پیامبر در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - 'سعیدیانفر، محمد جعفر و ایازی، سید محمد علی، [[فرهنگنامه' به 'سعیدیانفر و ایازی، [[فرهنگنامه') |
|||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
#بنابر برخی [[روایات]]، مقتضای [[مقام نبوت]] این است که [[نبی]] [[فرشتۀ وحی]] را در [[خواب]] ببیند و در حال [[بیداری]] تنها صدای او را بشنود؛ اما [[رسول]]، [[فرشتۀ وحی]] را در [[بیداری]] نیز میبیند<ref>{{متن حدیث|النَّبِیُ الَّذِی یَرَی فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُ الْمَلَکَ وَ الرَّسُولُ الَّذِی یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یَرَی فِی الْمَنَامِ وَ یُعَایِنُ الْمَلَکَ}}؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۷۶؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۱، ص ۳۲.</ref>. | #بنابر برخی [[روایات]]، مقتضای [[مقام نبوت]] این است که [[نبی]] [[فرشتۀ وحی]] را در [[خواب]] ببیند و در حال [[بیداری]] تنها صدای او را بشنود؛ اما [[رسول]]، [[فرشتۀ وحی]] را در [[بیداری]] نیز میبیند<ref>{{متن حدیث|النَّبِیُ الَّذِی یَرَی فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُ الْمَلَکَ وَ الرَّسُولُ الَّذِی یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یَرَی فِی الْمَنَامِ وَ یُعَایِنُ الْمَلَکَ}}؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۷۶؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۱، ص ۳۲.</ref>. | ||
*این تفاوتها [[دلیل]] بر تفاوت مفهوم دو کلمه نیست بلکه میان [[نبی]] و [[رسول]] رابطۀ عموم و خصوص مطلق برقرار است و تفاوت [[نبی]] و [[رسول]] در این است که مصداق [[نبی]]، اعم از [[رسول]] است؛ بدین معنا که همۀ [[پیامبران]] دارای [[مقام]] نبوتاند؛ اما [[مقام رسالت]] تنها به گروهی از [[پیامبران]] اختصاص دارد و این تفاوت از ظاهر برخی [[آیات قرآن]] همچون آیۀ {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> استفاده میشود که اگر [[رسول]] و [[نبی]] بر مصادیق واحدی دلالت کنند ذکر آن دو لغو خواهد بود. در [[روایت]] [[معصومین]] نیز به این تفاوت اشاره شده است: [[ابوذر]] [[نقل]] میکند نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتم و پرسیدم: ای [[رسول خدا]]، [[انبیا]] چند نفرند؟ فرمودند: «[[صد]] و بیست و چهار هزار نفر. عرض کردم: از میان ایشان، چه تعدادی مرسَل میباشند؟ فرمودند: [[سیصد و سیزده نفر]] جماعتی زیاد»<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّه{{صل}} وَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّه: کَمِ النَّبِیُّونَ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِیٍّ قُلْتُ کَمِ الْمُرْسَلُونَ مِنْهُمْ قَالَ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ جَمّاً غَفِیراً}}؛ ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ص ۳۳۳.</ref>. همچنین طبق قولی [[مقام رسالت]] و [[نبوت]] در یک نفر قابل جمع است<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۲، ص ۲۱۷؛ ج۳، ص ۳۱۱.</ref> و منظور از [[نبوت]] و [[رسالت]] دو گروه جدا از [[پیامبران الهی]] نیستند بلکه هر کدام به یک حیثیت و جهت خاص و شأنی خاص اشاره دارند پس [[نبوت]] به جهت گرفتن [[اخبار]] و [[احکام الهی]] اشاره دارد و [[رسالت]] به جهت [[ابلاغ]] آنها به [[مردم]] اشاره دارد و این [[شئون]] مختلف از بعضی از [[آیات قرآنی]] قابل استفاده است. آیۀ {{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ}}<ref>«ما به تو همانگونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی» سوره نساء، آیه ۱۶۳.</ref> به [[شأن]] [[نبوت]] و آیۀ {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.</ref> به [[شأن]] [[رسالت]] اشاره دارد و طبق این قول [[مقام رسالت]] و [[نبوت]] در یک نفر قابل جمع است<ref>ر.ک: [[محمد جواد اصغری|اصغری، محمد جواد]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۸۶.</ref>. | *این تفاوتها [[دلیل]] بر تفاوت مفهوم دو کلمه نیست بلکه میان [[نبی]] و [[رسول]] رابطۀ عموم و خصوص مطلق برقرار است و تفاوت [[نبی]] و [[رسول]] در این است که مصداق [[نبی]]، اعم از [[رسول]] است؛ بدین معنا که همۀ [[پیامبران]] دارای [[مقام]] نبوتاند؛ اما [[مقام رسالت]] تنها به گروهی از [[پیامبران]] اختصاص دارد و این تفاوت از ظاهر برخی [[آیات قرآن]] همچون آیۀ {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ}}<ref>«و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم» سوره حج، آیه ۵۲.</ref> استفاده میشود که اگر [[رسول]] و [[نبی]] بر مصادیق واحدی دلالت کنند ذکر آن دو لغو خواهد بود. در [[روایت]] [[معصومین]] نیز به این تفاوت اشاره شده است: [[ابوذر]] [[نقل]] میکند نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتم و پرسیدم: ای [[رسول خدا]]، [[انبیا]] چند نفرند؟ فرمودند: «[[صد]] و بیست و چهار هزار نفر. عرض کردم: از میان ایشان، چه تعدادی مرسَل میباشند؟ فرمودند: [[سیصد و سیزده نفر]] جماعتی زیاد»<ref>{{متن حدیث|عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّه{{صل}} وَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّه: کَمِ النَّبِیُّونَ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِیٍّ قُلْتُ کَمِ الْمُرْسَلُونَ مِنْهُمْ قَالَ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ جَمّاً غَفِیراً}}؛ ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ص ۳۳۳.</ref>. همچنین طبق قولی [[مقام رسالت]] و [[نبوت]] در یک نفر قابل جمع است<ref>طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۲، ص ۲۱۷؛ ج۳، ص ۳۱۱.</ref> و منظور از [[نبوت]] و [[رسالت]] دو گروه جدا از [[پیامبران الهی]] نیستند بلکه هر کدام به یک حیثیت و جهت خاص و شأنی خاص اشاره دارند پس [[نبوت]] به جهت گرفتن [[اخبار]] و [[احکام الهی]] اشاره دارد و [[رسالت]] به جهت [[ابلاغ]] آنها به [[مردم]] اشاره دارد و این [[شئون]] مختلف از بعضی از [[آیات قرآنی]] قابل استفاده است. آیۀ {{متن قرآن|إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ}}<ref>«ما به تو همانگونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی» سوره نساء، آیه ۱۶۳.</ref> به [[شأن]] [[نبوت]] و آیۀ {{متن قرآن|وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ}}<ref>«و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.</ref> به [[شأن]] [[رسالت]] اشاره دارد و طبق این قول [[مقام رسالت]] و [[نبوت]] در یک نفر قابل جمع است<ref>ر.ک: [[محمد جواد اصغری|اصغری، محمد جواد]]، [[دانشنامه کلام اسلامی ج۱ (کتاب)|دانشنامه کلام اسلامی]]، ج۱، ص۸۶.</ref>. | ||
==دیدگاه [[هشام بن حکم]] درباره ویژگیهای [[پیامبر]]== | |||
*از دیدگاه [[هشام بن حکم]]، براساس گزارشهای رسیده، [[پیامبر]] کسی است که شرایط و ویژگیهای زیر را داشته باشد: | |||
===[[انتصاب]] از سوی [[خداوند]]=== | |||
*[[صدوق]] مناظرهای از [[هشام بن حکم]] با [[ضرار بن عمرو]] گزارش کرده است که در آن، [[هشام بن حکم]] در پاسخ به [[پرسش]] [[ضرار بن عمرو]] در مورد نحوه انعقاد [[امامت]]، آن را همچون انعقاد [[نبوت]] از سوی [[خداوند]] میشمارد. آنگاه در رفع توهّم [[پیامبر]] بودن [[امام]] میگوید تفاوت [[امام]] و [[نبی]] در این است که [[عقد]] [[نبوت]] از طرف [[اهل آسمان]]؛ یعنی [[فرشتگان]] و [[جبرئیل]]، و [[عقد]] [[امامت]] از طرف [[اهل]] [[زمین]]؛ یعنی [[پیامبر]] انجام میشود؛ هرچند در این جهت شریکاند که هر دو به امر الهیاند<ref>کمالالدین و تمامالنعمه، ج۲، ص۳۶۵؛ بحارالانوار، ج۶۹، ص۱۴۹، ح۲۸.</ref>. | |||
*از این گزارش استفاده میشود که: | |||
#[[پیامبر]] [[انسان]] است و [[خداوند]] از جنس [[آدمیان]] کسانی را برای انجام این مهم بر میانگیزاند. | |||
#[[نبوت]] امری [[الهی]] است و این [[خداوند]] است که [[پیامبر]] را به این [[مقام]] [[منصوب]] میکند. | |||
#[[فرشتگان]] [[مأمور]] [[ابلاغ]] این [[مسئولیت]] به پیامبراناند<ref>برخی از این روایت، افضلیت پیامبران بر فرشتگان را نیز استفاده کردهاند (نک: خضر محمد نبها، المنحی الکلامی عند هشام بن الحکم، جزء ۱، ص۱۷۳).</ref><ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۱۸۷-۱۸۸.</ref>. | |||
===[[وحی]]=== | |||
*بیتردید [[وحی]] از جمله [[ویژگیهای پیامبران]] و حلقه اتصال آنها با [[خداوند]] است. به تصریح [[قرآن کریم]] [[پیامبران]] [[وحی]] را به سهگونه دریافت میکنند: مستقیم، با وساطت [[فرشته وحی]] و از ورای [[حجاب]]{{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ}}<ref> «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پردهای یا فرستادهای فرستد که به اذن او آنچه میخواهد وحی کند؛ بیگمان او فرازمندی فرزانه است» سوره شوری، آیه ۵۱.</ref>. [[هشام بن حکم]] نیز همچون دیگر [[مسلمانان]]، [[پیامبران]] را مخاطب [[وحی الهی]] میداند و از اقسام سهگانه [[وحی]] -طبق گزارش [[اشعری]] و [[بغدادی]]- به [[نزول فرشتگان]] بر [[پیامبران]] و [[دریافت وحی]] به وساطت [[فرشته وحی]] تصریح کرده است. اما آیا [[وحی]] مختص [[پیامبران]] است یا دیگران نظیر [[ائمه]]{{عم}} نیز امکان [[ارتباط]] [[وحیانی]] با [[خداوند]] را دارند. [[هشام بن حکم]] بر این [[عقیده]] است که [[وحی]] نه تنها از [[ویژگیهای پیامبران]] است، بلکه یکی از تفاوتهای [[پیامبر]] و [[امام]] در همین است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۸؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۴.</ref>.<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۱۸۸.</ref>. | |||
===[[عصمت]]=== | |||
*[[اشعری]] [[شیعه]] را در مورد [[عصمت پیامبر]] دو [[فرقه]] میداند. براساس گزارش او، گروهی از [[شیعه]] که [[شخصیت]] برجسته آنها [[هشام بن حکم]] بوده است، [[پیامبر]] را از [[گناه]] [[معصوم]] نمیدانستهاند و حتی به [[زعم]] آنان، [[پیامبر گرامی اسلام]] [[مرتکب گناه]] نیز شده است و [[دلیل]] آن اینکه [[اسیران جنگ بدر]] را در مقابل فدیه [[آزاد]] کرد{{متن قرآن|فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ}}<ref> «پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمیسازد» سوره محمد، آیه ۴.</ref>. البته، [[پیامبر]]{{صل}} [[توبه]] کرد و [[خداوند]] او را بخشود. این گروه [[آیه شریفه]] {{متن قرآن|لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ}}<ref>«تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۲.</ref>را بر همین اساس [[تفسیر]] میکنند<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۸؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۴.</ref>. | |||
*براساس این گزارشها، [[هشام بن حکم]] به [[دلیل]] [[ارتباط]] [[پیامبر]] با [[غیب]] به وسیله [[وحی]]، [[عصمت پیامبر]]{{صل}} را ضروری نمیدانسته است، چراکه هرگاه مرتکب گناهی شود، [[خداوند]] با [[وحی]] او را به خطایش [[آگاه]] میسازد. بنابراین [[عصمت]] ضروری نمینماید. اما [[امام]] بدین [[دلیل]] که از [[ارتباط]] [[وحیانی]] با [[خداوند]] برخوردار نیست، لازم است از [[عصمت]] برخوردار باشد<ref>شهرستانی این قول را به هشام بن سالم نیز نسبت داده است (نک: الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۰).</ref>.<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۱۸۸-۱۸۹.</ref>. | |||
===[[معجزه]]=== | |||
*[[هشام بن حکم]] اموری را که [[خارق عادت]] نامیده میشود به سه دسته تقسیم میکند: | |||
*'''دسته اول:''' برخی خوارق عادات تنها کار [[پیامبران]] است که در [[مقام]] اعلام [[رسالت]] و برای [[اثبات]] آن صورت میگیرد و در توان دیگران نیست<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۶۳؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۵. گزارش اشعری و بغدادی از این جهت با هم متفاوتند که بغدادی حتی تعبیر "معجزه" را از [[هشام بن حکم]] نقل کرده است و این نکتهای درخور توجه است.</ref>. این خوارق عادات در اصطلاح [[کلامی]] "معجزه" نامیده میشود. | |||
*'''دسته دوم:''' برخی خوارق عادات منحصر به [[پیامبران]] نبوده، امکان آن برای دیگران نیز وجود دارد. زرقان میگوید: [[هشام بن حکم]] [[راه رفتن]] بر آب را برای غیر [[پیامبران]] نیز جایز دانسته است<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۶۳؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۵.</ref>. این دسته از خوارق عادات در اصطلاح "[[کرامت]]" نامیده میشود. گزارشهایی در [[دست]] است که دلالت میکند [[هشام بن حکم]] انجام خوارق عادات و کراماتی را از [[ائمه]]{{عم}}، به ویژه [[امام صادق]]{{ع}} و [[امام کاظم]]{{ع}} [[نقل]] کرده است. از جمله اینکه او میگوید پس از [[رحلت امام صادق]]{{ع}} [[عبدالله]] [[جعفر]] [[دعوی امامت]] کرد. [[امام کاظم]]{{ع}} از او خواست برای [[اثبات]] صحت ادعایش، [[دست]] خود را در [[آتش]] فرو برد، ولی او نپذیرفت و [[امام]]، خود این عمل را انجام داد<ref>قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۲۵. برای آشنایی با این خوارق عادات و کرامات، نک: بحارالانوار، ج۴۸، ص۳۱، ح۲ و ص۳۳، ح۳ و ج۶۵، ح۸۵؛ رجال کشی، ص۳۱۰، ش۵۶۱ و ص۲۷۱، ش۴۸۹ و نیز نک: المنحی الکلامی عند هشان بن الحکم، جزء ۲، مسند هشام بن الحکم، ص۵۹-۶۱.</ref>. | |||
*از این [[روایت]] چند نکته قابل استفاده است: | |||
#امکان انجام گونهای از افعالِ [[خارق عادت]] برای غیر [[پیامبران]] و دستکم [[ائمه]]{{عم}} وجود دارد و بلکه از آنان صادر شده است؛ | |||
#[[ائمه]]{{عم}} برای [[اثبات امامت]] خویش در مقابل [[منکران]] کراماتی انجام دادهاند؛ | |||
#اینگونه [[کرامات]]، نظیر [[معجزات]]، مقرون به تحدّی بوده است. البته [[ائمه]]{{عم}} کراماتی نیز داشتهاند که نه در [[مقام]] [[اثبات امامت]] بوده است و نه در [[مقام]] تحدّی، بلکه صرفاً برای حل [[مشکلات]] [[یاران]] یا [[ارشاد]] و [[راهنمایی]] دیگران انجام شده است<ref>قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۲۵.</ref>. | |||
#در [[معجزه]] این [[پرسش]] مطرح است که آیا تحدّی در برابر همه افراد، در همه زمانهاست یا خصوص افراد همعصر [[پیامبر]]؛ یعنی وقتی گفته میشود [[معجزه]] آن امری است که [[مردم]] از انجام مثل آن ناتواناند، آیا مراد آن است که انجام مثل در همه دورهها محال است یا تنها در همان زمان یا در میان همان [[امت]] خاص یا فقط از سوی [[منکران]]. این [[پرسش]] در مورد [[کرامات]] مقرون به تحدّی نیز قابل طرح است. شاید از گزارش [[هشام بن حکم]] بتوان پاسخی برای این [[پرسش]] در خصوص [[کرامات]] یافت و آن را به [[معجزات]] نیز تعمیم داد. در گزارش فوق، قرار دادن [[دست]] در [[آتش]]، امری [[خارق عادت]] است که [[حضرت]] به آن تحدّی کرده، اما میدانیم چنین امری برای همگان ناممکن نیست. کسانی هستند و شاید همان زمان هم بوده باشند که امکان رفتن به درون شعلههای [[آتش]] را دارند. بنابراین، آنگونه که از این گزارش استفاده میشود، از دیدگاه هشام، تحدّی، همه زمانها و همه مکانها را در برنمیگیرد و بلکه چهبسا همه افراد یک عصر را هم شامل نشود. مهم آن است که آنان که تحدّی در برابرشان صورت میگیرد، از انجام آن [[ناتوان]] باشند. | |||
*'''دسته سوم:''' برخی از آنچه [[خارق عادت]] نامیده میشود در [[حقیقت]] فعلی واقعی نیست، بلکه [[فریب]] است. [[سحر]] از این دسته شمرده میشود؛ لذا ساحر نمیتواند [[انسانی]] را به حمار یا عصایی را به مار تبدیل کند <ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۶۳.</ref>. | |||
*بنابراین، از دیدگاه [[هشام بن حکم]] آنچه [[خارق عادت]] نامیده میشود، در یک تقسیم کلی به دو دسته قابل تقسیم است: واقعی و غیر واقعی. واقعی هم خود به دو دسته [[معجزه]] و [[کرامت]] تقسیم میشود. بنابراین، از دیدگاه [[هشام بن حکم]]، [[سحر]] که مصداق [[خارق عادت]] غیر واقعی است، با [[معجزه]] و [[کرامت]] تفاوت ماهوی دارد. پس ساحر اساساً عملی [[خارق عادت]] انجام نمیدهد، بلکه کار او افسونگری است. اموری نیز که واقعاً خارق عادتاند، دو نوعاند: گاه تنها در توان [[پیامبر]] است و توسط او انجام میشود ([[معجزه]]) و گاه توسط غیر [[پیامبر]] هم انجام میشود ([[کرامت]]). بنابراین، در [[کلام]] [[هشام بن حکم]] در مورد خارق عادات، هیچگونه تناقض و ناسازگاری وجود ندارد و چنین توهمی [[باطل]] است<ref>علی سامی النشار در کتاب نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۲، ص۲۵۶، این دو سخن هشام را که: راه رفتن بر آب برای غیر نبی جایز است و اظهار معجزه بر غیر نبی جایز نیست متناقض یا ناتمام خوانده است. نیز نک: عبدالله نعمه، هشام بن حکم، ص۲۱۹؛ سیداحمد صفایی، هشام بن حکم مدافع حریم ولایت، ص۴۸.</ref>. مگر آنکه از تعبیر [[معجزه]] در [[کلام]] او که انجام آن را بر غیر [[پیامبران]] ممتنع دانسته است، معنای لغوی آن [[اراده]] شده باشد و هر امر خارق عادتی را شامل شود که در این صورت با جواز [[راه رفتن]] بر آب برای غیر [[پیامبر]]، سازگار نخواهد بود. اما چنین احتمالی بعید به نظر میرسد و جمع [[کلام]] او با توجه به مطالب پیش گفته، فرق نهادن میان [[کرامت]] و [[معجزه]] است. | |||
*حاصل سخن [[هشام بن حکم]] در تعریف [[پیامبر]] و شرایط [[پیامبری]] چنین است: [[پیامبر]] [[انسانی]] است که از سوی [[خداوند]] برانگیخته میشود و از [[راه وحی]] با او در [[ارتباط]] است و با انجام [[معجزه]] این ادعا را به [[اثبات]] میرساند<ref>[[علی رضا اسعدی|اسعدی، علی رضا]]، [[هشام بن حکم (کتاب)|هشام بن حکم]]، ص۱۹۱-۱۹۴.</ref>. | |||
==[[فلسفۀ ارسال پیامبران]]== | ==[[فلسفۀ ارسال پیامبران]]== |
نسخهٔ ۲۵ اوت ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۱۳
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل پیامبر (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
ویژگی های پیامبر، نبی، رسول و تفاوت آنها
- مقتضای حکمت الهی این است که انسان از گذر عقل و وحی، جهت خویش را به سوی کمال راستین و خوشبختی ابدی بازشناسد و به سوی آن حرکت کند و این جز به واسطۀ پیامبران حاصل نمیآید[۱].[۲]
- پیامبر به کسی میگویند که خداوند او را برگزیده است تا پیام الهی را به مردم برساند و هدایت آنان را بر عهده بگیرد، به چنین کسی "نبی"، "رسول" و "مُرسَل" نیز گفته میشود[۳]. واژۀ "رسول" به معنای پیامآور است و و "نبی" به معنای کسی است که حامل خبری مهم باشد و یا به معنای کسی است که دارای مقامی والاست[۴].
- میان مفهوم نبی و رسول تفاوت وجود دارد بدین صورت که:
- معنای نبی اعم از معنای "رسول" است، نبی کسی است که خداوند به او وحی میکند، خواه مأمور ابلاغ به دیگران باشد یا نه؛ اما رسول کسی است که مأمور ابلاغ وحی به دیگران است. براساس قرآن کریم این نظر نادرست است؛ زیرا در برخی آیات، کلمۀ "نبی" به عنوان صفت "رسول"، پس از آن آمده است در حالی که میباید پیش از آن آید؛ زیرا صفتی که مفهومی عام دارد باید پیش از کلمۀ خاص ذکر شود در حالی که دلیلی بر اختصاص ابلاغ وحی به رسولان در دست نیست[۵].
- بنابر برخی روایات، مقتضای مقام نبوت این است که نبی فرشتۀ وحی را در خواب ببیند و در حال بیداری تنها صدای او را بشنود؛ اما رسول، فرشتۀ وحی را در بیداری نیز میبیند[۶].
- این تفاوتها دلیل بر تفاوت مفهوم دو کلمه نیست بلکه میان نبی و رسول رابطۀ عموم و خصوص مطلق برقرار است و تفاوت نبی و رسول در این است که مصداق نبی، اعم از رسول است؛ بدین معنا که همۀ پیامبران دارای مقام نبوتاند؛ اما مقام رسالت تنها به گروهی از پیامبران اختصاص دارد و این تفاوت از ظاهر برخی آیات قرآن همچون آیۀ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ مِنْ رَسُولٍ وَلَا نَبِيٍّ﴾[۷] استفاده میشود که اگر رسول و نبی بر مصادیق واحدی دلالت کنند ذکر آن دو لغو خواهد بود. در روایت معصومین نیز به این تفاوت اشاره شده است: ابوذر نقل میکند نزد رسول خدا(ص) رفتم و پرسیدم: ای رسول خدا، انبیا چند نفرند؟ فرمودند: «صد و بیست و چهار هزار نفر. عرض کردم: از میان ایشان، چه تعدادی مرسَل میباشند؟ فرمودند: سیصد و سیزده نفر جماعتی زیاد»[۸]. همچنین طبق قولی مقام رسالت و نبوت در یک نفر قابل جمع است[۹] و منظور از نبوت و رسالت دو گروه جدا از پیامبران الهی نیستند بلکه هر کدام به یک حیثیت و جهت خاص و شأنی خاص اشاره دارند پس نبوت به جهت گرفتن اخبار و احکام الهی اشاره دارد و رسالت به جهت ابلاغ آنها به مردم اشاره دارد و این شئون مختلف از بعضی از آیات قرآنی قابل استفاده است. آیۀ ﴿إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِهِ﴾[۱۰] به شأن نبوت و آیۀ ﴿وَمَا عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلَاغُ الْمُبِينُ﴾[۱۱] به شأن رسالت اشاره دارد و طبق این قول مقام رسالت و نبوت در یک نفر قابل جمع است[۱۲].
دیدگاه هشام بن حکم درباره ویژگیهای پیامبر
- از دیدگاه هشام بن حکم، براساس گزارشهای رسیده، پیامبر کسی است که شرایط و ویژگیهای زیر را داشته باشد:
انتصاب از سوی خداوند
- صدوق مناظرهای از هشام بن حکم با ضرار بن عمرو گزارش کرده است که در آن، هشام بن حکم در پاسخ به پرسش ضرار بن عمرو در مورد نحوه انعقاد امامت، آن را همچون انعقاد نبوت از سوی خداوند میشمارد. آنگاه در رفع توهّم پیامبر بودن امام میگوید تفاوت امام و نبی در این است که عقد نبوت از طرف اهل آسمان؛ یعنی فرشتگان و جبرئیل، و عقد امامت از طرف اهل زمین؛ یعنی پیامبر انجام میشود؛ هرچند در این جهت شریکاند که هر دو به امر الهیاند[۱۳].
- از این گزارش استفاده میشود که:
- پیامبر انسان است و خداوند از جنس آدمیان کسانی را برای انجام این مهم بر میانگیزاند.
- نبوت امری الهی است و این خداوند است که پیامبر را به این مقام منصوب میکند.
- فرشتگان مأمور ابلاغ این مسئولیت به پیامبراناند[۱۴][۱۵].
وحی
- بیتردید وحی از جمله ویژگیهای پیامبران و حلقه اتصال آنها با خداوند است. به تصریح قرآن کریم پیامبران وحی را به سهگونه دریافت میکنند: مستقیم، با وساطت فرشته وحی و از ورای حجاب﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَنْ يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْيًا أَوْ مِنْ وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولًا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ﴾[۱۶]. هشام بن حکم نیز همچون دیگر مسلمانان، پیامبران را مخاطب وحی الهی میداند و از اقسام سهگانه وحی -طبق گزارش اشعری و بغدادی- به نزول فرشتگان بر پیامبران و دریافت وحی به وساطت فرشته وحی تصریح کرده است. اما آیا وحی مختص پیامبران است یا دیگران نظیر ائمه(ع) نیز امکان ارتباط وحیانی با خداوند را دارند. هشام بن حکم بر این عقیده است که وحی نه تنها از ویژگیهای پیامبران است، بلکه یکی از تفاوتهای پیامبر و امام در همین است[۱۷].[۱۸].
عصمت
- اشعری شیعه را در مورد عصمت پیامبر دو فرقه میداند. براساس گزارش او، گروهی از شیعه که شخصیت برجسته آنها هشام بن حکم بوده است، پیامبر را از گناه معصوم نمیدانستهاند و حتی به زعم آنان، پیامبر گرامی اسلام مرتکب گناه نیز شده است و دلیل آن اینکه اسیران جنگ بدر را در مقابل فدیه آزاد کرد﴿فَإِذَا لَقِيتُمُ الَّذِينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقَابِ حَتَّى إِذَا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثَاقَ فَإِمَّا مَنًّا بَعْدُ وَإِمَّا فِدَاءً حَتَّى تَضَعَ الْحَرْبُ أَوْزَارَهَا ذَلِكَ وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانْتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَكِنْ لِيَبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ وَالَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَلَنْ يُضِلَّ أَعْمَالَهُمْ﴾[۱۹]. البته، پیامبر(ص) توبه کرد و خداوند او را بخشود. این گروه آیه شریفه ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾[۲۰]را بر همین اساس تفسیر میکنند[۲۱].
- براساس این گزارشها، هشام بن حکم به دلیل ارتباط پیامبر با غیب به وسیله وحی، عصمت پیامبر(ص) را ضروری نمیدانسته است، چراکه هرگاه مرتکب گناهی شود، خداوند با وحی او را به خطایش آگاه میسازد. بنابراین عصمت ضروری نمینماید. اما امام بدین دلیل که از ارتباط وحیانی با خداوند برخوردار نیست، لازم است از عصمت برخوردار باشد[۲۲].[۲۳].
معجزه
- هشام بن حکم اموری را که خارق عادت نامیده میشود به سه دسته تقسیم میکند:
- دسته اول: برخی خوارق عادات تنها کار پیامبران است که در مقام اعلام رسالت و برای اثبات آن صورت میگیرد و در توان دیگران نیست[۲۴]. این خوارق عادات در اصطلاح کلامی "معجزه" نامیده میشود.
- دسته دوم: برخی خوارق عادات منحصر به پیامبران نبوده، امکان آن برای دیگران نیز وجود دارد. زرقان میگوید: هشام بن حکم راه رفتن بر آب را برای غیر پیامبران نیز جایز دانسته است[۲۵]. این دسته از خوارق عادات در اصطلاح "کرامت" نامیده میشود. گزارشهایی در دست است که دلالت میکند هشام بن حکم انجام خوارق عادات و کراماتی را از ائمه(ع)، به ویژه امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) نقل کرده است. از جمله اینکه او میگوید پس از رحلت امام صادق(ع) عبدالله جعفر دعوی امامت کرد. امام کاظم(ع) از او خواست برای اثبات صحت ادعایش، دست خود را در آتش فرو برد، ولی او نپذیرفت و امام، خود این عمل را انجام داد[۲۶].
- از این روایت چند نکته قابل استفاده است:
- امکان انجام گونهای از افعالِ خارق عادت برای غیر پیامبران و دستکم ائمه(ع) وجود دارد و بلکه از آنان صادر شده است؛
- ائمه(ع) برای اثبات امامت خویش در مقابل منکران کراماتی انجام دادهاند؛
- اینگونه کرامات، نظیر معجزات، مقرون به تحدّی بوده است. البته ائمه(ع) کراماتی نیز داشتهاند که نه در مقام اثبات امامت بوده است و نه در مقام تحدّی، بلکه صرفاً برای حل مشکلات یاران یا ارشاد و راهنمایی دیگران انجام شده است[۲۷].
- در معجزه این پرسش مطرح است که آیا تحدّی در برابر همه افراد، در همه زمانهاست یا خصوص افراد همعصر پیامبر؛ یعنی وقتی گفته میشود معجزه آن امری است که مردم از انجام مثل آن ناتواناند، آیا مراد آن است که انجام مثل در همه دورهها محال است یا تنها در همان زمان یا در میان همان امت خاص یا فقط از سوی منکران. این پرسش در مورد کرامات مقرون به تحدّی نیز قابل طرح است. شاید از گزارش هشام بن حکم بتوان پاسخی برای این پرسش در خصوص کرامات یافت و آن را به معجزات نیز تعمیم داد. در گزارش فوق، قرار دادن دست در آتش، امری خارق عادت است که حضرت به آن تحدّی کرده، اما میدانیم چنین امری برای همگان ناممکن نیست. کسانی هستند و شاید همان زمان هم بوده باشند که امکان رفتن به درون شعلههای آتش را دارند. بنابراین، آنگونه که از این گزارش استفاده میشود، از دیدگاه هشام، تحدّی، همه زمانها و همه مکانها را در برنمیگیرد و بلکه چهبسا همه افراد یک عصر را هم شامل نشود. مهم آن است که آنان که تحدّی در برابرشان صورت میگیرد، از انجام آن ناتوان باشند.
- دسته سوم: برخی از آنچه خارق عادت نامیده میشود در حقیقت فعلی واقعی نیست، بلکه فریب است. سحر از این دسته شمرده میشود؛ لذا ساحر نمیتواند انسانی را به حمار یا عصایی را به مار تبدیل کند [۲۸].
- بنابراین، از دیدگاه هشام بن حکم آنچه خارق عادت نامیده میشود، در یک تقسیم کلی به دو دسته قابل تقسیم است: واقعی و غیر واقعی. واقعی هم خود به دو دسته معجزه و کرامت تقسیم میشود. بنابراین، از دیدگاه هشام بن حکم، سحر که مصداق خارق عادت غیر واقعی است، با معجزه و کرامت تفاوت ماهوی دارد. پس ساحر اساساً عملی خارق عادت انجام نمیدهد، بلکه کار او افسونگری است. اموری نیز که واقعاً خارق عادتاند، دو نوعاند: گاه تنها در توان پیامبر است و توسط او انجام میشود (معجزه) و گاه توسط غیر پیامبر هم انجام میشود (کرامت). بنابراین، در کلام هشام بن حکم در مورد خارق عادات، هیچگونه تناقض و ناسازگاری وجود ندارد و چنین توهمی باطل است[۲۹]. مگر آنکه از تعبیر معجزه در کلام او که انجام آن را بر غیر پیامبران ممتنع دانسته است، معنای لغوی آن اراده شده باشد و هر امر خارق عادتی را شامل شود که در این صورت با جواز راه رفتن بر آب برای غیر پیامبر، سازگار نخواهد بود. اما چنین احتمالی بعید به نظر میرسد و جمع کلام او با توجه به مطالب پیش گفته، فرق نهادن میان کرامت و معجزه است.
- حاصل سخن هشام بن حکم در تعریف پیامبر و شرایط پیامبری چنین است: پیامبر انسانی است که از سوی خداوند برانگیخته میشود و از راه وحی با او در ارتباط است و با انجام معجزه این ادعا را به اثبات میرساند[۳۰].
فلسفۀ ارسال پیامبران
- بنابر آیات قرآن کریم، فلسفۀ ارسال پیامبران، تلاوت آیات الهی و تزکیۀ انسان و تعلیم کتاب و حکمت است. خداوند پیامبران خویش را پیاپی فرستاده است تا مردم را به فطرت خویش بازگردانند و پیمان فطری آنان را به خاطرشان آورند و با تبلیغ و تبیین حقایق، حجت را بر آنان تمام کنند برخی پیامبران، افزون بر اینکه پیامآور الهیاند، امامت مردم را نیز بر عهده دارند و باید رهبری سیاسی، اجتماعی و قضائی جامعه را بر گردن گیرند تا جامعه از این طریق به سوی کمال پیش رود و از ناهنجاریها و کژرویها دورماند و بدین جهت از میان بندگان صالح و اولیای کامل برگزیده میشدند و به زبان مردم خویش سخن میگفتند و میان آنان زندگی میکردند[۳۱].
ویژگیهای پیامبران
- دریافت وحی، علم غیب[۳۲] و عصمت[۳۳] از مهم ترین ویژگیهای آنهاست و همچنین به والاترین صفات انسانی و اخلاقی همانند: شجاعت، سیاست، ذکاوت، حکمت، شکیبایی و زیرکی متصفاند، صفاتی که لازمۀ رهبری انسانهاست و هیچ انسانی در این عرصه به پای پیامبران نمیرسد[۳۴] و رهبری چنین شخصی که به خزانۀ علم غیب الهی متصل و از گناه و خطا و سهو و نسیان در امان است از بزرگترین نعمتهای الهی برای جامعۀ انسانی است[۳۵].
راه اثبات پیامبران
- پیامبران برای اثبات حقانیت مدعای خویش در صورت نیاز از وسایلی متعدد بهره میبردند از جمله: معجزه، بشارت پیامبران پیشین و خُلق و خوی و شخصیت والای آنان و پیامبر اسلام(ص) از هر سه وسیله برخوردار بوده است[۳۶]. قرآن کریم از پارهای معجزات پیامبران یاد کرده است همانند: عصایی که تبدیل به اژدها میشود[۳۷]؛ پیشگویی؛ زنده کردن مردگان؛ شفای بیماران[۳۸].[۳۹]
- پیامبر اسلام(ص) حقانیت پیامبران پیش از خویش را تصدیق کرده است و بر مسلمانان نیز واجب است آنان را تصدیق کنند بنابراین انکار پیامبران، کفر و فسق و زندقه محسوب میشود[۴۰] و ایمان به کتابهای آنان نیز واجب است؛ اما نه کتابهایی که تحریف شده و هم اکنون در دست مسیحیان و یهودیان است[۴۱].[۴۲]
انواع پیامبران
- کسانی که احکام الهی بر آنان فرود میآید تا خود بدان عمل کنند و وظیفۀ ابلاغ ندارند.
- کسانی که در خواب فرشته وحی را میبینند و صدایش را میشنوند، اما در بیداری تنها صدای او را میشنوند.
- پیامبرانی که هم فرشته را در خواب میبینند و هم در بیداری و مأمورند وحی الهی را بر گروهی از مردم ابلاغ کنند. این پیامبران بر گروهی از مردم ـ اندک یا بسیار ـ مبعوث میشوند؛ چنانکه قرآن کریم دربارۀ یونس(ع) میفرماید: «ما او را بر صد هزار نفر یا بیشتر برانگیختیم»[۴۳]
- پیامبران اولوالعزم که در خواب و بیداری فرشتۀ وحی را میبینند و پیشوای مردم و صاحب شریعتاند. ### 313###(ع) از این پیامبران بود، او نخست به مقام پیامبری رسید و پس از ### 313###، امام و پیشوای مردمان نیز شد. این پیامبران را "پیامبران تشریعی" نیز میگویند و دیگر پیامبران در حقیقت پیامبران تبلیغیاند و مروج شریعت آن پیامبران اند[۴۴]. امام رضا(ع) میفرمایند: «هر نبی بعد از حضرت نوح(ع) تا حضرت ابراهیم بر شریعت و روش حضرت نوح و تابع کتاب وی بوده و هر نبی در زمان حضرت ابراهیم(ع) و بعد از ایشان تا حضرت موسی بر شریعت و روش وی بود و هر نبی در زمان حضرت ابراهیم و تابع کتاب وی بود. و هر نبی در زمان حضرت موسی و بعد از وی تا حضرت عیسی(ع) بر شریعت و روش موسی و تابع کتاب وی بود. هر نبی در زمان حضرت عیسی و بعد از وی تا حضرت محمد(ص) بر شریعت و روش حضرت عیسی و تابع کتاب وی بود». به عنوان مثال، حضرت هود بر قوم عاد و حضرت صالح بر قوم ثمود مبعوث گردیدند و از ترویج کنندگان شریعت حضرت نوح به شمار میآیند. حضرت لوط بر قوم خود و حضرت شعیب بر اصحاب مدین مبعوث شد و از انبیای تبلیغی حضرت ابراهیم هستند. حضرت یونس نیز از انبیای تبلیغی حضرت موسی(ع) محسوب میشود[۴۵].
- تقسیمات مختلف دیگری نیز برای پیامبران وجود دارد مانند: پیامبران تشریعی و تبلیغی؛ پیامبران اولوالعزم و غیر اولوالعزم؛ پیامبران رسول و غیر رسول؛ پیامبران امام و غیر امام؛ پیامبران صاحب کتاب و غیر صاحب کتاب؛ پیامبران صاحب ولایت تکوینی و غیر صاحب ولایت تکوینی[۴۶].
پیامبران در قرآن
- قرآن کریم از میان ۱۲۴ هزار پیامبر تنها از شمار اندکی یاد کرده است و نام این پیامبران عبارت است از: آدم، ابراهیم، ادریس، اسحاق، اسماعیل، الیاس، ایوب، داوود، ذوالکفل، زکریا، سلیمان، شعیب، صالح، عزیر، عیسی، لوط، محمد، موسی، نوح، یحیی، الیسَع، یعقوب، یوسف، یونس، هارون و هود(ع)[۴۷].
- خداوند در کتاب خویش به پیامبرانی اشاره میکند که از آنها نامی نبرده و داستان زندگی ایشان را بیان نکرده است: ﴿وَرُسُلًا قَدْ قَصَصْنَاهُمْ عَلَيْكَ مِنْ قَبْلُ وَرُسُلًا لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَيْكَ وَكَلَّمَ اللَّهُ مُوسَى تَكْلِيمًا﴾[۴۸]. البته قرآن کریم داستانهایی نیز از برخی انبیا روایت کرده که نام ایشان را ذکر نکرده است[۴۹]. خداوند متعال بعد از نام بردن از تعدادی از انبیا و رسولان الهی، میفرماید: ﴿أُولَئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِنْ يَكْفُرْ بِهَا هَؤُلَاءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْمًا لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ﴾[۵۰]. این آیه و بسیاری دیگر از آیات قرآن بر اعطای کتاب به بعضی از انبیای الهی دلالت میکنند. بعضی از آن آیات عبارتاند از: ﴿إِنَّ هَذَا لَفِي الصُّحُفِ الْأُولَى صُحُفِ إِبْرَاهِيمَ وَمُوسَى﴾[۵۱]؛ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ لَعَلَّهُمْ يَهْتَدُونَ﴾[۵۲]؛ ﴿وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا﴾[۵۳]؛ ﴿وَآتَيْنَاهُ الْإِنْجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ﴾[۵۴]؛ ﴿كِتَابٌ أَنْزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ﴾[۵۵].[۵۶]
- در گفتگوی ابوذر با رسول خدا(ص) پیرامون پیامبران، وقتی وی از تعداد کتابهای نازلشده بر ایشان سؤال میکند آن حضرت فرمودند: «خداوند، صد و چهار کتاب نازل فرموده است: پنجاه صحیفه بر حضرت شیث(ع)، سی صحیفه بر حضرت ادریس(ع)، بیست صحیفه بر حضرت ابراهیم(ع) و تورات و انجیل و زبور و قرآن»[۵۷].[۵۸]
- قرآن کریم از پیامبران اولوالعزم به بزرگی یاد میکند و آنان پنج نفرند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی(ع) و حضرت محمد(ص)؛ اینان دارای کتاب و شریعتی مستقلاند و دیگر پیامبران از آنان پیروی میکنند و شریعت برخی پیامبران، مناسک پیامبران پیشین را نسخ میکرد و برخی شریعتها، شریعت پیشین خود را کامل میکردند و شریعت حضرت محمد(ص) متمم و مجدد آیین حنیف حضرت ابراهیم(ع) است. قرآن کریم شریعت اسلام را کامل و اتمام نعمت میداند و میفرماید: «امروز، اسلام را به عنوان آیین شما پسندیدم»[۵۹]. و همچنین پیامبر اسلام(ص) را آخرین پیامبر الهی میخواند[۶۰] و خود پیامبر هم نیز بارها به این حقیقت تصریح کرده است[۶۱].[۶۲]
- در آیات قرآن به برخی از موضوعات در مورد پیامبران تأکید شده است که عبارتاند از:
- خداوند از پیامبران پیش از محمد(ص) پیمان گرفته بر تصدیق نبوت او و پیامبران هم اقرار نمودهاند و خداوند هم گواه این پیمان است: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ لَمَا آتَيْتُكُمْ مِنْ كِتَابٍ وَحِكْمَةٍ﴾[۶۳]؛ ﴿قَالَ أَأَقْرَرْتُمْ وَأَخَذْتُمْ عَلَى ذَلِكُمْ إِصْرِي قَالُوا أَقْرَرْنَا قَالَ فَاشْهَدُوا وَأَنَا مَعَكُمْ مِنَ الشَّاهِدِينَ﴾[۶۴].
- وجود فاصلۀ طولانی میان بعثت پیامبر و پیامبران گذشته تأکید شده: ﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ قَدْ جَاءَكُمْ رَسُولُنَا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلَى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ﴾[۶۵].
- هیچ پیامبری برای مردم مکه پیش از پیامبر اسلام مبعوث نشده است: ﴿لِتُنْذِرَ قَوْمًا مَا أَتَاهُمْ مِنْ نَذِيرٍ مِنْ قَبْلِكَ﴾[۶۶].
- مبعوث شدن پیامبران پیش از محمد(ص) و اینکه دشمنیها و حتی کشتن پیامبران هم در گذشته وجود داشته و تکذیب رسولان، جریان تاریخی بوده است با اینکه آن پیامبران هم بینات و زبور و کتاب روشن و وحی داشتهاند: ﴿قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ إِنْ كُنْتُمْ صَادِقِينَ﴾[۶۷]؛ ﴿فَإِنْ كَذَّبُوكَ فَقَدْ كُذِّبَ رُسُلٌ مِنْ قَبْلِكَ جَاءُوا بِالْبَيِّنَاتِ وَالزُّبُرِ وَالْكِتَابِ الْمُنِيرِ﴾[۶۸].
- بیان سرگذشت پیامبران و تاریخ آنان برای پیامبر مایۀ دلگرمی و آرامش قلب است و اینکه پیامبران با آن همه سختیها مقاومت کرده و پیروز شدند و پیامبر هم با عبرت گرفتن و موعظه از داستان آنها باید مقاومت کند تا موفق شود: ﴿وَكُلًّا نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الرُّسُلِ مَا نُثَبِّتُ بِهِ فُؤَادَكَ﴾[۶۹].
- حضرت محمد(ص) به همۀ پیامبران پیشین ایمان دارد و پیروان او هم به خدا و ملائکه و کتابهای آسمانی و پیامبران گذشته ایمان دارد و تفاوتی میان سلسلۀ انبیاء نیست: ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ﴾[۷۰].[۷۱]
منابع
جستارهای وابسته
پانویس
- ↑ نهج البلاغه، خ ۱۸۵.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۳.
- ↑ ر.ک: محدثی، جواد، فرهنگنامه دینی، ص۵۰.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۳۳ـ۱۳۴.
- ↑ «النَّبِیُ الَّذِی یَرَی فِی مَنَامِهِ وَ یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ لَا یُعَایِنُ الْمَلَکَ وَ الرَّسُولُ الَّذِی یَسْمَعُ الصَّوْتَ وَ یَرَی فِی الْمَنَامِ وَ یُعَایِنُ الْمَلَکَ»؛ کلینی، محمد بن یعقوب، اصول کافی، ج۱، ص۱۷۶؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۱۱، ص ۳۲.
- ↑ «و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم» سوره حج، آیه ۵۲.
- ↑ «عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَی رَسُولِ اللَّه(ص) وَ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّه: کَمِ النَّبِیُّونَ قَالَ مِائَةُ أَلْفٍ وَ أَرْبَعَةٌ وَ عِشْرُونَ أَلْفَ نَبِیٍّ قُلْتُ کَمِ الْمُرْسَلُونَ مِنْهُمْ قَالَ ثَلَاثُ مِائَةٍ وَ ثَلَاثَةَ عَشَرَ جَمّاً غَفِیراً»؛ ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، ص ۳۳۳.
- ↑ طباطبایی، سید محمد حسین، المیزان، ج۲، ص ۲۱۷؛ ج۳، ص ۳۱۱.
- ↑ «ما به تو همانگونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
- ↑ «و بر (عهده) پیامبر جز پیامرسانی آشکار نیست» سوره نور، آیه ۵۴.
- ↑ ر.ک: اصغری، محمد جواد، دانشنامه کلام اسلامی، ج۱، ص۸۶.
- ↑ کمالالدین و تمامالنعمه، ج۲، ص۳۶۵؛ بحارالانوار، ج۶۹، ص۱۴۹، ح۲۸.
- ↑ برخی از این روایت، افضلیت پیامبران بر فرشتگان را نیز استفاده کردهاند (نک: خضر محمد نبها، المنحی الکلامی عند هشام بن الحکم، جزء ۱، ص۱۷۳).
- ↑ اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۱۸۷-۱۸۸.
- ↑ «و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پردهای یا فرستادهای فرستد که به اذن او آنچه میخواهد وحی کند؛ بیگمان او فرازمندی فرزانه است» سوره شوری، آیه ۵۱.
- ↑ اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۸؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۴.
- ↑ اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۱۸۸.
- ↑ «پس هرگاه با کافران (حربی) روبهرو شدید (آنان را) گردن بزنید تا چون آنها را از توان انداختید اسیر بگیرید و از آن پس یا منّت بگذارید (و آزادشان کنید) و یا سربها بگیرید تا جنگ، به پایان آید، (فرمان خداوند) چنین است و اگر خدا میخواست از آنان انتقام میگرفت لیک (نگرفت) تا شما را به یکدیگر بیازماید و آنان که در راه خداوند کشته شدند هرگز (خداوند) کارهایشان را بیراه نمیسازد» سوره محمد، آیه ۴.
- ↑ «تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد و نعمت خود را بر تو تمام گرداند و تو را به راهی راست رهنمون گردد» سوره فتح، آیه ۲.
- ↑ اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۴۸؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۴.
- ↑ شهرستانی این قول را به هشام بن سالم نیز نسبت داده است (نک: الملل و النحل، ج۱، ص۱۵۰).
- ↑ اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۱۸۸-۱۸۹.
- ↑ اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۶۳؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۵. گزارش اشعری و بغدادی از این جهت با هم متفاوتند که بغدادی حتی تعبیر "معجزه" را از هشام بن حکم نقل کرده است و این نکتهای درخور توجه است.
- ↑ اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۶۳؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۷۵.
- ↑ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۲۵. برای آشنایی با این خوارق عادات و کرامات، نک: بحارالانوار، ج۴۸، ص۳۱، ح۲ و ص۳۳، ح۳ و ج۶۵، ح۸۵؛ رجال کشی، ص۳۱۰، ش۵۶۱ و ص۲۷۱، ش۴۸۹ و نیز نک: المنحی الکلامی عند هشان بن الحکم، جزء ۲، مسند هشام بن الحکم، ص۵۹-۶۱.
- ↑ قطب الدین راوندی، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۳۲۵.
- ↑ اشعری، مقالات الاسلامیین، ص۶۳.
- ↑ علی سامی النشار در کتاب نشأة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج۲، ص۲۵۶، این دو سخن هشام را که: راه رفتن بر آب برای غیر نبی جایز است و اظهار معجزه بر غیر نبی جایز نیست متناقض یا ناتمام خوانده است. نیز نک: عبدالله نعمه، هشام بن حکم، ص۲۱۹؛ سیداحمد صفایی، هشام بن حکم مدافع حریم ولایت، ص۴۸.
- ↑ اسعدی، علی رضا، هشام بن حکم، ص۱۹۱-۱۹۴.
- ↑ ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوْمِهِ لِيُبَيِّنَ لَهُمْ فَيُضِلُّ اللَّهُ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ وَهُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ﴾«و هیچ پیامبری را جز به زبان قومش نفرستادیم تا (پیامش را) برای آنان به روشنی بیان کند بنابراین خداوند هر که را بخواهد بیراه میدارد و هر که را بخواهد به راه میآورد و او پیروزمند فرزانه است» سوره ابراهیم، آیه ۴.
- ↑ ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلَا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا﴾«او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمیکند. جز فرستادهای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی میگمارد» سوره جن، آیه ۲۶ ـ ۲۷
- ↑ مفید، عدم سهو النبی، ص ۲۹ ـ ۳۰؛ سید مرتضی، تنزیه الأنبیاء، ص۳۴.
- ↑ مظفر، محمد رضا، عقائد الامامیه، ص۳۴.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۳.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۵.
- ↑ ﴿قَالَ أَوَلَوْ جِئْتُكَ بِشَيْءٍ مُبِينٍ قَالَ فَأْتِ بِهِ إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ فَأَلْقَى عَصَاهُ فَإِذَا هِيَ ثُعْبَانٌ مُبِينٌ وَنَزَعَ يَدَهُ فَإِذَا هِيَ بَيْضَاءُ لِلنَّاظِرِينَ﴾«(موسی) گفت: حتّی اگر چیزی روشنگر برایت آورده باشم؟ (فرعون) گفت: اگر راست میگویی آن را بیاور. آنگاه او چوبهدستش را فرو افکند ناگهان (دیدند که) اژدهایی است آشکار و دستش را (از گریبان) بیرون کشید ناگهان برای بینندگان سپید (و تابان) شد» سوره شعراء، آیه ۳۰ ـ ۳۳
- ↑ ﴿وَرَسُولًا إِلَى بَنِي إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَالْأَبْرَصَ وَأُحْيِي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللَّهِ وَأُنَبِّئُكُمْ بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾«و به رسالت بر بنى اسرائيلش مى فرستد كه: من با معجزه اى از پروردگارتان نزد شما آمده ام. برايتان از گل چيزى چون پرنده مى سازم و در آن مى دمم، به اذن خدا پرنده اى شود، و كور مادرزاد را و برص گرفته را شفا مى دهم: و به فرمان خدا مرده را زنده مى كنم و به شما مى گويم كه چه خورده ايد و در خانه هاى خود چه ذخيره كرده ايد. اگر از مؤمنان باشيد، اينها براى شما نشانه هاى حقانيت من است». سوره آل عمران، آیه ۴۹.
- ↑ عقائد الامامیه، مظفر، محمد رضا، ص ۳۲.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۳ـ۱۷۴.
- ↑ عقائد الامامیه، مظفر، محمد رضا، ص ۳۷.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۴.
- ↑ ﴿وَأَرْسَلْنَاهُ إِلَى مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ يَزِيدُونَ﴾«و او را به سوی یکصد هزار (نفر) یا بیشتر فرستادیم» سوره صافات، آیه ۱۴۷.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۳۴.
- ↑ ر.ک: سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ج۱، ص۲۰۵ ـ ۲۰۹.
- ↑ ر.ک: سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ج۱، ص۲۰۵ ـ ۲۰۹.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۳۴.
- ↑ «و پیامبرانی را (فرستادیم) که (داستان) آنها را برای تو پیشتر گفتهایم و پیامبرانی که (داستان) آنان را برای تو نگفتهایم؛ و موسی با خداوند بیمیانجی سخن گفت» سوره نساء، آیه ۱۶۴.
- ↑ ر.ک: سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ج۱، ص۲۰۵ ـ ۲۰۹.
- ↑ «آنان کسانی هستند که به آنها کتاب و داوری و پیامبری دادیم؛ اگر اینان به آن کفر ورزند، گروهی را بر آن گماردهایم که بدان کفر نمیورزند» سوره انعام، آیه ۸۹.
- ↑ «این (حقیقت) بیگمان در صحیفههای (آسمانی) پیشین (نیز آمده) است صحیفههای ابراهیم و موسی» سوره اعلی، آیه ۱۸ ـ ۱۹
- ↑ «و بیگمان به موسی کتاب دادهایم، باشد که راهیاب شوند» سوره مؤمنون، آیه ۴۹.
- ↑ «و به داود زبور دادیم» سوره نساء، آیه ۱۶۳.
- ↑ «و به او انجیل دادیم که در آن رهنمود و روشنایی بود» سوره مائده، آیه ۴۶.
- ↑ «کتابی است که بر تو فرو فرستادهایم تا مردم را به اذن پروردگارشان به سوی راه آن (خداوند) پیروزمند ستوده، از تیرگیها به سوی روشنایی برون آوری» سوره ابراهیم، آیه ۱.
- ↑ ر.ک: سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ج۱، ص۲۰۵ ـ ۲۰۹.
- ↑ «مِائَةَ کِتَابٍ وَ أَرْبَعَةَ کُتُبٍ أَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی عَلَی شَیْثٍ خَمْسِینَ صَحِیفَةً وَ عَلَی إِدْرِیسَ ثَلَاثِینَ صَحِیفَةً وَ عَلَی إِبْرَاهِیمَ عِشْرِینَ صَحِیفَةً وَ أَنْزَلَ التَّوْرَاةَ وَ الْإِنْجِیلَ وَ الزَّبُورَ وَ الْفُرْقَا»»؛ کلیات حدیث قدسی , ج۱ , ص ۴۸.
- ↑ ر.ک: سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ج۱، ص۲۰۵ ـ ۲۰۹.
- ↑ «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الإِسْلامَ دِینًا»؛ سورۀ مائده، آیۀ ۳.
- ↑ ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا﴾«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
- ↑ مستدرک حاکم، ج۳، ص ۱۰۹؛ خاتمیت، ص؟؟؟.
- ↑ ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۱۷۵.
- ↑ «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
- ↑ «و آنگاه خداوند از پیامبران پیمان گرفت که چون به شما کتاب و حکمتی دادم سپس پیامبری نزدتان آمد که آن (کتاب) را که با شماست راست میشمارد، باید بدو ایمان آورید و باید او را یاوری کنید و (آنگاه) فرمود: آیا اقرار کردید و بر (پایه) آن پیمان مرا پذیرفتید؟ گفتن» سوره آل عمران، آیه ۸۱.
- ↑ «ای اهل کتاب! فرستاده ما در دوره نیآمدن فرستادگان، نزد شما آمده است» سوره مائده، آیه ۱۹.
- ↑ «تا به گروهی که پیش از تو بیمدهندهای برای آنان نیامده است بیم دهی، باشد که پند گیرند» سوره قصص، آیه ۴۶.
- ↑ «بگو: پيش از من پيامبرانى با معجزهها و آنچه اكنون مى خواهيد آمده اند، اگر راست مى گوييد، چرا آنها را كشتيد» سوره آل عمران، آیه ۱۸۳.
- ↑ «پس اگر تو را دروغگو شمردهاند (بدان که) پیامبران پیش از تو (نیز) که برهانها و نوشتهها و کتاب روشنگر را آورده بودند، دروغگو شمرده شدهاند» سوره آل عمران، آیه ۱۸۴.
- ↑ «و همه آنچه را که از اخبار پیامبران برای تو حکایت میکنیم، چیزی است که با آن دلت را استوار میداریم» سوره هود، آیه ۱۲۰.
- ↑ «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستادهاند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتابهایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و میگویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمینهیم» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
- ↑ ر.ک: سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۱، ص ۱۸۲.