلافت از برجستهترین موضوعهای آن بود.
به علت دیدگاه مشترک در خصوص خلافت، میان معتزله و شیعه قرابت حاصل شد. بیشتر علمای معتزله برتری علی بن ابی طالب (ع) را به خلافت باور داشتند و این نظر شیعه بود. مأمون در سایه این درگیریهای فکری رشد کرد و از مفاهیم آن متأثر شد؛ از این رو از نظریات معتزله، به ویژه در موضوع خلافت و خلق قرآن جانبداری کرد[۱۰]. ملاحظه میشود کسانی که پیمان ولایتعهدی رضا (ع) را گواهی کردند، معتزلیهای معروف به گرایش علوی[۱۱] و بزرگان شیعه بودند[۱۲].
در کنار این پدیده، مأمون در محیطی ایرانی پرورش یافت. به علت اینکه مادرش ایرانی بود و به حقانیت و خلافت علی بن ابی طالب (ع) و فرزندانش بعد از او، ایمان داشت و ارتباطی تنگاتنگ با خراسان داشت؛ از این رو مأمون اعلان تشیع کرد و به علویان متمایل شد[۱۳].
مأمون از اوضاع سیاسی خاصی که به هنگام درگیری با برادرش، امین در آن به سر میبرد، متأثر شد؛ به ویژه وقتی که میدانیم این درگیری رنگ نژادپرستی داشت و فضل بن سهل که مظهر آرمانهای ایرانی بود، به شدت در پشت او ایستاد تا اینکه پیروزی را برای او ضمانت کرد؛ از این رو مأمون جز ارضای احساسات ایرانیها - که از خاندان علی بن ابی طالب (ع) حمایت و با آنان همدردی میکردند - چارهای نمیدید. به همین سبب با خدا پیمان بست که اگر بر برادرش پیروز شود، خلافت را به یکی از برترین افراد خاندان علی (ع) بسپارد. سرانجام پیروزی وی به این منجر شد که به وعده خویش وفا کند؛ لذا امام رضا (ع) را بنابر پیشنهاد فضل بن سهل، به عنوان جانشین خود تعیین کرد[۱۴].
پیدا است که او ناچار بود پیشنهاد فضل را برای دلجویی خراسانیها اجرا کند. این مسأله از خلال سخنان او با امام رضا (ع) دریافت میشود؛ وقتی امام (ع) از قبول پیشنهاد وی خودداری کرد، امام را تهدید کرد و گفت: «به ناچار آنچه را میخواهم باید بپذیری؛ زیرا راه گریزی از آن نمییابم.»..[۱۵].
اما از جنبه نتایج، شاید آشکارترین آن، انتقال خلافت اسلامی از خاندان عباسی به خاندان علوی و واکنش شدید در بغداد و برخی از شهرهای بزرگ باشد که گرایش منفی در مقابل این رخداد داشتند؛ به گونهای که مردم محله حربیه بغداد با ابراهیم بن مهدی بیعت کردند[۱۶]. قابل توجه است که فضل بن سهل رخدادهای بغداد را از چشم مأمون پنهان میکرد تا اینکه امام رضا (ع) او را بدان آگاه نمود[۱۷].
اما در شهرهای بزرگ، استاندار عباسی بصره، اسماعیل بن جعفر بن سلیمان بن علی، اقدام خلیفه را مردود شمرد و آن را به منزله خروج از خاندان عباسی تلقی کرد و از پوشیدن لباس سبز خودداری و برکناری مأمون را اعلان کرد[۱۸]. مردم مکه با امام رضا (ع) بیعت کردند و مردم مدینه هنگامی که خلیفه متن بیعت را ارسال کرد تا برای آنان خوانده شود، هیچگونه مخالفتی نکردند[۱۹].[۲۰]
حرکتهای مخالف با حکومت
حرکتهای علویان
حرکت ابوالسرایا
حرکت محمد بن جعفر صادق (ع)
حرکتهای غیر علوی
حرکت نصر بن شبث
حرکت زط
ناآرامیها در مصر
اوضاع سیاسی در سرزمینهای اسلامی از درگیری میان امین و مأمون متأثر و اثر آن به شکلی ویژه در مصر آشکار شد. شواهدی بیانگر حرکتی استقلال طلبانه به رهبری سری بن حکم بود که از سال ۲۰۶ ق. /۸۲۱ م. در نتیجه ظلم و ستم عباس بن موسی، استاندار مأمون در مصر، در افق سیاسی پدید آمد. این مرد از درگیریهای داخلی میان قیسیها و یمنیها برای سرکوب گروههای متنازع با هم به وسیله یکدیگر استفاده کرد تا صحنه سیاسی برای او خالی شود، در نتیجه جو نا آرام و بیثبات در مصر حاکم شد. قبایل عربی در مصر سفلی در سال ۲۱۴ ق. /۸۲۹ م. به علت سیاست خشونتبار استانداران عباسی قیام کردند و نایب استاندار را کشتند. مأمون به مقابله این حرکت خصمانه برخاست و برادرش معتصم را به جنگ با آن قبایل فرستاده ایشان را سرکوب کرد؛ اما در پی ترک مصر، مجدداً نا آرامیها بروز کرد. خلیفه فرمانده ترک، افشین، را در سال ۲۱۵ ق. /۸۳۰ م. اعزام و بر او غلبه کرد[۲۱].
اوضاع داخلی در مصر کاملاً آرام نشد. در سال ۲۱۶ ق. / ۸۳۱ م. قبطیها و عربها به حرکت انقلابی بزرگی دست زدند. مأمون ناچار شد برای آرام کردن اوضاع، شخصاً به مصر برود که آنان را سرکوب و عده بسیاری از قبطیها را اسیر کرد و رهبران حرکت، همراه او به بغداد آمدند. وی مسئول خراج را - که مسبب ناآرامیها بود - برکنار کرد[۲۲].[۲۳]
حرکت بابک خرمی
علم در دوران مأمون
نام مأمون با آن نهضت علمی که به طور کلی در دوران اول عباسی و به ویژه در عصر مأمون شکوفا شد، قرین است. دوران این خلیفه از پیشرفتهترین دورانهای علمی عصر اول عباسی به حساب میآید، به گونهای که تلاشهای فرهنگی به اوج خود رسید. این مسأله عللی داشت که شاید بارزترین آنها عبارت باشند از:
- مأمون از کودکی شیفته خواندن بود و علم فقه، تاریخ، حدیث، تفسیر و زبان را فراگرفت. او دانش را دوست داشت و به گسترش آن علاقهمند بود؛ درگیریهای فکری را مجاز میدانست و شخصاً در آنها شرکت میکرد؛ همه امکانات را به خدمت گرفت و هرگونه شیوهای را برای دستیابی به گنجینههای فکری در کتابخانههای قسطنطنیه و قُبرس پیشه کرد[۲۴].
- دوران مأمون به علت مشغول شدن مردم به تحقیق علمی و روی آوردن به معارف قدیمی و افزایش عده دانشمندان در شهرهای بزرگ، شاهد نهضت علمی برد.
- رشد روابط میان حکومتهای آن روزگار و تلاشهایی که عباسیان در راه برقراری صلح و آرامش انجام دادند، علاوه بر مبادلات تجاری، به شکوفایی حرکت تعریب (عربی کردن) - که به اوج خود رسید - کمک کرد و باعث ایجاد فضایی مناسب برای پرداختن به دانش شد.
- حکومت عباسیان از دوران منصور، به بستن قراردادهای تجاری، به ویژه خرید کتاب و دستیابی به آن اقدام کرد و در این راه بهای گزافی پرداخت. این پدیده در دوران مأمون افزایش یافت. وی در ارتباطی پیوسته با امپراتور روم، لیوی ارمنی هیأتهایی را برای گزینش کتابهای علمی قدیمی ذخیره شده در آنجا اعزام کرد.
- حرکت تعریب، حرکتی فردی به حساب نیامده است، بلکه حرکتی رسمی بوده که حکومت به آن اعتنا و آن را تشویق نموده و یاری رسانده است و اموالی را برای آن هزینه کرده است[۲۵].
در حقیقت آن حرکت، مأمون را توانا کرد تا از خلال زندگی سیاسی و توجهات شخصی خویش، به جمعآوری تراث ملتهای قدیمی، به ویژه میراث یونانی - که شیفته آن بود - به فرهنگ اسلامی خدمت کند. او هیأتهایی علمی را در جستجوی کتابهای یونانی و انتقال آنها به «بیت الحکمه» که در سال ۲۱۵ ق. /۸۳۰ م. تأسیس کرد- اعزام نمود. این «بیت» به مثابه بنیادهای علمی به حساب میآید که در برگیرنده کتابخانهای برای نسخههای کتب خارجی و محلی برای تعریب (ترجمه به عربی) و تحقیق آنها و نیز رصدخانه بوده است. مأمون گروهی مصحح (به عربی) ایجاد کرد و از بیتالمال برای آنان مقرری قرار داد. این بیت، تراث فرهنگی اسلامی را در کنار تراث فرهنگی خارجی جمعآوری کرد. اندیشه اسلامی در دوران مأمون در سه زمینه تأثیر پذیرفت: از فرهنگ یونانی و هلنی (یونانی مآبی) به لحاظ شکلی و موضوعی متأثر شد؛ به لحاظ شکل، منطق یونانی به اندیشه اسلامی در راههای جدل، تحقیق، بیان و برهان جهت داد. شیوههای متکلمان از این روشها، به ویژه منطق ارسطو تأثیر پذیرفت؛ به لحاظ موضوع، تأثیر آنها بر آموزههای متکلمان بسیار بود و بر نوافلاطونیان در تصوف اثر گذاشت[۲۶].
اندیشه اسلامی از فرهنگ هندی از طریق فتوحات و تجارت تأثیر پذیرفت. فرهنگ هندی از طریق آمد و شد هندیها - که حامل افکار و فرهنگ خود بودند - به شهرهای مختلف اسلامی انتقال یافت؛ بعضی از اندیشههای هندی نیز از طریق ایرانیها نفوذ کرد. تأثیر هند بر الهیات و مقولههای ادبی، ریاضیات و ستارهشناسی گسترش یافت[۲۷]. فرهنگ هندی در ریاضیات و ستارهشناسی اثر عمیقی بر جای گذاشت. محمد خوارزمی برای مأمون کتاب السرهنتا را در باب اخترشناسی هند - که ابراهیم فزاری آن را به عربی ترجمه کرده بود- خلاصه کرد. چه بسا این کتاب وسیله انتقال اعداد عربی و نقطه از سرزمین هند به سرزمین اسلام شد. در سال ۱۹۸ ق. /۸۱۴م. خوارزمی عددهای هندی را در جدولهای ریاضی به کار گرفت، سپس در سال ۲۱۰ ق. /۸۲۵ م. رسالهای را منتشر کرد که به الخوارزمی عن ارقام الهنود معروف شد[۲۸].
فرهنگ ایرانی نیز در زبان عربی و به شکل ویژه در ادبیات عرب اثر گذاشت، الفاظ فارسی بسیاری به این زبان رخنه کرد و کتابهای فارسی در موضوعات اخترشناسی، هندسه، جغرافیا، ادبیات و تاریخ به عربی برگردانده شد[۲۹].
در دوران مأمون مترجمان عربی به تعریب کتابهای مرجع از زبانهای سانسکریت، پهلوی، یونانی و سریانی پرداختند. از میان ایشان حنین بن اسحاق در «بیت الحکمه» برجسته شد. وی بسیاری از آثار جالینوس، ارسطو، افلاطون، بقراط و بطلمیوس را به عربی برگرداند. مأمون برای این کار، هموزن کتابهای ترجمه شده، به او طلا داد[۳۰]. فرزند او، اسحاق، کار تعریب را کامل کرد. وی برخی از کارهای ارسطو و همه آثار فلسفی و پزشکی جالینوس را به عربی ترجمه کرد و با عدهای از دانشمندان در تدوین دائرةالمعارف جغرافیایی برای خلیفه همکاری کرد[۳۱].
مأمون گروهی از اخترشناسان را به کار گرفت تا اجرام آسمانی را رصد کنند و نتیجه آن را به ثبت برسانند، همچنین اکتشافات بطلمیوس را به کار بندند و کسوف خورشید را مطالعه نمایند[۳۲]. او بدین وسیله تمام میراث علمی عظیمی را که دانشمندان یونان برجای گذاشته بودند، به جهان اسلام منتقل کرد.[۳۳]
روابط خارجی در دوران مأمون
رابطه با روم
در دوران مأمون نزدیک بود جنگ میان مسلمانان و رومیها فروکش کند؛ زیرا خلیفه به خلأ حاصل از درگیری میان او و برادرش، مأمون، سرگرم بود و این مسأله به رومیهای متلاشی شده فرصت داد تا خود را بازیابند؛ از این رو جبهه اسلامی - رومی، به استثنای اندک زمانی شاهد رکود کامل بود. این اوضاع شبه آرام تا سال ۲۰۵ ق. / ۸۲۰م. یعنی تا هنگام دوران امپراتور میخائیل دوم - که فعالیت نظامی نسبی از سرگرفته شد- ادامه یافت. مأمون و میخائیل از آشوبها و شورشهای ایجاد شده در مقابل هر یک، برای استوار کردن موضع خود استفاده کردند. مأمون با توماس سیسیلی - که شورشی مسلحانه را در برابر نظام روم به راه انداخته بود- همداستان شد و میخائیل با خرمیه- که در مقابل مأمون شورش کرده بودند- وارد گفتوگو شد.
در حقیقت حملات اسلامی فعال به سرزمینهای روم از سال ۲۱۵ ق. /۸۳۰ م. آغاز شد. این تهاجم پاسخی به حمله امپراتور ثیوفیل به زبَطْرَه با کمک نیروهای خرمیه بود[۳۴]. مأمون و پسرش، عباس، چند حمله نظامی را فرماندهی و دژهایی را در منطقه کبادوکیا[۳۵] فتح کردند و هِرقله و لؤلؤه را پس گرفتند[۳۶].[۳۷]
مرگ مأمون
مأمون قبل از مرگش و بعد از برکناری برادرش، قاسم و نادیده گرفتن فرزندش، عباس، برادرش، معتصم، را ولیعهد خود کرد. او در «بَدَندون» - در حالی که مشغول حمله به روم بود- در دوازده شب مانده به پایان رجب ۲۱۸ ق. /آب ۸۳۳ م. مرد. او را به طرسوس حمل کرده، در آنجا دفن کردند. مسلمانان ناچار شدند مواضع خود را در آن سوی کوههای طوروس ترک کنند[۳۸].[۳۹]
منابع
پانویس
- ↑ تاریخ ابنکثیر، ج۱، ص۲۷۴ – ۲۷۵.
- ↑ در خصوص اخبار و صفات مأمون، ر. ک: تاریخ طبری، ج۸، ص۶۱۵ - ۶۶۶.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۳۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۵۲۷.
- ↑ جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۳۰۵-۳۰۶.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۵۴۶.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۳۱.
- ↑ مأمون یک دخترش به نام امحبیب را به نکاح امام رضا (ع) و دختر دیگرش ام فضل را به نکاح محمد بن علی، فرزند امام رضا (ع) درآورد؛ تاریخ طبری، ج۸، ص۵۶۶.
- ↑ مصحح: روایات درباره نامیده شدن امام علی بن موسی (ع) به رضا، متفاوت است: موافق روایاتی مأمون امام را «رضای آل محمد» نامید و در عهدنامه ولایتعهدی نیز به آن تصریح کرد. اما بر پایه روایت سلیمان مروزی، امام کاظم (ع) وی را رضا نامید و به دیگران نیز سفارش میفرمود که وی را رضا بخوانند. بر پایه روایت بزنطی نظر نخست مبان مردم شایع بوده که امام جواد (ع) آن را نفی کرده است. ر. ک: باقر شریف القریشی، حیاة الامام الرضا (ع)، ج۳، ص۲۳؛ جعفر مرتضی عاملی، الحیاة السیاسیة للامام الرضا (ع)، ص۲۳۴. اربلی هر دو نظر را آورده و بر اساس روایت بزنطی گفته است مأمون نخستین فردی نبود که امام (ع) را رضا نامید؛ کشف الغمه، ج۳، ص۸۹. شاید مأمون به این لب رسمیت حکومتی بخشید، همانگونه که لقب همای مرضی و مرتضی برای ابراهیم و منصور دو فرزندان مهدی تلاشی برای مقابله با مأمون بود تا «رضای آل محمد» را در خاندان عباسی استمرار دهند.
- ↑ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۱۵۷.
- ↑ آنان، بشر بن معتز و یحیی بن اکثم و حماد بن نعمان بودند.
- ↑ مثل فضل بن سهل و عبدالله بن طاهر.
- ↑ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۴، ص۵؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۵، ص۲۳۰.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۵۴؛ ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۲۱۷؛ مسند، عبد الله بن علی، العلویون فی الحجاز، ص۲۳۵-۲۴۱. مصحح: در واقع مؤلف به سه مطلب اشاره دارد: نذر مأمون، ر. ک: عیون اخبارالرضا، ج۱، ص۱۶۳، رأی فضل بن سهل و غلبه وی بر مأمون و تشیع ادعایی مأمون که به گفته وی، آن را از پدرش هارون آموخته بود؛ زیرا او امام کاظم (ع) را امام حقیقی وصف کرده بود. هاشم معروف حسنی، با تکیه بر برخورد مأمون با امین و... ، نذر مأمون و گفتارش را در باب ولایتعهدی، تنها برای گمراهسازی شیعیان و توده مردم دانسته که به منظور ابراز حسن نیت خود در واداشتن امام به پذیرش ولایتعهدی بیان میکرده است. سیرة الأئمة الاثنی عشر، ج۲، ص۳۸۰.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۵۴ – ۴۵۵.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۵۵۴ – ۵۵۵.
- ↑ ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۲۱۸ - ۲۱۹.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۰۲ – ۴۰۳.
- ↑ ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص۴۵۶.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۳۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۲۳.
- ↑ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۴۲۳ - ۴۲۵.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۵۳.
- ↑ ابنندیم، الفهرست، ص۳۵۳ - ۳۵۴.
- ↑ محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۲۷۱ - ۲۷۲.
- ↑ امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۱، ص۲۷۷.
- ↑ محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۲۷۷.
- ↑ عمران، محمود، محاضرات فی معالم التاریخ الاسلامی الوسیط، ص۲۴۳.
- ↑ محمود و الشریف، العالم الاسلامی فی العصر العباسی، ص۲۷۸-۲۷۹.
- ↑ عمران، محمود، محاضرات فی معالم التاریخ الاسلامی الوسیط، ص۲۴۲.
- ↑ عمران، محمود، محاضرات فی معالم التاریخ الاسلامی الوسیط، ص۲۴۴.
- ↑ عمران، محمود، محاضرات فی معالم التاریخ الاسلامی الوسیط، ص۲۴۴.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۵۷.
- ↑ عرینی، الدولة البیزنطیه، ص۲۷۹. مصحح: زبطره از شهرهای رومی است که در ترکیه امروزی، میان ملطیة، سمیساط و دژ حدث قرار دارد و به نام بانی آن زبطره دختر روم بن یفز بن سام بن نوح خوانده میشود.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۶۲۳ – ۶۲۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۶۲۹؛ فازیلییف، العرب و الروم، ص۱۰۷ - ۱۰۸ و ۱۱۱.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۵۹.
- ↑ تاریخ طبری، ج۸، ص۶۵۰.
- ↑ طقوش، محمد سهیل، دولت عباسیان، ص ۱۶۰.