بنی وادعة بن عمرو: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = بنی حاشد بن همدان | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = | پرسش مرتبط = }} ==نسب بنی وادعه== این طایفه قحطانی،<ref>عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۴۱. نیز ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۲.</ref> از شاخه‌های بنی حاش...» ایجاد کرد)
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۲۸: خط ۲۸:
[[حجر بن عدی]] از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} و از [[یاران مخلص]] امیرالؤمنین{{ع}} بود.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۱۹۰ و ج۶، ص۲۰۵و۲۱۸.</ref> با به امارت رسیدن [[مغیره]] در [[کوفه]] در [[سال ۴۹ هجری]]، [[حجر]]، ناسزاگویی‌های او از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را تاب نیاورد و پس از [[مرگ]] مغیره و به امارت رسیدن [[زیاد بن ابیه]] در کوفه، حجر آشکارا با [[یاران]] خود، [[معاویه]] را در [[مسجد]] [[لعن]] می‌‌کرد. زیاد بن ابیه با حجر به مقابله برخاسته در پی [[دستگیری]] وی برآمد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۲-۲۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۲۵۳-۲۶۱.</ref> حجر به ناچار از قبیله‌ای به [[قبیله]] دیگر می‌رفت تا اینکه طی زد و خوردهایی سرانجام، با واسطه‌گری بزرگان [[یمنی]] کوفه از زیاد [[امان]] گرفت و با این شرط که زیاد بن ابیه، او را نزد معاویه بفرستد خود را [[تسلیم]] وی کرد.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.</ref> اما زیاد بر خلاف امان خود، او را [[زندانی]] کرد و با تعقیب یاران حجر، سیزده تن از سران آنان را دستگیر کرد.<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴-۹۶.</ref> پس از آن، زیاد، [[شهادت]] نامه‌ای علیه حجر تنظیم نمود و از سران چهار ناحیه کوفه و نیز هفتاد تن از سران کوفه خواست تا بدان [[گواهی]] دهند. حارث و شدّاد پسران اَزمَع وادعی همدانی، [[عمرو بن قیس ذی‌اللحیه وادعی]] و [[هانی بن ابی‌حیه وادعی]] از وادعی‌هایی بودند که به امضای این شهادت [[نامه]] [[دروغین]] پرداختند.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۴، ص۲۵۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵ ص۲۷۰-۲۷۱.</ref> زیاد، این شهادت نامه را با فرستادگان خود همراه کرد و آنان را با حجر و یارانش به سوی معاویه فرستاد.
[[حجر بن عدی]] از [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} و از [[یاران مخلص]] امیرالؤمنین{{ع}} بود.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۱۹۰ و ج۶، ص۲۰۵و۲۱۸.</ref> با به امارت رسیدن [[مغیره]] در [[کوفه]] در [[سال ۴۹ هجری]]، [[حجر]]، ناسزاگویی‌های او از [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} را تاب نیاورد و پس از [[مرگ]] مغیره و به امارت رسیدن [[زیاد بن ابیه]] در کوفه، حجر آشکارا با [[یاران]] خود، [[معاویه]] را در [[مسجد]] [[لعن]] می‌‌کرد. زیاد بن ابیه با حجر به مقابله برخاسته در پی [[دستگیری]] وی برآمد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۲-۲۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۲۵۳-۲۶۱.</ref> حجر به ناچار از قبیله‌ای به [[قبیله]] دیگر می‌رفت تا اینکه طی زد و خوردهایی سرانجام، با واسطه‌گری بزرگان [[یمنی]] کوفه از زیاد [[امان]] گرفت و با این شرط که زیاد بن ابیه، او را نزد معاویه بفرستد خود را [[تسلیم]] وی کرد.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.</ref> اما زیاد بر خلاف امان خود، او را [[زندانی]] کرد و با تعقیب یاران حجر، سیزده تن از سران آنان را دستگیر کرد.<ref>ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴-۹۶.</ref> پس از آن، زیاد، [[شهادت]] نامه‌ای علیه حجر تنظیم نمود و از سران چهار ناحیه کوفه و نیز هفتاد تن از سران کوفه خواست تا بدان [[گواهی]] دهند. حارث و شدّاد پسران اَزمَع وادعی همدانی، [[عمرو بن قیس ذی‌اللحیه وادعی]] و [[هانی بن ابی‌حیه وادعی]] از وادعی‌هایی بودند که به امضای این شهادت [[نامه]] [[دروغین]] پرداختند.<ref>بلاذری، انساب الأشراف، ج۴، ص۲۵۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵ ص۲۷۰-۲۷۱.</ref> زیاد، این شهادت نامه را با فرستادگان خود همراه کرد و آنان را با حجر و یارانش به سوی معاویه فرستاد.


[[قیام شیعی]] دیگری که نام برخی از وادعی‌ها را در خود به ثبت رسانده است، [[قیام عظیم عاشورا]] است. نقل است که پس از [[شهادت مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه]]، [[عبیدالله بن زیاد]]، سرهای این [[شهدا]] را به همراه [[هانی بن ابی‌حیه وادعی]] و [[زبیر بن اروح نزد یزید]] در [[شام]] فرستاد.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۴۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۵.</ref> عبیدالله نامه‌ای نیز خطاب به یزید نوشت و آن را با آنها همراه نمود تا به دست [[خلیفه]] برسانند؛ در این [[نامه]] ابن‌زیاد پس از [[نوشتن]] چگونگی [[اسارت]] و [[شهادت مسلم]] و هانی، نوشت: «من سرهای آن دو را به همراه هانی بن ابی‌حیه وادعی و [[زبیر بن أروح تمیمی]] برای تو فرستادم. این دو نفر، هر دو از فرمانبران و [[پیروان]] ما و [[خیرخواهان]] [[بنی‌امیه]] هستند، پس [[امیرالمؤمنین]] هر پرسشی که از جریان کار هانی و مسلم دارند از این دو نفر بپرسند،؛ چراکه اطلاع کافی همراه با [[صداقت]] و پارسائی در این دو گرد آمده است و [[السلام]]».<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۵؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۶۲-۶۳.</ref> یزید نیز فرستادگان ابن‌زیاد را مورد تقدیر قرار داد و خطاب به عبیدالله بن زیاد نوشت: «....من این دو فرستاده‌ات را پیش خواندم و از آن دو در پنهانی و غیر پنهانی جویای امور شدم و از اوضاع [[[کوفه]]] پرسیدم؛ دیدم در [[اندیشه]] و [[فضیلت]] همچنان بودند که تو نوشته بودی، پس درباره ایشان [[نیکی]] کن»...<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۵؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۶۲-۶۳.</ref>
[[قیام شیعی]] دیگری که نام برخی از وادعی‌ها را در خود به ثبت رسانده است، [[قیام عظیم عاشورا]] است. نقل است که پس از [[شهادت مسلم بن عقیل]] و [[هانی بن عروه]]، [[عبیدالله بن زیاد]]، سرهای این [[شهدا]] را به همراه [[هانی بن ابی‌حیه وادعی]] و [[زبیر بن اروح]] نزد [[یزید]] در [[شام]] فرستاد.<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۴۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۵.</ref> عبیدالله نامه‌ای نیز خطاب به یزید نوشت و آن را با آنها همراه نمود تا به دست [[خلیفه]] برسانند؛ در این [[نامه]] ابن‌زیاد پس از [[نوشتن]] چگونگی [[اسارت]] و [[شهادت مسلم]] و هانی، نوشت: «من سرهای آن دو را به همراه هانی بن ابی‌حیه وادعی و [[زبیر بن أروح تمیمی]] برای تو فرستادم. این دو نفر، هر دو از فرمانبران و [[پیروان]] ما و [[خیرخواهان]] [[بنی‌امیه]] هستند، پس [[امیرالمؤمنین]] هر پرسشی که از جریان کار هانی و مسلم دارند از این دو نفر بپرسند،؛ چراکه اطلاع کافی همراه با [[صداقت]] و پارسائی در این دو گرد آمده است و [[السلام]]».<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۵؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۶۲-۶۳.</ref> یزید نیز فرستادگان ابن‌زیاد را مورد تقدیر قرار داد و خطاب به عبیدالله بن زیاد نوشت: «....من این دو فرستاده‌ات را پیش خواندم و از آن دو در پنهانی و غیر پنهانی جویای امور شدم و از اوضاع [[[کوفه]]] پرسیدم؛ دیدم در [[اندیشه]] و [[فضیلت]] همچنان بودند که تو نوشته بودی، پس درباره ایشان [[نیکی]] کن»...<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۵؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۶۲-۶۳.</ref>
وادعی‌ها در جریان [[قیام مختار]] ([[سال ۶۶ هجری]]) هم، موضع [[رویارویی]] اتخاذ کرده بودند. چندان که گزارش شده، در جریان [[شورش]] [[اشراف کوفه]] علیه مختار در [[جبانة السبیع]]، علاوه بر جنگجویانی که از این [[قوم]] کشته شدند، پانصد تن از وادعیان هم، به اسارت [[سپاه مختار]] در آمدند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۳۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>
وادعی‌ها در جریان [[قیام مختار]] ([[سال ۶۶ هجری]]) هم، موضع [[رویارویی]] اتخاذ کرده بودند. چندان که گزارش شده، در جریان [[شورش]] [[اشراف کوفه]] علیه مختار در [[جبانة السبیع]]، علاوه بر جنگجویانی که از این [[قوم]] کشته شدند، پانصد تن از وادعیان هم، به اسارت [[سپاه مختار]] در آمدند.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۳۴.</ref>.<ref>[[سید علی اکبر حسینی ایمنی|حسینی ایمنی، سید علی اکبر]]، مکاتبه اختصاصی با [[دانشنامه مجازی امامت و ولایت]]</ref>



نسخهٔ ‏۲۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۴، ساعت ۱۶:۰۱

نسب بنی وادعه

این طایفه قحطانی،[۱] از شاخه‌های بنی حاشد بن همدان‌اند که نسب از وادعة بن عمرو بن عامر بن دافع بن مالک بن جشم بن حاشد می‌‌برند.[۲] وادعه پسرانی به نامهای عبدالله و ناشج داشت که طایفه بنی وادعه از نسل آنها شکل گرفت. از مهمترین شعب و فروعات این طایفه می‌‌توان به بنی معمر،[۳]بنی مالک بن مطرف بن معمر،[۴] بنی مر بن حارث،[۵] بنی نمار بن ناشج بن وادعه،[۶]بنی مالک بن ربیعه معروف به «بنی البیضاء»،[۷] بنی حیف بن انمار[۸] و بنی برمه[۹] اشاره کرد.[۱۰].[۱۱]

منازل و مساکن بنی وادعه

این طایفه نیز چونان دیگر طوایف همدان خاستگاهی یمنی داشتند که از مهمترین و اصلی‌ترین سکونت گاه‌های این قوم در یمن می‌‌توان از مخلاف وادعه در منطقه نجد[۱۲] و روستاهای بقعه و عمران و مناطق بالادست وادی نجران[۱۳] یاد کرد. «همدانی» در ترسیم بلاد وادعه در نجد، حدود تقریبی آن را بقعه، عوذان، الثویله، غیل علی، دره عرد و منطقه بالادست وادی نجران، سپس به سمت جبل شوک، و پس از آن قاضی دین، سپس الزبران، و از آنجا تا مهجره، سپس المنضج و پس از آن غیل علی و سپس ارینب و بعد جلاجل عنوان کرده است.[۱۴] علاوه بر آن، از هنوم، حجور، مساقط،[۱۵] الحناجر،[۱۶] فصحاء،[۱۷] یبرین، الخنّ،[۱۸] رأس الشُّروة،[۱۹] حبونن،[۲۰] شوکان، الجوز، الدَّران، الحمده، الجلالیّان، نفحه، نعامان و البیران - از سرزمین‌های آباد و حاصلخیز نجران، - و نیز، سنام الظاهر[۲۱] و وادی خبش با درختان خرما و کشتزارها و فروعات آن،[۲۲] هم، به عنوان دیگر سکونت گاه‌های این قوم یاد شده است.[۲۳] در حومه القشب نیز، بنی وادعه و بنی قعط و شکاک از قبائل حاشد و بکیل[۲۴] و در اثافت، بنی وادعه و آل ذی کبار[۲۵] منازل مشترکی را به خود اختصاص داده بودند. همچنین، جمعی از وادعی‌ها در کنار دیگر طوایف بنی همدان، نظیر یام و شاکر، در منطقه ای میان صعده و نجران سکونت داشتند.[۲۶] کوه سفیان در در دوردست‌ترین بلاد وادعه نیز، سکونتگاه قوم بنی وادعه و رهم از بکیل بود.[۲۷] ضمن این که طمؤ، سرزمین بنی معمر بن حارث - از طوایف بنی وادعه، -[۲۸] و از الشقره، الراکبه، عمدان، حضن و عقبه الثویله و نیز محذا النعال و ثائبه[۲۹] و بخشی از وادی نجران و فروعش،[۳۰] به عنوان منازل اختصاصی بنی حیف بن انمار – دیگر شاخه وادعه - یاد شده است. بعلاوه آنکه سجع، الثعبان، المقیق و الجدلیات را هم، مواطن مشترک بنی جماعه و بنی حیف گفته‌اند.[۳۱] پس از اسلام و در پی فتوحات اسلامی، علاوه بر یمن، مدینه منوره و کوفه نیز منزلگاه جمعی از وادعی‌ها قرار گرفتند.[۳۲] از بنی وداعه در کتاب «تاریخ کوفه» به عنوان یکی از بیست و چهار شاخه همدان ساکن کوفه یاد شده است.[۳۳].[۳۴]

تاریخ جاهلی بنی‌وادعه

از گذشته تاریخی این قوم در دوران جاهلی جز آنچه در ذیل شرح حال بزرگانی از این قوم همچون اجدع بن مالک وادعی آمده، تقریباً خبری در دست نیست. بر این اساس، اجدع، قاتل سه تن از مردم بنی الحصین معرفی شده[۳۵] و آمده است وی به دلیلی نامعلوم، از بیم گزند حمیریان، از بنی زبید در خواست جوار کرد، اما زبیدی‌ها از پذیرش جوار او خودداری کردند. این عمل بنی زبید را اعراب زشت شمردند و از این رو به سرزنش آنان پرداختند.[۳۶] اجدع نیز ضمن شعری به این موضوع پرداخته، ناخرسندی خود را از این واقعه اعلام نمود. تقاضای جوار اجدع از بنی زبید و نیز ازدواج او با کبشه بنت معدی کرب زبیدی[۳۷] حکایت از ارتباطات و پیوند‌های وثیق طایفه بنی معمر و قبیله بنی زبید - در عهد جاهلی و سپس اوایل دوران اسلامی - با هم دارد. همچنین، مشارکت برخی از افراد بنی وادعه در جنگ‌های جاهلی نیز از دیگر اخبار این قوم در این دوران است. از جمله این جنگ‌ها، نبرد خولان بود که در آن تعداد زیادی از وادعی‌ها از جمله حیف بن نمار (أنمار) - رییس طایفه بنی وداعه -[۳۸] و بزرگانی چون مالک بن ربیعه و برادرش و نیز حارث بن مالک[۳۹] کشته شدند.[۴۰]

بنی‌وادعه و فتوحات اسلامی

از بنی وادعه و نقش شان در فتوحات اسلامی اطلاع چندانی در دست نیست. شاید حضور منذر بن ابی حمضة بن دهر بن حجر در فتوحات شام را بتوان تنها آگاهی مان از نقش‌آفرینی این قوم در فتوحات دانست. منذر، عامل ابوعبیده جرّاح در بخش‌هایی از مرز روم بود. نقل است در حمله ای که او و سپاهیانش علیه گروهی از رومیان انجام دادند، سواره‌نظام سپاهش بر پیادگان پیشی گرفتند و پیاده‌ها از حضور به موقع در میدان نبرد بازماندند. منذر پس از پیروزی بر سپاه دشمن، برای سواره دو سهم و برای پیاده یک سهم در نظر گرفت و سپس طی نامه‌ای، ابوعبیده را از فعل خود آگاه کرد. ابوعبیده نیز به عمر بن خطاب نامه نوشت و جریان را باز گفت. عمر این تقسیم را پسندید و دستور داد تا از آن پس، این نحو تقسیم در دستور کار قرار گیرد.[۴۱] ابن حجر، در ذیل عنوانی که در کتابش برای منذر بن ابی حمیضه اختصاص داده بود، بر اساس این قاعده که در فتوح، فرماندهی سپاه تنها بر عهده اصحاب بوده است، صحابی بودن منذر را دور از ذهن ندانسته است.[۴۲].[۴۳]

بنی‌وادعه و خلافت عثمان

در پی انحرافات گسترده در دوران خلافت عثمان و انتصاب فرمانداران فاسد، نالایق و ناکارآمد، جمعی از بزرگان و قرّاء کوفه همچون مالک اشتر، زید بن صوحان و برادر او صعصعه، حارث بن عبدالله الاعور، جندب بن کعب ازدی، عروة بن جعد و عمرو بن حمق خزاعی و دیگران، به انتقاد علنی از عملکرد سعید بن عاص - والی انتصابی عثمان در کوفه - پرداختند. والی کوفه این امر را برنتافت و از عثمان در این باره کسب تکلیف کرد. بدین ترتیب، به دستور عثمان، این جمع به شام تبعید شدند. حضور این معترضان در شام و افشاگری‌های آنان، معاویه را به شدت ترساند؛ وی، نگرانی خود را از این واقعه طی نامه ای به عثمان اطلاع داد. عثمان نیز دستور بازگرداندن این جمع را به کوفه صادر کرد. تداوم انتقادات این گروه در کوفه، سعید بن عاص را به ستوه آورد و موجب شد تا بار دیگر شکوائیه ای به خلیفه نوشته، شکایت خود را نسبت به این امر ابراز کند. عثمان نیز دستور داد آنها را به حمص، نزد عبدالرحمن بن خالد روانه سازد.[۴۴] با فراخوان عاملان عثمان در بلاد و سرزمینهای مختلف اسلامی به مدینه از سوی خلیفه - در سال یازدهم خلافت وی -[۴۵] مخالفان و معترضانی که در کوفه بودند، رفتن سعید بن عاص را مغتنم شمرده، طی نامه‌ای که به وسیله «هانی بن خطاب ارحبی همدانی» به سوی تبعیدیان حمص فرستاده شد، از تبعیدی‌ها جهت آمدن به کوفه دعوت به عمل آوردند تا بدین سبب از بازگشت سعید به کوفه جلوگیری نمایند. با آمدن مالک اشتر به کوفه، وی گروههایی را جهت جلوگیری از ورود سعید بن عاص به کوفه به مناطق اطراف فرستاد. بدین منظور، هانی بن ابی‌حیة بن علقمه وادعی همدانی با هزار سوار برای حفاظت از راه کوهستانی به حلوان در ناحیه دینور فرستاده شد.[۴۶] او در این منطقه با جمعی از کردها برخورد کرد که در منطقه به فساد می‌‌پرداختند پس با آنها درگیر شدند و ضمن پیروزی جمع بسیاری از ایشان را به هلاکت رساند.[۴۷] این گروه‌ها در میانه راه کوفه، با سعید و همراهانش برخوردند و آنان را مجبور به بازگشت به مدینه نمودند. سپس معترضین، طی نامه‌ای به عثمان، خواستار گماشتن ابوموسی اشعری بر امارت کوفه و حذیفة بن یمان بر خراج این شهر شدند و این نامه را افرادی که یزید بن قیس ارحبی و مسروق بن اجدع همدانی از جمله آنان بودند، نزد عثمان فرستادند. عثمان نیز خواسته‌های معترضین را بالاجبار پذیرفت.[۴۸].[۴۹]

بنی وادعه و تعامل با دولت علوی(ع)

از آنجا که نام شاخه‌های فروتر در بسیاری از وقایع و رخدادهای تاریخی در سایه بزرگ شاخه‌های بالاتر قبیله گم شده و جز در مواقع نادر، نامی از آنان در صفحه تاریخ برده نشده است، از این رو از نقش مردم بنی وادعه در وقایع و حوادث دوران خلافت امام علی(ع)، از جمله جنگ‌های آن حضرت، اطلاع چندانی در دست نیست. شاید تنها خبر ما از نقش مردم این قوم در نبرد جمل مربوط به مخالفت مسروق بن اجدع وادعی با عمار یاسر - که از سوی امام علی(ع) به همراه امام حسن(ع) و عبدالله بن عباس برای جمع‌آوری نیرو به کوفه رفته بودند - و متهم کردنشان به قتل عثمان باشد.[۵۰] اوج حمایت‌های همدانیان و طوایف تابعه آن از خلافت امیرالمؤمنین(ع) در جنگ صفین رقم خورد.[۵۱] حضور گسترده فرزندان همدان در این جنگ به اندازه‌ای بود که برخی، آنان را در شمار یکی از سه طایفه‌ای که بالاترین تعداد رزمندگان لشکر علی(ع) را در این نبرد داشتند، گفته‌اند.[۵۲] آنان در میدان صفین حماسه‌ها آفریدند. در یکی از این صحنه‌های کارزار، ایشان با رشادتها و دلاوری‌های خود، توانستند یمنی‌های شام را در هم بکوبند و شکست سختی را بر سپاه معاویه وارد نمایند چندان که معاویه را به جزع و فزع انداختند و می‌گفت از دست همدان چه‌ها کشیدم.[۵۳] در پی این شکست، معاویه سخت بی‌تابی کرد و خود وارد میدان شد و با یارانش به همدانیان حمله برد، اما سواران همدان بر او تاختند و وی نیز به سرعت از میدان گریخت.[۵۴] در این زمان حجر بن قحطان وادعی خطاب به سعید بن قیس - رییس قبیله همدان - در تمجید از این حماسه آفرینی اشعاری سرود.[۵۵] علاوه بر حجر بن قحطان، از عمرو بن حارث بن عمرو بن عبد یغوث بن قسر بن حرب بن حارث بن سعد هم، به عنوان یکی دیگر از چهره‌های وادعی حاضر در صفین و از پرچمداران این قوم در این نبرد نام برده شده است.[۵۶] فداکاری همدانیان و طوایف آن و پیروی مخلصانه آنان از امیرالمؤمنین(ع)، نتیجه شناخت عمیق آنان از اسلام و جایگاه و مقام معنوی والای آن حضرت دارد آن گونه که شهسوار و شاعر همدانی منذر بن ابی‌حمیصه وادعی در صفین به امام(ع) گفت: «عکی‌ها و اشعری‌ها از معاویه پاداش و مقرری خواستند و دینشان را به دنیا فروختند اما ما آخرت را بر دنیا برگزیدیم و پاداش نیکو با پایداری در جهاد در راه خداوند را درخواست کردیم». وی سپس اشعاری سرود و در یکی از ابیات آن چنین گفت: «ای صاحب ولایت و وصایت؛ از ما نیست کسی که در راه خدا دوستدار و پیرو تو نباشد».[۵۷] این اشعار و سخنان به علاوه سخنان دیگر که مردان این قبیله بر زبان راندند جملگی حکایت از تشیع عمیق و خالصانه همدانیان دارد.[۵۸]

بنی وادعه و نقش‌آفرینی در قیام‌های شیعی

حجر بن عدی از اصحاب رسول خدا(ص) و از یاران مخلص امیرالؤمنین(ع) بود.[۵۹] با به امارت رسیدن مغیره در کوفه در سال ۴۹ هجری، حجر، ناسزاگویی‌های او از امیرالمؤمنین(ع) را تاب نیاورد و پس از مرگ مغیره و به امارت رسیدن زیاد بن ابیه در کوفه، حجر آشکارا با یاران خود، معاویه را در مسجد لعن می‌‌کرد. زیاد بن ابیه با حجر به مقابله برخاسته در پی دستگیری وی برآمد.[۶۰] حجر به ناچار از قبیله‌ای به قبیله دیگر می‌رفت تا اینکه طی زد و خوردهایی سرانجام، با واسطه‌گری بزرگان یمنی کوفه از زیاد امان گرفت و با این شرط که زیاد بن ابیه، او را نزد معاویه بفرستد خود را تسلیم وی کرد.[۶۱] اما زیاد بر خلاف امان خود، او را زندانی کرد و با تعقیب یاران حجر، سیزده تن از سران آنان را دستگیر کرد.[۶۲] پس از آن، زیاد، شهادت نامه‌ای علیه حجر تنظیم نمود و از سران چهار ناحیه کوفه و نیز هفتاد تن از سران کوفه خواست تا بدان گواهی دهند. حارث و شدّاد پسران اَزمَع وادعی همدانی، عمرو بن قیس ذی‌اللحیه وادعی و هانی بن ابی‌حیه وادعی از وادعی‌هایی بودند که به امضای این شهادت نامه دروغین پرداختند.[۶۳] زیاد، این شهادت نامه را با فرستادگان خود همراه کرد و آنان را با حجر و یارانش به سوی معاویه فرستاد.

قیام شیعی دیگری که نام برخی از وادعی‌ها را در خود به ثبت رسانده است، قیام عظیم عاشورا است. نقل است که پس از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، عبیدالله بن زیاد، سرهای این شهدا را به همراه هانی بن ابی‌حیه وادعی و زبیر بن اروح نزد یزید در شام فرستاد.[۶۴] عبیدالله نامه‌ای نیز خطاب به یزید نوشت و آن را با آنها همراه نمود تا به دست خلیفه برسانند؛ در این نامه ابن‌زیاد پس از نوشتن چگونگی اسارت و شهادت مسلم و هانی، نوشت: «من سرهای آن دو را به همراه هانی بن ابی‌حیه وادعی و زبیر بن أروح تمیمی برای تو فرستادم. این دو نفر، هر دو از فرمانبران و پیروان ما و خیرخواهان بنی‌امیه هستند، پس امیرالمؤمنین هر پرسشی که از جریان کار هانی و مسلم دارند از این دو نفر بپرسند،؛ چراکه اطلاع کافی همراه با صداقت و پارسائی در این دو گرد آمده است و السلام».[۶۵] یزید نیز فرستادگان ابن‌زیاد را مورد تقدیر قرار داد و خطاب به عبیدالله بن زیاد نوشت: «....من این دو فرستاده‌ات را پیش خواندم و از آن دو در پنهانی و غیر پنهانی جویای امور شدم و از اوضاع [[[کوفه]]] پرسیدم؛ دیدم در اندیشه و فضیلت همچنان بودند که تو نوشته بودی، پس درباره ایشان نیکی کن»...[۶۶] وادعی‌ها در جریان قیام مختار (سال ۶۶ هجری) هم، موضع رویارویی اتخاذ کرده بودند. چندان که گزارش شده، در جریان شورش اشراف کوفه علیه مختار در جبانة السبیع، علاوه بر جنگجویانی که از این قوم کشته شدند، پانصد تن از وادعیان هم، به اسارت سپاه مختار در آمدند.[۶۷].[۶۸]

اعلام و رجال بنی وادعه

از مشاهیر و رجال برجسته و نامی بسیاری که از این طایفه برخاستند می‌‌توان از اصحابی نظیر فیروز همدانی وادعی - مولی عمرو بن عبدالله وادعی -[۶۹] و ابوعطیه وادعی[۷۰] نام برد. ضمن این که از مسروق بن اجدع وادعی کوفی،[۷۱] ابوحیه وادعی،[۷۲] ابومیسره عمرو بن شرحبیل،[۷۳] ابوعطیه عمرو بن جندب وادعی،[۷۴] ابوعطیه وادعی شامی[۷۵] و ابوعطیه مالک بن عامر وادعی کوفی،[۷۶] به عنوان تابعی‌های بنی وداعه یاد شده است. از شعرای بنام این طایفه هم می‌‌توان از یزید بن صریم بن أجدع بن مر از شعرای جاهلی این قوم،[۷۷] أجدع بن مالک بن أُمیة بن عبدالله بن مرَّ بن سلامان وادعی،[۷۸] معان بن روق،[۷۹] جُشیش (وازع) بن عبدالله بن مرّ بن سلمان بن معمر معروف به«شَرْقیّ»،[۸۰] مغیرة بن منتشر بن أجدع[۸۱] و کبیر[۸۲] و به نقلی کثیر[۸۳] بن ابی حیّه معروف به «المذبوب» یاد کرد. همچنین، از فقهای بنی وادعه نیز باید از بزرگانی چون یحیی بن زکریا بن ابی زائده وادعی از محدثان[۸۴] و فقها[۸۵] و ابوعائشه مسروق بن أجدع بن مالک،[۸۶] و نیز از رجال حدیثی این قوم باید از جمیل بن عامر وادعی،[۸۷] علی بن اقمر،[۸۸] کلثوم بن اقمر،[۸۹] ابوحیة بن قیس وادعی،[۹۰]زکریا بن زائده،[۹۱] یاد کرد. محمد بن منتشر بن أجدع از اشراف کوفه،[۹۲] هانی بن أَبی حیة بن علقمة بن سلمان بن مالک از اشراف بنی همدان،[۹۳] مُنذر بن أَبی حیة بن دهر بن حجر بن معاویة بن مُرّ بن حارث بن سعد بن عبدالله بن وادعه از امرای مسلمین در ثغور شام،[۹۴] حارث بن ازمع وادعی همدانی از اشراف[۹۵] و محدثان بنی وادعه،[۹۶] شداد بن ازمع وادعی کوفی از اشراف[۹۷] و محدثان این قوم،[۹۸] ابوحصین محمد بن حسین بن حبیب وادعی قاضی،[۹۹] منقش بن دهر - از شجاعان و تک سواران این قوم -[۱۰۰] منذر بن ابی حمضة بن دهر بن حجر مری فرماندهان سپاه اسلام در عصر فتوحات،[۱۰۱] علی بن حنظله وداعی از داعیان اسماعیلیه یمن[۱۰۲] هم، دیگر رجال معروف این قوم به شمار رفته‌اند. از بزرگان علمی، حدیثی، فقهی شیعه این طایفه که در تدوین و گسترش علوم و معارف اسلام و تشیع نقش گسترده ای داشتند هم می‌‌توان به نام حجر بن قحطان از اصحاب امام علی(ع)[۱۰۳] و ابوالفتح محمد بن جعفر بن محمد وادعی معروف بن ابن المراغی از راویان شیعه[۱۰۴] و از ادباء[۱۰۵] و علمای علم نحو و لغت[۱۰۶] اشاره کرد.[۱۰۷]

منابع

پانویس

  1. عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۴۱. نیز ر.ک: ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۲.
  2. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷. این نسب در برخی مصادر وادعة بن عمرو بن عامر بن ناشج بن مالک بن جشم بن حاشد (سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۲۴۸؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۳۵۵؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۴۱) و در برخی دیگر وادعة بن عمرو بن ناشح بن دافع بن مالک بن جشم بن حاشد آمده است. (ابن حبیب بغدادی، مختلف القبائل و مؤتلفها، ج۱، ص۳۵) برخی هم این نسب را وادعة بن عمرو بن عامر بن ناشج گفته‌اند. (حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۸) این نسب در برخی دیگر از مصادر «وادعة بن عمرو بن عامر مزیقیاء» عنوان شده و از پیوستن این قوم از قبیله دیگر به همدان خبر داده است. (ابن‌حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۱۷۲)
  3. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷؛ زرکلی، الاعلام، ج۷، ص۲۷۱.
  4. زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۶۵.
  5. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷.
  6. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  7. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  8. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۳.
  9. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  10. علاوه بر این موارد، برخی مصادر، از طوایف و بیوت بسیار دیگری هم به عنوان شاخه‌های این طایفه یاد کرده‌اند که جهت مطالعه ر.ک: حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۸-۲۰ و عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۱ و ۲و ۳.
  11. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  12. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰. «مقدسی»، مخلاف وادعه را سمت راست صنعاء دانسته است. (مقدسی، احسن التقاسیم و معرفة الاقالیم، ص۸۱.)
  13. یاقوت حموی، معجم البلدان، ج۵، ص۷۰؛ عمر رضا کحاله، معجم قبائل العرب، ج۳، ص۱۲۴۱.
  14. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۵.
  15. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۷۲.
  16. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۳ و ۲۴۶.
  17. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۳۵.
  18. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۳۷.
  19. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۸۸.
  20. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۴.
  21. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  22. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۲.
  23. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۶۹.
  24. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  25. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۶۶.
  26. عبدالرحمن عبدالواحد الشجاع، الیمن فی صدر الاسلام، ص۵۶.
  27. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۱۱۲.
  28. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۴۴.
  29. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۴۹.
  30. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۸۳.
  31. حسن بن احمد همدانی، صفة جزیرة العرب، ص۲۴۹.
  32. بامطرف، الجامع(جامع شمل أعلام المهاجرین المنتسبین إلی الیمن و قبائلهم)، ج۴، ص۶۱۶. نیز ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۳۵۸؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۵۷، ص۳۹۶.
  33. این بیست و چهار شاخه عبارتند از: حاشد، بکیل، حجور، قدم، أدران، أهنوم، راهب، شاور، خیوان، غدر، وادعة، یام، شبام، جشم، تغلب، مذکر، هبیرة، العزة، دعام، مرهبة، أرحب، شاکر، سفیان، ذبیان، بنو حریم، بنو صاع، بنو مدلج، بنو حملة، أسلم، الاقروح. (البراقی، تاریخ الکوفه، ص۲۲۶.)
  34. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  35. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۳.
  36. عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۳.
  37. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۷.
  38. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۲۰.
  39. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۸؛ زرکلی، الاعلام، ج۵، ص۲۶۱.
  40. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  41. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۹. نیز ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ ابن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۲۴۷ به نقل از ابن کلبی و شافعی.
  42. ابن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۲۴۷.
  43. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  44. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۲۳-۳۲۶؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۲۹-۵۳۰؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۱۳۷-۱۴۴؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۲، ص۳۸۶-۳۸۷.
  45. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۳۳۰.
  46. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۴.
  47. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۵.
  48. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۵۳۵-۵۳۶.
  49. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  50. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۴، ص۴۸۲.
  51. ر.ک: طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۰؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۵۲، ۴۳۶؛ مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۳۸۹.
  52. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۲۹۰.
  53. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱.
  54. طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۱؛ نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۳۷-۴۳۸.
  55. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۳۷-۴۳۸.
  56. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸.
  57. لیس منا من لم یکن لک فی الله ولیاً یا ذالولا و الوصیّه. (نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، ص۴۳۵-۴۳۶.)
  58. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  59. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۴، ص۱۹۰ و ج۶، ص۲۰۵و۲۱۸.
  60. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۴۲-۲۴۸؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۲۵۳-۲۶۱.
  61. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۲۶۳-۲۶۴.
  62. ابوالفرج اصفهانی، الاغانی، ج۱۷، ص۹۴-۹۶.
  63. بلاذری، انساب الأشراف، ج۴، ص۲۵۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵ ص۲۷۰-۲۷۱.
  64. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۴۲؛ بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۸۵.
  65. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۵؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۶۲-۶۳.
  66. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۵، ص۳۸۰؛ شیخ مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۶۵؛ ابن اعثم کوفی، الفتوح، ج۵، ص۶۲-۶۳.
  67. بلاذری، انساب الاشراف، ج۵، ص۲۳۴.
  68. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت
  69. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۲۶۶؛ ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۴، ص۷۲.
  70. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۷۱۶. ر.ک: ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۲۱۶.
  71. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۳۹۶؛ سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۲۴۹.
  72. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۲۵۳؛ ابن حبان، الثقات، ج۵، ص۱۸۰.
  73. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۶۳.
  74. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۳، ص۷۰۶؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییزالصحابه، ج۵، ص۲۲۱.
  75. ابن اثیر، اسد الغابه فی معرفة الصحابه، ج۵، ص۲۱۶.
  76. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۷۴.
  77. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۹.
  78. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۷-۵۱۸؛ ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۵؛ ابن اثیر، اللباب فی تهذیب الأنساب، ج۳، ص۳۵۵.
  79. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۸.
  80. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۴
  81. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ ابن حزم، جمهرة انساب العرب، ص۳۹۴.
  82. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۸. همدانی از شهرت او به «المدیوب» خبر داده است.
  83. ابن درید، الاشتقاق، ص۴۲۵؛ عوتبی صحاری، الأنساب، ج۲، ص۴۹۳.
  84. ابن عبد البر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۲۶۶؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۱، ص۳۰۵؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۵، ص۲۹۹.
  85. ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱۲، ص۴۵۱.
  86. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۱۳۸؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۳۹۶.
  87. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۲، ص۵۱۸؛ سمعانی، الانساب، ج۱۳، ص۲۴۹.
  88. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۶، ص۱۷۴؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۶، ص۲۶۱؛ ابن حبان، الثقات، ج۷، ص۲۱۱.
  89. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۶، ص۳۱۰؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۷، ص۱۶۳؛ بخاری، تاریخ الکبیر، ج۷، ص۲۲۷.
  90. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۹، ص۳۶۰؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۳۳، ص۲۶۹.
  91. المزی، تهذیب الکمال، ج۹، ص۳۵۹.
  92. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۸، ص۹۹؛ المزی، تهذیب الکمال، ج۲۶، ص۴۹۶.
  93. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸.
  94. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۹؛ ابن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۲۴۷ به نقل از ابن کلبی و شافعی.
  95. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸.
  96. ابن ابی‌حاتم، الجرح و التعدیل، ج۳، ص۶۹؛ بخاری، التاریخ الکبیر، ج۲، ص۲۶۴؛ ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۱۲۶.
  97. هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸.
  98. ابن حبان، الثقات، ج۴، ص۳۵۸.
  99. ابن ماکولا، اکمال الکمال، ج۲، ص۴۸۰؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۱۱، ص۱۱۰؛ ابن جوزی، المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک، ج۱۳، ص۹۰.
  100. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۸.
  101. حسن بن احمد همدانی، الإکلیل من أخبار الیمن و أنساب حمیر، ص۱۹. نیز ر.ک: هشام بن محمد کلبی، نسب معد و الیمن الکبیر، ج۲، ص۵۱۸؛ ابن حجر، الإصابه فی تمییز الصحابه، ج‌۶، ص۲۴۷ به نقل از ابن کلبی و شافعی.
  102. زرکلی، الاعلام، ج۴، ص۲۸۴.
  103. نمازی، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۲، ص۳۱۴
  104. تفرشی، نقد الرجال، ج۴، ص۱۶۱.
  105. زرکلی، الاعلام، ج۶، ص۷۱.
  106. نجاشی، رجال، ص۳۹۴؛ علامه حلی، خلاصة الاقوال، ص۲۶۸.
  107. حسینی ایمنی، سید علی اکبر، مکاتبه اختصاصی با دانشنامه مجازی امامت و ولایت